لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید
جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'بنى'.
2 نتیجه پیدا شد
-
داستان گاو بنى اسرائيل آيه شريفه مورد بحث در پى آياتى است كه داستان «گاو بنى اسرائيل» را بيان مى كند. خلاصه داستان ـ كه در آيات 73ـ67 سوره بقره آمده است ـ به قرار زير است: يكى از بنى اسرائيل به شكل مرموزى كشته شد. و اين قتل، سبب اختلاف ميان آنها گرديد. معمولا وقتى كه حادثه اى رخ مى دهد و عامل آن مشخّص نيست، كسانى كه با هم خرده حسابى دارند، گناه را به گردن طرف ديگر مى اندازند و آنان را عامل آن حادثه معرّفى مى كنند. اصل حادثه اين بود كه جوانى عموى ثروتمند خود را به قتل رساند. اين برادرزاده جوان و تنها وارث كه از دير مردن «عمو» ناراحت بود او را كشت تا صاحب و وارث اموال و ثروت فراوان او گردد. بعضى نيز انگيزه قتل را علاقه شديد آن جوان به دختر عموى خود مى دانند; زيرا كه عمو على رغم دلبستگى برادرزاده، دخترش را به ازدواج ديگرى درآورده بود. وقتى خبر قتل اين شخص در بين بنى اسرائيل پخش شد، غوغايى برپا شد و هر كس به دنبال قاتل مى گشت از جمله برادرزاده مقتول; يعنى قاتل حقيقى مصرّانه خواستار شناسايى قاتل بود. فتنه عظيمى برپا شد، نزديك بود كه قبايل در مقابل همديگر صف آرايى كنند و اين حادثه به يك جنگ كامل تبديل شود. براى حلّ مشكل به خدمت حضرت موسى(صلى الله عليه وآله) رفتند و از او خواستند كه از خدا بخواهد تا قاتل شناخته شود. حضرتش دست به دعا شد و خداوند خواسته اش را اجابت كرد و فرمود: گاوى ذبح كنيد و خونش را به بدن مقتول بزنيد تا وى زنده شود و خود، قاتل را معرّفى كند; بنابراين قرار شد از طريق معجزه اين فتنه پايان پذيرد. كلام خداوند در اين باره اطلاق دارد و در مقام بيان است و بى قيد و شرط; امّا اين قوم لجوج شروع به بهانه جويى كردند و گفتند: اين گاو بايد در چه سنّ و سالى باشد؟ حضرت موسى گفت: بايد وحى نازل شود. منتظر وحى شد. خداوند فرمود: نه پير باشد و نه جوان. بنى اسرائيل رفتند و برگشتند و گفتند: اين گاو چه رنگى بايد داشته باشد؟ حضرت موسى باز در انتظار وحى نشست. وحى آمد كه: گاوى باشد زرد يك دست كه رنگ آن بينندگان را مسرور سازد. باز بهانه گرفتند كه: چه نوع گاوى باشد؟ باز وحى آمد كه: نه گاو شخم زن باشد و نه گاو آب يارى; ولى گاوى كه از هر عيبى پاك و مبرّا باشد. بالاخره بعد از زحمت هاى فراوان و خرج زياد گاو مورد نظر را يافتند و او را ذبح كردند و به اعجاز الهى مقتول زنده شد و قاتل را معرّفى كرد.
-
به عنايت قمر بنى هاشم عليه السلام بچه فلج به راه افتاد
sanjagak پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در داستان کوتاه
جناب آقاى شيخ محمد باقر مروى از طلاب حوزه علميه مشهد مقدس در اوائل خرداد ماه سال 1379 شمسى بود در بغداد حرم امامين جوادين عليهم السلام اين كرامت را نقل كردند و نوشته اى به اين جانب دادند كه در جلد سوم چاپ شود اينك ملاحظه مى فرماييد: يكى از نوكران و مداحان اهل بيت عليهم السلام ازمشهد على بن موسى الرضا عليه السلام به قصد زيارت اباعبدالله الحسين عليه السلام مشرف مى شود. وقتى به حرم مطهر امام حسين عليه السلام و اباالفضل العباس عليه السلام مى رود يادش مى آيد هر كس وارد حرم ابوالفضل العباس عليه السلام بشود اگر سه حاجت بخواهد ايشان كسى را نااميد بر نمى گرداند. دست به دعا بر مى دارد: آقا ابوالفضل العباس عليه السلام ، من يك پسر پنج ساله معلول دارم يك تكه گوشت در خانه افتاده ، و قدرت حرف زدن ندارد، از تو مى خواهم كه حداقل اين بچه بتواند راه برود و حركت كند و خودش غذا بخورد. ديگر نخواستم كه اين بچه صحبت كند. زيارت اباالفضل عليه السلام و امام حسين عليه السلام و موسى بن جعفر عليه السلام و جواد الائمه عليه السلام را انجام دادم ، به مشهد آمدم و وارد منزل شدم . مردم به ديدنم آمدند، بعد از يك روز مادرش به من گفت : حاجى رضا زاده بيا كه بچه مى تواند راه برود و حركت كند، ابوالفضل عليه السلام به ما عنايت كرده و شفا داده ، پدرش پشيمان مى شود چرا من نخواستم كه حرف هم بزند. ناقل : محمد باقر مروى بهادران امام جماعت مسجد جواد الائمه عليه السلام امام رضا عليه السلام . بيستم صفرمشهد كه يك شب مانده به اربعين اباعبدالله عليه السلام در حرم مطهر باب الحوائج و جواد الائمه عليهماالسلام نوشته شد. شيخ محمد باقر مروى