رفتن به مطلب
لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید ×
انجمن های دانش افزایی چرخک
لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'جواد'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • تالار خصوصی و کاربران ایرانی سلام
    • مسائل تخصصی مربوط به سایت و انجمن
  • تالار ایران - جهان
    • اخبار ایران و جهان
    • آشنایی با شهرها و استانها
    • گردشگری ، آثار باستانی و جاذبه های توریستی
    • گالری عکس و مقالات ایران
    • حوزه فرهنگ و ادب
    • جهان گردی و شناخت سایر ملل و کشورها
  • تالار تاریخ
    • تقویم تاریخ
    • ایران پیش از تاریخ و قبل از اسلام
    • ایران پس از اسلام
    • ایران در زمان خلاقت اموی و عباسیان
    • ایران در زمان ملوک الطوایفی
    • تاریخ مذاهب ایران
    • انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
    • تاریخ ایران
    • تاریخ ملل
  • انجمن هنر
    • فيلم شناسي
    • انجمن عكاسي و فیلم برداری
    • هنرمندان
    • دانلود مستند ، کارتون و فیلم هاي آموزشي
  • انجمن موسیقی
    • موسیقی
    • موسیقی مذهبی
    • متفرقات موسیقی
  • انجمن مذهبی و مناسبتی
    • دینی, مذهبی
    • سخنان ائمه اطهار و احادیث
    • مناسبت ها
    • مقالات و داستانهاي ائمه طهار
    • مقالات مناسبتی
  • انجمن خانه و خانواده
    • آشپزی
    • خانواده
    • خانه و خانه داری
    • هنرهاي دستي
  • پزشکی , سلامتی و تندرستی
    • پزشکی
    • تندرستی و سلامت
  • انجمن ورزشی
    • ورزش
    • ورزش هاي آبي
  • انجمن سرگرمی
    • طنز و سرگرمی
    • گالری عکس
  • E-Book و منابع دیجیتال
    • دانلود کتاب های الکترونیکی
    • رمان و داستان
    • دانلود کتاب های صوتی Audio Book
    • پاورپوئینت
    • آموزش الکترونیکی و مالتی مدیا
  • درس , دانش, دانشگاه,علم
    • معرفی دانشگاه ها و مراکز علمی
    • استخدام و کاریابی
    • مقالات دانشگاه ، دانشجو و دانش آموز
    • اخبار حوزه و دانشگاه
  • تالار رایانه ، اینترنت و فن آوری اطلاعات
    • اخبار و مقالات سخت افزار
    • اخبار و مقالات نرم افزار
    • اخبار و مقالات فن آوری و اینترنت
    • وبمسترها
    • ترفندستان و کرک
    • انجمن دانلود
  • گرافیک دو بعدی
  • انجمن موبایل
  • انجمن موفقیت و مدیریت
  • انجمن فنی و مهندسی
  • انجمن علوم پايه و غريبه
  • انجمن های متفرقه

وبلاگ‌ها

  • شیرینی برنجی
  • خرید سیسمونی برای دوقلوها
  • irsalam

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


درباره من


علایق و وابستگی ها


محل سکونت


مدل گوشی


اپراتور


سیستم عامل رایانه


مرورگر


آنتی ویروس


شغل


نوع نمایش تاریخ

17 نتیجه پیدا شد

  1. دلایل ازدواج امام جواد (ع) با دختر مأمون ! امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع) در سال ۱۹۵هجری در مدینه ولادت یافت. نام آن بزرگوار محمد و معروف به جواد و تقی است. القاب دیگری مانند رضی و متقی نیز داشته ولی تقی از همه معروفتر است.امام محمد تقی (ع) هنگام وفات پدر ۸ ساله بود و پس از شهادت جانگداز حضرت رضا (ع) مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع) انتقال یافت.مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت سعی کرد پسر امام رضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد. ازدواج امام مأمون نخستین کاری که کرد، دختر خویشام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع) درآورد تا مراقبی دائمی و از درون خانه، بر امام گمارده باشد.دلیل دیگری که مأمون دختر خود را به ازدواج امام در آورد کشاندن امام به سمت خود بود، چرا که تصور میکرد امام با این وصلت مجذوب مادیات و جاه و مقام شده، قداست وی خدشه دار و از راه اصلی منحرف، شیعیان متفرق شده و مأمون خود قوی میشود. مأمون همچنین میخواست با این وصلت علویان را از اعتراض و قیام بر ضد خود باز داشته، خود را دوستدار و علاقمند به آنان نشان دهد.و البته باید در نظر داشت امامان از آنجا که از آینده اطلاع دارند، هیچ کاری را بدون آگاهی انجام نمیدهند، امام جواد نیز بخوبی از دسیسههای مأمون آگاه بود و با علم به وصلت با دختر وی رضایت داد. برای پذیرش این وصلت از سوی امام دلایلی ذکر شده است، از جمله اینکه: حفظ شیعیان از جمله دلایل امام محمدتقی (ع) برای این وصلت بوده است، امام با وجود آگاهی از حیله و نیرنگ مأمون به این وصلت رضایت میدهد تا شیعیان را از دسیسههای کینه توزانه مأمون حفظ کند.امام اگرچه تن به این ازدواج داد، اما شواهد تاریخی گواه این حقیقت است که مأمون نتوانست به حیلههای از پیش تعیین شده خود دست یابد. دوران امامت امام جواد (ع) در سال ۲۰۳ هجری قمری پس از شهادت پدرش امام رضا (ع)، در سن هشت سالگی، به امامت رسید دوران هفده ساله امامت او با حکومت مأمون و معتصم، خلفای عباسی، همزمان بود.هنگامی که امام رضا (ع) به دعوت مامون از مدینه به توس رفت امام جواد (ع) که کودک بود، مانند دیگر افراد خانواده حضرت رضا (ع) در مدینه ماند و در سال ۲۰۲ هجری قمری برای دیدار پدر به مرو رفت و سپس به مدینه بازگشت.از ویژگیهای بارز و شناخته شده امام، جود و بخشش آن بزرگواراست. سفر حج و شهادت امام جواد (ع) به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت و تا پایان خلافت مأمون در آن شهر ساکن بود. پس از مرگ مأمون به دستور معتصم عباسی، در سال ۲۲۰ هجری قمری، به همراه همسرشام الفضل، به بغداد رفت و بنابر برخی روایتها به دستور معتصم مسموم شد و در همان سال به شهادت رسید.امام نهم آخر ماه ذیقعده سال ۲۲۰ هجری به سرای جاویدان شتافت. مزار مطهر وی در کاظمین است./مهر
  2. amid

    سوتی های جواد خیابانی

    سوتی های جواد خیابانی • طرفدارای مکزیک راه زیادی رو از مکزیک تا آفریقا اومدن,البته اگه از مکزیک اومده باشن • داور در سوت خودش میزنه • بذارید به صراحت بگم که دو دقیقه وقت به پایان مسابقه باقی مونده ! • شاید نزدیک ترین کشور به قطب جنوب , آفریقای جنوبی باشه • زاکونی که زا به معنای افریقا و کونی به معنایه عدد ۱۰ است • باران هم به شدت میوزه • بازی شیلی و اسپانیا بسیار جذاب خواهد شد مخصوصا اینکه بازیکنای هر دو تیم هم زبان و همجنس و (بعد از یه مکث طولانی) و هم زبان هستن • وقتی یه بازیکن هوندوراس تنه میزنه , انگار یه درخت تنه میزنه • اسپانیا یه گل زده ، داوید ویا هم زده ، خیلی قشنگم زده ، ۵ دقیقه پیشم زده • نود ثانیه از الان بشمارید تا مسابقه تموم شه • با شماره ۲۰۱۳ تماس بگیرید و پیامک بدید • دقیقه ۱۵ بازی هستیم …. اگر تبریزی ها این بازی رو واگذار کنند چیزی از ارزش های این تیم کم نمیشه • بله ! این گل هم تقدیم به شهدای ۸ سال دفاع مقدس • بدون شک الان مردم شهر چلسی خیلی خوشحال هستند • داور هند پنالتی رو دیده و میگه نه ! • اسپانیایی ها V وسط رو B میخونن مثل والنسیا که بالنسیا خونده میشه • تورس می*فرسته روی دروازه … جای خود تورس اونجا خالی بود • از نظر ران هم در نظر بگیریم.ران بازیکنان هندوراس خیلی بزرگتره • خوب الان دو تیم باید هر کدوم ۵ تا پنالتی بزنن.باید بگم که هر تیمی که پنالتی ها رو ببره یعنی اینکه بازی رو برده و هر تیمی هم که ببازه یعنی اینکه بازی رو باخته • هلند تنها رقیب جدیش برزیله البته اسلواکی هم تیم نــــــــاجــــدی نیست • یه دریبلی میزنه که تو گل کوچیک هم نمیشه از این دریبل ها زد • واقعا عجیبه که در تهران ما الان هوا گرمه،ولی در افریقا الان هوا سرده • کریم انصاری فرد هیچ نسبتی با برادران انصاری فر نداره! بخصوص با محمد حسن • پنج حلقه المپیک نمادی از رنگ پرچم همه ی کشورهای دنیاست • افرین علیرضا محمد،افرین.واقعا یکبار دیگه با صراحت میگم،افرین علیرضا محمد • یک سانتر بی هدف … و گل • شما از روی قطر ۲ بازیکن میتونید بفهمید کدوم قوی تره • سبک بازی پاراگوئه جوریه که دوست داره بازیو به ضربات پنالتی یا نهایتا وقت اضافه بکشونه • حالا بعد از این مسابقه کشتی اسپانیا از ۴/۱ عبور میکنه و وارد نیمه نهایی میشه • حالا توپ رو سانتر میکنه…در واقع پرتاب میکنه • فعلا با مداد اسم هلند رو در فینال بنویسید • اوه , عجب برگردونی زد تو صورتش حالا چمن و عرق هر چی بود هم میاد تو صورتش • امان از دست این دیرک دروازه یه موقع به نفع تیمه یه موقع به ضرر تیم • حالا این موج ,اسمش موجه مکزیکیه که تو ورزشگاه الان زده میشه • بزن خلعتبری .. بزن
  3. [frame=13 98] ویــــــژه نـــامـــه شــهادت امـــام جــــواد (ع) مقالات زندگينامه امام جواد (ع) امام جواد (علیه السلام) معرفی امام جواد (ع) کنیه ها و القاب امام جواد(ع) مادر امام جواد(ع) چگونگی شهادت امام جواد امام جواد و راز شهادت امام جواد (ع) الگوی دانشمندان جوان امام جواد عليه السلام پاسدار حريم وحى احادیث و سخنان احاديث منتخب امام محمد جواد عليه السلام چهار اندرز جاودان از امام جواد (ع) شعر قطب آسیای وجود اخلاق و فضائل سیره اخلاقی امام جواد در منقبت امام جواد علیه السلام دست خدا (معجزات و کرامات جوادالائمه(ع) ) کتابشناسی كتابشناسى امام محمد بن على الجواد (علیه السلام) کتابشناسی امام محمد بن علی الجواد (علیه السلام ) 2 کتاب آنلاین متن کامل کتاب چهل داستان و چهل حدیث از زندگی امام جواد ( فهرست مطالب کتاب) تصاویر گرافیکی تصاویر گرافیکی ............ امام جواد (ع) [/frame]
  4. متن کامل کتاب چهل داستان و چهل حدیث از زندگی امام جواد (ع) پيشگفتار خلاصه حالات يازدهمين معصوم ، نهمين اختر امامت طلعت نور نهمين اختر ولايت ظهور نهمين نور ولايت معجزه شش ماهه در بينائى مى خواهم يك بار جمال دل آرايت را ببينم ادّعائى بزرگ از كودكى 25 ماهه تشخيص نامه هاى بى نشان و استخدام ساربان هنگام وداع پدر در مكّه خبر از شهادت پدر درمدينه ورود از درب بسته و رفع جنازه خبر از بدهى پدر و پرداخت آن با پنجاه قدم ، شام تا كعبه را پيمود آدم خوش گمان هرگز نمى هراسد برخورد بر مبناى نيّت افراد ترس از دارو و مرگ بخشش امام و سؤ ال خدا توطئه دشمن دوست نما و جعل نامه طرح دو مسئله عجيب و حيرت انگيز شيفته خوشگل ها نشد و در دام شياطين نيفتاد سه نوع استدلال بر اثبات امامت در نوجوانى شفابخش و درمان اءمراض در يك شب اماكن متبركه از شام تا مكه دستور درمان آرامش زلزله آگاهى از اسرار زنان و كناره گيرى رنگ مو و چهره ، در رنگ هاى گوناگون در خواب و بيدارى نجات شخصى درمانده آب براى ميهمان و آگاهى از درون هدايت افراد و توصيه خوردن غذا در صحرا يامنزل مرگ ناگهانى و اهميّت صلوات تعيين جانشين در دوّمين سفر به بغداد شكّ در نسب و مكيدن آب دهان حضرت تاءثير منّت و معرّفى شيعه تواضع پيرمرد و پاسخ سى هزار مسئله حجامتى معجزه آسا آگاهى نسبت به پيامبران وساطت براى رفع مشكل اثر انگشت در سنگ و آب شدن سينى فلزى دو معجزه مهمّ ديگر سبز شدن درخت سدر خشكيده پيش بينى خطر و بستن دُم حيوان نجات از ضربت شمشير مستانه يكى ازعلّت هاى شهادت در رثاى نهمين ستاره ولايت پنج درس ارزشمند و آموزنده مدح و منقبت حضرت جوادالا ئمّه عليه السلام چهل حديث گهربار منتخب پایان / تاریخ ورود اطلاعات 15 آبان 1389 مطابق با شب شهادت امام جواد (ع)
  5. [align=justify] امام جواد عليه السلام پاسدار حريم وحى عبد الكريم پاك‏نيا طليعه حضرت امام محمدتقى عليه السلام در دهم ماه رجب سال 195 . ق در مدينه منوره چشم به جهان گشود . پدر بزرگوارش حضرت رضا عليه السلام و مادر ارجمندش بانويى مصرى تبار به نام سبيكه مى‏باشد . ريحانه و خيزران از ديگر نامهاى مادر امام جواد عليه السلام است . حضرت رضا عليه السلام در مورد منزلت فرزندش امام جواد عليه السلام و مادر مكرمه آن حضرت، به يارانش فرمود: من داراى پسرى شده‏ام كه همچون موسى عليه السلام شكافنده درياها [ى علم] است و همانند عيسى عليه السلام مادرى قدسيه و پاكيزه دارد . (1) پيشواى نهم در سن 7 سالگى به امامت رسيد و هفده سال رهبرى شيعيان را به عهده داشت . دوران امامت‏حضرتش با دو نفر از خلفاى ستم پيشه عباسى مامون و معتصم مقارن بود . حضرت جواد عليه السلام در داشتن تمام صفات زيباى اخلاقى و انسانى سرآمد خوبان روزگار بود . پارسايى، علم و دانش و بخشندگى‏اش موجب شده بود كه با القاب جواد، تقى، مرتضى و منتجب شناخته شود . اما در اين ميان لقب «ابن الرضا» بخاطر شكوه و جلالت امام رضا عليه السلام در ميان مردم شهرت بيشترى داشت و حتى بعد از آن حضرت، مردم امام دهم و يازدهم عليهما السلام را نيز با همين لقب بيشتر مى‏شناختند . امام رضا عليه السلام هنگام خطاب به يگانه فرزندش، بيشتر، از كنيه «ابو جعفر» - كه نشانه احترام خاصى است - استفاده مى‏كرد . (2) امام محمدتقى عليه السلام كه در نوجوانى به مقام رفيع امامت نائل شده بود، در سن 25 سالگى و در عنفوان جوانى به دستور معتصم عباسى و توسط همسر بى‏وفايش ام الفضل (دختر مامون) در شهر بغداد به شهادت رسيد . حضرت جواد عليه السلام از همسر ديگرش، سمانه مغربيه، داراى چهار فرزند پسر، به نامهاى: ابوالحسن امام على النقى عليه السلام، ابو احمد موسى مبرقع، ابو احمد حسين و ابو موسى عمران; و چهار فرزند دختر، به نامهاى: فاطمه، خديجه، ام كلثوم و حكيمه بود . (3) حكيمه دختر امام جواد عليه السلام همان بانوى با فضيلت و مؤدب است كه در هنگام تولد حضرت مهدى عليه السلام در منزل برادر زاده‏اش امام حسن عسكرى عليه السلام حضور داشت و به نرجس خاتون يارى مى‏كرد . شايسته‏ترين ترجمان قرآن امامان معصوم عليهم السلام كه بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله حجت‏خدا و جانشين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به شمار مى‏روند شايسته‏ترين ترجمان وحى و آشناترين كس به تفسير قرآن مى‏باشند . بر اين اساس اگر بخواهيم كلام وحى را معنا كنيم، اول بايد به سراغ امامان معصوم عليهم السلام برويم . امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «اين قرآن، خطوطى است كه در ميان جلد پنهان است، با زبان سخن نمى‏گويد و نيازمند مفسر و ترجمان است ... .» و سپس فرمودند: «فنحن احق الناس به; ما [امامان معصوم عليهم السلام] براى [تفسير و ترجمان] قرآن از همه مردم شايسته تريم .» (4) امام باقر عليه السلام در معناى آيه «و ما يعلم تاويله الا الله والراسخون فى العلم‏» (5) ; فرمود: يعنى «معنى تمام قرآن را جز خداوند و كسانى كه راسخ در علم هستند (6) نمى‏دانند .» و امام صادق عليه السلام راسخان در علم را چنين معرفى كرد: «نحن الراسخون فى العلم و نحن نعلم تاويله; ما [اهل بيت] راسخان در علم هستيم و ما تاويل قرآن را مى‏دانيم .» پيشواى پنجم ضمن گفتار روشنگرانه‏اى كه در مورد امتيازات اهل بيت عليهم السلام بيان فرموده است، به اين نكته اشاره كرده، مى‏فرمايد: «نحن تراجمة وحى الله; (7) ما مترجمان وحى الهى هستيم .» امام صادق عليه السلام در معناى آيه: «بل هو آيات بينات فى صدور الذين اوتوا العلم‏» ; (8) «ولى اين قرآن آيات روشنى است كه در سينه دانشوران [و اهل علم] جاى دارد .» فرمود: «مقصود از اهل علم كه دانش تفسير قرآن را در سينه خود جاى داده‏اند، امامان معصوم عليهم السلام هستند .» (9) با توجه به نكات فوق در اين نوشتار سعى شده است كه برخى از نكته‏هاى تفسيرى و مفاهيم قرآنى از سيره و سخن امام جواد عليه السلام استخراج شده و به مبلغان و مخاطبان گرامى عرضه شود، تا با پيروى از شيوه تبليغى آن حضرت در عرضه مطالب بلند وحيانى، با برخى از معانى آيات الهى نيز آشنا شويم . ترويج آيات قرآن حضرت جواد عليه السلام بر اين باور بود كه آيات الهى بايد در جامعه فراگير شود و تمام مسلمانان در گفتار و رفتار و استدلالهاى روزمره خود از قرآن و معارف بلند آن بهره گيرند، به همين جهت‏سعى مى‏كرد كه در گفتگوها و معاشرت و برخورد با مردم از آيات قرآن استفاده كند . داستان زير نمونه‏اى از اين حقيقت است . قاسم بن محسن مى‏گويد: در سفرى كه به مكه رفته بودم در راه به شخص ضعيف و مستحقى برخورد كردم، از من چيزى خواست و من هم يك قرص نان به او صدقه دادم، سپس به راه خود ادامه دادم، در راه گردباد تندى وزيد و عمامه‏ام را با خود برد . من هر چه تلاش كردم نفهميدم كه به كدام سمت‏برد . هنگام بازگشت در مدينه به حضور امام جواد عليه السلام رفتم، امام به من فرمود: اى قاسم! عمامه‏ات را در راه باد با خودش برد؟ گفتم: بلى . امام به خادم خود فرمود: برو عمامه قاسم را بياور و او عينا عمامه خودم را برايم آورد . من با شگفتى تمام به حضرت عرضه داشتم: اى پسر رسول خدا! اين عمامه چگونه بدست‏شما رسيد . امام پاسخ داد: تو در راه به مستمندى صدقه دادى و خداوند احسان تو را پذيرفت و به شكرانه آن، عمامه‏ات را به تو برگرداند . حضرت جواد عليه السلام در ادامه سخن خويش اين آيه را قرائت كرد: «ان الله لا يضيع اجر المحسنين‏ » (10) ; «خداوند متعال مطمئنا پاداش نيكوكاران را ضايع و تباه نمى‏سازد (11) .» كودكى در مسند امامت روزى على بن اسباط (يكى از شيعيان كوفى) در دوران كودكى امام جواد عليه السلام به حضور آن حضرت شرفياب شد . او مى‏گويد: من دقيقا به قد و قامت آن بزرگوار خيره شده و قيافه و حركات و سكناتش را زير نظر داشتم تا در موقع مراجعت، شكل و شمايل امام جواد عليه السلام را بهتر براى يارانم در مصر نقل كنم . درست در همين هنگام كه با اين انديشه به او نگاه مى‏كردم، آن حضرت نشست و رو به سوى من كرده و گفت: «اى على بن اسباط! خداوند كارى را كه در مسئله امامت كرده، همانند كارى است كه در مسئله نبوت انجام داده است . گاهى در قرآن مى‏فرمايد: «و آتيناه الحكم صبيا» (12) ; «ما به يحياى پيامبر عليه السلام در دوران كودكى فرمان [نبوت] داديم .» و گاهى در مورد انسانها مى‏فرمايد: «حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنة‏» (13) ; «تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد عقلى برسد و به چهل سالگى بالغ گردد .» با توجه به اين آيات همانگونه كه ممكن است‏خداوند متعال حكمت را به انسانى در كودكى بدهد، در قدرت اوست كه آن را در چهل سالگى بدهد .» (14) و به اين ترتيب هر گونه شك و شبهه را در مورد امامتش از ذهن على بن اسباط زائل نمود . براى توضيح بيشتر نقل روايتى از امام رضا عليه السلام در اينجا مناسب مى‏نمايد: روزى صفوان بن يحيى به حضرت رضا عليه السلام عرضه داشت: قبل از آنكه خداوند متعال فرزندت - حضرت ابوجعفر - را به شما عطا كند، مى‏فرموديد كه خداوند به من پسرى خواهد بخشيد . اينك خداوند متعال او را به شما ارزانى كرد و چشم ما به جمالش روشن شد . حال مى‏پرسيم، - خداى نكرده - اگر خبرى شد [و شما از دنيا رفتيد!] بعد از شما ما به چه كسى رجوع كنيم؟ امام رضا عليه السلام به فرزندش حضرت جواد عليه السلام - كه پيش رويش ايستاده بود - اشاره كرد . صفوان بن يحيى با كمال تعجب گفت: ايشان كه كودكى سه ساله هستند؟! [چطور مى‏شود يك كودك امام باشد؟] امام فرمودند: «و ما يضره من ذلك شى‏ء قد قام عيسى بالحجة و هو ابن ثلاث سنين; كودك بودن او در امامتش مشكل ايجاد نمى‏كند، عيسى عليه السلام در سه سالگى به حجيت الهى قيام نموده [و به نبوت رسيد] .» (15) على بن اسباط مى‏گويد: روزى به امام جواد عليه السلام عرض كردم: اى مولاى من! مردم به كوچكى سن شما ايراد مى‏گيرند و به اين جهت از پذيرفتن امامتتان سر باز مى‏زنند . امام در پاسخ فرمودند: چرا آنان اين نكته را بر من ايراد مى‏گيرند؟ به خدا سوگند! خداوند متعال به پيامبرش صلى الله عليه و آله فرمود: «قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا و من اتبعنى‏» (16) ; «بگو: اين راه من است! من و هر كسى كه پيرو من باشد، با بصيرت كامل، [همه مردم را] به سوى خدا دعوت مى‏كنيم .» و غير از على عليه السلام در اول اسلام كسى از رسول الله صلى الله عليه و آله پيروى نكرد . و آن حضرت در آن هنگام 9 ساله بود و من هم 9 سال دارم . (17) [كه با بصيرت كامل مردم را به سوى خدا هدايت مى‏كنم؟] سوگندهاى قرآن يكى از مهمترين عوامل پيشرفت جوامع، سوق دادن افراد آن به سوى علم و دانش و تفكر است . قرآن كريم با شيوه‏هاى مختلفى انسانها را به تفكر واداشته است . يكى از اين شيوه‏ها، سوگندهاى آن است . معمولا امور مقدس و ارزشمند مورد قسم قرار مى‏گيرند . خداوند متعال در موارد متعددى از كتاب خويش به پديده‏هاى طبيعى جهان آفرينش قسم مى‏خورد; و شب و روز و ستاره و خورشيد و ماه و امثال آن مورد سوگند خداوند متعال قرار گرفته‏اند . على بن مهزيار درباره سوگندهاى قرآن از محضر امام جواد عليه السلام نكته‏اى را نقل كرده است كه قابل دقت و بررسى است . او روزى از پيشواى نهم سؤال كرد: سوگندهاى قرآن همانند: «و الليل اذا يغشى والنهار اذا تجلى والنجم اذا هوى‏» و نظائر اينها براى چه در قرآن مورد قسم قرار گرفته است؟ امام فرمود: خداى تعالى [براى بيدارى انسان و تحريك انديشه و عقل وى] مى‏تواند به هر يك از مخلوقاتش كه بخواهد سوگند ياد كند ولى مردم جز به ذات او، به چيز ديگرى نبايد سوگند ياد كنند . (18) هدايت گمراهان با آيات الهى قاسم بن عبدالرحمن به مذهب زيديه گرايش داشت، اما با شنيدن آياتى از قرآن كه امام جواد عليه السلام بر وى قرائت كرد، با حقيقت آشنا شده و به امامت امام جواد عليه السلام و سائر ائمه اعتقاد پيدا كرد . او در اين مورد مى‏گويد: من زمانى به مذهب زيديه تمايل داشتم تا اينكه به بغداد سفر كردم و مدتى آنجا بودم، در همان ايام روزى در يكى از خيابانهاى بغداد، ديدم مردم با شور و شوق وصف ناپذيرى به يك نقطه معلومى متوجه هستند; بعضى مى‏دوند، بعضى بالاى بلنديها مى‏روند، بعضى ايستاده و آنجا را تماشا مى‏كنند . پرسيدم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا! (حضرت جواد فرزند امام رضا عليه السلام) مى‏آيد . گفتم: من هم بايد او را ببينم . تا آنكه حضرت جواد عليه السلام سوار بر قاطر نمايان شد . من همچنان كه به او خيره شده بودم، پيش خودم گفتم: خداوند گروه اماميه را از رحمت‏خود دور كند، آنها اعتقاد دارند كه پروردگار متعال، اطاعت اين جوان را بر مردم واجب گردانيده است! همين كه اين انديشه در ذهن من خطور كرد، آن حضرت راهش را به سوى من كج كرد و رو به من كرده، اين آيه را قرائت كرد: «ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفى ظلال و سعر» (19) ; [قوم ثمود گفتند:] آيا ما بشرى از جنس خود را پيروى كنيم؟ در اين صورت ما در گمراهى و جنون خواهيم بود .» با شنيدن اين آيه - كه از دل من گواهى مى‏داد - با خود انديشيدم كه: مثل اينكه او ساحر و پيشگو است كه از انديشه‏هاى نهانى من خبر مى‏دهد؟ حضرت جواد عليه السلام دوباره مرا خطاب كرده و اين آيه را تلاوت فرمود: «ء القى الذكر عليه من بيننا بل هو كذاب اشر» (20) ; «آيا از ميان ما تنها بر او وحى نازل شده؟! نه، بلكه او آدم بسيار دروغگو و خودپسندى است .» وقتى كه متوجه شدم حضرت جواد عليه السلام واقعا از انديشه‏هاى قلبى من خبر مى‏دهد و اين براى افراد عادى ممكن نيست، فهميدم كه او ولى خدا و امام مسلمين است . بعد از آن از مذهب زيديه دست‏برداشته، اعتقادم ب ه آن بزرگوار كامل شد و به امامت‏حضرتش اقرار كرده و اعتراف نمودم كه او حجت‏خدا بر مردم است . (21) پيامبران مرسل حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام در تفسير ذالكفل - كه در آيه 48 سوره ص مورد ستايش خداوند قرار گرفته - مى‏گويد: نامه‏اى به امام جواد عليه السلام نوشتم و در آن از نام «ذا الكفل‏» و اينكه آيا او پيامبر مرسل بود يا نه؟ پرسش نمودم . امام جواد عليه السلام در پاسخ فرمود: خداى متعال يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر فرستاد، و سيصد و سيزده نفر از آنان مرسل بودند و «ذو الكفل‏» يكى از آن مرسلين است كه بعد از سليمان بن داود مى‏زيست، و در ميان مردم مانند داود عليه السلام قضاوت مى‏كرد و جز براى خداى عزوجل خشمگين نمى‏شد و نام شريف او «عويديا» بود . او همان است كه خداى عز وجل در كتاب شريف خود از او نام برده و فرمود: «واذكر فى الكتاب اسمعيل واليسع و ذالكفل كل من الاخيار» (22) ; «و در اين كتاب به ياد آر «اسماعيل‏» و «يسع‏» و «ذو الكفل‏» را كه همه از نيكان بودند .» نامهاى خداوند ابو هاشم جعفرى از امام جواد عليه السلام سؤال كرد كه معناى واحد چيست؟ حضرت پاسخ داد: اجماع و اتفاق زبانهاى مردم به يگانگى و وحدانيت‏خداوند متعال مى‏باشد، چون خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد: «و لئن سالتهم من خلقهم ليقولن الله‏» (23) ; «و اگر از آنان بپرسى چه كسى آنانرا آفريده است، قطعا همه آنان خواهند گفت: خدا .» (24) وى همچنين معناى صمد را - كه در سوره توحيد آمده است - از امام جواد عليه السلام چنين نقل مى‏كند: «صمد يعنى بزرگى كه تمام موجودات عالم در نيازهاى كوچك و بزرگ خود به او مراجعه كرده و محتاج اويند .» (25) مقابله با تحريف كنندگان قرآن احمد بن محمد بن سيارى (26) حدود صد و هشتاد و هشت روايت در مورد تحريف قرآن نقل كرده است . وى كه فردى غيرقابل اعتماد و در نقل احاديث ضعيف و كذاب مى‏باشد مورد قدح امام جواد عليه السلام قرار گرفت . آن حضرت احمد سيارى را - كه در مورد امامت دچار غلو شده بود و احاديثى را در مورد تحريف قرآن جعل مى‏كرد - در نامه‏هاى خود تكذيب نموده و ادعاهاى او را باطل و بى اساس خواند . (27) انديشه‏هاى ناب در تفسير قرآن امام جواد عليه السلام به عنوان پاسدار حريم وحى از تفسيرهاى نابجا و غير عقلانى آيات قرآن جلوگيرى كرده و علماء و دانشمندان را به سوى فهم صحيح آيات راهنمايى مى‏كرد . در اينجا به دو مورد اشاره مى‏كنيم: 1 . روزى در مجلس معتصم، برخى از دانشمندان به آيه‏اى استناد كرده و يك حكم شرعى صادر نمودند . امام جواد عليه السلام كه در آن جلسه حضور داشت‏خطاى آنان را گوشزد نموده و تفسير صحيح را براى حاضرين ارائه نمود . محمد بن مسعود عياشى سمرقندى در تفسير خود ماجراى آن مجلس را چنين آورده است: در زمان معتصم عباسى، عوامل خليفه عده‏اى دزد را - كه راههاى عمومى در بين شهرها را براى مسافرين و كاروانهاى حج نا امن كرده بودند - دستگير كرده و از مركز خلافت در مورد چگونگى مجازات آنان خواستار دستور بودند . خليفه در مورد اين حادثه حساس، مجلس مشورتى تشكيل داده و از دانشمندان عصر، كيفيت اجراى حد شرعى را در مورد آنان خواستار شد . آنان گفتند: قرآن در اين مورد بهترين راهكار است، آنجا كه مى‏فرمايد: «انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض‏» (28) ; «كيفر كسانى كه با خدا و رسول او به جنگ و محاربه بر مى‏خيزند و در روى زمين در اشاعه فساد تلاش مى‏كنند، اين است كه: اعدام شوند يا به دار آويخته گردند يا دست و پاى آنان به عكس يكديگر قطع شود و يا اينكه از سرزمين خود تبعيد گردند .» آنان به خليفه پيشنهاد كردند طبق اين آيه، يكى از كيفرهاى فوق را در مورد تبهكاران انتخاب كند . معتصم عباسى در همان جلسه از امام جواد عليه السلام نيز نظر خواست . آن حضرت اول از اظهار نظر خوددارى كرد، اما وقتى كه با اصرار خليفه مواجه شد، نظر خود را چنين اعلام كرد: اينان در استدلال به آيه خطا كردند . استنباط حكم شرعى از اين آيه دقت‏بيشترى مى‏طلبد و بايد تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت‏به جرمهاى مختلف كيفرها فرق مى‏كند; زيرا اين مسئله صورتهاى مختلف و احكام جداگانه دارد: 1 . اگر اين راهزنان فقط راه را نا امن كرده‏اند; نه كسى را كشته و نه مال ديگرى را به غارت برده‏اند، مجازات آنان فقط حبس است و اين همان معناى نفى از ارض است . 2 . اگر راه را ناامن كرده و افراد بى‏گناهى را كشته‏اند، اما به مال ديگران تجاوز نكرده‏اند، مجازات آنان اعدام است . 3 . اگر امنيت را از راههاى عمومى سلب كرده، انسانهاى بى‏گناه را كشته و مال مردم را نيز به غارت برده‏اند، كيفر آنان بايد سخت‏تر باشد; يعنى اول دست و پايشان را به عكس همديگر قطع مى‏كنند، پس به دار مجازات آويخته مى‏گردند . معتصم اين نظريه را پسنديده و به عامل خود دستور داد، طبق نظر امام جواد عليه السلام عمل كند . (29) 2 . زرقان، يكى از دوستان صميمى احمد بن ابى داود، قاضى بغداد بود . او مى‏گويد: روزى دوستم احمد را ديدم كه از مجلس معتصم - هشتمين خليفه عباسى - مى‏آيد; اما خيلى افسرده و ناراحت است . گفتم: چرا اين قدر ناراحت و افسرده‏اى؟ پاسخ داد: امروز در مجلس خليفه، ابو جعفر ابن الرضا عليه السلام چنان مرا عاجز و درمانده كرد كه آرزو كردم، اى كاش بيست‏سال پيش از اين مرده بودم و مثل چنين روزى را نمى‏ديدم! ! گفتم: مگر چه شده؟ گفت: امروز در مجلس خليفه نشسته بوديم، شخصى را به اتهام دزدى پيش خليفه آوردند و او به سرقت اعتراف كرد . در اين حال، معتصم به دانشمندان و فقهاى مجلس رو كرده و گفت: چگونگى اجراى حد الهى بر اين دزد را بيان كنيد! دست او را چطور قطع كنيم؟ من گفتم: دست دزد را بايد از مچ قطع كرد . خليفه پرسيد، به چه دليل؟ گفتم: به دليل آنكه دست، انگشتان و كف تا مچ را شامل مى‏شود و خداوند در آيه تيمم فرموده: «فامسحوا بوجوهكم و ايديكم منه‏» ; «[با خاك پاك تيمم كنيد و] از آن، بر صورت [پيشانى] و دستها [تا مچ] بكشيد .» بسيارى از علماء در اين نظريه با من موافقت كرده و آن را تاييد نمودند . اما عده‏اى ديگر گفتند: بايد دست را از آرنج‏بريد . خليفه پرسيد: به چه دليل؟ گفتند: به دليل آيه وضو كه مى‏فرمايد: «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق‏» ; «[هنگام اقامه نماز] صورت و دستها را تا آرنج‏بشوييد .» خداوند متعال حدود دست را در اين آيه تا آرنج معين كرده است . برخى نيز فتوا دادند كه: بايد از شانه، دست را قطع كرد و استدلال مى‏كردند كه دست از انگشتان تا شانه را شامل مى‏شود . خليفه با مشاهده اختلاف آراء در ميان فقها متحير شده و به محمد بن على عليهما السلام رو كرده و گفت: اى ابا جعفر! در اين موضوع شما چه مى‏گوييد! او پاسخ داد: علماء گفتارهاى خود را بيان كردند و شما شنيديد; مرا از بازگو كردن نظريه‏ام معاف بدار! خليفه گفت: شما را به خدا سوگند نظر خود را در اين موضوع بيان كنيد . حضرت جواد عليه السلام فرمودند: اكنون كه قسم دادى، به ناچار نظر خود را مى‏گويم: اين حدود كه علماى مجلس تعيين كردند صحيح نيست، بلكه بايد چهار انگشت او، بدون انگشت ابهام، بريده شود . خليفه گفت: دليل شما براى اين مدعا چيست؟ محمد بن على عليهما السلام پاسخ داد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است: «السجود على سبعة اعضاء: الوجه واليدين و الركبتين والرجلين; سجده با هفت عضو انجام مى‏شود: پيشانى، دو [كف] دست، دو زانو و دو [انگشت ابهام] پا .» اى خليفه! هرگاه دست را از مچ، يا از مرفق جدا كنند، ديگر دستى براى سجده باقى نمى‏ماند; در صورتيكه خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد: «و ان المساجد لله‏» ; «مواضع سجده مخصوص خداوند است .» و هر چه براى خدا باشد بريده نمى‏شود . معتصم از اين استدلال قرآنى شگفت زده شد و آن را تصديق نمود . آنگاه دستور داد انگشتان دزد را طبق نظر محمد بن على عليهما السلام بريدند . (30) زرقان در ادامه سخن خود مى‏گويد: ابن ابى داود از آن روز به بعد سخت مضطرب و پريشان احوال بود و با خود مى‏گفت: چرا نظريه او - كه قاضى مخصوص خليفه است - پذيرفته نشد، اما فتواى يك جوان پذيرفته شد و او از شدت حسد بر خود مى‏پيچيد، تا اينكه بعد از سه روز پيش معتصم رفته و چنين گفت: نصيحت و خيرخواهى اميرالمؤمنين بر من واجب است و من مى‏ترسم اگر اين سخن را نگفته باشم، در روز قيامت در آتش جهنم بسوزم . پرسيد: چه مى‏خواهى بگويى؟! ابن ابى داود گفت: وقتى شما مجلسى را مركب از علماء و فقها تشكيل مى‏دهيد، تا امر مهمى از امور دينى مطرح شود و در آن مجلس وزراء، امراء، فرماندهان نظامى، صاحب منصبان كشور، دربانان و خدمتگزاران حضور دارند، گفتگوها و مذاكرات اين مجلس را مردم در خارج مى‏شنوند و به همه جا پخش مى‏شود، با اين حال شما در چنين جلسه با شكوهى راى فقها را رد كرده و گفته يك مرد جوانى را مى‏پذيريد كه عده زيادى به امامت او قائل هستند و آنان او را به مقام خلافت‏شايسته‏تر مى‏دانند، اين عمل شما موجب مى‏شود كه جايگاه محمد بن على عليهما السلام در ميان مردم تقويت‏شده و حكومت‏شما تضعيف شود! هنگامى كه خليفه عباسى سخنان كينه توزانه اين قاضى حسود را شنيد، رنگش تغيير يافت و به او گفت: خداى متعال به تو جزاى خير دهد كه مرا راهنمايى كرده و آگاه ساختى . سخن چينى ابن ابى داود آنچنان خليفه را دگرگون كرده و افكارش را پريشان ساخت كه به فاصله چند روز امام جواد عليه السلام را مسموم كرده و به شهادت رساند . (31) 1) بحارالانوار، ج 50، ص‏15 . 2) گفتنى است كه امام جواد عليه السلام پسرى به نام جعفر نداشت تا مكنى به ابو جعفر باشد، اما از آنجايى كه آن حضرت شباهت زيادى به جدش امام باقر عليه السلام داشت‏به ابو جعفر ثانى مشهور گرديد . 3) منتهى الآمال، ج‏2، ص 350 . 4) نهج البلاغه، خطبه 125 . 5) آل عمران/7 . 6) تفسير صافى، ج‏1، ص‏318 . 7) كافى، ج‏1، ص‏192 . 8) عنكبوت/49 . 9) تفسير الصافى، ج‏1، ص‏20 . 10) توبه/120 . 11) الخرائج، ج‏1، ص‏377; كشف‏الغمه، ج‏2، ص‏367 . 12) مريم/12 . 13) احقاف/15 . 14) كافى، مولد ابى جعفر محمد بن على الثانى، حديث 3 . 15) الميزان، ج‏14، ص‏55 . 16) يوسف/108 . 17) تفسير قمى، ج‏1، ص‏358 . 18) الميزان، ج‏20، ص‏307 . 19) قمر/24 . 20) همان/25 . 21) كشف الغمه، ج‏3، ص‏216; معجم رجال الحديث، ج‏15، ص‏26 . 22) الميزان، ج‏17، ص‏216، ذيل آيه 48 سوره ص . 23) زخرف/87 . 24) الميزان، ج‏18، ص‏128 . 25) الميزان، ذيل سوره توحيد . 26) نجاشى در مورد وى مى‏نويسد: وى در زمان امام عسكرى عليه السلام از نويسندگان آل طاهر بود . او داراى اعتقادات فاسد و در نقل حديث ضعيف مى‏باشد . (رجال نجاشى، ص‏80). شيخ طوسى نيز احمد سيارى را در كتاب رجال خود، بدون اينكه تاييد يا توثيق نمايد، در رديف راويان امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام به شمار آورده است . (رجال الشيخ، ص 384 و 397). اما در كتاب فهرست‏خويش او را شديدا تخطئه و تضعيف كرده و به اعتقادات نادرست وى اشاره نموده است . (فهرست‏شيخ طوسى، ص‏23). 27) معجم رجال الحديث، ج‏3، ص‏73 . 28) مائده/33 . 29) تفسير العياشى، ج‏1، ص‏315 . 30) وسائل الشيعه، ج‏28، ص‏253 . 31) تفسير عياشى، ج‏1، ص‏319; جلوه‏هايى از نور قرآن، ص‏137 .[/align]
  6. امام جواد(ع) ـ الگوى دانشمندان جوان حجة‏الاسلام عبدالكريم پاك نيا پيشواى نهم شيعيان حضرت امام محمد تقى (ع) نخستين رهبر الهى است كه در ميان امامان شيعه در خردسالى مسؤوليت مقام رفيع امامت را عهده‏دار گرديد. آن گرامى در سال 203 قمرى و در سن هفت سالگى بعد از شهادت پدر بزرگوارش اين مسؤوليت را پذيرفته و عملاً به هدايت و ارشاد مردم پرداخت. در آن هنگام برخى اين سؤال را مطرح مى‏كردند كه آيا مى‏توان رهبرى جامعه را به يك كودك هفت ساله سپرد؟ آيا يك كودك هفت ساله مديريت، دورانديشى و درايت يك مرد كامل را دارد؟ از منظر باورهاى شيعه كه موضوع امامت را يك موهبت الهى مى‏داند، پاسخ اين پرسش روشن است، چرا كه از اين ديدگاه خداوند متعال هر كسى را كه شايسته اين مقام بداند، به منصب پيشوايى امت بر مى‏گزيند؛ حتى اگر در سنين كودكى باشد. مقياس سن بالا، گرچه در ميان مردم مقياسى براى رسيدن به كمال محسوب مى‏شود، اما در بينش وحيانى قرآن ممكن است يك فرد در سن كودكى فضائل و كمالات و شرائط رهبرى جامعه را دارا باشد و امتيازات ويژه‏اى را كه لازمه رهبرى و امامت و نبوت است در او موجود باشد و خداوند متعال موهبت رسالت و امامت را به او عنايت كند و اطاعت از وى را بر مردم واجب و لازم گرداند. البته خداوند متعال از اين طريق مى‏خواهد به مردم بفهماند كه مقام نبوت و امامت، كه تداوم راه نبوت است، همانند منصب‏هاى معمولى نيست كه با زمينه‏ها و شرايط عادى انجام پذيرد، بلكه مقام معنوى نبوت و امامت مافوق اين مناصب بوده و زمينه‏ها و شرايط ويژه‏اى مى‏طلبد. در عصرى كه زمينه امامت پيشواى نهم فراهم آمده بود و آن حضرت در دوران كودكى اين منصب آسمانى را عهده‏دار گرديد، از اين دست سؤالات زياد مطرح مى‏شد و پاسخهاى مناسب نيز ارائه مى‏گرديد. به همين دليل چون مسئله تقريباً در زمان امام جواد(ع) حل شده تلقى شده بود، ديگر در مورد امام هادى(ع) كه در سن 8 سالگى و امام زمان (ع) كه در 5 سالگى به امامت رسيدند، اين پرسشها تكرار نگرديد. نقل يكى از رواياتى كه در اين زمينه وارد شده است، در اينجا مناسب مى‏نمايد: روزى يكى از شيعيان در محضر امام رضا(ع) پرسيد: مولاى من! اگر خداى ناكرده براى وجود مقدس شما حادثه‏اى پيش آيد، به چه كسى رجوع كنيم؟ امام رضا(ع) با كمال صراحت فرمودند: به پسرم ابوجعفر (امام جواد(ع)). آن مرد از شنيدن اين سخن تعجب كرد، چرا كه امام نهم (ع) كودكى بيش نبود و آن مرد وى را كم سن و سال ديد. امام رضا(ع) از سيماى متعجب و نگاه‏هاى ترديدآميز او، انديشه ناباورانه‏اش را دريافت و به او فرمود: اى مرد! خداى سبحان عيسى بن مريم (ع) را به عنوان پيامبر و فرستاده خود برگزيد و او را صاحب شريعت معرفى كرد، در حالى كه خيلى كوچكتر از فرزندم ابوجعفر بود.(1) امام هشتم (ع) براى اثبات امامت حضرت جواد(ع) و پاسخ به شبهات طرح شده، گاه از آيات قرآن و دلايل تاريخى بهره مى‏گرفت و گاهى نيز از تفضلات الهى و تأييدات غيبى استفاده مى‏كرد. در اين رابطه حسن بن جهم مى‏گويد: در حضور امام هشتم(ع) نشسته بودم كه فرزند خردسالش را صدا كرد. آن سلاله پاك نبوى نيز در پاسخ به نداى پدر به جمع ما پيوست. امام رضا(ع) لباس آن كودك را كنار زده و به من فرمود: ميان دو شانه‏اش را بنگر! چون به ميان دو كتف او نگاه كردم، چشمم به يكى از شانه‏هايش به مهر امامت افتاد كه در ميان گوشت بدن قرار داشت. فرمود: آيا اين مهر امامت را مى‏بينى؟ شبيه همين در روى شانه پدرم نيز وجود داشت.(2) نوجوانى در قلّه رفيع دانش امام نهم(ع) در مقام رهبرى امت اسلام، به عنوان الگوى دانشمندان جوان چنان در عرصه علم و دانش درخشيد كه دوست و دشمن را به تعجب و شگفتى واداشت. گفتگوها، مناظرات،پاسخ به شبهات عصر، گفتارهاى حكيمانه و خطابه‏هاى آن گرامى، گواه روشنى بر اين مدعاست. على بن ابراهيم از پدرش نقل كرده است كه: بعد از شهادت امام هشتم(ع) ما به زيارت خانه خدا مشرف شديم و آنگاه به محضر امام جواد (ع) رفتيم. بسيارى از شيعيان نيز در آنجا گرد آمده بودند تا امام جواد(ع) را زيارت كنند. عبد اللّه بن موسى عموى حضرت جواد(ع) كه پيرمرد بزرگوارى بود و در پيشانى‏اش آثار عبادت ديده مى‏شد، به آنجا آمد و به امام (ع) احترام فراوانى كرده و وسط پيشانى حضرت را بوسيد. امام نهم برجايگاه خويش قرار گرفت. همه مردم به علت خردسال بودن حضرت با تعجب به همديگر نگاه مى‏كردند كه آيا اين نوجوان مى‏تواند از عهده مشكلات دينى و اجتماعى مردم در جايگاه رهبرى و امامت آنان برآيد؟! مردى از ميان جمع بلند شده از عبداللّه بن موسى، عموى امام جواد(ع) پرسيد: حكم مردى كه با چهارپايى آميزش نموده است چيست؟ و او پاسخ داد: بعد از قطع دست راست‏اش به او حد مى‏زنند. امام جواد(ع) با شنيدن اين پاسخ ناراحت شد و به عبداللّه بن موسى فرمود: عموجان از خدا بترس! از خدا بترس! خيلى كار سخت و بزرگى است كه در روز قيامت در برابر خداوند متعال قرار بگيرى و پروردگار متعال بفرمايد: چرا بدون اطلاع و آگاهى به مردم فتوا دادى؟ عمويش گفت: سرورم! آيا پدرت ـ كه درود خدا بر او باد ـ اين گونه پاسخ نداده است؟! امام جواد(ع) فرمود: از پدرم پرسيدند: مردى قبر زنى را نبش كرده و با او درآميخته است، حكم اين مرد فاجر چيست؟ و پدرم در پاسخ فرمود: به خاطر نبش قبر دست راست او را قطع مى‏كنند و حد زنا بر او جارى مى‏گردد، چرا كه حرمت مرده مسلمان همانند زنده اوست. عبداللّه بن موسى گفت: راست گفتى سرورم! من استغفار مى‏كنم. مردم حاضر، از اين گفت و شنود علمى شگفت زده شدند و گفتند: اى آقاى ما! آيا اجازه مى‏فرمايى مسائل و مشكلات خودمان را از محضرتان بپرسيم؟ امام جواد(ع) فرمود: بلى. آنان سى‏هزار مسئله پرسيدند و امام جواد(ع) بدون درنگ و اطمينان كامل همه را پاسخ گفت. اين گفتگوى علمى در نه سالگى حضرت رخ داد.(3) امام جواد(ع) در سنين نوجوانى عالم‏ترين و آگاه‏ترين دانشمند عصر خود بود و مردم از دور و نزديك به حضورش شتافته و پاسخ مشكلات علمى خود را از او دريافت مى‏كردند. اينك نظر برخى از دانشمندان مخالف و موافق را در اين زمينه باهم مى‏خوانيم: ابن حجر هيثمى در كتاب الصوائق المحرقه مى‏گويد: مأمون او را به دامادى انتخاب كرد، زيرا با وجود كمى سن، از نظر علم و آگاهى و حلم بر همه دانشمندان برترى داشت. شبلنجى در نورالابصار آورده است: مأمون پيوسته شيفته او بود، زيرا با وجود سن اندك، فضل و علم و كمال خود را نشان داده و برهان عظمت خود را آشكار ساخت. جاحظ معتزلى كه از مخالفان خاندان على(ع) بود، به اين حقيقت اعتراف كرده است كه: امام جواد(ع) در شمار ده تن از «طالبيان» است كه هر يك از آنان عالم، زاهد، عبادت پيشه، شجاع، بخشنده، پاك و پاك نهادند و هيچ يك از خاندانهاى عرب داراى نسب شريفى همانند امامان شيعه نيست.(4) فتال نيشابورى نيز مى‏گويد: مأمون شيفته او شد، چون مشاهده كرد كه آن حضرت با سن كم خود، از نظر علم و حكمت و ادب و كمال عقلى، به چنان رتبه والايى رسيده كه هيچ يك از بزرگان علمى آن روزگار بدان پايه نرسيده‏اند.(5) امام محمد تقى(ع) خود نيز گاهى به علم و دانشى كه خداوند ارزانى‏اش داشته بود، اشاره كرده و مى‏فرمود: «منم محمد فرزند رضا! منم جواد! منم دانا به نسبهاى مردم در صلبها، من داناترين كس هستم كه رازهاى ظاهرى و باطنى شما را مى‏دانم و از آنچه كه به سوى‏اش روانه هستيد آگاهم! اين علمى است كه خداوند متعال قبل از آفرينش تمامى مخلوقات جهان به ما خانواده عنايت كرده است. اين دانش سرشار تا پايان جهان و بعد از فانى شدن آسمان‏ها و زمين‏ها نيز باقى خواهد ماند. اگر غلبه اهل باطل و حكومت ناحق گمراهان و هجوم اهل شك و ترديد نبود، هر آينه سخنى مى‏گفتم كه همه اهل جهان از گذشته‏گان و آينده‏گان ناباورانه انگشت حيرت به دهان مى‏گرفتند.» سپس دست مبارك خود را بر دهان گذاشته و فرمود: «يا محمّد اصمت كما صمت آباؤك من قبل؛ اى محمد خاموش باش! همچنانكه پدرانت قبل از تو سكوت را برگزيده‏اند.»(6) امام نهم در سن كودكى به امامت رسيد و دانش سرشار آن گرامى دوست و دشمن را به حيرت و شگفتى واداشت. بر جوانان مسلمان و مشتاق اهل بيت (ع) شايسته است كه از فرصت جوانى بهره گرفته و در جستجوى دانش با تمام وجود تلاش كنند و رهنمودهاى آن امام عزيز در زمينه علم و دانش را چراغ راه خويش قرار دهند. در اينجا به برخى از رهنمودهاى آن حضرت در اين زمينه مى‏پردازيم: جوانان در عرصه تفكر و كسب دانش جوانان بر اساس طبيعتى كه دارند، براى آشنايى با افكار و انديشه‏هاى متفاوت علاقه شديدى از خود نشان مى‏دهند. آنان دوست دارند انديشه‏هاى نو و متفاوت را بشناسند و از ميان آنها آنچه را كه به نظر خود بهتر و كارآمدتر تشخيص مى‏دهند انتخاب كنند. امام على(ع) فرمودند: «انما قلب الحدث كالارض الخالية ما القى فيها من شى‏ءٍ قبلته؛(7) دل نوجوان همانند زمين خالى(آماده و مستعد) است و هر انديشه‏اى كه در آن القاء شود، مى‏پذيرد.» بذر دانش يكى از مهم‏ترين سرمايه‏هايى است كه مى‏توان در دل جوان كاشت و آن را بارور نمود. امام جواد(ع) در پيامى اهميت علم و دانش را اين گونه بيان مى‏كند: «عليكم بطلب العلم فانّ طلبه فريضةٌ و البحث عنه نافلةٌ و هو صلةٌ بين الاخوان و دليلٌ على المروّة و تحفةٌ فى المجالس و صاحبٌ فى السّقر و انسٌ فى الغربة؛(8) بر شما باد كسب دانش! چرا كه آن براى همه لازم است و سخن از علم و بررسى آن امرى مطلوب( و دوست داشتنى) است. برادران (دينى) را به هم پيوند مى‏دهد و نشانه (شخصيت والا و) جوانمردى، تحفه مناسبى براى مجالس، دوست و همراه در سفر و مونس غربت و تنهائى است.» از منظر امام جواد(ع) شايسته است كه يك جوان مسلمان به علم و دانش روى آورد و آن را به عنوان مونس و يار مناسب براى خود برگزيند، دوستان خود را بر اساس بينش و دانش انتخاب كند و شخصيت اجتماعى خود را به وسيله دانش و علم مشخص سازد، براى مجالس و ديدار ديگران علم هديه برد و در تنهايى و غربت و سفر، علم و دانش را بهترين همسفر و مونس خود بداند، چرا كه علم و دانش، سرچشمه تمام كمالات و ريشه همه پيشرفتهاست. پيشواى نهم، علم را دو قسمت كرده و مى‏فرمود: علم و دانش دو نوع است: علمى كه در وجود خود انسان ريشه دارد و علمى كه از ديگران مى‏شنود و ياد مى‏گيرد. اگر علم اكتسابى با علم فطرى هماهنگ نباشد، سودى نخواهد داشت. هر كس لذت حكمت را بشناسد و طعم شيرين آن را بچشد، از پى‏گيرى آن آرام نخواهد نشست. زيبايى واقعى در زبان (و گفتار نيك) است و كمال راستين در داشتن عقل.»(9) امام محمد تقى(ع) علم و دانش را يكى از مهمترين عوامل پيروزى و رسيدن به كمالات معرفى مى‏كرد و به انسان‏هاى كمال خواه و حقيقت طلب توصيه مى‏نمود كه در راه رسيدن به آرزوهاى مشروع و موقعيت‏هاى عالى دنيوى و اخروى از اين نيروى كارآمد بهره لازم را بگيرند. آن گرامى مى‏فرمود: «أربع خصالٍ تعين المرء على العمل: الصّحة والغنى و العلم و التّوفيقٌ؛(10)چهار عامل موجب دست يابى انسان به اعمال (صالح و نيك) است: سلامتى، توانگرى، دانش و توفيق(خداوندى)». با توجه به سخنان آموزنده امام جواد(ع) در عرصه علم و دانش بر همگان و از جمله جوانان لازم است از فرصت جوانى بهره گرفته و خود را به اين خصلت زيباى انسانى بيارايند و كسب معرفت و علم را سرلوحه برنامه‏هاى زندگى خود قرار دهند. علم بال است مرغ جانت را علم دل را بجاى جان باشد علم نور است و جهل تاريكى علم روى تو را به راه آرد علم را دزد برد نتواند نه به ميل زمان خراب شود نه به سيل زمين درآب شود بر سپهر او برد روانت را سربى علم بدگمان باشد علم، راهت برد به تاريكى با چراغت به پيشگاه آرد به اجل نيز مرد نتواند نه به سيل زمين درآب شود گفتار انديشمندان يك جوان شايسته و هدفمند بر اساس انديشه‏ها و عواطف خود ممكن است به سوى برخى صاحب‏نظران و انديشمندان، متمايل شود، به جلسات آنان برود، به سخنرانى‏هايشان گوش فرا دهد و حرفهايشان را بشنود و بپذيرد. اما در اين ميان پيروى از گفته‏هاى آنان، اگر بر اساس حق نباشد، ممكن است انسان را به سوى باطل و راه‏هاى انحرافى سوق دهد. بنابراين بر يك جوان مسلمان و متعهد زيبنده است كه تمايلات خود و گفته‏هاى ديگران را بر اساس انديشه‏هاى صحيح و عقلانى بسنجد و راه خود را با معيار حقيقت انتخاب كند. امام جواد(ع) در اين زمينه رهنمود راهگشايى براى همگان دارد. آن گرامى مى‏فرمايد: «من اصغى الى ناطق فقد عبده فان كان النّاطق يؤدّى عن اللّه عزّ و جلّ فقد عبد اللّه و ان كان النّاطق يؤدّى عن الشّيطان فقد عبد الشيطان؛(11) هر كس به گفتار گوينده‏اى گوش فرا دهد، او را پرستش كرده است، اگر ناطق از خداى مى‏گويد، شنونده خدا را عبادت كرده و اگر از شيطان بگويد، شنونده نيز به پرستش شيطان پرداخته است.» در اينجا مناسب است كه به حكايتى از يك جوان كه در راه كسب علم و دانش تلاش نموده و خود را به مقامات عاليه كمال رسانده اشاره‏اى داشته باشيم. چنين حكاياتى اين پيام را به ما مى‏دهند كه اگر جوانان درباره كسب علم و دانش تلاش كنند مى‏توانند سرآمد باشند و بر بزرگترها نيز پيشى گيرند. دانشمند نوجوان هنگامى كه عمربن عبدالعزيز به خلافت رسيد، مردم از اطراف و اكناف گروه گروه، براى عرض تبريك به مركز خلافت آمده و به حضورش مى‏رسيدند. روزى جمعى از اهل حجاز به همين منظور بر او وارد شدند. خليفه بعد از ديدار ابتدايى متوجه شد كه پسر بچه‏اى آماده است تا از ميان آن جمع سخن بگويد. خطاب به او گفت: بچه! برو كنار تا يكى بزرگتر از تو صحبت كند پسر نوجوان فوراً گفت: اى خليفه! اگر بزرگسالى ميزان است، پس چرا شما بر مسند خلافت قرار گرفته‏ايد؟ با اينكه بزرگتر از شما هم افرادى اينجا هستند؟! عمر بن عبدالعزيز از تيزهوشى و حاضر جوابى او متعجب شده و گفت: راست مى‏گويى و حق با توست. اكنون حرف دلت را بزن! آن نوجوان هوشمند گفت: اى امير! از راه دور آمده‏ايم تا به شما تبريك بگوييم و منظورمان از اين عمل، شكر الهى است كه مثل شما خليفه خوبى را به مردم عطا كرده است، وگرنه مجبور نبوديم به اين سفر بياييم، زيرا نه از تو مى‏ترسيم و نه طمعى داريم. امّا اينكه از تو نمى‏ترسيم براى اين است كه تو اهل ظلم و ستم بر مردم نيستى و علت اينكه طمع نداريم اين است كه ما از هر جهت در رفاه و نعمت هستيم. وقتى سخن آن نوجوان تمام شد، خليفه از او درخواست كرد كه وى را موعظه كند. او نيز گفت: اى خليفه! دو چيز زمامداران را مغرور مى‏كند: اول، حلم خداوند و دوم، مدح و چاپلوسى اشخاص از آنها. خيلى مواظب باش كه از آنان نباشى، زيرا كه اگر از آن عده شدى، لغزش پيدا مى‏كنى و در زمره گروهى قرار مى‏گيرى كه خداوند متعال در حق آنان فرمود: «ولاتكونوا كالّذين قالوا سمعنا و هم لايسمعون؛(12) از آن افراد نباشيد كه ادّعاى شنيدن مى‏كنند با اينكه نمى‏شنوند.» در پايان: خليفه از سن و سال او پرسيد و معلوم شد كه بيش از دوازده سال ندارد. آنگاه خليفه او را تحسين كرده و در مورد وى و عظمت علم و دانش او شعرى خواند كه: تَعَلّم فَلَيسَ المَرءُ يولَدُ عالِماً فَانَّ كَبيرَ القَومٍ لاعِلمَ عِندَه صَغيرٌ اذا التَفَتَ عَلَيهِ المَحافِلُ وَ لَيسَ أخو عِلمٍ كَمَن هُوَ جاهِلٌ صَغيرٌ اذا التَفَتَ عَلَيهِ المَحافِلُ «دانش بياموز، كه آدميزاد دانشمند به دنيا نمى‏آيد و هيچ گاه دانا با نادان هم رتبه نيست. بزرگ قوم، هرگاه دانش نداشته باشد، در مجالس و محافل، كوچك و خوار ديده مى‏شود.» 1 كشف الغمه، على بن عيسى اربلى، مكتبه بنى هاشمى، تبريز، 1381، ج 2، ص 353. 2 ارشاد شيخ مفيد، چاپ كنگره، قم، 1413 ق، ص 618. 3 بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسى، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404 ق، ج 50، ص 85. 4 سيره پيشوايان، مهدى پيشوائى، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1381 ش، ص 555. 5 روضة الواعظين، محمد فتال نيشابورى، نشر رضى، قم، ج 1، ص 237. 6 بحارالانوار، ج 50، ص 108. 7 وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملى، مؤسسه آل البيت(ع)، قم، 1409 قمرى، ج 21، ص 478. 8 بحارالانوار، ج 7، ص 80. 9 كشف الغمه، ج 3، ص 193. 10 معدن الجواهر، ابوالفتح كراجكى، كتابخانه مرتضويه، تهران، 1394 ق، ص 41. 11 سوره انفال، آيه 21. 12 المستطرف، محمد بن احمد ابشيهى، ج 1، ص 107.
  7. irsalam

    شعر شهادت امام جواد

    قطب آسیای وجود جواد بود و شه کشور امامت بود یگانه در ثمین یم کرامت بود به سرو گو نکند ناز پیش قامت او که سرو قامت او غطبه قیامت بود بیا قدم به رهش نه که اسوه دین است درود باد بر او مظهر شجاعت بود به غیر رسم و ره آن امام حق کی جست هر آنکه در دو جهان طالب سلامت بود جهاد و معرفت و عشق حق به هم آمیخت همیشه در ره تقواش راست قامت بود زنی که شهد شهادت به کام پاکش ریخت اسیر رنج و پریشانی و عزامت بود همان خلیفه ناحق که نام معتصم است ز ظلم و جور مگر بهره جز ندامت بود ایا امام به حق، قطب آسیای وجود توئی که افصح ناس عاشق کلامت بود در آن زمانه که مظلوم را پناه نبود دل شکسته دلان، زنده پیامت بود به من بگو که پس از ثامن ائمه دین کدام نام بجویم که به ز نامت بود سزد همی که ببالد به خود ز عز و شرف هر آنکه ذره خاکی به زیر گامت بود مرا به روز الست ای نگار شیفته دلان ز عشق و مهر ولای تو یک علامت بود
  8. irsalam

    شهادت امام جواد (ع)

    چگونگی شهادت منابع مقاله:زندگانی امام جواد ع، در مورد شهادت امام جواد ( علیه السلام) یک دسته از روایات می گویند آن حضرت به دست همسرش ام الفضل، دختر مأمون، به اشاره معتصم مسموم گشت. ولی روایتی دیگر می گوید: بعد از آنکه معتصم امام را به بغداد طلبید... به وسیله «اشناس» شربتی از پرتقال برای امام فرستاد و اشناس به او گفت: پیش از شما امیرالمؤمنین به احمد بن ابی داوود و سعید بن خضیب و گروهی از بزرگان از این شربت نوشانیده و امر کرده است شما هم آن را با آب یخ بنوشید. این بگفت و یخ آماده کرد. امام فرمود: در شب آن را می نوشم. اشناس گفت: باید خنک نوشیده شود و الان یخ آن آب می شود و اصرار کرد و امام ( علیه السلام) با علم به عمل آنان آن را نوشید» . در جای دیگری آمده است که ابن ابی داوود بعد از ماجرایی مربوط به قطع دست سارق که امام ( علیه السلام) دیگران را مجاب کرد و معتصم به سخن امام عمل کرد و حرف دیگران را رد کرد، معتصم را به کشتن امام تحریک کرد. ابن ابی داوود می گوید: «پس به معتصم گفتم: خیر خواهی برای امیرالمؤمنین بر من واجب است و من واجب است و من در این جهت سخنی می گویم که می دانم با آن به آتش (جهنم) می افتم! معتصم گفت: آن سخن چیست؟ گفتم: (چگونه) امیرالمؤمنین برای امری از امور دینی که اتفاق افتاده است فقهاء و علماء مردم را جمع کرد و حکم آن حادثه را از آنان پرسید و آنان حکم آن را به طوری که می دانستند گفتند و در مجلس، اعضای خانواده امیرالمؤمنین و فرماندهان و وزراء و دبیران حضور داشتند و مردم از پشت در به آنچه که در مجلس می گذشت گوش می دادند... آنگاه به خاطر گفته مردی که نیمی از مردم به امامت او معتقدند و ادعا می کنند او از امیرالمؤمنین شایسته تر به مقام او است، تمامی سخنان آن علماء و فقهاء را رها کرد و به حکم آن مرد حکم کرد؟ ! پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر این خیر خواهیت به تو پاداش نیک عطا کند! پس در روز چهارم یکی از دبیران وزرایش را مأمور کرد تا ابوجعفر ( علیه السلام) را به منزل خود دعوت کند، او چنین کرد ولی ابوجعفر ( علیه السلام) نپذیرفت و گفت: تو می دانی که من در مجالس شما حاضر نمی شوم. آن شخص گفت: من شما را برای ضیافتی دعوت می کنم و دوست دارم بر فرش خانه من قدم بگذاری و من با ورود شما به منزلم متبرک شوم. و فلان بن فلان از وزرای خلیفه دوست دارد خدمت شما برسد. پس آن حضرت ( علیه السلام) به منزل او رفت و چون غذا خورد احساس مسمومیت کرد و مرکب خود را طلبید. صاحب خانه از او خواست نرود، ابوجعفر ( علیه السلام) فرمود: بیرون رفتن من از خانه تو برای تو بهتر است! پس در آن روز و شب حال او منقلب بود تا اینکه رحلت نمود.
  9. irsalam

    مادر امام جواد(ع)

    مادر امام جواد(ع) منابع مقاله: ، ؛ خیزران، مادر امام جوادعلیه السلام، از خاندان ماریه قبطیه (همسر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم) بود. او اهل نوبه است، و از این جهت او را سبکیه نوبیه نامیده اند. کنیه اش ام الحسن و نامهای دیگرش مریسیه، ریحانه و دره است. اهل نوبه، مسیحی بودند و به دنبال شکست آنان از مسلمین، سبیکه (خیزران) در زمره اسرا به عنوان کنیز فروخته شد،وی از نظر فضایل اخلاقی در درجه والایی قرار داشت و جزء برترین زنان عصر خود بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در روایتی، سبیکه را خیرة الاماء (بهترین کنیزان) نامیده اند. امام هفتم علیه السلام سال ها پیش از آن که این بانو به خانه امام رضاعلیه السلام وارد شود، برخی از خصوصیات وی را بیان فرمودند و توسط یکی از یاران خود (یزید بن سلیط) برایش سلام فرستادند. امام هشتم علیه السلام، از خیزران (سبیکه) به عنوان بانویی منزه و پاکدامن و با فضیلت یاد می کردند و می فرمودند: «سبیکه در قداست و پاکی شبیه حضرت مریم علیها السلام می باشد و پاک و پاکیزه آفریده شده است.» او این شرافت و مقام را یافت که همسر امام رضا و مادر امام جواد علیه السلام گردد. این موقعیت نشانگر منزلت و ارزش او در درگاه الهی است.رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره او و فرزندش امام جواد علیه السلام فرمود: «بأبی ابن خیرة الاماء النوبیة الطیبة» پدرم فدای پسر بهترین کنیزان باد که اهل نوبه و پاکیزه و مطهر است
  10. irsalam

    کنیه ها و القاب امام جواد(ع)

    کنیه ها و القاب امام جواد(ع) حضرت امام محمدتقى علیه السلام، معروف به جواد الائمّه علیه السلام، نهمین پیشواى معصوم و جوان ترین امام شهید که در عمر کوتاه - اما با برکت خود - میراث ماندگارِ فرهنگِ تشیّع را پاس داشت. وى در مدینه - شهر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم - در سال 195 ق. به دنیا آمد، و سرانجام در 25 سالگى - در راه تحقق بخشیدن به آرمان هاى مقدس اسلام و اجداد طاهرینش - در سال 220 ق. توسط معتصم عباسى مسموم شد و سپس جان به جان آفرین تقدیم کرد. نکته قابل توجه این است که این امام همام در زندگى 25 ساله خود، عجایب و شگفتى هایى را به جاى گذارد که مفتخر به القاب گوناگونى گردید که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى کنیم.1 القابى که پیامبراکرم صلى الله علیه وآله وسلم براى امام نهم بر شمرده است: المحمود، المطهر و اطهر الناس.2 القابى را حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضاعلیه السلام به فرزندش امام جوادعلیه السلام نسبت داده است؛ شیخ صدوق قدس سره در این باره مى نویسد: امام رضاعلیه السلام فرزندش محمد را - که بعد از وى زعامت و امامت مسلمین را به دست گرفت - همیشه با این القاب صدا مى زد: صادق، صابر، فاضل، قرة اعین المؤمنین و غیظ الملحدین.3 القابى که معاصرین امام جوادعلیه السلام براى آن حضرت بر شمرده اند و حاکى از مقام رفیع امام محمدتقى علیه السلام است و مورّخین به آن القاب اشاره کرده اند، به شرح ذیل است: اُعجوبة اهل البیت، نادرة الدهر، بدیع الزمان، عیسى ثانى، ذوالکرامات، المؤید بالمعجزات، سلالة رسول اللّه، صاحب الخُضْرَة، الفائق على المشائخ فى الصغر، من خاتم الامامة على کتفه، المبرّز على کافّة ذوى أهل الفضل، افضل اهل الدنیا فى الصبى، الکامل فى السؤدد والهدى والحکمة والعلم، هادى القضاة، سیّد الهداة، نورالمهتدین، سراج المتعبّدین و مصباح المتهجّدین.4 لقب تقى در خصوص این که امام جوادعلیه السلام را تقى لقب داده اند، شیخ صدوق چنین آورده است: امام نهم را به این سبب تقى لقب داده اند؛ زیرا از خداوند مى ترسید، پس آن گاه که گروهى مسلّح شبانه و با حال مستى، به فرمان مأمون، به خانه وى حمله کردند و با شمشیرهایشان او را به خیال خود مضروب ساختند، خداوند، امام محمدتقى علیه السلام را از شرّ مأموران سفّاک عبّاسى حفظ کرد.5 ابوجعفر ثانى امام جوادعلیه السلام مکنّى به ابوجعفر ثانى است. سبب این کنیه، آن است که امام باقرعلیه السلام که خود نیز مکنّى به ابوجعفر بوده است،6 از جابر بن عبدالله انصارى پرسید: آنچه در صحیفه مادرم زهراعلیها السلام دیده اى، برایم بیان کن. جابر گفت: پس از تولد امام حسین علیه السلام براى عرض تبریک، حضور مادرت زهراعلیها السلام مشرّف شدم، لوحى به رنگ سفید در دست او دیدم که مثل زمرّد مى درخشید و در آن کلماتى سفید رنگ، مانند آفتاب، نظر مرا جلب کرد. پرسیدم: اى دختر پیامبر! پدر و مادرم فدایت! این لوح چیست؟ حضرت فرمود: لوحى است که از جانب خداوند و به وسیله پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به من هدیه شده است؛ و در آن، نام رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و همسرم على علیه السلام و فرزندانم درج شده است. من از روى آن، نسخه اى نوشتم که نام یکایک ائمه علیهم السلام بود، از جمله نام مبارک یازدهمین معصوم که کنیه او ابوجعفر محمد بن على الزّکى مى باشد.7 و چون امام باقرعلیه السلام کنیه اش ابوجعفر بود، امام جوادعلیه السلام به ابوجعفر ثانى مشهور شد.8 ابن الرضا علامه طبرسى در این خصوص نقل کرده است که: امام عسکرى و پدر بزرگوارش امام هادى و جدّ بزرگوارش امام جوادعلیهم السلام هر کدام در عصر خود، به لقب ابن الرض معروف بوده اند.9 تیمورا این نام در تورات با این القاب قصیرالعُمْر و طویل اْلأثر؛ یعنى داراى عمر کوتاه و آثار بلند، براى امام جوادعلیه السلام معرفى شده است.10 تیمور نیز گفته شده است.11 نام و کنیه هاى امام جوادعلیه السلام نام مبارک امام نهم علیه السلام محمد است.12 کنیه هاى امام نهم حضرت محمد بن على الجوادعلیه السلام به شرح ذیل است: 1. أبوجعفر13 2. أبو جعفر الثّانى 14 3. أبو علىّ 15 4. ابن الرضا16 و ابن خلیفة الرضا 5. محمد بن علىّ الثانى 17= و سمّى محمد بن علىّ الثانى علیهما السلام التّقىّ لانّه اتقى اللّه عزّوجلّ... لقب هاى امام محمد تقى علیه السلام الزّکى 18، المرتضى 19، التّقى 20، القانع 21، الرّضى 22، المرضى 23، الوصى 24، المختار25، المتوکّل 26، الجواد27، المتّقى 28، المنتجب 29، العالم الربّانى 30، الهادى 31، حبیب اللّه 32، حجّةاللّه 33، خلیفة الاوصیاء34، خلیفةالنّبیین 35، خیرةاللّه 36، الدّاعى الى اللّه 37، الدّاعى الى الحق 38، دیّان الدّین 39، صفىّ اللّه 40، عبداللّه 41، نوراللّه 42، نورالهدى 43، وارث الائمّه 44، وارث المرسلین 45، ولىّ اللّه 46 و ترجمان القرآن 47. پی نوشت ها: 1. التتمّة فى تواریخ الائمّه(ع)، ص 130. 2. الصراط المستقیم، ج 2، ص 140. 3. 4. مجموعه نفیسه، ص 226. 5. معانى الاخبار، ص 65؛ بحارالانوار، ج 50، ص 16، ح 23. 6. فصول المهمّة، ص 265. 7. عیون اخبارالرضا(ع)، ج 1، ص 41، ح 1. 8. فصول المهمّة، ص 265. 9. اعلام الورى، ج 2، ص 131؛ بحارالانوار، ج 50، ص 238. 10. الصراط المستقیم، ج 2، ص 141. 11. أُعجوبه اهل بیت(ع)، ص 27. 12. التتمّة فى تواریخ الائمه(ع)، ص 130. 13. الهدایةالکبرى، ص 295؛ عیون اخبارالرضا(ع)، ج 1، ص 41، ح 1؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 1، ص 30؛ تاج الموالید، ص 51؛ اعلام الورى، ص 329؛ نورالابصار، ص 177. 14. فصول المهمّة، ص 265؛ اعلام الورى، ص 329؛ کشف الغمه، ج 3، ص 189؛ المناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 379؛ جامع المقال، ص 184؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 1، ص 67. 15. الهدایةالکبرى، ص 295؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 52؛ دلائل الامامة، ص 209؛ الکنى والالقاب، ص 78. 16. موسوعة زیارات المعصومین، ج 5، ص 175 و 226؛ الهدایةالکبرى، ص 295؛ دلائل الامامة، ص 209؛ الکامل الزیارات، ص 324؛ اعلام الورى، ج 2، ص 131؛ بحارالانوار، ج 50، ص 238 و ج 102، ص 265، ح 3. 17. معانى الاخبار، ص 65، ح 17. 18. تاریخ الائمّه، ص 130؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 52؛ القاب الرسول و عترته(ع)، ص 70؛ فصول المهمة، ص 265؛ کشف الغمه، ج 3، ص 33. 19. الهدایةالکبرى، ص 295؛ دلائل الامامة، ص 209؛ اعلام الورى، ص 329؛ تاج الموالید، ص 51 و 52؛ مناقب، ج 4، ص 379. 20. موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 52؛ تاریخ الائمة، ص 130؛ دلائل الامامة، ص 209؛ الفصول المهمّه، ص 265. 21. تاج الموالید، ص 51؛ اعلام الورى، ص 329؛ دلائل الامامة، ص 209؛ کشف الغمه، ج 3، ص 133؛ الهدایةالکبرى، ص 295؛ الفصول المهمة، ص 265. 22. همان. 23. الهدایةالکبرى، ص 295؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 52؛ دلائل الامامة، ص 209؛ الفصول المهمة، ص 265؛ تاج الموالید، ص 51. 24. مناقب، ج 4، ص 379؛ الهدایةالکبرى، ص 295؛ اعلام الورى، ص 329؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 52. 25. موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 52؛ تاج الموالید، ص 51؛ اعلام الورى، ص 329؛ دلائل الامامة، ص 209؛ الهدایةالکبرى، ص 295. 26. الهدایةالکبرى، ص 295؛ کشف الغمة، ج 3، ص 133؛ القاب الرسول و عترته(ع)، ص 70؛ الفصول المهمّة، ص 265؛ اعلام الورى، ص 329. 27. دلائل الامامة، ص 209؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 52؛ تاریخ الائمّه، ص 130؛ الهدایةالکبرى، ص 295؛ اعلام الورى، ص 345. 28. الفصول المهمّة، ص 265؛ القاب الرسول و عترته(ع)، ص 70؛ اعلام الورى، ص 329؛ کشف الغمه، ج 3، ص 133؛ مناقب، ج 4، ص 379. 29. موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 52؛ تاریخ الائمّه، ص 130؛ الهدایةالکبرى، ص 295؛ القاب الرّسول و عترته(ع)، ص 70. 30. مناقب، ج 4، ص 379؛ مجموعه نفیسه، ص 226؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 52؛ القاب الرسول و عترته(ع)، ص 70. 31. مناقب، ج 4، ص 379؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 52. 32. المصباح الزائر، ص 616 - 618؛ بحارالانوار، ج 102، ص 23، ح 13؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 68. 33. بحارالانوار، ج 102، ص 23، ح 13؛ المصباح الزائر، ص 616 - 618؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 68. 34. المصباح الزائر، ص 616 - 618؛ مصباح المتهجّد، ص 404؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 74. 35. کامل الزیارات، ص 302، ح 1؛ بحارالانوار، ج 102، ص 7، ح 1؛ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 601، ح 3212؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 64. 36. مصباح الزائر، ص 616 - 618؛ بحارالانوار، ج 102، ص 23، ح 13؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 68 و 71. 37. همان، موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 72. 38. همان، موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 68. 39. همان، بحارالانوار، ج 101، ص 262، ح 42؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 3، ص 377. 40. همان، بحارالانوار، ج 102، ح 23، ح 13؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 68. 41. بحارالانوار، ج 101، ص 262، ح 42؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 3، ص 377. 42. مصباح الزائر، ص 616 - 618؛ بحارالانوار، ج 102، ص 23، ح 13؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 64، 67 و 68. 43. همان. 44. العتیق الغروى على ما فى البحار، ج 102، ص 216 - 228، موسوعة زیارات المعصومین، ج 5، ص 176. 45. مصباح المتهجّد، ص 406؛ دلائل الامامة، ص 302؛ المزار الکبیر، ص 957؛ بحارالانوار، ج 54، ص 20؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 5، ص 154. 46. مصباح الزائر، ص 618؛ بحارالانوار، ج 102، ص 24، ح 13؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 81. 47. مصباح الزائر، ص 615؛ بحارالانوار، ج 102، ص 22، ح 12؛ موسوعة زیارات المعصومین، ج 4، ص 70. پدیدآورنده: سید عباس رفیعى پور
  11. irsalam

    معرفی امام جواد (ع)

    منابع مقاله: سیره معصومان ج 5، امین، سید محسن؛ امام جواد(ع) زندگانی ابو جعفر محمد الجواد ابن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، نهمین امام از اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین امام جواد (ع) در شب جمعه 19 ماه مبارک رمضان یا 15 این ماه یا روز جمعه 10 رجب در شهر مدینه به دنیا آمد. قولی که در کتاب مصباح المتهجد آمده، تاریخ اخیر را تایید می کند. در آنجا آمده است: ابن عیاش گوید این دعا به وسیله استاد بزرگ ابو القاسم (رضی الله عنه) آمده است که: «اللهم انی اسئلک بالمولودین فی رجب محمد بن علی الثانی و ابنه علی بن محمد المنتجب الدعاء». وی می نویسد: ابن عیاش گفته است: روز دهم رجب، میلاد ابو جعفر ثانی است. آن حضرت در روزگار خلافت معتصم، روز شنبه آخر ذی قعده یا آخر ذی حجه یا پنجم یا ششم ذی حجه در روز سه شنبه سال 220 هجری در بغداد چشم از جهان فرو بست. و در مقابر قریش در پشت قبر جدش امام موسی کاظم (ع) به خاک سپرده شد. مدت عمر وی بیست و پنج سال بود. کلینی گوید: عمر آن حضرت 25 سال و 2 ماه و 18 روز و بنا بر قول دیگری سه ماه و بیست و دو روز بود. ابن خشاب گوید: امام جواد (ع) ، 25 سال و سه ماه و 18 روز زیست و شیخ مفید عمر آن حضرت را 25 سال و اندی می داند. از این مدت، وی هشت یا هفت سال و چهار ماه و دو روز با پدرش و 17 یا 18 سال، بیست روز کمتر، پس از پدرش زیست. که این همان مدت امامت و خلافت آن حضرت به شمار می رود و مصادف با دوران پادشاهی مامون است. آن حضرت در اوایل دوران خلافت معتصم وفات یافت. برخی وفات آن حضرت را در دوران خلافت واثق دانسته اند. حافظ عبد العزیز بن اخضر جنابذی در معالم العترة الطاهرة از محمد بن سعید نقل کرده است که گفت: محمد بن علی (ع) ، در زمان خلافت الواثق بالله به قتل رسید. شاید این اشتباه برای وی از آنجا پیش آمده که واثق بر آن حضرت نماز گزارد. بلکه سخن صحیح آن است که امام جواد (ع) در عهد خلافت معتصم از دنیا رفت. زیرا مردم در سال 227 هجری با واثق برای خلافت بیعت کردند. تنها توجیه برای قول جنابذی آن است که شاید مقصود وی آن بوده که واثق در زمان خلافت معتصم، آن حضرت را با خورانیدن سم به قتل رسانیده است. مادر امام جواد (ع) مادر آن حضرت کنیزی بود که او را«سکن مریسیه »و یا«سبیکه »می خواندند. برخی علاوه بر این دو نام، از مادر آن حضرت با نامهای دیگری نیز یاد کرده اند همچون سبیکه، نوبیه و سکینه، که شاید این نام آخر صورت تصحیف شده سبیکه باشد، خیزران و دره. امام رضا (ع) این زن را خیزران می خواند و گفته اند نامش ریحان و قبطی و مکنی به ام الحسن بود. کنیه امام جواد (ع) او را با کنیه ابو جعفر یاد می کردند. همچنین برای آن که با امام باقر (ع) ، که او هم کنیه ابو جعفر داشت، اشتباه نشود کنیه وی را ابو جعفر ثانی ذکر می کردند. لقب آن حضرت آن حضرت را القابی بود مانند جواد و قانع و نجیب و تقی. اما از همه القاب وی مشهورتر لقب جواد بود. نقش انگشتری آن حضرت «نعم القادر الله »بوده است. فرزندان آن حضرت شیخ مفید گوید: فرزندان آن حضرت عبارت بودند از: پسرانش علی (امام دهم) و موسی و دخترانش فاطمه و امامه. آن حضرت به جز آن دو پسری که ذکر کردیم، پسر دیگری نداشت. ابن شهر آشوب در مناقب می نویسد: فرزندان آن حضرت عبارت بودند از: علی (امام دهم) و موسی و حکیمه و خدیجه و ام کلثوم. ابو عبد الله حارثی گوید: امام (ع) فقط دو دختر به نامهای فاطمه و امامه داشت منبع : http://www.hawzah.net
  12. irsalam

    چهار اندرز جاودان از امام جواد

    چهار اندرز جاودان امام جواد(ع): «کَیفَ یضَیعُ مَنِ اللهُ کاُفِلُهُ؟ وَ کَیفَ ینْجُو مَنِ اللهُ طالِبُهُ؟ وَ مَنِ انْقَطَعَ اِلی غَیرِ اللهِ وَکَّلَهَ اِلیهِ، وَ مَنْ عَمَلَ عَلی غَیرِ عِلْمٍ أَفْسَدَ اَکْثَرَ مِمّا یصْلَح؛ چگونه ضایع میگردد، کسی که خداوند کفیل او باشد؟ و چگونه نجات مییابد فرد فراری که خداوند جویاگر او باشد؟ آنکه به غیرخدا، دلبستگی داشته باشد خداوند به او وامیگذارد. فردی که بدون علم و دانش، گام بردارد فسادگری او، بیش از اصلاحگری او میگردد». شرح کوتاه: انسان در زندگی مادی با قوانین و مقرّرات معمولی، محدودیتهایی را برای خود فراهم ساخته است که در چارچوب آن مقرّرات زندگی میکند. به هنگام ارتکاب خلاف، با همان قوانین دستگیر میگردد، درصورتیکه این قوانین در محدوده خاص خود، اثربخشی دارد و دایره محدودی را اشغال کرده است. خداوند عالم که خالق بشر و اداره کننده عالم هستی است، در اداره تکوینی و تشریعی بشر، قوانین و مقرّرات فراگیری دارد که به تمام جنبههای زندگی او احاطه دارد و انسان منضبط، فردی است که خود را با آن قوانین تکوینی و تشریعی همدم و همگام سازد وگرنه اگر فرار کرد، هرگز نمیتواند از دایره نامحدود پلیس الهی، خارج گردد به هر کجا و به هر سو پا نهد، باز در محدوده حفاظت الهی و در دایره استحفاظی اوست و جای گریزی وجود ندارد امام جواد(ع): «مَنْ عَتَبَ عَلَی الزَّمانِ، طالَتْ معتبتهُ؛ کسی که روزگار را با دیده بدبینی و انکار بنگرد و از روی سخط، لب به ملامت روزگار بگشاید، ملامتش به درازا میکشد و از آن طرفی نمیبندد». شرح کوتاه: زمان، بستر وقوع یک امر یا حادثهای است که در آن موقع مخصوص و زمان ویژه، صورت میگیرد و خود زمان در وقوع آن، کوچکترین دخالت و نفوذی ندارد، بلکه عوامل گوناگون دیگری در وقوع آن، دست به دست هم داده و آن را به وجود آوردهاند. کسی که از پیجویی عوامل حقیقی، غفلت ورزیده و نظر خود را به عوامل غیرحقیقی متوجه ساخته است، طبیعی است که دچار اشتباه خواهد شد و این اشتباه، او را به اشتباههای دیگری نیز خواهد کشاند، به حدی که او را به مثابه یک فرد خیالی یا سوفسطایی درخواهدآورد و در زندگی دچار بحرانهای روحی و مشکلات عاطفی خواهد نمود و از شماتت، کوچکترین طرفی نخواهد بست. بدبینی به روزگار، جز ایجاد نفرت و دور شدن از حقایق زندگی و سرد شدن از ابزار و عوامل توفیق و پیشرفت، ثمر دیگری نخواهد داشت. امام جواد(ع): «اَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ؛ شخصیت انسان، در زیر زبان او نهفته است». شرح کوتاه: سخن هر فرد، معیار عقل و میزان درک و فهم اوست که به وسیله اظهار آن، حدود عقل و درک او روشن میگردد. شایسته است که انسان با برگزیدهگویی و دقّت و تأمّل در سخنان خود، به توانایی عقلی خود، کمک و یاری رساند و خود را از خطرات و انحرافات زبان، مصون دارد. در حقیقت کمگویی، ننگها را میپوشاند و آدمی را از لغزشها بازمیدارد. آدمی در زیر زبان خود، پنهان است و زبان است که راز آدمی را فاش و سرّ نهانی او را آشکار میسازد. امام جواد(ع): «مَنْ أَصْغی اِلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَاِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللهِ، فَقَدْ عَبَدَ اللهَ وَ اِنْ کانَ النّاطِقُ ینْطِقُ عنْ لِسانِ اِبْلیسِ فَقَدْ عَبَدَ اِبْلیسَ؛ کسی که به سخنگویی گوش فرامیدهد، او را پرستش کرده است، بنابراین اگر او از خدا سخن میگوید، در واقع خدا را پرستش کرده است و اگر از زبان ابلیس، سخن میگوید، ابلیس را مورد ستایش قرار داده است». شرح کوتاه: سخن هرچه باشد و از هر کسی صادر گردد، اثر خاص خود را دارد و گوش فرادادن به سخنان این و آن، معمولاً با اثربخشی آن در دل آدمی، همراه است و ازآنجاکه اهداف سخنگویان مختلف است، جمعی سخنگوی حقّند و جمعی دیگر، سخنگوی باطل و ناروا؛ خضوع در برابر هر کدام از این دو گروه، یک نوع کرنش و پرستش است، چون روح پرستش چیزی جز تسلیم نیست. بنابراین آنان که به سخنان حق گوش میدهند، پرستندگان حقّند و آنانکه به سخنگویان ناحق و باطل، گوش فرامیدهند، پرستندگان باطلند. پس لازم است از رونق دادن محفل سخنگویان باطل، پرهیز نمود و اجازه نداد که سخنان واهی آنان از مجرای گوش، به اعماق دل و جان انسان برسد.
  13. احاديث منتخب امام محمد جواد عليه السلام احاديث منتخب امام محمد جواد عليه السلام 1- قالَ الإمام أبوجعفر محمّد التقي الجواد (عليه السلام) : الْمُؤمِنُ يَحْتاجُ إلى ثَلاثِ خِصال: تَوْفيق مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ يَنْصَحُهُ.([1]) حضرت امام محمد جواد (عليه السلام) فرمود: مؤمن در هر حال نيازمند به سه خصلت است: توفيق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود، قبول و پذيرش نصيحت كسى كه او را نصيحت نمايد. 2- قالَ(عليه السلام) : مُلاقاةُ الاْخوانِ نَشْرَةٌ، وَ تَلْقيحٌ لِلْعَقْلِ وَ إنْ كانَ نَزْراً قَليلا.([2]) فرمود: ملاقات و ديدار با دوستان و برادران - خوب - ، موجب صفاى دل و نورانيّت آن مى گردد و سبب شكوفائى عقل و درايت خواهد گشت، گرچه در مدّت زمانى كوتاه انجام پذيرد. 3- قالَ (عليه السلام): إيّاكَ وَ مُصاحَبَةُ الشَّريرِ، فَإنَّهُ كَالسَّيْفِ الْمَسْلُولِ، يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ يَقْبَحُ أثَرُهُ.([3]) فرمود: مواظب باش از مصاحبت و دوستى با افراد شرور، چون كه او همانند شمشيرى زهرآلود، برّاق است كه ظاهرش زيبا و اثراتش زشت و خطرناك خواهد بود. 4- قالَ (عليه السلام): كَيْفَ يُضَيَّعُ مَنِ اللهُ كافِلُهُ، وَكَيْفَ يَنْجُو مَنِ الله طالِبُهُ، وَ مَنِ انْقَطَعَ إلى غَيْرِاللهِ وَ كَّلَهُ اللهُ إلَيْهِ.([4]) فرمود: چگونه گمراه و درمانده خواهد شد كسى كه خداوند سَرپرست و متكفّل اوست. چطور نجات مى يابد كسى كه خداوند طالبش مى باشد. هر كه از خدا قطع اميد كند و به غير او پناهنده شود، خداوند او را به همان شخص واگذار مى كند. 5- قالَ (عليه السلام): مَنْ لَمْ يَعْرِفِ الْمَوارِدَ أعْيَتْهُ الْمَصادِرُ.([5]) فرمود: هركس موقعيّت شناس نباشد; جريانات، او را مى ربايد و هلاك خواهد شد. 6- قالَ (عليه السلام): مَنْ عَتَبَ مِنْ غَيْرِارْتِياب أعْتَبَ مِنْ غَيْرِاسْتِعْتاب.([6]) فرمود: سرزنش كردن ديگران بدون علّت و دليل سبب ناراحتى و خشم خواهد گشت، در حالى كه رضايت آنان نيز كسب نخواهد كرد. 7- قالَ (عليه السلام): أفْضَلُ الْعِبادَةِ الاْخْلاصُ.([7]) فرمود: با فضيلت ترين و ارزشمندترين عبادت ها آن است كه خالص و بدون ريا باشد. 8- قالَ (عليه السلام): يَخْفى عَلَى النّاسِ وِلادَتُهُ، وَ يَغيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، وَ تَحْرُمُ عَلَيْهِمْ تَسْمِيَتُهُ، وَ هُوَ سَمّيُ رَسُول اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) وَ كَنّيهِ.([8]) فرمود: زمان ولادت امام عصر (عليه السلام) بر مردم ـ زمانش ـ مخفى است، و شخصش از شناخت افراد غايب و پنهان است. و حرام است كه آن حضرت را نام ببرند; و او همنام و هم كنيه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم است. 9- قالَ (عليه السلام): عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِناه عَنِ النّاسِ.([9]) فرمود: عزّت و شخصيّت مؤمن در بى نيازى و طمع نداشتن به ـ مال و زندگى ـ ديگران است. 10- قالَ(عليه السلام): مَنْ أصْغى إلى ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ كانَ النّاطِقُ عَنِ اللهِ فَقَدْ عَبَدَاللهَ، وَ إنْ كانَ النّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبليس فَقَدْ عَبَدَ إبليسَ.([10]) فرمود: هركس به شخصى سخنران علاقمند و متمايل باشد، بنده اوست، پس چنانچه سخنور براى خدا و از ـ احكام و معارف ـ خدا سخن بگويد، بنده خداست، و اگر از زبان شيطان ـ و هوى و هوس و ماديات ـ سخن بگويد، بنده شيطان خواهد بود. 11- قالَ (عليه السلام): لا يَضُرُّكَ سَخَطُ مَنْ رِضاهُ الْجَوْرُ.([11]) فرمود: كسى كه طالب رضايت خداوند متعال باشد، دشمنى ستمگران، او را زيان و ضرر نمى رساند. 12- قالَ (عليه السلام): مَنْ خَطَبَ إلَيْكُمْ فَرَضيتُمْ دينَهُ وَ أمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ، إلاّ تَفْعَلُوهُ تَكْنُ فِتْنَةٌ فِى الاْرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرْ.([12]) فرمود: هر كه به خواستگارى دختر شما آيد و به تقوا و تديّن و امانتدارى او مطمئن مى باشيد با او موافقت كنيد وگرنه شما سبب فتنه و فساد بزرگى در روى زمين خواهيد شد. 13- قالَ (عليه السلام): لَوْسَكَتَ الْجاهِلُ مَااخْتَلَفَ النّاسُ.([13]) فرمود: چنانچه افراد جاهل و بى تجربه ساكت باشند مردم دچار اختلافات و تشنّجات نمى شوند. 14- قالَ (عليه السلام): مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبيحاً كانَ شَريكاً فيهِ.([14]) فرمود: هر كه كار زشتى را تحسين و تأييد كند، در عقاب آن شريك مى باشد. 15- قالَ (عليه السلام): مَنِ انْقادَ إلَى الطُّمَأنينَةِ قَبْلَ الْخِيَرَةِ فَقَدْ عَرَضَ نَفْسَهُ لِلْهَلَكَةِ وَالْعاقِبَةِ الْمُغْضِبَةِ.([15]) فرمود: هركس بدون تفّكر و اطمينان نسبت به جوانب (هر كارى، فرمانى، حركتى و...) مطيع و پذيراى آن شود، خود را در معرض سقوط قرار داده; و نتيجه اى جز خشم و عصبانيّت نخواهد گرفت. 16- قالَ (عليه السلام): مَنِ اسْتَغْنى بِاللهِ إفْتَقَرَ النّاسُ إلَيْهِ، وَ مَنِ اتَّقَى اللهَ أحَبَّهُ النّاسُ وَ إنْ كَرِهُوا.([16]) فرمود: هر كه خود را به وسيله خداوند بى نياز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هر كه تقواى الهى را پيشه خود كند خواه ناخواه، مورد محبّت مردم قرار مى گيرد گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند. 17- قالَ (عليه السلام): عَلَّمَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) عَلّياً(عليه السلام)ألْفَ كَلِمَة، كُلُّ كَلِمَة يَفْتَحُ ألْفُ كَلِمَة.([17]) فرمود: حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم)، يك هزار كلمه به امام علىّ(عليه السلام)تعليم نمود كه از هر كلمه اى هزار باب علم و مسأله فرعى باز مى شود. 18- قالَ (عليه السلام): نِعْمَةٌ لاتُشْكَرُ كَسِيَّئَة لاتُغْفَرُ.([18]) فرمود: خدمت و نعمتى كه مورد شكر و سپاس قرار نگيرد همانند خطائى است كه غيرقابل بخشش باشد. 19- قالَ (عليه السلام): مَوْتُ الاْنْسانِ بِالذُّنُوبِ أكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالاْجَلِ، وَ حَياتُهُ بِالْبِرِّ أكْثَرُ مِنْ حَياتِهِ بِالْعُمْرِ.([19]) فرمود: فرارسيدن مرگ انسان ها، به جهت معصيت و گناه، بيشتر است تا مرگ طبيعى و عادى، همچنين حيات و زندگى ـ لذّت بخش ـ به وسيله نيكى و إحسان به ديگران بيشتر و بهتر است از عمر بى نتيجه. 20- قالَ (عليه السلام): لَنْ يَسْتَكْمِلَ الْعَبْدُ حَقيقَةَ الاْيمانِ حَتّى يُؤْثِرَ دينَهُ عَلى شَهْوَتِهِ، وَ لَنْ يُهْلِكَ حَتّى يُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلى دينِهِ.([20]) فرمود: بنده اى حقيقت ايمان را نمى يابد مگر آن كه دين و احكام الهى را در همه جهات بر تمايلات و هواهاى نفسانى خود مقدّم دارد. و كسى هلاك و بدبخت نمى گردد مگر آن كه هواها و خواسته هاى نفسانى خود را بر احكام إلهى مقدّم نمايد. 21- قالَ (عليه السلام): عَلَيْكُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإنَّ طَلَبَهُ فَريضَةٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ نافِلَةٌ، وَ هُوَ صِلَةُ بَيْنَ الاْخْوانِ، وَ دَليلٌ عَلَى الْمُرُوَّةِ، وَ تُحْفَةٌ فِى الْمَجالِسِ، وَ صاحِبٌ فِى السَّفَرِ، وَ أُنْسٌ فِى الْغُرْبَةِ.([21]) فرمود: بر شما باد به تحصيل علم و معرفت، چون فراگيرى آن واجب و بحث پيرامون آن مستحبّ و پرفائده است. علم وسيله كمك به دوستان و برادران است، دليل و نشانه مروّت و جوانمردى است، هديه و سرگرمى در مجالس است، همدم و رفيق انسان در مسافرت است; و أنيس و مونس انسان در تنهائى مى باشد. 22- قالَ (عليه السلام): خَفْضُ الْجَناحِ زينَةُ الْعِلْمِ، وَ حُسْنُ الاْدَبِ زينَةُ الْعَقْلِ، وَ بَسْطُ الْوَجْهِ زينَةُ الْحِلْمِ.([22]) فرمود: تواضع و فروتنى زينت بخش علم و دانش است، أدب داشتن و اخلاق نيك زينت بخش عقل مى باشد، خوش روئى با افراد زينت بخش حلم و بردبارى است. 23- قالَ (عليه السلام): تَوَسَّدِ الصَّبْرَ، وَ اعْتَنِقِ الْفَقْرَ، وَ ارْفَضِ الشَّهَواتِ، وَ خالِفِ الْهَوى، وَ اعْلَمْ أنَّكَ لَنْ تَخْلُو مِنْ عَيْنِ اللهِ، فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُونُ.([23]) فرمود: در زندگى، صبر را تكيه گاه خود، فقر و تنگ دستى را همنشين خود قرار بده و با هواهاى نفسانى مخالفت كن. و بدان كه هيچگاه از ديدگاه خداوند پنهان و مخفى نخواهى ماند، پس مواظب باش كه در چه حالتى خواهى بود. 24- قالَ (عليه السلام): مَنْ أتَمَّ رُكُوعَهُ لَمْ تُدْخِلْهُ وَحْشَةُ الْقَبْرِ.([24]) فرمود: هركس ركوع نمازش را به طور كامل و صحيح انجام دهد، وحشت قبر بر او وارد نخواهد شد. 25- قالَ (عليه السلام): الْخُشُوعُ زينَةُ الصَّلاةِ، وَ تَرْكُ ما لا يُعْنى زينَةُ الْوَرَعِ.([25]) فرمود: خشوع و خضوع زينت بخش نماز خواهد بود، ترك و رها كردن آنچه (براى دين و دنيا و آخرت) سودمند نباشد زينت بخش ورع و تقواى انسان مى باشد. 26- قالَ(عليه السلام): الاْمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىُ عَنِ الْمُنْكَرِ خَلْقانِ مِنْ خَلْقِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَمْن نَصَرَهُما أعَزَّهُ اللهُ، وَ مَنْ خَذَلَهُما خَذَلَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ.([26]) فرمود: امر به معروف و نهى از منكر دو مخلوق الهى است، هر كه آن ها را يارى و اجراء كند مورد نصرت و رحمت خدا قرار مى گيرد و هر كه آن ها را ترك و رها گرداند مورد خذلان و عِقاب قرار مى گيرد. 27- قالَ (عليه السلام): إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَخْتارُ مِنْ مالِ الْمُؤْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ أنْفَسَهُ لِيَأجُرَهُ عَلى ذلِكَ.([27]) فرمود: همانا خداوند متعال بهترين و عزيزترين ثروت و فرزند مؤمن را مى گيرد (و هلاك و نابود مى گرداند)، چون دنيا و متعلّقات آن بى ارزش است تا در قيامت پاداش عظيمى عطايش نمايد. 28- قالَ له رجل: أَوصِنى بَوَصِيَّة جامِعَة مُخْتَصَرَة؟ فَقالَ (عليه السلام): صُنْ نَفْسَكَ عَنْ عارِالْعاجِلَةِ وَ نار الاْجِلَةِ.([28]) شخصى به حضرت عرض كرد: مرا موعظه و نصيحتى كامل و مختصر عطا فرما؟ امام (عليه السلام) فرمود: اعضاء و جوارح ـ ظاهرى و باطنى ـ خود را از ذلّت و ننگ سريع و زودرس، همچنين از آتش و عذاب آخرت، در أمان و محفوظ بدار. 29- قالَ (عليه السلام): فَسادُ الاْخْلاقِ بِمُعاشَرَةِ السُّفَهاءِ، وَ صَلاحُ الاْخلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ.([29]) فرمود: معاشرت و همنشينى با بى خردان و افراد لااُبالى سبب فساد و تباهى اخلاق خواهد شد; و معاشرت و رفاقت با خردمندان هوشيار، موجب رشد و كمال اخلاق مى باشد. 30- قالَ (عليه السلام): الاْدَبُ عِنْدَ النّاسِ النُّطْقُ بِالْمُسْتَحْسَناتِ لا غَيْرُ، وَ هذا لا يُعْتَدُّ بِهِ ما لَمْ يُوصَلْ بِها إلى رِضَااللهِ سُبْحانَهُ، وَ الْجَنَّةِ، وَ الاْدَبُ هُوَ أدَبُ الشَّريعَةِ، فَتَأدَّبُوا بِها تَكُونُوا أُدَباءَ حَقّاً.([30]) فرمود: مفهوم و معناى ادب از نظر مردم، تنها خوب سخن گفتن است كه ركيك و سبك نباشد، وليكن اين نظريّه قابل توجّه نيست تا مادامى كه انسان را به خداوند متعال و بهشت نزديك نگرداند. بنابر اين ادب يعنى رعايت احكام و مسائل دين، پس با عمل كردن به دستورات الهى و ائمّه اطهار (عليهم السلام)، ادب خود را آشكار سازيد. 31- قالَ (عليه السلام): ثَلاثُ خِصال تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْنْصافُ فِى الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِى الشِّدِّةِ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلى قَلْب سَليم.([31]) فرمود: سه خصلت جلب محبّت مى كند: انصاف در معاشرت با مردم، همدردى در مشكلات آن ها، همراه و همدم شدن با معنويات. 32- قالَ (عليه السلام): التَّوْبَةُ عَلى أرْبَع دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ أنْ لايَعُودَ.([32]) فرمود: شرايط پذيرش توبه چهار چيز است: پشيمانى قلبى، استغفار با زبان، جبران كردن گناه ـ نسبت به همان گناه حقّ الله و يا حقّ النّاس ـ ، تصميم جدّى بر اين كه ديگر مرتكب آن گناه نشود. 33- قالَ (عليه السلام): ثَلاثٌ مِنْ عَمَلِ الاْبْرارِ: إقامَةُ الْفَرائِض، وَاجْتِنابُ الْمَحارِم، واحْتِراسٌ مِنَ الْغَفْلَةِ فِى الدّين.([33]) فرمود: سه چيز از كارهاى نيكان است: انجام واجبات الهى، ترك و دورى از گناهان، مواظبت و رعايت مسائل و احكام دين. 34- قالَ (عليه السلام): وَ حَقيقَةُ الاْدَبِ: اِجْتِماعُ خِصالِ الْخيْرِ، وَ تَجافى خِصالِ الشَّرِ، وَ بِالاْدَبِ يَبْلُغُ الرَّجُلُ الْمَكارِمَ الاْخْلاقِ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، وَ يَصِلُ بِهِ اِلَى الْجَنَّةِ.([34]) فرمود: حقيقت ادب و تربيت عبارت است از: دارا بودن خصلت هاى خوب، خالى بودن از صفات زشت و ناپسند. انسان به وسيله أدب - در دنيا و آخرت - به كمالات اخلاقى مى رسد; و نيز با رعايت أدب نيل به بهشت مى يابد. 35- قالَ (عليه السلام): إنَّ بَيْنَ جَبَلَىْ طُوس قَبْضَةٌ قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ، مَنْ دَخَلَها كانَ آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ النّار.([35]) فرمود: همانا بين دو سمت شهر طوس قطعه اى مى باشد كه از بهشت گرفته شده است، هر كه داخل آن شود ـ و با معرفت زيارت كند ـ، روز قيامت از آتش در أمان خواهد بود. 36- قالَ (عليه السلام): مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتى بِقُمْ، فَلَهُ الْجَنَّتهُ.([36]) فرمود: هركس قبر عمّه ام ـ حضرت معصومه سلام الله عليها ـ را با علاقه و معرفت در قم زيارت كند، أهل بهشت خواهد بود. 37- قالَ (عليه السلام): مَنْ زارَ قَبْرَ أخيهِ الْمُؤْمِنِ فَجَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى الْقَبْرِ وَقَرَءَ: «إنّاأنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ» سَبْعَ مَرّات، أمِنَ مِنَ الْفَزَعَ الاْكْبَرِ.([37]) فرمود: هركس بر بالين قبر مؤمنى حضور يابد و رو به قبله بنشيند و دست خود را روى قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره مباركه «إنّا أنزلناه» را بخواند از شدايد و سختيهاى صحراى محشر در أمان قرار مى گيرد. 38- قالَ (عليه السلام): ثَلاثٌ يَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ: كَثْرَةُ الاْسْتِغْفارِ، وَ خَفْضِ الْجْانِبِ، وَ كَثْرَةِ الصَّدَقَةَ.([38]) فرمود: سه چيز، سبب رسيدن به رضوان خداى متعال مى باشد: نسبت به گناهان و خطاها، زياد استغفار و اظهار ندامت كردن. اهل تواضع كردن و فروتن بودن. صدقه و كارهاى خير بسيار انجام دادن. 39- قالَ(عليه السلام): الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَالْمُعينُ لَهُ، وَالرّاضى بِهِ شُرَكاءٌ.([39]) فرمود: انجام دهنده ظلم، كمك دهنده ظلم و كسى كه راضى به ظلم باشد، هر سه شريك خواهند بود. 40- قالَ (عليه السلام): التَّواضُعُ زينَةُ الْحَسَبِ، وَالْفَصاحَةُ زينَةُ الْكَلامِ، وَ الْعَدْلُ زينَةُ الاْيمانِ، وَالسَّكينَةُ زينَةُ الْعِبادَةِ، وَالْحِفْظُ زينُةُ الرِّوايَةِ.([40]) فرمود: تواضع و فروتنى زينت بخش حسب و شرف، فصاحت زينت بخش كلام، عدالت زينت بخش ايمان و اعتقادات، وقار و ادب زينت بخش اعمال و عبادات; و دقّت در ضبط و حفظ آن، زينت بخش نقل روايت و سخن مى باشد. پاورقيها : [1] - بحارالأنوار: ج 72، ص 65، ح 3، مستدرك الوسائل: ج 8، ص 329، ح 9576. [2] - امالى شيخ مفيد: ص 328، ح 13، مستدرك: ج 8، ص 324، ح 9562. [3] - أعلام الدّين: ص 309، س 11، مستدرك الوسائل: ج 8، ص 351، ح 9634. [4] - بحارالأنوار: ح 68، ص 155، ح 69. [5] - أعلام الدّين: ص 309، س 5، بحارالأنوار: ج 75، ص 364، ضمن ح 5. [6] - بحارالأنوار: ج 71، ص 181، س 1، أعيان الشّيعة: ج 2، ص 36، س 14. [7] - تنبيه الخواطر: ص 428، بحارالأنوار: ج 67، ص 245، ح 19. [8] - وسائل الشّيعة: ج 16، ص 242، ح 21466. [9] - بحارالأنوار: ج 72، ص 109، ح 12، مستدرك الوسائل: ج 7، ص 230، ح 8114. [10] - مستدرك الوسائل: ج 17، ص 308، ح 5. [11] - بحارالأنوار: ج 75، ص 380، ح 42. [12] - تهذيب الأحكام: ج 7، ص 396، ح 9. [13] - كشف الغمّة: ج 2، ص 349، بحارالأنوار: ج 75، ص 81، ح 75. [14] - كشف الغمّة: ج 2، ص 349، بحارالأنوار: ج 75، ص 82، ح 79. [15] - بحارالأنوار: 68، ص 340، ح 13. [16] - بحارالأنوار: ج 75، ص 79، ح 62. [17] - خصال: ج 2، ص 650، ح 46. [18] - بحارالأنوار: ج 68، ص 53، ح 69. [19] - كشف الغمّه: ج 2، ص 350، س 11. [20] - بحارالأنوار: ج 75، ص 80، ح 63. [21] - حلية الأبرار: ج 4، ص 599، س 11. [22] - كشف الغمّة: ج 2، ص 347. [23] - بحارالأنوار: ج 75، ص 358، ح 1. [24] - كافى: ج 3، ص 321، ح 7. [25] - نور الأبصار: ص 331، س 12، بحارالأنوار: ج 75، ص 80، س 12. [26] - خصال صدوق: ص 42، ح 32. [27] - كافى: ج 3، ص 218، ح 3. [28] - احقاق الحقّ: ج 12، ص 439، س 11. [29] - كشف الغمّه: ج 2، ص 349، بحارالأنوار: ج 75، ص 82، ح 78.. [30] - ارشاد القلوب ديلمى: ص 160، س 19. [31] - كشف الغمّه: ج 2، ص 349، س 13. [32] - بحارالأنوار: ج 75، ص 81، ح 74. [33] - كشف الغمّة: ج 2، ص 349، س 3. [34] - ارشاد القلوب ديلمى: ص 160، س 15. [35] - عيون اخبارالرّضا(عليه السلام): ج 2، ص 256، ح 6. [36] - كامل الزيارات: ص 536، ح 827، بحارالانوار: ج 99، ص 265. [37] - اختيار معرفة الرّجال: ص 564، ح 1066. [38] - كشف الغمّة: ج 2، ص 349، س 7. [39] - كشف الغمّة: ج 2، ص 348، س 18، بحار: ج 75، ص 81، ح 69. [40] - كشف الغمّة: ج 2، ص 347، س 19، بحار: ج 75، ص 80، ح 65. منبع : سايت انديشه قم
  14. irsalam

    امام جواد (علیه السلام)

    امام جواد (علیه السلام) [align=justify] نهمین نور امامت از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله نامش «محمد» و کینه‏اش «ابو جعفر» و لقب او «تقی‏» و «جواد» است، در ماه رمضان سال 195 ه. ق در شهر «مدینه‏» و در خانه هشتمین امام، امام علی ابن موسی الرضا علیهما السلام دیده به جهان گشود [1] . نسب پاک او چنین است: ابو جعفر محمد الجواد ابن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام. در خانواده امام رضا علیه السلام و در محافل شیعه، از حضرت جواد علیه السلام به عنوان مولودی پر خیر و برکت ‏یاد می‏شد. چنانکه «ابو یحیای صنعانی‏» می‏گوید: روزی در محضر امام رضا علیه السلام بودم، فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود: «این مولودی است که برای شیعیان ما، با برکت‏تر از او زاده نشده است‏» [2] مادر آن حضرت «سبیکه‏» که از خاندان «ماریه قبطیه‏» همسر پیامبر اسلام به شمار می‏رود، [3] از نظر فضائل اخلاقی در درجه والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود، [4] به طوری که امام رضاعلیه السلام از او به عنوان بانویی منزه و پاکدامن و با فضیلت ‏یاد می‏کرد. [5] از مادر آن امام با نام های دیگری نیز یاد کرده‏اند همچون سبیکه، نوبیه و سکینه، که شاید این نام آخر صورت تصحیف شده سبیکه باشد، خیزران و دره. امام رضا (ع) آن بانو را خیزران می‏خواند و گفته‏اند نامش ریحان و قبطی و مکنّی به ام الحسن بود. فرزندان امام جواد علیه السلام عبارت بودند از: پسرانش علی (امام دهم، امام علی بن محمد الهادی علیه السلام) و موسی و دخترانش فاطمه و امامه. آن حضرت به جز آن دو پسری که ذکر کردیم، پسر دیگری نداشت. ابن شهر آشوب در مناقب می‏نویسد: فرزندان آن حضرت عبارت بودند از: علی (امام دهم) و موسی و حکیمه و خدیجه و ام کلثوم. ابو عبد الله حارثی گوید: امام (ع) فقط دو دختر به نامهای فاطمه و امامه داشت مدت عمر آن حضرت بیست و پنج ‏سال بود. از این مدت، وی هشت ‏یا هفت‏ سال و چهار ماه و دو روز با پدرش و 17 یا 18 سال، بیست روز کمتر، پس از پدرش زیست. که این همان مدت امامت آن حضرت به شمار می‏رود و مصادف با دوران مامون است. مامون کار زهر دادن به امام رضا علیه السلام را بسیار سری و مخفیانه انجام داده بود و سعی داشت جامعه از این جنایت آگاهی نیابد. اما با همه پرده پوشی و ریاکاری، سرانجام بر علویان آشکار گردید که قاتل امام جز مامون کسی نبوده است، مامون برای پیشگیری از عواقب امر، توطئه دیگری آغاز کرد و با تظاهر به مهربانی و دوستی نسبت ‏به امام جواد علیه السلام تصمیم گرفت دختر خود را به حضرت تزویج کند تا استفاده‏ای را که از تحمیل ولیعهدی بر امام رضا علیه السلام در نظر داشت از این وصلت بدست آورد. بر اساس همین طرح بود که امام جواد علیه السلام را در سال 204 ه. ق یعنی یک سال پس از شهادت امام رضا علیه السلام از مدینه به بغداد آورد و به دنبال مذاکراتی که در جلسه مناظره امام با یحیی بن اکثم گذشت، دختر خود «ام الفضل‏» را به همسری حضرت در آورد! امام جواد علیه السلام مناظرات و بحث و گفتگوهایی داشته است که برخی ‏از آنها بسیار پر سر و صدا و هیجان انگیز و جالب بوده است. و از آن جا که آن حضرت نخستین امامی بود که در کودکی به منصب امامت رسید، علت اصلی پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمی سن برای بسیاری از شیعیان کاملا ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدی در این زمینه نداشتند) از اینرو برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانی از آن حضرت می‏کردند. از طرف دیگر، در آن مقطع زمانی، قدرت «معتزله‏» افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانی می‏کرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادی و معنوی حکومتی، برای استواری و تثبیت‏ خط فکری آنان و ضربه زدن به گروه های دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلی بهره برداری می‏کرد... خط فکری اعتزال در اعتماد بر عقل محدود و خطاپذیر بشری افراط می‏نمود: معتزلیان دستورها و مطالب دینی را به عقل خود عرضه می‏کردند و آنچه را که عقلشان صریحا تایید می‏کرد می‏پذیرفتند و بقیه را رد و انکار می‏کردند و چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالی با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیده‏ای را مطرح می‏کردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمی شکست‏بدهند! ولی در همه این بحثها و مناظرات علمی، حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخ های قاطع و روشنگر، هر گونه شک و تردید را در مورد پیشوایی خود از بین می‏برد و امامت‏ خود و نیز اصل امامت را تثبیت می‏نمود. به همین دلیل بعد از او در دوران امامت‏ حضرت هادی (که او نیز در سنین کودکی به امامت رسید) این موضوع مشکلی ایجاد نکرد، زیرا دیگر برای همه روشن شده بود که خردسالی تاثیری در برخورداری از این منصب خدایی ندارد. سرانجام آن حضرت در سن بیست و پنج سالگی و در اوائل خلافت معتصم، به دستور او مسموم گشت و به اجداد طاهرینش پیوست. بدن مطهر آن حضرت را در قبرستان قریش و کنار قبر جدّ شهیدش امام موسی بن جعفر علیهما السلام به خاک سپردند. [line]-[/line] [1] - کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 492-شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 316. برخی تولد آن حضرت را در نیمه رجب همان سال نوشته‏اند (طبرسی، اعلام الوری، الطبعة الثالثة، دار الکتب الاسلامیة، ص 344) و برخی دیگر تولد آن حضرت را در نوزدهم رمضان و بعضی روز دهم رجب ذکر نموده اند. [2] - شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 319-طبرسی، اعلام الوری، الطبعة الثالثة، المکتبة الاسلامیة، ص 347-فتال نیشابوری، روضة الواعظین، الطبعة الاولی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1406 ه. ق، ص 261-کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 321-علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه. ق، ج 3، ص 143. [3] - کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 315 و 492- ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، المطبعة العلمیة، ج 4، ص 379. [4] - مسعودی، اثبات الوصیة، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1374 ه. ق، ص 209. [5] - قدست ام ولدته قد خلقت طاهرة مطهرة (مجلسی، بحار الانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 15) . [/align]
  15. irsalam

    زندگينامه امام جواد (ع)

    زندگينامه امام جواد (ع) [align=justify]حضرت امام محمد تقی جوادالأئمه (ع ) امام نهم شيعيان حضرت جواد (ع ) در سال 195هجری در مدينه ولادت يافت . نام نامي اش محمد معروف به جواد و تقی است . القاب ديگری مانند : رضی و متقی نيز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر مي باشد . مادر گرامي اش سبيکه يا خيزران است که اين دو نام در تاريخ زندگی آن حضرت ثبت است . امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال يافت . مأمون خليفه عباسی که همچون ساير خلفای بنی عباس از پيشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضايل آنها در بين مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد . " از اينجا بود که مأمون نخستين کاری که کرد ، دختر خويش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دايمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد . رنجهای دايمی که امام جواد (ع ) از ناحيه اين مأمور خانگی برده است ، در تاريخ معروف است " . از روشهايی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار مي بست ، تشکيل مجالس بحث و مناظره بود . مأمون و بعد معتصم عباسی مي خواستند از اين راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نيز چنين روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمي دانست که مقام ولايت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زيادی سالهای عمر ندارد . باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غير اسلامی در ميدان رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگی در اين دوران ، زندگی مي کردند و علوم و فنون ساير ملتها پيشرفت نموده و کتابهای زيادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گرديد و با سرمايه خدايی امامت که از سرچشمه ولايت مطلقه و الهام ربانی مايه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعليم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسياری پاسخ گفت . برای نمونه ، يکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زير نقل مي کنيم : " عياشی در تفسير خود از ذرقان که همنشين و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل مي کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسيار گرفته و پريشان حال به نظر رسيد . گفتم : چه شده است که امروز اين چنين ناراحتی ؟ گفت : در حضور خليفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جريانی پيش آمد که مايه شرمساری و خواری ما گرديد . گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خليفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود . خليفه طريقه اجرای حد و قصاص را پرسيد . عده ای از فقها حاضر بودند ، خليفه دستور داد بقيه فقيهان را نيز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست . خليفه از ما پرسيد : حد اسلامی چگونه بايد جاری شود ؟ من گفتم : از مچ دست بايد قطع گردد . خليفه گفت : به چه دليل ؟ گفتم : به دليل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کريم در آيه تيمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ايديکم . بسياری از فقيهان حاضر در جلسه گفته مرا تصديق کردند . يک دسته از علماء گفتند : بايد دست را از مرفق بريد . خليفه پرسيد : به چه دليل ؟ گفتند : به دليل آيه وضو که در قرآن کريم آمده است : ... و ايديکم الی المرافق . و اين آيه نشان مي دهد که دست دزد را بايد از مرفق بريد . دسته ديگر گفتند : دست را از شانه بايد بريد چون دست شامل تمام اين اجزاء مي شود . و چون بحث و اختلاف پيش آمد ، خليفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : يا اباجعفر ، شما در اين مسأله چه مي گوييد ؟ آن حضرت فرمود : علمای شما در اين باره سخن گفتند . من را از بيان مطلب معذور بدار . خليفه گفت : به خدا سوگند که شما هم بايد نظر خود را بيان کنيد . حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند مي دهی پاسخ آن را مي گويم . اين مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بيان کردند خطاست . حد صحيح اسلامی آن است که بايد انگشتان دست را غير از انگشت ابهام قطع کرد . خليفه پرسيد : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زيرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود بايد بر هفت عضو از بدن انجام شود : پيشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه يا مرفق يا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمي ماند ، و در قرآن کريم آمده است " و ان المساجد لله ... " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نبايد آنها را ببرد . معتصم از اين حکم الهی و منطقی بسيار مسرور شد ، و آن را تصديق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند . ذرقان مي گويد : ابن ابی دؤاد سخت پريشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خليفه رد شده است . سه روز پس از اين جريان نزد معتصم رفت و گفت : يا اميرالمؤمنين ، آمده ام تو را نصيحتی کنم و اين نصحيت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری مي گويم . معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکيل مي دهی تا يک مسأله يا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهايی که در حضور تو مي شود هستند ، و چون مي بينند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه مي کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل مي گردد ، و پايه های قدرت و شوکت تو متزلزل مي گردد . اين بدگويی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد اين مشعل نورانی و اين سرچشمه دانش و فضيلت را خاموش سازد . اين روش را - قبل از معتصم - مأمون نيز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار مي برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکيل مجالس مناظره زد و از جمله از يحيی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهايی کند ، شايد بتواند از اين راه به موقعيت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه اين مناظرات سربلند درآمد . روزی از آنجا که " يحيی بن اکثم " به اشاره مأمون مي خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نيز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع ) احترام بسيار کرد و آنگاه از يحيی خواست آنچه مي خواهد بپرسد . يحيی که پيرمردی سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه مي فرمايی مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت مي خواهد بپرس . يحيی بن اکثم پرسيد : اگر کسی در حال احرام قتل صيد کرد چه بايد بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آيا قاتل صيد محل بوده يا محرم ؟ عالم بوده يا جاهل ؟ به عمد صيد کرده يا خطا ؟ محرم آزاد بوده يا بنده ؟ صغير بوده يا کبير ؟ اول قتل او بوده يا صياد بوده و کارش صيد بوده ؟ آيا حيوانی را که کشته است صيد تمام بوده يا بچه صيد ؟ آيا در اين قتل پشيمان شده يا نه ؟ آيا اين عمل در شب بوده يا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده يا احرام حج ؟ يحيی دچار حيرت عجيبی شد . نمي دانست چگونه جواب گويد . سر به زير انداخت و عرق خجالت بر سر و رويش نشست . درباريان به يکديگر نگاه مي کردند . مأمون نيز که سخت آشفته حال شده بود در ميان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ، روی به بنی عباس و اطرافيان کرد و گفت : - ديديد و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختيد ؟ سپس بحث را تغيير داد تا از حيرت حاضران بکاهد . باری ، موقعيت امام جواد (ع ) پس از اين مناظرات بيشتر استوار شد . امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعليم حقايق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر يک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند : ابن ابی عمير بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبيب اوس طائی - شاعر شيعی مشهور - ابوالحسن علی بن مهزيار اهوازی و فضل بن شاذان نيشابوری که در قرن سوم هجری مي زيسته اند . اينان نيز ( همچنانکه امام بزرگوارشان هميشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقيب و گرفتاری بودند . فضل بن شاذان را از نيشابور بيرون کردند . عبدالله بن طاهر چنين کرد و سپس کتب او را تفتيش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحيد و ... - به او گفتند قانع نشد و گفت مي خواهم عقيده سياسی او را نيز بدانم . ابوتمام شاعر نيز از اين امر بي بهره نبود ، اميرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترين شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاريخ ادبيات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند . اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، مي نوشت و آنان از شعر لذت مي بردند و آن را مي پسنديدند ، همين که آگاه مي شدند که از ابوتمام است يعنی شاعر شيعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور مي دادند که آن نوشته را پاره کنند . ابن ابی عمير - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نيز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای بسيار ديد ، او را سالها زندانی کردند ، تازيانه ها زدند . کتابهای او را که مأخذ عمده علم دين بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدين سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضيلت رفتار مي کرد و چه ظالمانه ! شهادت حضرت جواد (ع ) اين نوگل باغ ولايت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بويش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکری و رواياتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زينت بخش صفحات تاريخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدينه به بغداد بيايد . امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند . علت اين امر - همچنان که اشاره کرديم - اين انديشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علويان منتقل شود . از اين جهت ، درصدد تحريک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خليفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان مي نهد . اين دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثير حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحريک و تلقين معتصم و جعفر برادرش ، تسليم گرديد . آنگاه اين دو فرد جنايتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سياه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعريف و توصيف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در اين امر اصرار کرد . امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چيزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شديدی بر آن حضرت عارض گشت . ام الفضل سيه کار با ديدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشيمان و گريان شد ، اما پشيمانی سودی نداشت . حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گريه مي کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گريه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در اين چند روزه دنيا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بيفتی که نتوانی از آن نجات بيابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای ديگری هم نقل شده است . زنان و فرزندان حضرت جواد (ع ) زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت . حضرت امام محمد تقی زوجه ديگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربيه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدين شرح : 1 - حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی ) 2 - ابواحمد موسی مبرقع 3 - ابواحمد حسين 4 - ابوموسی عمران 5 - فاطمه 6 - خديجه 7 - ام کلثوم 8 - حکيمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلوميت داشت . بدخواهان نگذاشتند اين مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه ذيقعده سال 220ه . به سرای جاويدان شتافت . قبر مطهرش در کاظميه يا کاظمين است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زيارتگاه شيعيان و دوستداران است . [/align]
×
×
  • اضافه کردن...