لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید
جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'اشعار'.
17 نتیجه پیدا شد
-
تاپیک مجموعه اشعار سهراب سپهری سهراب سپهری سهراب سپهری ( ۱۵ مهر ۱۳۰۷ در کاشان - ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ در تهران) شاعر و نقاش ایرانی بود. او از مهمترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده است. سهراب سپهری در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطانعلی روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید. مجموعه اشعار شرق اندوه آوار آفتاب صدای پای آب مسافر حجم سبز ما هیچ، ما نگاه مرگ رنگ زندگی خوابها
-
در این تاپیک هر از گاهی سعی بر این داریم که از دیوان اشعار خواجه حافظ شیرازی ابیاتی رو قرار بدهیم این هم گزیده ای از تاپیک مرتبط با خواجه حافظ شیرازی در پایگاه ایرانی سلام معرفی و زندگینامه حافظ شيرازى رباعیات خواجه حافظ شیرازی با برگردان انگلیسی اشعار ديوان حافظ به خط نستعليق با توضيحات فال دانلود کتاب غزلیات خواجه حافظ شیرازی-جلد 1 عكس هاي خافظيه مزار حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی برای بقیه اش از بالای سایت جستجو کنید الا يا ايها الساقي ادر كاسا و ناولها كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها به بوي ناف هاي كاخر صبا زان طره بگشايد ز تاب جعد مشكينش چه خون افتاد در دل ها
-
دانلود دکلمه اشعار صوتی گل ماه و آشتی توضیحات کتاب: شعرگل ماه ساختاری تمثیلی داشته و در آن عاشقانه و هجرانی را با هم می توان یافت. توضیح اینکه «پاریا» در بیت های پایانی شعر، اشاره به قومی هندوست که خاکستر مردگان خود را به آب می سپارند. شعرآشتی با حال و هوای عاشقانه و لطیف از نادر نادرپور. آن را «فراقی» می توان نامید که با تصویر وصال با معشوق خود، کام شیرین می کند. دانلود کتاب صوتی : دکلمه اشعار گل ماه و آشتی نام نویسنده : نادر نادرپور دانلود کتاب گویا ( لینک مستقیم ) دانلود کتاب گویا ( لینک کمکی ۱ ) دانلود کتاب گویا ( لینک کمکی ۲ ) حجم فایل : ۶٫۵۲ مگابایت پسورد فایل : www.irtanin.com [با حروف کوچک نوشته شود] منبع : آی آر طنین
-
استاد محمد حسین شهریار گزیده اشعار 1 در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم با عقل آب عشق به یک جو نمیرود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم پروانه را شکایتی از جور شمع نیست عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست شاهد شو ای شرار محبت که بیغشم باور مکن که طعنهی طوفان روزگار جز در هوای زلف تو دارد مشوشم سروی شدم به دولت آزادگی که سر با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان لب میگزد چو غنچهی خندان که خامشم هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار این کار تست من همه جور تو میکشم 2 شمعی فروخت چهره که پروانهی تو بود عقلی درید پرده که دیوانهی تو بود خم فلک که چون مه و مهرش پیالههاست خود جرعه نوش گردش پیمانهی تو بود پیرخرد که منع جوانان کند ز می تابود خود سبو کش میخانهی تو بود خوان نعیم و خرمن انبوه نه سپهر ته سفره خوار ریزش انبانهی تو بود تا چشم جان ز غیر تو بستیم پای دل هر جا گذشت جلوهی جانانهی تو بود دوشم که راه خواب زد افسون چشم تو مرغان باغ را به لب افسانهی تو بود هدهد گرفت رشتهی صحبت به دلکشی بازش سخن ز زلف تو و شانهی تو بود برخاست مرغ همتم از تنگنای خاک کورا هوای دام تو و دانهی تو بود بیگانه شد بغیر تو هر آشنای راز هر چند آشنا همه بیگانهی تو بود همسایه گفت کز سر شب دوش شهریار تا بانک صبح نالهی مستانهی تو بود 3 شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست متن خبر که یک قلم بیتو سیاه شد جهان حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم اینهم از آب و آینه خواهش ماه کردنست نو گل نازنین من تا تو نگاه میکنی لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنست ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازین قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست غفلت کائنات را جنبش سایهها همه سجده به کاخ کبریا خواه نخواه کردنست از غم خود بپرس کو با دل ما چه میکند این هم اگر چه شکوهی شحنه به شاه کردنست عهد تو (سایه) و (صبا) گو بشکن که راه من رو به حریم کعبهی "لطف آله" کردنست گاه به گاه پرسشی کن که زکوة زندگی پرسش حال دوستان گاه به گاه کردنست بوسهی تو به کام من کوه نورد تشنه را کوزهی آب زندگی توشه راه کردنست خود برسان به شهریار ایکه درین محیط غم بیتو نفس کشیدنم عمر تباه کردنست
-
نی نامه در اشعار مولوی مولانا جلال الدین، شاعر و عارف بزرگوار در دیباچه دفتر اول مثنوی تصریح می كند كه به استدعای حسام الدین چلبی در تطویل منظوم مثنوی اجتهاد به جای آورده است كه ظاهراً به موجب آن هنگامی كه حسام الدین چلپی از وی درخواست كرد تا از نظم غزلیات باز ایستد و منظوم مثنوی گونه ای به شیوه الهی نامه سنایی (حدیقهٔ الحقیقهٔ) تصنیف نماید. وی از گوشه دستار خویش پاره ای كاغذ بیرون آورد كه شامل ابیات «نی نامه» بود و خود از پیش به همین شیوه ساخته بود. هنر نی سازی از دیرباز در میان مسلمانان و به طور اخص در آناطولیا همانجایی كه مولانا بوده رواج داشت. علاوه بر آن در طب قدیم (دوره میانه اسلامی) نی كاربرد تسكین دهنده شفاعت بخشی داشت. در واقع مولانا در سرزمینی می زیست كه به موسیقی عنایت می ورزیدند و در این میان نی، ساز اصلی مردم آن دیار به حساب می آمده است. باید به این مساله توجه داشت كه جهان اندیشه مولانا كمال گرا است و روح خطیر و ذهن كل گرای مولانا همواره به اعلی گرایش داشته و از هر پدیده ای به تمثیل و اشاره و داستان استفاده ماورایی می كرده است. بنابراین هر كسی از سخنان برگزیده مولانا به شیوه تفكر و فهم خویش استنباط می كند. چنانچه مولانا خود متذكر شده است كه «هر كسی از ظن خود شد یار من.» در اشعار مولانا نی در معانی مختلف به صورت تمثیلی به كار رفته است كه گاهی از زبان نی و بعضاً هم خطاب به نی سخن سروده است. بشنو از نی چون حكایت می كند از جدایی ها شكایت می كند «نی» ناله و شكایت از دوران هجران و دوری از یار سر می دهد. (شاید منظور فراق از شمس تبریزی باشد.) زیرا آنچه شاعر را وادار به نگاشتن نی نامه كرد متأثر و تحت الشعاع انقلاب و دگرگونی هایی بود كه از وجود شمس در وی نمایان گشت. زیرا كسی كه غزلیات عظیم و پرحجمی را با تخلص شمس تبریزی نگاشته باشد بعید است روزگاری را بدون تفكر به شمس به تصنیف مثنوی گذرانده باشد، اما «نی» از این كه از نیستان بریده شده است به خود می بالد و داد از غم هجران را نه به دلیل آن كه از هم جنسان خود دور افتاده است بلكه به دلایل ذكر شده سر می دهد. كز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند پس زمانی كه نی از نیستان ممتاز و برگزیده گشت به خلود می رسد و برای همیشه باقی می ماند. آتش است این بانگ نای و نیست، باد هر كه این آتش ندارد نیست باد یعنی نی به وسیله بانگ و درونمایه ای كه عاری از هرگونه پوچی و بیهودگی است فریاد عشق سر می دهد و هرنی ای كه به این درجه نرسد در نیستان فنا و نابود می شود. نای سوز و گداز عشق را یادآور می شود. آتش عشق است كاندر نی فتاد جوشش عشق است كاندر می فتاد نی همدم و هم نشین انسان می شود با وی به درد دل می پردازد به طوری كه نوای دل انگیزش ناخودآگاه آشكار كننده برخی از اسرار نیز می شود. نی حریف هر كه از یاری برید پرده هایش پرده های ما درید نی گاهی انسان را غمین و پر درد می كند گویی انسان درد دلش را در مقابل كسی مرور می كند یا به عبارتی معلول محركی واقع می گردد كه در آغاز تداعی مكنونات درونی اش دچار غم و ناراحتی می شود، اما بعد از مدتی سبك می شود و درد دلش تسكین می یابد. همچو نی زهری و تریاقی كه دید همچو نی دمساز و مشتاقی كه دید نوای نی بازگو كننده و نقطه شروع بر آغاز داستان ها می گردد. نی حدیث راه پرخون می كند قصه های عشق مجنون می كند قصه هایی كه از عشق و عاشقی می گویند و مشقت ها و فراز و نشیب هایی را كه عاشق متحمل می گردد. اما عاقبت همه آنها به سوی وحدت و حقیقتی یگانه سوق می یابد. همانگونه كه در داستان عاشق شدن پادشاه بر كنیزك چنین می گوید. عشق هایی كز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود زانكه عشق مردگان پاینده نیست زانكه مرده سوی ما آینده نیست عشق آن زنده گزین كو باقی است كز شراب جان فزایت ساقی است در این ابیات به این مساله اشاره می شود كه همه كس نمی تواند واقعیت آن سخنان (سخن عشق) را درك كنند. برای دركش باید در آن شرایط و در حالت سكر و از خود بیخودی قرار بگیرد. محرم این هوش جز بیهوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن كوتاه باید والسلام می گوید تا تعلقات دنیوی از قبیل مال و ثروت و وابستگی های مادی را از خودت دور نكنی و حریص و آزمند باشی همانگونه كه در ابیاتی چنین می گوید: گر بریزی بحر را در كوزه ای چند گنجد قسمت یك روزه ای كوزه چشم حریضان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد همچنین متذكر می شود كه اگر اندیشه ات را ارتقا نبخشی آن زنگار و تیرگی هایی كه بر روحت رسوخ كرده است خود حجاب و مانعی برای عدم درك دیگر حقایق می گردد: آینت دانی چرا غماز نیست زانكه زنگار از رخش ممتاز نیست عروج و رهایی از جسم را در وارستگی و عشق الهی می انگارد و همان عشق را نیز مسبب هرگونه تحول و دگرگونی برای رسیدن به آمال معنوی و حقیقی می داند. جسم خاك از عشق برافلاك شد كوه در رقص آمد و چالاك شد
-
ویژگی اشعار هوشنگ ابتهاج غلامحسین یوسفی دربارهٔ شعر سایه میگوید: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه (هوشنگ ابتهاج) در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوشترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دلپذیر حافظ است.از جمله غزلهای برجستهٔ اوست: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریهٔ لیلی، چشمی کنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر.» اشعار نو او نیز دارای درونمایهای تازه و ابتکاری است؛ و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با این درونمایهٔ ابتکاری همگام شده، نتیجهٔ مطلوبی به بار آوردهاست. در شعر پس از نیما در حوزهٔ غزل تقسیماتی را با توجه به شاعرانی که در آن زمان حضور داشتهاند انجام دادهاند که در این بین نامهایی چون هوشنگ ابتهاج، منوچهر نیستانی، حسین منزوی، محمدعلی بهمنی و سیمین بهبهانی به چشم میخورد.
-
در اين تاپيك اشعار مذهبي با موضوع نيايش قرار خواهد گرفت عفو کنى از کرمت شاعر : غلامرضا سازگار عمرم همه را تباه کردم چه کنم پرونده خود سياه کردم چه کنم تو عفو کنى از کرمت اما من از اين که تو را گناه کردم چه کنم با من همه جا رفيق راهى يارب از درد نگفته ام گواهي يارب من عبد ذليل و تو خداوند جليل از من آهى زتو نگاهى يارب بگذشته گناهم از شماره يارب جز عف تو نيست راه چاره يارب من عبد فرارى تو ام يا الله در باز کن آمدم دوباره يارب در کوى تو رنج ره نيايد به حساب جرم من رو سيه نيايد به حساب سوگند به عفوت که گناه ثقلين پيش کرمت گنه نيايد به حساب عمرى به گناه پا فشردم يا رب بار دل خود به دوش بردم يارب تو ناز مرا کشيدى و من غافل سيلي زهواى نفس خوردم يا رب
- 40 پاسخ
-
- تاپيك جامع
- اشعار
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
مرغ دریا خوابيد آفتاب و جهان خوابيد از برجِ فار، مرغکِ دريا، باز چون مادری به مرگِ پسر، ناليد. گريد به زيرِ چادرِ شب، خسته دريا به مرگِ بختِ من، آهسته. □ سر کرده باد سرد، شب آرام است. از تيره آب ـ در افقِ تاريک ـ با قارقارِ وحشی اردکها آهنگِ شب به گوشِ من آيد؛ ليک در ظلمتِ عبوسِ لطيفِ شب من در پیِ نوای گُمی هستم. زينرو، به ساحلی که غمافزای است از نغمههای ديگر سرمستم. □ میگيرَدَم ز زمزمهی تو، دل. دريا! خموش باش دگر! دريا، با نوحههای زيرِ لبی، امشب خون میکنی مرا به جگر... دريا! خاموش باش! من ز تو بيزارم وز آههای سردِ شبانگاهت وز حملههای موجِ کفآلودت وز موجهای تيرهی جانکاهت... □ ای ديدهی دريدهی سبزِ سرد! شبهای مهگرفتهی دمکرده، ارواحِ دورماندهی مغروقین با جثهی کبودِ ورم کرده بر سطحِ موجدارِ تو میرقصند... با نالههای مرغِ حزينِ شب اين رقصِ مرگ، وحشی و جانفرساست از لرزههای خستهی اين ارواح عصيان و سرکشی و غضب پيداست. ناشادمان به شادی محکومند. بيزار و بیاراده و رُخ درهم يکريز میکشند ز دل فرياد یکريز میزنند دو کف بر هم: ليکن ز چشم، نفرتشان پيداست از نغمههایشان غم و کين ريزد رقص و نشاطشان همه در خاطر جای طرب عذاب برانگيزد. با چهرههای گريان میخندند، وين خندههای شکلک نابينا بر چهرههای ماتمشان نقش است چون چهرهی جذامی، وحشتزا. خندند مسخگشته و گيج و منگ، مانندِ مادری که به امرِ خان بر نعشِ چاکچاکِ پسر خندد سايد ولی به دندانها، دندان! □ خاموش باش، مرغکِ دريايی! بگذار در سکوت بماند شب بگذار در سکوت بميرد شب بگذار در سکوت سرآيد شب. بگذار در سکوت به گوش آيد در نورِ رنگرفته و سردِ ماه فريادهای ذلّهی محبوسان از محبسِ سياه... □ خاموش باش، مرغ! دمی بگذار امواجِ سرگران شده بر آب، کاين خفتگان مُرده، مگر روزی فريادِشان برآورد از خواب. □ خاموش باش، مرغکِ دريایی! بگذار در سکوت بماند شب بگذار در سکوت بجنبد موج شايد که در سکوت سرآيد تب! □ خاموش شو، خموش! که در ظلمت اجساد رفتهرفته به جان آيند وندر سکوتِ مدهشِ زشتِ شوم کمکم ز رنجها به زبان آيند. بگذار تا ز نورِ سياهِ شب شمشيرهای آخته ندرخشد. خاموش شو! که در دلِ خاموشی آوازشان سرور به دل بخشد. خاموش باش، مرغکِ دريایی! بگذار در سکوت بجنبد مرگ... ۲۱ شهريور ۱۳۲۷
- 28 پاسخ
-
- تاپيك جامع
- اشعار
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
شور رهایی در اشعار پیش از انقلاب شفیعی کدکنی
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در دانلود داستان و رمان و کتب ادبی
شور رهایی در اشعار پیش از انقلاب شفیعی کدکنی (32 صفحه) نويسنده: صحرائی، قاسم - نويسنده: گلشنی، شهاب دانلود -
دانلود کتاب اشعار و زندگی نامه فروغ فرخ زاده
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در دانلود داستان و رمان و کتب ادبی
دانلود کتاب اشعار و زندگی نامه فروغ فرخ زاده نام کتاب : اشعار و زندگی نامه فروغ فروخ زاده نويسنده : فروغ فروخ زاده حجم : 146 کيلو بايت دسته بندي : شعر فرمت : pdf صفحات : 17 رمز عبور : رمز عبور ندارد. منبع : دانلود کتاب توضيحات : مجموعه ای از اشعار و زندگی نامه فروغ فروخ زاد. زندگی نامه فروغ فروخ زاد: فروغ فروخ زاد در دی ماه سال 1313 هجری شمسی در تهران متولد شد. پس از گذراندن دوره های آموزش دبستانی و دبیرستانیبه هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی را یاد گرفت. شانزده ساله بود که به یکی از بستگان مادرش-پرویز شاپور که پانزده سال از وی بزرگتر بود- علاقه مند شد و آن دو با وجود مخالفت های خانواده هایشان با هم ازدواج کردند... نام برخی از اشعار فروغ فروخ زاد: 1. گل سرخ 2. عاشقانه گوشه ای از شعر گل سرخ : او مرا برد به باغ گل سرخ و به گیسوهای مضطربم در تاریکی گل سرخی زد و سر انجام برگ گل سرخی با من خوابید ای کبوتر های مغلوج ای درختان بی تجربه یائسه ای پنجره های کور زیر قلبم و در اعماق کمرگاهم اکنون ... دانلود کنيد -
متن اشعار آلبوم ماندگار مرحوم ناصر عبداللهی
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در متن اشعار موسیقی
متن اشعار آلبوم ماندگار مرحوم ناصر عبداللهی مهر علی و زهرا باز بیا نقره بکوب طلا بریز پولک بپاش طره نور و غزل به گل نشسته خنده هاش پدر خاک به آسمون سپرده دلشو صدای بال فرشته ها میاد یواش یواش قنوت بسته آسمون به قامت ستاره رو بوم کعبه ربنا نفس نفس می باره نفس نفس می باره اگه که سبزه فدک اگه می چرخه فلک اگه خدا نسیمشو سپرده به قاصدک بهونه ی تمومشون مهر علی و زهرا ست ترانه ها ترانه ها اول عشق همین جاست بهونه ی تمومشون مهر علی و زهرا ست ترانه ها ترانه ها آخر عشق همین جاست باز بیا نقره بکوب طلا بریز پولک بپاش طره نور و غزل به گل نشسته خنده هاش پدر خاک به آسمون سپرده دلشو صدای بال فرشته ها میاد یواش یواش قنوت بسته آسمون به قامت ستاره رو بوم کعبه ربنا نفس نفس می باره نفس نفس می باره -
متن اشعار آلبوم عشق است مرحوم ناصر عبداللهی
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در متن اشعار موسیقی
متن اشعار آلبوم عشق است مرحوم ناصر عبداللهی تنهایی رنگ سال گذشته را دارد همه لحظه های امسالم 365 حسرت را همچنان میکشم به دنبالم قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمیگنجم بیوه ام در جهان نما چشمی که به تکرار میکشد فالم یک نفر از غبار میآید مژده تازه تو تکراری است یک نفر از غبار آمد و زد زخمهای همیشه بر بالم باز در جمع تازه ازداد حال و روزی نگفتنی دارم هم نمیدانم از چه میخندم هم نمیدانم از چه مینالم راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشاییست به غریبی قسم نمیدانم چه بگویم جز اینکه خوشحالم دوستانی عمیق آمدند . چهره هایی که غرقشان شدم میوه های رسیده ای که هنوز من به باغ کمالشان کالم چندیست شعرهایم را جز برای خودم نمیخوانم شاید از بس صدایشان زده ام دوست دارند دوستان . لالم تنهاییم را با تو قسمت میکنم . سهم کمی نیست گسترده تر از عالم تنهایی من . عالمی نیست غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصلها را بر سفره رنگین خود بنشانمت . بنشین . غمی نیست... حوای من . بر من مگیر این خودستایی را که بی شک تنها تر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست همواره چون من نه . فقط یک لحظه خوب من بیاندیش لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست من قصد نفی بازی گل با باران را ندارم شاید برای من که همزاد کویرم . شبنمی نیست شاید به زخم من که میپوشم ز چشم شهر آنرا در دستهای بینهایت مهربانش مرهمی نیست شاید و یا شاید . هزاران شاید دیگر اگر چه اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست منبع : 100 آهنگ -
باده عشق ......... اشعار عارفانه حضرت امام خمینی (ره)
sanjagak پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در شعر و شاعری
دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد محتسب را بنوازید که زنجیرم کرد معتکف گشتم از این پس بدر پیر مغان که بیک جرعه می از هر دو جهان سیرم کرد آب کوثر نخورم منت رضوان نبرم پرتو روی تو ای دوست جهانگیرم کرد دل درویش به دست آر که از سر الست پرده برداشته آگاه ز تقدیرم کرد پیر میخانه بنازم که بسر پنجه خویش فانیم کرده عدم کرده و تسخیرم کرد خادم درگه پیرم که ز دلجوئی خود غافل از خویش نمود و زبر و زیرم کرد اسفند / 67 -
گزیده اشعار مجموعه نوایی هماهنگ باران فریدون مشیری
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در شعر و شاعری
نوایی هماهنگ باران در برابر شب ابراز عشق رنگین کمان بر فراز ستاره بهاری دیگر در بهشت دوزخیان رمز آسودگی عقاب بوی عشق مرثیه های غروب در پی هر خنده در پی هر گریه نه آوا نه ترنم عدالت شادی ای امید! مهار مهر گام نخستین اسرار در اسرار دست عدل چشم دل آسمان با من است غزلی در بهار پنجره ای بر غروب این آتش سوزنده مانند خورشید یادآوران هر چه زیبایی و خوبی پارسی صدهزاران جان یک آسمان نگاه کیست...؟ آیا کیست...؟ در صحرای بردباری با ماه فریاد شوق اشک پنهان کوچ یا سفر شبانه های شباهنگ شفق نوروز افسوس بر خویش شعله در قفس آیینه قهر روزگاران طاعون فرمان پیر ما محال پرست پیمان زندگی خوان هشتم گل های بی گناه از دام تا قفس بیژن و منیژه در زمان دیگر با یاد کوچه این شعر شکسته بسته روی بر دیوار بیگانه طاووس کوهسار گل باغ اشتیاق تسلیم دعا پهلوانان سیمای آسمانی حق ناکجا پلید فرعون نوایی هماهنگ باران نور عشق -
گزیده ای اشعار مجموعه از دریچه ماه فریدون مشیری
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در شعر و شاعری
لیست اشعار در مجموعه از دریچه ماه مرحوم فریدون مشیری دماوند ببند پنجره را گل و گلوله سیمرغ و تهمتن تا دریا جامه دران پرچم ظفر ای خوش ترین ترانه دریغ مژدگانی اندوه پیوند با جهان هستی در جستجوی عدالت شراب ارغوانی زنده اند داستان امام خواجه به نیشابور پیوند جان کوهیاران شیران و کبوتران زبان آتش و آهن قهقهه مرگ نرگس آفرین رستگاری تا قله با صلیب در دوزخ زمانه هرگز نمی پرسم سرنوشت آواز خورشید تبسم نوروز درد فراق نسیم رهایی با امواج پوزش آتش دلداری نویدهای امید بغض خاموشی از دریچه ماه شادی دوست آزاده قدرت اهریمنی بوم پیمان از ازل تا ابد پرتو تابان پیچک البرز با خون شعرهایم دریاچه قو بانوی رویاهای من آشتی! آشتی! اقیانوس غم این نیز بگذرد دست هایش دیگر نیست کوهک بر بالین خرمشهر شکرانه رهایی و پرواز در آسیاب جهان برگ های سوخته پرواز و فرود گریه خاموش بهار سرخ شب آخر (۲) زنده با آرزو منبع : Fereydoon Moshiri :: Poems :: فريدون مشيري