لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید
جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'بهشت'.
13 نتیجه پیدا شد
-
زيبا ترين تصاوير از بهشت گمشده شيراز
amid پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آثار تاریخی و گردشگری ایران
Click here to view the original image of 733x1100px. Click here to view the original image of 720x518px. به نظر خودم اين عكس يكي از بهترين عكس هاست....(به نور آفتاب داخل آب دقت كنيد) -
عکس/ تکه ای از بهشت
-
قربانی گرفتن سریال ماه رمضان "پنج کیلومتر تا بهشت" یک کودک را کشت همشهری: «میخواهم روح شوم و ببینم بابا و مامان راجع به من چه میگویند.» این آخرین جملهای بود که محمد مهدی قبل از شروع بازی مرگبارش به زبان آورد. او سه شنبه هفته گذشته وقتی خودش و برادر 6 سالهاش را در خانه تنها دید، تصمیم گرفت همانند سریال مورد علاقهاش تبدیل به یک روح شود و به مکانهای مورد علاقهاش سر بزند، غافل از اینکه بازی او سرنوشت شومی به دنبال خواهد داشت. حالا 7 روز از حادثهای که برای پسربچه 12 ساله گذشته میگذرد. 7 روزی که حاصل آن برای پدر و مادر محمدمهدی چیزی جز گریه و اندوه نبوده است. درست زمانی که خیلی از ما مشغول مسافرت و استراحت در تعطیلات عید فطر بودیم، اعضای خانواده «کوهی» پلههای بیمارستان سوم شعبان را دوتا یکی میکردند به امید اینکه شاید از زبان پزشکی بشنوند: «پسرتان به زندگی برگشته است.» اما 7 روز گذشت و محمدمهدی نهتنها به هوش نیامد که بنا بر نظر قطعی پزشکان، دچار مرگ مغزی شد. تقلید مرگبار «محمد مهدی علاقه زیادی به یکی از سریالهای ماه رمضان داشت و جانش را هم سر تقلید از این سریال گذاشت.» این را پدر محمدمهدی میگوید. وی میافزاید: «پسرم بیش فعال بود و فیلمها و سریالهایی را که میدید، تأثیر زیادی در او میگذاشت. دست آخر هم تقلید از یکی از همین سریالها کار دستش داد و ما را داغدار کرد.» ماجرا چه بود؟ بعد از ظهر سه شنبه گذشته، هیچگاه از یاد پدر و مادر محمدمهدی نخواهد رفت. زمانی که او سر کار بود و وقتی همسرش برای خرید خانه را ترک کرد، بچهها در خانه تنها ماندند. او توضیح میدهد: «محمدمهدی» و برادر 6 سالهاش مشغول بازی بودند که پسر بزرگم ناگهان تصمیم گرفت، به تقلید یکی از سریالهای ماه رمضان تبدیل به روح شود. او به برادر کوچکش گفت که میخواهد وقتی روح شد، به محل کار من و نزد مادرش و همسایهها برود و ببیند ما راجع به او و کارهایش چه میگوییم. برای همین به میله بارفیکسی که برای ورزش کردن بچهها در خانه نصب کرده بودیم، یک روسری را قلاب کرد و سرش را داخل آن قرار داد و ناگهان حلقآویز شد. چند ثانیه بعد هم روی زمین افتاد و از هوش رفت.» محمدمهدی درحالی بازی مرگبارش را شروع کرده بود که برادر کوچکش شاهد همه این ماجرا بود. پسربچه 6 ساله چند ساعت بعد وقتی محمدمهدی به بیمارستان منتقل میشد، درباره حادثه به پدرش میگوید: «من به داداش گفتم که این بازی را نکند اما خودش میخواست که روح شود. اولش که روسری را دور گردنش انداخت، داشت تاب میخورد اما یکدفعه چشمهایش را بست و روی زمین افتاد. من ترسیده بودم و گریه میکردم و همسایهها پشت در جمع شده بودند اما مامان گفته بود که در را روی کسی باز نکنم. بعد یکی از همسایهها شماره تلفن بابا را از پشت در از من گرفت و به او زنگ زد.» پدر محمدمهدی وقتی از ماجرا باخبر شد با عجله خودش را به خانه رساند. خیلی زود پسر بچه 12 ساله به بیمارستان سوم شعبان انتقال یافت و گرچه با انجام عملیات احیاء، قلب او شروع به کار کرد اما مغزش از کار افتاده بود. پدر داغدار میگوید: «ساعت حدود 4:30 بعد از ظهر سه شنبه ببود که پسرم را به بیمارستان رساندم و او تا یکشنبه شب هفته جاری در آنجا بستری بود. در این مدت خیلیها امیدوارمان کردند که او به زندگی برمیگردد اما دوشنبه، دکترش گفت که داروهایی که به او تزریق کردهاند جواب نداده و او دچار مرگ مغزی شده است. وقتی این خبر را به ما اعلام کردند، دنیا روی سرمان خراب شد. باورم نمیشد پسرم را به خاطر تقلید از یک سریال از دست داده باشم. پسری که هنوز هم صدای خندهها و شیطنتهایش در گوشم میپیچد. با این حال او مرده بود و بهترین کار در آن لحظه اهدای اعضای بدنش بود. به همین دلیل با اهدای اعضای او موافقت کردیم و پسرم برای انجام آزمایشهای نهایی در خصوص مرگ مغزی شدن و عمل پیوند اعضا به بیمارستان مسیح دانشوری انتقال یافت. او ادامه میدهد: «در همه جای دنیا وقتی سریالی تخیلی و آمیخته با خرافات از تلویزیون پخش میشود قبل از آن هشدار داده میشود که این سریال را مثلاً بچههای 12 ساله و کمتر از آن تماشا نکنند اما متأسفانه در شبهای ماه رمضان وقتی چنین سریالی از تلویزیون پخش میشد، هیچ هشداری به خانوادهها داده نمیشد و به همین دلیل قصد دارم از صدا و سیما و سازندگان این سریال شکایت کنم.» منبع: مشرق
-
یک مرد روحانی، روزی با خداوند مکالمهای داشت: خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.! افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده میآمدند. آنها در دست خود قاشقهایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دستهها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی میتوانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جایی که این دستهها از بازوهایشان بلندتر بود، نمیتوانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند... مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: تو جهنم را دیدی! آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت! افراد دور میز، مثل جای قبل همان قاشقهای دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، میگفتند و میخندیدند. مرد روحانی گفت: نمیفهمم! خداوند جواب داد: ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! میبینی؟ اینها یاد گرفتهاند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدمهای طمع کار تنها به خودشان فکر میکنند! ((تخمین زده شده که 93% از مردم این متن را برای دیگران ارسال نخواهند کرد. ولی اگر شما جزء آن 7% باقی مانده می باشید، این پیام را با تیتر 7% ارسال کنید.. من جزء آن 7% بودم! و به یاد داشته باشید، من همیشه حاضرم تا قاشق غذای خود را با شما تقسیم کنم))
-
اعدام متجاوزان گروهی جاده بهشت زهرا [align=justify]شرق: پرونده سه مرد افغان که به صورت گروهی به زنی در برابر چشمان شوهرش تعرض کرده بودند، با تایید حکم اعدام، به واحد اجرای احکام سپرده شد. این سه افغان در تحقیقات مقدماتی علاوه بر تجاوز به شاکی، تعرض به پنج زن دیگر را نیز گردن گرفته و گفته بودند همدست دیگری نیز دارند، اما عضو چهارم این باند که به افغانستان گریخته، هنوز دستگیر نشده است. این پرونده از روز 14 بهمن سال 88 به جریان افتاد و در آن روز مردی به نام یوسف با مراجعه به کلانتری مصطفی خمینی علیه چهار مرد متجاوز شکایت کرد. او ماجرا را اینطور شرح داد: «به همراه همسرم فرنگیس برای زیارت به سمت بهشت زهرا میرفتیم که متوجه دو مرد گالن به دست شدم. آنها کنار جاده ایستاده بودند و از خودروهای عبوری کمک میخواستند. من برای دادن بنزین به آنها توقف کردم و در همین هنگام آن دو، همراه دو نفر دیگر در حالی که ساتور و چاقو در دست داشتند به من و فرنگیس حملهور شدند و ما را به جایی خلوت و پشت درختان کشاندند.» یوسف در ادامه گفت: «مهاجمان دست و پاهای من را بستند و به همسرم تعرض کردند، بعد پول، طلا و تلفنهای همراهمان را سرقت و فرار کردند.» پس از تشکیل این پرونده، کارآگاهان پلیس آگاهی تهران موظف به تحقیق در این رابطه شدند. آنها ابتدا زن جوان را مورد بازجویی قرار دادند. او با تکرار اظهارات شوهرش، گفت: «آن چهار نفر بسیار خشن بودند و به گریه و التماسهای من توجهی نکردند و مرا مورد آزار قرار دادند. آنها حتی از این صحنهها فیلم نیز تهیه کردند. من از ظاهر و لهجهشان فهمیدم آنها افغان هستند.» کارآگاهان که هیچ سرنخی از چهار مرد متجاوز در اختیار نداشتند به محدوده وقوع جرم رفتند تا ببینند آیا فیلمی که از تعرض به فرنگیس تهیه شده، انتشار یافته است یا خیر. آنها با پیگیری این موضوع در بین افاغنه ساکن آن محدوده فهمیدند متهمان فیلم را بلوتوث کردهاند. به این ترتیب نخستین ردپاها از مردان ناشناس به دست آمد و کارآگاهان با پیگرفتن تحقیقاتشان فهمیدند متهمان فراری قادر، عصمت، مسعود و حامد نام دارند. قادر و عصمت در همان ابتدای امر شناسایی و بازداشت شدند، اما کارآگاهان پی بردند دو متهم دیگر محل سکونتشان را ترک کرده و به مکان نامعلومی گریختهاند. ادامه یافتن تجسسها به دستگیری حامد در منطقه نعمتآباد منجر شد ولی از مسعود ردی به دست نیامد تا اینکه افسران پلیس آگاهی باخبر شدند او بعد از تعرض به فرنگیس از ترس دستگیری، ایران را ترک کرده و به افغانستان فرار کرده است. سه متهم دستگیرشده در بازجوییها به جرمشان اقرار کردند و گفتند علاوه بر فرنگیس، پنج زن دیگر را نیز با همین شیوه مورد آزار قرار دادهاند. قادر-یکی از متهمان-در اعترافاتش گفت: «ما در ساعات خلوت، کنار جاده میایستادیم و وانمود میکردیم بنزین ماشینمان تمام شده است و به کمک احتیاج داریم. ما جلو خودروهایی را میگرفتیم که زنان جوان نیز سوار بر آن بودند، بعد با تهدید چاقو نقشهمان را عملی میکردیم.» سه متهم در ادامه برای انجام تحقیقات قضایی به شعبه 77 دادگاه کیفری استان تهران معرفی شدند و هیات قضات بعد از برگزاری جلسات بازجویی و محاکمه هر سه مرد را در تجاوز به عنف گناهکار تشخیص دادند و به مرگ محکوم کردند. این حکم سپس برای بررسی تکمیلی در اختیار قضات شعبه 11 دیوانعالی کشور قرار گرفت و قضات این شعبه نیز اعدام متهمان را مطابق با قانون تشخیص دادند. به این ترتیب مراحل بعدی نیز طی شد و پرونده صبح دیروز برای بهدار آویختن سه مرد افغان در اختیار واحد اجرای احکام قرار گرفت. [/align]
-
عکسهایی از سریال 5 کیلومتر تا بهشت
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در تصاویر هنرمندان ایران و جهان
-
طرز تهیه یخ در بهشت آلبالو 8 گیلاس(لیوان) مخصوص سرو را در یخچال قرار دهید تا سرد شوند. سپس شکر، آب آلبالو و آبلیموترش را در ظرفی روی حرارت متوسط قرار دهید تا مواد بجوشد و شکر کاملاً حل شود.... مواد لازم برای 8 نفر: 200 گرم شکر 2قاشق غذاخوری آب لیموی ترش تازه 1 لیتر آب آلبالو یک هشتم قاشق چایخوری وانیل طرز تهیه: 8 گیلاس(لیوان) مخصوص سرو را در یخچال قرار دهید تا سرد شوند. سپس شکر، آب آلبالو و آبلیموترش را در ظرفی روی حرارت متوسط قرار دهید تا مواد بجوشد و شکر کاملاً حل شود. آنگاه حرارت را کم کنید تا 3- 2 دقیقه به آرامیبجوشد (اجازه دهید مواد خنک شود). سپس در ظرف فلزی (کم عمق) بریزید و به مدت 4- 3 ساعت در فریزر قرار دهید تا مواد یخ بزند. وقتی که مواد کاملاً یخ بست از فریزر خارج کرده و با هم مخلوط کنید و مجدداً در فریزر قرار دهید تا دوباره یخ بزند؛ سپس هنگام سرو با قاشق از مواد بتراشید، درون گیلاسها را پر کنید، با برگ نعنای تازه تزیین کنید و فوراً سرو نمایید.
-
یخ در بهشت دسر مناسب برای افطار پودر نشاسته را در یک لیتر آب حل میکنیم. در ظرف دیگری آرد برنج را در یک لیتر شیر حل میکنیم. سپس نشاسته و آرد برنج حل شده را با هم مخلوط کرده و روی حرارت ملایم میگذاریم... مواد لازم: آرد برنج 100 گرم پودر نشاسته 150 گرم شکر 500 گرم گلاب نصف لیوان شیر یک لیتر ( حدود 4 لیوان) آب یک لیتر پودر پسته کمی طرز تهیه: پودر نشاسته را در یک لیتر آب حل میکنیم. در ظرف دیگری آرد برنج را در یک لیتر شیر حل میکنیم. سپس نشاسته و آرد برنج حل شده را با هم مخلوط کرده و روی حرارت ملایم میگذاریم و مرتب هم میزنیم تا مثل فرنی غلیظ شود. اگر هم نزنید، نشاسته و آرد برنج گوله گوله میشوند. وقتی مایه جوش آمد و کمی غلیظ شد، شکر و گلاب را اضافه میکنیم و هم می زنیم تا مایه به حدی غلیظ شود که خط قاشق روی آن بماند. سپس یخ در بهشت را در ظرفی ریخته و پس از سرد شدن آن را برش میزنیم و با پودر پسته تزیین میکنیم. این دسر ایرانی بسیار خوشمزه است، به خصوص برای سفره افطار. نکته : در صورت دلخواه می توانید به جای یک لیتر آب از یک لیوان آب استفاده کنید و مقدار شیر را به جای یک لیتر، یک و نیم لیتر استفاده کنید، یعنی مقدار شیر بیشتر باشد.
-
طرز تهیه یخ در بهشت مایه را در دیس مستطیل گودی میریزیم و ظرف را تكان می دهیم تا روی مایه خوب صاف شود بعد می گذاریم یخ در بهشت كاملا سرد شود بعد بصورت لوزی میبریم و كمی پسته چرخ كرده روی آنها می پاشیم ... مواد لازم : آرد برنج 100 گرم نشاسته 150 گرم شكر 500 گرم گلاب 0.5 فنجان شیر هموژنیزه 5 فنجان آب 1 لیتر طرز تهیه : نشاسته را در 4 پیمانه آب سرد حل میكنیم و از صافی رد میكنیم ، بعد آرد برنج را در شیر حل میكنیم و از صافی رد میكنیم و نشاسته حل شده و آرد برنج حل شده در شیر را با هم مخلوط میكنیم و در ظرف لعابی تمیزی میریزیم و روی حرارت ملایم می گذاریم و مرتب بهم میزنیم تا مایه جوش آید و غلیظ شود ، بعد شكر تمیز را داخل مایه میریزیم گلاب را اضافه میكنیم ، باید مایه خیلی به آهستگی بجوشد و مرتب بهم زده شود تا ته نگیرد وقتی مایه كاملا غلیظ شد بطوریكه خط قاشق روی مایه محو نگردید یخ در بهشت آماده است ، مایه را در دیس مستطیل گودی میریزیم و ظرف را تكان می دهیم تا روی مایه خوب صاف شود , بعد می گذاریم یخ در بهشت كاملا سرد شود بعد بصورت لوزی میبریم و كمی پسته چرخ كرده روی آنها می پاشیم .
-
معرفي فيلم دروازه بهشت - Heaven's Gate
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در فيلم شناسي غيرايراني
دروازه بهشت - Heaven's Gate سال تولید : ۱۹۸۰ کشور تولیدکننده : آمریکا محصول : جون کارلی کارگردان : مایکل چیمینو فیلمنامهنویس : مایکل چیمینو فیلمبردار : ویلموش ژیگموند. آهنگساز(موسیقی متن) : دیوید منسفیلد. هنرپیشگان : کریستوفرسن، کریستوفر واکن، جان هرت، سام واترستن، براد دوریف، ایزابل هوپر، جوزف کاتن، جف بریجز، رانی هاکینز، پل کاسلو، جفری لوئیس و ریچارد میسور. نوع فیلم : رنگی، ۲۰۵ دقیقه. س[align=justify]ال 1870. «جیمز ایوریل» (کریستوفرسن)، جوانی از خانوادهای مرفه، همراه دوستش، «بیلی اروین» (هرت)، از دانشگاه هاروارد فارغالتحصیل میشود، در حالی که بهنظر میرسد آینده درخشانی در انتظارش است. بیست سال بعد، «ایوریل»، که اینک کلانتر «جانسن کانتیِ» وایومینگ است، پس از ملاقاتی با مجبوبهاش، «الا واتسن» (هوپر) در سینت لوئیس، راهی محل زندگی گلهداران میشود. او مجدداً «بیلی» را در حالی که دائمالخمری ناخوش احوال بهنظر میآید، ملاقات میکند. «ایوریل» در مییابد که رهبر گلهداران، «فرانک کانتن» (واترستن)، قصد دارد همراه گروهی از مزدوران مسلحش با یک فهرست مرگ صد و بیست و پنج نفری از مهاجران به «جانسن کانتی» بیاید. «ایوریل» در بازگشت به «جان بریجز» (بریجز)، رهبر مهاجران، هشدار میدهد. و سپس به ملاقات «الا» میرود، که جز او، با «نیتان چمپیون» (واکن)، آدمکشی حرفهای از تبار مهاجران - که اینک در خدمت گلهداران است - نیز رابطهای صمیمانه دارد. پیش از در گرفتن جنگ، «ایوریل» از «الا» میخواهد وایومینگ را ترک کند. او نیز «چمپیون» را تحت فشار میگذارد تا از گرفتن احشام مهاجران نام «الا» را در آن مییابد و هنگامی که «چمپیون» را در این باره مورد مؤاخذه قرار میدهد، او ابراز بیاطلاعی میکند. «ایوریل»، «الا» را به کلبه خویش میبرد و به او پیشنهاد ازدواج میدهد. افراد «انتن» از راه میرسند. «ایوریل» میکوشد «الا» را نجات دهد، اما او ترجیح میدهد نزد «چمپیون» بماند. افراد «کانتن»، میروند. 1903. «ایوریل» در خلوتگاهش در نیوپورتِ رودآیلند، سرانجامِ ماجراها را به یاد میآورد: در جریان یک درگیری «الا» و «جان بریجز» به قتل میرسند و او «کانتن» را از پا در میآورد. * چیمینو در اینجا رویکردی نو به غربِ سالهای پایانی قرن نوزدهم، به بازنمائی پیدایش «جامعه طبقاتی» و انحصارات مربوط به هر طبقه در آمریکا میپردازد. او و فیلمبردارش، ژیگموند برای حفظ سندیت فیلم، نحوه تصوپردازی خاص آن دوره را از عکسها و پوسترهای به جا مانده از آن سالها، الگوبرداری میکنند. وسواس اریک فون استروهایم گونه چیمینو در ارائه جزئیات، به تکرار بیشمار برداشتها، برداشتها، افزایش مدت زمان فیلمبرداری و همچنین هزینه پیشبینی نشده، از یازده میلیون به بیش از سیوپنج میلیون دلار (چهل و چهار میلیون به روایت لسآنجلس تایمز) میانجامد. استقبال نکردن تماشاگرانِ خود کرده به فانتزیهای لوکاس / اسپیلبرگ، که فیلم را هضم نشده، پس زدند، به فروش یک و نیم میلیون دلاری آن و یک شکست تجاری کامل منجر شد. رؤسای کمپانی تولید کننده (یونایند آرتیستس) پس از دو هفته فیلم را از روی پرده برداشتند و بدون اطلاع و اجازه چیمینو، با کاستن یک ساعت از طول آن، نسخهای مثلهشده از فیلم را به نمایش درآوردند که باز هم توفیقی نیافت. این فاجعه مالی همراه چند شکست دیگر، زمینه ورشکستگی و سپس فروش یونایتد آرتیستس را فراهم ساخت. به گفته منتقدی فرانسوی، چیمینو به هنگام ساخت فیلم خود را در جایگاه فون استروهایم حس کرده بود، بیآنکه بداند تهیه کننده فیلم اروینگ تالبرگ نیست! [/align] -
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبوراز کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول میکشد تامردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند!! پیاده روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی باسنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذررو به مرد دروازه بان کرد و گفت: “روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟” دروازهبان: “روز به خیر، اینجا بهشت است.” - “چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنهایم.” دروازه بان به چشمه اشاره کرد و گفت: “میتوانید وارد شوید و هر چقدر دلتان میخواهد بنوشید.” - اسب و سگم هم تشنهاند. نگهبان:” واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.” مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. ازنگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند،به مزرعهای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازهای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز میشد. مردی در زیر سایه درختها دراز کشیده بود وصورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود. مسافر گفت: ” روز بخیر!” مرد با سرش جواب داد. - ما خیلی تشنهایم . من، اسبم و سگم. مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگها چشمهای است. هرقدر که میخواهیدبنوشید. مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگیشان را فرو نشاندند. مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، میتوانید برگردید. مسافر پرسید: فقط میخواهم بدانم نام اینجا چیست؟ - بهشت! - بهشت؟!! اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است! - آنجا بهشت نیست، دوزخ است. مسافر حیران ماند:” باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی میشود! ” - کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما میکنند!!! چون تمام آنهایی که حاضرندبهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا میمانند… بخشی از کتاب “شیطان و دوشیزه پریم “ اثر پائولو کوئیلو