رفتن به مطلب
لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید ×
انجمن های دانش افزایی چرخک
لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'باستان'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • تالار خصوصی و کاربران ایرانی سلام
    • مسائل تخصصی مربوط به سایت و انجمن
  • تالار ایران - جهان
    • اخبار ایران و جهان
    • آشنایی با شهرها و استانها
    • گردشگری ، آثار باستانی و جاذبه های توریستی
    • گالری عکس و مقالات ایران
    • حوزه فرهنگ و ادب
    • جهان گردی و شناخت سایر ملل و کشورها
  • تالار تاریخ
    • تقویم تاریخ
    • ایران پیش از تاریخ و قبل از اسلام
    • ایران پس از اسلام
    • ایران در زمان خلاقت اموی و عباسیان
    • ایران در زمان ملوک الطوایفی
    • تاریخ مذاهب ایران
    • انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
    • تاریخ ایران
    • تاریخ ملل
  • انجمن هنر
    • فيلم شناسي
    • انجمن عكاسي و فیلم برداری
    • هنرمندان
    • دانلود مستند ، کارتون و فیلم هاي آموزشي
  • انجمن موسیقی
    • موسیقی
    • موسیقی مذهبی
    • متفرقات موسیقی
  • انجمن مذهبی و مناسبتی
    • دینی, مذهبی
    • سخنان ائمه اطهار و احادیث
    • مناسبت ها
    • مقالات و داستانهاي ائمه طهار
    • مقالات مناسبتی
  • انجمن خانه و خانواده
    • آشپزی
    • خانواده
    • خانه و خانه داری
    • هنرهاي دستي
  • پزشکی , سلامتی و تندرستی
    • پزشکی
    • تندرستی و سلامت
  • انجمن ورزشی
    • ورزش
    • ورزش هاي آبي
  • انجمن سرگرمی
    • طنز و سرگرمی
    • گالری عکس
  • E-Book و منابع دیجیتال
    • دانلود کتاب های الکترونیکی
    • رمان و داستان
    • دانلود کتاب های صوتی Audio Book
    • پاورپوئینت
    • آموزش الکترونیکی و مالتی مدیا
  • درس , دانش, دانشگاه,علم
    • معرفی دانشگاه ها و مراکز علمی
    • استخدام و کاریابی
    • مقالات دانشگاه ، دانشجو و دانش آموز
    • اخبار حوزه و دانشگاه
  • تالار رایانه ، اینترنت و فن آوری اطلاعات
    • اخبار و مقالات سخت افزار
    • اخبار و مقالات نرم افزار
    • اخبار و مقالات فن آوری و اینترنت
    • وبمسترها
    • ترفندستان و کرک
    • انجمن دانلود
  • گرافیک دو بعدی
  • انجمن موبایل
  • انجمن موفقیت و مدیریت
  • انجمن فنی و مهندسی
  • انجمن علوم پايه و غريبه
  • انجمن های متفرقه

وبلاگ‌ها

  • شیرینی برنجی
  • خرید سیسمونی برای دوقلوها
  • irsalam

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


درباره من


علایق و وابستگی ها


محل سکونت


مدل گوشی


اپراتور


سیستم عامل رایانه


مرورگر


آنتی ویروس


شغل


نوع نمایش تاریخ

15 نتیجه پیدا شد

  1. 7 شهر طلايي امپراطوري باستان هیچكس شهرهایی را كه در قصهها از آن سخن رفته بود، به چشم خود ندید. به همین دلیل، استعمارگران تصمیم گرفتند مشابه آنها را بنا كنند. همه اعم از سرخپوستان، سیاهان و اسپانیاییها... ساكنان سرخپوست امریكای لاتین پیش از ورود استعمار غرب در قرن پانزدهم میلادی، افرادی بدوی و بی تمدن نبودند. تاریخ نشان میدهد زمانی كه "كریستف كلمب" برای نخستین بار در سال 1492 میلادی پای در قاره نو نهاد، مردم آن سامان تحت حكومت اقوامیچون آزتكها از درجه بالایی از فرهنگ و تمدن بهره میگرفتند اما به دلیل اعتقاد بسیار به جادو و دنیای ماوراءالطبیعه به سرعت در برابر مهاجمان خشن و بی رحم اسپانیایی كه معماریهای طلایی و نقره ای شهرهای منطقه ، عنان صبر و اختیار از كفشان ربوده بود، سر تسلیم فرود آوردند. بنا به اسناد تاریخی، ناحیه پوتوسی در مكزیك در آن زمان،دارای بزرگترین مجتمع صنعتی جهان بود كه به كمك مجموعه ای از آسیابهای آبی، به كار استخراج سنگ معدن نقره اشتغال داشت. این وضعیت با ورود استعمار رونق بیشتری گرفت. اماكنی نظیر "كاسا د لا موندا"، كلیسای "سان لورنزو"، "خانه های اشرافی"، محله های "میتایوس" و "سرا ریكو" حاصل این دوران است. گنجینه های استعمار: گنجینه های استعمار مكزیك عنوان یك اثر طلایی است كه در نتیجه 35 سال كار جمع آوری اسناد و ثبت تاریخ مكزیك به وسیله عكاسان "خویا ادیتوریال" تدوین شده است. آنان با این اقدامشان، یك قصه را از طریق واقعیتهای 7 شهر طلایی دوران امپراتوری كروگا روایت كرده اند. هفت شهر طلا: قصه شهرهای طلایی از اواخر قرن هفتم میلادی با فتح اندلس بدست مسلمانان از جمله شهر مریدا در جنوب اسپانیا رایج شد. بنا به حكایات، هفت اسقف شهر در آن هنگام از محل گریختند تا از گنجینه های شهرهای طلایی حفاظت كنند. چند قرن بعد،قاره امریكا توسط "كریستف كلمب" فرستاده دربار اسپانیا كشف شد و در آنجا بود كه نجات یافتگان از این سفر دراز و دشوار دریایی، از وجود هفت شهر ساخته شده با طلا در قاره امریكا آگاه گشتند. تصویر، معدن طلای گوادالوپه را در گواناخواتو مكزیك نشان میدهد كه امروز به زمین گلف تبدیل شده است. نخستین كاشفان: نخستین اسپانیاییهایی كه در آرزوی كشف اسطوره ها و ثروتهای بزرگ وارد قاره امریكا شدند، در جست وجوی هفت شهر قیمتی، شمال مكزیك را در نوردیدند. تصویر: سیلوهای "سانتا مونیكا" در تاكوالچه واقع در منطقه زاكاتكاس مكزیك. تبدیل رویا به واقعیت: هیچكس شهرهایی را كه در قصه ها از آن سخن رفته بود، به چشم خود ندید. به همین دلیل، استعمارگران تصمیم گرفتند مشابه آنها را بنا كنند. همه اعم از سرخپوستان، سیاهان و اسپانیاییها دست بكار شدند تا آنچه را كه اربابان سفیدپوست اسپانیایی میخواستند را با ایجاد هفت شهر طلایی از رویا به واقعیت مبدل سازند. تصویر: مركز حكمرانی موسوم به "آسیندا پئوتیوس" در سان لوییس پوتوسی در مكزیك. اوج زیبایی: این بار، قصه ها به واقعیت پیوست. ساختمانهایی در اوج زیبایی و كاركرد در سرزمینهای شمال مكزیك بنا نهاده شد و این عكسها، ثمره این تلاش ارزشمند است. تصویر، خانه های مسكونی گواناخواتا را با برج بازار هیدالگو در روبروی آن نشان میدهد. روستاهای جادویی: چهار شهر از مجموعه هفت شهر طلایی كه در كتاب گنجینه های استعماری مكزیك از آن سخن رفته است، از سوی یونسكو به عنوان میراث تاریخ بشریت به ثبت رسیده اند و در این میان، 9 نقطه به دلیل ارزش ویژه تاریخی به عنوان روستاهای جادویی شناخته میشوند. تصویر نمایی از دیوارهای تاریخی عظیم این مناطق را نشان میدهد. مسیحی شدن سرخپوستان: كروگا، اولین كسی بود كه توجهش را به وضعیت سیاسی و مذهبی سرخپوستان جلب كرد. او به سیاست مسیحی كردن سرخپوستان روی آورد و شكل اولیه ای از كلیسا را بنا نهاد. او به این ترتیب به عنوان محافظ سرخپوستها شناخته شد. تصویر مناره های كلیسایی را از دوران او در پارانگاتیكوتیرو نشان میدهد. عالیجناب باسكی: ده سال پس از سقوط تنوچتیتلان، یك قاضی عالیرتبه از باسك اسپانیا به نام "كروگا" به قاره نو یا همان امریكا قدم نهاد. اولین اقدام او، به گفته اسپانیاییها، محاكمه پیشینیان خود به خاطر بدرفتاری با سرخپوستان بود. سلسله اقدامات او و نمودار حركتش در مكزیك بعدها به عنوان "راه عالیجناب كروگای باسكی" معروف شد. این راه در واقع بخشی از تاریخ درخشان قوم آزتك را در امریكای مركزی به نمایش میگذارد. در تصویر، یك نقاشی را از دوران حضور قاضی باسكی در سرزمین آزتكها موسوم به "تاریخ میچواكان" میبینید. بیمارستان پاك نیت: كروگا با درآمدی كه بدست آورد، اولین نقطه آرمانی خویش را با نام "بیمارستان مردم پاك نیت" بنا نهاد، جایی كه در آن از زوایای مختلف همچون بهداشت و همبستگی به مردم سالخوره و ناتوان كمك میشد. در تصویر، خانم بئاتریز اورتگا روئیز یكی از ساكنان ایالت سان لورنزو و از اعقاب مردمان آن دوران را میبینید. آگاهی از حقوق: سندی كه در سال 1534 اجازه به بردگی كشیدن سرخپوستان را میداد، یك سال بعد با انتشار اعلامیه "آگاهی از حقوق" توسط كروگا ملغی اعلام شد. این اعلامیه یك اقدام بنیادی در زمینه برقراری عدالت در قاره امریكا بود. تصویر، لباسهای سنتی زنان را در منطقه پورهپچاس مكزیك نشان میدهد. رنگ و نقش این لباسها برگرفته از دوران درخشان پوتوسی است. معمار جوامع نوین سرخپوست: كروگا به سبب خدماتش به مسیحیت، از سوی پاپ از درجه قاضی بلندپایه به اسقف میچواكان ارتقا یافت اما این كار تغییری در فعالیتش به عنوان معمار جوامع نوین سرخپوست ایجاد نكرد. او در مقام اسقفی نیز به تداوم ایجاد جامعه آرمانی خویش میاندیشید و در این راه بسیار تلاش كرد. تصویر: كلیسای پوماكوران، جایی كه كروگا فعالیت داشت. راه كروگا: تاكنون مولفان گوناگون تلاش كرده اند تا مسیری را كه كروگا در منطقه "میچواكان" مكزیك پیمود و در جریان آن به تبلیغ مسیحیت پرداخت، ترسیم كنند و در این زمینه، 11 نقشه راه را تهیه كردهاند. كروگای اسپانیایی كه در سال 1470 تولد یافته بود، در سال 1565 درگذشت و به دلیل فعالیتهایش به پاسدار بزرگ حقوق و نخستین اسقف جامعه سرخپوستان شهرت یافت. تصویر: ماهیگیران جزیره خانتزیو مكزیك در حال استفاده از تورهای پروانه ای، جایی كه هنوز ریشه در تاریخ آزتكها و پوتوسی دارد.
  2. خلیج فارس در دوران باستان قدمت خلیج فارس با همین نام چندان دیرینه است که عدهای معتقدند: «خلیج فارس گهواره تمدن عالم یا خاستگاه نوع بشر است.» ساکنان باستانی این منطقه، نخستین انسانهایی بودند که روش دریانوردی را آموخته و کشتی اختراع کرده و شرق و غرب را به یکدیگر پیوند دادهاند. اما دریانوردی ایرانیان در خلیج فارس، قریب پانصد سال پیش از میلاد مسیح و در دوران سلطنت داریوش اول آغاز شد. داریوش بزرگ، نخستین ناوگان دریایی جهان را به وجود آورد. کشتیهای او طول رودخانه سند را تا کرانههای اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس پیمودند، و سپس شبه جزیره عربستان را دور زده و تا انتهای دریای سرخ کنونی رسیدند. او برای نخستین بار در محل کنونی کانال سوئز فرمان کندن کانالی را داد و کشتی هایش از طریق همین کانال به دریای مدیترانه راه یافتند. در کتیبهای که در محل این کانال به دست آمده نوشته شده است: "من پارسی هستم. از پارس مصر را گشودم. من فرمان کندن این کانال را داده ام از رودی که از مصر روان است به دریایی که از پارس آید پس این جوی کنده شد چنان که فرمان دادهام و ناوها آیند از مصر از این آبراه به پارس چنان که خواست من بود. "این نخستین مدرک مکتوب بجا مانده درباره خلیج فارس است. از سفرنامه فیثاغورث ۵۷۰ قبل از میلاد تا سال ۱۹۵۸ در تمام منابع مکتوب جهان نام خلیج فارس و یا معادلهای آن در دیگر زبانها ثبت شده است. از دوره جمال عبدالناصر رئیس جمهور پیشین مصر، به تشویق او و اوجگیری تعصب عربی، رسماً کشورهای عربی نام تاریخی خلیج فارس را در رسانهها و کتب رسمی عربی تغییر دادند. در دوره داریوش دوم ناوگانی ایرانی به رهبری سردار صداسپ ماموریت یافت تا جهان را دور بزند وی عازم مدیترانه و سواحل شنقیط (موریتانی) تا نزدیک اشانتی و سواحل بنین پیش رفتند ولی در اثر برخورد با اقوام وحشی سفر را ناتمام کذاشتند. خلیج فارس از سمت شمال با ایران، از غرب با کویت و عراق و از جنوب با عربستان، بحرین و امارت متحده عربی همسایه است. وسعت آن ۲۴۰،۰۰۰ کیلومتر است و پس از خلیج مکزیک و خلیج هودسن سومین خلیج بزرگ جهان بشمار می آید. این خلیج توسط تنگه هرمز به دریای عمان و از طریق آن به دریاهای آزاد مرتبط است و جزایر مهم آن عبارتاند از: خارک، ابوموسی، تنب بزرگ، تنب کوچک، کیش ، قشم، و لاوان که تمامی آنها به ایران تعلق دارد. خلیج فارس و سواحل آن معادن سرشار نفت و گاز دارد و مسیر انتقال نفت کشورهایی چون کویت، عربستان و امارات متحده عربی است. به همین دلیل، منطقهای مهم و راهبردی بشمار میآید. بندرهای مهمی در حاشیه خلیج فارس وجود دارد که از آنها میتوان بندر شارجه، دوبی، ابوظبی و بندر عباس و بوشهر را نام برد. دریانوردی در خلیج فارس پیشینه بسیار طولانی دارد ولی نخستین مدارک قطعی در این زمینه به سده چهارم پیش از میلاد مربوط است. پس از بسته شدن راه بازرگانی میان خاور و باختر در دوره عثمانی، پرتغالیها متوجه اهمیت این خلیج شدند، به طوری که سراسر سده شانزدهم میلادی خلیج فارس را در تصرف خود داشتند. اما پس از آن انگلستان توانست کشورهای رقیب را از آن خارج کند و در آغاز قرن نوزدهم بر آن تسلط یابد. با این حال، در سالهای بعد نیز کشورهای حاشیه جنوبی آن به تدریج مستقل شدند و انگلستان پایگاههای خود را از دست داد.
  3. [h=3]موزه پژوهشی موسسه باستان شناسی[/h] موزه پژوهشی موسسه باستان شناسی به منظور گسترش پژوهشهای باستان شناسی در 29 آذر سال 1383 شمسی بازگشایی شد. مواد فرهنگی این موزه حاصل کاوشها و حفاریهای گروه و موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران می باشد و شامل سه بخش به ترتیب توالی زمانی (پیش از تاریخ، تاریخی و دوره اسلامی) می باشد. قدمت آثار موجود در موزه از هزاره هفتم ق.م تا دوره اسلامی قرن هفتم و هشتم می باشد. اطلاعات مربوط به آثار موزه بوسیله نرم افزار پژوهشی موسسه باستان شناسی در اختیار قرار می گیرد. این موزه شامل چهار بخش می باشد : بخش نوسنگی و مس سنگی این تالار از مواد فرهنگی تپه زاغه و قبرستان تشکیل گردیده است محوطه قبرستان و تپه زاغه معرف دوران طویلی از استقرار بشر در دشت سگزآباد می باشد. استقرار در تپه ‏زاغه از هزاره ششم تا پنجم ق. م است. آخرین دوره استقرار در تپه زاغه در حدود اواسط هزاره پنجم ق .م بوده است بقایای ساختمانی تپه زاغه بسیار نادر و منحصر بفرد است بدلیل آنکه از استقرارهای اولین در فلات مرکزی ایران می‏باشد و از آن نقاشی دیواری به ‏دست آمده است که زینت بخش موزه شده است. از مواد فرهنگی دیگر این تپه در موزه، پیکرکهای استیلیزه انسانی از جنس گل که شاید معرف الهه ‏ها باشد و نیز پیکرکهای گلی حیوانات سفالهای ساده و منقوش ـ سردوکهای گلی، اشیاء شمارشی گلی، ابزارهای مختلف سنگی و استخوانی، درفش مسی و اشیاء گلی بیضی و مکعب شکل ـ مهره های گلی ـ النگوی مرمری و زیور آلات و جمجمه انسان نیز متعلق به تپه زاغه می‏باشد. تپه قبرستان در 300 متری مغرب تپه سگزآباد قرار گرفته است این تپه پس از تپه زاغه مورد سکونت واقع شده است. از لحاظ گاهنگاری قبرستان با حصار I و سیلک III همزمان می‏باشد از مواد فرهنگی قبرستان در موزه، ابزارهای سنگی و استخوانی ـ تیغه های سنگی سردوک های گلی ـ پیکرکهای گلی حیوانات مهره های گوش ماهی و سنگی ـ سفالهای ساده و منقوش قالبهای ریخته گری می باشد. بخش مفرغ و آهن این تالار از مواد فرهنگی متعلق به تپة سگزآباد تشکیل شده است در طبقات مرتفع‏تر، بقایای قبرهای مربوط به اواخر هزارة دوم و نیمة اول هزارة اول ق.م دیده می‏شود. در طبقات عمیق‏تر، بقایای دورانهای پیش از تاریخ که قدمت بخشی از آنها به اواخر هزارة سوم پیش از میلاد به بعد هستند. این اشیا شامل ظروف سفالین عصر آهن یک و دو، عصر مفرغ، ظرف لوله دار، سردوکهای گلی و استخوانی، سرگرز سنگی، پیکرکهای مختلف سفالی و گلی، مهره‏ های سنگی، پیکرکهای مفرغی اسب، زنگوله مفرغی، النگوهای مفرغی، خنجرهای مفرغی، سرپیکانهای مفرغی و اشیای مختلف آهنی است. بخش دوره تاریخی و اسلامی آثار دورة تاریخی و اسلامی موزه در این تالار قرار گرفته است. ظروف سفالی، پیکرک و آجر کتیبه‏ دار هفت‏تپة خوزستان به خط میخی از آثار دورة تاریخی است؛ بخش دیگر از این تالار، از کاوشهای دانشگاه تهران در رصدخانة مراغه ( قرن هفتم هجری) به دست آمده است این آثار عبارت‏اند از: کاشی‏های کتیبه ‏دار زرین‏فام، آجرهای نقش‏دار محراب‏گونه، قطعه ‏سنگ تراش‏دار و ترکیب آجر و کاشی می‏باشد. ظروف سفالی و شیشه‏ای، خصوصاً دردیگ و یا سینی سفالی نقش‏دار . یادآور می‏شود، ساخت رصدخانة مراغه، توسط خواجه نصیر طوسی و با حمایت هلاگوخان مغول در سال 657 ق آغاز شد و از آن‏ پس مجمع علما و منشأ پژوهشهای بسیار در حوزة هیأت و نجوم بوده است. بخش کارگاه مرمت در کنار موزه کارگاه مرمت قرار گرفته است که آثار بدست آمده از حفاریها طبق استاندارد استحکام بخشی و مرمت می شوند و سپس جهت مطالعه و نمایش به موزه منتقل می شود. اشیاء به دست آمده از کاوشهای باستان شناسی چون از مواد گوناگون پیدار ساخته شده اند، لازم است بلافاصله پس از کشف، مراقبتهای لازم جهت حفاظت و مرمت فنی آنها صورت گیرد در غیر ینصورت این اشیاء به مرور زمان از بین خواهند رفت. بدین لحاظ مرمت و استحکام بخشی کلیه اشیاء به نمایش گذاشته شده در موزه پژوهشی با ضوابط و استانداردهای لازم در کارگاه مرمت ا ین موزه، صورت گرفته است. این کارگاه مجهز به مواد و تجهیزات لازم جهت استحکام بخشی آسیب شناسی و مرمت می باشد.
  4. جایگاه موسیقی در زیبایی شناسی باستان موسیقی خیلی زود جایگاهی را در میان همسرایی سه گانه یونانی به خود اختصاص داد، و به تدریج عمدتاً نقش هنر بیانگرانه یعنی بازتاب احساسات را به عهده گرفت۱ و همزمان پیوند و رابطه خود را با آیین های دینی حفظ کرد. اقسام مختلفش در ارتباط با آیین های مرتبط با چندخدایی به وجود آمد. پین Pean [نوعی سرود] برای ستایش آپولو (Apollo) و برعکس دیثی رامب (dithyramb) [نوعی سرود] در ستایش دیونیزوس به هنگام مراسم بهاری بود و پروسودی ها (Prosodies) نیز سرودهایی بودند که در رژه ها خوانده می شدند. موسیقی یکی از ویژگی های آیین باطنی بود. موسیقی رابطه خود را با دین حفظ کرد، با وجود این، هم در سطح فردی و هم در سطح عمومی راه را برای عرفی کردن مراسم گشود. موسیقی به عنوان هدیه ای ویژه از جانب خداوند تلقی می شد. فرقه های اورفئه ای می پنداشتند موسیقی شورانگیزی را که می نوازند، دست کم به طور موقت روحشان را از تن شان ربوده و جدا می سازد. موسیقی خیلی زود جایگاهی را در میان همسرایی سه گانه یونانی به خود اختصاص داد، و به تدریج عمدتاً نقش هنر بیانگرانه یعنی بازتاب احساسات را به عهده گرفت۱ و همزمان پیوند و رابطه خود را با آیین های دینی حفظ کرد. اقسام مختلفش در ارتباط با آیین های مرتبط با چندخدایی به وجود آمد. پین Pean [نوعی سرود] برای ستایش آپولو (Apollo) و برعکس دیثی رامب (dithyramb) [نوعی سرود] در ستایش دیونیزوس به هنگام مراسم بهاری بود و پروسودی ها (Prosodies) نیز سرودهایی بودند که در رژه ها خوانده می شدند. موسیقی یکی از ویژگی های آیین باطنی بود. موسیقی رابطه خود را با دین حفظ کرد، با وجود این، هم در سطح فردی و هم در سطح عمومی راه را برای عرفی کردن مراسم گشود. موسیقی به عنوان هدیه ای ویژه از جانب خداوند تلقی می شد. فرقه های اورفئه ای می پنداشتند موسیقی شورانگیزی را که می نوازند، دست کم به طور موقت روحشان را از تن شان ربوده و جدا می سازد. ● موسیقی در ارتباط با حرکات موزون حتی بعد از استقلال و جدایی از همسرایی سه گانه، موسیقی یونانی ارتباط خود را با حرکات موزون حفظ کرد. آوازخوانان دیثی رامب که لباس اساطیر را می پوشیدند در عین حال بازیگر حرکات موزون نیز بودند. واژه یونانی Choreuen Xov دو معنا کرد: «در و با یک گروه اجرای حرکات موزون کردن» و «در و با یک گروه خواندن». واژه «Orchestra» که در تئاتر به معنای محل ویژه استقرار خوانندگان است، از واژه OrchesisO به معنای حرکات موزون دایره ای است. خواننده خود با ساز لیر(Lyra) آهنگ می نواخت، در حالی که همسرایان همراه با خواندن، حرکت می کردند. بنابر تعریف مدرن، حرکت موزون یونانی بیشتر از این که حرکات موزون باشد، تقلید با حرکات صورت (Mimik) بود. ۲ و به مانند موسیقی یونانی، ویژگی اصلی آن، ریتم و بیانگری بود. ● موسیقی در ارتباط با شعر همچنین موسیقی یونان باستان ارتباط نزدیکی با شعر داشت. درست همان گونه که همه اشعار خوانده و سروده می شدند، همه موسیقی ها نیز، موسیقی های آوازی ای بودند که ساز در آنها به ندرت به کار گرفته می شد. دیثی رامب (آوازی که توسط گروه کر با ریتم ۵ ضربی «Trochaic» خوانده می شد) یک فرم شعری و موسیقایی بود. آرخیلوخوس (Archilochos) و سیمونیدس (Simonides) هر دو به یک اندازه و در یک سطح هم شاعر بودند و هم آهنگساز و اشعارشان خوانده می شد. آوازها در ابتدا همراهی نمی شدند. بنابر عقیده پلوتارک (Plutarch)، این آرخیلوخوس بود که در قرن هفتم همراهی با ساز را آغاز کرد. تک نوازی با ساز کیتارا (Cithara) یک ابتکار جدید بود که در بازی های پیثی (Pythian) سال ۵۸۸ قبل از میلاد ابداع شد و به عنوان یک استثنا باقی ماند. یونانیان موسیقی سازی ای را که امروز می شناسیم تکامل و توسعه ندادند. همانگونه که آبرت(Abert) می گوید: صدای انسان خود را بر قوانین ملودی دیکته می کند.۳ سازهای یونانی اصوات ملایم را ایجاد می کردند، نه اصوات پرطنین و بویژه تاثیرگذار را. اگر به این مساله توجه کنیم که به مدت طولانی سازها تنها برای همراهی به کار می رفتند، فهم این مساله آسان خواهد بود. یونانی ها از سازهای آهنی و چرمی استفاده نمی کردند. تنها ساز لیر، کیتارا و نوع اصلاح شده لیر بود که به عنوان سازهای ملی مورد استفاده قرار می گرفت. این سازها به قدری ساده بودند که هر کسی می توانست آنها را بنوازد. آنها سازهای بادی، بویژه ساز آولوس (Aulos) را که شبیه فلوت بود، از شرق گرفتند. تنها این ساز بود که می توانست اصوات منقطع را جایگزین ملودی پیوسته کند و بنابراین زمانی که برای اولین بار مورد استفاده قرار گرفت، تاثیر زیادی بر یونانیان باستان گذاشت. به عنوان محرک جنون آمیز مورد توجه قرار گرفت و مانند ساز لیر در آیین آپولو (Apollo)، موقعیتی برجسته و چشمگیر به دست آورد. یونانیان این دو نوع از سازها را آنچنان متفاوت از هم می دانستند که تمام آنها را در چارچوب یک مفهوم قرار نمی دادند. خود ارسطو (Aristoteles)، موسیقی کیتاریستی (Citharoetics) و آولتیستی (auletics) را به عنوان دو موضوع کاملا جدا مطرح کرده است. ● ریتم موسیقی یونان بویژه در دوران باستان، موسیقی ساده ای بوده است. آنها چیزی از موسیقی چند آوایی (Polyphony) نمی دانستند. با این حال، سادگی نشانه بدویت و ناشی از عجز و ناتوانی آنها نیست، بلکه از پیش فرض های تئوریک یعنی تئوری هارمونی ناشی می شود. یونانیان معتقد بودند هارمونی در اصوات، زمانی حاصل می شود که چنان با هم ترکیب شوند یا بنا به قول خودشان همچون شراب و عسل چنان در هم بجوشند که غیرقابل تفکیک باشند و به گمان آنان این امر تنها زمانی ممکن است که نسبت بین اصوات تا حد ممکن ساده باشد. در موسیقی آنها، ریتم بر ملودی تقدم داشت.۴ موسیقی آنها در آن دوره نسبت به موسیقی مدرن امروزین دارای ملودی کمتری بود، اما ریتم بیشتری داشت. همان طور که بعدا دیونیزوس از قول هالیکارناسوس (Halicarnassus) می نویسد: «ملودی ها خوشایند گوش اند، اما این ریتم است که هیجان انگیز است.» ● قانون Nomos Voo ریشه های موسیقی یونان به دوران باستان باز می گردد. این ریشه ها با ترپاندر(Terpander) که در اسپارتا (Sparta) و در قرن هفتم قبل از میلاد می زیست، مرتبط بود. دستاورد او ایجاد ارزش ها و معیارهای موسیقایی بود؛ بنابراین یونانیان ریشه های موسیقی خود را به زمانی بر می گردانند که ارزش ها و معیارهای مشخصی ایجاد شد. آنها این کار ترپاندر را اولین تعیین ارزش ها توصیف کردند و فرم موسیقایی ای را که او (براساس سرودهای مراسم نمازگذاری) بنا نهاده بود، نوموس نامیدند که ماهیتا یک قانون بود. قانونِ ترپاندر آهنگی تک صدایی بود که از ۷قسمت تشکیل شده بود. بعدا توسط تالتاس (Thaletas) از کرت، تغییرات و اصلاحاتی انجام گرفت که موجب شد او را واضع دومین تعیین ارزش ها بدانند. ارزش ها تغییر کرد، اما در هیچ دوره ای، موسیقی یونان از اتکا بر این ارزشها باز نایستاد. آنها در طلایی ترین عصرشان یعنی قرن ششم و پنجم قبل از میلاد به کامل ترین وجهی مورد توجه قرار گرفتند. حتی موسیقیدان یونانی یعنی پلوتارک بعدها نوشت: «متعالی ترین و مناسب ترین ویژگی در موسیقی این است که باید انسان در هر چیزی اندازه مناسب را رعایت کند». براساس این قانون قوانین برای آهنگساز و نوازنده یکی است. تمایز میان این دو همان گونه که در عصر ما رایج است، در دوران باستان تقریباً ناشناخته بود.
  5. هفت شهر طلایی امپراطوری باستان هیچكس شهرهایی را كه در قصهها از آن سخن رفته بود، به چشم خود ندید. به همین دلیل، استعمارگران تصمیم گرفتند مشابه آنها را بنا كنند. همه اعم از سرخپوستان، سیاهان و اسپانیاییها... ساكنان سرخپوست امریكای لاتین پیش از ورود استعمار غرب در قرن پانزدهم میلادی، افرادی بدوی و بی تمدن نبودند. تاریخ نشان میدهد زمانی كه "كریستف كلمب" برای نخستین بار در سال 1492 میلادی پای در قاره نو نهاد، مردم آن سامان تحت حكومت اقوامیچون آزتكها از درجه بالایی از فرهنگ و تمدن بهره میگرفتند اما به دلیل اعتقاد بسیار به جادو و دنیای ماوراءالطبیعه به سرعت در برابر مهاجمان خشن و بی رحم اسپانیایی كه معماریهای طلایی و نقره ای شهرهای منطقه ، عنان صبر و اختیار از كفشان ربوده بود، سر تسلیم فرود آوردند. بنا به اسناد تاریخی، ناحیه پوتوسی در مكزیك در آن زمان،دارای بزرگترین مجتمع صنعتی جهان بود كه به كمك مجموعه ای از آسیابهای آبی، به كار استخراج سنگ معدن نقره اشتغال داشت. این وضعیت با ورود استعمار رونق بیشتری گرفت. اماكنی نظیر "كاسا د لا موندا"، كلیسای "سان لورنزو"، "خانه های اشرافی"، محله های "میتایوس" و "سرا ریكو" حاصل این دوران است. گنجینه های استعمار: گنجینه های استعمار مكزیك عنوان یك اثر طلایی است كه در نتیجه 35 سال كار جمع آوری اسناد و ثبت تاریخ مكزیك به وسیله عكاسان "خویا ادیتوریال" تدوین شده است. آنان با این اقدامشان، یك قصه را از طریق واقعیتهای 7 شهر طلایی دوران امپراتوری كروگا روایت كرده اند. هفت شهر طلا: قصه شهرهای طلایی از اواخر قرن هفتم میلادی با فتح اندلس بدست مسلمانان از جمله شهر مریدا در جنوب اسپانیا رایج شد. بنا به حكایات، هفت اسقف شهر در آن هنگام از محل گریختند تا از گنجینه های شهرهای طلایی حفاظت كنند. چند قرن بعد،قاره امریكا توسط "كریستف كلمب" فرستاده دربار اسپانیا كشف شد و در آنجا بود كه نجات یافتگان از این سفر دراز و دشوار دریایی، از وجود هفت شهر ساخته شده با طلا در قاره امریكا آگاه گشتند. تصویر، معدن طلای گوادالوپه را در گواناخواتو مكزیك نشان میدهد كه امروز به زمین گلف تبدیل شده است. نخستین كاشفان: نخستین اسپانیاییهایی كه در آرزوی كشف اسطوره ها و ثروتهای بزرگ وارد قاره امریكا شدند، در جست وجوی هفت شهر قیمتی، شمال مكزیك را در نوردیدند. تصویر: سیلوهای "سانتا مونیكا" در تاكوالچه واقع در منطقه زاكاتكاس مكزیك. تبدیل رویا به واقعیت: هیچكس شهرهایی را كه در قصه ها از آن سخن رفته بود، به چشم خود ندید. به همین دلیل، استعمارگران تصمیم گرفتند مشابه آنها را بنا كنند. همه اعم از سرخپوستان، سیاهان و اسپانیاییها دست بكار شدند تا آنچه را كه اربابان سفیدپوست اسپانیایی میخواستند را با ایجاد هفت شهر طلایی از رویا به واقعیت مبدل سازند. تصویر: مركز حكمرانی موسوم به "آسیندا پئوتیوس" در سان لوییس پوتوسی در مكزیك. اوج زیبایی: این بار، قصه ها به واقعیت پیوست. ساختمانهایی در اوج زیبایی و كاركرد در سرزمینهای شمال مكزیك بنا نهاده شد و این عكسها، ثمره این تلاش ارزشمند است. تصویر، خانه های مسكونی گواناخواتا را با برج بازار هیدالگو در روبروی آن نشان میدهد. روستاهای جادویی: چهار شهر از مجموعه هفت شهر طلایی كه در كتاب گنجینه های استعماری مكزیك از آن سخن رفته است، از سوی یونسكو به عنوان میراث تاریخ بشریت به ثبت رسیده اند و در این میان، 9 نقطه به دلیل ارزش ویژه تاریخی به عنوان روستاهای جادویی شناخته میشوند. تصویر نمایی از دیوارهای تاریخی عظیم این مناطق را نشان میدهد. مسیحی شدن سرخپوستان: كروگا، اولین كسی بود كه توجهش را به وضعیت سیاسی و مذهبی سرخپوستان جلب كرد. او به سیاست مسیحی كردن سرخپوستان روی آورد و شكل اولیه ای از كلیسا را بنا نهاد. او به این ترتیب به عنوان محافظ سرخپوستها شناخته شد. تصویر مناره های كلیسایی را از دوران او در پارانگاتیكوتیرو نشان میدهد. عالیجناب باسكی: ده سال پس از سقوط تنوچتیتلان، یك قاضی عالیرتبه از باسك اسپانیا به نام "كروگا" به قاره نو یا همان امریكا قدم نهاد. اولین اقدام او، به گفته اسپانیاییها، محاكمه پیشینیان خود به خاطر بدرفتاری با سرخپوستان بود. سلسله اقدامات او و نمودار حركتش در مكزیك بعدها به عنوان "راه عالیجناب كروگای باسكی" معروف شد. این راه در واقع بخشی از تاریخ درخشان قوم آزتك را در امریكای مركزی به نمایش میگذارد. در تصویر، یك نقاشی را از دوران حضور قاضی باسكی در سرزمین آزتكها موسوم به "تاریخ میچواكان" میبینید. بیمارستان پاك نیت: كروگا با درآمدی كه بدست آورد، اولین نقطه آرمانی خویش را با نام "بیمارستان مردم پاك نیت" بنا نهاد، جایی كه در آن از زوایای مختلف همچون بهداشت و همبستگی به مردم سالخوره و ناتوان كمك میشد. در تصویر، خانم بئاتریز اورتگا روئیز یكی از ساكنان ایالت سان لورنزو و از اعقاب مردمان آن دوران را میبینید. آگاهی از حقوق: سندی كه در سال 1534 اجازه به بردگی كشیدن سرخپوستان را میداد، یك سال بعد با انتشار اعلامیه "آگاهی از حقوق" توسط كروگا ملغی اعلام شد. این اعلامیه یك اقدام بنیادی در زمینه برقراری عدالت در قاره امریكا بود. تصویر، لباسهای سنتی زنان را در منطقه پورهپچاس مكزیك نشان میدهد. رنگ و نقش این لباسها برگرفته از دوران درخشان پوتوسی است. معمار جوامع نوین سرخپوست: كروگا به سبب خدماتش به مسیحیت، از سوی پاپ از درجه قاضی بلندپایه به اسقف میچواكان ارتقا یافت اما این كار تغییری در فعالیتش به عنوان معمار جوامع نوین سرخپوست ایجاد نكرد. او در مقام اسقفی نیز به تداوم ایجاد جامعه آرمانی خویش میاندیشید و در این راه بسیار تلاش كرد. تصویر: كلیسای پوماكوران، جایی كه كروگا فعالیت داشت. راه كروگا: تاكنون مولفان گوناگون تلاش كرده اند تا مسیری را كه كروگا در منطقه "میچواكان" مكزیك پیمود و در جریان آن به تبلیغ مسیحیت پرداخت، ترسیم كنند و در این زمینه، 11 نقشه راه را تهیه كردهاند. كروگای اسپانیایی كه در سال 1470 تولد یافته بود، در سال 1565 درگذشت و به دلیل فعالیتهایش به پاسدار بزرگ حقوق و نخستین اسقف جامعه سرخپوستان شهرت یافت. تصویر: ماهیگیران جزیره خانتزیو مكزیك در حال استفاده از تورهای پروانه ای، جایی كه هنوز ریشه در تاریخ آزتكها و پوتوسی دارد. --------------------------------
  6. خلیج فارس در دوران باستان [align=justify]قدمت خلیج فارس با همین نام چندان دیرینه است که عدهای معتقدند: «خلیج فارس گهواره تمدن عالم یا خاستگاه نوع بشر است.» ساکنان باستانی این منطقه، نخستین انسانهایی بودند که روش دریانوردی را آموخته و کشتی اختراع کرده و شرق و غرب را به یکدیگر پیوند دادهاند. اما دریانوردی ایرانیان در خلیج فارس، قریب پانصد سال پیش از میلاد مسیح و در دوران سلطنت داریوش اول آغاز شد. داریوش بزرگ، نخستین ناوگان دریایی جهان را به وجود آورد. کشتیهای او طول رودخانه سند را تا کرانههای اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس پیمودند، و سپس شبه جزیره عربستان را دور زده و تا انتهای دریای سرخ کنونی رسیدند. او برای نخستین بار در محل کنونی کانال سوئز فرمان کندن کانالی را داد و کشتی هایش از طریق همین کانال به دریای مدیترانه راه یافتند. در کتیبهای که در محل این کانال به دست آمده نوشته شده است: "من پارسی هستم. از پارس مصر را گشودم. من فرمان کندن این کانال را داده ام از رودی که از مصر روان است به دریایی که از پارس آید پس این جوی کنده شد چنان که فرمان دادهام و ناوها آیند از مصر از این آبراه به پارس چنان که خواست من بود. "این نخستین مدرک مکتوب بجا مانده درباره خلیج فارس است. از سفرنامه فیثاغورث ۵۷۰ قبل از میلاد تا سال ۱۹۵۸ در تمام منابع مکتوب جهان نام خلیج فارس و یا معادلهای آن در دیگر زبانها ثبت شده است. از دوره جمال عبدالناصر رئیس جمهور پیشین مصر، به تشویق او و اوجگیری تعصب عربی، رسماً کشورهای عربی نام تاریخی خلیج فارس را در رسانهها و کتب رسمی عربی تغییر دادند. در دوره داریوش دوم ناوگانی ایرانی به رهبری سردار صداسپ ماموریت یافت تا جهان را دور بزند وی عازم مدیترانه و سواحل شنقیط (موریتانی) تا نزدیک اشانتی و سواحل بنین پیش رفتند ولی در اثر برخورد با اقوام وحشی سفر را ناتمام کذاشتند. خلیج فارس از سمت شمال با ایران، از غرب با کویت و عراق و از جنوب با عربستان، بحرین و امارت متحده عربی همسایه است. وسعت آن ۲۴۰،۰۰۰ کیلومتر است و پس از خلیج مکزیک و خلیج هودسن سومین خلیج بزرگ جهان بشمار میآید. این خلیج توسط تنگه هرمز به دریای عمان و از طریق آن به دریاهای آزاد مرتبط است و جزایر مهم آن عبارتاند از: خارک، ابوموسی، تنب بزرگ، تنب کوچک، کیش ، قشم، و لاوان که تمامی آنها به ایران تعلق دارد. خلیج فارس و سواحل آن معادن سرشار نفت و گاز دارد و مسیر انتقال نفت کشورهایی چون کویت، عربستان و امارات متحده عربی است. به همین دلیل، منطقهای مهم و راهبردی بشمار میآید. بندرهای مهمی در حاشیه خلیج فارس وجود دارد که از آنها میتوان بندر شارجه، دوبی، ابوظبی و بندر عباس و بوشهر را نام برد. دریانوردی در خلیج فارس پیشینه بسیار طولانی دارد ولی نخستین مدارک قطعی در این زمینه به سده چهارم پیش از میلاد مربوط است. پس از بسته شدن راه بازرگانی میان خاور و باختر در دوره عثمانی، پرتغالیها متوجه اهمیت این خلیج شدند، به طوری که سراسر سده شانزدهم میلادی خلیج فارس را در تصرف خود داشتند. اما پس از آن انگلستان توانست کشورهای رقیب را از آن خارج کند و در آغاز قرن نوزدهم بر آن تسلط یابد. با این حال، در سالهای بعد نیز کشورهای حاشیه جنوبی آن به تدریج مستقل شدند و انگلستان پایگاههای خود را از دست داد. [/align]
  7. با داشتن قلل مرتفع، روزگاری ایرانیان باستان این منطقه و کوههای اورست را پایان دنیا میدانستند. زبان ریشه دار فارسی بین اقوام گوناگون تبت و پامیر و هندوکش، نشان از.... عمده فلات پامیر در تاجیکستان قرار گرفته و کشورهای دیگری مانند افغانستان، پاکستان، چین و قزاقستان را نیز در بر می گیرد. با داشتن قلل مرتفع، روزگاری ایرانیان باستان این منطقه و کوههای اورست را پایان دنیا میدانستند. زبان ریشه دار فارسی بین اقوام گوناگون تبت و پامیر و هندوکش، نشان از عمق فرهنگ دنیای پارس است. افسانه ها افتادن تیر آرش را در این نقطه از جهان دانسته اند که این خود حکایتی غریب است! بهار این منطقه چیز دیگری است و تصاویر خود گویای این مطلب است. :smileys62::smileys18::smileys50::smileys50:
  8. آتش نزد مردم روم باستان مردم یونان و روم باستان اندیشههای خرافی بسیاری داشتند، در کتاب 'تمدن پیشین' در این باره اینگونه میخوانیم: "هر یک از مردم یونانی و روم را در خانواده پرستشگاهی بود و بر آن پرستشگاه اندک آتشی میان خاکستر میدرخشید. صاحبخانه موظف بود که آن آتش را شب و روز روشن نگاه دارد. هر شب اخگرها خاکستر میافشاندند که تا بامداد نمیرد و بامدادان نخستین کار، تیز کردن آتش بود. آن آتش خاموش نمیشد مگر زمانی که تمام افراد خانواده هلاک شده باشند ... این آتش در نظر آنان مقام خدایی داشت، چنانکه آنرا میپرستیدند و دعا میکردند که انسان را از نعمتهای سه گانه سلامتی، توانگری و نیکبختی که آرزوی دیرینه بشر است برخوردادر سازد." همچنین در قسمتی از کتاب 'تاریخ کهنترین ملل باستانی پیش از اسلام' راجع به مضمون یکی از دعاهای این مردم میخوانیم: "ای آتش جاودان زیبا که پیوسته روشنی و روزی ما از خوان نعمت توست، سعادت و خوبی از ما دریغ مدار، هدایای ما را به نیکی بپذیر و در عوض با صحبت و نیکبختی ما را شیرین کام ساز." در قسمت دیگری از همین کتاب ذکر راجع به صحبت مادری بهنگام مرگ میخوانیم: "معبود من ... نظر و لطف مراقبت از کودکان بی مادر من دریغ مدار، پسرم را زنی مهربان ده و عمری دراز به سعادت و کامروایی بسر برند." جشنواره لوپركالیا جشنواره ای به نام lupercalia كه 15 فوریه در رم باستان میان كافران متداول بوده است. لوپركالیا جشن تطهیر و زمان خانه تكانی بوده است. در این جشن مشركین از خدای lupercus بخاطر محافظت از چوپانها و گله هایشان از گزند گرگها قدردانی میكردند. در این فستیوال بمنظور بزرگداشت faunus خدای حاصلخیزی، باروری و جنگلها رومیان یك سگ و دو بز نر را قربانی كرده و از پوست آنها شلاق میساختند. مردان با این شلاقها به میان مردم رفته و به هر كسی كه میرسیدند ضربهای با شلاق به آنها میزدند. دختران داوطلبانه برای شلاق خوردن صف میكشیدند. آنها اعتقاد داشتند كه شلاق خوردن با تازیانههای ساخته شده از پوست بز باروری آنها را تضمین میكند. همچنین در این جشن طی بزرگداشت الهه ای بنام juno februta زنان مجرد نامههای عاشقانه مینوشتند و درون گلدانهایی میانداختند. (و یا تنها نام خود را روی برگه ای مینوشتند) مردان مجرد روم نیز هر كدام یكی از این یادداشتها را از درون گلدانها بیرون كشیده و مشتاقانه بدنبال دختر نویسنده نامه میرفتند. این آشناییها اغلب به ازدواج میانجامید. این رسم تا قرن هجدهم ادامه داشت اما از آن به بعد مردان رم ترجیح دادند پیش از آشنایی زن را ببینند! روايات مختلف در مورد تاريخچه ولنتاين * ولنتاین مقدس یك كشیش مسیحی بوده كه در قرن سوم خدمت میكرده است. زمانی كه امپراطور cladius دوم بر روم حكمرانی میكرده. كلادیوس دریافت كه مردان مجرد از آنجایی كه همسر و خانواده ای ندارند (مردان متاهل حاضر به ترك همسر و خانواده خود نبودند) نسبت به مردان متاهل بیشتر به سربازی روی آورده و سربازان بهتر، كاراتر و جنگجوتری نیز میباشند. از همین رو ازدواج را برای مردان جوان غیر قانونی و ممنوع اعلام كرد. ولنتاین كه این حكم را ناعادلانه و ظالمانه میپنداشت از فرمان كلادیوس سرباز زد. ولنتاین مخفیانه عشاق جوان را به عقد یكدیگر در میآورد. هنگامیكه این عمل ولنتاین بر ملا گشت كلودیوس حكم اعدام وی را صادر كرد. * خود ولنتاین نخستین فردی بود كه برای اولین بار نامه ولنتاین را نگاشت. وی هنگامیكه در زندان بسر میبرد دلداده دختر جوانی شد كه دختر زندانبان وی بود. این دختر جوان زمانی كه ولنتاین در بازداشت بسر میبرد به ملاقات وی میآمد. در انتهای این نامه ولنتاین چنین نوشته بود: "از طرف ولنتاین تو." این عبارت كماكان در نامه های روز ولنتاین استفاده میشود. * ولنتاین در روز 14 فوریه اعدام شد. تقریبا در سال 269 پس از میلاد. به گرامیداشت وی كلیسایی در سال 350 پس از میلاد بنا گردید كه پیكر وی نیز در آنجا دفن شده است. در واقع روز ولنتاین سالروز مرگ و خاك سپاری ولنتاین میباشد. * پاپ اعظم glasius فردی بود كه روز 14 فوریه را، در سال 498 پس از میلاد، روز ولنتاین (st. Valentine`s day) نام نهاد. در واقع وی این روز را جایگزین آیین كفرآمیز لوپركالیا كه مختص كافران بود كرد. وی در گلدانها عوض نام دختران اسامی مقدسین مسیحی را نهاد. و با این كار به لوپركالیا تقدس بخشید. در این آیین مرد و زن هر دو یك نام قدیس را از گلدان بیرون میكشیدند كه میبایست تا آخر سال خصوصیات اخلاقی آن قدیس را الگو قرار داده و در خود متجلی میساختند. * روایت دیگر: در دوران كلادیوس مسیحیت به شدت سركوب میشد. ولنتاین نه تنها كشیش و مبلغ مسیحیت بود بلكه رهبر جنبش زیر زمینی مسیحیان نیز بود. اغلب كشیشها در این دوران زندانی و سپس اعدام گردیدند. ولنتاین پس از به زندان افتادن دختر نابینای زندانبان خود را شفا میدهد. كلادیوس پس از اینكه از این خبر مطلع میگردد به خشم آمده و دستور میدهد سر وی را از تنش جدا سازند. * كلیسای كاتولیك حداقل 3 قدیس بنام valentine و یا valentinus شناسایی كرده كه هر سه در روز 14 فوریه به شهادت رسیده اند.
  9. آداب عجیب زناشویی و ازدواج در مصر باستان در دولت مصر زنا با محارم امری كاملاً عادی محسوب میشد. شاه اغلب خواهر و گاه دختر خود را به همسری خویش اختیار میكرد به این بهانه كه خون خاندان سلطنتی را پاك و پاكیزه نگاه دارد. به همین جهت عادت همسری با خواهران از شاه به همه طبقات مردم سرایت كرد در قرن دوم میلادی دو سوم ساكنان آرسینوئه از این قاعده پیروی میكردند. در شعر مصری قدیم كلمات (برادر) و (خواهر) همان معنی (عاشق) و (معشوق) زمان ما را داشته است و اگر زنی را به همسری اختیار میكردند او را خواهر خود میخواندند. فرعون علاوه بر خواهر خود زنان دیگری نیز داشته است كه از میان اسیران جنگی بر میگزیده یا بزرگان مملكت یا شاهزادگان بیگانه به او هدیه میكردهاند. پاره ای از اعیان مملكت در این كار از فرعون تقلید میكردهاند. البته هرگز نمیتوانستند در این باره به درجه شاه برسند به ناچار بایستی در مراعات اصول جاری اخلاقی سرمایه و درآمد مالی خویش را از نظر دور نداشته باشند. ولی توده مردم مانند همه افراد ملتهای دیگر كه در آمد متوسطی دارند به یك زن قناعت میورزیدند. ظاهرا چنان به نظر میرسد كه زندگی خانوادگی منظم بوده و از لحاظ اخلاقی وحدود تسلط افراد خانواده با آنچه در میان ملل متمدن این زمان وجود دارد اختلافی نداشته است. وضع اجتماعی زن در آن زمان از وضعی كه زنان بسیاری از ملتها در زمان حاضر دارند بالاتر بوده است. نقشهایى كه از زمانهای باستان بر جای مانده زنان را به صورتی نشان میدهد كه آزادانه در میان مردم میخورند و میآشامند و در كوچه و بازار بیآنكه كسی نگهبان ایشان باشد یا سلاحی در دست داشته باشند در پی كار خویش میروند و با آزادی كامل به كارهای صنعتی و بازرگانی میپردازند. سیاحان یونانی كه عادت داشتهاند بر زنان خود سخت بگیرند از مشاهده این آزادی زنان در مصر تعجب كرده و مردان مصری را كه در تحت تسلط زنان خویش بسر میبردند استهزا كرده اند. شاید این منزلت عالیی كه در مصر برای زنان بود از این پیدا شده كه كه در آن سرزمین تسلط زن یا مادر شاهی بر تسلط مرد یا پدر شاهی غالب بوده است. گواه بر این مطلب آن است كه نه تنها زن در خانه بزرگی كامل داشته بلكه تمام اراضی كشاورزی به زنان منتقل میشد. سبب زناشوئی با خواهر آن نبوده است كه برادر از عشق خواهر بیتاب میشده بلكه مردان میخواستهاند به این ترتیب از میراث خانواده كه از مادر به خواهر انتقال مییافته بهرهبرداری كنند و نمیخواستهاند كه این ثروت به چنگ بیگانگان بیفتد. حتی در مسئله نامزدی و اظهار عشق و زناشوئی و جنسی حق تقدم با زن بوده است گواه بر این غزلها و نامه های عاشقانه بازمانده از آن زمان است كه بیشتر از طرف زن به مرد خطاب شده و زن از مرد میخواسته است تا زمان و مكانی را برای قرار ملاقات معین كند یا از او با كمال صراحت خواستگاری میكرده و طالب همسری میشده است. در یكی از نامهها چنین آمده است ((ای دوست زیبای من من خواستار آنم كه همسر تو باشم و كدبانو و صاحب اختیار همه املاك تو باشم.)) به همین جهت كه حجب و حیا كه البته نباید با وفاداری اشتباه شود در نزد مصریان فراوان نبوده و ازمسائل جنسی با چنان صراحتی سخن میگفتهاند كه امروزه هرگز چنان سخنی نمیگوییم. دركل در مصر زنان بر مردان ارشدتر بودند و شوهر پس از مدتی همه میراث خود را به همسر میبخشید. لباس زنان نیز از پارچهای حریر تشكیل میشد كه فقط پایین تنه آنها را میپوشاند و اگر لباسی میپوشیدند كه سینه و شكمشان را میپوشاند آنها را بیشرم و حیا میدانستند!! چرا كه اعتقاد داشتند خدایان انسان را عریان آفریدهاند و نباید خود را بپوشانند. زنها موی سر را كاملاً میتراشیدند و از موی عاریه استفاده میكردند. جالب اینكه بزرگترین افتخار برای یك مرد این بود كه سر تراشیده یك زن را ببیند! رقص نیز جزء لاینفك زندگی مصریان محوب میشد و در نقاشیها و نقش برحستههای باستان نیز ما این حركات نمایشی را میبینیم كه البته شاید به نظر ما هیچ شباهتی به رقص نداشته باشند. دين دین در مصر بالای همه چیز و پایین همه چیز بود. دین در هر یك از مراحل و به هر شكل از اشكال آن از توتم تا فلسفه الهی وعلم لاهوت در آن سر زمین وجود داشت و اثر آن در ادبیات و شكل حكومت و هنر و هر چیز دیگر جز اخلاق آشكار بود. جز سرزمینهای روم و هند در هچ جای دیگر جهان به اندازه مصرخدایان متعدد وجود نداشت. فرد مصری میگفت كه آغاز آفرینش از آسمان شروع شده و آسمان و رود نیل پیوسته بزرگترین ربالنوع او بشمار میرفت. ماه یكی از خدایان و شاید كهنهترین خدایی بود كه در مصر مورد پرستش بود ولی در مراسم دینی رسمیخورشید عنوان بزرگترین خدا را داشت. خورشید را گاهی به نام خدای برین ((رع)) میپرستیدهاند و آن را پدر درخشندهای میدانستند كه مادر زمین را با شعاعهای نافذ نور و حرارت خویش باردار ساخته است. گاهی نیز خورشید را همچون گوساله مقدسی تصور میكردند كه در هر بار ولادتش تجدید میشد و با جلال تمام برروی كشتی فلكی صفحه آسمان را طی میكرد و همان گونه كه مرد سال خورده به طرف گور خویش سرازیر میشد او نیز به طرف مغرب سرازیر میشد. مصریان قدیم بز نر و گاو نر را به شكل خاصی تقدیس میكردند و آنهارا رمز و نماینده نیروی جنسی خلاق میدانستند. درپایان كار خدایان رنگ آدمی پیدا كردند اگر صحیحتر گفته شود انسانها به شكل خدایان در آمدند. این خدایان بشری مصری مانند خدایان یونانی چیزی جز مردان و زنان بر جستهای نبودند كه اندام درشت پهلوانی داشتند ولی همه آنان با استخوان و گوشت وخون آفریده شده بودند، گرسنه میشدند و خوراك میخوردند تشنه میشدند و آب مینوشیدند، عشق میورزیدند و زناشویی میكردند، دچار خشم و غضب میشدند و میكشتند و در آخر كار به سالخوردگی میرسیدند و از جهان میرفتند. این خدایان -یعنی رع و آمون و اوزیریس بزرگترین رب النوعهای مصری بودند. باگذشت زمان رع و آمون و خدای دیگری به نام پتاح درهم آمیخته شد و به صورت سه مظهر یاتجلی خدای یگانهای در آمد كه هرسه را فرا میگرفت. مصریان راعقیده بر آن بود كه اوزیریس نیل دوباره زنده میشود و همه گیاهان پس از مرگ زندگی را از سر میگیرند. انسان نیز میتواند بعد از مردن دوباره به زندگی باز گردد. این كه جسد مردگان درخاك خشك مدتهای دراز صحیح و سالم میماند ازعواملی است كه عقیده خلود راهزاران سال در مصر باقی نگاه داشته است. باوجود این باید دانست كه دین مصری چندان توجهی به اخلاق نداشته است كاهنانی كه همه وقتشان مصرف فروختن افسون و خواندن عزایم و پرداختن به آداب سحر و جادو میشد وقت آن را پیدا نمیكردند كه اصول اخلاقی را به مردم بیاموزند. خود خدایان برای آزردن یكدیگر از سحر و جادو و افسون مدد میگرفتند. ادبیات مصر قدیم پر از نام جادوگرانی است كه باگفتن یك كلمه دریاچهای را میخشكانیده یا دست و پای جداشدهای را به بدن میچسبانیده یامردگان رادوباره به رندگی باز میگردانیدند. هرشاه جادوگران خاصی داشت كه به او كمك و راهنمایی میكردند مردم چنان معتقد بودند كه فرعون را نیرویی جادوای است كه با آن میتواند از آسمان باران فرود آورد یاسبب فیضان رودنیل شود. روایت دیگر مربوط به مصر باستان اين است که وقتی ملکه یا پادشاهی از دنیا میرفته نرده بانی برایش قرار داده میشده تا روحش به بهشت برود و معتقد بودند اگر کسی از زیر اين نردبان رد بشود آن روح در زمین اسیر مىشود و نمىتواند به آسمان برود. ديگر اينكه قبل از اختراع چوبه دار مجرمان را از نردبان آویزان میکردند و معتقد بودند که روح آنها زیر نردبان باقی میماند و همچنین اعتقاد داشتند وقتی یك فرعون میمیرد یك پرنده كه همانا روح اوست از دهان او خارج میشود. زندگى پس از مرگ مصریان باستان به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند و همه مردم از فقیر تا غنی و حتی فرعون تمام تلاششان بر ابن بود تا در طول حیات وسایل رفاه و آسایش خود را برای زندگی در جهان پس از مرگ تدارك ببینند. طبق همین اعتقاد بود كه در آرامگاه اشراف و فراعنه ظروف و اثاثیه و زیورآلاتی قرار میدادند تا در دنیای دیگر از آنها استفاده كنند. همچنین روی تابوت شاهان صحنه هایی از زندگی و جشن و شكار و پیروزی بر دشمن را ترسیم میكردند. آنها حتى از دوران جوانى به فكر تهيه و تدارك اسباب مرگ خود بودند و اعتقاد آنها به زندگى پس از مرگ چنان قوى بود كه به خاطر مرگ نزديكان خود نيز زياد گريه و زارى نمىكردند. آنها معتقد بودند كه كا یا روح آزاد شده مرده برای زندگی جاودانه در سرزمین مغرب (دنیای مردگان) به كالبد و جسم سالم نیاز دارد تا در آن حلول كند به همین خاطر بدن مرده را مومیایی میكردند تا جسم او تا وقتی كه روح آزادش از راهروی مات برنگشته سالم بماند. همچنین پس از مومیایی جسد مرده را داخل تابوتی كه هم اندازه و قالب بدنش ساخته شده بود قرار میدادند تا كالبدی آماده برای بقای روح فرعون در سرزمین مغرب باشد. مصریان باستان معتقد بودند هر موجود زنده همزادی دارد كه با مرگ او فوراً از بین نمیرود. به همین دلیل كنار جسد مومیایی غذاهای پیشكشی میگذاشتند تا همزاد (كا) از آنها تغذیه كرده و تا زمانی كه روح آزاد (با) از راهروی مات بازنگشته سالم بماند. با بازگشت روح آزاد همزاد (كا) هم در كالبد مومیایی وارد میشد تا با هم به بهشت ابدی سفر كنند. هرودوت مورخ یونانی عهد هخامنشیان در كتاب "تواریخ" خود از مشاهدات خود درباره نحوه مومیاییهای مصریان چنین نوشته است:" مصریان پس از شستن مرده در رود نیل مغز مرده را با چنگكی از راه بینی بیرون میكشیدند و درون جمجمه را شستشو میدادند. سپس با سنگی لب تیز پهلوی مرده را میشكافتند و جگر، شش، معده و رودهها را در آورده و داخل چهار كوزه سفالین میگذاشتند. آنگاه درون شكم را با شراب خرما میشستند و بر آن داروهای معطر میپاشیدند و آن را با گیاههای خوشبو پر میكردند. سپس شكاف پهلو را میدوختند و جسد را به مدت هفتاد روز در حمامی از مایع دارویی قرار میدادند و بعد از این مدت آن را بیرون آورده و با نوارهای آغشته به موم جسد را محكم نوارپیچ میكردند و روی آن نشانههای طلسم قرار میدادند. راهبان در حین این كار مدام وردهای جادویی میخواندند تا روح شیاطین از مرده دور شود. " گشودن دهان مومیایی یادآور دیدار هوروس با پدرش آزیریس است كه در آن هوروس با تیشهای چشم و گوش و زبان پدر مرده را باز كرد تا هم چشمی را كه در نبرد باست از دست داده بود به او نشان دهد و هم خبر پیروزی را به گوش پدر برساند و هم با لمس لبان پدر قدرت فرمانروایی بر خدایان را از او دریافت كند. كارگزاران و خویشاوندان مرده مجبور بودند تا تمام جزئیات مراسم آیینی را به دقت انجام دهند. چرا كه معتقد بودند اگر بخشی از مراسم درست انجام نشود مرده در جهان زیرین به روحی خبیث بدل شده و بازماندگان را آزار خواهد داد. پس از این مراسم جسد را داخل تابوتی از سنگ یا چوب سخت قرار میدادند و داخل تابوت هم انواع لوازم و ابزار زندگی روزمره مرده را میگذاشتند. داخل بعضی از تابوتها پاپیروسهایی از كتاب مرگ قرار میدادند تا مرده در آن دنیا با خواندن كتاب مسیر رسیدن به راهروی مات را گم نكند. كاهنان كتابهای مرگ را روی طوماری از برگ پاپیروس نوشته و در بازار میفروختند. مردم عادی هم به امید اینكه با داشتن این كتاب میتوانند به سوالات خدایان جواب داده و از دروازه ها عبور كنند آنها را خریده و در خانه نگهداری میكردند یا در مقبره خود قرار میداند. كاهنان به احترام خدایان بر روی صورت مومیایی شده فرعون ماسكی طلایی قرار داده و بر درپوش تابوت او جملات جادویی برای حفاظت روح فرعون از شیاطین مینوشتند. در قدیم رسم بر آن بود كه همراه فرعون تعدادی از نوكران و برده ها را زنده زنده دفن میكردند تا فرعون در دنیای مردهها و به كمك آنها بتواند دوباره بر مردم حكومت كند. اما به مرور زمان این رسم برچیده شد و به جای آنها مجسمههایی از ساحران نوكران و خدایان را داخل تابوت فرعون قرار دادند. روح آزاد مرده (با) مجبور بود از دروازه های خدایان عبور كند تا به قرارگاه آزیریس در راهروی مات برسد. از آنجا كه در هر دروازه خدایان نگهبانی وجود داشت مرده میبایست ثابت میكرد كه در طول زندگی چه كارهایی را در حق خدایان و فرزندان آنها (فراعنه) انجام داده تا اجازه عبور از دروازهها را به دست آورد. با عبور از دروازه های خدایان مرده به آخرین و مهمترین دروازه یعنی راهروی مات میرسید. در این جا یكی از خدایان قلب مرده را در آورده و روی یكی از كفه های ترازوی مات قرار میدهد. اگر قلب مرده سبكتر از پر باشد یعنی در زندگی كارهای خوبی انجام داده و تمام عمر در خدمت فرعون و خدایان بوده پس لیاقت آن را دارد كه نزد آزیریس برود. اما اگر قلبش سنگینتر از پر باشد یعنی در دنیای زندهها كارهای بد و زشت زیادی انجام داده و به پسر خدایان (فرعون) خدمت نكرده پس مستوجب عذاب و نابودی است و باید توسط شیطان آموت (سگی با سر تمساح كه زیر وزنه نشسته است) بلعیده شود.
  10. تاریخچه ساخت ابزار موسیقی به زمان آغاز زندگی انسان بر روی کره زمین برمی گردد. احتمالا صدای انسان اولین نت موسیقی انسان های اولیه بوده و بعد به مرور آنها به فکر ساخت وسایلی افتادند تا بتوانند صداهای متفاوتی را خلق کنند. 1- ابزار موسیقی ضربی (165.000 سال پیش) ابزار موسیقی ضربی وسیله ای است که با ضربه زدن، لرزاندن یا هر نوع حرکتی که باعث تکان دادن آن شود صدا ایجاد میکند. اگرچه اولین ابزار موسیقیایی کشف شده صدای انسان بوده، اما سازهای موسیقی ضربی ابتدایی که از چوب، سنگ، صخره ساخته میشدند قطعا اولین قدم در تکامل روند سازسازی بودند. آنها به فرمهای مختلف بریده شده و طوری طراحی میشوند که بهترین کیفیت صدا را داشته باشند. 2- فلوت باب فلینک (Bob Flink) 67.000 سال پیش درمورد تاریخ و اصل بودن اولین ابزار موسیقی کشف شده بحثهای مختلفی وجود دارد، این ابزار 67.000 سال قدمت دارد. در جولای 1995 ایوان ترک باستان شناس اهل سلوفینیا استخوان تراشیده شده ای را در قسمت شمال غربی سلوفینیا یافت. این ساز که فلوت Divje Babe نامیده شده دارای 4 سوارخ است، باب فلینک موسیقی شناس کانادایی تشخیص داد که با این ساز میتوان چهار نت هشت آوایی را نواخت. پژوهشگران قدمت آن را 67.000 سال تخمین میزنند. همین قدمت این فلوت را تبدیل به قدیمیترین ابزار موسیقی و نیز تنها سازی که مربوط به فرهنگ غارنشینان است میکند. 3- فلوت ماموت دوره عصر یخبندان (43.000 سال پیش) دومین ساز قدیمی معروف جهان را باستان شناسی آلمانی کشف کرد. فلوتی با درازای 18.7 سانت که از عاج ماموت تراشیده شده است. دارای سه سوراخ انگشتی است که که قابلیت نواختن ملودیهای نسبتا پیچیده را داراست. فلوت که 31 قطعه شده بود در غار Geißenklösterle در جنوب آلمان کشف شد. تراشیدن فلوت از عاج فیل به مراتب سخت تر از فلوت ساختن با استخوان پرندگان است. برای این کار عاج انحنا دار ماموت را باید به دو نیم کرد و هر دو نیمه به دقت توخالی شود، سپس کنار هم گذاشته و به دقت به هم چسابنده شوند طوری که هوای داخل آن نشود. 4- طبل با پوست فیل (37.000 سال پیش) قدیمی ترین طبل شناخته شده مربوط به 30.000 سال پیش است؛ یش وقتیکه مردم عادت داشتند از پوست حیوانات برای ساخت ابزار و آلات موسیقی استفاده کنند. این وسیله نیز اولین کشف انسان از ساز با پوست فیل است که مربوط به دوران عصر یخ انتارکنیکا میشود. 5- فلوتهای پن (خدای مزرعه در یونان باستان) 30.000 سال پیش این فلوتها یکی از قدیمیترین سازهایی است که که 30.000 سال قدمت دارد، اینها از بامبو یا نیهای بسیار ضخیم ساخته شده اند. این ساز به خاطر هم خوانی اش با خدای یونانی روستایی پن به این نام خوانده میشود. واژه دیگری که برای نامیدن این ساز استفاده میشود «سیرینیکس» است. 6- ساز ساخته شده از خط کش و نخ (17.000 قبل از میلاد) این ساز bullroarer یا rhombus یا turndun نامیده میشود نوعی ساز آیینی به حساب میآید و نیز نوعی وسیله مخابره و ارتباط در فاصلههای دور بوده است. قدمت آن به دوره پارینه سنگی بازمیگردد حدود 17.000 قبل از میلاد و در اکراین پیدا شده است. ریسمان آن کمی پیچیده شده است و ساز در یک صفحه افقی و روی یک دایره بزرگ تاب خورده است. در یونان باستان این وسیله نوعی ساز مقدس شناخته میشد که در مراسم آیینی نواخته میشد. 7- جغجغه (11000 قبل از میلاد) قدیمیترین جغجغه جهان از یک نی سوراخ شده ساخته شده است که درونش را با شن و سنگ پر کردهاند. تکان دادن موزون این وسیله صدایی ریتمیک، تند و مکرر ایجاد میکند. 8- طبل چوبی شکاف دار (7500 قبل از میلاد) تاریخ این ساز به 7500 سال پیش از میلاد بازمیگردد. این وسیله با برش، سوزاندن یا سوراخ کردن و ایجاد شکاف در دیواره قطعه ای چوب ساخته شده است که داخل آن را از قبل خالی کردهاند. برای این کار از چوبهای گرد مثل کنده درخت استفاده کرده و سه شکاف در آن ایجاد میکنند به طوری که در شکل میبینید شکل حرف H ایجاد میشود. 9- صفحه ای با خط میخی (2000 قبل از میلاد) این صفحه که در شهر نیپور عراق یافت شده 2000 سال قبل از میلاد مسیح ساخته شده است. اولین نمونه از سازی است که روی آن کتیبه نگاری شده است. اگرچه این ساز شکسته شده است، ولی نوشتههای روی آن اولین ملودیهایی که زمان باستان نواخته شده را بر ما آشکار میسازد. 10. زیلوفون یا سنتور چوبی (2000 قبل از میلاد) سنتوری که از نی ساخته شده است قدیمیترین سنتور جهان است که 2000 سال قبل از میلاد در جنوب شرقی آسیا ساخته شده است. این ساز بعدها نمونه ای برای ساخت سازهای چوبی شد. این ساز از یک سری نی چوبی ساخته شده که به هم وصل شده اند و زیر آنها هم پوست گیاهان را برای تشدید صدا قرار میدادند. طرز کار با این ساز نیز بسیار پیچیده است. ابزاری که با آن روی سنتور ضربه میزدند نیز از چوب بید ساخته میشد با کاسههایی قاشقی شکل که در انتهای آن تراش میخورد.
  11. ایرانیان دروغ را بزرگترین گناه میدانند، و وامداری را ننگ میشمارند، و میگویند وامداری از اینرو بد و ناپسند است که کسیکه بدهکار باشد مجبور میشود که... هرودوت (۴۹۰-۴۲۵ پیش از میلاد) بزرگترین تاریخنگار جهان باستان است که او را پدر تاریخ نیز دانستهاند. هر چند در نگارش نبردهای ایران و یونان از همزبانان یونانی خود پشتیبانی میکند، بخش مهمی از تاریخ باشکوه ایران باستان از نوشتههای او یا به کمک آنها شناخته شده است. شناخت کنونی ما از ملتهای کهن دیگری مانند بابلیها، مصریها، فینیقیها، نیز تا اندازهی زیادی از نوشتههای او به دست آمده است. به نظر میرسد او نخستین کسی باشد که واژهی هیستوری را به معنای تاریخ به کار برده است. او درباره خصلتهای پدران ایرانیمان می نویسد: ایرانیان دروغ را بزرگترین گناه میدانند، و وامداری را ننگ میشمارند، و میگویند وامداری از اینرو بد و ناپسند است که کسیکه بدهکار باشد مجبور میشود که دروغ بگوید؛ از اینرو همواره از ننگِ بدهکار شدن میپرهیزند. هرودوت مینویسد که ایرانیان معبد نمیسازند، برای خدا پیکره و مجسمه نمیسازند. آنها خدای آسمان را عبادت میکنند و میترا و اَناهیتا و همچنین زمین و آب و آتش را میستایند. ایرانیان بههمسایگان احترام بسیار میگذارند، هرچه همسایه نزدیکتر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و دورتر در مراتب پائینتری از احترام متقابل قرار دارند. ایرانیان هیچگاه در حضور دیگران آب دهان نمیاندارند و این کار را بیادبی بهدیگران تلقی میکنند؛ آنها هیچگاه در حضور دیگران پیشاب نمیکنند و این عمل نزد آنها از منهیات مؤکد است. آنها هیچگاه در آبِ رودخانه پیشاب نمیکنند و جسم ناپاک در آب جاری نمیاندازند؛ و اینها را از آنرو که سبب آلوده شدن آب جاری میشود گناه میشمارند در میگساری تعادل را مراعات میکنند و هیچگاه چنان زیادهروی نمیکنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند. ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ میشمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا میکنند و سفرههای گوناگون میکشند، گاو و گوسفند سرمیبرند و گوشت آنها را در میان دیگران بخش میکنند.
  12. آلاله

    شمارش در مصر باستان

    شمارش در مصر باستان در سیستم شمارش عربی با 10 رقم(از صفر تا 9) میتوانیم اعدادی هرچقدر بزرگ که بخواهیم بسازیم. بدین گونه که همه ارقام را برای شمارش تا 9 بکار میبریم و پس از آن برای ساختن اعداد بزرگتر، آنها را با هم ترکیب میکنیم. به همین خاطر هر اندازه که جا برای نوشتن داشته باشیم، عدد کم نمیآوریم. اما مصریان باستان به گونهای دیگر فکر میکردند، آنها یک خط ساده به معنای یک داشتند، مثل ما، اما در عوضِ یک نماد جدید برای عدد 2، آنها دو خط بکار میبردند. به همین گونه سه خط برای عدد 3، چهار خط برای عدد چهار و تا نُه خط برای عدد 9. تا اینجا تقریبا تعداد زیادی خط وجود دارد! بنابراین مصریان برای عدد 10 یک نماد جدید ابداع کردهاند. سپس آنها اضافه کردن خطوط برای واحدها و نماد ده برای دهگانها را ادامه میدهند تااینکه به صد برسند. در اینجا نیز باز به یک نماد جدید نیاز است. اینگونه دستگاه شمارش، "یگانی" نامیده میشود. در میان تمدنهای باستانی این سیستم متعارف و مشترک است. یک مزیت سیستم یگانی این است که تفاوتی در ترتیب نوشتن اعداد وجود ندارد. شما میتوانید نمادها را در هم بریزید و همچنان معنای آنها را پیدا کنید. اما در سیستم شمارش ما 123 معنائی متفاوت از 321 دارد. مصریان نیز درست مانند ما 10 را پایه سیستم شمارش خود قرار داده بودند. وجود ده انگشت در دستان، این مساله را عادی مینمایاند. - نماد یک به احتمال از انگشت گرفته شده است. هرکسی شمارش را با انگشتانش آغاز میکند. - نمادها با بزرگتر شدن اعداد پیچیدهتر میشوند. نماد عدد ده تکهای از یک ریسمان است. - نماد عدد صد یک ریسمان مارپیچ است. - نماد عددهزار یک لوتوس یا نیلوفر آبی است که برگ، ساقه و ساقههای زیرزمینی یا ریشه را نشان میدهد. - نماد عدد دههزار یک انگشت منفرد بزرگ است . شاید این انگشت دههزار مرتبه بزرگتر از نماد یک است. - نماد صدهزار یک بچه قورباغه است که به نظر تاحد زیادی به یک قورباغه دگرگون شده است. اگر دلیل استفاده این سمبل برای عددی به این بزرگی را میخواهید استخری مملو از تخم قورباغه که همگی در حال دگردیسی به قورباغههای کوچک هستند را در نظر بیاورید. - نماد یک میلیون الههای به نام "Heh" است. مصریها حتی نمادی برای بینهایت نیز داشتهاند که بزرگتر از هر عددی که نوشته میشده بوده است. این نماد یک دایره است که شما میتوانید همواره بر روی آن حرکت کنید بدون اینکه به پایان برسید. Ra (خدای خورشید) عقابی است که این نماد را در هریک از چنگالهای خود حمل میکند. مصریان به سیستم شمارشی قوی برای ساختن اهرام نیاز داشتهاند. آنها باید مقدار سنگ مورد نیاز اهرام، غذای مورد نیاز روزانه کارگران و همچنین برای انبار کردن و اینکه هیچگاه تمام نشود را محاسبه مینمودهاند. آنان همچنین نمادهائی برای کسرها داشتهاند اما هیچ نمادی برای صفر نداشتهاند. با اتصال به صفحه اصلی مقاله، می توانید شمارش اعداد مصری را ببینید. جمع اعداد مصری ضرب اعداد مصری
  13. آرمان

    اسباب بازیهای دوران باستان

    چرا گمان نکنیم که کودکان در طول تاریخ بازی میکردند و برای بازیهای خود درست مثل امروز ابزار و وسایلی داشتهاند؟ تاکنون در ایران اشیای باستانی زیادی از دل خاک بیرون آمدهاند؛ اشیایی که نه درون مقبرهای پیدا شدهاند تا هویت خاصی بگیرند و نه نوشتهای همراهشان بوده تا چرایی ساختشان را برای ما روشن کند. اشیایی که یا در ابعاد کوچک ساخته شدهاند یا نقش و طرحی کودکانه دارند و یا حدس به ابزار بازی بودنشان است. این آثار کم هم نیستند؛ دربرگیرنده طیف وسیعیاند از سفالینههای کوچک با شیوه ساخت ناشیانه، پیکرکهای گلی و فلزی کوچک انسانی و حیوانی، مجسمههای چرخدار و پیکرکهای مادران با کودکی در آغوش، در کنار آثاری مثل ظروفی با لوله عمودی (شیرمک) و جغجغه و... که همه به نوعی یادآور بازیچههای کودکان ما با توجه به شرایط زمانی آن دوره هستند. این موضوع آنقدرها هم عجیب و دور از ذهن نیست. هنوز هم در روستاهای ما کودکان به همراه پدران و مادران خود در کنار چرخهای سفالگری به ساخت بازیچههای کودکانه مشغولند و با ساخت کاسه و کوزههای ابتدایی و عروسکهای انسانی و حیوانی سعی در تجلی تفکرات کودکانه خود دارند. تحقیقات درباره وسایل بازی کودکان در ایران باستان بسیار اندک است، درست مثل اطلاعاتی که از جایگاه اجتماعی و خانوادگی و وسایل بازی آنها داریم. اما در میان آثار مکشوفه، اشیایی وجود دارند که گواهی میدهند میتوان با نگرشی نوین به آنها نگریست؛ مثل نقوش بسیار استریلیزه و تر و تمیزی روی سفالینههای نقاط مختلف ایران مانند تل باکون در فارس و شوش از هزاره پنجم پیش از میلاد، پیکرکهایی از زنان با کودکانی در آغوش از شوش مربوط به هزاره دوم پیش از میلاد یا پیکرکهای سفالین، فلزی و شیشهای که بهصورت کاملا ابتدایی و ساده ساخته شدهاند. از طرفی وجود تشابهاتی که بین اسباببازیهای کودکان امروزی با پیکرکهای حیوانات ساخته شده از سفال و فلز با چهار چرخ جهت حرکت که از هزاره اول پیش از میلاد بجا مانده، ما را وا میدارد تا آنها را در میان وسایل بازی قرار دهیم. موضوع اما فقط به وسایل بازی محدود نمیشود؛ آموزش کودکان هم در روزگاران قدیم جایگاه قابل توجهی داشته. از جایگاه اجتماعی کودکانمان در گذشته، تنها میتوان از نقوش و نگارکندهای صخرهای ایلامی کمک گرفت که نقش کودکان را در کنار خاندان سلطنتی حکاکی کردهاند. در دورهای که با اختراع خط، کتیبه و نبشتههای ابتدایی در دست است حدس و گمان ما تا حدودی بهوسیله نوشتارها به یقین نزدیکتر میشود. وجود لوحههای ابتدایی آموزش کتابت در مراکزی که به EDUBBA یا خانه «گلنوشتهها» معروف هستند، نشاندهنده آموزش افرادی است که به حدس میتوانند طبقهای از کودکان و نوجوانان را هم دربرگیرند. در پاییز امسال، نمایشگاهی در موزههای شهرهای سمنان و شاهرود برگزار شد که «یادگارهای کودکانه» نام داشت. به نظر میرسد این نمایشگاه بیش از هر چیز بهانهای بوده برای دیدن آثار گذشتگان با نگاهی جدید، چون وقتی صحبت از قرنها و هزارههاست، آنهم در نبود نوشتار، کتابت، تاریخ مکتوب و مدون، صد البته گاه باید به حدس و گمان دست زد. چهارچرخههای دیروز این گونه پیکرکها یادآور اسباب بازیهای امروزی مانند اتومبیلها و چهارچرخههایی هستند که کودکانمان با به حرکت درآوردنشان تحرک بیشتری را تجربه میکردند. ساخت این وسایل متحرک از سفال و فلز، مثل همین پیکرک مفرغی که در مارلیک کشف شده، در سه هزار سال پیش (هزاره اول پیش از میلاد) در مناطق شمالی ایران رواج داشته. نمونههایی از این نوع پیکرک در موزههای مصر و یونان در مجموعه وسایل مختص به کودکان به نمایش درآمده است. جانوری از هزارهها پیکرکهای حیوانی که به شکلهای مختلفی ساخته میشود. دلیلش هم این است که این پیکرکها گونههای مختلفی هستند که در زیستبوم منطقه وجود داشتهاند. شاید بهنوعی برای آشنایی و الفت بیشتر کودکان با محیططبیعی پیرامونشان ساخته میشده. مثل همین پیکرک مفرغی که در مارلیک گیلان کشف شده و قدمتش به سه هزار سال پیش (هزاره اول پیش از میلاد) برمیگردد. موش سفالی این پیکرک سفالین که به شکل موش است، در نیشابور کشف شده و متعلق به 900سال پیش (سده پنجم هجری) است. ابعاد کوچک این پیکرک که فقط 5/8 در 7/5 سانتیمتر است، این احتمال را که بازیچه دست کودکان بوده بیشتر تقویت میکند. از آنجا که شناخت این حیوانات برای کودک و بازی با آنها، در شناخت کودک با موجودات محیط پیرامونش نقش اساسی بازی میکند، میتوان پذیرفت که شیوههای مختلف آشنایی کودکان با اینگونه جانوران از قدیم مورد توجه بوده است. پیکرکهای کوچک تعدادی از آنها نه در قبور پیدا شدهاند، نه در معابد و نه در هیچ مکان دیگری که جنبه تقدسی داشته باشد، آن هم به تعداد زیاد. برای همین هم این نظر را که جنبه بازیچهای و استفاده روزمرهای این پیکرکهای مفرغی کوچک، بر جنبه آیینی و حتی تزیینیشان اولویت داشته، قوت میبخشد. این پیکرکهای حیوانی که قدمتشان به چهار هزار سال پیش (اوایل هزاره دوم پیش از میلاد) برمیگردد در لرستان کشف شدهاند. نقش کودکی سفالینههای منقوش به نقوش کودکانه و استلیزه (خلاصه شده) این گمان را تقویت میکنند که این آثار برای جلبتوجه کودکان بوده و یا با نگاه و توجهی ویژه به کودکان ساخته و نقاشی میشدند. پنداری ظروف منقوش، نقش کودکان امروزی را تداعی میکنند. این تکه سفال منقوش در تل باکون فارس کشف شده و مربوط به هفت هزار سال پیش (هزاره پنجم پیش از میلاد) است. مشق شب از این لوحهها به تعداد زیادی در شوش بهدست آمده و احتمالا برای آموزش کودکان بوده است. لوحهای گلین با خط میخی سومری به قطر 3/8 سانتیمتر که متعلق به چهار هزار سال پیش (هزارة دوم پیشازمیلاد) است. امروزه برخی از مراکز آموزشی و فرهنگی جهان در آموزش خطوط باستان به نوآموزان از این روش استفاده میکنند . نقشی برای سرگرمی نقش انسانی در ابعاد بسیار کوچک (3/4 سانتیمتر) که در نهایت سادگی روی صفحهای سیمین حکاکی شده. به حدس میتوان گفت که این پلاک سیمین متعلق به کودکی باشد که جز سرگرم کردن او کاربری دیگری نداشته. از آنجایی که این اثر از قبور یا مکانی با کاربری آیینی بهدست نیامده، میتوان بازیچه بودن آن را قوی دانست. این پلاک سیمین که متعلق به 2600 تا 2700 سال پیش (700 ـ 600 پیش از میلاد) است در لرستان کشف شده. جغجغه باستانی این نمونه احتمالا میتواند یک سرگرمی کودکانه باشد. شیای سفالین (احتمالا جغجغه)، که نمونههای سفالی و فلزی زیادی از آن در شوش بهدست آمده و کاربری آن غیر از حدس بازیچه بودنش مشخص نیست. این شی با 12 سانتیمتر بلندی، متعلق به چهار هزار تا سه هزار سال پیش (به اواخر هزاره دوم پیشازمیلاد و اوایل هزاره اول پیشازمیلاد) است. بازی ایلامی این شی سفالین احتمالاً یک نمونه جغجغه است بهصورت پیکرکی حیوانی. شیای بهبلندی 3/5سانتیمتر که مربوط به دورة ایلامی (درحدودسه تا چهار هزار سال پیش) است و در شوش کشف شده. این نمونه به همراه نمونههای زیاد دیگری که شکلهای حیوانی دارند شاید جلبتوجه بیشتری برای کودکان داشتهاند. شاید هم نمایانگر رفاه بیشتر خانواده و طبقه اجتماعی بالاتر کودک بوده. چرا که نسبت به جغجغههای سادهتر، ارزش بیشتری از جهت تکنیک کار داشته است. اسباببازی قیمتی این نمونه بسیار زیبا پیکرکی شیشهای است متعلق به دوره ساسانی که در شوش کشف شده و فقط 1/7 سانتیمتر است. میشود اینگونه حدس زد که احتمالا بازیچه کودکی بوده که در خانوادهای با درجه اجتماعی بالا پرورش مییافته؛ همانگونه که امروزه بازیچه کودکان در طبقات اجتماعی مختلف متفاوت و از ارزش هنری و اجتماعی مختلفی برخوردار است. قمقمهکودک قمقمههای سفالین در اندازههای مختلف و از مناطق بسیار زیادی در ایران بهدست آمدهاند؛ مثل همین قمقمه سفالین 12سانتیمتری که قدمتش به چهارهزار سال پیش (هزاره دوم پیش از میلاد) برمیگردد و در کرمانشاه کشفشده. این قمقمه را از این جهت مورد استفاده کودکان دانستهاند که اندازهاش بسیار کوچکتر از نمونه قمقمههای کشفشده بزرگ است.
  14. آتوسا دختر کورش و همسر دو پادشاه هخامنشی کمبوجیه و داریوش و مادر خشایار شاه برجستهترین زن در تاریخ ایران قدیم است. در ایران قدیم ازدواج خواهر و برادر مرسوم بود و علت آن هم نگه داشتن ثروت در خانواده سلطنتی بود. هوتوسا کیانی و آتوسا هخامنشی نخستین کسانی هستند که با خویشاوندان خود ازدواج کردهاند. هوتوسا علاقهمند به ازدواج با گشتاسب بود. با او ازدواج کرد و چندین فرزند به دنیا آورد. او اولین شخصی بود که به دین زرتشت گروید. زرتشت ادعا کرد که هوتوسا به آیین مزدیسنا گرویدهاست. سپس هوتوسا از شوهر خود گشتاسب درخواست کرد که دین زرتشت را بپذیرد. از این پس دین زرتشت به طور رسمی پذیرفته شد. از اینجا هوتوسای افسانهای به عنوان یک زن سیاسی و با نفوذ و باقدرت معرفی شد. از آن پس به خاطر احترام به وی پارسیان نام او را بر دختران خود میگذاشتند. از میان آن دختران مهمتر از همه آتوسا دختر کورش بود. خواهر و همسر اردشیر دوم و همسر اردشیر سوم زنان دیگری هستند که آتوسا نام داشتند. علی رغم اینکه اطلاعات ما درمورد آتوسا بسیار محدود است اما میتوانیم قسمتی از زندگی سیاسی و فرهنگی او را در مدت زمان زندگی طولانیش دنبال کنیم .هیچ زن دیگری از هم دورههای او با او برابری نمیکند. پس از آناهیتا او دومین کسی بود که لقب بانو که یک عنوان مذهبی بود را گرفت. زیرا اینچنین لقبی کمتر به ملکهها داده میشد. آشیلوس نمایشنامه نویس قرن پنجم پیش از میلاد در یکی از نمایشنامههای خود تحت عنوان ایرانیان که اختصاص به جنگ خشایار شاه با یونانیان دارد از آتوسا به عنوان بانوی بانوان یاد میکند. آتوسا خواندن و نوشتن را به خوبی میدانست و نقش تصمیم گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت. کمبوجیه عاشق خواهر خود آتوسا شد و مغهای زرتشتی را جمع کرد و از آنها خواست که این ازدواج را برای او قانونی کنند. به خوبی میتوان حدس زد که آتوسا علی رغم موقعیت اجتماعی و نفوذی که داشته از زیبایی نیز برخوردار بودهاست. پس از این که کمبوجیه در مصر خودکشی میکند داریوش شاه با آتوسا ازدواج میکند. این ازدواج چند دلیل داشتهاست. ۱- ازدواج با آتوسا که از سلاله هخامنشی بود حکومت او را قانونی جلوه میداد. 2- از آنجا که آتوسا با هوش، با فرهنگ، با قدرت و تفکر سیاسی بود در موقع لزوم کمک خوبی برای داریوش شاه به حساب میآمد. ۳- از آنجا که آتوسا زنی جاه طلب و قدرت طلب بود از طریق این وصلت میتوانست به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند. از اینجاست که آتوسا لقب بانوی بانوان میگیرد. هرودوت میگوید آتوسا از قدرت فوق العادهای برخوردار بود و در دوره جنگ با یونان که به توصیه او انجام شده بود داریوش شاه همواره از نصیحتهای او بهره میجست. او حتی علاقه مند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند. هرودوت از قول آتوسا نقل میکند که آتوسا به داریوش شاه میگوید «چرا نشستهای و عازم جنگ نمیشوی و سرزمینهای دیگر را تسخیر نمیکنی پادشاهی به جوانی و ثروتمندی تو شایسته است که عازم جنگ شود و به پیروزیهایی نایل شود تا به ایرانیان ثابت شود مرد قابلی بر آنها حکمرانی میکند.» اگر گفته هرودوت اغراق آمیز هم باشد باز هم بیانگر نفوذ آتوسا بر شوهرش میباشد. گفته شده است که آتوسا به خوبی از اوضاع فرهنگی زمان خود آگاه بود. و از حضور یونانیان و دیگر ملیتها به دربار بسیار بهره میبرد. آتوسا از صلب داریوش شاه دارای ۴ فرزند شد که بزرگترین آنها خشایار شاه بود. اما آتوسا همسر اول داریوش شاه نبود و داریوش شاه از همسر اولش دارای پسرانی بود که همگی از خشایارشاه بزرگتر بودند. مطابق قانون سلطنت پسر بزرگ شاه پس از او به سلطنت میرسید. اما آتوسا آن قدر بر شوهر خود نفوذ داشت که توانست خشایار شاه را پس از داریوش به سلطنت برساند. در زمان سلطنت خشایار شاه آتوسا به عنوان مادر پادشاه در امور دولت دخالت میکرد. همان طور که قبلا گفتیم آشیلوس در نمایشنامه خود همواره از او به عنوان بانوی بانوان یاد میکرد. میتوان گفت که در نمایشنامه آشیلوس پس از خشایار آتوسا بیشترین نقش را بازی میکند. آتوسا جنگ ایران و یونان را به صلاح نمیدانست و از جمله کسانی بود که با این جنگ مخالفت کرد. وقتی خبر شکست پسرش را شنید به شدت خشمگین شد. از زمان مرگ او هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها میدانیم تا زمانی که خشایار از جنگ یونان بر میگردد زنده بودهاست. احتمالا آرامگاه او در کنار آرامگاه داریوش کبیر در نقش رستم میباشد.
  15. irsalam

    دامپزشکی در ایرانباستان

    دامپزشکی در ایران باستان [align=justify] انسان پیش از تاریخ در دوران پارینهسنگی و نوسنگی به مدت ده ها هزار سال تنها از شکار حیوانات و گاهی گیاهان وحشی تغذیه میکرد تا سرانجام برخی از حیوانات را اهلی کرد. انسان اولیه همواره به رفتار حیوانات می نگریست و از آنها درس و الهام میگرفت. برخی عقیده دارند نخستین آموزنده پزشکی و دامپزشکی به انسان، حیوانات بودهاند. چنانکه زکریای رازی میگوید: اگر جوجه پرستو یرقان بگیرد، پرستو سنگ یرقان (سنگ زرده) را آورده و در لانهاش میگذارد و جوجه ها بدین وسیله درمان میشوند. مردم از این روش استفاده کرده و به جوجه های پرستو زعفران میمالند. زردشدن غیرواقعی جوجه باعث میشود پرستو تصور کند جوجه هایش یرقان گرفته اند. پرستو به دنبال سنگ یرقان میرود و آن را میآورد. مردم این سنگ را برداشته و به بیمار یرقانی می آویزند. همچنین در کتاب عیون الانباد آمده است: خود از هرودت نقل میکند لکلک سیاه که آن روزگار در اطراف رود نیل فراوان بوده است تنقیه را به بشر یاد داده است.> او در این باره مینویسد: از این مثالها که انسان از دامپزشکی حیوانات برای پزشکی و همچنین دامپزشکی فراگرفته فراوان است. به هر حال انسان پیش از تاریخ سرانجام از حیوانات الهام گرفت. تجربیات پزشکی و دامپزشکی را بهدست آورد و آن را سینه به سینه نقل کرد. انسان غارنشین هم به نوعی سراغ دامپزشکی رفته است. از تصاویر کندهکاریشده روی دیوارهای بعضی از غارها چنین برمیآید که در میهمانیهای اسرارآمیز غارها، موبدان(ارتباطی با موبد زرتشتی ندارد) یا جادوگران به سلامت حیوانات توجه کرده و اعمال خاصی انجام میداده اند. اینان در واقع نخستین پزشکان و دامپزشکان بودهاند. بدین ترتیب نوعی طب و دامپزشکی مذهبی ابداع شد که طی قرون و اعصار ادامه یافت. چراغ علم نخستین بار در عصر نوسنگی، حدود ۱۰ هزار سال پیش در خاورمیانه افروخته شد. جانوران را اهلی کردند و در مورد فیزیولوژی و زندگی آنان تجربیاتی کسب کردند. اولین دخالت های بهداشتی بشر باید برای کمک به گاو در موقع زایمان باشد که در اینجا تنها دانش مطرح نیست و مهارت بسیار موثر است. بشر بیماریها را ناشی از ارواح خبیثه می دانست و اعتقاد داشت نوعی جنون و اختلالات مغزی ناشی از رسوخ دیو در مغز بیماران است. ازاین رو عمل شکافتن جمجمه در برخی جوامع ابتدایی معمول بود. جمجمه را می شکافتند تا روح خبیث از مغز خارج شود. این توجیه و عمل در تمدن های بزرگ خاور نزدیک وجود داشته است. طبیب یا دامپزشک برای دور کردن ارواح خبیثی که به اعتقاد او سروقت بیمارش آمده بودند گاهی ورد میخواند و به اشکال مختلفی فال میگرفت. از جمله گاهی معجونی قوی به حیوان می خوراندند تا ببینند زنده میماند یا خیر. اگر زنده میماند دلیل آن بود که طبیب از مساعدت ارواح پاک بهره مند است. گاهی مجسمه دامها را شاید به عنوان الهه حیوانات تهیه میکردند تا خود و حیواناتشان از گزند ارواح خبیثه و بیماریها در امان باشند. ● آشور و اسب آریایی و ارابه اسب را آریاییان به آشور و بابل آوردند و ریشه آن از ایران است. طوایف مختلف آریایی از جمله میتانیها و مادها اسب داشتند و آشوریها از آنها اسبداری و سوارکاری را آموختند. در لوح ههای بابلی، نقاشی های حیوانات مختلف به جز اسب وجود دارد. در هزاره اول قبل از میلاد آشور به دنبال انحطاط بابل به قدرت فراوانی رسید. در این زمان آشوریان اسب نداشتند ولی مردم نواحی زاگرس از این حیوان استفاده میکردند. هدف آشور نصیرپال و جانشینان او گسترش قدرت در زاگرس بود تا بر منابع نقره و رمه های اسب لرستان دست یابند. زمینهای حاصل خیز و مراتع غنی این منطقه برای پرورش اسب و سایر دامها مساعد بود. در این دوران، طوایف سکایی، عناصر عیلامی و حتی طوایفی از سامیان که به این نواحی کشانیده شده بودند؛ اتحادیه های محلی داشتند. آشور به این اقوام دستبرد میزد و به خصوص اسبان آنان را میربود. در زمان اسارهادون آشوریان از غرب دریاچه ارومیه برای تصاحب اسب به سایر نواحی ماد از جمله دشتهای سناء و منطقه همدان حمله ور شدند. آنها به پیشروی خود ادامه دادند و بنابر کتیبه های آشوری به سرزمینی افسانه ای رسیدند که از یک طرف در حاشیه دریای نمک و از سویی در دامنه دماوند پربرف بود. آنان تا نیز به تهاجم خود ادامه دادند و اسبان سواری، شتر و نشخوارکنندگان مردم را به یغما بردند. در آشور از قرن نهم پیش از میلاد که به اسب دسترسی پیدا کردند؛ ارابه ها را روی اسب حمل میکردند. در هنر آشوری، حیوانات نقش عمده ای دارند. در آثار هنری بازمانده از آن دوره، فرشتگان بالدار، عقاب پاسدار با سر انسان و گاوان نر بالدار دیده میشوند. در آن زمان رئالیسم هنری نیز رعایت میشد به استثنای یک مورد که شیری را در حال مرگ نشان میدهد که ۱۸۰ درجه روی ستون فقراتش چرخیده که چنین امری امکانپذیر نیست. بین اسامی درباریان آشوری نام رئیس اصطبل را یافته اند که از افراد مهم بوده است و نام او بلافاصله بعد از ساقیهای دربار نوشته شده است. ● دامپزشکی در بین النهرین از مشخصات طب بین النهرین جراحی حیوانات بود که مخصوصا در مورد شکستگی ها انجام میشد. درمانگر چون ادوار پیشین، یک روحانی یا شبه روحانی بود. برای یاری دادن به دامپزشک انواع وردها و نفرین ها به کار گرفته میشد. چون بیماریها نیز مانند هر چیز دیگری آفریده خدایان عنوان میشد. در بسیاری موارد دامپزشک با توسل به ورد قصد فرونشاندن خشم خدای مسبب بیماری را داشت و البته با کمک داروهای مسکن بیماری را به خیال خود از بن و بر میکند. البته ورد مربوط به تمامی دامپزشکان نبود بلکه همانطور که در منابع سومری هم دیده شده است درمان با استفاده از شیوه های علمی آن زمان نیز مورد استفاده قرار میگرفته است. کاهنان بابل به جگر انسان و حیوانات اهمیت داده و آن را مرکز عقل می دانستند. در برخی از لوحه های بابلی آمده که چگونه می توان با ملاحظه کبد و احشای حیوانات یا ملاحظه وضعیت قطره روغنی که آن را روی آب میچکانند، از غیب اطلاع پیدا کرد. در اینجا اولین گام های بشر را در مورد شناخت تشریح حیوانات میبینیم که روشی به نام جگربینی بهوجود آمد. ● دامپزشکی در تلمود یهود کتاب مقدس، منبع وسیع و مطمئنی را برای قوم یهود تشکیل میدهد. بیماری ها منبع ماوراءالطبیعه دارد و پزشکی در اساس، اسرارآمیز و جادویی است. اگر معتقدان مبتلا شوند، بیماریها را به ابلیس نسبت میدهند ولی یهوه (خدای بزرگ یهود) نیز انتقام ملت خود را با ایجاد بیماریها از دشمنان میگیرد. تمام درمان ها جهت درخواست دخالت ایزدی است تا مردم اعمال جادویی انجام نداده و از شیطان کمک نگیرند. این دخالت یهوه است که نوبت به نوبت، ده بلا را بر فرعونیانی که ملت یهود را آزار میدادند فرود آورد. ۴ مورد از آنها در عین حال انسان و حیوانات را فرا میگیرد. سومین آنها نوعی آبسه های چرکی پوست است که مشترک بین انسان و حیوانات است. پنجمین بلا نوعی طاعون است که تمام گونه های حیوانات را مبتلا میکند. ششمین بلا، یک بیماری بثوری است که مخصوص انسان و حیوانات تک سمی است. عاقبت دهمین آنها مرگ اولین نوزاد نر در انسان و حیوانات است. در دین یهود به دفعات از دام ها و بیماریهای آنها یاد شده است و بسیاری از انبیای بنیاسرائیل دامدار بودهاند. چنانکه ایوب(ع) تعداد زیادی دام داشته است. حضرت موسی(ع) نیز مانند بسیاری از انبیای دیگر مدتی چوپان پدرزن خود شعیب بوده است. یهودیان، اخته کردن را با روشهای کوبیدن بیضه بین دو سنگ و یا خرد کردن و بیرون آوردن بیضه عملی میکردند. گاوهای نر را تنها برای تولید مثل بهکار میبردند و از حیوانات اختهشده برای کار در مزارع استفاده میکردند. برای قربانی نیز حیوان نباید اخته شده باشد. یهودیان طبق دستور شریعت دین خود کشتار غیریهودی را نباید بخورند و لازم است که بازرسی قبل و پس از کشتار انجام دهند. برای قربانی، حیوان باید نرینه بوده و هیچ عیب ظاهری نداشته باشد. یهودیان اختلالات پوست و رنگ و پوشش بدن را از دقت در مورد قربانی ها شناخته بودند و همچنین ابتلائات چشمی، عفونتهای انگلی، آبله و آماس شش را میشناختند. تملود که لغتی آرامی و مشتق از تعلیم به زبان عبری است، مجموعه تعالیم دین یهود است که توسط خاخامها تدوین شده است. در تلمود، مطالبی در زمینه بیماریهای حیوانات و درمان آنها ذکر شده است. تلمود، گاز گرفتن سگ را کشنده توصیف میکند. در مورد سل گاوی به نظر میرسد که تفسیرکنندگان تلمود، سل ریوی را میشناختند؛ مخصوصا از ندول های سنگواری که ممکن است در ریه حیوانات بهویژه گاو بهوجود آید و همچنین از تومورهای ریه که ممکن است به پرده های سروزی برسند، اطلاع داشتند. در تلمود عنوان شده که در عزای پادشاهان پیپای اسب جنگی او را قطع میکردند تا دیگر کسی نتواند سوار آن شود و البته این موضوع در شاهنامه فردوسی نیز در مورد اسب سیاوش ذکر شده است. ● فریدون؛ نخستین پزشک و دامپزشک نام فریدون به صورت تریته در اوستا دیده میشود. خاندان فریدون (اثویه) همه رمه های گاو داشتند و به شغل گاوداری مشغول بودند. بنابر مندرجات اوستا؛ فریدون که با عنوان از او یاد شده اولین طبیب به حساب میآید. در ایران قدیم پزشک و دامپزشک یکی بوده اند. پسر او هم اولین پزشک و دامپزشک است. شاید کلمه درمان انگلیسی از نام تریته (فریدون) منشا گرفته باشد، فریدون نماینده تمام عیار پزشکی و دامپزشکی است و هم اوست که کشنده روح خبیث است. حمزه اصفهانی در سنی الملوک الارض میگوید فریدون از گیاهان داروهایی برای معالجه بیماری های جانوران ساخت و همچنین ذکر شده که او اولین کسی است که خر را با اسب جفت کرد و استر به وجود آورد که نیروی خر و تندری اسب را دارد. در اوستا به دفعات فریدون اهل ورنه ذکر شده است. پورداود با تبعیت از بیشتر متشرقین ورنه را در گیلان میداند. در تفسیر پهلوی اوستا، ورنه را پدشخوارگر محسوب کردهاند که در ناحیه جنوبغربی دریای خزر واقع شده است. ● فالبینی از اندامها و حرکات حیوانات یکی از راه های غیب گویی که بابلیان شاید با الهام از سومریان به کار میبردند، روش جگربینی بود که با بازرسی جگر حیوانات به ویژه گوسفند انجام میشد. اینان ۵ قطعه کبد را مورد دقت قرار داده و بسته به وضعیت آن پیشگویی میکردند. نوشته های پراکندهای در مورد جگربینی بابلیان باقی مانده است که ازآنها به دانش فیزیولوژی اولیه می توان پی برد. بابلیان به اهمیت خون پی برده و خونین ترین عضو بدن را جگر میدانستند و برای آن اهمیت زیادی قائل بودند. بر پایه همین تجربیات اعتقاد داشتند که کبد جایگاه عواطف و احساس است. مطالعه امعا و احشای حیوانات تا زمان رومیان و بعد از آن نیز ادامه داشته و همین مبنای عمده کار کالبدشناسی و فیزیولوژی حیوانی اولیه بوده است. شانهبینی یا معرفه الاکتاف نیز نوعی استخوان شناسی آمیخته با خرافات است. شانه بینها که بیشتر شبان بودند با نگریستن به استخوان کتف گوسفند به قول خود از وقایع آینده مطلع میشدند. در مورد شانهبینی در برخی از رسالات مطالبی آمده که از همه آنها جالبتر است. در آن شانهبینی ابتدا بهعنوان یکی از راههای بررسی بیماریهای گوسفندان و وضعیت تغذیه ای آنها مطرح شده است. در این رساله عنوان شده که بعدها این کار به غیبگویی تغییر پیدا کرده است. فالگیری از رفتار حیوانات گاهی به نابودی حیوانات بی گناه می انجامید. در شاهنامه آمده است که اسفندیار وقتی برای جنگ با رستم به زابل لشکر کشید، شتر پیشاهنگش در راه خوابید. وی این مطلب را به فال بد گرفت و شتر را کشت و خودش نیز به دست رستم کشته شد. همچنین در خمسه نظامی مطالبی در این مورد بیان شده است، از جمله حمله اسکندر. اسکندر که قصد گرفتن ایران را داشت، روزی به شکار رفته و دو کبک را در حال جنگ میبیند، نام یکی را اسکندر و دیگری را دارا میگذارد. عاقبت کبک اسکندر پیروز میشود و اسکندر آن را به فال نیک میگیرد. در عین حال ساسانیان نیز از رفتار حیوانات پیشگویی میکردند. بنا به گفته پروکوپیوس رومی در جریان جنگ انوشیروان با ژوسیتینین، وقتی خسرو به شهر واقع در ساحل فرات رسید، اسبش شیهه کشید و سم به زمین کوفت. موبدان گفتند شهر به آسانی فتح خواهد شد؛ خسرو همانجا اردو زد و دستور حمله را صادر کرد. در همین ارتباط جرجی زیدان نوشته که اعراب پس از اسلام نیز همانند سایر ملتهای معاصر از چنگ کهانه و عرافه یعنی غیبگویی از گذشته و آینده و فالگیری از آهنگ پرواز پرندگان رهایی نیافتند. البته مسلمانان واقعی به این خرافات توجهی نداشتند. بهطور قطع پرواز پرندگان، جگر یا نشانه حیوانات به هیچ وجه نمیتواند اثری در اطلاع از آینده داشته باشد و اگر گاهی پیشگویی به حقیقت پیوسته، بر حسب تصادف و یا قوه واهمه ناشناخته گوینده بوده است. [/align] دکتر حسن تاجبخش چهره ماندگار و مولف کتاب تاریخ دامپزشکی و پزشکی ایران روزنامه اعتماد ملی
×
×
  • اضافه کردن...