لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید
جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'بزرگداشت'.
5 نتیجه پیدا شد
-
روز بزرگداشت حافظ صبحدم از عرش می آمد خروشی، عشق گفت قدسیان گویی كه شعر حافظ از بر می كنند خواجه شمس الدین محمدبن محمد حافظ شیرازی، از بزرگترین شاعران نغزگوی ادبیات فارسی است. حافظ در اوایل قرن هشتم ه.ق- حدود سال ۷۲۷- در شیراز دیده به جهان گشود. پدرش بهاءالدین، بازرگان و مادرش اهل كازرون بود. پس از مرگ پدر، شمس الدین كوچك نزد مادرش ماند و در سنین نوجوانی به شغل نانوایی پرداخت. در همین دوران به كسب علم و دانش علاقه مند شد و به درس و مدرسه پرداخت. بعد از تحصیل علوم، زندگی او تغییر كرد و در جرگه طالبان علم درآمد و مجالس درس علمای بزرگ شیراز را درس كرد. او به تحقیق و مطالعه كتابهای بزرگان آن روزگار- از قبیل كشاف زمخشری، مطالع الانظار قاضی بیضاوی و مفتاح العلوم سكاكی و امثال آنها- پرداخت. همچنین در مجالس درس قوام الدین ابوالبقاء عبدالله بن محمود بن حسن اصفهانی شیرازی نیز حضور داشت. حافظ- همچنانكه از تخلص او برمی آید- قرآن را از حفظ داشت و به چهارده شكل (قراآت هفتگانه) می خواند. حافظ دارای زن و فرزندان بود. در غزلیاتش به مرگ یكی از فرزندانش اشاره كرده است: دلا دیدی كه آن فرزانه فرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین؟ به جای لوح سیمین در كنارش فلك بر سر نهادش لوح سیمین حافظ به سفر علاقه ای نداشت و چون دلبستگی خاصی به شیراز داشت تقریبا تا آخر عمر از شیراز خارج نشد و تنها یكبار به شهر یزد سفر كرد ولی به خاطر ملالت از یزد و یزدیان به شیراز بازگشت: دلم از وحشت سكندر بگرفت رخت بربندم و تا ملك سلیمان بروم همچنین به دعوت سلطان محمود دكنی راهی دكن شد ولی در جزیره هرمز گرفتار طوفان گردید و به همین دلیل سفر خود را آغاز نكرده به پایان برد و به شیراز بازگشت. حافظ مردی بود ادیب، عالم به علوم ادبی و شرعی و آگاه از دقایق حكمی و حقایق عرفانی. استعداد خارق العاده او در تلفیق مضامین و آوردن صنایع گوناگون بیانی در غزل او را سرآمد شاعران زمان خویش و حتی تمامی شاعران زبان فارسی كرده است. او بهترین غزلیات مولوی، سعدی، كمال، اوحدی، خواجو و سلمان را استقبال كرده است اما دیوان او به قدری از بیتهای بلند و غزلیات عالی و مضمونهای نو پر است كه این تقلیدها و تأثرها در میان آنها كم و ناچیز می نماید. علاوه بر این، مرتبه والای او در تفكر عالی و حكمی و عرفانی و قدرتی كه در بیان آنها به فصیح ترین و خوش آهنگ ترین عبارات داشته، وی را به عنوان یكی از بزرگترین و تاثیرگذارترین شاعران ایران قرار داده و دیوانش را مورد قبول خاص و عام ساخته است. این نكته را نباید فراموش كرد كه عهد حافظ با آخرین مراحل تحول زبان فارسی و فرهنگ اسلامی ایران مصادف بود. از این روی زبان و اندیشه او در مقایسه با استادان پیش از وی به ما نزدیك تر است و به این سبب است كه ما حافظ را بیشتر از شاعران خراسان و عراق درك می كنیم و سخن او را بیشتر می پذیریم. از دیگر نكات اشعار او، توجه خاص او به استفاده از صنایع مختلف لفظی و معنوی است به نحوی كه كمتر بیتی از او می توان یافت كه خالی از نقش و نگار صنایع باشد. اما چیره دستی او در به كار بردن الفاظ و صنایع به حدی است كه صنعت در سهولت سخن او اثری ندارد و كلام او را متكلف نمی نماید. برخلاف اطلاعات حافظ از دقایق عرفانی و اشارات مكرر او به نكات عرفانی، حافظ پیرو طریقتی خاص نبوده است بلكه به عقیده بسیاری، خود او به تنها مراحل سلوك و كمال را طی كرده و به درجاتی نیز رسیده است. دیوان كلیات او مركب است از غزلیات، چند قصیده، قطعه، رباعی و دو مثنوی كوتاه با نامهای «آهوی وحشی» و «ساقی نامه». از نكات قابل توجه درباره دیوان حافظ، رواج "فال گرفتن"- تفأل- از آن است كه سنتی تازه نیست و از دیرباز درمیان آشنایان شعر او متداول بوده است و چون در هر غزلی از دیوان حافظ می توان- به هر تأویل و توجیه- بیتی را حسب حال فال گیرنده یافت، او را «لسان الغیب» لقب داده اند. حافظ با توان شاعری بسیار داستانهای قرآنی را با اشارههای ظریف در شعرش بیان میكند اما به واقع او ناظم شعر نیست كه به بیان روایی داستان بپردازد بلكه شاعری تواناست كه با تخییل و شناخت عمیق بسیاری از مسایل قرآنی و اجتماعی را در قالب شعر ارائه میدهد. نگاه حافظ به جهان هستی نگاهی فراگیر است به گونهای كه تمام مسایل مادی و معنوی را با بیانی شیرین و محكم و با بكارگیری استعاره و تشبیه، ایهام و مجاز و سایر صناعات ادبی بیان میكند. زمانی كه با شاعری چون حافظ رو به رو هستیم در واقع با جهانی سرشار از ظرافت و معنا رو به روییم. گسترگی معنایی در شعر او به حدی است كه هر كس از دیدگاه خویش مفاهیم ذهنی متناسب با تفكر خود را در شعرش پیدا می كند و نظری خاص درباره او ارائه میدهد. اصطلاحات عرفانی كه در شعر حافظ بكار برده میشود، در اثر آگاهی كامل و شناخت معنایی صحیح است اما به واقع حافظ قبل از اینكه عارف باشد شاعری بزرگ و تواناست و تفكر شاعرانهاش بر عرفان او برتری دارد. حافظ دیدگاه عارفانه و امیدوار كننده دارد و عرفان به مفهوم واقعی كلمه در اشعار او نمایان است و در شعرش همواره امید به آیندهای روشن را نوید میدهد به گونهای كه مخاطب با مطالعه اشعارش به نوعی لذت معنوی دست مییابد. حافظ شاعری است كه در قرن حاكمیت زهد و ریا و خفقان، شعری فراگیر و رندانه دارد و از همه مسائل جهان هستی با بیانی ظریف و رندانه سخن میگوید و همواره از تظاهر و تزویر دوری می جوید و شعر برایش جنبهای متعالی و آرمانی دارد. اشعار حافـظ شیـرازی بـا الـهـام از تعالیم ناب اسلامی و مفاهیم گرانقدر قرآنی سروده شده است و همگـی ایـن اشعـار حـاوی كنایات و استعارات زیبا و بی نظیر است. این شاعر پرآوازه ایران زمین در سال ۷۹۱ یا ۷۹۲ هجری قمـری دارفـانـی را وداع گفت. روحش شاد.
-
8 مهر روز بزرگداشت مولانا را گرامی باد مولوی ، جلال الدین محمد (672 - 604 ه.ق ) شاعر و عارف بزرگ جهان اسلام در بلخ ، که امروز در افغانستان است ، به دنیا آمد . پدرش بهاء الدین ولد ، مشهور به سلطان العلما ، در خراسان ِ بزرگ ، عالمی برجسته و صاحب نفوذ بود . اما چون با سلطان محمد خوارزم شاه موافق نبود ؛ با خانواده و نزدیکان به قصد مهاجرت و نیت سفر حج ، از بلخ بیرون آمد . در راه به نیشابور رسیدند و فرید الدین عطار نیشابوری را ملاقات کردند . در آن زمان ، جلال الدین محمد 13 سال داشت . عطار کتاب اسرار نامه خود را به او اهداء کرد و به سلطان العلما مژده داد که جلال الدین محمد در آینده مرد بزرگی خواهد شد . پس از سفر حج ، بهاء الدین ولد در قونیه ، از شهرهای آسیای صغیر ( ترکیه امروزی ) مقیم شد و به درس و اقامه نماز جماعت پرداخت . پس از در گذشت او ، جلال الدین محمد راه پدر را ادامه داد . جلال الدین در 40 سالگی ف در قونیه با صوفی و عارف شوریده ای به نام « شمس تبریزی » روبرو شد . این اتفاق تاثیر عظیمی بر مولوی گذاشت و مسیر زندگی اش را عوض کرد و از او شخصیت دیگری به وجود آورد . دوره شعرگویی و غزل سرایی مولوی از این زمان آغاز شد . او در بیشتر غزل هایش به جای نام خود ، نام شمس را ذکر کرده است . همین غزل هاست که دیوان شمس تبریزی را به وجود آورده است . در سالهای آخر عمر مولوی ، یکی از مریدانش به نام حسام الدین چلپی ، از او خواست معارف و دانسته هایش را به شعر بیان کند تا بعد از او مریدانش کتابی برای استفاده داشته باشند . مولوی پذیرفت و بدین ترتیب مثنوی معنوی پدید آمد . این کتاب از عظیم ترین آثار عرفانی در زبان فارسی است و تا امروز ده ها پژوهنده و محقق درباره ی آن شرح و تفسیر نوشته اند . مولوی که در غرب او را « رومی » می نامند ، در جهان چهره ای شناخته شده است و آثارش در اروپا و آمریکا نیز خوانده می شود . از کتابهای دیگر او « فیه ما فیه » و « مکاتیب » است.مولوی در قونیه در گذشت و در همین شهر به خاک سپرده شد . مزار او از جاذبه های زیارتی و گردشگری ترکیه است .
-
شیخ اشراق [align=justify] هشتم مرداد در کشور ما روز بزرگداشت سهروردی است. به همین مناسبت نگاهی کوتاه به زندگی و آرای فلسفی این حکیم ایرانی خواهیم داشت. یکی از فلاسفه بزرگ مسلمان، شیخ شهاب الدین ابوالفتوح یحیی سهروردی معروف به "شیخ اشراق"، بنیانگذار حکمت اشراق است که ۸۴۱ سال پیش می زیسته است. وی در سال ۵۴۹ هجری قمری در روستایی به نام سهرورد در حوالی همدان دیده به جهان گشود. حکمت و اصول فقه را در شهر مراغه نزد مجدالدین جیلی -استاد فخر رازی- آموخت، سپس به مرکز علمی آن زمان یعنی شهر اصفهان رفت تا نزد ظهیرالدین فارسی، علم منطق را بیاموزد و تحصیلات خود را به مراحل عالی برساند. در همین سفر بود که برای نخستین بار با افکار ابن سینا آشنا شد. وی بعد از اتمام تحصیلات به خارج از ایران سفر کرد که در مسیر این سفر با تصوف و عقاید صوفیه آشنا شد و به همین سبب زمان های درازی را به عبادت و اعتکاف گذراند و با شیوه اهل تصوف انس گرفت. سپس چند سالی را در عراق و شام به مطالعه گذراند. شیخ در سن ۳۰ سالگی به شهر حلب (واقع در سوریه امروزی) رفت و با حاکم شهر الملک الظاهر مالوف شد و به درخواست وی، درس و بحث خود را در مدرسه حلاویه آغاز کرد. مدتی بعد از این، در مناظره هایی که با برخی از عالمان شهر داشت با بیان بی باکانه عقاید خود از سوی علمای قشری وقت، مورد مخالفت قرار گرفت. عناد ایشان نسبت به شیخ تا بدانجا بالا گرفت که از الملک الظاهر خواستند وی را دستگیر کند اما حاکم با این موضوع مخالفت کرد. سرانجام ایشان با ارسال شکواییه به صلاح الدین ایوبی خواستار مجازات شیخ به جرم معاندت با شرایع شدند به همین سبب به امر صلاح الدین ایوبی (پدرالملک الظاهر)، شیخ سهروردی دستگیر شد و علی رغم میل الملک الظاهر، در حدود سن ۳۸ سالگی به طرز مرموزی در زندان به قتل رسید. سهروردی، برای تبیین و تعریف مبانی فلسفه اشراقی خود، چهار کتاب یعنی التلویحات، المشارع و المطارحات، المقاومات و حکمه الاشراق را به رشته تحریر درآورد. هیاکل النور، رساله عقل سرخ، آواز پر جبرئیل، روزی با جماعت صوفیان و رساله فی حاله الطفولیه از دیگر آثار مشهور اوست. سهروردی علی رغم آنکه فیلسوف است، به نوعی صوفی و عارف مسلک محسوب می شود، وی کتابی (کلمه التصوف) نیز با همین عنوان دارد لکن این کتاب بیش از آنکه مربوط به عقاید متصوفه باشد، درباره مسائل علم الهی است. سهروردی با وجود عمر کوتاه خود، ۳۷ کتاب به عربی و ۱۳ کتاب به فارسی نگاشته است که نمایانگر نبوغ بالای این دانشمند جوان ایرانی است. در این قسمت خوب است که با عقاید و آرای فلسفی شیخ بیشتر آشنا شویم; برای همین ابتدا بهتر است نگاهی اجمالی به تقسیم بندی فلسفه و فلاسفه اسلامی داشته باشیم. حکمت در واقع واژه ای عربی است که معادل آن در زبان فارسی فلسفه است و فلسفه بر دو قسم است: نظری و عملی. از سوی دیگر فیلسوفان مسلمان به دو دسته مشخص تقسیم می شوند. فلسفه اشراق را شیخ سهروردی بنیان نهاد و برای ایجاد آن به آموزه های قرآن کریم، حکیمان ایران باستان و افکار افلاطون توجه ویژه ای داشت تا آنجاکه در مقدمه کتاب حکمه اشراق، افلاطون را "رئیس اشراقیون" می نامد. در فلسفه اشراق، برای تحقیق در مسائل فلسفی -بخصوص حکمت الهی- تنها استدلال و تفکرات عقلی کافی نیست و سلوک قلبی، مجاهدات نفس و تصفیه آن نیز برای کشف حقایق ضروری و لازم است. در مقابل فلاسفه اشراق، فلاسفه مشائی قرار دارند که به نوعی پیرو ارسطو هستند. شیخ الرئیس ابوعلی سینا آغازکننده این مسیر در میان فلاسفه مسلمان است. در فلسفه مشا»، ابزار کشف حقیقت، صرفا استدلال است و این بزرگترین نقطه تقابل بین فلسفه مشا» و اشراق است. سهروردی علی رغم تسلط به فلسفه مشا»، بخاطر همین تفاوت از منتقدین سرسخت حکمت مشائی شد. شیخ، منشا» کل هستی را "نورالانوار" می داند که قائم به ذات و بی نیاز به علت است و وجود هر چیز دیگری را عرضی و ممکن الوجود می شمارد. حکمت اشراق به مانند عرفان صوفیه، بر ذوق و کشف استوار است و شیخ آن را حاصل خلوت خویش می داند. فلاسفه برای بیان تجربیات خود عموما از دو زبان استفاده می کنند زبان اول، همان زبان فلسفی عادی است که با توجه به علوم ظاهری (صوری) شکل می گیرد و زبان دوم زبان تمثیل است که شیخ اشراق این زبان را گویاترین زبان برای بیان تجربیات فلسفه اشراقی می داند. سهروردی مراحل چهارگانه فلسفه اشراق را بدین صورت شرح داده است; اول; تزکیه نفس و آماده شدن برای مکاشفه و درک بارق الهی دوم; مشاهده انوار الهی و کسب انوار سانحه که مبنای شناخت و علم را تشکیل می دهند. سوم; مرحله ساختمان علم صحیح، در این مرحله فیلسوف از حکمت بحثی و علم صوری استفاده کرده و تجزیه خود را که در مراحل قبل درک نموده در نظام صوری-برهانی تحلیل می کند. و چهارم; مرحله تدوین حاصله از کل مراحل قبل است. [/align] محسن رنجبر
-
زندگينامه ملاصدرا به بهانه 1خرداد روز بزرگداشت ملاصدرا
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در مشاهیر ایران
1خرداد روز بزرگداشت ملاصدرا گرامی باد صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین متأله و فیلسوف شیعه ایرانی و یکی از بزرگترین فیلسوفان و روحانیان جهان اسلام در سدهٔ یازدهم هجری قمری و بنیانگذار حکمت متعالیه است. ظهور ملاصدرا در حوالی پایان هزارهٔ اول پس از پیدایش اسلام به وقوع پیوست، و لذا، کارهای او را میتوان نمایش دهندهٔ نوعی تلفیق از هزار سال تفکر و اندیشهٔ اسلامی پیش از زمان او به حساب آورد کودکی و نوجوانی ملاصدرا در روز نهم جمادیالاول سال ۹۸۰ هجری قمری، در شیراز و در محلهٔ قوام زاده شد و او را محمد نام نهادند. به روایتی پدر او خواجه ابراهیم قوام، مردی دانشمند و وزیر حاکم پارس بود و صدرالدین محمد تنها فرزند او، بر اثر دعا به وجود آمد. به باور هانری کربن خواجه ابراهیم بازرگان بود و به خرید و فروش مروارید، شکر بنگاله و شال کشمیری میپرداخت. وی هر از گاهی برای به دست آوردن مروارید به مغاص لؤلؤ در بحرین میرفت . ابراهیم قوام در آغاز، محمد کوچک را به مکتبخانهٔ ملااحمد در محلهٔ قوام و به نزد ملااحمد برد. محمد دو سال در این مکتبخانه خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را فراگرفت. سپس او را به یک معلم خانگی به نام ملا عبدالرزاق ابرقویی سپردند تا به محمد صرف و نحو بیاموزد. دو پیشامد سبب وقفه در تحصیل محمد نوجوان شد، یکی وفات ملا عبدالرزاق ابرقویی بود که محمد نوجوان را در مرگ استاد خود سوگوار کرد و دیگر وفات شاه طهماسب اول صفوی و به پادشاهی رسیدن شاه اسماعیل دوم صفوی که سبب ناامنی ایران از جمله شیراز گشت، و ابراهیم قوام از بیم جان خانوادهٔ خود را از شیراز به امیرنشینهای جنوب خلیج فارس کوچاند پس از مرگ یا کشته شدن شاه اسماعیل دوم و با به فرمانروایی رسیدن شاه عباس اول دوران هرج و مرج به پایان رسید و ابراهیم و خانوادهاش به شیراز بازگشتند. محمد به فرمان پدرش به بصره رفت و در حجرهٔ بازرگانی شیرازی به نام یوسف بیضاوی که پدرش با او قرارداد بازرگانی بسته بود، به کار مشغول شد. سه ماه پس از آن، ابراهیم قوام به دیار باقی شتافت و محمد سوگوار ناگزیر به شیراز بازگشت و به گرداندن حجرههای بازرگانی پدرش پرداخت زندگی و تحصیل در اصفهان ملاصدرای جوان پس از فراغت یافتن از تأمین نیازمندیهای خانوادهاش، به آرزوی دیرینهٔ خود جامهٔ عمل پوشانید و به اصفهان مهاجرت نمود. او در مدرسهٔ خواجهٔ اصفهان از محضر درس استادانی چون شیخ بهایی، میرداماد (معلم ثالث) ومیرفندرسکی بهره جست. ملاصدرا دروس فقه، علوم حدیث و تفسیر را از شیخ بهایی، حکمت الهی و حکمت شرق و غرب را از میرداماد و علم ملل و نحل را از میرفندرسکی آموخت به روایتی دیگر، ملاصدرا در سن ۶ سالگی به همراه پدرش به قزوین رفت و دوران نوجوانیاش را در آن سامان سپری کرد و در همانجا با شیخ بهایی و میرداماد آشنا شد و پس از انتقال پایتخت بهاصفهان، با استادانش به اصفهان مهاجرت نمود. به هر حال شاه عباس اول در پایان سال ۹۹۹ هجری قمری (به روایتی ۱۰۰۶)، از قزوین به اصفهان نقل مکان کرد و این شهر را به پایتختی خویش برگزید در بخشکردن میراث یکی از توانگران اصفهان، هوش، آگاهی و دانش ملاصدرا در مسائل فقهی بر شاه عباس آشکار شد و شاه تصمیم گرفت تا از مدرسهٔ خواجه بازدید کند و با شیخ بهایی و ملاصدرا بیشتر آشنا شود. ملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد، به تدریس در مدرسهٔ خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بیشتر دانشمندان قشری اصفهان متفاوت بود، او را به بدعتگذاری در دین متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند. بدین سان ملاصدرا از اصفهان تبعید شد. او راه مورچهخورت را در پیش گرفت و از آنجا راهی کهک قم گشت. دوران تبعید ملاصدرا در دوران تبعید به حوزههایی رفت اما به او اجازه نمیدادند.جلوی دگر اندیشی گرفته میشد و او را مرتد اعلام میکردند.ملاصدرا به مدت۵یا ۷ سال در کهک قم و در تبعید زیست، اما هرگز کار تدریس و پژوهش را رها نکرد و در همان روستای کوچک و دورافتاده به برگزاری جلسات درس مبادرت نمود. دروس وی بیشتر دربارهٔ افکار و باورهای حکیمان و دانشمندان ایرانی مانند شهابالدین سهروردی، ابن سینا و ابویعقوب الکندی و برخی ازدانشمندان اندلسیهمچون ابن عربی و ابن رشد بودند. به روایتی دیگر، او در این مدت به ریاضت و عبادت پرداخت و مدتی را نیز در شهر قم سپری نمود . بازگشت به شیراز حکومت صفوی و در رأس آنان شاه عباس تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشتند و شاه عباس به اجبار علمای اصفهان به این کار تن داد. از این رو، اللهوردیخان حاکم فارس، بر آن شد که برای این دانشمند در شیراز مدرسهای ساخته و از او برای تدریس در این مدرسه دعوت کند. با پایان یافتن ساخت و ساز بخش مهمی از این مدرسه که بعدها به مدرسهٔ خان نامی شد، اللهوردیخان از ملاصدرا پنهانی دعوت نمود تا به زادگاه خویش بازگردد ملاصدرا پس از بازگشت به شیراز، تدریس در این مدرسهٔ نوساز را آغاز کرد. در این مدرسه افزون بر حکمت و فقه، ادبیات، اخترشناسی، ریاضیات، شیمی، معرفةالارض (زمینشناسی) و علوم طبیعی نیز تدریس میشد. اهمیت این مدرسه از مدرسهٔ خواجهٔ اصفهان نیز فزونی یافت باورها ملاصدرا شیعهمذهب و پیرو آئین دوازدهامامی بود، به اصول و فروع دین اسلام و مذهب شیعه اعتقاد داشت اما در عین حال، بسیار انعطافپذیر بود و اگر نگرشهای برخی از دانشمندان سنیمذهب مانند ابن عربی و یا ابن رشد را درست مییافت، میپذیرفت . عرفان شیعی ملاصدرا بر این باور بود که مذهب شیعه دو وجه دارد، وجه ظاهری، یعنی همان شریعت و احکام دینی، و وجه باطنی، که همان درونمایه و حقیقت مذهب شیعهاست و ملاصدرا آنرا عرفان شیعی مینامید. او برای رستگاری انسان، هم شریعت و پایبندی به فرایض دین را لازم میشمرد و هم سیر و سلوک عرفانی برای رسیدن به حقیقت مذهب شیعه را ضروری میدانست. این در حالی بود که بیشتر دانشمندان قشری اصفهان، دید خوبی نسبت به عرفان نداشتند. ایشان بر این باور بودند که بسیاری از عارفان، به احکام دین اسلام پایبند نیستند و عمل به فرایض دینی را برای رسیدن به رستگاری لازم نمیبینند. یکی از دلایل تبعید ملاصدرا از اصفهان همین باور بود ملاصدرا اگرچه به عرفان باور داشت، اما کوتاهی از احکام و واجبات دین را به بهانهٔ سیر و سلوک عرفانی رد میکرد. با دانشمندان قشری نیز به دلیل ستیز با عرفان شیعی مخالف بود. همچنین با برخی از صوفیان که عمل به واجبات دینی را ضروری نمیدانستند، مخالف بود. البته برخی معتقدند ملاصدرا با ادغام فلسفه وعرفان نا خواسته راه را برای بسته شدن مسیر فلسفه ورزی در جهان اسلام فراهم کرد فیلسوفان بزرگ شرق : کندی فارابی ابن سینا خیام ابن طفیل سهروردی ابن رشد شیخ بهایی میرداماد ملا صدرا علامه طباطبائی مرتضی مطهری محمدتقی جعفری احمد فردید رضا داوری اردکانی دیدگاه ملاصدرا پیرامون تقلید ملاصدرا در طول زندگی علمیاش، دیدگاههای گوناگونی را پیرامون مسئلهٔ تقلید عنوان کردهاست. گاهی آنرا با شروطی پذیرفته و گاه به کلی آنرا مردود شمردهاست (مانند نوشتار او در کتاب المشاعر). شاید به سبب مخالفت برخی علمای اصفهان با او و به این دلیل که ایشان را برای راهنمایی مردم واجد شرایط نمیدانستهاست میتوان چنین گفت که ملاصدرا بر این باور بوده که فراگیری دانش از جمله فقه، حدیث و تفسیر و نیز سلوک در عرفان شیعی بر همهٔ مسلمانان واجب عینی است، نه واجب کفایی، و هر مسلمان باید با فراگیری این دانشها به درجهٔ اجتهاد برسد و اگر گروهی از مسلمانان بنا به دلایلی پذیرفتنی به این درجه دست نیافتند، آنگاه میتوانند از مجتهد تقلید کنند، به شرط آنکه تقلید ایشان آگاهانه بوده و واجد بودن مجتهد نیز بر ایشان آشکار شده باشد قضا و قدر ملاصدرا به قضا و قدر الهی باور داشت و در «رسالة فیمسئلة القضاءِ و القدر» آنرا توضیح دادهاست. قضا، در کلام اسلامی، به معنای حکم خدا (از دیدگاه سرچشمه، منشاء و پیدایش موجودات) و قدر به معنای اندازه، و تعیین اندازه، منزلت یا جایگاه کسی یا چیزی است. ملاصدرا بر این باور بود که قضا قابل تغییر نیست زیرا حکم خداوند تغییر نمیکند. اما قدر یا سرنوشت، قابل تغییر است زیرا در گرو اعمال انسان میباشد. انسان میتواند با نیکوکاری به رستگاری برسد یا با زشتکاری بدبختی خویش را رقم بزند و در این مورد مختار است. ملاصدرا با پیرپرستی مخالف بود و اگر او را صاحب کرامات مینامیدند، نمیپذیرفت . حکمت متعالیه مکتب ملاصدرا که حکمت متعالیه نامیده میشود، بر اصل «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» استوار است. پیش از ملاصدرا فیلسوفان قادر به فهم تفاوت این دو نبودند، اما ملاصدرا مرز این دو مفهوم را به خوبی روشن نمود. بنابر دیدگاه او، بدیهیترین مسئلهٔ جهان، مسئلهٔ وجود یا هستی است که ما با علم حضوری و دریافت درونی خود آنرا درک کرده و نیازی به اثبات آن نداریم. اما ماهیت آن چیزی است که سبب گوناگونی و تکثر پدیدهها میشود و به هر وجود قالبی ویژه میبخشد. همهٔ پدیدههای جهان در یک اصل مشترکند که همان «وجود» نام دارد و وجود یگانهاست زیرا از هستیبخش (یعنی خداوند یگانه) سرچشمه گرفته، اما ویژگیهای هر یک از این پدیدهها از تفاوت میان ذات و ماهیت آنها حکایت دارد. برابر این دیدگاه، اصل بر وجود اشیاء است و ماهیت معلول وجود به شمار میآید ملاصدرا در مخالفت با استادش میرداماد که خود پیرو سهروردی بود، مدعی شد که «وجود» امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری. صدرا درباره حرکت نیز نظریه جدیدی عرضه کرد که به حرکت جوهری مشهور است. تا قبل از آن تمامی فلاسفه مسلمان معتقد به وجود حرکت در مقولات نه گانه عرض بودند و حرکت را در جوهر محال میدانستند. اما صدرا معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری یعنی کلام، عرفان، فلسفه افلاطون و فلسفه ارسطو را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی به وجود آورد آثار آثار صدرا را بالغ بر پنجاه دانستهاند، که میشود آنها را بر حسب نوع تفکر موجود در پشت هرکدام در دو دستهٔ اصلی جای داد: علوم نقلی و علوم عقلی. الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة مفاتیح الغیب أسرار الآیات التعلیقة علی إلهیات الشفاء (ناتمام) شرح اصول الکافی (ناتمام) المشاعر إیقاظ النائمین رسالة فی الواردات القلبیة (التسبیحات القلبیة) رسالة فی الحشر رسالة فی إتصاف الماهیة بالوجود رسالة فی التشخص رسالة فی الحدوث رسالة فی القضاء والقدر رسالة فی سریان الوجود رسالة مسماة بإکسیر العارفین تفسیر القرآن الکریم: الف ـ آیة النور ب ـ آیة الکرسی ج ـ سورة الأعلی د ـ سورة البقرة (ناتمام) ه ـ سورة الجمعة و ـ سورة الحدید ز ـ سورة الزلزال ح ـ سورة السجدة ط ـ سورة الطارق ک ـ سورة الفاتحة ل ـ سورة الواقعة م ـ سورة الیس سه اصل رسالة العرشیة المظاهر الإلهیة متشابهات القرآن المسائل القدسیة (الحکمة القدسیة ـ القواعد الملکوتیة ـ طرح الکونین) أجوبة مسائل بعض الخلان الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة المبدأ والمعاد زاد المسافر (زاد السالک) رسالة فی إتحاد العاقل والمعقول أجوبة المسائل الجیلانیة أجوبة المسائل الکاشانیة أجوبة المسائل النصیریة رسالة فی إصالة جعل الوجود التنقیح فی المنطق (اللمعات الإشراقیة فی الفنون المنطقیة) الحشریة الخلسة خلق الأعمال (الجبر والتفویض ـ القدر فی الأفعال) دیباجة عرش التقدیس شواهد الربوبیة الفوائد: الف ـ رد الشبهات الإبلیسیة ب ـ شرح حدیث «کنت کنزا مخفیا ...» ج ـ فی بیان الترکیب بین المادة والصورة وإرتباطها بقاعدة بسیط الحقیقة د ـ فی ذیل آیة الأمانة ه ـ فی المواد الثلاث رسالة اللمیة فی إختصاص الفلک بموضع معین (حل الإشکالات الفلکیة) رسالة فی المزاج تفسیر سورة التوحید (۱) تفسیر سورة التوحید (۲) رسالة الوجود حل شبهة الجذر الأصم کسر اصنام الجاهلیة التصور والتصدیق شرح الهدایة الأثیریة التعلیقة علی شرح حکمة الإشراق الحاشیة علی القبسات اثبات شوق الهیولی بالصورة شرح حدیث «خلق الأرواح قبل الأجساد بألفی عام» الحرکة الجوهریة الحاشیة علی الرواشح السماویة ( مشکوک ) تفسیر حدیث «الناس نیام فإذا ماتوا إنتبهوا» (مشکوک) رسالة فی الإمامة (مشکوک) دیوان شعر (جمع آوری ملا محسن فیض) نامهها (دو نامه به میرداماد و...) وفات: حكيم وارسته در طول عمر 71 ساله اش هفت بار با پاي پياده به حج مشرف شد و گل تن را با طواف كعبه دل صفا بخشيد و در آخر نيز سر بر اين راه نهاد و به هنگام آغاز سفر هفتم يا در بازگشت از آن سفر به سال 1050 ه .ق در شهر بصره تن رنجور را وداع نمود و در جوار حق قرار گرفت، و در همانجا به خاك سپرده شد و اگر چه امروز اثري ازقبر او نيست اما عطر دلنشين حكمت متعاليه از مركب نوشته هايش همواره مشام جان را مي نوازد. سه حکایت از ملاصدرا: اثبات وجود اشیاء می گویند روزی ملاصدرا در کنار حوض پر آب مدرسه درس می داد. غفلتاً فکری به خاطرش رسید و رو به شاگردان کرد و گفت: «آیا کسی می تواند ثابت کند آنچه در این حوض است آب نیست؟» چند تن از طلاب زبردست مدرسه با استفاده از فن جدل که در منطق ارسطو شکل خاصی از قیاس است و هدف عاجز کردن طرف مناظره یا مخاطب است نه قانع کردن او، ثابت کردند که در آن حوض مطلقاً آب وجود ندارد و از مایعات خالی است. ملاصدرا با تبسمی رندانه مجدداً روی به طلاب کرد و گفت: ” اکنون آیا کسی هست که بتواند ثابت کند در این حوض آب هست؟ ” یعنی مقصود این است که ثابت کند حوض خالی نیست و آنچه در آن دیده می شود آب است. شاگردان از سؤال مجدد استاد خود ملاصدرا در شگفت شده جواب دادند که با آن صغری و کبری به این نتیجه رسیدیم که در حوض آب نیست، حال نمی توان خلاف قضیه را ثابت کرد و گفت که در این حوض آب هست… فیلسوف شرق چون همه را ساکت دید سرش را بلند کرد و گفت: « ولی من با یک وسیله و عاملی قویتر از دلایل شما ثابت می کنم که در این حوض آب وجود دارد ». آنگاه در مقابل چشمان حیرت زده طلاب کف دو دست را به زیر آب حوض فرو برد و چند مشت آب برداشته به سر و صورت آنها پاشید. همگی برای آنکه خیس نشوند از کنار حوض دور شدند. فیلسوف عالیقدر ایران تبسمی بر لب آورد و گفت: «همین احساس شما در خیس شدن بالاتر از دلیل است ….». داستان عشاق زمانی که فیض کاشانی در قمصر کاشان زندگی می کرد، پدر خانمش، ملاصدرا، چند روزی را به عنوان میهمان نزد او در قمصر به سر می برد. در همان ایام در قمصر، جوانی به خواستگاری دختری رفت. والدین دختر پس از قبول خواستگار، شرط کردند که تا زمان عقد نه داماد حق دارد برای دیدن عروس به خانه عروس بیاید و نه عروس حق دارد به بیرون خانه برود. از این رو، عروس و داماد که عاشق و شیدای همدیگر بودند و می خواستند همدیگر را ببینند، به فکر چهره ای افتادند که نه با شرط مخالفت بشود و نه والدین عروس متوجه بشوند. لذا عروس حیله ای زد و گفت: من فلان موقع به قصد تکاندن فرش به پشت بام می آیم و تو هم داخل کوچه بیا، همدیگر را ببینیم. در آن وقت مقرر، دختر فرش خانه را به قصد تکاندن به پشت بام برد و فرش را تکان می داد و داماد هم از داخل کوچه نظاره گر جمال دلنشین عروس خانم بود و مدام این جملات را می خواند: اومدی به پشت بوندی اومدی فرش و تکوندی اومدی گردی نبوندی اومدی خودت و نشوندی در این حال، عارف بزرگوار، ملاصدرا از کوچه عبور می کرد و این ماجرا را دید و شروع به گریه کردن کرد. او یک شبانه روز بلند گریه می کرد تا این که فیض کاشانی از او پرسید: چرا این گونه گریه می کنی؟ ملاصدرا گفت: من امروز پسری را دیدم که با معشوقه خود با خوشحالی سخن می گفت. گریه من از این جهت است که این همه سال درس خوانده ام و فلسفه نوشتم و خود را عاشق خدای متعال می دانم اما هنوز با این حال و صفایی که این پسر با معشوقه خود داشت من نتوانستم با خدای خود چنین سخن بگویم. لذا به حال خود گریه می کنم. داستانی از کودکی ملاصدرا محقق شهیر شیخ عبدالله زنجانی در رساله ای که در احوال صدرالدین شیرازی ( ملاصدرا ) نوشته است ، داستانی نقل کرده و می نویسد : پدر ، وی او را روزی در کار اداره امور درگاه دستگاه خود گمارد و پس از آن که بازگشت و صورتحساب هزینه آن مدت را از فرزند طلبید، دید که مبلغی نسبتاً زیاد ( سه تومان به ارزش آن روز و هر تومان به معنی ده هزار ) را به عنوان خیرات به مستمندان بخشیده است و این معادل همان مبلغی بود که پدر برای داشتن فرزند به پیشگاه خداوند متعال نذر نموده بود. هنگامی که پدر با شگفتی سبب و بهانه این هزینه را از فرزند پرسید ، فرزند هوشیار خردمند وی پاسخ داد که این همان بهائی است که باید به پای فرزندتان می پرداختید. یاد این دانشمند فرزانه، گرامی باد -
بزرگداشت علامه شهید مطهری و روز بزرگداشت مقام معلم
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در مقالات مناسبتی
بزرگداشت علامه شهید مطهری و روز بزرگداشت مقام معلم؛ شاید وقتی دیگر!؟ [align=justify] ▪ بزرگداشت علامه شهید مطهری و روز بزرگداشت مقام معلم؛ شاید وقتی دیگر!؟ بطور یقین نکوداشت بزرگان و مواریث ملی و دینی نشان از قدرشناسی ملت و گویای تاریخ پرافتخار این مرز و بوم است، که یادآوری آنها برای نسلهای بعدی بعنوان ضرورتی اجتناب ناپذیر، موجب ثبات و پویائی هویت و ماندگاری آثار و مواریث ملی و دینی کشور در گذر زمان خواهد بود. اما آنچه در اینگونه اقدام ماندگاری وتاثیرات آنها را مضاعف می کند، انتخاب عنوان و زمان این بزرگداشت ها و نیز چگونگی و دامنه مخاطبان آنهاست که میتواند در الگوسازی از شخصیتهای مورد نظر و نیز تاثیرگذاری بر جامعه هدف نقش فراگیر و پایداری را از خود بجا گذارد. گذشت سه دهه ازتاریخ ماندگار و سراسر افتخار نظام جمهوری اسلامی، تحولات عمیقی را در فرهنگ و تاریخ ایران زمین بوجود آورده که هر یک از این مقاطع تاریخی گواه صادقی بر هوشیاری ، مظومیت، ایستادگی و ازجان گذشتگی ملتی بزرگ درراه اهداف و آرمانهای مقدسی است که با تمام وجود برآنها باور داشته و در راه حفظ این دست آوردهای عظیم، بزرگان و عزیزان بسیاری جان و مال خود را در طبق اخلاص نهاده و همه سختیها و مشکلات را بجان خریدند. بزرگمردانی چون علامه شهید مرتضی مطهری (رحمت الله علیه) که حیات فرهنگی و معنوی انقلاب و روشنفکران دینی امروز، وامدار تفکرات دینی عمیق و روشنگرانه ایشان هستند. و دشمن (گروهک التقاطی فرقان) با آگاهی کامل از نقش انکارناپذیر آن بزرگوار در معرفی وتبیین چهره مبارک اسلام ناب به جامعه نا آگاه و یا دورمانده از حقیقت آن روزها، وجود این مجاهد عرصه علم و عمل را برای تفکرات التقاطی و الحادی خود، خطرآفرین دانسته و توطئه ترور و حذف فیزیکی ایشان را در برنامه های خود قرار داد تا اینکه درتاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۹ علامه بزرگوار آیت الله مطهری را بشهادت رسانده و امت اسلام و انقلاب اسلامی را در حساس ترین مواقع تاریخی از افکار بلند و تفکرات عمیق آن خورشید پرفروغ عالم اسلام، محروم ساختند. اکنون آنچه که موجب شد تا درد ورنج چندین ساله نویسنده در این مجال بازگو شود، تناقض و تعارضی است که به بهانه گرامی داشت مقام معلم، هرساله در بزرگداشت علامه شهید مطهری شاهد آن هستیم و فضا و مراسمی را که در اصل به یادمان و در فقدان اندوهبار متفکری بزرگ و اسلام شناسی کم نظیر در اقصی نقاط کشور برپا می گردد، ناخواسته به مجلس شادمانی وسرور و فضای توزیع گل و شیرینی تبدیل می شود. این تضاد و تعارض در افکار نسل جوان امروزی به مدد حضور و روشنگریهای نسل انقلاب تاحدودی قابل تفسیر است ولی به مرور زمان واقعه بزرگ اصلی که همانا شهادت مظلومانه استاد مطهری و تبیین افکار واندیشه های ناب آن شهید سعید است ، از یادها رفته و از این رخداد عظیم فقط توزیع گل وشیرینی وتبریکات شکلی آن باقی خواهد ماند و دیگرهیچ! اما نویسنده براین عقیده است که با یک ارزیابی از این سالها مخصوصآ در سالگرد شهید مطهری که روز گرامیداشت مقام معلم هم نام گرفته است، عملکردها مورد بازبینی و واکاوی قرار گرفته و با ایجاد یک چرخش تقویمی(زمانی) ، شخصیتهای بزرگی چون شهید مطهری که هم ولادتشان پند آموز و پرافتخاراست و هم شهادتشان عبرت آموز و ماندگار، بزرگداشت هایی که قرار است تا درقالب جشن وسرور برای مفاخر و مواریث ملی و دینی میهن عزیز برقرار شود در سالگرد تولد آنان باشد، و در سالگشت شهادت و یا رحلت این بزرگمردان نیز فرصتهای شایسته ای برای معرفی شخصیت ، خدمات و تبیین جایگاه آنان بوجود آوریم . انشاء الله[/align] محمدعلی مقیسه