لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید
جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'عصر'.
8 نتیجه پیدا شد
-
انیمیشن زیبای عصر یخبندان 4 یا ice age4 با لینک مستقیم >>>> کیفیت انیمیشن : 720p | زبان انیمیشن : دوبله فارسی گلوری | ژانر انیمیشن : کمدی دانلود با لینک مستقیم | پسورد : www.cartoondownload.net |حجم :702mb
-
قهرمان عصر ما-کامل نام کتاب : قهرمان عصر ما-کامل نویسنده : لرمانتف حجم : 24495 کیلو بایت دسته بندی : رمان توضیحات : قهرمان عصر ما نام 5 داستان بهم پیوسته است که در سراسر آن تصویر زنده ی جوانی به نام "پچورین" خودنمایی می کند. پچورین یک فرد اشرافی تحصیلکرده و با استعدادی است که پیوسته درباره ی زندگی و استعدادهای خویش می اندیشد و چون محیط مناسبی برای معرفی خود نمی یابد، قوایش را در زندگی بی حاصلی تباه می کند. سرفصل ها : قسمت اول : بلا ماکسیم ماکسیمیچ خاطرات پچورین تامان قسمت دوم : شاهزاده خانم مری جبری مقاله بلینسکی فصل اول - بلا : ...
-
شرحى پیرامون دعاى امام عصر (عج)
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در مقالات و داستانهاي ائمه طهار
شرحى پیرامون دعاى امام عصر (عج)از ناحیه مقدّسه امام عصر، حضرت مهدى (عج) دعاهاى مختلفى نقل شده که یکى از دعاهاى معروف آن، دعایى است که با فراز: «اللّهم ارزقنا توفیق الطّاعة» آغاز مىگردد، این دعا از محتوایى بسیار عمیق و عالى برخوردار است که گویى درسهاى فرهنگى و اخلاقى بسیار مفیدى است که آن بزرگوار در لباس دعا، به پیروانش و به همه حق پرستان آموخته است، درسهاى سازنده و آموزنده در بیست و شش فراز، که در حقیقت ۲۶ درس مهم براى انسانهایى است که در میان خصال اخلاقى، هر فرازى از آنها مناسب حال آنها با صفات مخصوص به خود است. این دعا را که در مفاتیح الجنان محدّث قمى(ره) ذکر شده، علما و محدثین بزرگ و مورد اعتمادى از پیشینیان نقل نمودهاند از جمله آنها: ۱ـ محدّث و عالم برجسته قرن نهم هجرى قمرى شیخ تقى الدین کفعمى صاحب کتاب المصباح، و کتاب بلدالامین است.۴ ۲ـ و نیز عالم و محدث بزرگ سید بن طاووس (م۶۶۴ هـ.ق) این دعا را در کتاب مهج الدعوات نقل نموده است، و هر دو نفر از این دو محقق بزرگ، این دعا را نسبت به امام عصر حضرت مهدى(عج) داده، و از ناحیه مقدسه آن بزرگوار نقل نمودهاند، و سپس علماى متأخّر مانند علّامه مجلسى در زادالمعاد، و محدّث قمى در مفاتیح، و محقق کاشانى در مصابیح الجنان، این دعا را از دو عالم نامبرده نقل نمودهاند. دو نکته پیرامون رزق و توفیق جالب این که در آغاز این دعا، سخن از «رزق و روزى و توفیق» به میان آمده این گونه که مىگوییم: «اللّهم ارزقنا توفیق الطّاعة»؛ خدایا! توفیق اطاعت را رزق و روزى ما گردان.» که بیان گر آن است که خصال نیک، و ارزشها از روزىهاى معنوى است که همچون رزق و روزى مادى، همواره مورد نیاز است، همان گونه که اگر رزق مادى به انسان نرسد، او قحطى زده شده و در پرتگاه نابودى قرار مىگیرد، نرسیدن به رزق معنوى نیز باعث سقوط و هلاکت است، و همان گونه که رزق و روزى مادى، هر روزه و در همه اوقات باید به انسان برسد تا او ادامه حیات بدهد، رزق و روزى معنوى نیز باید همیشگى باشد تا موجب ادامه حیات معنوى گردد. به عبارت روشنتر، رزق و روزى به معنى عطا و بخشش مستمر و بهرهاى از خیر و برکت الهى به طور مداوم است که هم شامل غذاى جسم و خوراک روزانه و هرگونه روزى مادى مانند لباس و خانه و مرکب و باغ و…مىشود، شامل روزىهاى معنوى مانند ارزشها و صفات نیک نیز مىشود. و معنى وسیعى دارد، بلکه رزق و روزى اصلى همین روزى معنوى است، و در دعاها تعبیر به رزق در مورد روزىهاى معنوى بسیار به کار رفته است، و در قرآن نیز، رزق به معنى عام و جامع است، و شامل امور مادى و معنوى خواهد شد، مثلاً در قرآن مىخوانیم: «فالّذین آمنوا و عملوا الصّالحات لهم مغفرةٌ و رزقٌ کریمٌ؛۵ آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، آمرزش و روزى ارزشمندى براى آنها است.» با توجه به این که واژه کریم به معنى هر موجود شریف و پر ارزش است، بنابراین رزق کریم، شامل هر روزى ارزشمند از مادى و معنوى مىشود، و داراى مفهوم و معنى گستردهاى است که فراگیرنده هرگونه نعمتهاى عالى از مادى و معنوى است، چنان که راغب لغت شناس معروف قرآن، رزق کریم را، شامل عموم روزىهاى شایسته از مادى و معنوى گرفته است.۶ و در میان دهها بلکه صدها دعا که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهالسلام) نقل شده، واژه رزق در مورد امور معنوى به کار رفته است، به عنوان نمونه نظر شما را به چند مورد جلب مىکنیم: در فرازى از یکى از دعاهاى امام سجاد(علیهالسلام) آمده: «اللّهمّ ارزقنى صلة قرابتى…؛۷ خدایا رابطه نیک با خویشاوندانم، و حج قبول شده، و عمل نیک مورد پسندت را به من روزى گردان.» و در دعاى دیگر آن حضرت آمده: «خدایا! قلب خاشع و خاضع و هراسانى از خوف خدا، و بدن صابر، و زبان ذاکر و حمد کننده، و یقین راستین، و روزى گسترده و علم مفید به من روزى گردان.»۸ و در فراز دیگر آمده: «اللّهم ارزقنى قلباً تقیّاً نقیّاً؛۹ خدایا! دل پاک و پاکیزه به من روزى کن.» روایت شده روزى یکى از اصحاب بسیار نیک پیامبر(صلی الله علیه و آله) به نام حارثة بن سراقه به پیامبر(صلی الله علیه و آله) عرض کرد: از خدا بخواه مقام شهادت را نصیبم گرداند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین دعا کرد: «اللّهم ارزق حارثة الشّهادة؛ خداوندا! مقام شهادت را به حارثه روزى گردان.» طولى نکشید که جنگ احد رخ داد، او در این نبرد به شهادت رسید.۱۰ امام زمان نتیجه این که رزق و روزى معنى گستردهاى دارد و شامل مواهب معنوى نیز مىشود، بنابراین اگر ما خدا را با عنوان یا رزّاق، و یا رازق خواندیم، روزىهاى معنوى را نیز در نظر بگیریم، بلکه بیشتر به این نوع روزىها توجه کنیم. چرا که غذاى روح، بسیار مهمتر از غذاى جسم است. و از امیرمؤمنان على (علیهالسلام) روایت شده فرمود: «در شگفتم از کسانى که در مورد غذاى جسم اهتمام مىورزند و از آن پرهیز مىکنند که زیانبخش نباشد ولى در مورد کیفر غذاى زیانبخش روح یعنى گناهان، که آتش دورخ است، بى توجه و غافل هستند.»۱۱ این تعبیرات بیانگر روزىهاى معنوى است که ما باید به آن توجه عمیق داشته باشیم. و در مورد توفیق ـ که در آغاز دعاى مذکور آمده ـ نیز باید توجه داشت که عامل اصلى، و کلید گشاینده همه ارزشها و ترک گناهان است، توضیح این که واژه توفیق از ماده وفاق و توافق است و منظور از آن این است که کارهاى انسان، موافق فرمان خدا و بر وفق مراد، و هماهنگ با اهداف و مقصود، سهل و آسان گردد، و اسباب کار، فراهم شود و به اصطلاح مقتضى موجود، و هرگونه مانع، مفقود باشد تا انسان با اشتیاق و با کمال راحتى و روانى، به انجام کار همّت نماید. به عبارت روشنتر توفیق، یارى و عنایت خاص الهى است که به بندگان شایستهاش مىدهد، در مقابل خذلان، که به معنى آن است که خدا او را به خودش واگذارد. خداوند در قرآن مىفرماید: «ان ینصرکم اللّه فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن ذاالّذى ینصرکم من بعده…؛۱۲ اگر خداوند شما را یارى کند، هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد، و اگر دست از یارى شما بردارد، کیست که بعد از او شما را یارى کند؟ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند.» البته باید توجه داشت که یارى و عنایت الهى به بندهاش، بستگى به آمادگى و لیاقت بنده دارد، او باید با شناسایى عوامل و زمینه سازى در این راستا به استقبال توفیق الهى برود، و گرنه در وادى خذلان الهى سقوط مىکند، چنان که گفتهاند: باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شور زار خس در بــاغ لاله رویـــد و در شــورزار خـــس در باغ لاله روید و در شور زار خس با توجه به این که امیرمؤمنان على(علیهالسلام) در گفتار گوناگونى فرمود: «توفیق عنایت الهى است، توفیق نخستین نعمت است، توفیق سرلوحه سعادت و رستگارى، و سر سلسله اصلاح و برترین عمل است، و هیچ رهبر و راهنمایى برتر از توفیق نیست و هیچ نعمتى ارجمندتر از نعمت توفیق نیست.»۱۳ امام صادق(علیهالسلام) در معنى توفیق فرمود: «هرگاه بندهاى فرمان خداوند را بجا آورد، کار او موافق و هماهنگ با فرمان خدا است، و چنین بندهاى به عنوان بنده موفّق نامیده مىشود، و هرگاه بندهاى اراده گناه کند، ولى یارى خداوند بین او و گناه جدایى بیندازد، و در نتیجه او از گناه پرهیز کند، چنین بندهاى به توفیق الهى نایل شده است و اگر خداوند بین او و گناه مانع نشود، نشانه آن است که او را به خودش واگذارده و در نتیجه او را از توفیق محروم ساخته است.»۱۴ امیر مؤمنان على(علیهالسلام) در سرآغاز فرازى از خطبهاش مىفرماید: «نحمده على ما وفّق له من الطّاعة، وزاد عنه عن المعصیة؛ خداى را سپاس گوییم که ما را توفیق اطاعتش و ترک گناهانش بخشیده است.» بنابراین توفیق، با ارزشتترین موهبت الهى است، و به اصطلاح رفیقى است که به هر کس ندهندش، چنان که پر زیباى طاووس را به کرکس نخواهند داد، نتیجه این که اگر بخواهیم به سعادت همه جانبه برسیم و براى انجام وظیفه آماده امام زمان شویم، و خشنودى و یارى الهى را کسب کنیم باید به ایجاد عوامل توفیق همّت کنیم، عواملى مانند: سلامتى روح و جسم، وراثت نیک، محیط سالم، غذاى پاک، همنشین شایسته، اعتماد به نفس، توکل به خدا، اراده نیرومند، ریاضت و زحمت، صبر و حوصله، برقرار نمودن رابطه تنگاتنگ با خدا و به طور کلى دین مدارى، و نیز باید از عوامل ضد توفیق پرهیز کنیم. که همان عوامل ضد عوامل مثبت است، که همچون آفتى ویرانگر موجب نابودى توفیقات خواهد شد. مسأله توفیق به قدرى مهم است که در بسیارى از گفتار و دعاهاى پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم(علیهالسلام) آمده، بلکه در بسیارى از آنها در سرلوحه نیایش آنها قرار گرفته است. به عنوان نمونه نظر شما را به چند فراز جلب مىکنیم: ۱ـ امیر مؤمنان على(علیهالسلام) در سرآغاز فرازى از خطبهاش مىفرماید: «نحمده على ما وفّق له من الطّاعة، وزاد عنه عن المعصیة؛۱۵ خداى را سپاس گوییم که ما را توفیق اطاعتش و ترک گناهانش بخشیده است.» ۲ـ امام سجاد(علیهالسلام) در فرازى از دعایش به خدا عرض مىکند: «و وفّقنى للّتى هى ازکى؛۱۶ خدایا مرا به آنچه که پاکترین است موفق کن.» و در فراز دیگر عرض مىکند: «خدایا! در ماه رمضان مرا براى درک شب قدر توفیق بده، به گونهاى که در صف محبوبترین و پسندیدهترین بندگان درگاهت قرار گیرم.»۱۷ ۳ـ و در قسمت آخر عهدنامه مالک اشتر، حضرت على(علیهالسلام) آن را با این فراز به پایان مىرساند: «و از خدا مىخواهم که با رحمت گسترده و نیروى بى کران که در برآوردن هر حاجتى دارد، مرا و تو را در هرچه رضاى او است توفیق دهد.»۱۸ و در نامه به قثم بن عباس مىنویسد: «وفّقنا الله و ایّاکم لمحابّة؛۱۹ خداوند ما و شما را بر آنچه دوست دارد موفّق کند.» نتیجه این که توفیق از امور بسیار پراهمیتى است که همواره مورد نظر پیامبران و امامان و اولیاء خدا بوده، و مانیز براى تحصیل امتیازات عالى انسانى، باید با مرکب توفیق به پیش رویم، و از به دست آوردن آن در همه ابعاد، با ایجاد زمینه هایش غافل نمانیم، که سنگ زیرین کاخ ترقى و تعالى است، چنان که امام على (علیهالسلام) فرمود: «لاینفع اجتهادٌ بغیر توفیقٍ؛ هیچ کوششى بدون توفیق به ثمر نمىرسد.»۲۰ و نیز فرمود: «مشتاقانه به استقبال توفیق روانه شوید که توفیق اُسّ وثیق (اساس مطمئن) است.»۲۱ ۱٫ نامه اخلاقى عرفانى امام خمینى (که به نوهاش آقاى سید على خمینى اهدا شده) مجموعه آثار، شماره یک، نشر کنگره اندیشههاى اخلاقى ـ عرفانى امام خمینى، ص ۱۶۸٫ ۲٫ محدث نورى، مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۱۶۷؛ بحار، ج ۹۳، ص ۳۰۰٫ ۳٫ شیخ تقى الدین کفعمى، مصباح کفعمى، ص ۳۰۵ ؛ سید بن طاووس مهج الدّعوات، ص ۲۹۴٫ ۴٫ محدث قمى، الکنى و الالقاب، ج ۳، ص ۱۱۶؛ فوائد الرضویه، ص ۷ و ۸٫ ۵٫ سوره حج، آیه ۵۰٫ ۶٫ مفردات راغب، ج ۱۴، ص ۱۳۵، و ج ۱۸، ص ۱۶٫ ۷٫ بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۲۴۷٫ ۸٫ همان، ج ۹۵، ص ۲۵۸٫ ۹٫ همان، ج ۹۷، ص ۸۹، براى اطلاع بیشتر به این موارد به المعجم المفهرس بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۸۴۳۶ تا ۸۴۳۸ مراجعه گردد. ۱۰٫ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۳، ص ۵۰۷٫ ۱۱٫ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۴۱٫ ۱۲٫ سوره آل عمران، ص ۱۶۰٫ ۱۳٫ غررالحکم، میزان الحکمة، ج ۱۰، ص ۵۹۰ و ۵۹۱٫ ۱۴٫ توحید صدوق، ص ۲۴۲٫ ۱۵٫ نهج البلاغه بنیاد، خطبه ۱۸۵، صبحى صالح، خطبه ۱۹۴٫ ۱۶٫ صحیفه سجادیه، دعاى ۲۰٫ ۱۷٫ بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۱۰۲٫ ۱۸٫ نهج البلاغه، نامه ۵۳٫ ۱۹٫ همان، نامه ۶۷٫ ۲۰٫ غررالحکم. ۲۱٫ همان. -
اين سوره تمامي معارف قرآني و مقاصد مختلف آن را در كوتاهترين بيان خلاصه كرده است. اگر در قرآن جز همين سوره نبود، براي اصلاح جامعه بشر كفايت ميكرد. اين سوره بود كه اصحاب صفّه را از خواري و ناداري به همه چيز و همهجا رساند. در صدر اسلام افراد موقع جداشدن از يكديگر دستهاي خود را روي دست يكديگر نهاده، يك نفر اين سوره را ميخواند و ديگران گوش ميدادند و از هم جدا ميشدند. آنان محتواي بزرگ اين سوره كوچك را به هم يادآور ميشدند. امام صادق عليهالسلام فرمود: “من قراء والعصر” في نوافله، بعثهالله يومالقيامه مشرقاً و جهه، ضاحكاً سنّه، قريره عيشه حتّي يدخلالجنه هر كس سوره والعصر را در نمازهاي مستحبي خويش بخواند، روز قيامت خداوند او را بر ميانگيزاند در حالي كه صورت وي نوراني، چهرهاش خندان، چشمش روشن به نعمتهاي الهي است تا آنكه داخل بهشت شود. البته اين بركات براي كسي است كه اصول چهارگانه مطرح در اين سوره را در زندگي پياده كند
-
تصاویری از گونهای ماهی که از عصر دایناسورها میآید
بهار خانم پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در اطلاعات عمومی
تصاویری از گونهای ماهی که از عصر دایناسورها میآید گروهی از غواصان موفق شدند در اعماق آبهای آفریقای جنوبی از گونه ای ماهی بسیار نادر عکسبرداری کنند که تا پیش از 1938 تصور می شد همراه با دایناسورها منقرض شده است. به گزارش خبرگزاری مهر، این گونه ماهی که سلاکانت (Coelacanth) نام دارد نخستین بار در سال 1938 توسط "مارژوری کارتنی- لاتیمه"، یک دانشمند اهل آفریقای جنوبی در میان گروهی از ماهیهای معمولی کشف شد. تا پیش از این کشف، تصور می شد که این گونه میلیونها سال قبل همراه با دایناسورها در پایان دوره کرتاسه منقرض شده است، اما این ماهی هنوز زنده بود و خود را در میان اعماق آبهای اقیانوس پنهان کرده بود. از آن زمان این ماهی با نام علمی Latimeria chalumnae شناخته شد. پس از آن در سال 1997 گونه ای دیگر از این خانواده به نام Latimeria menadoensis در آبهای اندونزی توسط یک زیست شناس آمریکایی کشف شد. براساس گزارش نشنال جغرافی، این ماهی به حدی اسرارآمیز است که هیچ کس دقیقا نمی داند چه تعداد از آن وجود دارد اما به نظر می رسد که حدود 300 نمونه از این ماهی در دریاچه جزایر کومور زندگی می کنند. پرتره ای از جد بزرگ از آنجا که "سلاکانت" در آبهای عمیق زندگی می کند به سختی قابل رصد و عکسبرداری است. به همین منظور بین ماههای ژانویه و فوریه 2010 تیمی متشکل از غواصان به منظور عکاسی از یک کلونی بسیار کوچک از "سلاکانتها" در خلیج "سودوانا" واقع در آفریقای جنوبی به عمق این آبها رفتند و عکاس به همراه دستیارانش در مجموع 81 دقیقه در کنار چهار "سلاکانت" شنا کرد. لبخند لطفاً! سلاکانت در بین تمام ماهیها به یک سبک منحصر به خود شنا می کند. به طوریکه این ماهی به طور همزمان باله سینه ای چپ و باله شکمی راست و بعد باله سینه ای راست و باله شکمی چپ را حرکت می دهد. این گام آهسته و شیک تقریبا شبیه به حرکت یورتمه در چهارپایان است. غواصان این تیم تحقیقاتی تقریبا همیشه خود را از دید سلاکانتها پنهان می کردند و تنها در این عکس، ماهی با عکاس شوخی می کند. این عکاس در این خصوص گفت: "سعی کرد مرا بخنداند!" ماموریت در عمق این تیم در مدت 4 هفته 21 بار به زیر آب رفتند اما تنها در شش موقعیت موفق شدند سلاکانتها را مشاهده کنند. این ماهیها شبگرد هستند. در منطقه خلیج سوندوانا این موجودات در غارهای زیردریایی در عمق 100 متری پنهان می شوند و تنها شبها برای تغذیه از ماهیهای کوچک بیرون می آیند. برای بهتر دیدن تو! یک لایه کریستالی در پشت شبکیه چشم سلاکانتها وجود دارد که نور را همانند آینه منعکس می کند. این ویژگی به بهبود قدرت بینایی ماهی کمک می کند. خطوط بدون اشتباه اولین باله پشتی این ماهی همانند یک بادبان است که موجب حداکثر تعادل و ثبات در سلاکانت می شود. یک ویژگی دیگر که تنها منحصر به این گونه است و حتی در فسیلهای این ماهی با قدمت میلیونها سال نیز دیده می شود داشتن یک دم محکم مجهز به یک نرمه اضافی است. آناتومی قدیمی نام "سلاکانت" را نخستین بار یک طبیعت شناس قرن نوزدهم بر روی این ماهی گذاشت که در زبان یونانی به معنی "حفره تیره پشتی" است. این ویژگی بارز در باله های این ماهی دیده می شود. این فسیل زنده می تواند تقریبا دو متر رشد کند و حداکثر 100 کیلو وزن داشته باشد.-
- دایناسورها
- تصاویری
- (و 6 مورد دیگر)
-
نقشه جهان در عصر امام رضا (ع) تا بارگذاری کامل تصویر لطفا شکیبا باشید
-
[align=justify]اجتهاد در عصر امام باقر (ع) ابوالفضل هادى منش اشاره ترديدى نيست كه بزرگترين رسالت مرجعيت دينى در عصر غيبت ولى عصر عليهالسلام استخراج احكام شرعى از ادله و منابع دينى و قرار دادن آن در اختيار مسلمانان مىباشد؛ اما در اينجا اين پرسش به ذهن خطور مىكند كه نخستين بار، اين تلاش علمى - به معناى مصطلح و امروزى آن - توسط چه كسى انجام شد؟ و در واقع چه كسى باب اجتهاد را گشود و با تمسك به اصول، آن را تبيين نمود و آيا در زمان باز بودن باب علم و حضور معصوم نيز اجتهاد صورت مىگرفته است يا خير؟ اين نوشتار كوشيده است تا اين پرسش را در چند بخش پاسخ دهد. الف. پايه گذارى علم اصول آن گونه كه از تاريخچه تأسيس علم اصول برمى آيد، تأسيس اين علم و گردآورى قواعد آن در زمان امام باقر عليهالسلام صورت گرفته است. اگر چه اميرالمؤمنين عليهالسلام برخى از قواعد اجتهاد را بيان كرده بودند، اما دوران امامت امام باقر عليهالسلام نقطه عطفى براى استفاده دانشمندان راستين اسلامى از محضر معادن علم الهى و چشمههاى جوشان دانش و بينش وحيانى بود تا در اين عرصه به كسب دانش و معرفت بپردازند. پيش از دوران امامت امام باقر عليهالسلام اوضاع خفقان بار جامعه هرگز به پيشوايان معصوم عليهمالسلام اجازه نمىداد كه با آسودگى خاطر به پرورش استعدادهاى نهفته در جامعه اسلامى بپردازند. تزلزل در حكومت اموى در دوران امام باقر عليهالسلام و ناتوانى حاكمان در پياده كردن سياستهاى تجربه شده بنى اميه مبنى بر اعمال فشار بر شيعيان، موجب ايجاد بستر مناسب فرهنگى در اين عصر گرديد. اتخاذ سياستهاى دوگانه و كشمكشهاى تمام نشدنى بر سر قدرت توسط حاكمان از يك سو، و ژرف نگرى امام باقر عليهالسلام از سوى ديگر، زمينه رشد و تعالى و بارورسازى ارزشها را در بين مسلمانان پايه ريزى كرد و تلاشهاى بى پايان امام در اين راستا، تشنگان زلال معرفت و انديشه را بر آن داشت كه با جارى كوثر امام باقر عليهالسلام ، همراه شوند و هر چه بيشتر در معرض تعاليم انسان ساز آن امام همام قرار گيرند. اين روند رشد، آن گونه در دانشمندان مختلف علوم دينى در زمينههاى تفسير، حديث، كلام، فقه، اصول و... نهادينه شد كه امروز كمتر كتابى از متون دينى اسلامى، خالى از كلمات تابناك آن حضرت مىباشد. از جمله تلاشهاى گسترده امام در اين عرصه تبيين شيوههاى صحيح استنباط حكم شرعى از منابع دينى بود كه بيش از پيش به اعتلا و توانمندى فقه شيعه غنا بخشيد. امام باقر عليهالسلام شخصا بر اين امر مبادرت ورزيد و با تدوين قواعد علم اصول و آموزش آن به شاگردان مكتب خويش، گام مهم و كارسازى در پيش برد اهداف بلند اجتهاد برداشت؛ به گونهاى كه امروز شيعه مىتواند با سربلندى اذعان دارد كه ميراث دار دانش پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و جانشينان او عليهمالسلام در بهرهگيرى از منابع دينى در قالب اجتهاد و استنباط حكم شرعى مىباشد. مرحوم صدر در اين باره مىنويسد: «به واقع، اولين كسى كه دروازه علم اصول [و اجتهاد در احكام] را گشود و به تبيين و ترفيع قواعد آن پرداخت، امام ابوجعفر محمد بن على الباقر عليهالسلام و پس از او، فرزند برومندش، ابوعبداللّه الصادق عليهالسلام است. اين دو بزرگوار با آموزش قواعد آن به بسيارى از شاگردان خود، و آنان نيز با جمع آورى و نگاشتن آن مسائل و قواعد، گام بزرگى در فقه و اصول شيعه برداشتند.(1) علامه سيد محسن امين مىنويسد: «مسلما بيشترين قواعد اصولى كه از امامان معصوم عليهمالسلام روايت شده، از امام باقر عليهالسلام تا امام حسن عسكرى عليهالسلام مىباشد. سيوطى در [كتاب خود] «اوائل» بر اين باور است كه نخستين كسى كه علم اصول را تصنيف كرد، امام شافعى بوده است. در پاسخ او مىگوييم: نخستين كسى كه پيش از شافعى علم اصول را گشود و مسائل آن را بيان كرد، امام محمد بن على الباقر عليهالسلام و فرزند [بزرگوار[ ايشان جعفر الصادق عليهالسلام است كه براى اصحاب خويش مسائل مهم آن را تبيين نمودند... اولين كسى كه در علم اصول سخن رانده و هشت قاعده در زمينه علوم قرآنى را بازگو كرده، حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام است؛ همو بود كه بيان كرد در قرآن ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، و عام و خاص وجود دارد. به گونهاى كه اين قاعدهها بيشتر مباحث اصولى فقه را در بر دارد؛ اما امام باقر عليهالسلام و امام صادق عليهالسلام پس از اميرالمؤمنين عليهالسلام نخستين كسانى هستند كه پيش از امام شافعى، مبانى گسترده علم اصول را تبيين نمودند و مسائل آن را براى [شاگردان و] ياران خود بيان فرمودند».(2) ب. تبيين شيوههاى صحيح اجتهاد امام باقر عليهالسلام به عنوان مبتكر و تدوين كننده علم اصول، در جايگاه برترين مرجع دينى شيعه در روزگار خويش، بر خود لازم مىدانست با تبيين شيوههاى صحيح اجتهاد، به نهادينه ساختن فرهنگ اجتهاد بين دانشمندان علوم اسلامى مبادرت ورزد. از اين رو، به آموزش اصحاب و شاگردان خود در راستاى اجتهاد با بهرهگيرى از شيوههاى صحيح اقدام نمود كه در كتابهاى اصولى، نمونههاى فراوانى از آن به چشم مىخورد؛ به مواردى در اين زمينه توجه كنيد: 1. زراره مىگويد: از امام باقر عليهالسلام پرسيدم: شما در مسح پا و سر، مسح تمام سر و پا را لازم نمىدانيد، بلكه مسح مقدارى از آن را كافى مىدانيد؛ آيا ممكن است بيان كنيد كه اين حكم را چگونه و از كجا بيان مىفرماييد؟ امام با تبسمى پاسخ دادند: اين همان مطلبى است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله نيز بدان تصريح دارد و در قرآن نيز آمده است؛ به درستى كه خداوند مىفرمايد: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ»(3)؛ «پس صورتهايتان را بشوييد». از اين جمله، فهميده مىشود كه شستن صورت واجب است. پس خداوند شستن دستها را عطف بر صورت نمود و فرمود: «وَاَيْدِيَكُمْ اِلَى الْمَرافِقِ»؛ «و دستانتان را تا آرنج بشوييد». بنابراين، خداوند شستن دو دست تا آرنج را به صورت متصل [و معطوف] بيان نمود. پس دانستيم كه شستن تمام دست تا آرنج لازم است. پس خداوند اين دو كلام [موردنظر و جمله بعد] را جدا مىكند و جمله [بعد]، از ماقبل [خود[ جدا مىشود و با فعل جديدى آغاز مىگردد كه: «وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُم»؛ «و سرهايتان را مسح كنيد». پس مىفهميم هنگامى كه فرمود: بِرُؤُوسِكُم، مقدارى از مسح سر كافى است و [اين مطلب[ از مكان باء فهميده مىشود [كه مراد مسح برخى از سر است؛ چرا كه نفرموده وَاْمسَحُوا رُؤُسَكم و آن را مانند فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُم وَاَيْديكُم بدون باء نياورده است و در واقع، امام باء را باء تبعيضيه گرفته اند]. پس خداوند، رجلين را به رأس وصل [و عطف[ نموده است؛ همان گونه كه يدين را به وجه وصل [و عطف [نموده. و هنگامى كه فرمود: «واَرْجُلَكُم الى الْكَعْبَيْنِ»؛ از اينكه رجلين را به رأس وصل كرده، مىفهميم كه مسح بر برخى از قسمتهاى پا نيز كافى است. [اين همان چيزى است كه] رسول خدا صلىاللهعليهوآله آن را براى مردم تفسير كرده بودند، اما مردم سخن او را تباه ساختند.(4) به خوبى آشكار است كه امام با تأسى به دو نكته ادبى در تفسير آيه شريفه (اول: عدم انشاء امر جديد براى شستن دستها و عطف ايديكم به وجوهكم با يك صيغه امر فاغْسِلوا و دوم: تبعيضيه گرفتن باء جارّه در برؤسكم و عطف ارجلكم به آن) سعى در بازگو كردن چگونگى برداشت اين حكم از آيه دارند. البته امام مىتوانستند بدون اين كار، حكم شرعى را براى مخاطب روشن سازند، اما آشكار است كه ايشان در آموزش شيوههاى اجتهاد به فرد پرسش كننده تلاش كردهاند. 2. در روايتى ديگر، زراره و محمد بن مسلم مىگويند: از امام باقر عليهالسلام پرسيديم: نظر شما در مورد نماز مسافر چيست؟ امام فرمود: خداوند بلندمرتبه مىفرمايد: «وَاِذا ضَرَبْتُمْ فِى الاَْرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ اَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلوةِ»؛(5) «هنگامى كه سفر مىكنيد، گناهى بر شما نيست كه نماز خود را كوتاه كنيد.» پس تقصير در سفر واجب شده است، همانند وجوب تمام خواندن آن در «حَضَر». به امام عرض كرديم: خداوند فقط فرموده بر شما «جناحى» نيست و نفرموده «افعلوا» [كه ظهور در وجوب داشته باشد]، پس چگونه [از اين آيه فهميده مىشود كه] واجب گردانيده است؟ امام فرمود: آيا خداوند بلند مرتبه در [مورد] صفا و مروه نفرموده است: «فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما»؛(6) «كسانى كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مىدهند، مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند». آيا نمىبينيد طواف آن دو واجب شده است؟ چون خداوند در كتاب خود آورده و پيامبر او صلىاللهعليهوآله نيز بدان عمل كرده است. تقصير در سفر نيز همين گونه است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله بدان عمل كرده است و پروردگار تعالى نيز آن را در كتابش آورده است.(7) امام خمينى رحمهالله درباره دلايل وجود اجتهاد در عصر معصومان عليهمالسلام مىنويسند: «از جمله آن دلايل، رواياتى است كه به چگونگى حكم شرعى از كتاب خدا اشاره مىكند و به عنوان نمونه، مىتوان به روايت زراره اشاره نمود كه چگونگى آموزش به زراره در راستاى استنباط حكم شرعى از قرآن را بيان مىكند.»(8) ج. دستور به فتوا دادن گام مهم ديگرى كه امام باقر عليهالسلام در راستاى تحكيم بنيادهاى اجتهاد برداشتند، اين بود كه به شاگردان برجسته خود كه از آشنايى كامل به اصول و مبادى فقه و اجتهاد در آن برخوردار بودند، دستور به فتوا دادن فرمودند تا بدين وسيله، راه اجتهاد در فقه، هر چه بيشتر براى شيعه هموار گردد و از سويى، بسترى مناسب براى مرجعيت ياران فقيه خود و نيز رجوع مردم كه گاه دست رسى به امام ندارند، فراهم شود. از جمله افرادى كه مستقيما از سوى امام باقر عليهالسلام بر فتوا دادن براى مردم مأموريت يافت، «ابان بن تغلب» مىباشد. امام باقر عليهالسلام آشكارا به او فرمود: «در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوا صادر كن. همانا كه من دوست دارم بين شيعيانم مانند تو ببينم.»(9) از آنجا كه ابان بن تغلب از شاگردان خاص و برجسته امام در زمينه مسائل فقهى بوده است و نيز دستور مستقيم از سوى امام مبنى بر فتوا دادن داشته، مىتوان نتيجه گرفت كه اجتهاد در آن دوره (حضورامام) نيز جريان داشته است. د. مبارزه با شيوههاى نادرست اجتهاد در دوران امام باقر عليهالسلام برخى از عناصر فرصت طلب زمينه را براى آشفته سازى فرهنگ دينى مهيا ديدند و با اغراض و انگيزههاى گوناگون، سعى در سودجويى به قيمت خدشه دار نمودن تعاليم اسلامى داشتند. تلاش مهم امام باقر عليهالسلام در اين زمينه، در دو جنبه شكل گرفت: ابتدا به اصحاب و ياران نزديك خود، خطر آسيب پذيرى اجتهاد به واسطه شيوههاى نادرست را گوشزد نمودند و آنان را از خطر افتادن در دام آن دور داشتند و در گام ديگر، خود به مبارزه با اين شيوههاى نادرست پرداختند. برخى از اين شيوهها كه از سوى عناصر فرصت طلب سامان دهى و گاه از سوى حاكميت جامعه نيز حمايت و تقويت مىشد در قالب عناوينى چون «قياس»، «استحسان»، «اجتهاد در مقابل نص» و برخى گونههاى «اجماع» جلوه گر شد.(10) امام باقر عليهالسلام در صف اول مبارزه، همواره اطرافيان خود را از افتادن در دام اين گونه شيوهها، برحذر مىداشتند و آنان را حتى از مراوده با افرادى كه در اين عرصه گام مىزنند و آن را دست مايه رسيدن به احكام شرعى مىدانند، دور مىداشتند. امام در گفتارى به زراره چنين ياد آور شدند: «اى زراره! بر تو باد از كسانى كه در دين قياس مىكنند، دورى گزينى؛ زيرا آنان از قلمرو تكليف خود، پا فراتر نهاده و آنچه را بايد مىآموختند، واپس نهادهاند. و به آنچه از آنان خواسته نشده، روى آورده و خود را به سختى انداختهاند. روايات و احاديث را بنابر ذوق خود معنى كرده (استحسان) و بر خدا نيز دروغ بستهاند (اجتهاد در برابر نص) و در نظر من به سان كسانى هستند كه در مقابل شان، آنان را صدا مىزنى، اما نمىشنوند و سرگردان در دين هستند.»(11) و نيز مىفرمود: «سنت [و احكام شرعى [قياس بردار نيست. چگونه مىتوان در سنت قياس كرد، در حالى كه زن حائض [پس از دوران حيض[ مىبايست روزه خود را قضا كند، ولى قضاى نماز بر او واجب نيست!(12) آن حضرت فتوا دادن براى مردم را كه برخاسته از عدم آگاهى و هدايت الهى باشد، به شدت مردود شمرده، مىفرمودند: «هر كس براى مردم، بدون علم و هدايت الهى فتوا بدهد، فرشتگان رحمت و عذاب او را نفرين مىكنند و گناه آنان كه نظر خطاى او را به كار بندند، بر عهده اوست.»(13) امام در راستاى اين موضوع و جهت جلوگيرى از خطر ابتلاء بدان، راهكارهاى مثبت و كارسازى را ارائه فرمودند كه يكى از اين راهكارها «توقف در شبهات» بود. از آنجايى كه افراد گاه به طور ناخواسته گرفتار اين دام مىشدند، آن حضرت بهترين راه را احتياط در مسائل پيچيده، و واگذارى آن به اهلش اعلام نمودند.(14) در همين راستا، «ابوحمزه ثمالى» روايت مىكند كه؛ روزى در مسجد الرسول صلىاللهعليهوآله نشسته بودم كه مردى داخل شد و سلام كرد و به من گفت: كيستى اى بنده خدا؟ گفتم: مردى از اهل كوفه، چه مىخواهى؟ گفت: آيا اباجعفر محمد بن على عليهالسلام را مىشناسى؟ گفتم: آرى، با او چه كار دارى؟ گفت: چهل پرسش و شبهه آماده كردهام و مىخواهم از او پاسخش را دريافت كنم تا آنچه را حق است، بدان حكم كنم و آنچه را باطل است، فرو گذارم. به او گفتم: آيا حق و باطل را به روشنى مىشناسى؟ گفت: بله! گفتم: تو كه حق و باطل را مىشناسى، ديگر چه حاجتى به او [امام باقر عليهالسلام ] دارى؟ گفت: شما كوفيان بى صبر و كم طاقت هستيد. هنوز صحبتم تمام نشده بود كه ابوجعفر عليهالسلام وارد مسجد شد، در حالى كه جماعتى از اهل خراسان و ديگر بلاد او را همراهى مىكردند و از او پرسشهايى راجع به حج مىپرسيدند. رفت تا در جايگاه خود بنشيند. مرد دانشمند نيز نزديك او نشست. من نيز در محلى نشستم كه صدايشان را بشنوم. چند تن از دانشمندان نيز حضور داشتند. وقتى امام پرسشهاى آنان را پاسخ داد، متوجه مرد شد و پرسيد: كيستى؟ گفت: من قتادة بن دِعامه بصرى هستم. امام پرسيد: آيا همان فقيه اهل بصره نيستى؟ گفت: آرى! ابوجعفر عليهالسلام فرمود: واى بر تو اى قتاده! به درستى كه خداوند بلندمرتبه و بزرگ دستهاى از آفريدگان خود را آفريد و آنان را حجت بر ديگر آفريدگان قرار داد. آنان «اوتاد» روى زمين هستند كه براى پروردگارشان ثابت قدم اند و برگزيدگان علم الهى مىباشند كه خدا آنان را پيش از آفريدن انسانها برگزيد و در سايه سار عرش خود جاى داد. قتاده مدتى طولانى سكوت كرد و سر فرو افكند. سپس گفت: پروردگار تو را آرامش بخشد! به خدا قسم كه من پيش روى بسيارى از دانشمندان نشستهام و حتى ابن عباس را هم درك كردهام، ولى هرگز اين گونه كه در محضر شما مضطرب و پريشانم، نزد هيچ كدام آنها نبودهام. اباجعفر عليهالسلام فرمود: واى بر تو! خيال مىكنى كجا هستى و پيش روى چه كسى نشستهاى؟ تو در مقابل كسى نشستهاى كه خداوند در مورد آنان فرموده: «فى بيُوتٍ أذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ ويُذكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَالاَْصالِ رِجالٌ لاتُلْهيهِمْ تِجارةٌ وَلابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَاِقامِ الصَّلوةِ وَايتاءِ الزَّكوةِ(15)». قتاده گفت: به خدا سوگند! راست گفتى، فدايت شوم! آن خانهها از سنگ و گل نيست [و همان است كه خود فرموديد]. اكنون بفرماييد حكم پنير چيست؟ امام باقر عليهالسلام لبخندى زد و فرمود: سؤالت فقط همين بود؟ پاسخ داد: همه را اكنون فراموش كردهام. امام فرمود: اشكالى ندارد.(16) جايگاه خردورزى دينى از نگاه امام باقر عليهالسلام امام باقر عليهالسلام جايگاه ويژهاى براى فقه و تعميق در آن و به اصطلاح تفقه در دين قائل بودند و فقيه در دين را شخصيتى ممتاز و برجسته معرفى مىكردند و مىفرمودند: «مُتَفَقِّهٌ فِى الدّينِ اَشَدُّ عَلَى الشَّيْطانِ مِنْ عِبادَةِ أَلْفَ عابِدٍ؛(17) وجود يك فقيه در دين براى شيطان از عبادت هزار عابد سختتر است.» ايشان ضمن تشويق و ترغيب ديگران به تفقه در دين مىفرمودند: «تفَقّهُوا فِى الْحَلالِ وَالْحَرامِ وَ اِلاّ فَاَنْتُمْ اَعْرابٌ؛(18) در حلال و حرام تفقه كنيد تا از «اعراب» [باديه نشين] نباشيد.» همچنان كه خداوند متعال درباره نادانى و جهل اعراب باديه نشينى كه به سختى اسلام را مىپذيرفتند، فرمود: «اَلاَْعْرابُ اَشَدُّ كُفْرا ونِفاقا»؛(19) «اعراب [باديه نشين] كفر و دورويى شان بيشتر است.»اگر چه روايت فوق به طور مستقيم دلالت بر اجتهاد ندارد، اما مىتوان گفت كه به گونهاى تلويحى به ترغيب و تشويق مردم نسبت به آن مىپردازد. از اين رو، امام باقر عليهالسلام نسبتا در اين زمينه به اصحاب و نزديكان خود سخت گير به نظر مىرسيدند و گاه با تهديد زمينههاى تحريك آنان را براى دنبال كردن اين سنت فراهم مىآوردند و مىفرمودند: «اگر جوانى از جوانان شيعه را نزد من آورند كه دنبال تفقه در دين نباشد، او را تنبيه خواهم كرد.»(20) كه از اين مطلب به خوبى حساسيت و اهميت موضوع فهميده مىشود. 1.همان. 2.اعيان الشيعة، سيد محسن امين، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، بى تا، ج1، ص137. 3.مائده/6. 4.وسائل الشيعة، محمد بن الحسن الحرّ العاملى، بيروت، داراحياء التراث العربى، چاپ پنجم، 1403 ق، ج1، ص290. 5.نساء/ 101. 6.بقره/ 158. 7.بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، تهران، دارالكتب الاسلامية، چاپ اول، 1362 ش، ج2، ص276. 8.الرسائل، روح اللّه خمينى، قم، اسماعيليان، 1385 ق، ج2، ص128. 9.قاموس الرجال، شيخ محمد التسترى، قم، مؤسسة النشر الاسلامىّ التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، چاپ دوم، 1410 ق، ج1، ص97. 10. به ياد داشته باشيم كه اهل سنت هر گونه اجماع را معتبر مىدانند كه همه آنها در فقه شيعه معتبر نيست و فقط اجماعى كه كاشف از قول معصوم باشد، در مواردى حجّيّت دارد. ر.ك: اجتهاد و تقليد، محمد دشتى، قم، نشر مؤسسه تحقيقاتى اميرالمؤمنين عليهالسلام ، چاپ اول، 1374 ش، ص119. 11. وسائل الشيعه، ج18، ص39. 12. بحارالانوار، ج2، ص308، عَن ابى جعفر عليهالسلام قال: «اِنَّ السُّنَّةَ لاتُقاسُ، وكَيْفَ تُقاسُ السُّنَّةُ وَالْحائِضُ تَقْضِى الصِّيامَ وَلاتَقْضِى الصَّلاةَ.» 13. بحارالانوار، ج2، ص118. عن ابى جعفر عليهالسلام قال: «مَنْ أفْتَى النّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاهُدىً مِنَ اللّهِ لَعَنَتْهُ مَلائِكةُ الرَّحْمَةِ وَمَلائِكَةُ الْعَذابِ، وَلَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْياهُ.» 14.به عنوان نمونه ر.ك: بحارالانوار، ج2، ص307. 15. نور/36 و 37: «در خانه هايى كه خداوند رخصت داده كه [قدر و منزلت آنها] رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. در آن [خانه ها] هر بامداد و شامگاه او را نيايش كنند، مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمىدارد.» 16.أنوار البهية فى تواريخ الحجج الالهية، شيخ عباس قمى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ اول، 1418 ق، ص136؛ بحارالانوار، ج46، ص358. 17. بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد صلىاللهعليهوآله ، ابوجعفر بن الحسين بن فرّوخ صفّار القمى، قم، منشورات مكتبة آية اللّه العظمى المرعشى النجفى، 1404ق، ص7. 18.بحارالانوار، ج1، ص214. 19.توبه/98. 20. بحارالانوار، ج1، ص214.[/align]
-
مهندسي فرهنگي در عصر امام باقر علیه السلام
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در امام محمد باقر (ع)
[align=justify] مهندسي فرهنگي در عصر امام باقر علیه السلام ضرورت الگوبرداري از پيامبران قرآن به سرگذشت شماري از پيامبران پرداخته كه تعدادشان از عدد سي نيز تجاوز نمي كند. اين گروه منتخب درحالي از سوي قرآن مطرح مي شود كه شمار پيامبران الهي در طول تاريخ بشري از آدم(علیه السلام) تا خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) به تعبير مشهور بيش از يك صد و بيست و چهار هزار مي باشد. انتخاب و گزينش اين شمار اندك خود بيانگر اموري چند است. در آيات قرآني به مردم و مومنان فرمان داده شده تا به رسالت ايشان ايمان آورده و بي هيچ تفرقه اي آنان را بزرگ شمارند و ارج نهند. از آنها پيروي كرده و به عنوان «منعم عليهم غيرمغضوب و غيرگمراه» از راه راستشان پيروي كنند. با اين همه، يادكرد سرگذشت شماري بسيار اندك، به اين معناست كه ايشان مجموعه كامل و جامع هستند كه زندگي انسان را مي توانند تبيين كنند. هر عنصري را كه در زندگي انسان و سرنوشت آدمي تاثيرگذار است مي توان در اين مجموعه گزينشي قرآن يافت. زندگي و سرگذشت آنان نه تنها بيانگر تمامي جزئيات زندگي بشر و حالات و مقتضيات پيش روي ايشان است بلكه حالات متعدد هر فردي را نيز روشن مي كند. از اين روست كه اين شمار از پيامبران به عنوان الگوي زندگي فردي و جمعي بشر مطرح شده و از مردمان خواسته شده تا در حالات مختلف زندگي و يا در شرايط و مقتضيات زندگي جمعي از نظر فرهنگي و سياسي و اجتماعي و خانوادگي و اقتصادي از روش و شيوه آنان استفاده شود. به اين معنا كه انسان درهر حالت و شرايطي كه قرار گيرد نمونه هايي از آن را مي توان در گزارش هاي قرآن يافت و از آن بهره گرفت. هرچند كه هرشخصي به جهت چيرگي بعدي از ابعاد و خصوصيات فيزيكي و رواني و شخصيتي، گرايش به نوع خاصي از زندگي دارد. به عبارت ديگر برخي اصولا شخصيتي همانند حضرت موسي(علیه السلام) و يا يوسف(علیه السلام) دارند و از نظر شخصيتي گرايش و تمايلاتي از نوع تمايلات آن حضرات(علیه السلام) نشان مي دهند. بطور مثال عده اي روش زندگي شان با غلبه شخصيتي موسي(علیه السلام)، موسوي است. علامه آيت الله حسن زاده آملي در درس هاي فصوص الحكم و مصباح الانس از اين حالت به «علي قلب موسي(علیه السلام)» تعبير مي كرد. به اين معنا كه شخصيت ايشان براساس شخصيت موسي(علیه السلام) شكل گرفته و متمايل به اين نوع زندگي است. به هرحال زندگي پيامبراني كه در قرآن بيان شده به معناي مجموعه جامع و كاملي است كه انسان در زندگي فردي و اجتماعي خويش مي تواند آن را سرمشق خود قرار دهد. البته در آيات قرآني بخشي از زندگي پيامبران نقد شده و از انسان ها خواسته شده كه اين بخش را الگوي خويش قرار ندهند. به عنوان نمونه از مردم خواسته شده تا حضرت ابراهيم(علیه السلام) را سرمشق خويش قرار دهند مگر در مسئله استغفار كردن براي مشرك؛ زيرا آن حضرت به آزر عموي خويش كه سرپرستي وي را به عهده داشت وعده مي دهد كه در پيشگاه خداوند براي او استغفار و درخواست آمرزش كند. يا در داستان حضرت يونس(علیه السلام)و پيروي از وي را درباره عدم انجام وظيفه پيش از اذن خروج، نقد مي كند و به مسئله ابتلاء و گرفتاري او دراين زمينه اشاره مي كند كه به جهت آن كه پيش از اذن خروج، از شهر بيرون رفته و مردمان را به خود واگذاشته بود گرفتار نهنگ و اسارت چهل روزه مي شود تا اينكه به توبه از آن رهايي مي يابد. اين گزارش هاي قرآني به اين معناست كه انسان چگونه مي بايست در زندگي فردي و اجتماعي خويش از سرمشق هاي عيني و ملموسي چون پيامبران و اوليا استفاده كند. زندگي امامان معصوم همانند لقمان حكيم(علیه السلام) و خضر (علیه السلام) و پيامبران خدا، الگوي زندگي ماست. بازخواني زندگي آن حضرات(علیه السلام) مي بايست تنها به ا ين معنا باشد كه علي قلب هر يك از ايشان حركت كرده و زندگي خويش را سامان دهيم. در نوشتار كوتاه حاضر، با نگاهي گذرا به زندگي امام باقر(علیه السلام) تلاش مي شود تا نقش ايشان در مهندسي فرهنگي امت اسلام بازشناسي شده و راهكارها و موقعيت و وضعيت زمان آن حضرت بازخواني شود. عصر آشوب امام باقر(علیه السلام) در حادثه كربلا چهار و يا پنج ساله بود، بنابراين مي توان گفت كه آن حضرت متولد سال 56 و يا 57 هجري است. حادثه كربلا رخدادي عظيم در زندگي امامان(علیه السلام) و امت اسلامي است. اين رويداد بسياري از معادلات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي را به هم ريخت. دولت اموي از آن پس در سراشيب سقوط قرار گرفت و آشوب و هرج ومرج همه كشورهاي اسلامي و مرزهاي خلافت سلطنتي را دربرگرفت. دولت هاي چندي شكل گرفت و جنگ و درگيري ميان آنان امنيت اجتماعي را به شدت كاهش داد و ترور و قتل هاي بي دليل و سياسي و مذهبي افزايش يافت و بطور كلي عصر پس از رخداد عاشورا، عصر متاثر از آن شد و قيام هاي پياپي در مكه و مدينه و كوفه و جاهاي ديگر اركان خلافت سلطنتي را سست كرد. امام باقر(علیه السلام) در اين شرايط رشد كرد درحالي كه حادثه خونين و شهادت جد و خويشان خويش را به چشم ديده و خواري اسارت و سختي ها و دشواري هاي سفر اسارت از كربلا تا كوفه و تا شام را چشيده بود. بي گمان اين رخداد همان گونه كه در زندگي امت تاثير جدي گذاشته بود در زندگي آن حضرت نيز تاثيرگذار بوده است. امام سجاد(علیه السلام) در زماني به امامت رسيد كه شرايط، اجازه هرگونه فعاليت را از وي سلب كرده بود. به كارگيري شيوه دعا براي بيان مطالب و آموزه هاي ديني خود بيانگر تشديد فشارها از سوي حكومت برضد رهبري آن حضرت(علیه السلام) بود. حضرت سجاد(علیه السلام) هرچند اجازه يافت كه به مدينه بازگردد ولي در شرايط بسيار سخت به نوعي در بازداشت خانگي قرار داشت. يزيد و پس از آن امويان كوشيدند تا با بازداشت خانگي و مهار شديد آن امام از هرگونه گسترش قيام جلوگيري كنند. بي گمان تلاش هايي كه ازسوي برخي از رهبران سياسي آن زمان به عنوان انتقام از خون امام حسين(علیه السلام) انجام مي شد مي توانست تزلزلي در اركان حكومت اموي ايجاد كند ولي اين قيام ها نمي توانست مشروعيت نظام را تهديدكند؛ زيرا مدعيان خلافت تفاوت چنداني از نظر مردم با حاكمان و خلفاي وقت نداشتند. همان اندازه كه حكومت از مشروعيت بهره مند بود آنان از آن مقدار هم كم بهره تر بودند؛ زيرا ابزارهاي تبليغاتي قوي اي در دست نداشتند. اگر كسي و مجموعه اي مي توانست و اين قدرت را داشت تا حكومت اموي را از مشروعيت ساقط كند، امام سجاد(علیه السلام) و خاندان بني هاشم بودند، ديگران از نظر مردم و حكومت خود يا مدعيان بودند و يا افرادي خارجي كه برضد حكومت وقت قيام كرده اند. از اين رو حضرت امام سجاد(علیه السلام) و بني هاشم به عنوان دشمنان فعلي و يا بالقوه حكومت به شمار مي آمدند از اينرو كنترل آنان تشديد مي شد. آن حضرت دراين شرايط حتي نتوانست پيام هاي انقلاب حسيني را جز در مقطعي خاص بيان كند و همين كه به مدينه بازگردانده شد، تحت بازداشت قرار گرفت و هرگونه رفت و آمد و سخنانش به عنوان تهديد دولت قلمداد شد. اين گونه است كه فرصت آن نيافت تا به مهندسي كامل بپردازد. دراين زمان او تنها توانست از راه دعا و نيايش شمار اندك ياران وفادار به نظام ولايي را حفظ كند. البته روش و شيوه اي كه ايشان انتخاب كرد درعصر پس از وي آثار خود را نشان داد. همين ياران اندك با بهره گيري از شيوه دعا و اطلاعاتي كه از اين راه درباره نظام حق و دولت ولايي منتقل مي شد به دور امام باقر(علیه السلام) گرد آمدند. مهندسي فرهنگي دولت اموي دولت اموي نيازمند ابزاري براي مشروعيت بخشي و تداوم مشروعيت حكومت بود. نظام ولايي و فرهنگ اسلامي كه علويان تبليغ مي كردند مشروعيت آنان را تهديد مي كرد. آنان كه به عنوان انتقام از قاتلان خليفه گرد آمده بودند اكنون نيازمند آن بودند كه خلافت سلطنتي خويش را توجيه كنند و به آن مشروعيت بخشند. قيام كربلا بسياري از تلاش هاي معاويه در مشروعيت بخشي حكومت اموي را مخدوش ساخته و متزلزل كرده بود. اكنون مي بايست دوباره با مهندسي جامع فرهنگي، مشروعيت تازه اي به خلافت سلطنتي داده مي شد. بهره گيري معاويه از احاديث سازي و نسبت دادن آن به پيامبر و يا استفاده از روش هاي بني اسرائيل و اسرائيليات، ديگر كارايي لازم را نداشت. جبرگرايي كه معاويه آن را تبليغ مي كرد پذيرش هر دولت ظالم و ستمگري را براي مردم آسان مي كرد ولي اين به تنهايي ثبات دولت اموي را تضمين نمي كرد. هر دولتي چون دولت مختاري يا دولت زبيري نيز مي توانست از آن بهره گيرد. در اين زمان، فرهنگ ها و اقوام مختلف به اسلام روي آورده بودند و مرزهاي جغرافياي اسلام از سند و آمودريا گذشته و از آفريقا و شاخ آفريقا فراتر رفته بود. فرهنگ ها و افكار و نظريه هاي حقوقي و اقتصادي ديگري در جامعه اسلامي گسترش يافته بود. تبادل فرهنگي موجب شده بود تا نظام حقوقي روم و نظام اقتصادي يهودي و نظام تفكري عرفان مسيحي اسكندريه و تصوف بودايي شرقي وارد حوزه فرهنگي اسلام شود. امويان مي كوشيدند تا با ايجاد بحث هاي علمي، نوانديشي ديني را تقويت كنند. بحث هايي كه امروز درباره تجربه ديني و كلام الهي و كلام جديد مطرح مي شود در آن دوره نيز به شدت رواج يافته بود. بحث اختيار و جبر و يا مخلوقيت قرآن و يا كلام نفسي و يا نزول كلامي قرآن و مانند آن مباحثي بود كه به شدت در جامعه ترويج داده مي شد. نوانديشي ديني به احزاب اموي اين فرصت را داد تا به كمك عناصر بيروني ديني به خواسته هاي خويش دست يابند. دولت اموي، مهندسي فرهنگي اي را در نظر داشت كه بي شباهت با مهندسي فرهنگي امروز تابوي فرهنگي نيست. هدف از همه اين ها چيزي جز بيرون راندن تفكر ولايي و نظام فرهنگي ناب اسلام نبود كه بر امامت و عدالت تأكيد داشت. در اين دوره فشارهاي بي اندازه نژادپرستي عربي از سوي معاويه و دولت اموي، واكنش نژادي اقوام ديگر را به دنبال داشت. تأكيد بر اقوام و قوميت هاي نژادي موجب مي شد تا همگرايي كاهش يابد و دولت اموي خود را كم تر درگير كند. نيروها و سرمايه هاي بسياري در جنگ هاي فكري مذهبي و تفكري هزينه مي شد و به تحليل مي رفت. دولت اموي توانست با بهره گيري از مهندسي جديد و آوردن ترجمه هاي متون آرامي و پهلوي و تفكرات پيش از اسلامي، فرهنگ اسلامي را به چالش بكشاند. در اين دوره است كه مسئله تصوف و جبرگرايي و فلسفه غربي آرامي و مانند آن حيات فرهنگي اسلام را تهديد مي كند. نظام ولايي كه بر پايه مهندسي فرهنگي اسلام برقرار شده بود اين گونه خود را در خلا مي يافت. هر نظامي بي پشتوانه فرهنگي نمي تواند ايجاد و يا پا بر جا بماند. اكنون فقه و حقوق از فقه و حقوق اسلامي به مراتب دورتر شده بود. عناصر فرهنگي ديگر از اقوام و فرهنگ هاي غيراسلامي جايگزين عناصر فرهنگي اسلام شده و نظام ولايي جايگاهي در تفكر مردم نداشت. اين گونه است كه امام باقر(علیه السلام) خود را در جايي مي بيند كه مي بايست به ترسيم نظام فرهنگي جامع و كاملي بپردازد كه با شرايط و مقتضيات زمان خود هماهنگي و سازگاري داشت. مباحث فلسفي و عرفاني و صوفي و نظام هاي حقوقي رومي و ايراني و نظامي اقتصادي غربي و شرقي، جامعه اسلامي را از اسلاميت بيرون برده و تنها نامي از آن بر جاي گذاشته بود. اين نظام فرهنگي جديد به هدف مشروعيت بخشي به نظام سياسي خلافت سلطنتي ايجاد شده و در جامعه ريشه گرفته بود. مهندسي فرهنگي امام باقر علیه السلام امام باقر(علیه السلام) در اين شرايط كوشيد تا نظام فرهنگي اسلامي را بازسازي و باز توليد كند. شرايط به گونه اي بود كه همه عناصر اسلامي به شكل التقاطي از محتوا تهي شده بود. واژگان، اسلامي بود ولي محتوا همان عناصري را القا مي كرد كه در نظام فرهنگي و حقوقي غربي و شرقي وجود داشت. در اين دوره امام با بهره گيري از شرايط فراهم آمده هرج و مرج و آزادي انديشه و بيان توانست با گردآوري كساني كه به نظام ولايي وفادار بودند نظام فرهنگي اسلام را بازسازي كند و به اصلاح امت جد خويش به شكلي ديگر اقدام كند. امام باقر(علیه السلام) كوشيد تا نظامي جامع و كامل را دوباره بازسازي كند كه هم در واژگان و هم در محتوا از اسلام قرآني بهره مند بود. اگر نظامي را كه امويان در حوزه هاي مختلف فرهنگي سياسي و اجتماعي و حقوقي پديد آورده بودند نظامي جامع و كامل بود كه مشروعيت نظام خلافت سلطنتي را تضمين و توجيه مي كرد، امام باقر(علیه السلام) نيز نظامي را پي ريزي كرد كه اين گونه جامع و كامل بود. از اين روست كه امام باقر(علیه السلام) طبق وعده پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، باقرالعلوم شد. در روايات است كه پيامبر(علیه السلام) آن حضرت را باقرالعلوم(علیه السلام) و شكافنده دانش ها ناميد. به جابربن عبدالله انصاري فرمود كه سلام آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) را به محمدبن علي باقرالعلوم برساند و جابربن عبدالله در سن شش سالگي به ملاقات آن حضرت مي رود و در كوچه هاي مدينه زماني كه باقرالعلوم سرگرم بازي بوده سلام رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را به ايشان مي رساند. امام(علیه السلام) در حوزه كلام كه عهده دار دفاع و پاسداري از مرزهاي عقيده و ايمان است شاگرداني بزرگ و نام دار تربيت مي كند. شاگرداني كه بتوانند در برابر تفكرات رومي و يوناني و غربي و هم چنين شرقي از ايراني و هندي بايستند و پاسدار مرزهاي تفكرات ناب اسلامي و قرآني باشند. مهندسي تمدني در حوزه علوم و فنون روز نيز اين گونه عمل مي كند و تنها به نيازهاي صرف ديني نمي پردازد؛ زيرا نظام مهندسي ايشان مي بايست عهده دار مهندسي تمدني باشد و تمدن بي علوم و دانش هاي انساني، ممكن و شدني نيست. بازسازي مهندسي تمدني ايشان بر پايه اسلام و قرآن انجام مي شد و در همه عناصر خود حتي در شيمي و فيزيك و جغرافيا و نجوم عناصر نشانه و آيه بودن را با خود حفظ مي كرد. امام نمي خواهد تمدني را بسازد كه تنها دنياي آدمي را آباد كند بلكه بايد متوجه هدف آفرينش و هستي باشد. از اين رو در همه علوم عناصري از دين را به گونه اي وارد مي كند كه شخص در دانش جويي خويش آيه و نشانه بودن را همزمان ادراك و فهم كند. اين مسئله موجب مي شود كه دانش هايي كه به شاگردان منتقل مي كند عناصري از دين اسلام و حكمت قرآني را همراه داشته باشد و شخص هرگز از خدا غافل نشود. فقه و حقوق وارداتي، جايگزين فقه نبوي از آن جايي كه گسترش دولت و مرزهاي جغرافيايي نيازها و شرايط جديدي را پديد مي آورد نظام خلافت سلطنتي براي جايگزين كردن و پاسخ دادن به نيازها و شرايط، از فقه و حقوق رومي و ايراني بهره مي گرفت. اين مسئله موجب شد تا فقه اسلامي از اصالت و مركزيت بيرون رود و فقه و حقوق رومي و ايراني در بسياري از امور به ويژه در حوزه امور دولت و نظام سياسي و اجتماعي، خود را بر جامعه تحميل كند. به نظر مي رسد كه همين مسئله موجب شد تا در اين عصر و عصر صادق(علیه السلام) مكاتب فقهي متعددي پديد آيد و حتي برخي با تشديد مخالفت ها خواهان بازگشت به عصر فقه نبوي شوند و براي رهايي از مشكلاتي كه پديد آمده بود به ظاهر فقه نبوي بسنده كنند. تفكر اشعري در حوزه انديشه و اعتقادات و تفكر ظاهري در فقه و حقوق واكنش طبيعي به اين فرآيند رومي و ايراني شدن فقه و حقوق اسلامي و يا اعتقادات مردم بود. قياس گرايي حنفي نيز پاسخي بود به نياز دولت مردان در حوزه فقه و حقوق. از اين روست كه امام باقر(علیه السلام) و نيز امام صادق(علیه السلام) به بازسازي فقه و حقوق برپايه وحي مي پردازند. در اين دوره دو جريان ديگر پديد مي آيد. جرياني افراطي كه مي كوشد براي مقابله با تهاجم فرهنگي غربي و ايراني حمايت شده از سوي دولت اموي به عناصر ظاهري عصر نبوي بازگردد و جرياني ديگر كه مي كوشد تا با عقل گرايي افراطي، خود را از مشكلات و تهاجمات فرهنگي برهاند. از اين رو دو جريان اعتزال و اشعري با نمودها و نمادهايي در حوزه ظاهرگرايي و قياس گرايي، خودنمايي مي كند.در مقابل اين جريان هاي به ظاهر اسلامي، مهندسي فرهنگي و جامع امام باقر قرار مي گيرد كه بر پايه اصول اسلامي و اعتدال قرار دارد. ازاين رو هم عقل گرايي اعتزالي را در بخشي با خود همراه دارد و هم ظاهرگرايي حديثي را به كار مي گيرد. اين گونه است كه مهندسي فرهنگي امام باقر (علیه السلام) و فرزندش از جامعيت و كمالي برخوردار مي گردد و نظام ولايي را دوباره بر اين اساس بازسازي مي نمايد تا بتواند در جريان سياسي و نظام فعال آن نقش مثبت و تاثيرگذاري را ايفا كند به گونه اي كه در عصر امام موسي كاظم (علیه السلام) و عصر امام رضا(علیه السلام) نظام ولايي با مهندسي كامل آن حضرات (علیه السلام)، تاثيرات خود را به روشني نشان مي دهد. به هر حال چنان كه گفته شد هر يك از امامان(علیه السلام) همانند هر يك از پيامبران، در شرايط و مقتضيات خاص قرار داشتند و به شكل كامل و درست وظيفه خود را عمل كرده اند. بازخواني سرگذشت و تحليل زندگي آنان مي بايست همانند بازخواني زندگي پيامبران(علیه السلام) در قرآن انجام شود و با توجه به شرايط زندگي آنان و مناسبات اجتماعي و فرهنگي و مانند آن از هر يك از آموزه هاي آنان در جريان مهندسي زندگي و تمدني خويش بهره گيريم. از اين رو به نظر مي رسد كه زندگي هر يك از اين الگوهاي عيني مي تواند در شرايط مختلف و متضاد، فرد و يا جامعه را به سرانجام رساند. بر ماست كه با بازخواني درست زندگي و شرايط آنان و وضعيت و نيازهاي جامعه امروز، از روش ها و راهكارهاي پيشنهادي و عملي آنان استفاده كنيم. اين گونه است كه به درستي از آنان در زندگي اسوه گرفته ايم. نويسنده:علي رضايي [/align]