لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید
جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'روایت'.
4 نتیجه پیدا شد
-
ترور شهید مفتح به روایت جراید + عكس در 27 آذرماه سال 58 دكتر مفتح مورد اصابت 4 گلوله در قسمت های سر، كتف ،دست و زانو قرار گرفته است 3 موتور سوار پس از شلیك گلوله بلافاصله از محل حادثه گریختند....
-
روایت خواندنی باحجاب شدن یک دختر + عکس
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در مطالب جالب و خواندنی
روایت خواندنی باحجاب شدن یک دختر + عکس «ریستا برمر» (Krista Bremer)، نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی، در نشریه معروف آمریکایی O. The. Oprah تجربه عینی خود را از برخورد با حجاب به قلم آورده است. برمر از ناشران نشریه ادبی The Sun است که در سال ۲۰۰۸ برنده جایزه معتبر ادبی «پوشکارت» شده و در سال ۲۰۰۹ جایزه ادبی «بنیاد رونا جاف» را از آن خود کرده است. مامان برام روسری بخر! نُه سال پیش، در اتاق نشیمن خانه ام در «کارولینای شمالی»، دختر شیرخوارم را با موسیقی کودکانه ای می رقصاندم که در دهه ۷۰ رایج بود و من در دوران کودکی همه اشعارش را که درباره مدارا با دیگران و تساوی زن و مرد بود، حفظ کرده بودم. همسر لیبیایی تبارم اسماعیل، او را در آغوش می گرفت و ساعتها در ایوان خانه با صدای غژ و غژ صندلی راحتی آهنی تکانش می داد و برایش آوازهای قدیمی عربی می خواند. او همچنین دخترمان را پیش شیخی مسلمان برد تا در گوش های نرم و کوچولویش اذان و اقامه بخواند. چشمان قهوه ای و مژه های ناز و مشکی دخترم به پدرش رفته بود و پوست شیرقهوه ای اش در آفتاب تابستان خیلی زود به تیرگی می زد. اسم دخترمان را «عالیه» گذاشتیم- که در عربی به معنای «بلندمرتبه» است- و با هم توافق کردیم که وقتی بزرگ شد، از بین فرهنگ های کاملاً متضاد ما، هر کدام را که خودش خواست، انتخاب کند. خیالم از این تصمیم راحت بود و شک نداشتم که دخترم زندگی مرفه آمریکایی من را به فرهنگ اسلامی و لباسهای پوشیده سرزمین پدرش ترجیح خواهد داد. پدر و مادر اسماعیل در خانه سنگی محقری در کوچه ای کثیف و پر پیچ و خم در حومه طرابلس زندگی می کنند. بر دیوارهای این خانه، به جز آیاتی از قرآن که بر روی چوب حک شده، هیچ نقش و نگاری وجود ندارد. فرش اتاقها هم فقط تشکچه هایی است که شبها تایشان می زنند و به عنوان تختخواب استفاده می کنند. اما پدر و مادر من در خانه ای مجلل در «سانتافه»، مرکز ایالت «نیومکزیکو»، زندگی می کنند که سه پارکینگ، تلویزیونی صفحه تخت با صدها کانال، یخچالی پر از غذاهای سالم و طبیعی و یک کمد پر از اسباب بازی برای نوه ها دارد. تصور می کردم که عالیه هم مثل خودم اهل خرید از فروشگاه های زنجیره ای معروف Whole Foods باشد و از انبوه هدایای زیر درخت کریسمس خوشش بیاید، ولی در عین حال لحن آهنگین زبان عربی، باقلواهای عسلی که اسماعیل با دست خالی درست می کند، و حنابندی پاهای خاله اش را که هنگام سفر به لیبی دیده بودم، تحسین می کردم. هیچ وقت فکر نمی کردم که عالیه فریب حجاب دختران مسلمان را بخورد! تابستان سال قبل در جشن عید فطر شرکت کردیم که در پارکینگ پشت مسجد نزدیک خانه مان برگزار شده بود. بچه ها روی وسایل بازی جست و خیز می کردند و ما پدر و مادرها هم زیر سایبانی پلاستیکی نشسته بودیم و مگس ها را از روی بشقابهای مرغ سوخاری، برنج و باقلوا می پراندیم. من و عالیه داشتیم در نمایشگاهی دور می زدیم که به مناسبت عید بر پا شده بود و چیزهایی مثل سجاده، حنا و لباسهای اسلامی عرضه می کرد. به قسمت روسری ها که رسیدیم، عالیه رو به من کرد و با خواهش بسیار گفت: «مامان! یکی برام بخر.» دخترم شروع کرد به برانداز کردن روسری ها که مرتب روی هم چیده شده بودند و فروشنده که خانمی سیاه پوست و سر تا پا مشکی پوش بود، به عالیه لبخندی زد. مدتی بود که عالیه به دختران مسلمان هم سن و سالش با دیده تحسین و احترام می نگریست. دلم به حالشان می سوخت که حتی در گرم ترین روزهای تابستان دامن های بلند و لباسهای آستین دار می پوشیدند، چون بهترین خاطرات دوران کودکی ام مربوط به زمانی می شد که با پوشیدن لباسهای برهنه، می گذاشتم پوستم آفتاب بخورد... ولی عالیه به حال آن دختران مسلمان غبطه می خورد و از من خواسته بود برایش مثل لباسهای آنها بخرم. حالا دلش روسری هم می خواست! پیشتر بهانه می آوردم که در بازارچه نزدیک خانه از آن روسری ها گیر نمی آید، ولی حالا روسری ها جلوی چشم عالیه بودند و او می خواست با ۱۰دلار از پول توجیبی خودش روسری سبز سیری را بخرد که محکم در دست گرفته بود. سرم را به علامت مخالفت کامل تکان دادم، ولی ناگهان یاد قراری افتادم که با اسماعیل گذاشته بودیم. بنابراین دندان هایم را از خشم به هم فشردم و روسری را خریدم، به این خیال که عالیه خیلی زود آن را کنار می گذارد. یک زوج ناهمگون یک روز بعد از ظهر که برای خرید از خانه بیرون می رفتم، صدای عالیه از اتاقش بلند شد که می خواهد با من بیاید. چند لحظه بعد، سر و کله اش- یا بهتر بگویم، نصف سر و کله اش- بالای پله ها پیدا شد. او از کمر به پایین، دخترم بود؛ با همان کفش های اسپرت، جورابهای رنگ روشن و شلوار جینی که سر زانوهایش کمی نخ نما شده بود. اما از کمر به بالا، دختری غریبه بود. صورت گرد و روشنش که در یک خیمه پارچه ای تیره محصور شده بود، به ماهی در آسمان بی ستاره می مانست. پرسیدم: «با همین سر و وضع می خواهی بیایی؟» با همان لحنی که از چندی پیش با من به کار می برد، آرام جواب داد: «بله.» در راه مغازه، از آینه ماشین او را دزدکی می پاییدم. ساکت و سرد و بی اعتنا نشسته بود و از پنجره بیرون را تماشا می کرد. انگار یک مقام بلندپایه مسلمان داشت از شهر کوچک ما در جنوب آمریکا دیدن می کرد و من فقط راننده اش بودم. لبم را گزیدم. می خواستم از او بخواهم قبل از پیاده شدن روسری اش را در آورد، ولی نتوانستم حتی یک دلیل منطقی برای این کار پیدا کنم، جز اینکه با دیدن آن صحنه فشار خونم بالا می زد. من همیشه تشویقش کرده بودم که استقلال شخصیتش را ابراز کند و در برابر فشار هم سن و سال هایش بایستد، ولی حالا احساس ترس و نگرانی می کردم، انگار که آن روسری را خودم به سر کرده باشم. در پارکینگ عمومی Food Lion تمام بدنم غرق در هوای گرم شد و موهای عرق گرفته ام را دم اسبی بستم، ولی انگار هوای گرم اصلاً عالیه را اذیت نمی کرد. لابد مردم ما را مثل یک زوج ناهمگون می دیدند: زنی قد بلند و مو بور با شلوار جین و تاپ تنگ که دست مسلمانی یک متر و بیست سانتی را گرفته است. دخترم را به خودم نزدیکتر کردم و وارد مغازه شدیم.همچنان که در میان قفسه های فروشگاه با چرخ دستی مان جولان می دادیم، مشتری ها چنان خیره خیره نگاهمان می کردند که انگار با معمایی حل نشدنی رو به رو شده اند و وقتی چشممان به چشم هم می افتاد، بی درنگ نگاهشان را پایین می انداختند. کشف دیگری از آزادی من در دهه ۷۰ در جنوب کالیفرنیا با این فکر بزرگ شده بودم که آزادی زنان مساوی با برهنگی بیشتر است و زنان می توانند هر کاری را انجام دهند. کشف آزادی جسمی برای من بخش مهمی از روند کشف شخصیتم بوده است، اما این تجربه ارزان به دست نیامده است. ساعتهای متمادی را جلوی آینه، سرگرم تحقیق درباره تصویر خودم بودم: از شکل و قیافه خودم تعریف می کردم؛ گاه از آن بدم می آمد؛ گاه با خودم فکر می کردم دیگران چه نظری درباره قیافه ام دارند. و گاهی فکر می کردم که اگر همین دقت نظر را در زمینه دیگری به کار می بستم، فکرم چقدر باز شده بود، یا می توانستم رمانی بنویسم، یا حداقل سبزی کاری را یاد گرفته بودم! حالا عالیه در این مرحله از زندگی خود، همه حواسش به دنیای پیرامونش است، نه تصویر خودش در آینه. عالیه کلاس چهارم دبستان است و دختران همکلاسی اش محبوبیت را با طرز لباس پوشیدن مرتبط می دانند. چند هفته پیش عالیه با عصبانیت تعریف می کرد که یکی از همکلاسی هایش همه دختران کلاس را بر اساس شیک پوشی شان درجه بندی کرده است. آنجا بود که فهمیدم با اینکه برهنگی به من در مواردی آزادی می دهد، اما عالیه توانسته است با انتخاب حجاب و پوشیدگی، آزادی دیگری را کشف کند. نمی دانم علاقه عالیه به پوشش اسلامی تا کی ادامه خواهد یافت. اگر تصمیم بگیرد مسلمان شود، مطمئنم که اسلام برایش مدارا، تواضع و عدالت خواهی را به ارمغان خواهد آورد، چنان که برای پدرش هم به ارمغان آورده است. و چون می خواهم سرسختانه پشتیبان و مراقبش باشم، نگرانم که نکند این انتخاب، زندگی را برایش در کشور خودش سخت کند. او به تازگی سوره حمد را حفظ کرده است و به اصرار از پدرش می خواهد که به او هم عربی یاد بدهد. عالیه تنها ولی با هدف راه می رود؛ بسیار متفاوت با رفتاری که من در سن و سال او داشتم، و من یک بار دیگر فهمیدم که هنوز چقدر تا شناخت دخترم فاصله دارم. این فاصله نه فقط به خاطر آن روسری، بلکه از آن رو بود که او اصلاً به واکنش دیگران اهمیت نمی دهد؛ ترجیح می دهد به جای شیرجه زدن در دریا، توی کتاب فرو برود و آن قدر غرق مطالعه می شود که صدای من را از اتاق بغلی نمی شنود. به این فکر می کنم که روسری می تواند با قدرت جادویی خود، تخیل نامحدود، دریافتهای زیرکانه و معصومیت فطری عالیه را حفظ کند. تصور می کردم که وقتی به اتاق آینه فروشگاه های لباس برود، مثل نوجوانان دیگر، در دام آن زرق و برق نخواهد افتاد و حجاب، او را مانند صدفی در میان خواهد گرفت. فکر می کردم که حجاب، دخترم را از احساس فراگیر نارضایتی در عین ناز و نعمت خلاص خواهد کرد و در پرواز او به سوی آینده ای که برایم کاملاً نامعلوم است، زیر پر و بال خواهد گرفت. منبع: قدس آنلاین -
قاعده طلایی گوگل به روایت اریک اشمیت
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در افزایش رتبه الکسا و گوگل
قاعده طلایی گوگل به روایت اریک اشمیت [align=justify] اریک اشمیت، مدیرعامل گوگل، چندی پیش در مقالهای در نشریه نیوزویک، قواعد طلایی کسبوکار یکی از برترین شرکتهای دیجیتالی جهان را تشریح کرد. اگرچه رهبران گوگل بر خلاف رهبران مایکروسافت، در انتشار مقاله و گزارش تخصصی، فعالیت کمتری دارند، اما مطالبی که هر از گاهی توسط آنان ارائه می شود، قابل تامل است. متن حاضر، روایتی است از راهکارهایی که گوگل در کسبوکار در دنیای دیجیتال به آنها وابسته است. اریک اشمیت به این واقعیت اشاره دارد که خلاقیت و پرورش خلاقیت در کارکنان یک شرکت، رمز پیروزی در شرکتهای دیجیتالی امروز جهان است. این خلاقیت است که کارآفرینی دیجیتالی را به بهترین شکل ممکن پرورش و هدایت میکند و این تضمینی برای بقا در دهکده جهانی است. ● مقدمه در گوگل، ما پیتر دروکر (پدر مدیریت نوین در قرن بیستم) را به عنوان یک معلم تجارت معروف میشناسیم که میتواند کارگرهای اطلاعاتی جدیدی را پرورش دهد. دروکر واژه کارگرهای اطلاعاتی را در سال ۱۹۵۹ ابداع کرد. او بر این عقیده بود که کارگرهای اطلاعاتی کارگرهایی هستند که باور داشته باشند که مفید و موثراند نه اینکه مانند دیگران فقط از ساعت ۵ تا ۹ صبح بر اساس وظیفه سر کار بروند. شرکتها و سازمانهایی که به دنبال این گونه کارمندان بروند و از آنها بهره بگیرند میتوانند به عنوان شرکتهای برتر در ۲۵ سال آینده معرفی گردند. در واقع گوگل نیز مبنای کار خود را بر چنین اساسی پایهریزی کرده است. بحث در مورد این موضوع که آیا شرکتهای بزرگ میتوانند این کارکنان اطلاعاتی را مدیریت کنند یکی از بحثهای اصلی در سالهای گذشته بوده است. به دلیل اینکه عدم مدیریت درست در این بخش باعث از کار افتادن شرکت خواهد شد این موضوع از اهمیت ویژهای برخوردار است. مباحثی که در اینجا مطرح میکنیم ۱۰ قانون اصلی است که ما برای موثر بودن کارکنان اطلاعاتی به شما معرفی می کنیم. به دلیل اینکه در بسیاری از کارخانهها کارکنان اطلاعاتی اصلی مهندسان هستند در اینجا نیز مبنای کار ما مهندسان خواهند بود. اما بعضی از این قانونها به دیگر کارکنان نیز تعلق دارد. ۱) به وسیله تشکیل کمیته و شورا اقدام به استخدام کنید به طور کل کسی که در گوگل درخواست استخدام را مطرح می کند حدود ۱۲ مصاحبه مختلف را پشت سر میگذارد تا استعدادها و مهارتهای او مشخص شود. هر کدام از اعضای کمیته نظر خود را ابراز میکنند. این عملیات باعث میشود تا استانداردهای کار بالاتر رود. درست است که زمان بیشتری را صرف میکند ولی ما فکر میکنیم که ارزش آن را دارد. اگر شما افراد با قابلیت را استخدام کنید و در هنگام مصاحبه به آنها فشار زیادی را وارد کنید، باعث میشود تا آنها نیز مهارت خود را به نمایش بگذارند ما از ابتدا در گوگل به این صورت شروع به استخدام کردیم و مبنای کار مان در این شرکت اینگونه کارکنان هستند. ۲) خواستههای آنان را فراهم کنید همانطور که دروگر می گوید: همه چیزهای مزاحم را از جلوی آنان بردارید. ما امکانات استانداردی را برای آنها ترتیب دادهایم که شامل اسباب و وسایل نهار خوری، باشگاه ورزشی، رختشویخانه، اتاق ماساژ، آرایشگاه، کارواش، خشک شویی، اتوبوسهای ایابوذهاب و هر چیز دیگری که یک مهندس به آن احتیاج دارد. به این نکته توجه داشته باشید که برنامهنویسها دوست دارند که فقط برنامه نویسی کنند. دیگر احتیاجات آنها را ما برآورده میکنیم. ۳) مکان کار آنها را نزدیک به هم قرار دهید تقریبا تمام پروژهها در گوگل پروژههای تیمی هستند و اعضای تیمها احتیاج به برقراری ارتباط با یکدیگر دارند. بهترین راه برای ارتباط برقرار کردن آنها این است که اعضای تیمها را در هنگام کار نزدیک به هم قرار دهید. در واقع اداره را به محلی برای به اشتراک گذاشتن تفکرها تبدیل کنید. با این روش هنگامی که یک برنامهنویس میخواهد با همکار خود صحبت کند دسترسی آسان خواهد بود، نه تلفن، نه ایمیل و نه هیچ زمان از دست رفتهای برای پاسخ. همچنین اتاقهای کنفرانسی وجود دارد که برنامهنویسان میتوانند به طور ساعتی از آن برای مشورت کردن استفاده کنند. در واقع نشستن در کنار یک برنامهنویس بزرگ میتواند بسیار با ارزش باشد. ۴) هماهنگی به دلیل اینکه برنامهنویسان در فاصله کمی از یکدیگر قرار دارند. درصد هماهنگی نیز بالا خواهد رفت. چون هر برنامهنویس قادر خواهد بود که به آسانی و بدون تلف کردن وقت بفهمد که اعضای گروه خود در حال حاضر در کدام بخش از پروژه قرار دارند. آیا او نیز همراه آنان است یا از برنامه عقب است و این به دلیل فاصله نزدیکی فیزیکی آنان خواهد بود. ۵) استفاده نامحدود کارکنان از ابزارهای شرکت یکی از این ابزارها وب است. صفحات داخلی وب که در داخل شرکت برای انجام پروژهها استفاده میشود. آنها به طور کامل اندیسگذاری میشوند و برای اعضای تیم پروژه قابل استفاده خواهد بود.به عنوان مثال یکی از دلایل موفقیت Gmail آزمایش شدن این سرویس به طور مکرر بود. یعنی خود کارکنان با صفحات وب داخلی شرکت ماه ها این سرویس را مورد بررسی قرار دادند.سپس پس از مدتی آن را روانه بازار کردند و میبینید که به موفقیت بسیاری نیز دست یافته است. ۶) خلاقیت را تشویق کنید مهندسان گوگل ۲۰% از وقتشان را فقط برای انتخاب پروژه مصرف میکنند. البته این زمان از دست نرفته و باعث میشود که پروژههای خوبی حاصل شود. اما به طور عمومی ما به انسانهای خلاق اجازه می دهیم که خلاق باشند. یکی از سلاحهای نا مخفی ما نظریات ارسال شده به وسیله پست است. صندوق پستی که مردم از سراسر دنیا پیشنهادات و انتقادات خود را برای ما بوسیله آن ارسال می کنند. در واقع ما اجازه می دهیم تا خود مردم آن چیز را که می پسندند ارائه دهند و ما روی آن طرحها کار کنیم. ۷) تلاش برای رسیدن به رضایت عمومی در واقع در سیستمهای مشارکتی ما همیشه یک تصمیم گیرنده نهایی وجود دارد. ما به این قضیه معتقدیم که افراد بیشتر بسیار باهوش تر از افراد کمتر هستند.و در واقع ما یک پهنای اطلاعاتی قبل از تصمیمگیری نیاز داریم. در گوگل نقش مدیر در واقع یک جمع کننده نظرات است نه یک دیکتاتور در تصمیم رسیدن به رضایت عمومی گاهی اوقات بسیار طول میکشد. اما همیشه پروژهای کامل تر بوده است که تیمی تر بوده است. ۸) زیانآور نباشید مطالب زیادی در مورد شعار گوگل نوشته شده است که ما سعی میکنیم با آن زندگی کنیم. همانطور که در تمام موسسات و سازمانها افراد در مورد نظرات شان احساساتی هستند در گوگل نیز چنین است.در گوگل هیچ کس به صندلی مدیریت نمی رسد مگر اینکه مبتکر طرح های نوین باشد. ما در واقع جوی از تحمل و احترام در مقابل نظرات مردم به راه انداختهایم نه جوی که در آن پر از بله در مقابل نظرات مردم باشد. ۹) دادهها تصمیمات را حرکت میدهند در گوگل تمام تصمیمات بر مبنای تجزیه و تحلیل گرفته میشود. ما سیستمی را برای مدیریت اطلاعات به راهانداختهایم که نه تنها در وب بلکه در داخل شرکتمان نیز ما را یاری میرساند. در همین راستا آنالیزورهایی را استخدام کرده ایم که به سختی بر روی دادهها کار میکنند و ما را به روز نگه میدارند. ۱۰) بطور موثر ارتباط برقرار کنید هر جمعه ما مجمعی برای آگاهی دادن، معرفی، سوال و جواب ( و البته نوشیدنی و غذا) را برگزار میکنیم. این مجمع به مدیران اجازه میدهد تا هر هفته با کارکنان خود انتخاب بر قرار کنند و یا بالعکس. گوگل اطلاعات خود را به طور وسیعی برای دیگر سازمانها یا موسسات منتشر میکند. برخلاف دیگران ما بر این باوریم که قانون اول دومی را می سازد، یعنی پشتگرم بودن کارکنان در کار باعث وفاداری آنها در کار میشود. مهندسان به طور طبیعی روحیه رقابتی دارند. آنها در مقابل افرادی که دانششان پایینتر است تحمل و دوام ندارند. اما نقریبا تمام پروژههای مهندسی تیمی هستند، داشتن یک فرد باهوش اما نامنعطف در تیم واقعا مرگآور است.اگر ما جملاتی مانند "باهوشترین فردی که تا به حال دیدم" یا "میخواهم دوباره با او کار کنم" را از گروهی شنیدیم باید در پروژههای بعدی نیز آنها را در یک تیم قرار دهیم. یک مهندس خوب همیشه به این امر معتقد است که پروژهای که در دست اوست باید بهتر از پروژههای قبلی باشد. برای تحقق یافتن این امر آنها باید کار تیمیشان را بالا تر ببرند و سعی کنند تا بوسیله کار تیمی این امر را استحقاق بخشند. نکته آخر این است که گوگل در حال رشد کردن است. دلیل این پیشرفت هم همین ارتباطات است. جلسات روز جمعه برای به دست آوردن یک دید جمعی از تیم است. به این نکته توجه داشته باشید که گوگل در حال حاضر یک سازمان است. ما باید بر روی مدیریت خلاقیت و ابداع و ابتکار تمرکز کنیم. اما این تنها نقطه تمرکز در گوگل نیست. ما باید عملیات ها و کارهایمان را نیز به طور روز به روز مدیریت کنیم و این کار سادهای نیست.ما در واقع در حال ساختن زیر بنا و پایه تکنولوژی هستیم که بسیار بزرگتر و پیچیدهتر از چیزهایی است که در تاریخ بشر ساخته شده است. آنهایی که برنامهریزی میکنند، یعنی این سیستم را برنامهریزی و اجرا میکنند باید دارای انگیزه بالایی باشند. در گوگل عملیات ها فقط آزمایشی نیستند بلکه آنها برای موفقیت مجموعه بسیار مهم هستند. به این دلیل باید سعی کنیم که در تمام پروژهها موفق باشیم. [/align] -
ايران قدیم به روايت تصاوير شهر فرنگ 1945 میلادی مراسم معروف به چپق کشان جشن و بار عام احمد شاه قاجار 1917 میلادی کارگران راه سازی 1927 میلادی کاروانسرای ایرانی در سال 1881 میلادی خسرو گل سرخی اعدامی زمان شاه که بسیار عجیب محاکمه و اعدام شد ناصرالدین شاه در کالسکه سلطنتی ماشین دودی 1860 میلادی زوار امام رضا 1930 میلادی کابینه رضا خان در سال 1921 آخرین تصویر از قلعه ساسانیان در نهاوند در زمان ناصرالدین شاه قبل از تخریب آن برای یافتن گنج زندان شهربانی واقع درخیابان خیام دردوران رضاخانی دارای محبس عمومى، محبس نسوان و يک بازداشتگاه موقت خیابان ژاله (مجاهدین اسلام) چهارراه آب سردار تهران در 1316شمسی میرزا قلی خان، سفیر ایران در نیویورک به همراه همسرش محافظ کنسولگری ایران در ایالات متحده محمد تقی بهار در کنار دانشجویان ادبیات دکتر بدیع الزمان فروزانفر و ملک الشعرا بهار در کنار دانشجویان ادبیات اولین تیم فوتبال ایران 1919 محمد جعفر سلماسی نخستین مدال آور ورزش ایران از بازیهای المپیک 1948 وزنه برداری نمايى از عکاسخانه مبارکه همايونى، عکس از بالاى عمارت شمس العماره