لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید
جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'تأثیر'.
4 نتیجه پیدا شد
-
تأثیر تغذیه بر اخلاق در روایات متعددی می خوانیم : یکی از شرایط استجابت دعا پرهیز از غذای حرام است؛ از جمله، در حدیثی آمده است که شخصی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: «احب ان یستجاب دعائی؛ دوست دارم دعای من مستجاب شود!» پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «طهر ماکلک ولاتدخل بطنک الحرام ، غذای خود را پاک کن و از غذای حرام پرهیز نما!» همین معنی از همان بزرگوار با تعبیر دیگری آمده است، می فرماید: «من احب ان یستجاب دعائه فلیطیب مطعمه و مکسبه; کسی که دوست دارد دعایش مستجاب شود، طعام و کسب خود را از حرام پاک کند!» با توجه به این که در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «ان الله لایستجیب دعاء بظهر قلب قاس; خداوند دعایی را که از قلب قساوتمند برخیزد مستجاب نمی کند!» می توان نتیجه گرفت که غذای ناپاک و حرام، قلب را تاریک و قساوتمند می کند; و به همین دلیل، دعای حرام خواران مستجاب نمی شود و از اینجا به رابطه نزدیکی که در میان ناپاکی درون و تغذیه حرام وجود دارد، می توان پی برد. در حدیث معروف امام حسین علیه السلام در روز عاشورا آمده است که بعد از ایراد آن سخنان داغ و پر محتوا و گیرا در برابر لشکر لجوج و قساوتمند کوفه، هنگامی که ملاحظه کرد آنها حاضر به سکوت و گوش دادن به سخنانش نیستند، فرمود: (آری! شما حاضر به شنیدن سخن حق نیستید زیرا ملئت بطونکم من الحرام فطبع الله علی قلوبکم; شکمهای شما از غذاهای حرام پر شده است، در نتیجه خداوند بر دلهای شما مهر زده است (و هرگز حقایق را درک نمی کنید!)» در روایات دیگری آمده است; که رابطه ای در میان خوردن غذای حرام و عدم قبول نماز و روزه و عبادات، وجود دارد; از جمله، در حدیثی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم: «من اکل لقمة حرام لن تقبل له صلوة اربعین لیلة، و لم تستجب له دعوة اربعین صباحا و کل لحم ینبته الحرام فالنار اولی به و ان اللقمة الواحدة تنبت اللحم; هرکسی لقمه ای از غذای حرام بخورد تا چهل شب نماز او قبول نمی شود،و تا چهل روز دعای او مستجاب نمی گردد; و هر گوشتی که از حرام بروید، آتش دوزخ برای آن سزاوارتر است; و حتی یک لقمه نیز باعث روییدن گوشت می شود!» بدیهی است برای قبولی نماز، شرایط زیادی لازم است، از جمله حضور قلب و پاکی دل، اما غذای حرام پاکی قلب و صفای دل را از انسان می گیرد. در روایات متعدد دیگری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام آمده است که: «من ترک اللحم اربعین صباحا ساء خلقه;کسی که چهل روز گوشت را ترک کند، اخلاق او بد می شود!» از این احادیث بخوبی استفاده می شود که در گوشت ماده ای است که اگر برای مدت طولانی از بدن انسان قطع شود،در روحیات و اخلاق او اثر می گذارد،و کج خلقی و بد اخلاقی به بار می آورد. البته استفاده زیاد از گوشت حیوانات نیز در بعضی از روایات مزموم شمرده شده، ولی از ترک آن برای مدت طولانی نیز در بسیاری از روایات نهی شده است. در روایات زیادی که در کتاب «اطعمه و اشربه » آمده است، رابطه ای میان بسیاری از غذاها و اخلاق خوب و بد، بیان گردیده به عنوان نمونه: در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم: «علیکم بالزیت فانه یکشف المرة .... و یحسن الخلق; بر شما لازم است که از زیت (زیت به معنی روغن زیتون یا هرگونه روغن مایع است) استفاده کنید، زیرا صفرا را از بین می برد... و اخلاق انسان را نیکو می کند!» در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: که از کلام پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل می کند «من سره ان یقل غیظه فلیاکل لحم الدراج; کسی که دوست دارد خشم او کم شود گوشت دراج را بخورد!» (دراج پرندهای استشبیه به کبک که گوشت لذیدی دارد) از این تعبیر بخوبی استفاده می شود که رابطه ای میان تغذیه و خشم و بردباری وجوددارد. ۶- در روایت مشروحی از تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده درباره این که چرا خداوند خون را حرام کرده می فرماید: «و اما الدم فانه یورث الکلب و قسوة القلب و قلة الرافة و الرحمة لا یؤمن ان یقتل ولده و والدیه ....; این که خداوند خوردن خون را حرام کرده به خاطر آن است که سبب جنون و سنگدلی و کمبود رافت و مهربانی می شود ... تا آنجا که ممکن است فرزند و یا پدر و مادرش را به قتل برساند!» در بخش دیگری از این روایت می فرماید: «و اما الخمر فانه حرمها لفعلها و فسادها وقال ان مدمن الخمر کعابد الوثن و یورث ارتعاشا و یذهب بنوره و یهدم مروته; و اما شراب، خداوند آن را به خاطر تاثیر و فسادش حرام کرده است و فرمود شخص دائم الخمر مانند بت پرست است بدنش لرزان می شود، و نور (معنویت) او را از بین می برد، و شخصیت او را ویران می سازد!» در روایات متعددی که در کافی درباره انگور آمده است رابطه میان خوردن انگور و برطرف شدن غم و اندوه دیده می شود; از جمله، در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «شکی نبی من الانبیاء الی الله عزوجل الغم فامره الله عزوجل باکل العنب; یکی از پیامبران الهی از غم و اندوه (و افسردگی) به پیشگاه خداوند متعال شکایت کرد; خداوند متعال به او دستور داد که انگور بخورد!» این حدیث تاکید بیشتری است بر مساله ارتباط تغذیه با مسائل اخلاقی. ۸- در احادیث متعددی نیز رابطه خوردن انار و از میان رفتن وسوسه های شیطانی و به وجود آمدن نورانیت قلب دیده می شود; از جمله، در حدیث معتبری از امام صادق علیه السلام آمده است که می فرمود: «من اکل رمانة علی الریق انارت قلبه اربعین یوما; کسی که یک انار را ناشتا بخورد، چهل روز قلبش را نورانی می کند.» در روایت متعددی در باب «خوردن » تعبیراتی دیده می شود که همه نشانه ارتباط تغذیه با روحیات و مسائل اخلاقی است; از جمله، در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم که به جعفر (ابن ابی طالب)علیهماالسلام فرمود: «یا جعفر کل السفرجل فانه یقوی القلب و یشجع الجبان; ای جعفر! « به » بخور قلب را تقویت می کند و ترسو را شجاع می سازد!» در بعضی از احادیث رابطه میان غذای اضافی و سنگدلی و قساوت و عدم پذیرش موعظه دیده می شود; از جمله، در کتاب «اعلام الدین » از پیغمبر اکرم نقل شده که فرمود: «ایاکم و فضول المطعم فانه یسم القلب بالقسوة و یبطی ء بالجوارح عن الطاعة و یصم الهمم عن سماع الموعظة; از غذای اضافی بپرهیزید که قلب را پر قساوت می کند و از اطاعت حق تنبل می سازد و گوش را از شنیدن موعظه کر می نماید!» فضول الطعام (غذای اضافی) ممکن است اشاره به پرخوری باشد یا غذاهای باقی مانده و فاسد شده، و در هر حال از رابطه تغذیه و مسائل اخلاقی خبر می دهد. همین معنی در بحارالانوار از بعضی از روات اهل سنت از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است. از این حدیث بخوبی استفاده می شود کهغذای اضافی سه پیامد سوء دارد: قساوت می آورد; انسان را در انجام عبادات و طاعات تنبل می کند; و گوش شنوا را در برابر مواعظ از انسان می گیرد! این مطلب کاملا محسوس است که وقتی انسان غذای زیاد و سنگین می خورد عبادات را به زحمت به جا می آورد و نشاطی برای عبادت ندارد بعکس هنگامی که غذای ساده و کم می خورد قبل از اذان صبح بیدار است نشاط دارد و حالت مطالعه و عبادت دارد. همچنین به تجربه رسیده است هنگامی که انسان روزه می گیرد رقت قلب پیدا می کند و آمادگی بیشتر برای شنیدن مواعظ در او حاصل می شود; بعکس هنگامی که شکم پر است فکر انسان درست کار نمی کند و خودش را از خدا دور می بیند. در احادیث اسلامی در ارتباط نوشیدن عسل با صفای قلب، از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: «العسل شفاء من کل داء و لا داء فیه یقل البلغم و یجلی القلب; عسل شفای تمام بیماریها است و در آن بیماری نیت بلغم را کم می کند و قلب را صفا می بخشد.» ● نتیجه: از مجموع آنچه در بالا آوردیم و روایات فراوان دیگر که ذکر آنها به طول می انجامد بخوبی استفاده می شود که رابطه نزدیکی میان تغذیه و روحیات و اخلاقیات وجود دارد، هرگز نمی گوئیم غذاها علت تامه برای اخلاق خوب یا بد است، بلکه همین اندازه می دانیم که طبق روایات بالا یکی از عوامل زمینه ساز پاکی و اخلاق، تغذیه است هم از نظر نوع غذاها و هم از نظر حلال و حرام بودن آنها. دانشمندان امروز نیز معتقدند بسیاری از پدیده های اخلاقی به خاطر هورمونهائی است که غده های بدن تراوش می کند و تراوش غده ها رابطه نزدیکی با تغذیه انسان دارد; بر همین اساس، بعضی معتقدند که گوشت هر حیوانی حاوی صفات آن حیوان است، واز طریق غده ها و تراوش آنها در اخلاق کسانی که از آن تغذیه می کنند اثر می گذارد. گوشت درندگان انسان را درنده خو می کند، و گشت خوک صفت بی بندوباری جنسی را که از ویژگیهای این حیوان است به خورنده آن منتقل می سازد. این از نظر رابطه طبیعی و مادی است، از نظر رابطه معنوی نیز آثار خوردن غذای حرام غیر قابل انکار است، غذای حرام قلب را تاریک و روح را ظلمانی می کند و فضائل اخلاقی را ضعیف می سازد. این سخن با ذکر یک داستان تاریخی که مورخ معروف مسعودی در «مروج الذهب » آورده پایان می دهیم: او از «فضل بن ربیع » نقل می کند که «شریک ابن عبدالله » روزی وارد بر «مهدی » خلیفه عباسی شد، مهدی به او گفت باید حتما یکی از سه کار را انجام دهی، شریک سؤال کرد کدام سه کار؟ گفت یا قضاوت را از سوی من بپذیری و یا تعلیم فرزندم را برعهده بگیری، و یا غذائی (با ما) بخوری! شریک فکری کرد و گفت سومی از همه آسانتر است، مهدی او را نگهداشت و به آشپز گفت انواعی از خوراک مغز آمیخته با شکر و عسل برای او فراهم ساز. هنگامی که «شریک » از آن غذای بسیار لذیذ و (طبعا حرام) فارغ شد، آشپز رو به خلیفه کرد و گفت این پیرمرد بعد از خوردن این غذا هرگز بوی رستگاری را نخواهد دید! فضل ابن ربیع می گوید مطلب همین گونه شد، و شریک ابن عبدالله بعد از این ماجرا هم به تعلیم فرزندان آنها پرداخت و هم منصب قضاوت را از سوی آنها پذیرفت. منبع : کتاب اخلاق در قرآن کریم آیه الله مکارم شیرازی، جلد اول صفحه ۱۴۹ نام کاربر ( ارسال کننده مطلب ) : سعید کمیلی سازمان تبلیغات اسلامی استان خوزستان
-
ارتباط و تأثیر آن بر سلامت خانواده
Captain_K2 پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در مقالات روانشناسی و روانکاوی
ارتباط و تأثیر آن بر سلامت خانواده ارتباط و تأثیر آن بر سلامت خانواده● مقدّمه آماده ساختن افراد برای ایفای نقش ها و مسئولیت های خانوادگی امر تازه ای نیست. از آن رو که انسان ها درباره رشد بشر و زندگی خانوادگی دانش درونی ندارند، باید آن را از جایی بیاموزند. این یادگیری ها نه تنها می توانند از بروز آسیب های درون خانواده پیش گیری کنند، بلکه ممکن است سبب ارتقای کیفیت زندگی خانوادگی شوند. بعضی از این انتقالات دانش تجربی طی رویدادهای طبیعی مانند بلوغ یا طی مراسم و آیین ها رخ می دهند، اما اغلب آن ها به شکل غیررسمی در سطح خانواده آموزش داده می شوند. برای مثال، اعضای خانواده مشارکت و نظارت در فعالیت ها و تعاملات خانواده را به گونه ای غیرمستقیم آموزش می دهند. در جوامع نسبتاً ساده و ابتدایی، خانواده قادر به آموزش اعضا در جهت انطباق آن ها با تغییرات جدید بود، ولی در جوامع پیشرفته و صنعتی، به دلیل تغییرات سریع، پیشرفت فنّاوری و تغییر نقش ها، آموزش های نسل گذشته ضمن اینکه به آسانی امکانپذیر نیستند، کافی و مناسب نیز نمی باشند. این تغییرات اجتماعی سریع و عدم انطباق دانش و مهارت های لازم می توانند سبب فشار بر افراد خانواده گردیده، در نتیجه، موجب گسستگی و یا مشکلات دیگر شوند. به عقیده کرکندال (Kirkendull (به موازات صنعتی شدن و ستری شدن جوامع، مشکلات شخصی خانواده ها مانند طلاق، مشاجره و اختلاف نظر بین والدین و فرزندان و یا تغییر در نقش های زناشویی و خانوادگی افزایش می یابند و درست به همین دلیل، تلاش در جهت تقویت هرچه بیشتر نهاد خانواده از سوی مؤسسات کاملا مشهود است. با گذشت زمان، این تلاش ها منسجم تر شده و به پی ریزی حرکت هایی انجامیده اند که از جمله آن ها می توان به آموزش زندگی خانواده۱و برنامه غنی سازی ازدواج۲ ● بیان مسئله «ازدواج» یکی از مهم ترین حوادثی است که در زندگی هر آدمی رخ می دهد و به قدمت تاریخ و حتی ماقبل آن است. ازدواج در کنار تولّد و مرگ، یکی از سه حادثه مهم زندگی است که در میان این سه، تنها وقوع ازدواج است که در آن امکان انتخاب وجود دارد. انسان ها می توانند تصمیم بگیرند با چه کسی و چه موقع ازدواج کنند و بنابراین، پدیده ازدواج در زندگی انسان نقش اصلی ایفا می کند.۴ این رویداد معمولا در زمان ها و مکان های گوناگون با دوران جوانی مصادف بوده و عنصر اساسی آن احساس صمیمیت و نیاز به ایجاد یک رابطه صمیمی با جنس مخالف است. شاید به همین دلیل است که اریکسون Erick-Erickson دوره جوانی را با ویژگی «صمیمیت» در برابر انزوا مشخص کرده است. اگر شخصی به دلایلی چنین نیازی احساس نکند و یا در ایجاد رابطه صمیمانه توانایی لازم را نداشته باشد، به سختی می تواند سازگاری زناشویی و در نهایت، سلامت خانواده را به دست آورد. خانواده با ازدواج دو نفر شروع می شود و به تدریج، با تولّد فرزندان گسترش می یابد. بنابراین، اساس کارکردهای خانواده با نحوه سازگاری زوج ها شکل می گیرد. سازگاری زوج ها نه تنها بر میزان رضایتمندی و احساس خوش بختی آن ها اثر می گذارد و پریشانی های زناشویی را کاهش می دهد، بلکه جوّ مناسبی برای رشد فرزندان به وجود می آورد. با توجه به اهمیت سازگاری زناشویی در سلامت افراد خانواده و در نهایت، تعادل خانواده و جامعه، بشر از دیرباز با این سؤال مواجه بوده است که «چرا زوجین دچار ناسازگاری می شوند؟» در پاسخ به سؤال مزبور، رویکردهای متفاوتی مطرح شده اند که در این میان، رویکرد «شناختی ـ رفتاری» در قالب الگوی «رفتاری ـ ارتباطی» از اهمیت خاصی برخوردار است. این الگو رفتار همسر را همیشه در زمینه رابطه ای آن مورد ارزیابی قرار می دهد، و این به معنای انکار فرایند فردی نیست، بلکه تأکید بر فرایند تعاملی است. رفتار یک همسر در خلأ رخ نمی دهد، بلکه در رابطه با موضوعات، افراد و رویدادهای دیگر اتفاق می افتد. الگوی «رفتاری ـ ارتباطی» اساساً براصول تغییر رابطه به طور کلی و آموزش مهارت های ارتباطی به طور ویژه تمرکز دارد.۵ ● اهمیت و ضرورت مسئله زندگی انسان از مراحل و چرخه های متفاوتی تشکیل شده است که یکی از پیچیده ترین و دشوارترین مراحل آن «ازدواج» و تشکیل خانواده است. ازدواج رابطه ای انسانی، پیچیده، ظریف و پویاست که از ویژگی های خاصی برخوردار می باشد. توجه به کانون خانواده، محیط سالم و سازنده، روابط گرم و تعاملات میان فردی صمیمی که می توانند موجب رشد و پیشرفت افراد گردند، از جمله اهداف و نیازهای ازدواج محسوب می شوند. شواهد فراوانی گویای آن هستند که زوج ها در جامعه امروزی، برای برقراری ارتباط و حفظ روابط صمیمانه و دوستانه، با مشکلات فراوانی مواجهند. در حقیقت، معضل «پریشانی زناشویی» بیش از هر طبقه تشخیصی روان پزشکی دیگر، دلیل مراجعه به مراکز بهداشت روانی است.۶ ناسازگاری پس از ازدواج نه تنها بر کنش های روانی ـ اجتماعی زن و شوهر، بلکه بر رشد و تحوّل کودکان و نوجوانان آن خانواده نیز آثار سوئی بر جای می گذارد، به گونه ای که ۳۹ درصد نوجوانان بزه کار «کانون اصلاح و تربیت ایران» متعلّق به خانواده های از هم گسیخته بوده اند.۷ برخی از پژوهشگران سابقه از هم پاشیدگی و ناسازگاری زناشویی والدین را در سازگاری زناشویی فرزندان آن ها مؤثر دانسته اند.۸ با وجود این مشکلات، جامعه ما از بی اطلاعی از یک برنامه منظم و نداشتن الگوی آموزشی مناسب برای زوج ها رنج می برد. هرچند آموزش خانواده طی سال های متمادی از سوی سازمان های گوناگونی همچون آموزش و پرورش شروع شده، اما با وجود تأثیر نسبی این آموزش ها چند محدودیت عمده در این زمینه وجود دارند: اولا، آموزش ها بیشتر بر نقش های والدین، بخصوص درباره نحوه ارتباط با فرزندان و همچنین هماهنگی با مدرسه تمرکز دارد و آموزش زوج ها از نظر سازگاری با یکدیگر مورد غفلت قرار گرفته است، در حالی که مقدّمه هر نوع تربیت درست در خانواده، هماهنگی سازگاری زوجین است. ثانیاً، این آموزش ها از نظام هماهنگی پی روی نمی کنند و چه بسا تحت تأثیر افکار طرّاحان و آموزش دهندگان بوده اند. ثالثاً، این آموزش ها بیشتر به انتقال اطلاعات و دانش پرداخته و در سطح تغییر نگرش و رفتار، کمتر کارساز بوده اند. ● تعاریف «ارتباط» «ارتباط» معانی متفاوتی نزد اشخاص گوناگون دارد. محققان غربی، که پایه گذاران دیدگاه های جدید و روش ها و فنون ارتباطی موجود هستند، در این باره بر این عقیده اند که کلمه ارتباطات([ix])در زبان لاتین، به معنای « To makecommon» یا عمومی کردن و به عبارت دیگر، در معرض عموم قرار دادن است. این بدین معناست که مفهومی که از درون فردی برخاسته، به میان دیگران راه یافته و به دیگران انتقال یافته است. پس در اصل، اعتقاد بر این است که ارتباطات، برخی از مفاهیم و تفکرات و معانی و یا به عبارت دیگر، پیام ها را به دیگران و یا میان عموم گسترش می دهند. تعاریف جدیدتر، آن را «انتقال مفاهیم» و یا «انتقال معانی» و نیز «انتقال و یا تبادل پیام ها» می دانند. ارتباطات به گونه ای وسیع و گسترده، به «تجارب» نیز تعریف شده اند.۱۰ وود (Wood) در تعریف «ارتباط» می نویسد: «ارتباطات میان فردی یک تعامل گزینشی نظام مند منحصر به فرد و رو به پیشرفت است که سازنده شناخت طرفین از یکدیگر است و موجب خلق معانی مشترک در بین آن ها می شود.»۱۱ جاسبی در تعریف «ارتباط» می گوید: «ارتباط عبارت است از: انتقال اطلاعات از یک منبع به منبع دیگر و درک آن توسط آن منبع، و چهار عامل در این عمل نقش فعال دارند که عبارتند از: فرستنده، دریافت کننده، مجاری ارتباط، و نمادها.»۱۲ میرکمالی در تعریف «ارتباط» می نویسد: «ارتباط فرایندی است اجتماعی که به وسیله آن، اطلاعات، افکار، عقاید و احساسات یک فرد یاگروه یا زبان یا رفتار مشترک به طرف دیگر انتقال داده می شود تا سبب تفاهم، هماهنگی و ادراک یا رفتار واحد بین گیرنده و فرستنده شوند.»۱۳ شاید بتوان «ارتباط» را در کلی ترین معنای خود، فرایندی که مستلزم انتقال اطلاعات از یک فرستنده به گیرنده است، تعریف کرد. بنابراین، هر ارتباطی مستلزم عناصر ذیل است: ▪ فرستنده یا منبعی که عمل رمزگردانی را موجب می شود; ▪ پیام مورد انتقال; ▪ مجرای خاص; ▪ دریافت کننده یا رمزگشا.۱۴ ● الگوهای ارتباطی طی سال ها تحقیق در زمینه ارتباط میان فردی، الگوهای متعددی ارائه شده اند که نشانگر ماهیت و نحوه عمل ارتباطات می باشند. الگوهای اولیه بسیار ساده بودند، اما به تدریج، الگوهای پیچیده تر و کامل تری جایگزین آن ها شده اند: ▪ الگوهای خطی هارولد لسول (Harold Laswell) در سال ۱۹۴۸ اولین الگوی ارتباطات را ارائه داد. بر اساس الگوی لسول، ارتباط یک الگوی خطی و یک طرفه است که در آن، یک نفر بر دیگری تأثیر می گذارد. لسول برای ترسیم دیدگاهش، از نمودار استفاده نمی کرد. الگوی شفاهی او شامل پنج پرسش بود که مجموعه کنش هایی را توصیف می کردند که ارتباط را تشکیل می دهند: (۱) چه کسی؟ (۲) چه می گوید؟ (۳) در چه مجرایی؟ (۴) به چه کسی؟ (۵) با چه تأثیری؟۱۵ یک سال بعد، کلود شنون (Claude shanon) و وارن ویور (Warren weaver) الگوی لسول را اصلاح کردند و الگویی ارائه کردند که در آن، ارتباط عبارت بود از: انتقال جریان اطلاعات از منبع به مقصد. آن ها در الگوی خود، «پارازیت» را به الگوی لسول افزودند. «پارازیت» به چیزی اطلاق می شود که مانع از انتقال و جریان یافتن اطلاعات از منبع به مقصد می گردد. اگرچه الگوهای لسول و شنون و ویور برای شروع معرفی ماهیت ارتباطات میان فردی خوب و مفید بودند، اما این الگوهای خطی ضعف های جدّی داشتند: اولا، آن ها ارتباط را یک جریان یک طرفه از سوی فرستنده به گیرنده نشان می دادند; به این صورت که شنوندگان فقط گوش می دهند و هرگز پیامی نمی فرستند; سخنگوها نیز فقط سخن می گویند و هرگز شنونده نیستند و پیامی از شنونده دریافت نمی کنند. دومین ضعف الگوهای خطی در این بود که شنوندگان منفعلانه پیام های فرستنده را جذب می کردند و پاسخی نمی دادند. در این الگو، شنوندگان شرکت کنندگان فعّال ارتباط میان فردی نبودند. اما روشن است که جریان و فرایند ارتباط چنین نیست; زیرا شنوندگان بر سخن گویان تأثیر می گذارند; همان گونه که رفتار و گفتار ما بر نحوه ارتباط مؤثرند. سومین ضعف الگوی خطی این بود که ارتباط را یک رشته از کنش ها جلوه می داد که در آن، یک مرحله «گوش دادن» به دنبال مرحله قبلی «صحبت کردن» می آمد. اما در واقع، ارتباط یک فرایند پویاست که در آن، مجموعه ای از تعاملات به صورت همزمان اتفاق می افتند. در ارتباطات میان فردی، تمام شرکت کنندگان هر لحظه در حال ارسال و دریافت پیام و منطبق شدن با یکدیگرند.۱۶ ▪ الگوهای تعاملی این الگوها ارتباط را فرایندی می دانند که در آن شنوندگان نیز متقابلا برای سخن گویان پیام می فرستند. «بازخورد» یا پاسخ دهی به پیام ویژگی اصلی الگوهای تعاملی است. بازخورد می تواند کلامی، غیرکلامی، عمدی یا غیرعمدی باشد. مشهورترین الگوی تعاملی توسط ویلبر شرام (Wilburschramm) مطرح شد که می گفت: پیام دهندگان پیام را در درون میدان شخصی تجربه خود، خلق و تفسیر می کنند. هرقدر میدان تجربه پیام دهندگان همپوشی بیشتری داشته باشد، طرفین منظور یکدیگر را بهتر می فهمند. با در نظر گرفتن عامل میدان های تجربه در الگوی تعاملی، می توانیم بفهمیم که چرا سوء تعبیرها پیش می آیند. شرام با مبحث میدان های تجربی و بازخورد، الگویی ارائه داد که در آن ارتباط یک فرایند تعاملی محسوب می شود; فرایندی تعاملی که فرستنده و گیرنده مشارکتی فعّال داشتند.۱۷ اگرچه الگوهای تعاملی از الگوهای خطی پیشرفته تر بودند، اما پویایی ارتباطات انسانی را به خوبی و به طور کامل پوشش نمی دادند. این الگو دارای ضعف هایی بود; زیرا یک نفر با دیگری ارتباط برقرار می کند، پس او به نفر اول بازخورد می دهد. در این دیدگاه، توجهی به این نکته نشده است که انسان ها به طور همزمان با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند، نه به طور نوبتی. همچنین در این الگو یک نفر فرستنده است و یک نفر گیرنده، اما در واقع، هر کسی که درگیر ارتباط است، هم فرستنده پیام است و هم گیرنده پیام.۱۸▪ الگوهای تبادلی الگوی تبادلی الگویی دقیق و روشن است و شامل عامل زمان و سایر جنبه های ارتباط مثل پیام ها، پارازیت و میدان های تجربه می شود که ثابت نیستند و در طول زمان تغییر می کنند. الگوی تبادلی نه تنها ضعف های الگوهای قبلی را ندارد، بلکه دارای نقاط قوّت زیادی هم هست. در این الگو، بیان می شود که در ارتباطات میان فردی، همیشه پارازیت وجود دارد. در الگوی تبادلی، بر این نکته تأکید می شود که ارتباطات میان فردی یک فرایند دائم التغییر است. در الگوی تبادلی، طرفین ارتباط لحظه ای پیام می فرستند و لحظه ای پیام می گیرند یا هر دو عمل را به طور همزمان انجام می دهند. در این الگو، نه کسی «فرستنده» و نه کسی «گیرنده» است; چرا که هر دو نفر پیام دهندگانی هستند که به یک اندازه در فرایند ارتباط شرکت می کنند و غالباً شرکت آن ها خودانگیخته و همزمان است. به دلیل آنکه پیام دهندگان پیوسته بر یکدیگر تأثیر می گذارند، ارتباطات میان فردی با الزام شدید اخلاقی پیوند می خورند. رفتارهای کلامی و غیرکلامی ما می توانند موجب تقویت یا تضعیف روحیه دیگران شوند; همان گونه که رفتارهای کلامی و غیرکلامی آنان می توانند چنین حالاتی در ما ایجاد کنند.۱۹ ● ارتباط کلامی و غیرکلامی دنیای انسان ها، دنیای کلمات و معانی است. همان گونه که یک بافنده با تنیدن تارها و پودها در یکدیگر پارچه می بافد، انسان نیز با تنیدن کلمات در یکدیگر، به زندگی خویش معنا می بخشد. انسان از کلمات برای بیان خویش و معنا بخشیدن به زندگی و فعالیت هایش استفاده می کند. کلمات از آن رو که وسایلی برای انتقال اطلاعات و خلق پیام ها هستند، کار مهمی انجام می دهند، ولی خود کلمات اطلاعاتی نیستند که ما انتقال می دهیم. کلمات تنها تصور اشیا و رفتارها هستند; همان گونه که ما اطلاعاتی برای ایجاد یک پیام کنار هم قرار می دهیم، لغات را برای ایجاد پیام های پیچیده تر کنار هم می گذاریم، کلمات به عنوان رسانه هایی برای تبدیل اطلاعات به پیام ها، بر روی خود پیام نیز اثر می گذارند. کنار هم قرار دادن کلمات امری اتفاقی نیست، نظام زبانی شامل یک منطق ترتیب است که وقتی دنبال شود، باعث انتقال اقتصادی و مؤثر پیام های بشری می شود.۲۰ ما در زندگی روزمرّه خود، نه فقط از زبان به عنوان وسیله تعامل اجتماعی سود می جوییم، بلکه به نظر می رسد تنها در صورتی می توانیم زبان را بیاموزیم که ابتدا نحوه تعامل را یاد بگیریم.۲۱ ● پیام های غیرکلامی پیام های غیرکلامی را به چهار طریق می توان توصیف نمود: ▪ حرکات بدن; ▪ کیفیت صدا و اصوات غیرکلامی; ▪ استفاده از فضای اجتماعی و شخصی; ▪ استفاده از لباس و سایر وسایل شخصی برای انتقال یک تصویر شخصی. برنارد گونتر (Bernard Gunther («ارتباط غیرکلامی» را بدین گونه شرح می دهد: ▪ دست دادن; ▪ وضعیت; ▪ حالت صورت; ▪ ظاهر; ۵ ▪ تُن صدا; ▪ انواع آرایش; ▪ لباس ها; ▪ حالت چشم ها; ▪ لبخند; ▪ فاصله دو طرف نسبت به یکدیگر; ▪ نفس کشیدن با اعتماد; ▪ چگونگی گوش دادن; ▪ روش حرکت; ▪ حالت ایستادن; ▪ نحوه لمس کردن دیگران.۲۲ عدم هماهنگی پیام های کلامی و غیرکلامی نیز می تواند مانع ارتباط روشن و مؤثر بین افراد شود. متأسفانه ما بسیاری از اوقات پیام های متعارض و دو سطحی می فرستیم; مانند زمانی که به یاری زبان، کلامی را ارسال می کنیم و همزمان با حرکات بدن یا چهره، پیامی مخالف آن می فرستیم.۲۳ ویرجینا ستیر (Satir ) معتقد است که پیام های متعارض یا دوسطحی زمانی به وجود می آیند که شخص از یکی از این نظرها برخوردار باشد: ▪ سطح ارزش خود را پایین می گیرد و احساس می کند که آدم بدی است; زیرا این گونه احساس می کند. ▪ از لطمه زدن به احساسات دیگران در خود احساس ترس می کند. ▪ از معامله به مثل و واکنش متقابل دیگران می ترسد. ▪ از قطع روابط بیم دارد. ▪ علاقه به تحمیل ندارد. ▪ اهمیتی به خود یا به کسی که در جهت مقابل او قرار دارد، نمی دهد.۲۴ از نظر ستیر، پنج ویژگی عمده بر اثربخشی ارتباطات میان فردی تأثیر می گذارند: ▪ گشودگی; ▪ همدلی; ▪ حمایتگری; ▪ مثبت گرایی; ▪ تساوی. ویژگیهای فرستنده مؤثر: ▪ به طور قاطعانه موضوع را بیان می کند. ▪ در یک نوبت مطلب را به طور واضح و روشن بیان می کند. ▪ برای دریافت بازخورد پرسش می کند. ▪ پذیرنده بازخورد است. ویژگی های گیرنده مؤثر: ▪ گوش دادن فعّال: «گوش دادن مؤثر و فعّال» بدین معناست که روی فرد و تعاملات توجه کامل متمرکز می شود تا پیش داوری در معنا و مقصود پیام صورت نگیرد. ▪ بازخورد: دومین ویژگی مهم گیرنده مؤثر بازخورد یا اطلاعات برگشتی به فرستنده است. گوردن (Gordon (مجموعه ای از مهارت های ارتباطی را به شرح ذیل بیان می کند: ▪ برای موفقیت در ارتباط، خود را به جای دیگران بگذارید; نظرات دیگران را درک نمایید و به عقاید آن ها احترام بگذارید.۲۵ ▪ چارچوپ مرجع دیگران را دریابید. چارچوب مرجع عبارت است از: مجموعه ای از پیش زمینه ها، تجارب قبلی و باورهای ما. ▪ به حرف های دیگران گوش فرا داده، به خواسته های واقعی آن ها پی ببرید. ▪ دید مثبت داشته باشید و منفی بافی نکنید. ▪ نیازها، خواسته ها و نگرانی های خود را مشخص کنید. ▪ در جستوجوی نقاط اشتراک باشید. ▪ به دیگران نیز اختیاراتی بدهید و انعطاف پذیر باشید. ▪ با همکاری یکدیگر به حل مشکلات بپردازید. ▪ احترام متقابل را حفظ کنید. ▪ اطلاعات مفید بدهید و اطلاعات مفید دریافت کنید. درانا (Durana (مجموعه ای از مهارت های ارتباطی درباره زوجین را بیان می دارد: برای کسی که حرف می زند:برای کسی که شنونده است: ▪ خلاصه حرف بزنید.۱. با علاقه گوش دهید. ▪ درباره موضوع مشخصی حرف بزنید.۲. سعی کنید معانی سخنان همسرتان را درک کنید. ▪ از توهین، سرزنش و یا تهمت زدن اجتناب کنید.۳. موضع تدافعی به خود نگیرید. ▪ مطلق گرایی نکنید.۴. بهانه سازی نکنید، ولی دلایل رفتارتان را ذکر کنید. ▪ جنبه های مثبت را در نظر بگیرید.۵. انگیزه های همسرتان را تحلیل نکنید. ▪ برچسب نزنید.۶. به نکات مورد توافق و اختلاف توجه نمایید.۲۶ ▪ خودافشایی (Self- Disclosure): نشان دادن صریح و محترمانه این موضوع که من که هستم و در چه موقعیتی قرار دارم و دوست دارم چطور با من رفتار شود، نشان دهنده قاطعیت در روابط است و محور آن توانایی افشای افکار، احساسات، علایق، تجارب و دیدگاه های خود به دیگران است. هرقدر دو طرف بیشتر رابطه خود را برای دیگری به شکل مناسبی افشا کنند، هم کدورت ها در رابطه زودتر از بین می رود و هم سوء تفاهم ها مرتفع می گردند. در مقابل، عدم افشای خود ممکن است علاقه نداشتن به ارتباط و یا ناراحتی از آن تلقّی شود.۲۷ مارکمن و همکاران او، که احتمالا علاقه مندترین پژوهشگران درباره خود فاش سازی هستند، معتقدند که خودفاش سازی از ویژگی های بسیار بااهمیت کارکرد روانی خوب به شمار می آید و در حکم نشانه سلامت شخصی و ابزاری برای کسب شخصیت سالم است. هندریک (Hendrick) اظهار می دارد که خودافشایی وسیله ای برای بهبود روابط زناشویی است. خودافشایی فاش کردن کلامی و غیرکلامی برخی از جنبه های خود ما هستند که دیگران بدون کمک ما نمی توانند به وجود آن ها پی ببرند یا آن ها را بفهمند. وی معتقد است که اگر عوامل رابطه ای خودافشایی را تحت تأثیر قرار دهند، آن هم به نوبه خود می تواند بر این عوامل اثر بگذارد. همچنین او معتقد است: همسرانی که برای یکدیگر خود را بیشتر فاش می سازند، از ازدواج خود رضایت بیشتری دارند. اینکه زوج ها روابطشان را چگونه تعریف می کنند (سطحی یا صمیمی، پایدار یا غیرقابل پیش بینی)، می تواند خودافشایی را تحت تأثیر قرار دهد. برای مثال، در یک رابطه پایدار و صمیمی، در مقایسه با یک رابطه سطحی و غیرقابل پیش بینی، خودافشایی عمیق تری صورت می پذیرد. زمان یا مدت رابطه نیز مهم است. خودافشایی نوعاً و در طول زمان، به صورت تدریجی رشد می کند، اگرچه گاهی رابطه ها سریع رخ می دهند و خودافشایی با سرعت رشد می کند. خودافشایی با جنسیت نیز رابطه دارد. یکی از مؤثرترین عوامل در خودافشایی، جنسیت است. تحقیقات متعدد نشان داده اند که زنان در مقایسه با مردان خودافشایی بیشتری دارند.۲۸ در دوران رشد، خودافشایی بیشتر بخشی از زندگی زنان است تا مردان. برای مثال، به طور زیستی پذیرفته شده است که دختر بچه ها گریه می کنند و سپس درباره ناراحتی هایشان صحبت می کنند، در حالی که پسر بچه ها صبور و آرام هستند. به دلیل اینکه خودافشایی بیشتر بخشی از رشد دختران است تا پسران. از این رو، زنان در مقایسه با مردان بیشتر اجازه دارند درباره مسائل شخصی خودافشایی کنند و مردان عملا کمتر خودافشایی می کنند و علاقه دارند مسائلشان را در درون خود نگه دارند، در حالی که زنان ارزش زیادی برای خودافشایی قایلند و برای تکمیل رفتار رابطه ای مثبت، خودافشایی بیشتری را انتظار دارند.۲۹ بک (Beck) انواع خطاهای شناختی که مناسبات و روابط زن و شوهری را تیره می سازند، به شرح ذیل بیان می دارد: ▪ گسسته بینی: اشخاص با این خصوصیات، امور را مطابق میل خود نگاه می کنند و آنچه را نمی خواهند، نمی بینند. ▪ تجربه های انتخابی: در ارتباط با گسسته بینی، شرایطی وجود دارند که شخص یک عادت یا یک حادثه را از یک مضمون وسیع انتخاب کرده، به استناد آن، اشتباه نتیجه گیری می کند. ▪ استنباط مستبدانه: گاه شدت انحراف به قدری زیاد است که افراد بدون هرگونه دلیل موجّه نتیجه گیری های اشتباه می کنند. ▪ تعمیم مبالغه آمیز: استفاده از کلماتی همچون «هرگز، همیشه، همه، هر و هیچ کدام» مبالغه آمیز است. اثر تعمیم مبالغه آمیز و مطلق گویی در ازدواج های ناموفق، می تواند زیاد باشد. ▪ تفکر قطبی شده: تفکر قطبی شده «همه یا هیچ» حتی در میان زوج هایی که زندگی خوش بختی دارند زیاد به چشم می خورد. در ذهنیت افراد با این طرز تلقّی، همه امور به دو دسته تقسیم می شوند: خوب یا بد، سیاه یا سفید، ممکن یا غیرممکن، مطلوب یا غیرمطلوب. ▪ درشت نمایی: تمایل به مبالغه، گرفتن کیفیت های خوب یا بد دیگران و مصیبت آمیز جلوه دادن بیش از اندازه نتایج و عواقب حوادث، از مصادیق درشت نماییاند. ▪ توضیحات انحرافی: در ازدواج های ناموفق، زن و شوهری که در جستوجوی یافتن دلایل دل سردی و دل تنگی در زندگی زناشویی خود هستند، به ناچار برخی از انگیزه های منفی و حتی بدخواهانه و یا ویژگی های شخصیتی همسر خود را زمینه ساز اصلی گرفتاری قلمداد می کنند. ▪ شخصی سازی: بسیاری از افراد از روی عادت، رفتار دیگران را متوجه شخص خود می دانند.۳۰● تفاوت های جنسیتی در ارتباط تانن (Tannen (در مورد تفاوت بین شیوه های ارتباط برقرار کردن زنان و مردان موارد ذیل را بیان می دارد: زنان گفتوگو را به عنوان یک وسیله برای ایجاد صمیمیت می بینند، در حالی که مردان آن را به عنوان یک فرصت برای اثبات پایگاهشان و رقابت بر شرکای محاورهای خود می دانند. زنان حفظ و تداوم گفتوگو را ضروری و مهم می دانند و به همین دلیل، با سکوت نمودن تا پایان صحبت دیگران و تشویق نمودن آن ها به ادامه صحبت و پرسیدن سؤالات، به گفتوگو ادامه می دهند. از سوی دیگر، مردان چنین حمایت هایی را وسایلی ضعیف و سست می دانند و ترجیح می دهند تاکتیک های قوی تری را مانند اظهارنظر کردن و قطع کردن صحبت های دیگران به کار ببرند.۳۱ الگوهای جنسیتی مربوط به تصمیم گیری و حل مشکل از دیدگاه های وسیع تری درباره هدف ارتباط سرچشمه می گیرند. زنان در تصمیم گیری ها به دنبال توافق و اتفاق نظر هستند; زیرا هدف اولیه آن ها حفظ پیوند عاطفی بین شرکا می باشد، ولی مردان به منظور تصمیم گیری سریع تر و کسب نتایج تعیین کننده و سرنوشت ساز، از فرد قدرتمندی کمک می گیرند. در پاسخ به نیازها، علایق و مشکلات یکدیگر، مردان احتمالا بیشتر راه حل ها یا عمل های ممکن را پیشنهاد می کنند، در حالی که زنان احتمالا بیشتر با سهیم شدن در احساسات و تجربیاتی مشابه، همدردی و دلسوزی را ابراز می دارند و بدین سان، صمیمیتی را که هدف آن ها از ارتباط و گفتوگوهاست، ایجاد می نمایند. جان گری (John Gary) معتقد است که نیازها و خواسته های اصلی زن و مرد متفاوتند و این خواسته ها و نیازها را به صورت ذیل متمایز می سازند. (منظور از «متمایزسازی» آن است که خواسته ها و نیازهای مزبور برای هر یک مهم ترین می باشد.) ▪ زن به توجه، و مرد به اعتماد نیاز دارد. ▪ زن به درک، و مرد به پذیرش نیاز دارد. ▪ زن به احترام، و مرد به قدردانی نیاز دارد. ▪ زن به صمیمیت، و مرد به تحسین نیاز دارد. ▪ زن به اعتبار، و مرد به تأیید نیاز دارد. ▪ زن به اطمینان خاطر، و مرد به تشویق نیاز دارد.۳۲ ● سازگاری زناشویی و مهارت های ارتباطی فیس لوگلو (Fisloglu) اظهار می دارد: سازگاری زناشویی در برگیرنده عوامل پیچیده ای همچون میزان تعارض و سهیم شدن در فعالیت ها، خوشحالیوموفقیت در زندگی زناشویی است.۳۳ لی مسترز (Lemasters) آن را به عنوان ظرفیت انطباق و توانایی حل مسئله تعریف می کند.۳۴ اسپانیر (Spanier) توضیح می دهد که سازگاری زناشویی به عنوان یک پیوستار و تغییر در فرایند این پیوستار است. مشکلات زناشویی، که در پیوستار سازگاری زناشویی پس و پیش می روند، به عنوان انعکاسی از عناصر تعاملی تجربه انسانی به حساب می آیند. کیفیت رابطه زناشویی خاصیت دونفری دارد و چیزی نیست که اشخاص بتوانند آن را از یک ازدواج به ازدواج دیگر منتقل کنند.۳۵ شعاری نژاد ویژگی های زوجین سازگار را به شرح ذیل بیان می کند: ▪ زنوشوهر با رابطه ای که دارند، خودرا خوشبخت می دانند. ▪ ارضای کامل نیازهای جسمانی و عاطفی انجام می گیرد. ▪ هریک از همسران زندگی همسرش را بارور می گرداند. ▪ محیط زناشویی شخصیت هر کدام از زن و شوهر را ارزشمند می گرداند و به هر یک امکان می دهد و کمک می کند که به عنوان یک شخص، استعدادهای ذاتی خود را شکوفا سازد و تحقق بخشد. ▪ پشتیبانی متقابل دارند. هریک از زن و شوهر «من» دیگری را تهدید نمی کند و از بودن با همدیگر احساس آرامش می کنند. ▪ نسبت به یکدیگر درک و قبول متقابل دارند. ▪ رابطه زن و شوهر به شکل های ذیل منعکس می شود: مراقبت، توجه به رفاه و خوش بختی یکدیگر، احترام متقابل، و احساس مسئولیت اختیاری نسبت به نیازهای یکدیگر.۳۶ ● نقش شناخت در ارتباطات زناشویی در سال های اخیر، در زمینه ارزیابی شناخت در رابطه زناشویی، بیشتر بر اسنادها،۳۷فرضیات ۳۸و معیارها۳۹تأکید بوده است. اپستین و باکوم (Epstien & Bacom) معتقدند که دست کم پنج متغیّر شناختی برای فهم کارکرد رابطه زناشویی باید مورد بررسی قرار گیرند: ▪ ادراک انتخابی: فرایند ادراکی توجه اختصاصی فرد به جنبه هایی از رفتار همسرش زیربنای تمامی فرایندهای شناختی فرد است; زیرا اطلاعات اولیه لازم برای بررسی و ارزیابی شناختی را فراهم می کند. ▪ اسنادها: هر فردی به دنبال این است که توصیفی برای رفتار یا رویدادی که در رابطه زناشویی اتفاق می افتد، بیابد. بنابراین، هر رفتار یا رویدادی را به موضوعی نسبت می دهد. ▪ انتظارات: همسران نه فقط به دنبال نسبت دادن رویدادها هستند، بلکه سعی دارند رویدادهایی را پیش بینی کنند که در رابطه زناشویی اتفاق خواهند افتاد. این انتظارات بر پاسخ های رفتاری و هیجانی فرد تأثیر می گذارند. همچنین بر فرضیات و باورهای همسران نیز تأثیرگذار هستند و از آن ها تأثیر می پذیرند. ▪ فرضیات: باورهای همسران درباره خصوصیات رابطه و چگونگی رفتار همسر در رابطه را شامل می شود. ویژگی های رابطه بر پایه «تجربیات گذشته» فرد شکل می گیرد. فرضیات فرد باورهایی را شامل می شوند که تعیین کننده چگونه بودن رابطه در واقعیت است و تأکیدی بر الزام ها و بایدها ندارد. ▪ معیارها: معیارهای فرد باورهایی را شامل می شود که در جهت تعیین ویژگی هایی است که همسر و رابطه زناشویی باید داشته باشند، بنابراین، فرضیاتی هستند در مورد اینکه این ویژگی ها چگونه باید باشند.۴۰ اپستین به این مطلب اشاره دارد که زوج درمانگران بسیاری از مشکلات از جمله افسردگی و وابستگی به دارو یا الکل را درمان می کنند، در حالی که بر تعامل بین فردی تأکید دارند; زیرا ریشه این گونه مشکلات را در تعامل زوج ها می دانند. بر اساس اهمیت پویایی تعامل بین زوج ها، درمانگران توجه بسیاری به مسائل ذیل دارند: ▪ کمبود مهارت های ارتباطی زوج; ▪ شیوه های نامتناسب در بیان هیجانات مثبت و منفی; ▪ تعارض بین ارزش های زوج; ▪ تعارض نقش; ▪ کوشش های کسب قدرت; ▪ مشکلات مالی; ▪ شیوه های آموزشی بی تأثیر در تربیت کودکان; ▪ مشکلات جنسی; ▪ تعارض در رابطه با بستگان دور و نزدیک; ▪ تصمیم گیری بی اثر در حل مسائل; ▪ مشکلاتی که در زمینه مرزها و حریم های شخصی ایجاد می شوند. اگرچه هر زوج مشکلات خود را با در نظر گرفتن رفتار نامطلوب زوج دیگر گزارش می کند، ولی ریشه تعارض آن ها در آن نیست و زوج درمانگران سعی می کنند تا سهم عوامل بین فردی ایجادکننده رفتارهای مشکل زا را تعیین نمایند. در رویکرد شناختی ـ رفتاری، تأکید بر تعامل زوج در شناخت های بین فردی است; زیرا ریشه تمامی مشکلات در تأثیر شناخت بر رفتارها، هیجان ها و اثر متقابل آن هاست. اپستین و باکوم به این نکته اشاره می کنند که در درمان فردی، بیمار موردنظر یک فرد است، ولی در زوج درمانی، بیمار موردنظر یک زوج است. از دیدگاه شناختی ـ رفتاری، در ناهماهنگی های زوج ها، تأکید بر کیفیت رابطه است. بنابراین، مطالعه شناخت ها در پریشانی زوج ها پیچیده تر است; زیرا تأکید تنها بر شناخت ها، رفتارها و هیجان های خود فرد نیست، بلکه باید اثر متقابل شناخت ها، رفتارها و هیجانات زوج مورد بررسی قرار گیرد. تنها از طریق مطالعه این فرایند متقابل در زوج است که می توان درک روشنی ازناهماهنگی به دست آورد.۴۱ کوردوا و جکوبسون (Cordova J. V &Jacobson) روش آموزشی ارتباط را اینگونه تشریح می کنند: آموزش ارتباط به زوج ها به عنوان یک وسیله یادگیری راه های مؤثر صحبت کردن درباره تعارض ارائه می شود که با مهارت های درست و بجا آن ها قادر خواهند شد آزادانه تر و سازگارانه تر درباره رابطه شان گفتوگو کنند و به آن ها گفته می شود که این روش نه تنها احتمال ماندگار شدن موضوعات در مورد مشاجره و تبدیل تدریجی آن ها به انفجار را کاهش می دهد، بلکه در مجموع، باعث افزایش میزان نزدیکی و صمیمیت در رابطه می شود. آموزش اولیه ارتباط در جلسه و تحت نظر درمانگر صورت می گیرد. بیشتر زوج ها آموزش داده می شوند تا به روشی ارتباط برقرار کنند که بسیار متفاوت از آن چیزی است که به کار می برند و این مسئله که آن ها مستعد برگشت به الگوهای قدیمی هستند، تذکر داده می شود.۴۲ ● مراحل آموزش ▪ شامل آموزش شکل کلی ارتباط است; ابتدا عواقب مخرّب سرزنش کردن و ایراد گرفتن مورد بحث قرار می گیرند و به زوج ها آموزش داده می شود که چگونه آنچه را می گویند بدون سرزنش و ایراد گرفتن از همسر بیان کنند. ▪ شامل ملزم نمودن زوج به تمرین مکالمات است; تمرکز بر خود، اجتناب از سرزنش و ایراد گرفتن، ابراز هیجانات ملایم و خودداری از خواندن فکر یکدیگر به عنوان قوانینی برای تمرین مکالمات. ▪ بررسی یک مورد از تعاملات منفی و صحبت درباره آن; به زوج ها تعلیم داده می شود که درباره اینکه هر یک چگونه واقعه را تجربه کرده اند و اکنون چه احساسی درباره آن دارند، گفتوگو کنند. ▪ آموزش ارتباط و ارائه بازخورد. -
ارتباط خانوادگی و تأثیر آن بر بهداشت روان
Captain_K2 پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در دانستنیهای پزشکی
نقش ارتباط کلامی و غیر کلامی در ایجاد اختلالات رفتاری و روانی در قسمت قبل به ارتباطات خانوادگی و تأثیر آن بر بهداشت روان پرداختیم. اینک در ادامه می خوانیم... بسیاری از اختلالات رفتاری و روانی، ناشی از نوع ارتباطات غلط کلامی و غیرکلامی در درون نظام خانواده است. در این بخش تعدادی از این اختلالات که به طور مستقیم یا غیرمستقیم، پیامد این گونه ارتباطات است، مورد بررسی قرار می گیرد. 1- دروغ گویی: شایع ترین و بارزترین اختلال در درون نظام خانواده که بین اعضا ، ایجاد عدم اعتماد و اطمینان می کند، دروغ گویی است. این عمل با نتیجه ی مستقیم یادگیری توسط سایر اعضای خانواده است یا نتیجه ی ترس و شرم و حجب و حیا یا به خاطر تکبر و غروری است که معمولاً بزرگ ترها نسبت به یکدیگر یا نسبت به اعضای کوچک تر خانواده دارند. 2- اختلالات گفتاری: اختلالات گفتاری دسته ای از اختلالات هستند که به نحوی در بیان و درک گفتار ایجاد مشکل می نمایند. شایع ترین آن ها لکنت زبان است. اگر در ایجاد اختلال لکنت ، شیوه های ارتباطی نقش قاطع و تعیین کننده ای ندارند، اما در بروز و تشدید آن تأثیر بسزایی دارند. نحوه ی برخورد با لکنت فرد مبتلا توسط سایر اعضا، مثلاً تکرار کلام به صورت تقلید از فرد مبتلا یا مسخره کردن او در جمع به اشکال مختلف، نه تنها مشکل گفتاری را تشدید می کند، بلکه عزت نفس و اعتماد به نفس فرد مبتلا را کاهش می دهد. 3- اختلالات تیک: اختلالات تیک به حرکت یا ایجاد اصوات غیرارادی، ناگهانی، سریع، ناموزون و حرکت کلیشه ای مداوم بدن، اطلاق می شود. اختلال تیک به دو صورت گذرا و مزمن تقسیم می شود و هر کدام شامل تیک صوتی و حرکتی است. نحوه ی برخورد کلامی یا تقلید رفتارهای فرد مبتلا به تیک یا مسخره کردن حرکات او هم در مورد تیک های صوتی ، و هم در مورد تیک های حرکتی، به شدت ، اختلال تیک را افزایش داده، فرآیند بهبودی را به تأخیر می اندازد. 4- بی اختیاری ادرار: مشکل بی اختیاری ادرار یا شب ادراری یکی از مشکلات شایع دوران کودکی است. امروزه مشخص گردیده که مسائل و مشکلات گذرا و دیرپای درون خانواده علاوه بر نقشی که در بروز و پدیدآیی این اختلال دارند، در تشدید و تداوم آن نقشی اساسی تر و جدی تر خواهند داشت. آموزش های غلط کلامی در مورد کنترل ادرار، تذکرهای نابجا و سخت گیری های بی مورد از جلمه علل روانی – اجتماعی بی اختیاری ادرارند. علاوه بر آن، بیان مشکل بی اختیاری در بین اعضای خانواده و سایر افراد، دادن القاب و اسامی خاص به کودکان مبتلا و هر گونه تحقیر و تنبیه کلامی که در مورد فرد مبتلا به این اختلال اعمال می شود، در کاهش اعتماد به نفس و ارزش خود تأثیر می گذارد ، و دامنه و طول مدت بی اختیاری را افزایش می دهد. 5- اختلالات اضطرابی: اختلالات اضطرابی به شکل های مختلف از جمله اضطراب منتشر، اضطراب جدایی، ترس های مرضی، وسواس فکری و عملی بروز می کنند که یکی از علل مهم اضطراب، مخصوصاً در مورد ترس های غیرمنطقی و وسواس، عامل یادگیری است. نوع کلامی که توسط والدین و بزرگ ترها در مواجهه با موقعیت های خاص مثل: مواجه شدن با یک حشره، حیوان یا رعد و برق و امثال آن به کار برده می شود یا رفتارهای غیرکلامی که بروز داده می شوند، در ایجاد ترس های مرضی یا غیر منطقی نقش اساسی دارند. رفتارهای کلامی و غیرکلامی در مورد نظافت، نظم و ترتیب، شست و شو، آداب و رسوم و امثال آن توسط اطرافیان، زمینه ساز و تشدید کننده ی وسواس های فکری و عملی اند. رفتارهای تهدید آمیز والدین نسبت به یکدیگر، تهدید والدین برای جدایی و طلاق، گفت و گوی مداوم درباره ی مسائل بیمناک و هراس آور، ژست های ترسناک گرفتن، بیان ترس و شیوه ی ابراز آن، تنبیه های کلامی خطرناک و ... در ایجاد و تشدید اضطراب جدایی، اضطراب منتشر و ترس های دوران کودکی بسیار مؤثرند. 6- رفتارهای کلیشه ای و عادتی: رفتارهای عادتی یا کلیشه ای مثل ناخن جویدن، دسته ی دیگری از اختلالات اند که نوع ارتباط کلامی یا غیرکلامی اطرافیان در تشدید و حتی پدید آوردن پاره ای از آنها نقش دارند. به عنوان مثال ناخن جویدن می تواند ناشی از رفتار غیر کلامی یکی از اعضای خانواده در مواجهه با یک حالت هیجانی باشد که از طریق مشاهده و انتقال آن، یکی دیگر از اعضا را نیز مبتلا می سازد. 7- کودک آزاری: ساده ترین و در عین حال گسترده ترین عوارض ارتباط های کلامی و غیر کلامی نامناسب در پدیده ی کودک آزاری مشاهده می شود. اگر کودک آزاری را طیف دامنه داری از غفلت و بی توجهی تا آزار جسمی، جنسی و حتی قتل تعریف کنیم، رفتارهای ارتباطی اطرافیان، مخصوصاً والدین، خواهران و برادران بزرگ تر در اعمال آن جایگاه ویژه ای دارد. استفاده از عبارت های تهدید کننده، تحقیر کننده و کاربرد جملاتی که در آن ها به نوعی تمامیت شخصی یا شخصیتی کودک مورد خطاب واقع می شود. سندرم ( syndromeنشانگان ، تعدادی خصوصیات ، رویدادها یا رفتارها که به نظر می رسد با هم دیده می شوند یا به نحوی وابسته و هماهنگ هستند ) کودک آزاری را ایجاد و تشدید می کند. کودکی که از این اختلال و سندرم رنج می برد، معمولاً خودپنداره ( تصور هر کس از خود ) و عزت نفس پایینی دارد. احساس ترس، گوشه گیری، افسردگی، درماندگی آموخته شده، اضطراب و اختلالات خواب از دیگر عوارض کودک آزاری است. 8- ناهنجاری های جنسی: در پدید آمدن تداوم ناهنجاری های جنسی، در کودکان و نوجوانان، مخصوصاً گرایش های جنسی زودرس و حتی بلوغ جنسی زودرس، ارتباطات کلامی و غیرکلامی افراد بزرگسال تأثیر انکار ناپذیری دارد. به کار بردن اصطلاحات و عبارات تحریک آمیز نسبت به کودک یا در مقابل کودک، استفاده از اشاره ها و استعاره ها و لطیفه های تحریک آمیز ، رفتارهای تحریک کننده ی بدنی و انجام رفتارهای جنسی هر چند خفیف و ظریف ، از جمله ارتباط های کلامی و غیرکلامی مؤثر بر ناهنجارهای جنسی در کودکان و نوجوانان به شمار می آیند. 9 - اختلال سلوک اختلال سلوک عبارت است از الگوی رفتاری مداومِ مقاوم که در آن حقوق اساسی دیگران یا هنجارهای اجتماعی و اصول عمده ی متناسب با سن زیر پا گذاشته می شود. خطر ابتلا به اختلال سلوک در کودکانی که یکی از والدین حقیقی یا والد خوانده ی آنها به اختلال شخصیت ضد اجتماعی مبتلاست یا یکی از برادران یا خواهران آنها مبتلا به اختلال سلوک است، بیشتر است. این اختلال همچنین در کودکانی که والدین آنها وابستگی به الکل، اختلالات خلقی، اسکیزوفزنی یا اختلال بیش فعالی همراه با عدم توجه یا اختلال سلوک داشته اند، شایع تر است. صرفنظر از تأثیرات وراثتی والدین بر کودکان که در این اختلال گزارش شده، بخش عمده ای از رفتارهای ضداجتماعی و مرتبط با اختلال سلوک و بزهکاری، ناشی از آموزش توسط پیام های کلامی و غیر کلامی والدین، خواهران و برادران است. 10 - اختلال گستاخی ( لجبازی) یا بی اعتنایی مقابله ای: این اختلال عبارت است از: الگوی رفتاری منفی کارانه، خصمانه و بی اعتنا که حداقل به مدت شش ماه طول می کشد و با خصوصیاتی همچون زود عصبانی شدن ، با بزرگسالان مشاجره کردن، عملاً مزاحمت فراهم کردن، کینه توزی، خشمگینی و حساسیت همراه است. اختلال بی اعتنایی مقابله ای در خانواده هایی که حداقل یکی از والدین سابقه ی ابتلا به اختلال خلقی، اختلال بی اعتنایی مقابله ای، اختلال سلوک، اختلال شخصیت ضداجتماعی یا اختلال مربوط به مواد دارد، شایع تر است. کودکانی که مادران آنها از اختلال افسردگی رنج می برند بیشتر به رفتار مقابله ای مبتلا می شوند. ضمن توجه به تأثیرات وراثتی در بروز و پدید آیی این اختلال (بی اعتنایی مقابله ای) ، رفتارهای ارتباطی والدین مبتلا به اختلالات خلقی و سلوکی ، شخصیت ضداجتماعی یا اختلال مربوط به مواد و افسردگی نیز جایگاه ویژه ای دارد. اگر رفتارهای کلامی و غیرکلامی والدین مبتلا به اختلالات فوق را که در برگیرنده ی پیام های ضداجتماعی، بزهکارانه و ناتوانی در ابراز مناسب عاطفه و هیجان است، در نظر بگیریم ، هر یک به نوعی در ارسال پیام های نامناسب و حتی متضاد که گمراه کننده یا گیج کننده و گاهی عاری از محبت و دلبستگی است، دخالت دارند که به گونه ای در ایجاد اختلال لجبازی یا بی اعتنایی مقابله ای نمودار می شوند. بررسی دقیق تر سبب شناسی در مورد اختلالات، مخصوصاً اختلالات دوران کودکی نشان می دهدکه ارتباط های کلامی و غیر کلامی اعضای خانواده، مخصوصاً والدین در سال های اولیه ی کودکی، در شکل گیری و تداوم این اختلالات نقشی کلیدی داشته، گاهی علت اصلی در عدم بهبودی یک اختلال می باشد. علاوه بر اختلال های شناخته شده که پیام های کلامی و غیر کلامی در آنها نقش دارند، بسیاری از مشکلات زودگذر و پایدار ارتباطی بین اعضا نیز هیچ دلیل واضح دیگری جز مخدوش بودن پیام های ارتباطی ندارند. احساس کسالت و کدورت از یکدیگر، قهر کردن، بی حوصلگی در تحمل یکدیگر، ناتوانی در ابراز عواطف عمیق نسبت به یکدیگر، ناتوانی در بلند خندیدن، نق زدن، غر زدن، لجبازی کردن، عواطف دوگانه ی عشق و نفرت نسبت به یکدیگر داشتن، حسادت و افکار آلوده به انتقام و .. از جمله ی این گونه مشکلات هستند. -
چگونه تأثیر خود را 10 برابر کنیم؟
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در اعتماد بنفس , مراقبه , ذهن
چگونه تأثیر خود را 10 برابر کنیم؟ اغلب رهبران بدرستی نمی دانند گه چگونه بر تغییرات اثر بگذارند. در اکثر مواقع، آنها به جای آنکه از استراتژیهای مختلف استفاده کنند، تنها روی یکی از منابع تأثیر متمرکز می شوند. آخرین تحقیقات نشان می دهند که عامل اصلی در موفقیت یا شکست، تعداد منابع تأثیر است که یک رهبر آنها را انتخاب می کنند و نه ماهیت آن منابع. افراد تأثیرگذار در جایی موفق می شوند که مابقی شکست می خورند، زیرا آنها بدرستی می دانند که مشکلات مزمن سازمان تنها به یک دلیل شکل نگرفته و تداوم نیافته اند. آنها به جای آنکه تنها بدنبال یک استراتژی باشند تا تغییرات را در کوتاهترین زمان ممکن ایجاد نمایند، از انواع مختلف استراتژیهای تأثیر بهره برده و آنها را با هم ترکیب می کنند. برای حصول بهترین ترکیب از انواع مختلف استراتژیها، ما چندین مشکل سازمانی آزاردهنده را در یک تحقیق مورد بررسی قرار دادیم، از جمله: تنشهای اداری، عدم همکاری، کیفیت و ایمنی پایین. با وجود آنکه 90% مدیران اجرایی که در مصاحبه شرکت کرده بودند، مشکلات خود را "بسیار نیرومند و سرطانی" توصیف نمودند، اما تنها 40% آنها تلاش کرده بودند که بر تغییرات تأثیر بگذارند. اکثریت آنها برای نیل به این هدف فقط از یک استراتژی تأثیر استفاده کرده و کمتر از 5%، ترکیب 4، 5 یا 6 منبع تأثیر را بکار برده بودند. نتایج تحقیق نشان دادند که احتمال موفقیت این دسته، 10 برابر بیشتر از مدیرانی بود که تنها از یک منبع تأثیر استفاده می کردند. شما می توانید احتمال موفقیت خود را با استفاده از ترکیب 4، 5 یا 6 استراتژی تأثیر به صورت نمایی افزایش دهید. حال سؤال اینجاست که آن منابع کدامند و چگونه باید بر آنها متمرکز شد؟ شش منبع تأثیر: ما استراتژیهای تأثیر را در 6 منبع تقسیم بندی کرده ایم. اسکلت مدل ارائه شده را دو عامل انگیزه و توانایی تشکیل می دهند که در سه حوزه فردی، اجتماعی و ساختاری بررسی می شوند: 1- انگیزه و توانایی فردی به منابعی از تأثیر گویند که انتخابهای رفتاری فرد (انگیزه ها و توانایی ها) را مشخص می کنند. 2- انگیزه و توانایی اجتماعی به تأثیر افراد دیگر بر انتخابهای فرد بر می گردند. 3- انگیزه و توانایی ساختاری به نقش عوامل غیر انسانی می پردازد، از قبیل نظامهای حقوق و دستمزد، فضای فیزیکی و تکنولوژی این مدل نشان می دهد که رهبران موفق چگونه از استراتژیهای مختلف در هر منبع استفاده می کنند تا احتمال موفقیت خود را به طور نمایی افزایش دهند. منبع اول) خود را به اهداف و ارزشها پیوند دهید: بسیاری از رفتارهای سالم، خسته کننده و ناراحت کننده هستند و در مقابل، بسیاری از رفتارهای ناسالم می توانند لذت بخش باشند. انسانهای منطقی در مقابل عوامل ناراحت کننده و تنش زا مقاومت می کنند و به همین دلیل است که اکثر کوششها برای ایجاد تغییرات با ناکامی مواجه می شوند. انسانهای بواقع تأثیرگذار می دانند که بشر قادر است تجارب خود در هر زمینه ای را دگرگون سازد. رهبران اثربخش برای آنکه افراد را بسوی تغییر سوق دهند از یک چهارچوب اخلاقی استفاده می کنند و بدین وسیله به افراد کمک می کنند تا میان رفتارهای جدید و ارزشهای خود ارتباط برقرار سازند. اگر یک رهبر نتواند از ارزشهایی که افراد بدانها معتقدند در ایجاد تغییرات استفاده کند، به ناچار مجبور می شود که از منابع انگیزشی کم اثرتر استفاده نماید، مانند شیوه هویج و چوب. منبع دوم) بر روی مهارت سازی سرمایه گذاری زیادی نمایید: انسانهای تأثیرگذار به خوبی می دانند که رفتارهای جدید از لحاظ عقلانی، مادی یا احساسی بیش از آنچه در ظاهر نشان می دهند، چالش برانگیز هستند. بنابراین آنها بر روی توانایی های فردی سرمایه گذاری فراوانی می نمایند. برای مثال، Mike Miller، نائب رئیس اسبق AT&T دریافت که پرسنل به چیزی بیش از انگیزه نیاز دارند تا بتوانند عقاید خود را ابراز نموده و پروژه های در حال شکست را نجات دهند. آنها باید این توانایی را بدست می آورند که نگرانی های خود را با دیگران در میان بگذارند. با ارائه آموزشهای درست، او توانست بر رفتار 3000 کارمند دپارتمان IT تأثیر گذاشته و فرهنگی در سازمان ایجاد کند که تمام پرسنل، نگرانیهای خود در مورد ریسکها و خطراتی که به اهداف پروژه ضربه می زنند را با صداقت مطرح می کردند. منبع سوم) هنجار "فشار همکاران" را کنترل کنید: انسانهای تأثیرگذار اثربخش می دانند که آنچه هنجارهای رفتاری یک سازمان را تشکیل می دهد و حفظ می کند عبارت است از تعاملات کوچک بسیار زیاد میان پرسنل. همچنین آنها به خوبی آگاهند که اگر فعالیتهای اجتماعی در یک راستا قرار نگیرند، احتمال ایجاد تغییرات اثرگذار بسیار اندک خواهد شد. هنگامیکه مدیران شرکت Lockheed Martin به Ralph Heath دستور دادند که هواپیمای شکاری F-22 را ظرف 18 ماه تولید کند، او به 5000 نیرو نیاز داشت. اما او نتوانست اعتماد و پشتیبانی همه پرسنل را جذب کند و به همین دلیل روی رهبرانی سرمایه گذاری کرد که بیشترین تأثیرگذاری را داشتند، یعنی رهبران رسمی و رهبران عقاید. Heath توانست اطمینان رهبران عقاید را جلب کند و بدین ترتیب آنها بر دیگران تأثیر گذاشتند. در نهایت او و همکارانش از حد انتظارات فرا رفته و تنوانستند تولید را پیش ازپایان مهلت 18 ماهه به اتمام رسانند. منبع چهارم) حمایت اجتماعی را شکل دهید: اگر شما تنها بر نیروی انگیزه بخش اطرافیان خود تمرکز کنید، با اینکار تأثیر خود را محدود ساخته اید. Mike Miller در شرکت AT&T پی برد که تمام کارمندان باید این توانایی را داشته باشند که پیرامون مسائل اصلی و اهداف، بسرعت و با صداقت صحبت کنند. متأسفانه، رهبران شرکت همواره این رفتار را در پرسنل خود پرورش نمی دادند. بنابراین او، مهارتهای جدیدی به رهبران آموخت و آنها را موظف ساخت که تمامی مهارتها را به پرسنل تحت امر خود نیز بیاموزند. این فرآیند آموزشی در سازمان جریان یافت و مهارتهای جدید در فرهنگ سازمان ریشه دواندند. منبع پنجم) پاداشها را همتراز کنید و از جوابگویی پرسنل اطمینان حاصل نمایید: اگر یک رهبر در مورد کیفیت صحبت کند اما در عمل به بهره وری پاداش دهد، کارمندان این مسئله را متوجه خواهند شد. ریشه مشکلات مزمن از قبیل عدم جوابگویی، بهره وری ضعیف و کیفیت پایین را غالباً می توان در مشوقهایی یافت که بدرستی طراحی و برنامه ریزی نشده اند و به موجب آنها، رفتارهای اشتباه پرسنل مورد تقدیر و پاداش قرار می گیرند. کارمندان زمانی از یک تغییر حمایت می کنند که احساس نمایند آن تغییر بر زندگیشان تأثیر مثبت خواهد گذاشت. بنابراین مرحله اول ایجاد تغییر را باید از منابع فردی و اجتماعی انگیزه آغاز کرد و در مرحله بعد، این منابع را با نظامهای تشویقی قوی و مؤثر تقویت نمود. عدم بکارگیری درست این فرآیند موجب می شود که انگیزه درونی پرسنل بتدریج تحلیل رود. منبع ششم) محیط را تغییر دهید: اگر می خواهید مشکلات روانی سازمان خود را رفع کنید، باید داده هایی که میان کارمندان رد و بدل می شوند را تغییر دهید. یکی از نمایندگی های شرکت گاز OGE Energy به اندازه کافی مشتری گرا نبود و به همین دلیل، شهرت آن به خاطر افتاده بود. Pet Ryan، نائب رئیس شرکت، برای حل این مشکل به تمام پرسنل دستور داد که ظرف 5 روز تمام چراغهای درون محوطه شرکت را تعمیر کنند. او همچنین از یک مکانسیم گزارشگیری هفتگی برای مدیران استفاده کرد تا آنها دوره های زمانی قطع برق را کنترل کنند. Ryan توانست با استفاده از این برنامه در ظرف مدت کوتاهی، مشکل آن نمایندگی را حل کند. نتیجه گیری: انسانهای تأثیرگذار اثربخش بر چندین منبع « استراتژیهای تأثیر » تکیه کرده و بدین سان تغییر را در سازمان هدایت می کنند. آنهایی که می فهمند چگونه باید چندین منبع تأثیر را در هم ادغام نمایند، احتمال موفقیت خود در ایجاد تغییر اساسی و پایدار را تا 10 برابر افزایش می دهند.