لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید
جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'مردم'.
11 نتیجه پیدا شد
-
[align=justify] رمضان در فرهنگ مردم آنچه در پی می آید گزارشی است از انواع رسوم اعلام وقت سحر و شیوه های مختلف آن و نگارنده در این گفتار تنها گزارشگر است: روشهای بیدار شدن در سحر از قدیم الایام برای بیدارشدن در سحرهای ماه مبارک رمضان و تشخیص وقت دقیق سحر و انجام اعمال مخصوص سحر از وسایل و روشهای گوناگونی استفاده می کردند. بعضی از این روش ها امروزه نیز متداول و برخی منسوخ شده اما شرح یکایک آنها شنیدنی و قابل توجه است. ماه و مهتاب از روی تجربه می توان تشخیص داد وقتی ماه به محل معینی در آسمان برسد سحر نزدیک است. همچنین اهالی مناطق مختلف از روی خطوط و زوایایی که پرتو ماه با یکی از اجزای ساختمان خانه یا چیز ثابتی مثل درخت و تیرک پیدا می کند متوجه می شوند سحر شده است. ستارگان بشر از روزگاران کهن با علم نجوم آشنا بوده و از روی ستارگان و کواکب وقت و زمان و سعد و نحس بودن آن را پیش بینی می کرده است. از این روی یکی از متداولترین روشها برای تشخیص سحر از دیر زمان شناختن ستارگان و محل و جای آنها در آسمان بوده است. در غالب شهرها ازجمله درمناطق کویری و جنوبی کشورمان مثل یزد، کرمان وفارس که صافی آسمان و درخشندگی ستارگانش مشهور است ، اغلب مردم به خصوص پیرمردان و پیرزنان از روی ستارگان و محل و موقعیتشان سحر را تشخیص می دهند. مردم هر شهر و دیاری برای ستارگان سحری اصطلاحات و نامهای خاص خود دارند که بسیار شنیدنی است. در یزد از روی مجموعه ستاره های " نیم گزک" ، " گزوپرویز" و " گزوترازو" وقت سحر را تشخیص می دهند، ستاره " نیم گزک" از چند ستاره تشکیل می شود که در خط مستقیمی قرار دارند و طول آنها به علت خطای چشم نزدیک به نیم گز به نظر می رسد و در نزد عوام به این نام شهرت یافته است. در مشهد از روی سه ستاره که به " نیم ذرع" مشهور است وقت سحر را معین می کنند. ستاره های نیم ذرع باید همان ستاره هایی باشند که در یزد " نیم گزک" نامیده می شوند. آن طوری که پیرمردان مشهد می گویند، اول شب این ستاره ها در جنوب غربی قبله به صورت عمودی دیده می شوند که به تدریج به وسط آسمان می آیند و نصف شب به صورت افقی روبه روی قبله ظاهر می شوند . از نیمه شب ستاره ها به سمت جنوب شرقی قبله سرازیر می گردند و لحظاتی بعد از سحر محو می شوند. با ناپدیدشدن این ستارگان صدای اذان صبح از گلدسته های مساجد بلند می شود. لازم به تذکر است هر چه روز کوتاهتر شود ستاره های نیم ذرع زودتر نمایان می شوند و هر چه روز بلندتر شود دیرتر دیده می شوند. همچنین در مشهد از روی ستاره های" هف برارو" که در نقاط دیگر به " هفت برادر" مشهور است سحر را تشخیص می دهند. ریش سفیدان مشهد گویند دو مجموعه ستاره " هفت برارو" در آسمان وجود دارد که هر مجموعه شامل هفت ستاره است. یکی از این مجموعه ها به ستاره " هف براروی بزرگ" یا " خرس بزرگ" و مجموعه دیگر به " هف براروی کوچک" یا " خرس کوچک" مشهور است. در اراک زمانی که ستاره " هفت برادران یا خرس بزرگ" نزدیک به پنجاه ذرع مانده به مغرب برسد سحر است و وقتی ستاره هفت برادران به پشت کوه می رود ستاره " سهیل" که به ستاره " ظلّ صبح" مشهور است بیرون می آید. وقتی" ظلّ صبح" پنجاه ذرع از مشرق بالا آمد وقت اذان صبح است. فصل به فصل و بسته به بلند و کوتاه شدن شب ستارگان هم به همان نسبت جایشان تغییر می کند. در فرنق خمین از روی دو ستاره روشن "ظلّ سحر" و " ظلّ صبح" که از سمت مشرق بالا می آیند سحر را تشخیص می دهند. ستاره " ظلّ سحر" زودتر در می آید. با دمیدن این ستاره تقریباً یک ساعت و نیم به صبح صادق مانده است. با دیدن ستاره " ظلّ سحر" مشغول خوردن سحری و انجام اعمال سحر می شوند. پس از یک ساعت و نیم ستاره " ظلّ صبح" نمایان می شود که نشانه رسیدن صبح صادق است و دست از خوردن می کشند. اهالی گوشه محمد مالک خمین هم گویند وقتی سه تا از ستاره های هفت برادران راست(= مقابل) قبله قرار گرفتند موقع خوردن سحری است و وقتی هر هفت ستاره برابر قبله ایستادند سحر تمام می شود و صبح می دمد. بانگ خروس خروس در شب سه مرتبه می خواند: مرتبه اول نیمه شب، مرتبه دوم ساعتی بعد از نیمه شب و مرتبه سوم سحر، یکی از راههایی که از قدیم الایم مردم برای بیدار شدن در سحر از آن استفاده می کردند صدای بانگ خروس بود. از این رو وجود خروس را در خانه خویش یمن می دانستند مخصوصاً خروس سفید چل تاج که نشانه خیر و برکت است و هر کس صاحب خروس سفید چل تاج بود می گفتند پریان و جنیان به خانه اش نمی آیند. مردم قمصر کاشان معتقدند خروس سفید نگهبان حضرت حجت است و گویند حضرت حجت در یک چاه نورانی پنهان است و دشمنان او در بالای چاه منتظر هستند تا هوا روشن شود و داخل چاه شوند و آن حضرت را به قتل برسانند . هنگام سحر فرشتگان از خواب بیدار می شوند و خروس سفید را باخبر می کنند و خروس مشغول خواندن می شود. با شنیدن صدای خروس دشمنان آن حضرت پا به فرار می گذارند. مردم قمصر همچنین عقیده دارند اگر هنگام خواب چند مرتبه دستشان را به لحاف و متکا بزنند و بگویند:" دین هفتاد آسیابان به گردنت اگر موقع سحر مرا بیدار نکنی." سحر از خواب بیدار می شوند. مردم دماوند می گویند خروس شب هنگام پنج مرتبه، نیم ساعت به نیم ساعت می خواند. در اصطلاح محل هر نوبت خواندن خروس را یک پنجمی می گویند. پنجمی اول زنان خانه از خواب بیدار می شوند و مشغول پختن سحری می شوند. پنجمی دوم سماور زغالی را آتش می اندازند. پنجمی سوم همه اعضای خانواده بیدار می شوند و سحری می خورند . پنجمی چهارم چای می خورند و دهانشان را می شویند و سرانجام با بلندشدن صدای خروس در آخرین نوبت یعنی پنجمی آخر دیگر حق خوردن ندارند و در این هنگام صدای اذان بلند می شود. سوره یاسین و طه بعضی به نیت اینکه سحر از خواب بیدار شوند شب قبل از خواب، سوره یاسین و طه می خوانند و از خدا می خواهند که سحر بیدار شوند. چراغ روشن قبل از اینکه کارخانه برق به ایران آورده شود، بعضی از مردم، از جمله خدّام مساجد، یکی دو ساعت به سحر مانده چراغهایی را روشن می کردند و درنقاط مرتفع شهر و گلدسته مساجد می گذاشتند تا مردم از دیدن نور چراغ به نزدیک شدن سحر پی ببرند. چراغها تا هنگام اذان صبح روشن بود و همین که صدای اذان بلند می شد آنها را خاموش می کردند. یکی از مشهورترین چراغها" چراغ ملا کاظم" در شهرستان یزد بود. ملا کاظم که خادم مسجد جامع کبیر بود، هر شب چراغی را روشن می کرد و در یکی از گلدسته های مسجد جامع می گذاشت و هنگام اذان صبح آن را خاموش می کرد. صدای نقاره یکی از روشهایی که در قدیم برای بیدار شدن در شبهای ماه رمضان به کار می رفت زدن نقاره بود. نقاره عبارت بود از یک طبل بزرگ و دو طبل کوچک دوقولو و یک سرنا. شهرهای بزرگ هر کدام نقاره خانه ای داشت که معمولاً اتاقکی بود بالای سر در دارالحکومه. نقاره به وسیله نقاره چیهای حکومتی ، زده می شد و نقاره چیها از حکومت مواجب می گرفتند. در ماه رمضان نقاره چیها دو مرتبه نقاره را به صدا در می آوردند یکمرتبه نزدیک سحر و یک مرتبه غروب آفتاب برای اعلام وقت افطار. به غیر از نقاره چی حکومتی مرشد زورخانه هر محل هم سحر طبل و نقاره می نواخت. مردم هم خود را موظف می دانستند روز آخر ماه رمضان انعامی به مرشد تقدیم کنند. در مشهد ، در ماه مبارک رمضان از دو ساعت بعد از نیمه شب از گلدسته های صحن مطهر حضرت رضا و مسجد گوهرشاد صدای مناجات و نقاره بلند می شود تا مردم برای عبادت و خوردن سحری از خواب بیدار شوند. در طول سال روزی دو مرتبه ازگلدسته های صحن مطهر نقاره می زنند؛ یک مرتبه غروب آفتاب یک مرتبه هم نزدیک طلوع آفتاب. اما در ماه رمضان به جای صبح پیش از سحر نقاره می زنند. طبل و شیپور در بعضی از شهرها به جای نقاره برای بیدار کردن مردم طبل و شیپور می زنند. آن طوری که پیرمردان می گویند در بجنورد تا چهل سال پیش اغلب مردم در سحرهای ماه رمضان با صدای طبل و شیپور از خواب بیدار می شدند. طبل و شیپور را در دو نوبت می زدند : نوبت اول سه ساعت به اذان صبح که به آن طبل اول می گفتند و نوبت دوم یک ساعت و نیم به اذان که طبل دوم گفته می شد. طبل و شیپوررا با آهنگ مخصوصی می نواختند. طبل اول به این منظور زده می شد تا کدبانوی خانه از خواب برخیزد و مشغول تهیه سحری بشود. البته آنهایی که سر شب غذا می پختند با صدای طبل اول از بستر برنمی خاستند و با طبل دوم بیدار می شدند . طبل دوم هم برای آن نواخته می شد تا متوجه نزدیک شدن سحر بشوند. با صدای طبل دوم کدبانوی خانه غذا را ازسر اجاق بر می داشت و آماده خوردن سحری می شدند. در بجنورد مزد و مواجب طبال و شیپورچی از طرف مردم تامین می شد. به این ترتیب که بعدازظهر روز آخر ماه رمضان طبال و شیپورچی سینی به دست می گرفتند و شیپورشان را در سینی می گذاشتند و وارد بازار می شدند. سینی را جلو دکانداران می گرفتند و می گفتند: " خدای روزه نمازین گِز قبول اِتن، خدای سلامت لِق برسن." صاحب هر دکان هم به قدر تواناییش مبلغی در سینی می انداخت و طبال و شیپورچی به این ترتیب سینی را تا آخر بازار می گرداندند و پولهایی که جمع می شد به طور مساوی تقسیم می کردند . ناگفته نماند که طبال و شیپورچی برای تمام شهر دونفر بود. در سبزوار هم برای آگاهی از وقت سحر و افطار از توپ که به آن " شمخال" می گفتند و از طبل و شیپور استفاده می کردند. برای زدن طبل مرشدی طبلش را با دو قطعه چوب مخصوص طبالی برمی داشت و به گلدسته مسجد جامع که بلندترین گلدسته مساجد سبزوار است و وسط شهر قرار دارد می رفت. ابتدا سه ضربه به طبل می نواخت، بعد با این آهنگ شروع به نواختن طبل می کرد:" خانم وخ پلو بپز، وخ پلو بپز، وخ بارا به مدبخ" دربندر بوشهر و روستاهای آن از جمله صلح آباد از شب اول ماه رمضان دونفر به نام" دُم دُم سحری" برای بیدار کردن مردم از نیمه شب تا نزدیک سحر در کوی و برزن راه می افتند . یکی از این دو" دمام" ( طبل بوشهری ) بزرگی به گردن انداخته و با دیگری در حالی که چراغ دریایی در دست دارد او را همراهی می کند. آنکه دمام به گردن دارد با چوب محکم به دمام می کوبد و هر دو با صدای بلند می گویند: " یا ماه رمضان قدمت مبارک" و خلق الله را از خواب بیدار می کنند. بوق حمام حمامهای قدیم بوقهایی برنجی داشتند که برای اعلام شروع و پایان کار حمام بوق را به صدا در می آوردند. در ماه رمضان هم اغلب حمامها سحر و افطار با زدن بوق مردم را باخبر می کردند و بسیاری با صدای بوق حمام از خواب بر می خاستند و سحری می خوردند. توپ در کردن از زمانی که توپ به ایران آمد یکی از وسایلی که برای بیدار کردن مردم در سحر و اعلام وقت افطار به کار می رفت در کردن توپ بود. دراین توپ در عوض گلوله از کهنه و پارچه استفاده می شد . به این ترتیب که مقداری کهنه و پارچه و باروت به ترتیب و چند بار در لوله توپ می کردند و آن قدر سمبه می زدند تا فشرده شود. بعد فتیله ای را به باروت لوله توپ وصل می کردند و فتیله را آتش میزدند. با انفجار باروت کهنه های فشرده به بیرون پرتاب و باعث ایجاد صدا می شد. محل استقرار توپ را " گورخونه" می نامیدند که در نزدیکی دارالحکومه بود و متصدی توپ مثل نقاره چی از دارالحکومه مواجب می گرفت. کوبیدن دیوار همسایه در ماه رمضان همسایه ها قرار می گذارند هر کسی سحر زودتر بیدار شود همسایه های دیگر را هم بیدار کند . در صورتی که خانه ها دیوار به دیوار باشد با کوبیدن مشتهای پیاپی به دیوار، همسایه شان را بیدار می کنند. نذرداران و نیکوکاران درقدیم گاهی افراد مؤمن و معتقد برای ثواب یا نذری که داشتند سحرهای ماه رمضان مردم را بیدار می کردند. برای این کار نزدیک سحر از کوچه ها می گذشتند و با خواندن اشعار مذهبی یا کوبیدن حلقه در خانه ها و یا با کوبیدن قطعه ای چوب بر روی طبل و حلب خالی مردم را بیدار می کردند. جار کشیدن در بسیاری از روستاهای شهرستان اراک از جمله در روستای استوه برای بیدار شدن در سحر باسوادان سحر، خوانی و مناجات می کنند. یا طبالی را اجیر می کنند تا با نواختن طبل مردم را بیدار کند. در روستای الموت قزوین هم از جمله در روستای فیشان رسم جار کشیدن به وسیله پاکار و یا دشتبان متداول است. تیر در کردن در دماوند سابقاً اعلام وقت سحر را تفنگچیها با تیر درکردن به اطلاع مردم می رساندند. این عمل بیشتر توسط شکارچیان انجام می گرفت و عقیده داشتند با این کار کفاره حیواناتی را که در ماه رمضان شکار کرده اند می دهند. ناگفته نماند شکار کردن در ماه رمضان مکروه و بدیمن است و تا آنجا که ممکن است از شکار در این ماه پرهیز می کنند. صدای مناجات بسیاری از مردم با صدای مناجاتهایی که از یکی دو ساعت مانده به سحر از گلدسته های مساجد و پشت بام خانه ها بلند می شود از خواب بیدار می شوند و به فرایض دینی و آماده کردن سحری می پردازند. بعضی از مناجات خوانان باسوادند و مناجاتشان غالباً سوره والفجر و دعاهایی از کتاب مفاتیح الجنان یا صحیفه سجادیه و ا شعار خواجه عبدالله انصاری است. بسیاری از مناجات خوانان هم پیرمردانی هستند که سواد ندارند واشعار مختلفی از حفظ دارند که خواندن این بندگان خدا ، حال و هوایی خاص دارد. در قدیم مناجات کنندگان هر کدام با روشی خاص و وقت معینی مناجات را آغاز می کردند . بعضی از روی ستاره ها، بعضی با اذان خروس و برخی به وسیله ساعت زنگدار وقت خود را تنظیم می کردند . از این رو زمان خواندن مناجات و گفتن اذان میان مناجات کنندگان و مؤذنها فرق می کرد و کمی پس و پیش بود . هر گروه از مردم هم که به یکی از مناجات خوانها بیشتر اعتقاد داشتند انجام اعمال سحر را با مناجات آن شخص تنظیم می کردند. زنگ تلفن از زمانی که تلفن مغناطیسی به ایران آمد در بعضی از شهرستانها کسانی که تلفن داشتند با یکدیگر قرار می گذاشتند یا به متصدی کنترل دستگاه مرکزی تلفن می سپردند تا سحر زنگ تلفن آنان را به صدا در آورد تا به این وسیله از خواب بیدار شوند. اما در این اواخر در اثر زیاد شدن مراجعان، متصدیان مرکز تلفن خود به خود هنگام سحر زنگ تلفن تمام خانه ها را به صورت تک زنگ به صدا درمی آوردند. البته تعداد خانه هایی که تلفن داشتند در هر شهرستانی معدود بود. زنگ ساعت ساعت شماطه دار متداولترین وسیله ای است که از آن برای بیدار شدن در سحر استفاده می کنند. کار و کسب ساعت فروشان و تعمیرکاران ساعت هم در ماه رمضان رونق پیدا می کند. تلویزیون ساعت دار و تلفن همراه و نیز جدیدترین وسائل بیدار کردن مؤمنان برای سحری است. [/align]
-
صدای اعتراض مردم موسیقی، در اوسط دهه ۵۰ با ظهور اعجوبه هایی که همراه نت های خود اندیشه هایی ژرف را ارمغان آورده بودند، بر سکوی پرتابی قابل لمس ایستاد تا نوع کلاسیک شده برنامه گل ها را ورق بزند و شیوه ای تازه را بیازماید. این انقلاب پیش و بیش از هر چیز درون موسیقیدانان رخ داد تا آتش درون در نغمه هایی گر بکشد که به گفته زنده یاد پرویز مشکاتیان زبان و ضربان دل مردم باشد. این جریان ادامه پیدا کرد تا آن که در انقلاب اسلامی سال ۵۷، موسیقی، زبان اعتراض مردم شد تا رفتار حاکمان را به نقد بکشد و از ورای واژه ها و نت ها پیامی را به مردم برساند که فراتر از زبان آنها باشد. در این میان مجموعه چاووش یک نقطه امید بود برای بیان احساسات و عواطفی که سال ها در نطفه خفه شده بود یا شاید تلاشی بزرگ برای خلق یک سرآغاز و افزون بر آن زمزمه انقلاب بود. چاووش فریادی بود در روشنایی روزهای سپید. وقتی چند نفر آدم همدل کنار هم می نشینند، آن هم آدم هایی که اهل نغمه و نت اند کانونی به نام چاووش شکل می گیرد. ● موسیقی مردمی بر خلاف قرن های گذشته که موسیقیدانان برای دربار می نواختند و می خواندند در قرن اخیر موسیقیدانان از دربار فاصله گرفته بودند و به میان مردم آمده بودند. برگزاری کنسرت های بسیار در جای جای کشور روح تازه ای را به پیکر موسیقی ایرانی دمیده بود. حتی در اواخر دهه پنجاه، موسیقی ایرانی زبان اعتراض مردمی بود که لباس موسیقیدانان را به تن داشتند. هسته اصلی موسیقی انقلابی در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی شکل گرفت؛ آنجا که شاگردان دکتر داریوش صفوت در آن فعالیت می کردند. موسیقیدانانی چون محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، داریوش طلایی و... اینها پیش از آن که از مدار حاکمیت عدول کنند، بر ساختار موسیقی خروج کردند و این اتفاق، نقطه آغازش برنامه های موسیقی ایرانی در شیراز بود؛ جایی که آثاری چون کنسرت نوا و راست پنجگاه در آن اجرا شد. کم کم با شکل گیری اعتراض های مردمی و راهپیمایی ها هنرمندان نیز پا به عرصه اعتراض نهادند. وقتی فاجعه ۱۷شهریور رخ داد، موسیقیدانان رادیو با محوریت هوشنگ ابتهاج که مسوول موسیقی رادیو بود در اقدامی انقلابی دسته جمعی استعفا دادند تا سهمی از حرکت های اعتراض آمیز داشته باشند. محمدرضا لطفی آهنگساز، آن روزها برنامه ای ساخت که روح انقلابی در آن دمیده بود؛ برنامه ای که شامل دو بیتی هایی غمناک بود.فضای تیره این دو بیتی ها، اعتراض آشکاری به رژیم پهلوی بود. محمدرضا لطفی درباره تصنیف شب نورد می گوید: من شب نورد را در همان درگیری ها و حکومت نظامی ها و تیراندازی میدان انقلاب که ما هم در میان مردم بودیم ساختم. بعد از آن اتفاق وقتی با سر و صورت خونی به خانه آمدم در تاریکی به کتابخانه رفتم تا بتوانم شعری برای این مناسبت ها پیدا کنم که البته پیدا نمی شد چرا که سالیان درازی بود که شعر هم دیگر وجود خارجی نداشت. بالاخره از درون دیوان ها شعر شب نورد را پیدا کردم و بلافاصله رفتم ساز را برداشتم و ضبط را روشن کردم و موزیک و شعر و مقدمه را یک شبه ساختم. ● موسیقیدانان خلاق آواز انقلاب به همین جا ختم نشد. بلکه گروه های دیگری از جاهای مختلف سرود هایی را خواندند تا نهال زخم خورده انقلاب را آبیاری کنند. حسین علیزاده اما با ۲ قطعه آغاز کرد. او ابتدا سواران دشت امید را در ماهور و با تمی حماسی ساخت که در آن تصویر های شگفتی دیده می شد. سپس حصار را ساخت برای دلداری دادن زندانیان سیاسی که همسرش نیز جزو آنان بود. حصار وقتی از رادیو پخش شد زندانیان سیاسی هم آن را شنیدند و کار به جایی رسید که در بعضی زندان ها، جوانان در بند برای داشتن رادیو دست به اعتصاب غذا زدند. این زمزمه ها سرآغاز کانونی بود به نام کانون چاووش. چاووش زمزمه انقلاب بود؛ زمزمه ای که در قالب ۱۰ برنامه مستقل تدوین و راهی بازار شد.در این برنامه ها حسین علیزاده، محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان، محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، علی اکبر شکارچی، حمید متبسم، ارشد تهماسبی، فرخ مظهری، عبدالنقی افشارنیا، برادران کامکار، جمشید و جلیل عندلیبی، صدیق تعریف، سعید فرج پوری، زیدالله طلوعی و... نامورانی بودند که قطعات بدیع و شورانگیزی را در کانون چاووش اجرا و ماندگار کردند. در انقلاب اسلامی سال ۵۷، موسیقی زبان اعتراضی شد تا رفتار حاکمان را به نقد بکشد و از ورای واژه ها و نت ها پیامی را به مردم برساند که فراتر از زبان آنها باشد حسین علیزاده پس از قطعه «سواران دشت امید»، تصنیف هایی ماندگار چون میهن با مطلع ایران خورشیدی تابان دارد...، شهید با مطلع شهید، شهید، شهید، راه تو افتخار، نام تو ماندگار مرگ سخت خروش روزگار...، ژاله خون شد... و کارهایی از این دست را پدید آورد. اما در این میان آهنگساز خلاق دیگری هم بود که تاثیر زیادی در آهنگسازی برای آن سال ها کرد: زنده یاد پرویز مشکاتیان. او با ساخت تصنیف جاودانه همراه شو عزیز و ایرانی؛ با مطلع ایرانی به سر کن خواب مستی برهم زن بساط خودپرستی، جایگاه خود را در میان آهنگسازان آن دوره تثبیت کرد. در میان خوانندگان، شهرام ناظری، جوان خوش آتیه آن روزها که در جشنواره باربد خوش درخشیده بود کارهای فراوانی را در زمینه موسیقی انقلابی انجام داد. تصنیف ساقی با مطلع ای ساقی بگشا درها بر رخ ما که پر از مژده ای... تصنیف کاروان شهید با مطلع می گذرد کاروان روی گل ارغوان، قافله سالار آن سرو شهید جوان... تصنیف شهید به آهنگسازی علیزاده، تصنیف مژده شادی با مطلع ما دلیرانه به تاریکی شب تاخته ایم ، طرح نابودی شب تا سحر انداخته ایم... آزادی با شعر فرخی یزدی و با مطلع آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی / دست خود زجان شستم از برای آزادی... او یکی از پرکارترین خوانندگان دوره انقلاب به شمار می آید؛ خواننده ای که در کنار کمیت در کیفیت هم وسواس به خرج می داد. ● چند نمونه ماندگار موسیقی پاپ در این میان اما گروه های غیرحرفه ای و زیرزمینی هم به خلق آثاری در این زمینه پرداختند که هریک تازگی و طراوت خاص خود را داشت چون این گونه موسیقی می طلبید که فضایی تازه داشته باشد. قطعه شگفت انگیز الله الله الله که تنها برپایه سازهای ضربی بنا شده و بار اصلی ملودی بر دوش خواننده آن، رضا رویگری بود، از این نمونه است. او با صدایی خاص که دارای لحنی زخم خورده بود نوعی درد پنهان را به مخاطب القا می کرد آنجا که می خواند از اشک یتیمانت از خون شهیدانت فردا که بهار آید صد لاله به بارآید... یار دبستانی من که موسیقی متن فیلم از فریاد تا ترور ساخته تورج منصوری بود نیز از دیگر آثاری بود که روی زبان ها افتاد. جمشید جم خواننده این اثر با این آهنگ معروف شد و صدایش خاطره ساز. هاتف نیز دیگر خواننده ای بود که با ترانه زیبای الله الله تو پناهی بر ضعیفان یا الله صدایی ماندگار را در موسیقی انقلاب از خود به جای گذاشت. در این میان موسیقیدانان غیرحرفه ای هم پا به میدان گذاردند و جاودانه هایی چون برخیزید ای شهیدان راه خدا، خمینی ای امام، به لاله در خون خفته و... را پدید آوردند. ● نقش شاعران از آنجا که موسیقی ایرانی وابستگی زیادی به شعر و کلام دارد، شاعران نقش بسیاری در همراهی کردن موسیقیدانان داشتند. شاعران می سرودند و اهل موسیقی می ساختند و می نواختند، اما نکته جالب در این مورد ظهور گروه های دانشجویی و زیرزمینی فراوانی بود که محصول تفکر و تجربه شان پس از گذشت بیش از ۳ دهه هنوز تازه و گوارا می نماید. در این میان هم شاعران گمنام بودند و هم پدید آورندگان موسیقی و نغمه. بخشی از این نغمه ها تهییج کننده بود و برخی دیگر عامل ثبات قدم. برخی حماسه بود و بعضی برانگیزنده احساس. در هر حال کارکردی یکسان و همسو در موسیقی های پدید آمده دیده می شد و آن انگیزش هیجان های فروخورده مردم بود.
-
اعلام شماره حساب كمك به مردم سومالي
Captain_K2 پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در اخبار سایر نقاط جهان
پايگاههاي جمعيت هلال احمر در سراسر كشور آماده جمعآوري كمكهاي نيكوكاران به مردم نيازمند سومالي است. به گزارش روابط عمومي و ارتباطات مردمي جمعيت هلالاحمر كشور، هموطنان ميتوانند وجوه نقدي خود را به شماره حساب 99999 جمعيت هلالاحمر نزد بانك ملي شعبه مركزي و شماره حساب 0199999999003 سيبا نزد همين بانك واريز كنند. همچنين نيكوكاران ميتوانند با ارسال يك پيامك خالي از خط ايرانسل به شماره 8115 براي ارسال كمكهاي نقدي خود اقدام كنند. در اين زمينه، ظاهر رستمي دبيركل جمعيت هلالاحمر از آمادگي كامل براي كمك به مردم سومالي خبر داد و افزود: اين جمعيت براي اعزام نيروهاي امدادي و پزشكي و برپايي بيمارستان صحرايي در اين كشور آمادگي دارد. از سوي ديگر نخستين تيم ارزياب هلالاحمر براي بررسي فاجعه قحطي عازم سومالي شد. اين تيم هماهنگي لازم را براي ارسال كمكهاي انسان دوستانه از ايران انجام ميدهد و سرپرستي تيم به عهده رئيس سازمان امداد و نجات است. -
بیشک، مقصود شما از "بینیاز شدن از مردم"، نوع صحیح آن است زیرا بینیازی به این معنا که از علم و تخصص و همنشینی و همنشینی و یاری دیگران بینیاز شویم، نه برای انسان ـ که موجودی اجتماعی است ـ امکان دارد و نه چنین سفارشی شده است; چگونه انسان از مردم بینیاز میشود، در حالی که انبیا و اولیا و علما و همسری که انسان اختیار میکند، از میان همین مردم هستند و... . بله بینیازی از مردم به این معنا که دست نیاز به سوی آنان دراز نکند، امری امکانپذیر است و به آن "مناعت طبع" نیز میگویند که ضد طمع میباشد. راه بینیازی از مردم ـ به این معنا ـ قطع طمع از غیرخدا و ناامید شدن از مردم و آن چه در دست آنها است میباشد. امام صادقفرمود: "اگر یکی از شما بخواهد که آن چه از خدا میطلبد، به او عطا کند، پس ناامید شود از همة مرد و امید به غیرخدا نداشته باشد. و چون خدا دل او را چنین یافت، هیچ چیز از خدا نمیخواهد، مگر این که به او میدهد."(معراج السعاده، ملا احمد نراقی، ص 404 و 405، نشر هجرت.) قرآن میفرماید: "اَلَیسَ اللّهُ بِکافٍ عَبدَه;(زمر،36) آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست؟"; "ومَن یَتَّقِ اللّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجـا # ویَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ ومَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسبُه;(طلاق،2ـ3)، و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند، و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد و هر کس بر خدا توکل کند، کفایت امرش را میکند." نتیجه آن که قطع طمع از غیرخدا و ناامیدی از مردم و تقوا و توکّل بر خداوند متعال، از راههایی است که انسان را از مردم بینیاز میکنند.
-
آتش نزد مردم روم باستان مردم یونان و روم باستان اندیشههای خرافی بسیاری داشتند، در کتاب 'تمدن پیشین' در این باره اینگونه میخوانیم: "هر یک از مردم یونانی و روم را در خانواده پرستشگاهی بود و بر آن پرستشگاه اندک آتشی میان خاکستر میدرخشید. صاحبخانه موظف بود که آن آتش را شب و روز روشن نگاه دارد. هر شب اخگرها خاکستر میافشاندند که تا بامداد نمیرد و بامدادان نخستین کار، تیز کردن آتش بود. آن آتش خاموش نمیشد مگر زمانی که تمام افراد خانواده هلاک شده باشند ... این آتش در نظر آنان مقام خدایی داشت، چنانکه آنرا میپرستیدند و دعا میکردند که انسان را از نعمتهای سه گانه سلامتی، توانگری و نیکبختی که آرزوی دیرینه بشر است برخوردادر سازد." همچنین در قسمتی از کتاب 'تاریخ کهنترین ملل باستانی پیش از اسلام' راجع به مضمون یکی از دعاهای این مردم میخوانیم: "ای آتش جاودان زیبا که پیوسته روشنی و روزی ما از خوان نعمت توست، سعادت و خوبی از ما دریغ مدار، هدایای ما را به نیکی بپذیر و در عوض با صحبت و نیکبختی ما را شیرین کام ساز." در قسمت دیگری از همین کتاب ذکر راجع به صحبت مادری بهنگام مرگ میخوانیم: "معبود من ... نظر و لطف مراقبت از کودکان بی مادر من دریغ مدار، پسرم را زنی مهربان ده و عمری دراز به سعادت و کامروایی بسر برند." جشنواره لوپركالیا جشنواره ای به نام lupercalia كه 15 فوریه در رم باستان میان كافران متداول بوده است. لوپركالیا جشن تطهیر و زمان خانه تكانی بوده است. در این جشن مشركین از خدای lupercus بخاطر محافظت از چوپانها و گله هایشان از گزند گرگها قدردانی میكردند. در این فستیوال بمنظور بزرگداشت faunus خدای حاصلخیزی، باروری و جنگلها رومیان یك سگ و دو بز نر را قربانی كرده و از پوست آنها شلاق میساختند. مردان با این شلاقها به میان مردم رفته و به هر كسی كه میرسیدند ضربهای با شلاق به آنها میزدند. دختران داوطلبانه برای شلاق خوردن صف میكشیدند. آنها اعتقاد داشتند كه شلاق خوردن با تازیانههای ساخته شده از پوست بز باروری آنها را تضمین میكند. همچنین در این جشن طی بزرگداشت الهه ای بنام juno februta زنان مجرد نامههای عاشقانه مینوشتند و درون گلدانهایی میانداختند. (و یا تنها نام خود را روی برگه ای مینوشتند) مردان مجرد روم نیز هر كدام یكی از این یادداشتها را از درون گلدانها بیرون كشیده و مشتاقانه بدنبال دختر نویسنده نامه میرفتند. این آشناییها اغلب به ازدواج میانجامید. این رسم تا قرن هجدهم ادامه داشت اما از آن به بعد مردان رم ترجیح دادند پیش از آشنایی زن را ببینند! روايات مختلف در مورد تاريخچه ولنتاين * ولنتاین مقدس یك كشیش مسیحی بوده كه در قرن سوم خدمت میكرده است. زمانی كه امپراطور cladius دوم بر روم حكمرانی میكرده. كلادیوس دریافت كه مردان مجرد از آنجایی كه همسر و خانواده ای ندارند (مردان متاهل حاضر به ترك همسر و خانواده خود نبودند) نسبت به مردان متاهل بیشتر به سربازی روی آورده و سربازان بهتر، كاراتر و جنگجوتری نیز میباشند. از همین رو ازدواج را برای مردان جوان غیر قانونی و ممنوع اعلام كرد. ولنتاین كه این حكم را ناعادلانه و ظالمانه میپنداشت از فرمان كلادیوس سرباز زد. ولنتاین مخفیانه عشاق جوان را به عقد یكدیگر در میآورد. هنگامیكه این عمل ولنتاین بر ملا گشت كلودیوس حكم اعدام وی را صادر كرد. * خود ولنتاین نخستین فردی بود كه برای اولین بار نامه ولنتاین را نگاشت. وی هنگامیكه در زندان بسر میبرد دلداده دختر جوانی شد كه دختر زندانبان وی بود. این دختر جوان زمانی كه ولنتاین در بازداشت بسر میبرد به ملاقات وی میآمد. در انتهای این نامه ولنتاین چنین نوشته بود: "از طرف ولنتاین تو." این عبارت كماكان در نامه های روز ولنتاین استفاده میشود. * ولنتاین در روز 14 فوریه اعدام شد. تقریبا در سال 269 پس از میلاد. به گرامیداشت وی كلیسایی در سال 350 پس از میلاد بنا گردید كه پیكر وی نیز در آنجا دفن شده است. در واقع روز ولنتاین سالروز مرگ و خاك سپاری ولنتاین میباشد. * پاپ اعظم glasius فردی بود كه روز 14 فوریه را، در سال 498 پس از میلاد، روز ولنتاین (st. Valentine`s day) نام نهاد. در واقع وی این روز را جایگزین آیین كفرآمیز لوپركالیا كه مختص كافران بود كرد. وی در گلدانها عوض نام دختران اسامی مقدسین مسیحی را نهاد. و با این كار به لوپركالیا تقدس بخشید. در این آیین مرد و زن هر دو یك نام قدیس را از گلدان بیرون میكشیدند كه میبایست تا آخر سال خصوصیات اخلاقی آن قدیس را الگو قرار داده و در خود متجلی میساختند. * روایت دیگر: در دوران كلادیوس مسیحیت به شدت سركوب میشد. ولنتاین نه تنها كشیش و مبلغ مسیحیت بود بلكه رهبر جنبش زیر زمینی مسیحیان نیز بود. اغلب كشیشها در این دوران زندانی و سپس اعدام گردیدند. ولنتاین پس از به زندان افتادن دختر نابینای زندانبان خود را شفا میدهد. كلادیوس پس از اینكه از این خبر مطلع میگردد به خشم آمده و دستور میدهد سر وی را از تنش جدا سازند. * كلیسای كاتولیك حداقل 3 قدیس بنام valentine و یا valentinus شناسایی كرده كه هر سه در روز 14 فوریه به شهادت رسیده اند.
-
آداب عجیب زناشویی و ازدواج در مصر باستان در دولت مصر زنا با محارم امری كاملاً عادی محسوب میشد. شاه اغلب خواهر و گاه دختر خود را به همسری خویش اختیار میكرد به این بهانه كه خون خاندان سلطنتی را پاك و پاكیزه نگاه دارد. به همین جهت عادت همسری با خواهران از شاه به همه طبقات مردم سرایت كرد در قرن دوم میلادی دو سوم ساكنان آرسینوئه از این قاعده پیروی میكردند. در شعر مصری قدیم كلمات (برادر) و (خواهر) همان معنی (عاشق) و (معشوق) زمان ما را داشته است و اگر زنی را به همسری اختیار میكردند او را خواهر خود میخواندند. فرعون علاوه بر خواهر خود زنان دیگری نیز داشته است كه از میان اسیران جنگی بر میگزیده یا بزرگان مملكت یا شاهزادگان بیگانه به او هدیه میكردهاند. پاره ای از اعیان مملكت در این كار از فرعون تقلید میكردهاند. البته هرگز نمیتوانستند در این باره به درجه شاه برسند به ناچار بایستی در مراعات اصول جاری اخلاقی سرمایه و درآمد مالی خویش را از نظر دور نداشته باشند. ولی توده مردم مانند همه افراد ملتهای دیگر كه در آمد متوسطی دارند به یك زن قناعت میورزیدند. ظاهرا چنان به نظر میرسد كه زندگی خانوادگی منظم بوده و از لحاظ اخلاقی وحدود تسلط افراد خانواده با آنچه در میان ملل متمدن این زمان وجود دارد اختلافی نداشته است. وضع اجتماعی زن در آن زمان از وضعی كه زنان بسیاری از ملتها در زمان حاضر دارند بالاتر بوده است. نقشهایى كه از زمانهای باستان بر جای مانده زنان را به صورتی نشان میدهد كه آزادانه در میان مردم میخورند و میآشامند و در كوچه و بازار بیآنكه كسی نگهبان ایشان باشد یا سلاحی در دست داشته باشند در پی كار خویش میروند و با آزادی كامل به كارهای صنعتی و بازرگانی میپردازند. سیاحان یونانی كه عادت داشتهاند بر زنان خود سخت بگیرند از مشاهده این آزادی زنان در مصر تعجب كرده و مردان مصری را كه در تحت تسلط زنان خویش بسر میبردند استهزا كرده اند. شاید این منزلت عالیی كه در مصر برای زنان بود از این پیدا شده كه كه در آن سرزمین تسلط زن یا مادر شاهی بر تسلط مرد یا پدر شاهی غالب بوده است. گواه بر این مطلب آن است كه نه تنها زن در خانه بزرگی كامل داشته بلكه تمام اراضی كشاورزی به زنان منتقل میشد. سبب زناشوئی با خواهر آن نبوده است كه برادر از عشق خواهر بیتاب میشده بلكه مردان میخواستهاند به این ترتیب از میراث خانواده كه از مادر به خواهر انتقال مییافته بهرهبرداری كنند و نمیخواستهاند كه این ثروت به چنگ بیگانگان بیفتد. حتی در مسئله نامزدی و اظهار عشق و زناشوئی و جنسی حق تقدم با زن بوده است گواه بر این غزلها و نامه های عاشقانه بازمانده از آن زمان است كه بیشتر از طرف زن به مرد خطاب شده و زن از مرد میخواسته است تا زمان و مكانی را برای قرار ملاقات معین كند یا از او با كمال صراحت خواستگاری میكرده و طالب همسری میشده است. در یكی از نامهها چنین آمده است ((ای دوست زیبای من من خواستار آنم كه همسر تو باشم و كدبانو و صاحب اختیار همه املاك تو باشم.)) به همین جهت كه حجب و حیا كه البته نباید با وفاداری اشتباه شود در نزد مصریان فراوان نبوده و ازمسائل جنسی با چنان صراحتی سخن میگفتهاند كه امروزه هرگز چنان سخنی نمیگوییم. دركل در مصر زنان بر مردان ارشدتر بودند و شوهر پس از مدتی همه میراث خود را به همسر میبخشید. لباس زنان نیز از پارچهای حریر تشكیل میشد كه فقط پایین تنه آنها را میپوشاند و اگر لباسی میپوشیدند كه سینه و شكمشان را میپوشاند آنها را بیشرم و حیا میدانستند!! چرا كه اعتقاد داشتند خدایان انسان را عریان آفریدهاند و نباید خود را بپوشانند. زنها موی سر را كاملاً میتراشیدند و از موی عاریه استفاده میكردند. جالب اینكه بزرگترین افتخار برای یك مرد این بود كه سر تراشیده یك زن را ببیند! رقص نیز جزء لاینفك زندگی مصریان محوب میشد و در نقاشیها و نقش برحستههای باستان نیز ما این حركات نمایشی را میبینیم كه البته شاید به نظر ما هیچ شباهتی به رقص نداشته باشند. دين دین در مصر بالای همه چیز و پایین همه چیز بود. دین در هر یك از مراحل و به هر شكل از اشكال آن از توتم تا فلسفه الهی وعلم لاهوت در آن سر زمین وجود داشت و اثر آن در ادبیات و شكل حكومت و هنر و هر چیز دیگر جز اخلاق آشكار بود. جز سرزمینهای روم و هند در هچ جای دیگر جهان به اندازه مصرخدایان متعدد وجود نداشت. فرد مصری میگفت كه آغاز آفرینش از آسمان شروع شده و آسمان و رود نیل پیوسته بزرگترین ربالنوع او بشمار میرفت. ماه یكی از خدایان و شاید كهنهترین خدایی بود كه در مصر مورد پرستش بود ولی در مراسم دینی رسمیخورشید عنوان بزرگترین خدا را داشت. خورشید را گاهی به نام خدای برین ((رع)) میپرستیدهاند و آن را پدر درخشندهای میدانستند كه مادر زمین را با شعاعهای نافذ نور و حرارت خویش باردار ساخته است. گاهی نیز خورشید را همچون گوساله مقدسی تصور میكردند كه در هر بار ولادتش تجدید میشد و با جلال تمام برروی كشتی فلكی صفحه آسمان را طی میكرد و همان گونه كه مرد سال خورده به طرف گور خویش سرازیر میشد او نیز به طرف مغرب سرازیر میشد. مصریان قدیم بز نر و گاو نر را به شكل خاصی تقدیس میكردند و آنهارا رمز و نماینده نیروی جنسی خلاق میدانستند. درپایان كار خدایان رنگ آدمی پیدا كردند اگر صحیحتر گفته شود انسانها به شكل خدایان در آمدند. این خدایان بشری مصری مانند خدایان یونانی چیزی جز مردان و زنان بر جستهای نبودند كه اندام درشت پهلوانی داشتند ولی همه آنان با استخوان و گوشت وخون آفریده شده بودند، گرسنه میشدند و خوراك میخوردند تشنه میشدند و آب مینوشیدند، عشق میورزیدند و زناشویی میكردند، دچار خشم و غضب میشدند و میكشتند و در آخر كار به سالخوردگی میرسیدند و از جهان میرفتند. این خدایان -یعنی رع و آمون و اوزیریس بزرگترین رب النوعهای مصری بودند. باگذشت زمان رع و آمون و خدای دیگری به نام پتاح درهم آمیخته شد و به صورت سه مظهر یاتجلی خدای یگانهای در آمد كه هرسه را فرا میگرفت. مصریان راعقیده بر آن بود كه اوزیریس نیل دوباره زنده میشود و همه گیاهان پس از مرگ زندگی را از سر میگیرند. انسان نیز میتواند بعد از مردن دوباره به زندگی باز گردد. این كه جسد مردگان درخاك خشك مدتهای دراز صحیح و سالم میماند ازعواملی است كه عقیده خلود راهزاران سال در مصر باقی نگاه داشته است. باوجود این باید دانست كه دین مصری چندان توجهی به اخلاق نداشته است كاهنانی كه همه وقتشان مصرف فروختن افسون و خواندن عزایم و پرداختن به آداب سحر و جادو میشد وقت آن را پیدا نمیكردند كه اصول اخلاقی را به مردم بیاموزند. خود خدایان برای آزردن یكدیگر از سحر و جادو و افسون مدد میگرفتند. ادبیات مصر قدیم پر از نام جادوگرانی است كه باگفتن یك كلمه دریاچهای را میخشكانیده یا دست و پای جداشدهای را به بدن میچسبانیده یامردگان رادوباره به رندگی باز میگردانیدند. هرشاه جادوگران خاصی داشت كه به او كمك و راهنمایی میكردند مردم چنان معتقد بودند كه فرعون را نیرویی جادوای است كه با آن میتواند از آسمان باران فرود آورد یاسبب فیضان رودنیل شود. روایت دیگر مربوط به مصر باستان اين است که وقتی ملکه یا پادشاهی از دنیا میرفته نرده بانی برایش قرار داده میشده تا روحش به بهشت برود و معتقد بودند اگر کسی از زیر اين نردبان رد بشود آن روح در زمین اسیر مىشود و نمىتواند به آسمان برود. ديگر اينكه قبل از اختراع چوبه دار مجرمان را از نردبان آویزان میکردند و معتقد بودند که روح آنها زیر نردبان باقی میماند و همچنین اعتقاد داشتند وقتی یك فرعون میمیرد یك پرنده كه همانا روح اوست از دهان او خارج میشود. زندگى پس از مرگ مصریان باستان به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند و همه مردم از فقیر تا غنی و حتی فرعون تمام تلاششان بر ابن بود تا در طول حیات وسایل رفاه و آسایش خود را برای زندگی در جهان پس از مرگ تدارك ببینند. طبق همین اعتقاد بود كه در آرامگاه اشراف و فراعنه ظروف و اثاثیه و زیورآلاتی قرار میدادند تا در دنیای دیگر از آنها استفاده كنند. همچنین روی تابوت شاهان صحنه هایی از زندگی و جشن و شكار و پیروزی بر دشمن را ترسیم میكردند. آنها حتى از دوران جوانى به فكر تهيه و تدارك اسباب مرگ خود بودند و اعتقاد آنها به زندگى پس از مرگ چنان قوى بود كه به خاطر مرگ نزديكان خود نيز زياد گريه و زارى نمىكردند. آنها معتقد بودند كه كا یا روح آزاد شده مرده برای زندگی جاودانه در سرزمین مغرب (دنیای مردگان) به كالبد و جسم سالم نیاز دارد تا در آن حلول كند به همین خاطر بدن مرده را مومیایی میكردند تا جسم او تا وقتی كه روح آزادش از راهروی مات برنگشته سالم بماند. همچنین پس از مومیایی جسد مرده را داخل تابوتی كه هم اندازه و قالب بدنش ساخته شده بود قرار میدادند تا كالبدی آماده برای بقای روح فرعون در سرزمین مغرب باشد. مصریان باستان معتقد بودند هر موجود زنده همزادی دارد كه با مرگ او فوراً از بین نمیرود. به همین دلیل كنار جسد مومیایی غذاهای پیشكشی میگذاشتند تا همزاد (كا) از آنها تغذیه كرده و تا زمانی كه روح آزاد (با) از راهروی مات بازنگشته سالم بماند. با بازگشت روح آزاد همزاد (كا) هم در كالبد مومیایی وارد میشد تا با هم به بهشت ابدی سفر كنند. هرودوت مورخ یونانی عهد هخامنشیان در كتاب "تواریخ" خود از مشاهدات خود درباره نحوه مومیاییهای مصریان چنین نوشته است:" مصریان پس از شستن مرده در رود نیل مغز مرده را با چنگكی از راه بینی بیرون میكشیدند و درون جمجمه را شستشو میدادند. سپس با سنگی لب تیز پهلوی مرده را میشكافتند و جگر، شش، معده و رودهها را در آورده و داخل چهار كوزه سفالین میگذاشتند. آنگاه درون شكم را با شراب خرما میشستند و بر آن داروهای معطر میپاشیدند و آن را با گیاههای خوشبو پر میكردند. سپس شكاف پهلو را میدوختند و جسد را به مدت هفتاد روز در حمامی از مایع دارویی قرار میدادند و بعد از این مدت آن را بیرون آورده و با نوارهای آغشته به موم جسد را محكم نوارپیچ میكردند و روی آن نشانههای طلسم قرار میدادند. راهبان در حین این كار مدام وردهای جادویی میخواندند تا روح شیاطین از مرده دور شود. " گشودن دهان مومیایی یادآور دیدار هوروس با پدرش آزیریس است كه در آن هوروس با تیشهای چشم و گوش و زبان پدر مرده را باز كرد تا هم چشمی را كه در نبرد باست از دست داده بود به او نشان دهد و هم خبر پیروزی را به گوش پدر برساند و هم با لمس لبان پدر قدرت فرمانروایی بر خدایان را از او دریافت كند. كارگزاران و خویشاوندان مرده مجبور بودند تا تمام جزئیات مراسم آیینی را به دقت انجام دهند. چرا كه معتقد بودند اگر بخشی از مراسم درست انجام نشود مرده در جهان زیرین به روحی خبیث بدل شده و بازماندگان را آزار خواهد داد. پس از این مراسم جسد را داخل تابوتی از سنگ یا چوب سخت قرار میدادند و داخل تابوت هم انواع لوازم و ابزار زندگی روزمره مرده را میگذاشتند. داخل بعضی از تابوتها پاپیروسهایی از كتاب مرگ قرار میدادند تا مرده در آن دنیا با خواندن كتاب مسیر رسیدن به راهروی مات را گم نكند. كاهنان كتابهای مرگ را روی طوماری از برگ پاپیروس نوشته و در بازار میفروختند. مردم عادی هم به امید اینكه با داشتن این كتاب میتوانند به سوالات خدایان جواب داده و از دروازه ها عبور كنند آنها را خریده و در خانه نگهداری میكردند یا در مقبره خود قرار میداند. كاهنان به احترام خدایان بر روی صورت مومیایی شده فرعون ماسكی طلایی قرار داده و بر درپوش تابوت او جملات جادویی برای حفاظت روح فرعون از شیاطین مینوشتند. در قدیم رسم بر آن بود كه همراه فرعون تعدادی از نوكران و برده ها را زنده زنده دفن میكردند تا فرعون در دنیای مردهها و به كمك آنها بتواند دوباره بر مردم حكومت كند. اما به مرور زمان این رسم برچیده شد و به جای آنها مجسمههایی از ساحران نوكران و خدایان را داخل تابوت فرعون قرار دادند. روح آزاد مرده (با) مجبور بود از دروازه های خدایان عبور كند تا به قرارگاه آزیریس در راهروی مات برسد. از آنجا كه در هر دروازه خدایان نگهبانی وجود داشت مرده میبایست ثابت میكرد كه در طول زندگی چه كارهایی را در حق خدایان و فرزندان آنها (فراعنه) انجام داده تا اجازه عبور از دروازهها را به دست آورد. با عبور از دروازه های خدایان مرده به آخرین و مهمترین دروازه یعنی راهروی مات میرسید. در این جا یكی از خدایان قلب مرده را در آورده و روی یكی از كفه های ترازوی مات قرار میدهد. اگر قلب مرده سبكتر از پر باشد یعنی در زندگی كارهای خوبی انجام داده و تمام عمر در خدمت فرعون و خدایان بوده پس لیاقت آن را دارد كه نزد آزیریس برود. اما اگر قلبش سنگینتر از پر باشد یعنی در دنیای زندهها كارهای بد و زشت زیادی انجام داده و به پسر خدایان (فرعون) خدمت نكرده پس مستوجب عذاب و نابودی است و باید توسط شیطان آموت (سگی با سر تمساح كه زیر وزنه نشسته است) بلعیده شود.
-
مردم هندوستان معتقدند كه چسباندن دو دست به یكدیگر نشانه همفكری و همرنگی با شخص مقابل است و از طرفی دست راست را مظهر... سرزمینهای واقع در مشرق زمین مهد آداب و رسوم و سنتهای كهن هستند. یكی از كشورهایی كه فرهنگ و سنتهای قدیمیدارد هندوستان است. در این مطلب سعی میشود به اختصار شما را با برخی از آداب و رسوم مردم كشور هندوستان آشنا كنیم. در واقع این مقاله یك پیش زمینه است برای شما تا بیشتر در مورد كشورهای دیگر به خصوص سرزمینهای مشرق زمین اطلاعات داشته باشید. Namaskar این كلمه یادآور متداولترین و مشهورترین نوع سلام و علیك در هند است كه در هنگام خوشآمد گویی و یا خداحافظی به كار میرود. دراین شیوه سلام كردن، كف دو دست را به هم میچسبانند و در زیر صورت به سمت بالا نگه میدارند و كمیخم میشوند و سپس به شخصی كه دیدهاند به این روش سلام میكنند. مردم هندوستان معتقدند كه چسباندن دو دست به یكدیگر نشانه همفكری و همرنگی با شخص مقابل است و از طرفی دست راست را مظهر روح و طبیعت معنوی انسانی و دست چپ را نشانگر جهان مادی و جسم انسانی میدانند و با این حركت میخواهند یكی بودن جسم و جان خود را به شخص مقابل بدهند. Tilak تیلاك نشان مذهبیای است كه آنها بر روی پیشانی خود میگذارند و معتقدند برای آنها سعادت، خیر و بركت به ارمغان میآورد. این نشان معمولاً از خمیر قرمز رنگی كه تركیبی از زردچوبه، زاج سفید، ید و كافور است تهیه میشود و سپس به صورت لكهای كوچك در بین ابروان گذاشته میشود. به عقیده مردم هند، این نقطه از پیشانی محل خرد نهفته، تمركز و عقل انسانی است. در ضمن از نظر مسائل عبادی هم كانون مهمیبه حساب میآید و از طرفی آن را چشم سوم وجود خود میدانند و تمام مراسم مذهبی آنها با گذاشتن تیلاك و چند دانه برنج با انگشت نشانه شست روی این نقطه انجام میشود. در ضمن این رسم در بعضی مواقع برای خوشآمد گویی یا وداع با میهمان هم دیده میشود. Arati انجام این سنت نشانی از عشق و تكریم است و در شرایط و موقعیتهای متفاوت چون ستایش و درخواست بركت از خدا، تولد كودكان، خوشآمد گویی به مهمان، شركت در محافل شعری و سرود و خوشآمد گویی به عروس و داماد جدید به فراخور موضوع استفاده میشود. روش كار هم بسیار ساده است؛ پنج لامپ یا چراغ كوچك را با كره یا روغن پر میكنند و در سینی فلزی كوچكی قرار میدهند. در كنار آن نیز صدف حلزونی با آب پر میشود و اطرافش را با گل و برگ تزئین میكنند. بخور كافور هم به عنوان عطر سینی استفاده میشود و در نهایت سینی تهیه شده به حالت چرخان در محافل ذكر شده حركت داده میشود تا ارواح شیطانی و تأثیرات چشمهای شیطانی از آن مجلس دور شود. حلقههای گل درست كردن حلقههای گل در هند بسیار مرسوم است. در هنگام نشان دادن ادب و احترام بیشتر دستهگلهایی از یاس سفید با گلهای جعفری یا همیشه بهار (نارنجی رنگ) تهیه میكنند. و به شكل ریسمانی به هم میبافند و ته آن را گره میزنند و آن را در مراسم مختلف بر گردن كسی كه میخواهند به او احترام بگذارند میاندازند. استفاده از حلقه گل در مراسم ازدواج بسیار مرسوم است. سنجاق روی بینی سنجاق روی بینی كه یك نگین براق است، مظهر اخلاص و نشان ازدواج و تأهل زنان هندی است. اگرچه با گذشت زمان این زینت مورد استفاده دخترها هم قرار گرفته است. Mangalsura گردنبندی است بر گردن زنان متأهل و معادل حلقه ازدواج در غرب و سایر كشورها است. گردنبند فوق معمولاً از دو رشته كوتاه از مهرههای سیاه و آویزان از طلا است. در روز عروسی این گردنبند توسط داماد بر گردن عروس آویخته میشود تا دانههای سیاه آن عروس خانم را در مقابل شیطان حفظ كند. Shakna-Paula دستبندی است كه از مرجان قرمز و صدف تهیه میشود كه در مجلس عروسی به دست عروس خانم بسته میشود. مفهوم این دستبند در میان مردم هند این است كه با این دستبند داماد به عروس قول میدهد تا او را خوشبخت كند و او را همیشه دوست داشته باشد. هندیها به این دستبند، دستبند عشق میگویند. *********** آداب و رسم غذا خوردن در هند هندىها آداب خاصى در مصرف غذا دارند، آنان در غذا خوردن اسراف نمىكنند، زیرا معتقدند با افراط در غذا دچار تنبلى شده و این امر مانع رشد فكرى و جسمانىشان مىشود. از سویى دیگر سعى مىكنند غذاى مصرفىشان به چرخه طبیعت بسیار نزدیك باشد. به همین دلیل غذاهایى چون ماهى و گوشت را كه برای بهدست آوردن آن باید موجود زندهای را كشت و در نتیجه باعث برهم زدن چرخه طبیعت میشود را مانع آرامش روح و نیایش با خدا مىدانند. از آداب جالبی که دارند، با دست غذا خوردن است که هیچ طبقهی خاصی را هم شامل نمیشود، هندىها معتقدند براى غذا خوردن نباید واسطهاى وجود داشته باشد تا انرژى بین غذا و انسان در تعامل باشد. شبیه گستره جغرافیایی ایران، عادات غذایی در هر منطقه هند متفاوت است به طور مثال در جنوب (شهرهایى چون حیدر آباد، شانل و...) غذاهاى تند مصرف مىكنند، در غرب (مثل كلكته) غذاى شیرین و در شمال (مثل دهلى) غذاى تند و روغنى. امّا در كل برخى غذاهاى مشترك را در همه مناطق هند مىتوان دید. به طور مثال «دال» كه از حبوبات تشكیل شده است و معمولاً آن را بر روى برنج مىریزند و مىخورند، در تمام هندوستان بسیار رایج است. «دال» (Dal) را با عدس لوبیا و نخود میپزند؛ ولى هر كدام از این حبوبات به طور جداگانه پخته مىشوند و همین باعث تنوع در غذا مىشود. «دوساسامبار» (Dososambar) با اینكه غذاى مخصوص جنوب هند است، امّا مصرف آن در همه جاى هند بسیار رایج است. این غذا از یك نان بلند و نازك تشكیل شده كه وسط آنرا سیب زمینى، پیاز و فلفل میگذارند و مىپیچند و برای جاشنی هم از سس خاصى استفاده مىكنند، كه «چتنى» (Chatni) نام دارد و با نارگیل و خود سس «سامبار» (Sambar) كه حاوی سبزیجات مختلف است، درست شده است. باتورا (Batura) هم یكى از نانهاى معروف در هند است (البته بعد از نان چاپاتى) كه همراه با غذایى به نام چولا (Chala) خورده مىشود. چولا از نخود، گوجه فرنگى، پیاز و فلفل و ادویه تشكیل شده و همانند خورشت درست مىشود و آن را با نان باتورا كه روغنى و پفى شكل است میخورند. سمبوسه نیز غذایى آشنا و پرطرفدار است كه بیشتر به صورت عصرانه مصرف مىشود و در خیابانها مىتوان شاهد دستفروشهایى بود كه سمبوسه مىفروشند. در كل اینگونه معروف است كه طبقات محروم و پایین غذاهاى تندترى مصرف مىكنند و غذاها در طبقات بالا از درجه تندى كمترى برخوردار است. هندوها معتقدند كه گاو ماده را نباید كشت و گوشت این حیوان مفید و مقدس را نباید خورد، این یكى از دلایلى است كه آنان از گوشت حیواناتى چون بز، گاو نر و گوسفند استفاده مىكنند. البته مصرف گوشت در بین هندیها چندان پسندیده نیست، حتى امروزه هم مىتوان هندوهایى را دید كه در طول زندگىشان هرگز گوشت مصرف نكردند.
-
عزاداری محرم در میان شیعیان هند شیعیان هند با خانه تكانی و نظافت حسینهها، مساجد و احداث تكیهها و آمادهسازی مكانهای عزاداری به منظور برگزاری آیین بزرگداشت یاد و خاطره سالار شهیدان و یارانش چند روز قبل از آغاز ماه محرم با شور و هیجان خاصی به استقبال این ماه میروند. شیعیان هند كه حدود ۱۰درصد جمعیت نزدیك به یكصد و پنجاه میلیونی مسلمانان این كشور را تشكیل میدهند، در ماههای محرم و صفر و بویژه در دهه عاشورا با علاقهی وصف نشدنی، برنامههای مختلف و ویژهای را برگزار میكنند. این برنامهها از روز اول محرم آغاز میگردد و تا پایان روز عاشورا و مراسم ویژه شام غریبان در تمامی روز و تا ساعاتی از شب ادامه مییابد. در مناطق شیعهنشین هند از جمله شهرهای "لكنهو"، "امرهه" و "كشمیر" عموما مكانهای ویژهای ساخته میگردد كه به "امامباره" معروف است و تقریبا مكانی همچون تكیه و حسینیه در ایران است كه عزاداری ماه محرم در آنها برگزار میگردد. امامباره شهر لكنهو مركز ایالت "اوتارپرادش" واقع در شمال هند كه پر جمعیتترین ایالت هند است از جمله بزرگترین امامبارههای هند است كه قدمت آن به حدود چهارصد سال میرسد و در شمار آثار باستانی هند ثبت شده است. بیشتر مراسم عزاداری در هند در ماههای محرم و صفر در امامبارهها برگزار میگردد. مجالس عزاداری امام حسین (ع) عموما شامل سخنرانی توسط علمای محلی و نیز نوحه خوانی به زبان محلی است. همانند دیگر مناطق شیعهنشین جهان در هند نیز چند روزدهه اول محرم هركدام به نام اهل بیت و یاران امام حسین (ع) نامگذاری شده است و هر روز به نام خاصی مراسم برگزار میگردد. از روز چهارم محرم به نام حضرت حر عزاداری صورت میگیرد كه همراه با برگزاری مجالس عزا، مردم نذورات خود را نیز در قالب غذاهای ویژهای كه برای این ایام میپزند ادا میكنند. روز پنجم به نام فرزندان حضرت زینب (س)، روز ششم به نام حضرت علی اكبر، هفتم محرم به نام حضرت قاسم، هشتم به یاد ذنهم به نام حضرت علی اصغر و دهم به نام سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین گرامی داشته میشود. از روزاول محرم عزاداران با شربت پذیرایی میشوند اما در روزهای تاسوعا و عاشورا مردم همراه با دیگر غذاها نذورات خود را به صورت غذایی كه به حاضری معروف است و شامل مقداری نان و كباب و یا غذایی شبیه به قیمه ایرانی است در اختیار عزاداران قرار میدهند. در روز نهم كه به یاد حضرت علی اصغر گرامی داشته میشود توزیع شیر میان مردم بسیار رایج است. از اول تا ششم محرم عموما مجالس عزاداری در منازل و یا امامبارهها انجام میگردد اما از این روز به بعد دسته جات عزادار بعد از ظهرها به خیابانها آمده و مراسم خود را به صورت راهپیمایی در خیابان انجام میدهند. این نوع عزاداری در روز هفتم كه به نام حضرت قاسم (ع) انجام میگردد به "مهنی" معروف است. مردم مسلمان هند اعتقاد دارند كه بنا بر بعضی روایات در چنین روزی حضرت قاسم (ع) با دختر امام حسین (ع) ازدواج كرده است. در عزاداری روز نهم كه به نام حضرت علی اصغر برگزار میشود، عزاداران گهوارهای را به صورت نمادین روی دستان خود حمل میكنند. شیعیان هند شب عاشورا را نیز همانند شبهای قدر گرامی میدارند و تا صبح بیدار میمانند و به عزاداری و مرثیه سرایی میپردازند. عزاداری روز عاشورا نیز كه از بامداد این روز آغاز میگردد تا عصر ادامه مییابد و عموما مردم در این فاصله به حرمت شرایطی كه در این ساعات در روز عاشورا بر خاندان امام حسین (ع) گذشته است از خوردن پرهیز میكنند و بعد از اتمام رسمی مراسم به هنگام عصر روزه نمادین خود را با غذاهای نذری كه با عدس و برنج پخته میشود افطار میكنند كه بهاین عمل "فاقهشكنی" گفته میشود. سینه زنی، زنجیر زنی، قمه زنی و راه رفتن با پای برهنه روی آتش از جمله كارهایی است كه عزاداران عاشورا در بزرگداشت این روز انجام میدهند. بعد از نماز مغرب و عشا مراسم شام غریبان آغاز میگردد و مردم هر شهر یا محله در یك محل جمع میشوند اما رسوم ویژهای برای این شب آنچنان كه در ایران معمول است وجود ندارد و تنها مرثیه خوانان به ذكر مصیبت بازماندگان عاشورا میپردازند. در مراسم سینه زنی و زنجیر زنی از بعضی سازها همچون طبل و تعدادی ادوات موسیقی محلی نیز هماهنگ با نوای مرثیه استفاده میگردد. از جمله آداب و رسوم ویژه ماههای محرم و صفر در بین شیعیان هند این است كه هیچگونه مراسم ازدواجی دراین ماه انجام نمیگیرد و مردم ترجیح میدهند لباس نو خریداری نكنند و از برگزاری مراسمی همچون جشن تولد نیز پرهیز می كنند. زنان نیز علاوه بر آنكه در مجالس عمومی كه در امامبارهها برگزار میگردد شركت میكنند مجالس ویژهای را در منازل خود نیز به مورد اجرا میگذارند كه در آن زنانی كه به "حدیث خوان" معروفند برای شركتكنندگان در مراسم سخنرانی و مرثیه سرایی میكنند. تا پیش از سال ۱۹۷۸در هند حركت دستجات عزادار در خیابانها ممنوع بود اما از این سال به بعد شیعیان اجازه یافتند مراسم خود را در معابر عمومی نیز انجام دهند.
-
آداب و رسوم مردم آذربايجان غربى [align=justify] آذربايجان غربى همواره زيستگاه مجموعه اى از اقوام و فرهنگهاى مختلف بوده است. هريک از اين اقوام و فرهنگها به نحوى در هم تأثير گذاشته و از همديگر متأثر گشته اند. وجود مساجد، کليساها و ويرانهٔ آتشگاه ها، گوياى بخشى از تاريخ مذهبى آن است. تشيع در اروميه و شهرهاى شمالى و تسنن در نواحى جنوبى استان از مذاهب عمده به شمار مىروند. ساير اقليت هاى آشورى و ارامنه به کليساهاى مسيحى وابسته هستند. فرهنگ مردم اين خطه نيز در ارتباط با عوامل متعدد جغرافيائي، تاريخي، مذهبى و تحت تأثير گرايش هاى متعدد اجتماعي، فرهنگى شکل گرفته و نوع مستقلى از فرهنگهاى فولکلوريک را به وجود آورده است. آذرىها، کردها، آشورىها و ارامنه هر يک براساس ويژگى هاى قومى - دينى خود آداب و سنن مخصوص دارند که از آن ميان سنن مسلمانان از مقام برجستهاى برخوردار است. اگرچه فرهنگ و سنن مردم آذربايجان از بسيارى جهات با فرهنگ عمومى ساير نقاط ايران مشابهت هائى دارد، ولى در عين حال با ويژگى هائى همراه است که مهمترين آن تکامل زبانى و زايش هاى ويژهٔ فرهنگى در عرصههاى مختلف زبان و هنر است. زبان امروزى مردم آذربايجان که شاخهٔ وسيعى از زبانهاى ترکى است به آذرى يا آذربايجانى معروف است که علاوه بر آذربايجان ايران در ساير کشورها نيز گسترده شده است. در نواحى داخلى سرزمين ايران نيز به دلايل تاريخى به ويژه مهاجرتهاى وسيع، در مناطقى از قبيل کوه پايه هاى خراسان، سواحل خزر، دامنه هاى زاگرس، جبال فارس و... رواج دارد. گروهى از محققان اعتقاد دارند که زبان کنونى مردم آذربايجان از نظر منشاء و پيوستگى تاريخى از زبانهاى ترکى آلتائيک است که طى ادوار تاريخى بسيار دور جزء جلگه هاى وسيع آسياى مرکزى و سواحل رود 'ينى سيء' بوده و سپس همراه با حرکت و مهاجرت قبايل ترک و حکومت هاى طولانى اقوام ترک زبان، تثبيت و گسترش يافته و دامنهٔ خود را از يک سو تا سوريه و بين النهرين و از سوى ديگر تا شبه جزيره بالکان و سواحل درياى سياه وسعت داده و زبان تکلم و کتاب ملل و اقوام مختلف گشته است. فولکور يا ادبيات شفاهى مردم منطقه نيز، مانند تاريخ و زبان خود، از سابقهاى کهن برخوردار است. اشکال مختلف ادبيات فولکوريلک اين خطه محصول پيکار و تلاش مردمى است که غم ها، شادى ها، آرزوها، نفرت و محبت خود را در قالب هاى مختلف هنرى منعکس کرده اند. نمونههاى گوناگون اين نوع آثار، عادات، روشها، آداب، رسوم، اعتقادت، باورهاى ديني، مذهبى و دلبستگى ها و ارزشها و نهادهاى اجتماعى عصرهاى مختلف را به خوبى نشان مىدهند. مردم آذربايجان خالق يکى از غنى ترين گنجينهٔ ادبيات شفاهى ملل خاورميانه و ايران مىباشند. چنان که هر سياح و جهانگردى که از آذربايجان گذشته، اين ديار را سرزمين شعر و هنر نام نهاده است. مردم آذربايجان، مردمان شاعر مسلکى هستند که هرگاه با پديده هاى طبيعي، رخدادهاى اجتماعى و پيشامدهاى ناگوار و يا خوشايند مواجه شدهاند، احساسات خود را با زبان شعر بيان کرده و براى هر مناسبت 'باياتي' سرودهاند. از عادىترين کار روزانه تا عالىترين احساسات و عواطف بشري، شعر و باياتى هميشه حضور داشته است: مادر با 'لالائي' سحرانگيز و شيرين آن نونهال خود را در گلبرگهاى باياتى پيچيده و او را به خواب شيرين و رويائى دلپذير فرو مىبرد. عروسى با شعر آغاز و با آن نيز پايان مىيابد. عزا و سوگوارى با 'آغي' آغاز و خاتمه مىيابد. کشتگر آذرى آفتاب را و باران را با شعر فرا مىخواند، باد و بوران را با شعر نفرين مىکند، مزرعه طلائى آن را، گاو و گوسفندان خود را با شعر توصيف مىکند. سوارکاران آن، رزمندگان او همه و همه با شعر توأمان زاده مىشوند، مىبالند و مىميرند. به هر گوشهاى از زندگى مردم اين سرزمين نظير بيفکني، شعرى سرک مىکشد. زلالى چشمه ساران آن، رقص خاموش گل بوته هاى قالىهاى آن، ساز عاشق هاى او و جملگى در هماهنگى بىنظير با اميال و آرزوها، ترس ها و اضطراب ها، عشق ها، نفرت ها و ... به طور شگفت انگيزى بيان مى گردند و لذا برجسته ترين نوع سخن شعرى آذربايجان 'باياتي' است. در فرهنگ شفاهى مردم آذربايجان بايات ىها به خاطر گسترده گى و مضمون هاى رنگارنگ، ايجاز و قالب هاى زيبا و دلنشين مقام اول را دارند. مبالغه نخواهد بود اگر گفته شود که تاريخ پر تلاطم و سرشار از حوادث آذربايجان لابه لاى هزاران باياتى گنجانده شده است. اگر تمامى باياتىها در يک جا گردآورى و از ديد جامعه شناسى و مردم شناسى مورد تجزيه و تحليل قرار گيرند، تاريخ قومى مدون مىشود که طرز زندگي، هست شناسى و باورهاى فسلفي، اخلاقي، اجتماعى و دينى آنها را منعکس خواهد کرد. بايات ىها از زندگى و راز و نيازهاى مردم ساده و پاکدل مايه مىگيرند و در قالب الفاظى روان و بى تکلف جارى مى شوند. اين نغمههاى نغز و دلکش از چنان لطف و خلوط و صفا و صراحتى برخوردار هستند که به خصوص وقتى با آهنگ ويژهٔ خود ادا شوند، عنان از کف دل مىربايند و اشک بر چشم مى نشانند. ارادت و اعتقاد مردم ساده شهر و روستا به اين آثار موزون و دل فريب تا بدان پايه است که باياتىها را برحسب حال آئينه سرنوشت نماى خويش مى پندارند و به هنگام ملال و سرگشتگى و حرمان به آن توسل مىکنند و به عنوان تفأل از آن مدد و مراد مىجويند. باياتىها به عامه تعلق دارند. زيرا که از ديرباز توسط مردم سينه به سينه نقل و بازگو شدهاند و بهاقتضاء حس زيبائى شناسى و نيازهاى عاطفى همراه با تغييراتي، فرديت (تعلقات شخصي) را از روى آنها زدوده و به تملک گنجينهٔ فولکوريک عامه درآوردهاند. باياتىها از نقطه نظر محتوى و مضمون از يک سو مظهر عشق ها، آرزوها، اميدها و رنجها و شادى مردم و از سوى ديگر کتاب ناگشودهٔ معتقدات، آداب و رسوم و خصائل و خلق و خوى قومى انسانهاى ساده و پاکدل در طول نسل ها و قرن ها است. براى پى بردن به عمق ديد و حسن ناب سرايندگان باياتى ها، ترجمه چند باياتي، ذيلاً آورده مىشود. اين باياتى ها که از ميان هزاران باياتى بهطور نمونه انتخاب شده است، بيانگر عظمت آفرينش مردمى است که زيبائىها دغدغه هميشگى آنها بوده است: [/align]
- 2 پاسخ
-
- استان آذربایجان غربی
- آداب
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
آداب و رسوم مردم آذربايجان شرقى [align=justify]مردم آذربايجان مردمى اصيل هستند. از جمله خصلتهاى اين مردم مهماننوازي، سلحشوري، آزادمنشي، مرزدارى و پايبندى به عقايد مذهبى است. 'حسينقلى کاتبي' در کتاب 'آذربايجان و وحدت ملى مىنويسد: 'طرز معاشرت، برخورد اجتماعي، تعارفات، طرز برگزارى جشنهاى ملى و مذهبى مثل مراسم نوروز و چهارشنبه سورى و سيزده به در، عيد غدير خم، ميلاد مولا على (ع)، رسوم مهمانى و عروسي، تعزيه و عزادارى و غيره در تمامى سرزمين ايران يکسان اجراء مىشود. از ديگر ويژگى هاى ايرانى در اخلاق ملى مثل مهمان نوازي، ادب و احترام و خوش سلوکى و حسن معاشرت در ميان عموم ايرانيان از خراسانى و آذربايجانى و کرمانى و کرد و بلوچ يکسان است' .[/align]
- 2 پاسخ
-
- استان آذربایجان شرقی
- آداب
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :