لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید
جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'قزوینی'.
4 نتیجه پیدا شد
-
قیمه نثار قزوینی مواد فوق را با 2 پیمانه آب روی حرارت قرار دهید و حدود یک ساعت بعد، نیمی از خلال بادام خیس خورده را به گوشت اضافه کنید تا گوشت کاملاً مغز پخت شود... مواد لازم برای 4 تا 6 نفر گوشت مغز ران گوسفندی 500 گرم برنج 6 پیمانه زرشک 2 قاشق غذاخوری شکر 1 قاشق غذاخوری پیاز داغ 2 قاشق غذاخوری رب گوجه فرنگی 1 قاشق غذاخوری خلال پرتقال شیرین شده 1 قاشق غذاخوری خلال بادام 1 قاشق غذاخوری خلال پسته 1 قاشق غذاخوری گلاب 1 قاشق غذاخوری دارچین، هل، زیره 1 قاشق غذاخوری کره 100 گرم زعفران آب گرفته غلیظ 1 قاشق غذاخوری نمک، فلفل، زردچوبه به میزان لازم طرز تهیه: برنج را از قبل خیس کرده و دم کنید. گوشت را به صورت قیمه ای خرد کنید و با پیاز داغ، رب گوجه فرنگی، فلفل سیاه، زردچوبه و کمی روغن تفت دهید. مواد فوق را با 2 پیمانه آب روی حرارت قرار دهید و حدود یک ساعت بعد، نیمی از خلال بادام خیس خورده را به گوشت اضافه کنید تا گوشت کاملاً مغز پخت شود. بقیه ی خلال بادام خیس خورده را در کمی کره تفت دهید. خلال پسته را نیز در گلاب خیس کنید، سپس در کمی کره تفت دهید. زرشک شسته و خیس خورده را با کمی کره تفت دهید شکر را روی آن بریزید و شعله را خاموش کنید. یک پیمانه از برنج را که دم کشیده است با زعفران ترکیب نموده و برنج زعفرانی را آماده کنید. تزیین: برنج گرم را داخل قالب میان تهی، مخصوص ژله بریزید و با قاشق خوب فشار دهید تا برنج به فرم قالب در آید. سپس آن را در دیس برگردانید. در قسمت میان تهی، قیمه پخته به همراه خلال بادام را بریزید و طبق تصویر روی آن را با نوارهای برنج زعفرانی، زرشک، خلال پسته، خلال بادام و خلال پرتقال شیرین شده تزیین کنید.روی همه ی مواد آماده شده از ادویه ذکر شده بپاشید و از طعم و ظاهر خوب آن لذت ببرید. انرژی کل: 3500 کیلو کالری
-
دیوان عارف قزوینی (مجموعه آثار) کد کتاب : ۱۳۶۳۷۱۴ نویسنده : مهدی اخوت,محمدعلی سپانلو محل نشر : تهران تاریخ نشر : ۸۷۰۲۰۱ رده دیویی : ۸fa۱.۶ قیمت : ۷۰۰۰۰ قطع : وزیری جلد : گالینگور تعداد صفحه : ۵۶۲ زبان کتاب : فارسی نوبت چاپ : ۲ تیراژ : ۱۱۰۰ شابک : ۹۶۴-۶۷۳۶-۴۹-۱ موضوع : عارفقزوینی، ابوالقاسم، ۱۲۶۱؟ - ۱۳۱۲ ق.
-
زندگینامه عارف قزوینی به مناسبت روز درگذشت ایشان
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در مشاهیر ایران
ابوالقاسم عارف قزوینی جنسیت: مرد نام پدر: ملا هادی وکیل تخلص: عارف تولد و وفات: (۱۲۵۹ -۱۳۱۲) قمری محل تولد: قزوین شهرت علمی و فرهنگی: موسیقیدان و تصنیفساز و خواننده و خطاط و شاعر [align=justify]وی تحصیلات قدیم را در زادگاه خود فرا گرفت و به دو هنر خط و موسیقی اهتمام بیشتری ورزید و به شهرت رسید. اساتید او در خوشنویسی، آقا محمدرضای کتابفروش، آقا شیخ محمدرضا شالی خوشنویس و آقا شیخ علی شالی، معروف به سکاک، بودند. فن موسیقی را نزد حاجی صادق خرازی آموخت. در جوانی به رشت رفت و با رفعت علیشاه آشنا شد. سپس به تهران آمد. او پس از انقلاب مشروطیت، طبع شعر خود را در راه دفاع از آزادی و مشروطه و بر ضد مظالم طبقۀ حاکم بهکار گرفت. هنگام قیام محمد تقیخان پسیان، به خراسان رفت و در تئاتری به قاجاریه ناسزا گفت، به همین سبب، ایرج میرزا منظومۀ "عارفنامه" را در هجو او سرود. عارف بیشتر اوقات متواری و در حال مسافرت بود. در ایام مهاجرتف او به نواحی غرب و بغداد و کرمانشاهان و استانبول نیز مسافرت کرد و با آزادیخواهان آن شهرها همکاری داشت. وی اواخر عمر را در تنگدستی در همدان گذرانید و همانجا درگذشت و در جوار مقبرۀ ابو علی دفن شد. کار بزرگ عارف تحول عظیمی بود که در ترانهسرائی پدید آورد. شهرت و حیثیت ملی وی برای تصنیفهای وطنی او است که در مواقعی حساس سروده و با ملت ایران همدلی کرده است. دیگر از امتیازهای بزرگ تصنیفهای او آن است که او خود هم شاعر و موسیقیدان و هم آوازهخوان بود و تصنیف را با مهارت و استادی فوقالعادهای برای بیان مقاصد و مضامین ملی بهکار میبرد. وی در غزلهای خود از سعدی و حافظ پیروی کرده است. اثر او "دیوان" شعر است. [/align] -
افتخار آفاق - عارف قزوینی (1312-1258 هـ.ش) ، استان قزوین پایان كتاب استان قزوین را با نمونههایی از آثار بزرگان ادب این استان مزین میكنیم: افتخار همه آفاقی و منظور منی شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی به سر زلف پریشان تو دلهای پریش همه خو كرده چو عارف به پریشان وطنی ز چهرو شیشه دل میشكنی تیشه بر ریشه جان از چه زنی سیماندام ولی سنگدلی سستپیمانی و پیمانشكنی اگر درد من به درمان رسد چه میشه شب هجر اگر به پایان رسد چه میشه اگر بار دل به منزل رسد چه گردد سر من اگر به سامان رسد چه میشه سر من اگر به سامان رسد چه میشه زغمت خون میگریم، بنگر چون میگریم ز مژه دل میریزد، ز جگر خون میآید افتخار دل و جان میآید یار بیپرده عیان میآید تو اگر عشوه بر خسرو پرویز كنی همچو فرهاد رود در عقب كوهكنی متفرق نشود مجمع دلهای پریش؟ تو اگر شانه بر آن زلف پریشان نزنی ز چهرو شیشه دل میشكنی تیشه بر ریشه جان از چه زنی سیماندام ولی سنگدلی سستپیمانی و پیمانشكنی سستپیمانی و پیمانشكنی به چشمت كه دیده از صورتت نگیرم اگر میكشی و گر میزنی به تیرم تو سلطان حسن و من كمترین فقیرم گزندم اگر ز سلطان رسد چه میشه گزندم اگر ز سلطان رسد چه میشه زغمت خون میگریم بنگر چون میگریم ز مژه دل میریزد ز جگر خون میآید خون صد سلسله جان میریزد به سر كشته جان میآید