لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید
جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'نامه'.
30 نتیجه پیدا شد
-
آخرین وصیت نامه شهید رجایی این بنده کوچک خداوند بزرگ با اعتراف به یک دنیا اشتباه، بیتوجهی به ظرافت مسئولیت از خداوند رحیم طلب عفو و از همه برادران و خواهران متعهد تقاضای آمرزش خواهی میکنم. وصیت حقیقی من مجموعه زندگی من است. به همه چیزهایی که گفتهام و توصیههایی که داشتهام در رابطه با اسلام و امام با انقلاب تأکید مینمایم. این مختصر را برای رفع تکلیف و تعیین خط مشی برای بازماندگان و بر حسب وظیفه شرعی نوشتم و گرنه وصیتنامه این بنده حقیر با این همه تحولات در زندگی در این مختصر نمیگنجد و مکّه، حج بیتالله بر من واجب شده بود امکان رفتن پیدا نشد. اینک که به لقاءالله شتافتم این واجب را یکی از بندگان صالح خداوند به عهده بگیرد. ثلث اموال به تشخیص بازماندگان به «خیرالعمل» صرف شود و اگر به نتیجه قطعی نرسیدند به بنیاد شهید بدهید. ● آخرین وصیت بیست روز قبل از شهادت، قبل از ترک خانه برای شرکت در جلسهای مهم، همسر رجایی به او گفت: «پیشنهاد میکنم وصیتنامهی جدیدی بنویسید. وصیتنامه قبلی را سالها پیش نوشتهاید. » رجایی به یادآورد که در سال ۱۳۵۲ قبل از اینکه به زندان برود، وصیتنامهای نوشته بود و آن روز، هشت سال از نوشتن آن وصیتنامه میگذشت. کمی فکر کرد. سپس کاغذی خواست تا وصیتنامهای جدید بنویسد. او بر روی یک برگ کاغذ دفتر مشق بدون این که پاکنویس کند خوش خط و خوانا و بدون خطخوردگی و روان و ساده وصیتنامهای نوشت و آن را به همسرش داد. نکاتی که در این چند خط به آنها اشاره شده، بسیار قابل تأمل است: بسم الله الرحمن الرحیم این بنده کوچک خداوند بزرگ با اعتراف به یک دنیا اشتباه، بیتوجهی به ظرافت مسئولیت از خداوند رحیم طلب عفو و از همه برادران و خواهران متعهد تقاضای آمرزش خواهی میکنم. وصیت حقیقی من مجموعه زندگی من است. به همه چیزهایی که گفتهام و توصیههایی که داشتهام در رابطه با اسلام و امام با انقلاب تأکید مینمایم. به کسی تکلیف نمیکنم ولی گمان میکنم اگر تمام جریان زندگی مرا به صورت کتاب درآورند برای دانشآموزان مفید باشد. هر چه از مال دنیا دارم متعلق به همسر و فرزندانم میباشد. کیفیت عملکرد را طبق قانون شرع به عهده خودشان میگذارم. برادرم محمدحسین رجایی وصی و همسرم ناظر و قیم باشند. خدای را به وحدانیت، اسلام را به دیانت، محمد(ص) را به نبوت و علی و یازده فرزندان معصومین علیهمالسلام را به امامت و پس از مرگ را به قیامت و خدای را برای حسابرسی به عدالت قبول دارم و از دریای کرمش امید عفو دارم. این مختصر را برای رفع تکلیف و تعیین خط مشی برای بازماندگان و بر حسب وظیفه شرعی نوشتم وگرنه وصیتنامه این بنده حقیر با این همه تحولات در زندگی در این مختصر نمیگنجد و مکّه، حج بیتالله بر من واجب شده بود امکان رفتن پیدا نشد. اینک که به لقاءالله شتافتم این واجب را یکی از بندگان صالح خداوند به عهده بگیرد. ثلث اموال به تشخیص بازماندگان به «خیرالعمل» صرف شود و اگر به نتیجه قطعی نرسیدند به بنیاد شهید بدهید. محمدعلی رجایی ● انفجار و شهادت در ساعت سه عصر، صدای انفجار مهیبی از ساختمان نخستوزیری برخاست. کارکنان به طرف محل انفجار دویدند. جمعیت زیادی از راه رسید. همه نگران رجایی و باهنر بودند. رجایی از چند روز قبل به فرمان حضرت امام خانوادهاش را در یکی از واحدهای مسکونی نهاد ریاستجمهوری ساکن کرده بود تا دیگر مجبور به رفتوآمد به خانهاش نباشد. کمال، پسر سیزده ساله رجایی از دور شاهد شعلههای آتش بود. او با حالی آشفته به مادرش تلفن کرد و ماجرا را با او در میان گذاشت تا همسر شهیدرجایی خودش را برساند. پیکرهای خونین و سوخته رجایی و باهنر را به بیمارستان منتقل کردند. شدت انفجار به حدی بود که ابتدا هیچکس نتوانست کشته شدگان را شناسایی کند. جنازهها را به بیمارستان انقلاب منتقل کرده و پیکر شهیدرجایی را در سردخانه قراردادند. هیچکس نمیدانست که این پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است. به فکر یکی از اطرافیان او رسید که از روی دندانها میتوان فهمید که پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است یا خیر؟ اما سوختگی آنچنان بود که دهان رجایی به سادگی باز نمیشد. لحظاتی بعد یکی از پزشکان از راه رسید و پس از شستن لبها با آب اکسیژنه، دهان را باز کرد و دندانها دیده شد، اما باز هم کسی او را نشناخت. همسر شهید رجایی به بیمارستان آمد و در سردخانه پیکر سوخته شهیدرجایی را شناسایی کرد. با شنیدن خبر شهادت رجایی و باهنر، مردم به خیابانها ریختند و ایران در سوگ رئیسجمهور و نخستوزیر خود فرو رفت. با طلوع آفتاب روز نهم شهریور ماه مردم در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کرده و با سردادن شعار«رجایی، رجایی! راهت ادامه دارد! » پیکر او و شهید باهنر را تا بهشت زهرا مشایعت کردند. ● اطلاعیه خانواده شهید محمدعلی رجایی رییسجمهور بسماللهالرحمنالرحیم محمدعلی رجائی مقلد امام و فرزند ملت به عهد و پیمانی که با خدای خویش بسته بود وفا کرد و به کاروان شهدای اسلام و انقلاب اسلامی پیوست. «واوفوا بعهد الله اذا عاهدتم» رجایی این سرباز اسلام و انقلاب که طعم فقر و محرومیت را چشیده بود و هنوز نقش آثار داق و شکنجهٔ زندانهای منحوس، پهلوی از پیکر او محو نشده بود، در مبارزه بیامان خویش علیه ظلم و جور و استکبار، علیه شرک و کفر و الحاد تا پای جان ایستاد و با خون خود، نهال انقلاب اسلامی ایران را آبیاری کرد و به خدا پیوست. اینک ای امت شهیدپرور و انقلابی ایران، فرزند شما محمدعلی رجائی، که شما با رأی قاطع خود او را به ریاستجمهوری اسلامی ایران برگزیده و با انتخاب او به ریاست جمهوری به جریانات انحرافی و سازشکارانه خط بطلان کشیدید در راه انجام وظیفهای که به عهده او گذاشته بودید شهید شد. او خود را به حق فرزند ملت میدانست و اینک خانوادهٔ وی شهادت او را به امام ملت بزرگ و انقلابی ایران تبریک و تسلیت میگویند و تو ای امام بزرگوار، دعا کن که خدا خون این شهید را که از میان مردم محروم و مستضعف جامعه برخاست و در راه حفظ و حراست حقوق محرومان و مستضعفان جامعه و استقرار حاکمیت اسلام شهید شد از امت مسلمان و شهیدپرور ایران بپذیرد و اینک ما، همسر و فرزندان و خانواده شهید رجایی، امروز در اجتماع دانشگاه حاضر میشویم تا یک بار دیگر با امام و امت مسلمان انقلابی ایران در ادامه راه شهیدان تجدید بیعت کنیم. در اهتزاز باد پرچم خونین اسلام، پرطنین باد بانگ آسمانی اللهاکبر، به امید پیروزی اسلام و مسلمین. خانواده شهید محمد علی رجائی
-
نامه 52 دانشگاه ايران به دانشجویان آمریکا
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در اخبار حوزه و دانشگاه
نامه 52 دانشگاه ايران به دانشجویان آمریکا دانشجویان عضو52 انجمن اسلامی دانشگاههای ایران با صدور نامهای خطاب به دانشجویان آمریکایی حمایت خود را از قیام انقلابی آنان در جنبش والاستریت اعلام کردند. به گزارش واحد مرکزی خبر، دربخشی از این نامه با اشاره به توطئه ها و خصومت های متعدد استکبار جهانی علیه ملت ایران در32 سال گذشته، خطاب به دانشجویان دانشگاههای آمریکا آمده است: ترور دانشمندان هستهای و استادان دانشگاهی ما همچون شهیدان علیمحمدی و شهریاری توسط مجید جمالی فشی که در اعترافات خود از حمایت و طرحریزی مقامات آمریکایی و صهیونیستی موساد و سیا برای این ترور خبر داده بود و اعترافات عبدالمالک ریگی سرکرده گروهک تروریستی جندالشیطان که هزاران زن و کودک را با کمک مقامات کاخ سیاه در ایران، پاکستان و افغانستان و سایر کشورهای منطقه ترور کرده و به قتل رسانده بود نسخههای امروزی از افشا شدن ماهیت تروریستی و خشونتطلب دولت آمریکاست. دانشجویان عضو 52 انجمن اسلامی دانشگاههای کشورمان در بخش دیگری از این نامه خود افزوده اند: در حالیکه امروز شاهدیم موج بیداری، مقاومت و حس آزادیخواهی علاوه بر کشورهای اسلامی، قلب اروپا و ملل دیگر کشورها را هم درنوردیده است ، نظام سرمایهداری و کاپیتالیسم به رهبری دولت آمریکا مدتها با دروغ و تزویر بر مردم کشورها و خصوصاً مردم آمریکا زورمدارانه حاکمیت خود را القا کرده است و جمعیتی حداقلی، سکان حکومت در این کشور را در دست گرفتهاند. دانشجویان کشورمان در ادامه این نامه با اشاره به سناریوی دروغین اخیر آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران آورده اند : دولت آمریکا ادعا میکند که ایران طرحی را برای ترور سفیر عربستان در آمریکا طراحی کرده است جمهوری اسلامی که در اوج اقتدار قرار دارد و مواضع خود را به صراحت در تریبونهای بینالمللی بیان میکند نیازی به ترور و عملیاتهای مخفیانه ندارد. در این نامه همچنین آمده است : شیوه نظام اسلامی ایران که همواره مدافع آزادی بیان و حق حیات برای تمامی ملتهای جهان است هیچگاه اجازه نمیدهد حرکتی تروریستی در خاک آمریکا یا هر کشور دیگری طراحی شود. دانشجویان کشورمان ، هدف آمریکا را از طرح این سناریوی دروغین، استفاده از تبلیغات رسانهای برای انحراف افکار عمومی جهان از جنبش آزادیخواهانه وال استریت و برخورد خشن با دانشجویان عدالتطلب آمریکایی دانسته اند. در بخش دیگری از این نامه انحراف اذهان جهانیان برای تکرار وقایع سال 92 آمریکا از دیگر اهداف سران این کشور از سناریوی اخیر دانسته و افزوده شده است : در وقایع آن سال که ملت امریکا برای برپایی عدالت به پا خواسته بودند ، زورمداران کاخ سیاه با به خیابان آوردن تانک و کماندوهای ویژه مردم را به خاک و خون کشیدند ، ده ها نفر را کشتند ، حدود 2000 نفر را مجروح کردند و با کمک هژمونی رسانهای و بایکوت خبری مانع از روشن شدن ابعاد این اعمال غیر انسانی شدند. دانشجویان کشورمان در بخش دیگری از نامه خود ، ایجاد اختلاف میان کشورهای منطقه بهویژه کشورهای اسلامی و تقویت محور عربی – عبری برای حفظ حیات سیاسی رژیم کودککش صهیونیستی ، پیگیری دو راهبرد ایرانهراسی و اسلامهراسی برای توجیه اقدامات وحشیانه در کشتار و جنگافروزی به بهانه مبارزه با تروریسم و حقوقبشر و خدشه به موقعیت الهامبخش ایران در میان ملتهای منطقه و جهان را از دیگر اهداف این سناریوی آمریکایی دانسته و تاکید کرده اند این سناریو قطعاً با هوشیاری و بصیرت ملتها ناکام میماند. دانشجویان کشورمان دربخش دیگری از نامه خود خطاب به دانشجویان آمریکا اعلام کرده اند : انتظار داریم با چنگ زدن به ریسمان محکم الهی و آموزههای انسانی پیامبران الهی، استقلال و عزت از دست رفته خود را از چنگال صهیونیزم بینالملل بازستانید و همانند جوانان ایرانی هویت واقعی خود را بازیابید و در راه رسیدن به حقوق انسانی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود از هیچ تلاشی فرو گذار نکنید. در ادامه این نامه آمده است : ما دانشجویان ایرانی با تکیه بر هویت و شرف اسلامی و ایرانیمان ، فتنههای دولت امریکا را که به اذعان دولتمردان کاخ سیاه حاصل 10 سال طرح و برنامه بود خنثی کردیم شما نیز با حضور در عرصه مقاومت نگذارید بازیهای رسانههای منتسب به صهیونیسم بینالملل شما را از حرکت عدالتطلبانهتان مأیوس کند چرا که این فریاد عدالت و حرکت غیرتمندانه شما امروز ستونهای کاخ سیاه را به لرزه درآورده است. در پایان این نامه آمده است: جنبش دانشجویی ایران آزادی، استقلال و عدالت در سایه معنویت را برای شما آرزو میکند و بدانید خداوند با صابرین است. -
انتقاد آیت الله مکارم از نامه رئیس جمهور: بسیار متاثر شدم
amid پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در اخبار علمی، فرهنگی، هنری و اجتماعی
آیت الله مكارم شیرازی ضمن انتقاد از متوقف كردن اجرای طرح تفكیك جنسیتی، اظهار داشت: «ما باید تفكیك جنسیتی را هم برای دین خود و هم برای پیشرفت علمی بیشتر جوانانمان عملی كنیم». به گزارش جهان به نقل از رسا، آیت الله ناصر مكارم شیرازی شب گذشته در جمع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی با بیان اینكه اگر وجدان عمومی جامعه بیدار باشد و همه بدی را بد بدانند و خوبی را خوب تشخیص دهند مشكلات جامعه حل می شود اظهار داشت: «وقتی یك عمل زشت كوچك تكرار میشود، كم كم قبح آن از بین می رود و در نگاه افراد گناهان بزرگ هم كوچك جلوه می كند». وی افزود: «خبری را امروز شنیدم كه بسیار متاثر شدم و آن اینكه وزیر علوم كه بنده از شجاعت و درایت ایشان مطلع هستم، قصد داشتند دو طرح را اجرا كنند، اول اینكه برخی از اساتید دانشگاه های ما - البته اكثر اساتید ما از این جریان به دورند - در كلاس های درس خود اصول دین و مذهب را زیر سوال می برند و با این كار امید را در دل دانشجویان از بین می برند، تصمیم گرفته اند كه آن ها را بازنشسته كنند». آیت الله مكارم شیرازی گفت: «دومین اقدام ایشان، این است كه دختران و پسران را در دانشگاه ها به تدریج و از پایه از هم جدا كنند. در آلمان این كار را انجام دادند تا به بازده علمی بیشتری دست یابند. آن ها به مسایل شریعت و دین كاری ندارند اما ما باید این كار را هم برای دین خود و هم برای پیشرفت علمی بیشتر جوانانمان عملی كنیم. اما متاسفانه برخی مسولین از بالا دستور دادند نباید چنین كاری را انجام دهید. اولا نباید دست به اساتید بزنید و ثانیا مساله جدا سازی یك امر سطحی و غیر حكیمانه است، شنیدن اینگونه مسایل انسان را نا امید می كند». وی تأكید كرد: «كسی كه در درس خود در میان جوانان اسلام را زیر سوال می برد باید بركنار شود چرا كه خطری برای جامعه است». گفتنی است رئیس جمهور دو روزی پیش در نامه ای به وزیر علوم خواهان توقف بازنشستگی اساتید و اجرای طرح تفكیكی جنسیتی شده بود. -
ابولقاسم منصورابن حسن فردوسی مشهور به ابوالقاسم فردوسی درسال 329 ه.ق در روستای پاز از توابع طوس متولد شد.در سال 400 ه.ق شاهنامه را به اتمام رساند وبالاخره درسال 416 ه.ق در 87 سالگی دیده از جهان فرویست.آرامگاه کنونی وی درسال 1313 ش. در محدوده باغی که او را دفن کرده بودند ، درنظر گرفته شده است.او دهها سال در دربار سلاطین غزنوی مورد لطف دربار بود وسلطان محمود غزنوی بنا به ذوق شاعری وروح حماسی فردوسی،پیشنهاد سرودن دیوانی حماسی را به ایشان داد با این شرط که سلطان محمود به ازای هر بیتی ازآن یک دینار طلا به فردوسی بدهد.او 35 سال تلاش کرد ومثنوی عظیم از تاریخ ایران کهن مربوط به قبل از اسلام گردآوری نمود.او شاهنامه را با الهام از شاهنامه منثور ابو منصور محمد ابن عبدالرزاق فرمانروای طوس به رشته نظم درآورد.ضمن آنکه قبل از ایشان نیز داستانهای حماسی شاهان ایران منظوم شده بود که از آن جمله می توان به منظوم شاعری کهن بنام ابوالمؤید بلخی و یا مسعودی مروزی و دقیقی طوسی اشاره داشت.بعد از فردوسی نیز دهها شاعر برجسته به سرودن شاهنامه اقدام کردند اما ناکام ماندند. فردوسی 35 سال به سرودن شعر پرداخت و60 هزار بیت مثنوی به نظم درآورد.به امید 60 هزار دینار زرین از سلطان ، دیوان سترگش را به سلطان پیشکش کرد وحتی اوایل آنرا شاهنامه سلطان محمود غزنوی نام نهاد.سلطان محمود با خواندن اشعاری از این دیوان سترگ نا خرسند شد اما ارزش حجمی شاهنامه را فراموش نکرد وبجای دینار زرین، درهم سیمین بدو داد. فردوسی نیز که امیدش را از دست داده بود ،قهر گونه دربار را ترک کرده واشعاری دشنام گونه تحت عنوان هجونامه را خطاب به سلطان محمود سرود. "برتلس" می گوید((فردوسی با دیدن فروپاشی تمام آرزوها وبرباد رفتن تمام وعده ها ،اشک از چشمانش سرازیر شده واز قهرمانی که خود آفریده بود ،نفرت به دل می گیرد)) . فردوسی برای جبران مافات، اشعاری از مدح امام علی (ع) را به شاهنامه اضافه کرد تا آنرا به حاکمی دیگر که شیعه بود داد و او نیز با آغوش باز پذیرا شد وانعامش بخشید. فردوسی نیمی از عمر سپری شده اش را روی منظم کردن شاهنامه گذاشته بود.حال با استقبال سرد و شاید متقابل دربار مواجه شده بود.دیگر سپیدی بجای سیاهی نشسته بود وواپسین سالهای عمرش را سپری می کرد.عمر او از هفتاد سال گذشته بود و بخاطر غافل شدن از آخرت وسرودن ملحمه های افسانه ای بجای حماسی های دینی پشیمان شده بود.سالهای واپسین عمر او به بیزاری از دنیا وسیر و سفر تعلق داشت.پیش شعرا وعرفا میرود تا چاره ای جوید.تا اینکه در سفر عراق در شهر بغداد با "ابو علی حسن بن محمد ابن اسماعیل" درد دل می کند و او به فردوسی پیشنهاد می کند که داستانی از قرآن را منظوم نماید تا آذوقه آخرت گردد.فردوسی از این پیشنهاد استقبال کرده واثر بی نظیر "یوسف وزلیخا" را در اواخر عمرش به رشته نظم در می آورد.فردوسی داستان یوسف وزلیخا را با الهام از قرآن در قالب 6400 بیت منظوم می کند. یوسف و زلیخای فردوسی پس از هزار سال فربت،برای نخستین بار در سال 1889 توسط "هرمان اته" خاورشناس وادیب آلمانی رسما به جهانیان معرفی گردید.100 سال بعد این اثر توسط دکتر صدیق به ایرانیان معرفی شد.ولی گویا رازی که نباید فاش میشد ، برملا شده بود.غالب ادیبان ما از معرفی این کتاب به عامه مردم به خشم آمدند وچونان آب در خوابگه مورچگان ریختن همه به سراسیمه افتاده ودست به توجیه وتخریب وتنبیه وتمسخر این اثر کهن شدند.تنها بدین خاطر که چند بیت اول این شاه اثر، به اضهار پشیمانی فردوسی از سروده های ماضی وتوبه ایشان مربوط است. هم اکنون 24 نسخه از این اثر بی نظیر پس از هزار سال از دست یازی کوته فکران در امان مانده وچون گوهری از آن پاسداری می شود. آری .فردوسی پس از 70 سال واندی توبه می کند واز تخم نفاق افکنی، تحقیر ترکها ،افسانه و رویا تراشی وغافل شدن از آخرت پشیمان شده ودست به دامن خدا می برد وداستان قرآنی یوسف و زلیخا را ضمن اتابه وتوبه نسبت به گذشته می آغازد: به نظم آوریدم بسی داستان ز افسانه گـــــفته باســــتان ز هر گونه ای نظم آراستم بگفتم درو هر چه خود خواستم اگرچه دلم بود از آن بامزه همی کاشتم تخم رنج و بزه از آن تخم کشتن پشیمان شدم زبان را ودل را گره بر زدم نگویم کنون نامه های دروغ سخن را به گفتار ندهم فروغ نکارم کنون تخم رنج و گناه که آمد سپیدی به جای سیاه دلم سیر گشت از فریدون گرد مرا زان چه؟ کو ملک ضحاک برد؟ ندانم چه خواهد بدن جز عذاب ز کیخسرو و جنگ افراسیاب برین می سزد گر بخندد خرد زمن خود کجا کی پسندد خرد؟ که یک نیمه عمر خود کم کنم جهانی پر از نام رستم کنم؟ دلم گشت سیر و گرفتم ملال هم از گیو و طوس و هم از پور زال کنون گر مرا روز چندی بقاست دگر نسپرم جز همه راه راست نگویم دگر داستان ملوک دلک سیر شد زآستان ملوک دوصد زان نیارزد به یک مشت خاک که آن داستانها دروغ است پاک
-
نی نامه در اشعار مولوی مولانا جلال الدین، شاعر و عارف بزرگوار در دیباچه دفتر اول مثنوی تصریح می كند كه به استدعای حسام الدین چلبی در تطویل منظوم مثنوی اجتهاد به جای آورده است كه ظاهراً به موجب آن هنگامی كه حسام الدین چلپی از وی درخواست كرد تا از نظم غزلیات باز ایستد و منظوم مثنوی گونه ای به شیوه الهی نامه سنایی (حدیقهٔ الحقیقهٔ) تصنیف نماید. وی از گوشه دستار خویش پاره ای كاغذ بیرون آورد كه شامل ابیات «نی نامه» بود و خود از پیش به همین شیوه ساخته بود. هنر نی سازی از دیرباز در میان مسلمانان و به طور اخص در آناطولیا همانجایی كه مولانا بوده رواج داشت. علاوه بر آن در طب قدیم (دوره میانه اسلامی) نی كاربرد تسكین دهنده شفاعت بخشی داشت. در واقع مولانا در سرزمینی می زیست كه به موسیقی عنایت می ورزیدند و در این میان نی، ساز اصلی مردم آن دیار به حساب می آمده است. باید به این مساله توجه داشت كه جهان اندیشه مولانا كمال گرا است و روح خطیر و ذهن كل گرای مولانا همواره به اعلی گرایش داشته و از هر پدیده ای به تمثیل و اشاره و داستان استفاده ماورایی می كرده است. بنابراین هر كسی از سخنان برگزیده مولانا به شیوه تفكر و فهم خویش استنباط می كند. چنانچه مولانا خود متذكر شده است كه «هر كسی از ظن خود شد یار من.» در اشعار مولانا نی در معانی مختلف به صورت تمثیلی به كار رفته است كه گاهی از زبان نی و بعضاً هم خطاب به نی سخن سروده است. بشنو از نی چون حكایت می كند از جدایی ها شكایت می كند «نی» ناله و شكایت از دوران هجران و دوری از یار سر می دهد. (شاید منظور فراق از شمس تبریزی باشد.) زیرا آنچه شاعر را وادار به نگاشتن نی نامه كرد متأثر و تحت الشعاع انقلاب و دگرگونی هایی بود كه از وجود شمس در وی نمایان گشت. زیرا كسی كه غزلیات عظیم و پرحجمی را با تخلص شمس تبریزی نگاشته باشد بعید است روزگاری را بدون تفكر به شمس به تصنیف مثنوی گذرانده باشد، اما «نی» از این كه از نیستان بریده شده است به خود می بالد و داد از غم هجران را نه به دلیل آن كه از هم جنسان خود دور افتاده است بلكه به دلایل ذكر شده سر می دهد. كز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند پس زمانی كه نی از نیستان ممتاز و برگزیده گشت به خلود می رسد و برای همیشه باقی می ماند. آتش است این بانگ نای و نیست، باد هر كه این آتش ندارد نیست باد یعنی نی به وسیله بانگ و درونمایه ای كه عاری از هرگونه پوچی و بیهودگی است فریاد عشق سر می دهد و هرنی ای كه به این درجه نرسد در نیستان فنا و نابود می شود. نای سوز و گداز عشق را یادآور می شود. آتش عشق است كاندر نی فتاد جوشش عشق است كاندر می فتاد نی همدم و هم نشین انسان می شود با وی به درد دل می پردازد به طوری كه نوای دل انگیزش ناخودآگاه آشكار كننده برخی از اسرار نیز می شود. نی حریف هر كه از یاری برید پرده هایش پرده های ما درید نی گاهی انسان را غمین و پر درد می كند گویی انسان درد دلش را در مقابل كسی مرور می كند یا به عبارتی معلول محركی واقع می گردد كه در آغاز تداعی مكنونات درونی اش دچار غم و ناراحتی می شود، اما بعد از مدتی سبك می شود و درد دلش تسكین می یابد. همچو نی زهری و تریاقی كه دید همچو نی دمساز و مشتاقی كه دید نوای نی بازگو كننده و نقطه شروع بر آغاز داستان ها می گردد. نی حدیث راه پرخون می كند قصه های عشق مجنون می كند قصه هایی كه از عشق و عاشقی می گویند و مشقت ها و فراز و نشیب هایی را كه عاشق متحمل می گردد. اما عاقبت همه آنها به سوی وحدت و حقیقتی یگانه سوق می یابد. همانگونه كه در داستان عاشق شدن پادشاه بر كنیزك چنین می گوید. عشق هایی كز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود زانكه عشق مردگان پاینده نیست زانكه مرده سوی ما آینده نیست عشق آن زنده گزین كو باقی است كز شراب جان فزایت ساقی است در این ابیات به این مساله اشاره می شود كه همه كس نمی تواند واقعیت آن سخنان (سخن عشق) را درك كنند. برای دركش باید در آن شرایط و در حالت سكر و از خود بیخودی قرار بگیرد. محرم این هوش جز بیهوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن كوتاه باید والسلام می گوید تا تعلقات دنیوی از قبیل مال و ثروت و وابستگی های مادی را از خودت دور نكنی و حریص و آزمند باشی همانگونه كه در ابیاتی چنین می گوید: گر بریزی بحر را در كوزه ای چند گنجد قسمت یك روزه ای كوزه چشم حریضان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد همچنین متذكر می شود كه اگر اندیشه ات را ارتقا نبخشی آن زنگار و تیرگی هایی كه بر روحت رسوخ كرده است خود حجاب و مانعی برای عدم درك دیگر حقایق می گردد: آینت دانی چرا غماز نیست زانكه زنگار از رخش ممتاز نیست عروج و رهایی از جسم را در وارستگی و عشق الهی می انگارد و همان عشق را نیز مسبب هرگونه تحول و دگرگونی برای رسیدن به آمال معنوی و حقیقی می داند. جسم خاك از عشق برافلاك شد كوه در رقص آمد و چالاك شد
-
واژه نامه بی سیم ۲G: امروزه رایجترین نوع ارتباط تلفنی بیسیم است که ارتباطات اطلاعاتی کندی را فراهم میسازد و تمرکز اصلی آن روی کیفیت صدا است. ۲.۵G: یک استاندارد حد وسط و رابط بین ۲G و ۳G است. برقراری ارتباط به طریقه دیجیتال زمینه پست الکترونیکی و مرور وب آسان را فراهم میسازد. ۳G: به عنوان سومین نسل از تکنولوژی ارتباطات بیسیم عمل میکند و حاکی از پیشرفتهای سریع و قریب الوقوع در ارتباطات صوتی و اطلاعرسانی بیسیم با انواع استانداردهای موجود میباشد. مصرف اصلی این تکنولوژی، بالا بردن سرعت انتقال داده به ۲ مگابیت در ثانیه است. ۸۰۲.۱۱: گروهی از ویژگیهای بیسیم میباشد که از سوی IEEE عرضه میشود و شامل رابط بیسیمی بین دستگاهها برای کنترل ترافیک بستههای اطلاعاتی است (برای اجتناب از برخورد در انتقال داده و غیره). این ویژگیها با علایم و نشانههای متفاوتشان شامل موارد زیر هستند. ۸۰۲.۱۱a: با دامنه فرکانس ۵ گیگاهرتز (۵/۸۵ تا ۵/۱۲۵ گیگاهرتز) و حداکثر سرعت سیگنال ۵۴ مگابیت در ثانیه عمل میکند. باند فرکانس ۵ گیگاهرتز به اندازه فرکانس ۲/۴ گیگاهرتز شلوغ نیست، چون کانالهای بیشتری نسبت به ۸۰۲.۱۱b دارد و در واقع از ۸۰۲.۱۱b جدیدتر است، ولی با آن سازگاری ندارد. ۸۰۲.۱۱b: در باند ۲/۴ گیگاهرتزی،Industrial, Scientific and Measurement (ISM) ۲/۴ تا ۲/۴۸۳۵ گیگاهرتز عمل میکند و میزان سیگنالدهی آن تا ۱۱ مگابیت در ثانیه است که معمولا این میزان فرکانس کاربرد بیشتری دارد، مثل اجاقهای مایکروویو، تلفنهای بیسیم، تجهیزات علمی و پزشکی که همه همچون دستگاههای بلوتوث با باند ISM ۲/۴ گیگاهرتز کار میکنند. ۸۰۲.۱۱e: این استاندارد در اواخر ماه سپتامبر سال ۲۰۰۵ توسطIEEE تصویب شد. کیفیت سرویس دهی آن طوری است که میتواند کیفیت ترافیک صوتی و تصویری را تضمین نماید و برای شرکتهایی حایز اهمیت است که به استفاده از تلفنهای Wi-Fi تمایل دارند. ۸۰۲.۱۱g: شبیه ۸۰۲.۱۱b است، ولی این استاندارد از میزان سیگنالدهی تا ۵۴ مگابیت در ثانیه پشتیبانی میکند، همچنین در باند ISM، ۲/۴ گیگاهرتز کاربرد دارد، ولی از تکنولوژی رادیویی متفاوتی برای افزایش ظرفیت پذیرش کلی استفاده میکند؛ با ۸۰۲.۱۱b قدیمی نیز سازگار است. ۸۰۲.۱۱i: گاهی Wi-Fi Protected Access ۲ (WPA ۲) نامیده میشود و در ژوین سال ۲۰۰۴ به تصویب رسیده است. WPA ۲ ازAdvanced Encryption Standard (استاندارد رمزگذاری پیشرفته) در حد ۱۲۸ بیت و بالاتر از آن پشتیبانی میکند و با ویژگیهای کنترل کلید و شناسایی کاربر ۸۰۲.۱x همراه است. ۸۰۲.۱۱k: در اواسط سال ۲۰۰۶ به تصویب میرسد و استانداردRadio Resource Management (کنترل منابع رادیویی) است که اطلاعات سنجش نقاط دستیابی و تغییرات لازم برای اجرای بهتر LAN (شبکههای) بیسیم را فراهم میسازد. مثلا میتواند با استفاده از نقاط دستیابی، بار ترافیک را مدیریت نماید یا به تنظیم مرتب و دایم نیروی انتقال داده، جهت کاهش تداخل (دادهها) کمک نماید. ۸۰۲.۱۱n: این استاندارد بهینهسازی برای توان عملیاتی بالاتر و برای بالا بردن ظرفیت پذیرش WLAN تا بیش از ۱۰۰ مگابیت در ثانیه طراحی شده است. این استاندارد در اواخر سال ۲۰۰۶ به تصویب نهایی میرسد. ۸۰۲.۱۱r: این استاندارد در سال جاری به تصویب میرسد و یک استاندارد گشت و گذار سریع است که برای حفظ ارتباطپذیری کاربر در هنگام جابهجایی و حرکت از یک نقطه دستیابی به نقطه دیگر به کار میرود، همچنین در برنامههای کاربردی که به استانداردهای کیفیت خدمات بالا با تاخیر کم، مثل کیفیت صدای روی WLAN نیاز دارند، مهم است. ۸۰۲.۱۱s: این استاندارد در شبکهبندی mesh به کار میرود و در اواسط سال ۲۰۰۸ به تصویب خواهد رسید. Access Point (نقطه دستیابی): یک فرستنده/گیرنده WLAN یا ”base station“ است که میتواند یک شبکه را به شبکه دیگر یا چند دستگاه بیسیم وصل نماید. نقاط دستیابی (APها) به عنوان پل و رابطی برای یکدیگر هستند. حالت Ad hoc: یک چهارچوب شبکه بیسیم است که در آن دستگاهها بدون اینکه لازم باشد از یک AP استفاده کنند یا به شبکه وصل شوند، قابلیت برقراری ارتباط مستقیم با یکدیگر را خواهند داشت و درست برعکس شبکه زیربنایی است که در آن همه دستگاهها از طریق AP به یکدیگر وصل شده و ارتباط برقرار مینمایند. بلوتوث: یک لینک (اتصال) رادیویی کم هزینه با بورد کوتاه بین لپتاپها، تلفنهای همراه، نقاط دستیابی شبکه و دستگاههای دیگر است. بلوتوث میتواند جایگزین کابلها شود و برای ایجاد شبکههایad hoc مفید باشد، همچنین روش استانداردی را برای اتصال دستگاهها در هر جای دنیا ارایه میدهد. CDMA: Code Division Multiple Access یک تکنولوژی سلولی دیجیتال است که از تکنیکهای طیف گسترده استفاده میکند و به جای جداسازی کاربران از یکدیگر آنها را با استفاده از کدهای فرکانس دیجیتال با دسترسی کامل به طیف، جدا میسازد. CDMA با GSM و TDMA رقابت میکند. CDPD: تکنولوژی Cellular Digital Packet Data برای حاملان ارتباطات از راه دور کاربرد دارد که آن را برای انتقال داده به کاربران از طریق شبکههای سلولی آنالوگ استفاده نشده به کار میبرند. اگر یک قسمت از شبکه مثل یک محدوده جغرافیایی خاص یا یک ”سلول“، بیش از اندازه استفاده شود، CDPD میتواند بطور خودکار منابع شبکه را برای کنترل ترافیک اضافه به کار برد. CTIA: Cellular Telecommunications & Internet Association یک سازمان بینالمللی است که به معرفی و عرضه همه عناصر مخصوص ارتباطات بیسیم، مثل سرویسهای ارتباطات شخصی، سلولی، سرویسهای پیشرفته مخصوص ماهواره و رادیوی سیار، کمک کرده و توجه سرویس دهندگان، سازندگان و غیره را به خود جلب میکند. EDGE: نرخ (سرعت) انتقال داده پیشرفته برای GSM Evolution است. این تکنولوژی ۳G، انتقال داده به طریقه بیسیم را با سرعت ۳۸۴ کیلوبیت در ثانیه میسر میسازد و مبتنیبر تکنولوژی GSM بوده و امکان خدمات باندپهن بالایی، مثل مولتی مدیا (چند رسانهای) را فراهم میسازد. در آمریکای شمالی از آن بیشتر پشتیبانی میشود، چون تکنولوژیهایی مثل CDMA و UMTS مورد توجه بوده و کاربرد بیشتری دارد. EVDO: Evolution Data Only یا Evolution Data Optimized تکاملی از شبکههای CDMA است که بر مبنای استاندارد ۱xRTT کار میکند و سرعت انتقال داده بیسیم بیشتری را یعنی از ۴۰۰ کیلوبیت در ثانیه به ۷۰۰ کیلوبیت در ثانیه، با رکورد تقریبی ۴/۲ مگابیت در ثانیه فراهم میسازد. FLASH-OFDM: یک تکنولوژی باندپهن سلولی اختصاصی است که اپراتورهای شبکه میتوانند از آن برای کامپیوترهای نوتبوک کاربران در حال حرکت یا به عنوان یک سیستم دستیابی بیسیم ثابت استفاده کنند که برای اتصال کامپیوترهای خانگی و اداری کوچک تا آخرین مسافت، جواب میدهد. ویژگیهای مهم آن، معماری IP کامل و سرعت بالای آن است. این تکنولوژی به کاربران امکان میدهد تا با سفر در حد ۲۵۰ کیلومتر در ساعت، داده را با سرعت ۱/۵ مگابایت در ثانیه دریافت کنند یا با سرعت ۵۰۰ کیلوبیت در ثانیه آن را ارسال نمایند. Orthogonal Frequency Division Multiplexing (OFDM) با تبدیل سیگنالهای رادیویی به سیگنالهای کوچکتر و با سرعت پایینتر که به صورت موازی منتقل میشوند، اختلال ایجاد شده هنگام انتقال را کاهش داده و از باندپهن کافی استفاده میکند، ولی بورد آن را کاهش میدهد. GPS: Global Positioning System ”منظومهای“ از ۲۴ ماهواره است که زمین را در ارتفاع ۱۰۹۰۰ مایل دور میزند و استفاده از گیرندههای زمینی را برای افراد، جهت شناسایی موقعیت جغرافیایی آنها بین ۱۰ تا ۱۰۰ متر امکانپذیر میسازد. این ماهوارهها از محاسبات ریاضی سادهای برای پخش اطلاعات استفاده میکنند که به عنوان طول و عرض و ارتفاع جغرافیایی، توسط گیرندههای زمین ترجمه شدهاند. GPRS: تکنولوژی General Packet Radio Service با سرعت حداکثر ۱۱۵ کیلوبیت در ثانیه، در مقایسه با سرعت ۹/۶ کیلوبیت در ثانیه در سیستمهای GSM قدیمیتر کار میکند؛ اینترنت و ارتباطات بیسیم دیگر با سرعت بالا، مثل پست الکترونیکی، بازیها و برنامههای کاربردی را فعال و امکانپذیر میسازد، همچنین از حد وسیعی از باندپهن پشتیبانی کرده و در باندپهن محدود نیز کاربرد مناسبی دارد. برای ارسال و دریافت مقادیر کوچک داده، مثل نامههای الکترونیکی و مرور وب به همان اندازه مقادیر زیاد داده، مناسب است. GSM: Global System for Mobile Communications (سیستم جهانی مخصوص ارتباطات تلفنی) یک سیستم سلولی دیجیتال مبتنیبر تکنولوژی باند باریک TDMA است که به کاربران امکان دسترسی به اسلاتهای زمانی روی باندهای با همان فرکانس را میدهد، همچنین تا ۸ ارتباط همزمان با همان فرکانس را برقرار میسازد؛ این تکنولوژی رقیب DMA است. HSDPA: High-Speed Downlink Packet Access یک تکنولوژی داده با سرعت بالای ۳G است و در واقع همان استاندارد WCDMA پیشرفته است که سرعت را بالا برده و میزان تاخیر را کاهش میدهد؛ با طیف ۵ مگاهرتز کار میکند و سرعت واقعی از ۴۰۰ کیلوبیت در ثانیه را به ۶۰۰ کیلوبیت در ثانیه میرساند؛ حداکثر سرعت تقریبی آن ۱۴/۴ مگابیت در ثانیه میباشد. Hot spot: مکانی مثل، هتل، رستوران یا فرودگاه که دسترسی Wi-Fi را به صورت رایگان یا با پرداخت هزینه امکانپذیر میسازد. I-Mode: یک سرویس اینترنت بیسیم عمومی است که در سال ۱۹۹۹ به وسیله شرکت NTT DoCoMo در ژاپن دایر گردید و برمبنای شکل ساده شدهای از HTML کار میکند و اطلاعات بستهای، مثل بازیها، نامههای الکترونیکی و حتی برنامههای بازرگانی را برای دستگاههای کوچک دستی ارسال میکند. IEEE: Institute of Electrical and Electronics Engineers یک سازمان غیرانتفاعی فنی حرفهای با بیش از ۳۶۰۰۰۰ کارمند اختصاصی در بیش از ۱۷۵ کشور است که در زمینههای فنی، مثل مهندسی کامپیوتر و ارتباطات از راه دور تخصص و صلاحیت دارد؛ این سازمان ویژگیهای ۸۰۲.۱۱ را نیز توسعه داده است. MAC: هر دستگاه بیسیم۸۰۲.۱۱ دارای یک آدرسMedia Access Control منحصر به خود است که درون آن بصورت کد و برنامهای برای کنترل عملیات آن قرار گرفته است. این شناسه ویژه برای برقراری امنیت شبکههای بیسیم به کار میرود. وقتی یک شبکه از یک جدول MAC استفاده میکند، تنها رادیوهای ۸۰۲.۱۱ که دارای آدرسهای MAC اضافه شده به جدول MAC شبکه بودهاند، میتوانند به این شبکه دسترسی داشته باشند. Mesh networking (شبکهبندی مش): نمایانگر گرههای شبکه بیسیم و مجزا است که با یکدیگر در ارتباط بوده و شبکههایی را میسازند که خود را پیکربندی نموده و تنها با گرهای این کار را انجام میدهند که برای قرار گرفتن درون یک LAN (شبکه) دارای سیم لازم است. MIMO: Multiple Input Multiple Output به استفاده از چند آنتن در یک دستگاه Wi-Fi به ارتقاء عملکرد و ظرفیت پذیرش اشاره میکند. تکنولوژی MIMO از یک ویژگی به نام multipath (چند مسیری) بهره میگیرد و زمانی اتفاق میافتد که یک مخابره رادیویی در نقطه A آغاز شده و سپس قبل از دریافت از چند سطح یا شیء و از چند مسیر در نقطه B عبور میکند. تکنولوژی MIMO از چند آنتن برای جمعآوری و سازماندهی سیگنالهایی استفاده میکند که از طریق این مسیرها دریافت میشوند؛ این تکنولوژی بیشتر در استاندارد ۸۰۲.۱۱n کاربرد دارد. RFID: شناسایی فرکانس رادیویی از فرستندههای رادیویی دارای برق ضعیف، برای خواندن اطلاعات ذخیره شده در یک tag فرستنده و گیرنده خودکار در فواصل بین ۲/۵ سانت تا ۳ متر استفاده میکند. Tagهای RFID برای کنترل داراییها، صورت موجودی و تایید و توصیه پرداختها به کار میروند و بیشتر به عنوان کلیدهای الکترونیکی در ابزارهای خودکار و تهدیدات امنیتی دیگر استفاده میشوند. Roaming: عبارت است از: جابجایی یک دستگاه سیار از یک مکان و وضعیت شبکه بیسیم به دیگری بدون هیچ وقفه یا اختلال در سرویس یا قطع اتصال. Smart phone (تلفن هوشمند): یک تلفن بیسیم با قابلیتهای اینترنت و متن است که میتواند تماسهای تلفنی بیسیم را کنترل نموده، آدرسها را حفظ کند، پست صوتی را دریافت کرده، به اطلاعات روی اینترنت دست یافته و نامههای الکترونیکی و مخابرههای فاکس را ارسال و دریافت نماید. Site Survey (بررسی سایت): در وضعیت یک WLAN جدید برای اجتناب از اتلاف وقت و بروز مشکلات پرهزینه انجام میشود که شامل طراحی شبکه، کنترل روی ساخت و تجهیزات و آزمایش آنها است. SMS: Short Message Service (سرویس پیام کوتاه): امکان ارسال پیامهای متنی کوتاه بین دستگاههای سیار، مثل تلفنهای موبایل، دستگاههای فکس و Black Berry را فراهم میسازد. این پیامها با تعداد ۱۶۰ حرف الفبایی، فاقد تصویر یا گرافیک به عنوان متنی روی صفحه نمایش دستگاه گیرنده ظاهر میشوند و با شبکههای GSM نیز کار میکنند. SSI: Service Set Identifier یک سلسله کاراکتر منحصر به شبکه خاص یا بخشی از شبکه است که از شبکه و همه دستگاههای ضمیمه آن، برای شناسایی خود استفاده میکند و هنگامیکه بیش از یک شبکه مستقل در محلی نزدیک به هم وجود داشته باشند، به دستگاهها امکان میدهند تا به شبکه درست متصل شوند. Symbian Ltd: یک سرمایهگذاری مشترک بین شرکتهایLM Ericsson Telephone، موتورولا، نوکیا و Psion PLC، برای توسعه سیستمعاملهای جدید مبتنیبر پلاتفرم EPOC۳۲ شرکت Psion که برای دستگاههای کوچک سیار و بیسیم، مثل تلفنها و دستگاههای دستی مناسب میباشد. TDMA: Time Division Multiple Access یک فرکانس رادیویی در دسترس را به یک شبکه درون اسلاتهای زمانی تقسیم میکند و سپس این اسلاتها را به چند تماس اختصاص میدهد، بنابراین یک فرکانس از چند کانال داده همزمان پشتیبانی میکند و میتواند نسبت به تکنولوژیهای قدیمیتر از باندپهن استفاده بهتری داشته باشد.TDMA در فرکانسهای ۸۰۰ تا ۱۹۰۰ مگاهرتز در دسترس بوده و در سیستم سلولی دیجیتال GSM نیز به کار میرود. UMTS: Universal Mobile Telecommunications System یک تکنولوژی شبکه سلولی ۳G است که از(Wideband Code WCDMA Division Multiple Access) استفاده میکند و از اواسط سال ۲۰۰۵ در ۲۵ کشور به اجر درآمده است. سرعت انتقال داده از ۳۸۴ کیلوبیت در ثانیه برای تلفنها تا ۲ مگابیت در ثانیه برای دستگاههای ثابت میباشد. UWB: Ultrawideband که پالس دیجیتال نیز نامیده میشود، یک تکنولوژی بیسیم مخصوص انتقال اطلاعات دیجیتال به بخش وسیعی از طیف فرکانس رادیویی با قدرت بسیار پایین است و چون به برق ضعیفی نیاز دارد، میتواند سیگنالها را از بین درها و دیگر موانعی که معمولا سیگنالها را در باندهای پهن محدودتر با نیروی قویتر منعکس میکنند، عبور دهد، همچنین میتواند مقادیر زیادی از داده را حمل نماید و برای سیستمهای مکانهای رادیویی و راداری که به زمین احاطه دارند، مناسب است. VoIP: Voice over Internet Protocol سیستمی برای ارایه ارتباطات صوتی رقمی شده (دیجیتالی شده) از طریق شبکههای IP است. این تکنولوژی به تلفنهای دستی سازگار با یکدیگر یا کامپیوترهای دارای نرمافزار مناسب امکان میدهد تا تماس تلفنی برقرار نمایند. WAP: The Wireless Application Protocol مجموعهای از ویژگیها است که به وسیله WAP Forum توسعه یافته است و به توسعهدهندگان امکان میدهد تا با استفاده از Wireless، برنامههای کاربردی شبکهبندی شده مناسب برای دستگاههای بیسیم دستی را بسازند. WAP برای کار با این دستگاهها و محدودیتهایشان طراحی شده است: یک حافظه و اندازه سیپییو محدود، صفحه نمایشهای کوچک و سیاهوسفید، باندپهن کم و اتصالات نامنظم. WAP یک استاندارد واقعی است که بیش از ۲۰۰ فروشنده از آن پشتیبانی میکند. WCDMA: Wideband Code Division Multiple Access یک تکنولوژی بیسیم ۳G است که از CDMA نشات میگیرد و اطلاعات دیجیتالی شده را روی دامنه وسیعی از فرکانسها، جهت افزایش سرعت ارسال میکند و از کانالهای وسیع ۵ مگاهرتزی استفاده مینماید و برای بالا بردن سرعت با جایگزین کردن تکنولوژی TDMA به جای CDMA به GSM و UMTS وابسته است. برای سرویسهای ت
-
وصيت نامه حضرت علی(ع)
amid پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در کتاب های الکترونیکی در زمينه دینی و مذهبی
آنچه ميخوانيد وصيت امام علي به فرزندش امام حسن است كه در بازگشت از صفين در قريه حاضرين نوشت وصيت وسفارشي كه به همه ي فرزندان اسلام است. لينك دانلود:وصیت نامه حضرت علی علیه السلام -
زندگی نامه عطار از شعرا و نویسندگان قرن ششم هجری قمری است. نام اصلی او "فرید الدین ابوحامد" بوده است و اطلاع دقیقی از سال تولد او در دست نیست و تاریخ ولادتش را از سال 513 هجری قمری تا 537 هجری قمری دانسته اند. عطار در روستای "کدکن" که یکی از دهات نیشابور بود به دنیا آمد و از دوران کودکی او جزئیات خاصی در دست نیست. پدر عطار به شغل عطاری (دارو فروشی) مشغول بوده و "فریدالدین" هم پس از مرگ پدرش به همین شغل روی آورد. عطار علاوه بر دارو فروشی به کار طبابت هم مشغول بود و خود در این مورد می گوید: به داروخانه پانصد شخص بودند ----- که در هر روز نبضم می نمودند آنچه مسلم است عطار در اواسط عمر خود دچار تحولی روحی شد و به عرفان روی آورده است. در مورد چگونگی این انقلاب روحی داستانهایی وجود دارد که درستی آنها از نظر تاریخی معلوم نیست ولی معروف ترین آنها این است که روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد . درویش به او گفت : ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت : همانگونه که تو از دنیا می روی . درویش گفت :تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت : بله ، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا رفت. عطار چون این را دید شدیدا" منقلب گشت و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد. او بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت عارف رکن الدین رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود. عطار سپس قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماورالنهر به مسافرت پرداخت و در این سفرها بسیاری از مشایخ و بزرگان زمان خود را زیارت کرد. در مورد مرگ عطار نیز روایت های مختلفی وجود دارد و بعضی می گویند که او در حمله مغولان به شهر نیشابور به دست یک سرباز مغول کشته شد و زمان مرگ او احتمالاً بین سالهای 627 یا 632 هجری قمری بوده است. آرامگاه عطار در نزدیکی شهر نیشابور واقع شده است. ویژگی های آثار عطار شاعری است که شیفته عرفان و تصوف است. کلام عطار ساده گیر است. او با سوز و گداز سخن می گوید و اگر چه در فن شاعری به پای استادانی چون سنایی نمی رسد ولی سادگی گفتار او وقتی با دل سوختگی همراه می شود بسیار تأثیرگذار است. عطار در مثنوی "منطق الطیر" با بیان رموز عرفان، سالک این راه را قدم به قدم تا مقصود می برد. عطار در سرودن غزل های عرفانی نیز بسیار توانا است و اندیشه ژرف او به بهترین شکل در این اشعار نمود یافته است. عطار برای بیان مقصود خود از همه چیز از جمله تمثیلات و حکایت هایی که حیوانات قهرمان آن هستند بهره جسته است و امروزه می توان مثنوی "منطق الطیر" را یکی از مهمترین فابل ها در ادب فارسی دانست. بدون شک عطار سرمایه های عرفانی شعر فارسی را - که سنایی آغازگر آن است- به کمال رساند و به راستی می توان گفت که عطار راه را برای کسانی چون مولوی باز کرده است. عطار از معدود شاعرانی است که در طول زندگی خود هرگز زبان به مدح کسی نگشود و هیچ شعری از او که در آن امیر پادشاهی را ستوده باشد یافت نمی شود. آثار دیوان اشعار: 1- مجموعه قصاید و غزلیات عطار، که بیشتر آنها عرفانی و دارای مضمونهای بلند صوفیانه است به نام "دیوان عطار" چند بار چاپ شده است. از میان مثنویهایی که بی گمان از اوست می توان به این آثار اشاره کرد: 2- منطق الطیر این مثنوی، که حدود 4600 بیت دارد مهم ترین و برجسته ترین مثنوی عطار و یکی از مشهورترین مثنویهای تمثیلی فارسی است. این کتاب که در واقع می توان آن را "حماسه ای عرفانی" نامید، عبارت است از داستان گروهی از مرغان که برای جستن و یافتن سیمرغ – که پادشاه آنهاست- به راهنمایی هدهد به راه می افتند و در راه از هفت مرحله سهمگین می گذرند. در هر مرحله گروهی از مرغان از راه باز می مانند و به بهانه هایی یا پس می کشند تا این که، پس از عبور از این مراحل هفتگانه که بی شباهت به هفت خان در داستان "رستم" نیست، سرانجام از این گروه انبوه مرغان که در جستجوی "سیمرغ" بودند تنها "سی مرغ" باقی می مانند و چون به خود می نگرند در می یابند که آنچه بیرون از خود می جسته اند- سیمرغ- اینک در وجود خود آنهاست.
-
مرزبان نامه چون كليله و دمنه نسكي(=كتابي) پر از داستان و سرنوشت پند آموز است. كه در سده ي چهارم خورشيدي به دست مرزبان پور رستم پور شيرين كه از شاهزادگان تبرستان بود به گويش كهن تبري نوشته شد آنگاه در سده ي هفتم به دست سعدالدين وراويني به پارسي در آمد. تعداد صفحات:13 حجم:136كيلوبايت دانلود
-
نحوه استفاده از لغت نامه موجود در Microsoft Word
amid پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در ترفند نرم افزار ها
یکی از قابلیت های کاربردی که در نرم افزار Microsoft Word بر روی کلیه نسخه ها وجود دارد لغت نامه انگلیسی است که تقریبأ بسیاری از کاربران از آن استفاده نمیکنند. توسط این لغت نامه شما میتوانید به کلمات مترادف و یا متضاد هر واژه انگلیسی که تایپ میکنید پی ببرید و در صورت نیاز واژه معادل را جایگزین آن کنید. در این ترفند به نحوه استفاده از لغت نامه Microsoft Word میپردازیم. توجه: خواندن ترفند در ادامه مطلب بدین منظور: نرم افزار Microsoft Word را اجرا کنید. سپس متن انگلیسی خود را تایپ نموده یا آن را از روی یک فایل فراخوانی کنید. اکنون واژه مورد نظر خود را توسط ماوس انتخاب نمایید. حال بر روی آن راست کلیک کرده و Synonyms را انتخاب کنید. در صورتی که واژه شما معادلی داشته باشد در منوی باز شده در جلوی Synonyms میتوانید آن را انتخاب نمایید. متضادهای واژه نیز در صورت وجود با عبارت (Antonyms) مشخص شده است. همچنین برای فراخوانی واژه های مرتبط دیگر به واژه انگلیسی شما کافی است پس از راست کلیک و ورود به Synonyms، گزینه آخر یعنی Thesaurus را انتخاب کنید. خواهید دید که پنل جدید در سمت راست برنامه باز میشود و لیست کلیه واژه های مرتبط نمایش داده میشود. مجددأ با راست کلیک بر روی هر یک و انتخاب Insert میتوانید آنها را جایگزین واژه موجود خود نمایید. به نقل از ترفندستان -
[align=justify] زندگی نامه امام حسن مجتبی(ع) ●شناخت مختصری اززندگانی امام حسن(ع) ▪تولد و كودكی. امام حسن (ع ) فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (ص ) است .امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت . وی نخستین پسری بود كه خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت كرد. رسول اكرم (ص ) بلا فاصله پس از ولادتش , او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت . سپس برای او بار گوسفندی قربانی كرد, سرش را تراشید و هموزن موی سرش -كه یك درم و چیزی افزون بود - نقره به مستمندان داد. پیامبر (ص ) دستور داد تاسرش را عطر آگین كنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موی سرنوزاد سنت شد. این نوزاد را حسن نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت . كنیه او را ابومحمد نهاد و این تنها كنیه اوست . لقب های او سبط, سید, زكی , مجتبی است كه از همه معروفتر مجتبی میباشد. پیامبر اكرم (ص ) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصی داشت و بارها میفرمودكه حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن علی به سایر فرزندان خودمیفرمود : شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند . امام حسن هفت سال و خردهای زمان جد بزرگوارش را درك نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (ص ) كه با رحلت حضرت فاطمه دوماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت , تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت . امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت , به امامت رسید و مقام خلافت ظاهری را نیز اشغال كرد, و نزدیك به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت . در این مدت , معاویه كه دشمن سرسخت علی (ع )و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت ( در آغاز به بهانه خونخواهی عثمان و درآخر آشكارا به طلب خلافت ) جنگیده بود, به عراق كه مقرخلافت امام حسن (ع ) بودلشكر كشید و جنگ آغاز كرد. ما دراین باره كمی بعد تر سخن خواهیم گفت . امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیكر و بزرگواری به رسول اكرم (ص )بسیار مانند بود. وصف كنندگان آن حضرت او را چنین توصیف كرده اند:. دارای رخساری سفید آمیخته به اندكی سرخی , چشمانی سیاه , گونهای هموار,محاسنی انبوه , گیسوانی مجعد و پر, گردنی سیمگون , اندامی متناسب , شانهیی عریض ,استخوانی درشت , میانی باریك , قدی میانه , نه چندان بلند و نه چندان كوتاه . سیمایی نمكین و چهرهای در شمار زیباترین و جذاب ترین چهرهها . ابن سعد گفته است كه حسن و حسین به ریگ سیاه , خضاب میكردند . ▪كمالات انسانی. امام حسن (ع ) در كمالات انسانی یادگار پدر و نمونه كامل جد بزرگوار خودبود. تا پیغمبر (ص ) زنده بود, او و برادرش حسین در كنار آن حضرت جای داشتند,گاهی آنان را بر دوش خود سوار میكرد و میبوسید و میبویید. از پیغمبر اكرم (ص ) روایت كردهاند كه درباره امام حسن و امام حسین (ع )میفرمود: این دو فرزند من , امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند ( كنایه از این كه در هر حال امام و پیشوایند ). امام حسن (ع ) بیست و پنج بار حج كرد, پیاده , درحالی كه اسبها نجیب را با او یدك میكشیدند. هرگاه از مرگ یاد میكرد میگریست و هر گاه از قبر یاد میكردمیگریست , هر گاه به یاد ایستادن به پای حساب میافتاد آن چنان نعره میزد كه بیهوش میشد و چون به یاد بهشت و دوزخ میافتاد, همچون مار گزیده به خود میپیچید. از خدا طلب بهشت میكرد و به او از آتش جهنم پناه میبرد. چون وضو میساخت و به نماز میایستاد, بدنش به لرزه میافتاد و رنگش زرد میشد. سه نوبت دارائیش رابا خدا تقسیم كرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت . گفته اندك : امام حسن (ع ) در زمان خودش عابد ترین و بی اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود. در سرشت و طینت امام حسن (ع ) برترین نشانههای انسانیت وجود داشت . هركه او را میدید به دیدهاش بزرگ میآمد و هر كه با او آمیزش داشت بدو محبت میورزید و هر دوست یا دشمنی كه سخن یا خطبه او را میشنید, به آسانی درنگ میكردتا او سخن خود را تمام كند و خطبهاش را به پایان برد. محمد بن اسحاق گفت : پس از رسول خدا (ص ) هیچكس از حیث آبرو و بلندی قدر به حسن بن علی نرسید. بر درخانه فرش میگستردند و چون از خانه بیرون میآمد و آنجا مینشست راه بسته میشد وبه احترام او كسی از برابرش عبور نمیكرد و او چون میفهمید, برمیخاست و به خانه میرفت و آن گاه مردم رفت و آمد میكردند. در راه مكه از مركبش فرود آمد وپیاده به راه رفتن ادامه داد. در كاروان همه از او پیروی كردند حتی سعد بن ابی وقاص پیاده شد و در كنار آن حضر ت راه افتاد. ابن عباس كه از امام حسن و امام حسین (ع ) مسن تر بود, ركاب اسبشان رامیگرفت و بدین كار افتخار میكرد و میگفت : اینها پسران رسول خدایند. با این شأ ن و منزلت , تواضعش چنان بود كه : روزی بر عده ای مستمند میگذشت ,آنها پارههای نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و میخوردند, چون حسن بن علی را دیدند گفتند: ای پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو. امام حسن (ع ) فورا از مركب فرود آمد و گفت : خدا متكبرین را دوست نمی دارد. و باآنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانی خود دعوت كرد, هم غذا به آنان داد و هم پوشاك . در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنی روایت كرده كه : حسن و حسین و عبدالله بن جعفر به راه حج میرفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمهای رسیدند كه پیر زنی در آن زندگی میكرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید وشیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین كردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بكشید و بخورید. یكی از آنان گوسفند را ذبح كرد و از گوشت آن مقداری بریان كرد و همه خوردند وسپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیر زن گفتند: ما از قریشیم به حج میرویم . چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیكی رفتار خواهیم كرد. و رفتند. شوهر زن كه آمد و از جریان خبر یافت , گفت : وای بر تو گوسفند مرا برای مردمی ناشناس میكشی آنگاه میگویی از قریش بودند؟ روزگاری گذشت و كار بر پیر زن سخت شد, از آن محل كوچ كرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن علی (ع ) او را دیدو شناخت . پیش رفت و گفت : مرا میشناسی ؟ گفت نه . گفت : من همانم كه در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن علی فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به اوبخشش فرمود. او را نزد عبد الله بن جعفر فرستاد او نیز عطایی همانند آنان به اوداد. حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود كه به گفته مروان , با كوهها برابری میكرد. ▪بیعت مردم با حسن بن علی (ع ). هنگامیكه حادثه دهشتناك ضربت خوردن علی (ع ) در مسجد كوفه پیش آمد و مولی (ع ) بیمار شد به حسن دستور كه در نماز بر مردم امامت كند, و در آخرین لحظات زندگی , او را به این سخنان وصی خود قرار داد: پسرم فرزندانش و رؤسای شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و كتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس فرمود: پسرم سلاحم را به تو تحویل دهم . همچنانكه آن حضرت مرا وصی خود ساخته و كتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأ مور كرده كه به تودستور دهم در آخرین لحظات زندگیت , آنها را به برادرت حسین بدهی . امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش , علی علیه السلام با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمدو ثنای بر خداوند متعال و رسول مكرم (ص ) چنین گفت : همانا دراین شب آن چنان كسی وفات یافت كه گذشتگان بر او سبقت نگرفتهاند و آیندگان بدو نخواهند رسید. و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و كوشش هائی كه علی (ع ) در راه اسلام انجام داد وپیروزیها كه در جنگها نصیب وی شد, سخن گفت و اشاره كرد كه از مال دنیا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهمیهاش از بیت المال , كه میخواست با آن خدمتكاری برای اهل و عیال خود تهیه كند. در این موقع در مسجد جامع كه مالامال از جمعیت بود, عبیدالله بن عباس بپاخاست و مردم را به بیعت با حسن بن علی تشویق كرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت كردند. واین روز, همان روز وفات پدرش , یعنی روز بیست و یكم رمضان سال چهلم از هجرت بود. مردم كوفه و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن علی بیعت رمضان سال چهلم از هجرت بود. رمضان سال چهلم از هجرت بود. خواست از راهی دیگر برود و با او همان رفتاری پیش گیرد كه باپدرش پیش گرفته بود. پس از بیعت مردم , به ایراد خطبهای پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص ) كه یكی از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن كریم هستند تشویق فرمود, و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت . باری , روش زندگی امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در كوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مایه امید كسان ساخته بود. حسن بن علی (ع ) شرایط رهبری را در خودجمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود و دوستی او یكی از شرایط ایمان بود, دیگر آنكه لازمه بیعت با او این بود كه از او فرمانبرداری كنند. امام (ع ) كارها را نظم داد و والیان برای شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت . اما زمانی نگذشت كه مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش دراجرای عدالت و احكام و حدود اسلامی قاطع دیدند, عده زیادی ازافراد با نفوذ به توطئه های پنهانی دست زدند و حتی در نهان به به معاویه نامه نوشتند و او را به حركت به سوی كوفه تحریك نمودند, و ضمانت كردند كه هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علی (ع ) نزدیك شود, حسن را دست بسته تسلیم او میكنند یا ناگهان او رابكشند. خوارچ نیز بخاطر وحدت نظری كه در دشمنی با حكومت هاشمی داشتند در این توطئه ها با آنها همكاری كردند. در برابر این عده منافق , شیعیان علی (ع ) و جمعی از مهاجر و انصار بودند كه به كوفه آمده و در آنجا سكونت اختیار كرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص وصمیمیت خود را در همه مراحل - چه در آغاز بعد از بیعت و چه در زمانی كه امام (ع ) دستور جهد داد ثابت كردند. امام حسن (ع ) وقتی طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید یا نامه هایی او را به اطاعت عدم توطئه و خونریزی فرا خواند ولی معاویه در جواب امام (ع ) تنها به این امر استدلال می كرد كه : من درحكومت از تو با سابقه تر و در ا ین امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ گاه معاویه در نامههای خود با اقرار به شایستگی امام حسن (ع ) می نوشت : پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر كس بدان سزاوار تری و در آخرین جوابی كه به فرستادگان امام حسن (ع ) داد این بود كه برگردند, میان ما و شمابجز شمشیر نیست . و بدین ترتبیب دشمنی و سركشی از طرف معاویه شروع شد و او بود كه با امام زمانش گردنكشی آغاز كرد. معاویه با توطئه های زهرآگین و انتخاب موقع مناسب موقع مناسب و ایجاد روح اخلالگری و نفاق , توفیق یافت . او با خریداری وجدانهاپست و پراكندن انواع دروغ و انتشار روحیه یأ س و در مردم سست ایمان , را به نفع خود فراهم میكرد و از سوی دیگر, همه سپاهایانش را به بسیج عمومی فراخواند.امام حسن (ع ) نیز تصمیم خود را برای پاسخ به ستیزه جویی معاویه دنبال كرد و رسمااعلان جهاد داد. اگر در لشكر معاویه كسانی بودند كه به طمع زر آمده بودند و مزدوردستگاه حكومت شام میبودند, اما در لشكر امام حسن (ع ) چهره های تابناك شیعیانی دیده میشد مانند حجر بن عدی , ابو ایوب انصاری , و عدی بن حاتم ... كه به تعبیرامام (ع ) یك تن از آنان افزون از یك لشكر بود . اما در برابر این بزرگان ,افراد سست عنصری نیز بودند كه جنگ را با گریز جواب می دادند, و در نفاق افكنی توانایی داشتند, و فریفته زر و زیور دنیا میشدند. امام حسن (ع ) از آغاز این ناهماهنگی بیمناك بود. مجموع نیروهای نظامی عراق را ۳۵۰ هزار نوشتهاند. امام حسن (ع ) در مسجد جامع كوفه سخن گفت و سپاهیان را به عزیمت بسوی نخیله تحریض فرمود. عدی بن خاتم نخسین كسی بود كه پای در ركاب نهاد و فرمان امام را اطاعت كرد. بسیاری كسان دیگر نیز از او پیروی كردند. امام حسن (ع ) عبید الله بن عباس را كه از خویشان امام و از نخستین افرادی بودكه مردم را به بیعت امام تشویق كرد, با دوازده هزار نفر به مسكن كه شمالی ترین نقطه در عراق هاشمی بود اعزام فرمود. اما وسوسههای معاویه او را تحت تأ ثیرقرار داد و مطمئن ترین فرمانده امام را, معاویه در مقابل یك میلیون درم كه نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود كشاند. در نتیجه , هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهی نیز به دنبال او از به اردوگاه شتافتند و دین خود را به دنیافروختند. پس از عبید الله بن عباس , نوبت فرماندهی به قیس بن سعد رسید. لشكریان مقتول شدن او, روحیه سپاهیان امام حسن (ع ) را ضعیف نمودند. عدهای از كارگزاران معاویه كه به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات كردند, نیز زمزمه پذیرش صلح را بوسیله امام (ع ) در بین مردم شایع كردند. از طرفی یكی از خوارج تروریست نیزهای بر ران حضرت امام حسن زد. به حدی كه استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتی سخت در ران آن حضرت پدید آمد. بهرحال وضعی برای امام (ع ) پیش آمد كه جز صلح با معاویه , راه حل دیگری نماند. باری , معاویه وقتی وضع را مساعد یافت , امام حسن (ع ) پیشنهاد صلح كرد. امام حسن برای مشورت با سپاهیان خود خطبهای ایراد فرمود و آنها را به جانبازی و یا صلح - یكی از این دو راه تحریك و تشویق فرمود. عده زیادی خواهان صلح بودند. عده ای نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام پیشنهاد صلح معاویه مورد قبول امام حسن واقع شد, ولی این فقط بدین منظور بود كه او را درقید و بند شرایط و تعهداتی گرفتار سازد كه معلوم بود كسی چون معاویه دیر زمانی پای بند آن تعهدات نخواهد ماند, و در آینده نزدیكی آنها را یكی پس از دیگری زیر پای خواهد نهاد, و در نتیجه , ماهیت ناپاك معاویه و عهد شكنی های او و عدم پای بندی او به دین و پیمان , بر همه مردم آشكار خواهد شد. و نیز امام حسن (ع )با پذیرش صلح از بردار كشی و خونریزی كه هدف اصلی معاویه بود و میخواست ریشه شیعه و شیعیان آل علی (ع ) را بهر قیمتی هست , قطع كند, جلوگیری فرمود. بدین صورت چهره تابناك امام حسن (ع ) - همچنان كه جد بزرگوار رسول الله (ص ) پیش بینی فرمود بود - بعنوان مصلح اكبر در افق اسلام نمودار شد. معاویه درپیشنهاد صلح هدفی جز مادیات محدود نداشت و میخواست كه بر حكومت استیلا یابد. اما امام حسن (ع ) بدین امر راضی نشد مگر بدین جهت كه مكتب خود و اصول فكری خودرا از انقراض محفوظ بدارد و شیعیان خود را از نابودی برهاند. از شرطهایی كه در قرار داد صلح آمده بود اینهاست : معاویه موظف است درمیان مردم به كتاب و خدا و سنت رسول خدا (ص ) و سیرت خلفای شایسته عمل كند و بعد از خود كسی را بعنوان خلیفه تعیین ننماید و مكری علیه امام حسن (ع ) و اولاد علی (ع ) و شیعیان آنها درهیچ جای كشور اسلامی نیندیشد. و نیزسب و لعن بر علی (ع ) را موقوف دارد و ضرر و زیانی به هیج فرد مسلمانی نرساند. بر این پیمان , خدا و رسول خدا(ص ) و عده زیادی را شاهد گرفتند. معاویه به كوفه آمد با افراد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جریان امر قرار گیرند. سیل جمعیت بسوی كوفه روان شد. ابتدا معاویه بر منبر آمد و سخنی چند گفت از جمله آنكه : هان ای اهل كوفه ,میپیندارید كه به خاطر نماز و روزه و زكوهٔ وحج با شما جنگیدم ؟ با اینكه میدانسته ام شما به جنگ بر خواستم كه بر شما حكمرانی كنم و زمام امر شما رابدست گیرم , و اینك خدا مرا بدین خواسته نایل آورد, هر چند شما خوش ندارید,اكنون بدانید هر خونی كه در این فتنه بر زمین ریخته شود هدر است و هر عهدی كه با كسی بستهام زیر دوپای من است . بدین طریق عهد نامه ای را كه خود نوشته و پیشنهاد كرده و پای آنرا مهر نهاده بود زیر هر دوپای خود نهاد و چه زود خود را رسوا كرد سپس حسن بن علی (ع ) با شكوه و وقار امامت - چنانكه چشمها را خیره و حاضران رابه احترام وادار میكرد- بر منبر بر آمد و خطبه تاریخی مهمی ایراد كرد. پس از حمد و ثنای خداوند جهان و درود فراوان بر رسول الله (ص ) چنین فرمود: ...به سوگند خدا من امید میدارم كه خیرخواه ترین خلق برای خلق باشم و سپاس و منت خدای را كه كینه هیچ مسلمانی را به دل نگرفته ام و خواشتار ناپسندوناروا برای هیچ مسلمانی نیستم ... سپس فرمود: معاویه چنین پنداشته كه من او را شایسته خلافت دیده ام و خود را شایسته ندیده ام . او دروغ می گوید. ما دركتاب خدای عز و جل و به قضاوت پیامبرش از همه كس به حكومت اولی ریم و لحظهای كه رسول خدا وفات یافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم . آنگاه به جریان غدیر خم و غصب خلافت پدرش علی (ع ) و انحراف خلافت از مسیر حقیقی اش اشاره كردو فرمود: این انحراف سبب شد كه بردگان آزاد شده و فرزندانشان - یعنی معاویه و یارانش - نیز در خلافت طمع كردند . چون معاویه در سخنان خود به علی (ع ) ناسزا گفت , حضرت امام حسن (ع ) پس ازمعرفی خود و برتری نسب و حسب خود و بر معاویه نفرین فرستاد و عده زیادی از مسلمانان در حضور معاویه آمین گفتند. و ما نیز آمین میگوییم . اما حسن (ع ) پس از چند روزی آماده حركت به مدینه شد. معاویه به این ترتیب خلافت اسلامی را در زیر تسلط خود آورده وارد عراق شد, و در سخنرانی عمومی رسمی , شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممكن استفاده كرد, و سخت ترین فشار و شكنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت . امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود كه ده سال طول كشید, در نهایت شدت واختناق زندگی كرد و هیچگونه امنیتی نداشت , حتی در خانه نیز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجری به تحریك معاویه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهیدو در بقیع مدفون شد . ▪همسران و فرزندان امام حسن (ع ) دشمنان و تاریخ نویسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتی دوستان ساده دل سخنانی بهم بافته اند. اما آنچه تاریخ های صحیح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از: ام الحق دختر طلحه بن عبید الله - حفصه دختر عبد الرحمن بن ابی بكر- هند دختر سهیل بن عمد و جعده دختر اشعث بن قیس . بیاد نداریم كه تعداد همسران حضرت در طول زندگیش از هشت یا ده به اختلاف دوروایت تجاوز كرده باشند. با این توجه كه ام ولد هایش هم داخل در همین عددند. ام ولد كنیزی است كه از صاحب خود دارای فرزند میشود و همین امر موجب آزادی او پس از مرگ صاحبش میباشد . فرزند آن حضرت از دختر و پسر ۱۵ نفر بودهاند بنامهای : زید, حسن , عمرو,قاسم , عبد الله , عبد الرحمن , حسن اثرم , طلحه , ام الحسن , ام الحسین , فاطمه , ام سلمه , رقیه , ام عبد الله , و فاطمه . و نسل او فقط از دو پسرش حسن و زید باقی ماند و از غیر این دو انتساب با آن حضرت درست نیست . ●مسوولیت های امام حسن (ع) در دوران پدر ▪آغاز: امام حسن(ع)در طول سی و هفت سالی كه در كنار پدر زیست نه فقط فرزندی مطیع و امام شناس بود، بلكه همواره بازوی نیرومند،یاوری صدیق، مسئولی امین و با تجربه و سربازی عاشق و فداكاربرای امیرمومنان به حساب میآمد. وی با شناخت كاملی كه از پدرداشت، خود را وقف خدمتبه امیرالمؤمنین كرده بود. روزی بازوی نظامی پدر میشود و به فرمانش به طرف كوفه روانه میشود تا مردم آن سامان را از توطئه شوم دشمنان اسلام آگاهی دهدو آنها را جهت مقابله با پیمان شكنان و ناكثان بسیج كند. روزدیگر بازوی سیاسی امام میشود و در جریانات سیاسی دوران عثمان وارد صحنه میشود و او را نسبت به وضع ناهنجار دستگاه خلافتش وكثرت انحرافات آگاه میسازد و یا در مسئله حكمیتبه دستور آنحضرت و با بیانات شیوا و دلنشین، اعلام موضع مینماید و دستبهافشاگری میزند. آن حضرت در سمت قضاوت و دیگر مسوولیت ها به كمك و یاری پدرمیشتابد. این نوشتار كوتاه اگر چه بیان كننده بخشی ازمسوولیتها و ماموریتهای امام حسن(ع) در دوران پدر میباشد، اماباید اعتراف كرد كه بدون شك در این سی و هفتسال خدمات آن حضرتدر قالب ماموریت از طرف امیرمومنان بیش از اینها بوده است ولیما برآنها دست نیافته ایم و یا فاقد ارزش تاریخی بوده اند. اما مسوولیت های ثبتشده در تاریخ به قرار زیر است: ۱- نماینده امام علی(ع)به سوی عثمان انحرافات و كجرویهای آشكار كارگزاران عثمان عرصه را بر تماممسلمانان آگاه و بیدار، به ویژه صحابه رسول الله(ع)تنگ كردهبود. ابن عبد ربه اندلسی مینویسد: در زمان خلافت عثمان كارهای خلاف زیاد صورت میگرفت. بدین جهتهرگاه فرد یا افرادی به حضور علی(ع)میآمدند و از كارهای عثمانشكایت مینمودند، علی(ع) پسرش، حسن(ع)را نزد عثمان میفرستاد تاشكایت مردم را به او گوشزد كند. این موضوع بسیار تكرار شد، تااین كه روزی عثمان به حسن(ع)گفت: پدرت تصور میكند كه احدیآگاهی ندارد ولی ما به آنچه انجام میدهیم آگاه هستیم. بنابرایناز مادستبردار. پس از این گفتگو دیگر حضرت علی(ع)پسرش امامحسن(ع)را نزد عثمان نفرستاد. ۲- پاسخ به سوالات مذهبی مردم از دیگر مسوولیتهای مهم امام حسن(ع)در زمان پدر، پاسخگویی بهپرسشهای مهم مردم بود. حضرت امیرمومنان(ع) بارها پاسخ بدینپرسشها را به امام حسن(ع)ارجاع داده بود. گاهی مردم پس ازدریافت پاسخ از امام حسن(ع)به نزد امام علی(ع) میرفتند و ازحضرت پاسخ همان سؤال را میخواستند كه حضرت به آنان میفرمود: اگر از من هم میپرسیدید بیش از این جوابی دریافت نمیكردید. در دوران خلافت ابوبكر یك نفر اعرابی نزد او آمد و گفت: من درحال احرام حجبه تخم شتر مرغ دستیافتم و آن را خوردم. چهكفارهای برمن واجب است؟ ابوبكر كه نتوانست جواب دهد، او را بهنزد عمر فرستاد. او هم كه از جواب عاجز مانده بود، اعرابی رابه نزد عبدالرحمن بن عوف راهنمایی كرد. عبدالرحمن نیز كه درمانده شده بود، به اعرابی گفت كه نزد علی(ع)برود. مرد اعرابینزد علی(ع)آمد. حضرت به حسنین علیهما السلام اشاره كرد و فرمود: مسئله خود را از هركدام از این دو كودك میخواهی بپرس. اعرابیسؤال خود را مطرح كرد و امام حسن(ع)در محضر امیرمومنان بدانپاسخ گفت. روزی حضرت علی(ع)در «رحبه» بودند كه مردی به حضورش آمد وعرضه داشت: من از رعایای شما هستم. حضرت فرمود: خیر. هرگز ازرعایای من نیستی، بلكه تو پیك پادشاه روم هستی; از معاویهسوالاتی كردهای و او درمانده و عاجز شده است. بدین جهت تو راجهت دریافت پاسخهای آن به نزد ما فرستاده است. آنگاه حضرت به او فرمود: از یكی از دو فرزندم بپرس. او گفت: از فرزندت حسن(ع) میپرسم. امام حسن(ع)رو به او كرد و فرمود: آمدهای كه بپرسی: فاصله بین حق و باطل چه مقدار است؟ همچنینآمدهای كه بپرسی: چقدر فاصله استبین آسمان و زمین؟ میان مشرقو مغرب چه اندازه فاصله است؟ قوس و قزح چیست؟ كدام چشمه و چاهاست كه ارواح مشركان در آنجا جمع هستند؟ ارواح مومنان در كجاجمع میشوند؟ خنثی كیست؟ كدام ده چیز است كه هریك سختتر ازدیگری است؟ عرض كرد: یابن رسول الله! آری. پرسشهای من همین است كه بیانداشتید. سپس امام حسن(ع)به یك یك پرسشهای اوپاسخ داد. مردشامی به امام حسن(ع)گفت: گواهی میدهم كه توفرزند رسول خدایی و همانا علیبن ابیطالب(ع)برای خلافت وجانشسینی رسول خدا از معاویه سزاوارتر است... ۳- خواندن دعای باران به دستورامیرمومنان(ع) گروهی نزد علی(ع)آمده، از كمبود باران شكایت كردند. آن حضرتفرزند برومندش، امام حسن(ع)را فراخواند و به وی فرمود: خدای رااز بهر استسقاء بخوان. امام حسن(ع)به دنبال فرمان پدر، دستبهدعا برداشته، فرمود: «اللهم هیج لنا السحاب بفتح الابواب بماءعباب» ; خدایا! ابرها را به حركت درآور و با بازكردن دربهای آسمان،آب و باران فراوانی بر ما فرست. سپس امام حسن(ع)دعای استسقا را جهت آمدن باران قرائت كرد. امام حسین(ع)نیز به دستور پدر به دعای استسقاء پرداخت: «اللهم معطی الخیرات. ..» ; خدایا! ای كسی كه خیرات و بركاترا به بندگان عطا میكنی. هنوز دعا پایان نگرفته بود كه باران تندی شروع به باریدنكرد. به سلمان گفتند: ای اباعبدالله! این دعا به آنها یاد دادهشده بود. او در پاسخ گفت: وای برشما! مگر نشنیدهاید حدیث رسولخدا را كه میفرماید: خداوند مصالح حكمت را بر زبان اهلبیت منجاری ساخته است.۴- بسیج مردم كوفه امام حسن(ع)از طرف امام علی(ع)مامور شد تا جهت آگاه ساختنمردم كوفه از توطئههای شوم دشمنان و بسیج مردم برای یاریعلی(ع)به همراه عماربنیاسر و قیس به كوفه برود. امام حسن(ع)در كوفه چنین گفت: ای مردم! به دعوت امام و امیر خود پاسخ مثبت دهید و به كمكبرادران مجاهد خود علیه شورشگران داخلی حركت كنید... سوگند بهخدا، خردمندان او را یاری نمایند. درس عبرتی برای آیندگاننزدیك و دور خواهد شد. عاقبت نیكی خواهید داشت. پس به دعوت ماپاسخ دهید و ما را برآنچه ما و شما بدان مبتلا و دچار گشتهایمیاری نمائید. همانا امیرمومنان(ع)فرمود: من به سوی ناكثین حركتكردم تا آنان را به جای خود نشانم. در این حال از دو صورت خارجنیست; من یا ظالم و ستمگرم و یا مظلوم و و ستمدیده. مردم، ازخدا میخواهم مردی را برساند كه جویای قیقتباشد وحق خدا را درنظر بگیرد، چنانچه من مظلوم و ستمدیده هستم یاریام كند و اگرستم میكنم، ممانعت و جلوگیری نمایید. سوگند به خدا! طلحه وزبیر از اولین كسانی بودندكه با من بیعت كردند و از اولینافرادی بودند كه پیمان شكستند و خدعه نمودند. آیا از بیت المالچیزی را به خود اختصاص دادهام و یا حكمی را دگرگون كردهام؟! پسحركت كنید به سوی آنان و امر به معروف و نهی از منكر نمایید. كارشكنیهای ابوموسی اشعری عقیم ماند و امام حسن(ع)توانستحدود دوازده هزار نفر از جنگجویان كوفه را جهت پیوستن به سپاهعلی(ع)به سوی بصره گسیل دارد. ۵- تبیین سیاست امام علی(ع)درباره حكمیت پس از پایان گرفتن جریان حكمیت توسط ابوموسی اشعری و عمروبنعاص، و خیانت آشكار آنها به اسلام و مسلمانان، بسیاری از مردملب به اعتراض گشودند كه چرا امام علی(ع)بعضی از بستگان خود رامامور مذاكره و تكلم نكرد؟ با این كه مردم كوفه بر خلاف نظر امامعلی(ع)، ابوموسی اشعریرا جهت مذاكره و حكمیت پیشنهاد كرده و بر این امر اصرار ورزیدهبودند; حضرت علی(ع)برای پایان دادن به اختلافات، به امامحسن(ع)دستور داد تا درباره ابوموسی و عمروبن عاص و اشتباهاتشانسخن گوید. اندلیسی مینویسد: روزی علی(ع)در مسجد كوفه بالای منبر سخن میگفت. متوجه فرزندشحسن(ع)شد و به او فرمود: برخیز و درباره این دو نفر سخن بگو. امام حسن(ع)برخاست و پس از حمد و ثنای خدا، فرمود: ای مردم! شما در مورد این دو نفر(ابوموسی و عمروبنعاص)مذاكره كردید(و به توافق رسیدید.)و ما آنها را به مجلسمذاكره فرستادیم. براین اساس كه مطابق قرآن، نه مطابق هوسهاینفسانی داوری كنند ولی آنها مطابق هوسهای نفسانی، نه مطابققرآن داوری كردند و وقتی كه مذاكره این گونه باشد، حاكم نخواهدبود. بلكه محكوم است. ابوموسی در آنجا كه حكمیت را برایعبدالله بن عمر قرار داد، به خطا رفت. ابوموسی از سه جهتخطاكرد: ۱- عبدالله با پدرش عمر مخالفت نمود، زیرا عمر او را برایخلافت نپسندید و او را جزو شورای شش نفره قرار نداد. ۲- عبدالله رهبری و حاكمیت را برای خود طلب نكرد. ۳- مهاجران و انصار كه مقام زمامداری را تشكیل میدهند، برایامارت او اتفاق نظر ننمودند. در مورد اصل مسئله حكمیت(وكالت دادن به شخصی برای داوری)رسولاكرم(ص)در جریان یهودیان بنی قریظه، سعد بن معاذ را منصوب نمودتا درباره آنها داوری كند و او نیز حكمی كرد كه خداوند به آنراضی شد و شكی در این جهت نیست، زیرا اگر حكم كردن سعد بن معاذخلاف بود، پیامبر(ص)به آن راضی نمیشد. ۶- عهدهداری امامت جمعه یكی دیگر از مسئولیتهای مهم امام حسن(ع)كه در زمان پدر به ویواگذار شده بود، اقامه نماز جمعه بود. مسعودی مینویسد: آنگاهكه عذری مانند بیماری برای امیرمومنان پیش میآمد و نمیتوانستبرای اقامه نماز جمعه در مسجدكوفه حضور یابد، فرزند برومندش رابه این امر مهم میگمارد. امام حسن(ع)در یكی از خطبههای نماز جمعه درمسجد كوفه، چنینفرمود: همانا خداوند سبحان مبعوث ننمود پیامبری را مگر این كهبعد از او، خلیفه و جانشینی را تعیین كرد و یا گروه و یاخاندانی را. پس قسم به آن كس كه محمد(ص)را به پیامبری برگزید،هیچ كس در حق مااهلبیت كوتاهی نخواهد كرد، مگر این كه خداوندسبحان اعمال او را ناقص خواهدگذاشت و هیچ دولتی بر ضد ماحاكمیت پیدانخواهد كرد، مگر آن كه عاقبت از آن ما خواهد شد ومتجاوزان به حق ما پس از چند صباحی، سزای عمل خود را خواهنددید و به مكافات آن خواهند رسید. ۷- دستیاری امیرمومنان(ع)در قضاوت حضرت علی(ع)در برخی رویدادها از امام حسن(ع)میخواست قضاوتكند. امیرمومنان(ع)از فرزندش خواست تا در باره مردی كه چاقو دردست داشت و در خرابهای كنار كشتهای دستگیرش كرده بودند، قضاوتكند. اینك تمام ماجرا: امام صادق(ع)فرمود: در دوران حاكمیت امیرالمؤمنین(ع)مردی راجهت دادخواهی به محضر آن حضرت آوردند. آن مرد را در خرابهاییافته بودند در حالی كه چاقویی خون آلود در دست داشت و بالای سرمقتول كه به خون خویش میغلتید. ایستاده بود. حضرت پرسید: ایمرد! در این مورد چه میگویی؟ متهم پاسخ داد: ای امیرمومنان! اتهامم را میپذیرم. علی(ع)دستور داد او را ببرند و به جای مقتول قصاص كنند. در اینهنگام مردی با عجله و شتاب خود را نزد حضرت رساند و فریاد زد: او را باز گردانید، به خدا سوگند، او جرمی ندارد. من قاتلم! امیرمومنان از متهم پرسید: چه چیز تو را وادار كرد كه اتهامقتل را بپذیری و حال آن كه او را نكشتهای؟ مرد پاسخ داد: وضعیتبه گونهای بود كه نمیتوانستم كمترین دفاعی از خود كنم; زیراچند نفر مرا درحالی كه كارد خونین در دست داشتم و بالای سرمقتولایستاده بودم، دیدند و دستگیرم كردند. من در كنار خرابه مشغولذبح گوسفند بودم. وقتی آن را سربریدم نیاز به قضای حاجت پیداكردم. از این رو، داخلخرابه شدم كه ناگهان دیدم مردی در خونخود میغلتد. به شدت ترسیده بودم. در حالی كه چاقوی خون آلود دردستم بود، چند نفر وارد شدند و مرا بازداشت نمودند. علی(ع)دستور داد آن دو را نزد فرزندش، حسن(ع)ببرند و داستانرا برای او بیان كنند و حكم الهی را بپرسند. آنان را نزداماممجتبی(ع)بردند. آن حضرت پس از شنیدن سخنان آنها چنین قضاوتنمود: قاتل واقعی با اقرار و صداقتش جان متهم را نجاتداد و با اینكارش، گویی بشریت را نجات داده است، خداوند سبحان فرمود: (...ومن احیاها فكانما احیاالناس جمیعا)...; هركس انسانی را از مرگرهایی بخشد چنان است كه گویی همه مردم را زنده كرده است. بنابراین آن دو را آزاد كنید و دیه مقتول را از بیت المالپرداخت نمایید. ۸- فرماندهی گروه ده هزارنفری در پی خیانت آشكار معاویه و هوادارانش پس از ماجرای حكمیت،امیرمومنان(ع)در اواخر عمرش برآن شد تا جنگ بامعاویه را از سربگیرد. بدین جهتبا بسیج كردن مجدد نیروهای رزمنده، امامحسن(ع)را به فرماندهی ده هزار نفرمنصوب كرد تا آنها به سویجبهه صفین روانه شوند. مردم گروه گروه به این سپاه پیوستند. صد هزار شمشیر جمع شد و آماده حركتشد. در این هنگام بود كه ابنملجم ملعون بر فرق مقدس امام علی(ع)ضربت زد و آن ضربتبه شهادتآن حضرت منجر شد و آن سپاه با عظمت مانند گله گوسفندی كه چوپانخود را از دست داده باشداز هم گسیخت. ۹- سرپرستی موقوفات و صدقات از دیگر مسوولیتهای امام حسن(ع)، تولیت موقوفات امامعلی(ع)بود. امام علی(ع) در اواخر عمر خویش طی حكمی همه موقوفاتخویش را به امام حسن(ع)واگذار كرد. این موقوفات دو بخش بود: برخی موقوفات خود امام علی(ع)بودنداز قبیل چاه، چشمه، نخل و دیگر چیزهایی كه امیرمومنان آنها رااحداث و وقف گردانیده بود; برخی همان موقوفات پیامبر(ص)وفاطمه(س)بود كه تولیتش به عهده حضرت علی(ع)بود كه مجموع آنهاعبارت بود از: چشمه ینبع و وادی احمر، القصیبه، منطقه ینبع،یبیغات، صحرای رعیه، عین حسن، دیمه، اذنیه، امالعیال، حیطانسبعه(دلال، عواف، برقه، میثب، حسنی، صافیه، مشربهامابراهیم)وفدك. امام علی(ع)در فرمانی به امام حسن(ع)به وی چنین میفرماید: «این است آنچه را كه بنده خدا، علیبن ابیطالب، پیشوایمؤمنین درباره دارایی خود به آن فرمان داده برای به دست آوردنرضا و خشنودی خدا كه به سبب آن مرا به بهشت داخل نماید و براثر آن، آسودگی آخرت را به من عطا فرماید... و پس از من، حسنبن علی سفارش مرا انجام میدهد. وصی من است از مال و داراییم بهطور شایسته صرف میكند و به مستحقین و سزاواران میبخشد و اگربرای حسن پیشامدی نمود حسین زنده است. وصی من بعد از حسن، اوستو سفارشم را مانند او انجام میدهد.... و شرط میكند با آن كهتصدی این مال را به او داده، این كه این مال را به همان طوریكه هست، باقی بگذارد و میوه آن را در آنچه به آن مامور گشته ورهنمود شده است، صرف نماید و شرط میكند كه نهالی از زادههایدرختخرمای این دهها را نفروشد...» ۱۰- ایراد سخن به دستور پدر روزی امام علی(ع)به امام حسن(ع)فرمود: برخیز و سخنرانی كن تاگفتارت را بشنوم. امام حسن(ع)عرض كرد: پدرجان! چگونه سخنرانیكنم با این كه رو به روی تو هستم و از شما شرم دارم. امام(ع)سپس خود را مخفی نمود به طوری كه صدای حسن(ع)رامیشنید. امام حسن(ع) برخاست و خطابه خود را شروع كرد و پس ازحمد و ثنای الهی فرمود: «اما بعد فان علیا باب من دخله كانمومنا و من خرج منه كان كافرا اقولی قولی هذا و استغفراللهالعظیم لی و لكم» ; بدون شك علی، دری(از علم و كمال)است كهاگر كسی وارد آن در شود، مؤمن است و كسی كه از آن خارج گردد،كافر است. من این سخن رامی گویم(و به آن معتقدم)و از برای خودو شما ازدرگاه خدای بزرگ طلب آمرزش میكنم. در این هنگام امام علی(ع)برخاست و بین دو چشم حسن(ع)را بوسیدو سپس فرمود: «ذریهبعضها من بعض والله سمیع علیم» ; آنهافرزندان و دودمانی بودند كه بعضی از بعضی دیگر گرفته شده بودندو خداوند شنوا و داناست. ●صلح امام حسن(ع) ضامن بقای اسلام زندگی سراسر افتخار امام مجتبی(ع) جلوههای زیبا و پرشكوهی داشت. او در روز پانزدهم رمضان سال سوم هجری پا به عرصه وجود گذاشت. هفتسال در دامن پرفیض رسول خدا(ص) از چشمههای زلال نبوت بهره برد. وحی الهی فكر و اندیشه او را شكل داد و اعماق جانش را جهتبهره دهی به اسلام و مسلمانان آماده ساخت. سپس سیسال حوادث تلخ و شیرین بعد از رحلت پیامبر وی را از تجربههای گران بهرهمند ساخت. در سال چهلم هجرت، هدایت كشتی اسلام، در سختترین موقعیت، به عهده او گذاشته شد. آن امام معصوم(ع) با كمترین آسیب و تلفات امت اسلامی را رهبری كرد، توطئههای بزرگ و خطرناك بنیامیه را نقش بر آب ساخت، مانع نابودی اسلام و برنامههای حیات بخش آن شد و پیش بینی پیامبر خدا(ص) را تحقق بخشید. بر خورد زیبای امام حسن(ع) در قصه صلح افتخار بزرگی در تاریخ اسلامی بر جای گذاشت. نویسندگان و تحلیل گران بسیاری به آن پرداخته و ابعاد گوناگون آن را بررسی كردهاند. گروهی همانند شیخ راضی آل یاسین(ره) كتابی در ۳۷۴ صفحه تدوین كرده، آن را «صلح الحسن» نامیدهاند و جمعی نیز در صفحات بیشتر یا كمتر به ترسیم تلاشهای این سرور جوانان بهشت پرداختند. ●بیعت با امام مجتبی(ع) بیعتیكپارچه مردم كوفه و نمایندگان قبیلههای مختلف در مسجد كوفه در روز بیست و یكم ماه رمضان سال چهلم هجرت بعد از شهادت مولی الموحدین(ع) وحشتبزرگی در دل معاویه و حاكمان شام پدید آورد. آنان احساس كردند توطئه ترور آن بزرگمرد به طرفداران اهل بیت عصمت و طهارت عزمی راسختر بخشید و آنان را در استمرار راه خویش مصممتر ساخت. ●توطئه های معاویه معاویه، با شنیدن اخبار فوق، یاران و نزدیكان خویش همچون عمروعاص، قیس بن اشعث، ولید بن عقبه و عتبهٔ بن ابیسفیان و ... را فرا خواند، نشستی تشكیل دادو درباره چگونگی برخورد با حكومت تازه پای امام حسن(ع) و براندازی آن با آنان به مشورت پرداخت او گفت: چنانچه اندیشهای اساسی جهتبراندازی حكومت علوی نكنید، برای همیشه با تهدید مواجه خواهیم بود. پس از سخنان معاویه شورا برگزار شد. رهاورد این نشست تصمیمهای زیر بود كه بتدریج جامه عمل پوشید: ۱- فرستادن جاسوس جهت اغتشاش و آشوب و ایجاد نا امنی. ۲- تطمیع و تهدید نیروهای ارشد نظامی و لشكریان امام مجتبی(ع) مانند عبیدالله بن عباس و قیس بن سعد. ۳- ارسال گشتیهای رزمی در اكیپهای كوچك و بزرگ جهت ضربه زدن و ایجاد رعب و وحشت در مرزهای حكومت علوی مانند حمله به بسر بنارطاهٔ و كشتن دو فرزند كوچك عبید الله بن عباس به نامهای عبدالرحمان و قثم در شهرهای یمن یا مكه، ۴- شایعه صلح قبل از تحقق آن و تبلیغات گسترده در این زمینه. ۵- انتشار شایعههای بیاساس چون كشته شدن قیس بن سعد بن عباده و افراد دیگر، ۶- شایعه پناهندگی بعضی از شخصیتهای سیاسی، نظامی حكومت امام حسن مجتبی، ۷- جنگ روانی تمام عیار علیه كارگزاران صالح و متعهد و دلسوز آن حضرت در شهرهای مختلف. ۸- فعال شدن ستون پنجم و نیروهای وابسته اموی و افراد ناراضی در شهرهای كوفه، كربلا، بغداد، مكه، مدینه. ●انگیزههای صلح توطئههای فوق سبب شد تا حكومت تازه نفس امام مجتبی(ع) گرفتار مقابله و برخورد با آنان گردد، از برنامه ریزهای دراز مدت و جابجایی نیروهای خسته و ناتوان و غیر علاقهمند منصرف شود و نتواند شالوده محكمی را پیریزی كند. از سوی دیگر، طولانی شدن معركه صفین به مدت هیجده ماه و كشته شدن حدود ۷۰ هزار تن در لیلهٔ الهریر و فقدان نیروهای ارزشمند و صحابه بزرگ پیامبر(ص) مانند عمار یاسر، هاشم مرقال، ثابتبن قیس، ذوالشهادتین و ...، كه سابقهای درخشان در تاریخ اسلام داشتند، و از همه مهمتر شهادت امیرمؤمنان در فرو پاشی شیرازه حكومت تاثیر بسزا داشت. مورخان گفتهاند:۳۶ تن از رزمندگان غزوه بدر، كه آخرین ستارگان تابناك ایمان و عقیده از زمان پیامبر(ص) بودند، در نبردهای جمل، نهروان و صفین به شهادت رسیدند كه ضربهای كوبنده بر پیكر لشگریان عراق بود. امام مجتبی(ع) فرمود: سوگند به خدا، من حكومت و خلافت را تسلیم معاویه نكردم، مگر بدان سبب كه یارانی برای نبرد با او نیافتم. چنانچه همراهانی میداشتم، شب و روز با وی(معاویه) جنگ میكردم و (آنقدر) به نبرد علیه او ادامه میدادم تا خداوند بین ما حكم كند. سبط اكبر رسول خدا(ص) چنان میدید كه جنگ شروع شود، به شكست نظامیان عراق میانجامد و معاویه بدین بهانه همهدوستان اهل بیت(ع) را خواهد كشت. از اینرو فرمود: انی خشیت ان یجتث المسلمون عن وجه الارض فاردت ان یكون للدین ناعی من ترسیدم ریشه مسلمانان از روی زمین كنده شود، خواستم، برای پاسداری و حفاظت از دین، نگاهبانی باقی بماند. و در جای دیگر فرمود: فصالحتبقیا علی شیعتنا خاصهٔ من القتل، فرایت دفع هذه الحروب الی یوم ما فان الله كل یوم هو فی شان حفاظتشیعه از نابودی و كشته شدن، مرا ناگزیر به مصالحه ساخت. پس مناسب دیدم جنگ را به روزی دیگر واگذارم. تكلیف انسان براساس اوامر الهی هر روز به گونهای است و باید آن را انجام دهد. ●قرارداد صلح و شرطهای اساسی آن به نوشته مورخان در سال ۴۱ ه .ق، در یكی از ماههای ربیع الاول یا ربیع الثانی و یا جمادی الاولی، معاویه به وسیله عبدالله بن عامر و عبدالرحمان بن سمره نامهای به عنوان قرارداد صلح، برای حسن بن علی(ع) فرستاد. این نامه كاملا سفید بود و فقط در بالای آن یك خط نوشته شده بود، ان اشترط فی هذه الصحیفهٔ التی ختمت اسفلها ما شئت فهو لك، این نامه را در خصوص قرارداد صلح فرستادم. من آن را امضاء كردهام هر شرطی را كه شما میخواهید و صلاح میدانید در آن بنویسید. مورد قبول من است. در پایان نامه، جهت اطمینان بیشتر سوگندهای بزرگی یاد كرد، به امضای همه بزرگان دربارش رساند. نامه فوق به دو گونه نقل شده، ما به جهت اختصار به نقل دوم میپردازیم كه بندهای آن به صورت جداگانه ذكر شده است. ●بندهای قرارداد صلح ماده اول: واگذار كردن حكومتبه معاویه به شرط آن كه بر اساس كتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و سیره و روش خلفای شایسته عمل كند. ماده دوم: خلافتبعد از معاویه از آن حسن بن علی(ع) است و چنانچه حادثهای برای او پیش آمد و او موفق نشد، حكومت از آن حسین(ع) است و معاویه حق ندارد، بعد از خود جانشین تعیین كند. ماده سوم: دشنام دادن و نفرین به امیرمؤمنان(ع) در قنوت نماز ترك شود و كسی از آن حضرت جز به نیكی یاد نكند، ماده چهارم: همه مردم از هر رنگ و نژادی كه هستند و در هر جا زندگی میكنند، باید از امنیت كامل برخوردار باشند و آنچه در گذشته انجام دادهاند، مورد عفو قرار گیرد افراد به بهانههای واهی مورد تعقیب واقع نشوند و با مردم عراق به خشونت رفتار نگردد. ماده پنجم: یاران و شیعیان علی(ع) در هر جا هستند، در امان باشند و به آنها تعرضی نشود و جان و مال و ناموس و فرزند ایشان از امنیت كامل برخوردار باشد. معاویه باید از تعقیب و سوء قصد به آنها بپرهیزد، حقوق هر صاحب حقی را به خودش برساند و آنچه در دستیاران علی(ع) استباز پس گرفته نشود. ماده ششم: هرگز علیه امام حسن و برادرش امام حسین(ع) و هیچ یك از خاندان اهل بیت(ع) آشكارا و نهان توطئهای نكند(ستمی و آزاری نرساند) و در هیچ نقطهای از روی زمین برای آنان وحشتی ایجاد نكند. ماده هفتم: در حضور معاویه اقامه شهادت نشود و معاویه حق ندارد خود را امیرمؤمنان بنامد. ماده هشتم: از بیت المال كوفه، مبلغ پنج میلیون درهم مستثناست، آن مبلغ ربطی به قرار داد صلح ندارد. معاویه باید بدهیهای بیت المال را بپردازد و بر اوست هر سال مبلغ دو میلیون درهم به برادرم حسین بدهد. بنیهاشم را در بخششها و عطاها بر بنی عبد شمس ترجیح دهد و هر سال یك میلیون درهم جهت فرزندان شهدای جنگهای جمل و صفین و به آنانی كه در ركاب امیرمؤمنان(ع) به شهادت رسیدهاند، داده شود، و این مبلغ باید از مالیات مربوط به دارابجرد باشد. شروط فوق در نامههای رسمی امضاء نشده، رد و بدل گردید. معاویه از شام به مسكن آمد و قرارداد صلح در آنجا به صورت علنی و رسمی در حضور بسیاری از مردم، خوانده شد، بعضی از مورخان گفتهاند: عقد صلح در «بیت المقدس» و یا «ادرح» اجرا گردید. این دو قول قوت چندانی ندارد، زیرا مسكن محل تجمع نیروهای نظامی دو طرف بود و فرماندهان عالی رتبه نیز حضور داشتند. ●توضیحی پیرامون مواد صلحنامه بندهای قرارداد مصالحه. كه از سوی سبط اكبر پیامبر مطرح شده، دارای امتیازات بسیاری است كه در هر زمان، جایگاه والای سیاسی - الهی خود را باز میكند و منشور اصلاح و انقلاب تدریجی را پیریزی مینماید. امام(ع)، در این قرارداد، كوشید پرده از چهره معاویه بردارد و تبلیغات دروغینی كه جهت تثبیت موقعیت اجتماعی او انجام گرفته، خنثی كند. بند اول: اعمال و كردار وی را مخالف قرآن و سیره پیامبر(ص) و خلفای صالح دانسته و از وی خواسته است تا بعد از واگذاری حكومت، برنامههای آینده خویش را بر اساس قرآن و روش پیامبر قرار دهد. بند دوم: به موقتبودن حكومت معاویه اشاره میكند و اینكه او نمیتواند سرنوشت آینده مسلمانان را بر عهده گیرد، بلكه آینده از آن خود یا برادرش حسین(ع) و یا شورایی از مسلمانان است كه خط و مشی را تعیین میكنند. بند سوم: بیانگر كینه معاویه به اهل بیت پیامبر(ص) است او آغازگر سب و نفرین علیه شخصیتی همچون علی بن ابیطالب(ع) بود. بند چهارم: بر بیتقوایی، ستمگری و نژاد پرستی معاویه اشاره میكند و از او تعهد میگیرد امنیت را برقرار سازد و متعرض مردم، بویژه مردم عراق و علاقهمندان به اهل بیت(ع) نگردد، زیرا بسیاری از آنان حامی و یاور پدرش علی(ع) بودند. بند پنجم: خواستار حفاظت و امنیت ویژهای برای یاران علی(ع) است و سپس تصریح میكند: بر معاویه است پاكباختگانی چون حجربن عدی، میثم تمار، عمرو بن حمق و ... را ارج نهد و حقشان را ادا كند، نه اینكه، به خاطر حقگویی، آنان را تعقیب كند و ترس و وحشت را حاكم سازد. بند ششم: تاكیدی استبر دو بند پیشین و هشداری استبر ترك توطئه آشكار و پنهانی حاكمان شام علیه امام و اهل بیت(ع)، زیرا آنان مشعل هدایت این امتند و معلوم بود كه معاویه و بنی امیه برای رسیدن به اهداف شوم خود خستسراغ آنان را خواهند گرفت. امام مجتبی(ع) در بند هفتم، بالاترین ضربه روحی را بر پیكر معاویه و بنیامیه وارد كرده است، زیرا: اولا: اقامه شهادت باید نزد افراد عادل، مطمئن و مورد وثوق انجام گیرد و معاویه از این خصال نیك به دور است. مرحوم مجلسی در این باره مینویسد: شهادت باید نزد حاكم عادل و قاضی فصل(تمیز دهنده بین حق و باطل) اقامه شود و درباره او اطمینان حاصل شود كه حق را احیا و با باطل مبارزه میكند. امام با آوردن این قیدها خواسته است، معاویه را فاقد صفات مذكور معرفی كند. ثانیا: اگر معاویه خود را امیرالمؤمنین نداند، مسلم امام(ع) كه خود یكی از افراد مؤمن است، تحت ولایت و سرپرستی او نخواهد بود، به همین ترتیب، دیگر افراد متدین، متعهد و دلسوز شیعه پس در آن صورت او حقی بر گردن هیچ مؤمنی پیدا نخواهد كرد. اما بند هشتم، كه در برگیرنده مسایل مالی، بیت المال، پرداختسالانه به حسین بن علی(ع) و پرداختبدهیهای حضرت و رسیدگی به بازماندگان شهدای صفین و جمل است، از اساسیترین شروط قرارداد صلح به شمار میآید. ●نقد و بررسی علامه باقر شریف قرشی شرط هشتم قرارداد صلح را غیر واقعی میداند، زیرا طبق استدلال ایشان، بیت المال در اختیار امام مجتبی(ع) بود و درخواست معنا ندارد و دیگر اینكه این بند با سیره امیرالمؤمنین(ع) كه بیت المال را هر شب میروبید، سازگار نیست. در پاسخ باید گفت: اولا: امام(ع) با این حركت، صداقتخویش را ثابت كرد و برای همیشه از اتهام اختلاس بیت المال رهایی یافت و هیچ كس نتوانست آن حضرت و برادرش و دیگر دست اندركاران حكومتش را متهم كند. ثانیا: مگر میشود مملكتی كه گرفتار جنگهای پرهزینهای همچون صفین و جمل و... بود و پیوسته به اسب، شتر، لباس و شمشیر و سپر و نیزه نیاز داشت پشتوانهای در بیت المال نداشته باشد؟ آنهم جنگی كه بیش از هشتاد هزار نیرو و جنگجو در آن شركت جسته است. ثالثا: سیره علی(ع) افزون كردن بیت المال است «توفیر فیئكم علیكم» به طوری كه پشتوانهای قوی برای مسلمانان باشد و فئ غنائم، مالیات و زكوات را شامل میشود. رابعا: صدقات و حق فقرا، كه علی بن ابیطالب(ع) آن را نگه نمیداشت و به فقرا میرساند و سعی میكرد چیزی از آن را نگاه ندارد، جزئی از بیت المال عمومی كشور بود نه همه آن. و اما در مورد درخواست ۲۰۰۰۰۰۰ درهم در سال برای حسین(ع)، باید توجه داشت كه این مبلغ برای مصرف شخصی خود امام حسین(ع) نبوده، بلكه جهت فقرا و درماندگان هزینه میشد، زیرا خانوادههای فقیر و آبرومندی در كوفه بودند كه غیر از امام و برادرش(ع) كسی آنها را نمیشناخت. نكته قابل توجه اینكه چون دین و بدهكاری امام مجتبی(ع) مربوط به بیت المال بوده از این رو پرداختنش را به معاویه محول میكند. بنابراین، روشن شد كه شرایط و موراد صلحنامه بسیار دقیق و اساسی بود و باء;ء درایت و پیش بینی امام مجتبی(ع) انجام گرفته است. قرارداد مصالحه و اعلان آن، چنانچه در پانزدهم ربیع الاول سال ۴۱ ه .ق انجام گرفته باشد، خلافت و حاكمیت آن حضرت پنج ماه و ۲۴ روز به طول انجامیده است و اگر در ۲۵ ربیع الآخر واقع شده باشد، حكومت آن حضرت هفت ماه و چهار روز طول كشیده است. و بالاخره اگر ۲۵ جمادی الاولی باشد، هشت ماه و چهار روز شده است. ●نگاهی بهواپسین روزهای عمر امام حسن (ع) امام حسن مجتبی(ع) بعد از امضای قرارداد صلح از كوفه به مدینه جدش پیامبر خدا(ص) بازگشت و حدود ده سال در جوار ملكوتی پیامبر(ص) و مسجد النبی(ص) گامهای بسیار اساسی برداشت. تا سیره و سنت پیامبر و اهل بیتش را به مردم جهان بشناساند و مسلمانان را از سلطه ستمشاهی بنیامیه به ویژه معاویه نجات بخشد. از سوی دیگر معاویه راههای مختلفی را جهت مبارزه با شخصیت اجتماعی و سیاسی امام مجتبی(ع) برگزید تا موقعیت والا و پر نفوذ آن حضرت را از قلب دوستدارانش بزداید لكن به هر جنایتی كه دست میزد نتیجه عكس میگرفت و هر روز تعداد علاقهمندان به حضرت و شیفتگان دین و حقیقتبیشتر میشد از این جهت تصمیم گرفتشخص آن بزرگوار را از بین ببرد تا شاید دیگر افراد خاندان اهل بیت(ع) و ساداتی كه در صدد مبارزه با رژیم وی بودند نا امید گردند و خود آن بزرگوار را كه بعنوان بزرگترین سد و مانع سر راهش بود از میان بردارد. ●جنون آمیزترین جنایت معاویه معاویه بارها تصمیم بر مسموم كردن امام مجتبی(ع) گرفت و به واسطه های پنهان زیادی متوسل گردید حاكم نیشابوری با سند معتبر از ام بكر بنت مسور نقل میكند كه گفت: «كان الحسن بن علی[ع] سم مرارا كل ذلك یغلتحتی كانت مرهٔ الاخیرهٔ التی مات فیها فانه كان یختلف كبده، فلم لبثبعد ذلك الا ثلاثا حتی توفی; حسن بنعلی[ع] را بارها مسموم كردند، لیكن اثر چندانی نگذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر كبدش را پارهپاره كرد، كه بعد از آن سه روز بیشتر زنده نماند.» ابنابیالحدید مینویسد: «چون معاویه خواستبرای پسرش یزید بیعتبگیرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبی(ع) كرد، زیرا معاویه برای گرفتن بیعتبه نفع پسرش و موروثی كردن حكومتش مانعی بزرگتر و قویتر از حسنبنعلی(ع) نمیدید، پس معاویه توطئه كرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد.» در این توطئه، بیشترین نقش را مروان بنحكم كه فرماندار مدینه بود ایفا كرد. وقتی معاویه تصمیم بر این جنایت هولناك گرفت، آخرین مرتبه، طی نامهای سری از مروان فرماندار خویش خواست تا در مسمومیتحسن بنعلی(ع) سرعت گیرد و آن را در اولویت قرار دهد. مروان جهت اجرای این توطئه مامور شد با جعده دختر اشعث همسر امام مجتبی(ع) تماس برقرار كند. معاویه در نامهاش نوشته بود كه جعده یك عنصر ناراضی و ناراحت است و از جهت روحی میتواند با ما همكاری داشته باشد و سفارش كرده بود كه به جعده وعده دهد بعد از انجام ماموریتش او را به همسری پسرش یزید درخواهد آورد و نیز توصیه كرده بود صد هزار درهم به او بدهد. بنا به گفته شعبی: چون جعده امام مجتبی(ع) را مسموم كرد، معاویه صدهزار درهم را به او داد، لیكن از ازدواج با پسرش یزید سرباز زد و در پیامی برایش نوشت: «چون علاقه به حیات و زندگی فرزندم یزید دارم، نمیگذارم با تو ازدواج كند.» امام صادق(ع) فرمود: جعده زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام مجتبی(ع) روزه داشت و روزهای بسیار گرمی بود، به هنگام افطار خواست مقداری شیر بنوشد، آن ملعون زهر را در میان آن شیر ریخته بود، به مجرد این كه شیر را آشامید، پس از چند دقیقه امام(ع) فریاد برآورد: «عدوهٔ الله! قتلتنی قتلك الله و الله لا تصیبن منی خلفا و لقد غرك و سخر منك و الله یخزیك و یخزیه; دشمن خدا! تو مرا كشتی، خداوند تو را نابود كند. سوگند به خدا! بعد از من بهره و سودی (خوشحالی) برای تو نخواهد بود. تو را گول زدند و مفت و رایگان در راستای اهدافشان به كار گرفتند. سوگند به خدا (معاویه) بیچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذلیل كرد.» امام صادق(ع) در ادامه سخنان خود فرمودند: «امام مجتبی(ع) بعد از این كه جعده او را مسموم كرد، دو روز بیشتر باقی نماند و از دنیا رفت و معاویه هم بدانچه وعده كرده بود وفا ننمود.» ●تطهیر جنایتكار بعضی از مورخان همانند ابن خلدون و لامنس خواسته اند دامن معاویه را از این جنایت هولناك تطهیر كنند و بگویند، این هم از اخبار ساختگی است. ابن خلدون مینویسد: «و ما ینقل من ان معاویهٔ دس الیه السم من زوجهٔ جعدهٔ بنت الاشعثفهو من احادیث الشیعهٔ و حاشا لمعاویهٔ من ذلك...; نسبت مسمومیتحسن بنعلی(ع) به معاویهٔ ابیسفیان كه به دست همسرش جعده دختر اشعث انجام شد، ساخته و پرداخته شیعه است و دامن معاویه از چنین نسبتهایی به دور است.» ولامنس نیز مینویسد: «و كان الغرض من هذا الاتهام و صم الامویین ... و لم یجرا علی هذا القول بهذا الاتهام الشنیع جمهرهٔ سوی المؤلفین من الشیعهٔ.» هدف از نسبت مسمومیت حسن بن علی [علیه السلام] به معاویه بد نام كردن رژیم بنی امیه بوده و این اتهام را غیر از مؤلفان شیعه كسی مطرح نكرده است!! ●اعتراف مورخان توطئه معاویه جهت مسموم نمودن امام مجتبی(ع) به قدری روشن و آشكار است كه فرصت هر گونه انكار را از مورخان و دانشمندان گرفته است و از اینروست كه آنان بدون اختلاف - جز در موارد اندك - آن را نگاشتهاند، از جمله آنهاست: ابنحجر عسقلانی، ابوالحسن علی بنحسین بنعلی مسعودی، ابوالفرج اصفهانی،شیخ مفید، احمد بنیحیی بنجابر بلاذری، ابنعبدالبر، محمد بنعلی ابنشهرآشوب، ابن صباغ مالكی، سبط ابنجوزی، سیوطی، حاكم نیشابوری،احمد بناعثم كوفی، و جمال الدین ابی الحجاج یوسف المزی. به جهت اختصار به مطالب محمد بنجریر طبری بسنده میكنیم او مینویسد: علت وفات و رحلت امام مجتبی(ع) این بود كه معاویه هفتاد مرتبه آن حضرت را مسموم كرد ولیكن اثر فوری و اساسی نگذاشت تا این كه زهری را جهت مسموم نمودن آن حضرت برای جعده دختر محمد بناشعثبنقیس كندی فرستاد و به همراه آن زهر، بیست هزار دینار فرستاد و ده قطعه باغ از باغهای كوفه را به نام او كرد و همچنن وعده داد بعد از انجام ماموریت، او را به ازدواج پسرش یزیدبن معاویه درآورد. پس او در فرصتی خاص آن زهر را به خورد حسن بنعلی داد و مسمومش كرد». مورخ توانا، علامه بزرگوار باقر شریف قرشی مینویسد: جعده دختر اشعثبنقیس از خانوادههای فرومایه، بسیار پست و فرصتطلب بود. او نسبتبه امام مجتبی(ع) عقده است، شاید بدان جهت كه نتوانسته بود از آن حضرت فرزندی داشته باشد; از اینرو وقتی زهر از سوی مروان رسید و وعدهها را شنید و پولها را مشاهده كرد، ارتكاب آن جرم بزرگ را پذیرفت و در روزی گرم و سوزان كه امام مجتبی(ع) روزهدار بود، به هنگام افطار زهر را در كاسه شیر ریخت و به آن حضرت خورانید. زهر بلافاصله رودههایش را پاره كرد و امام از شدت درد به خود میپیچید و میفرمود: انالله و انا الیه راجعون. آخرین روزهای حیات آن حضرت، جنادهٔ بنامیه برای عیادت خدمتش آمد. او میگوید: حال امام منقلب بود و از شدت درد مینالید،تشتی را در برابر حضرت قرار داده بودند. هر چند گاه، لختههای خون از راه دهان خارج میشد، این جا بود كه به وحشت افتادم و سخت ناراحتم شدم. ●وصایای امام مجتبی(ع) شیخ طوسی(ره) از ابنعباس نقل میكند: در واپسین ساعتهای عمر امام مجتبی(ع) برادرش امام حسین(ع) وارد خانه آن حضرت شد، در حالی كه افراد دیگری از یاران امام مجتبی(ع) در كنار بسترش بودند. امام حسین پرسید: برادر! حالت چگونه است؟ حضرت جواب داد: در آخرین روز از عمر دنیاییام و اولین روز از جهان آخرت به سر میبرم و از جهت این كه بین من و شما و دیگر برادرانم جدایی میافتد، ناراحتم. سپس فرمود: از خدا طلب مغفرت و رحمت میكنم، چون امری دوست داشتنی، همچون ملاقات رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان و فاطمه و جعفر و حمزه(علیهم السلام) را در پیش دارم. آن گاه اسم اعظم و آنچه را از انبیای گذشته از پدرش امیرالمؤمنین(ع) به ارث داشت تسلیم امام حسین(ع) نمود. در آن لحظه فرمود بنویس: «هذا ما اوصی به الحسن بن علی الی اخیه الحسین اوصی انه یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له و انه یعبده حق عبادته لا شریك له فی الملك و لا ولی له من الذل و انه خلق كل شئ فقدره تقدیرا و انه اولی من عبد و احق من حمد، من اطاعه رشدو من عصاه غوی و من تاب الیه اهتدی، فانی اوصیك یا حسین بمن خلفت من اهلی و ولدی و اهل بیتك ان تصفح عن مسیئهم و تقبل من محسنهم و تكون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننی مع رسول الله(ص) فانی احق به و ببیته فان ابو اعلیك فانشدك الله بالقرابهٔ التی قرب الله - عزوجل - منك و الرحم الماسهٔ من رسول الله(ص) ان لا تهریق فی امری محجمهٔ من دم حتی نلقی رسول الله(ص) فنختصم الیه و نخبره بما كان من الناس الینا; این وصیتی است كه حسن بنعلی به برادرش حسین نموده است. وصیت او این است: به یگانگی خدای یكتا شهادت میدهد و همان طوری كه او سزاوار بندگی است عبادتش میكند، در فرمانرواییاش شریك و همتایی وجود ندارد و هرگز ولایتی كه نشانگر ذلت او باشد بر او نیست. او آفریدگار همه موجودات است و هر چیزی را به اندازه و حساب شده آفریده. او برای بندگی و ستایش سزاوارترین معبود است. هر كس فرمانبرداری او كند راه رشد و ترقی را پیش گرفته و هر كس معصیت و نافرمانی او كند گمراه شده است و هر كس به سوی او بازگردد - توبه كند - از گمراهی رسته است. ای حسین، تو را سفارش میكنم كه در میان بازماندگان و فرزندان و اهل بیتم كه خطاكاران آنان را با بزرگواری خود ببخشی و نیكوكاران آنها را بپذیری و بعد از من جانشین و پدر مهربانی برای آنان باشی. مرا در كنار قبر جدم رسول خدا(ص) دفن نما، زیرا من سزاوارترین فرد برای دفن در كنار پیامبر خدا(ص) و خانه او هستم، چنانچه از این كار تو را مانع شدند سوگند میدهم تو را به خدا و مقامی كه در نزد او داری و به پیوند و خویشاوندی نزدیكتبا رسول خدا(ص) كه مبادا به خاطر من حتی به اندازه خون حجامتی، خون ریخته شود تا آن كه پیغمبر خدا(ص) را ملاقات كنم و در نزد او نسبتبه رفتاری كه با ما كردند شكایت نمایم.» و در روایتی دیگر وصیت آن حضرت چنین نقل شده: برادرم، آن گاه كه از دنیا رفتم، بدنم را غسل بده و حنوط كن و كفن نما و جنازهام را به سوی حرم جدم ببر و در آن جا دفن كن، چنانچه از دفن جنازه من در كنار قبر جدم مانع شدند، تو را به حق جدم رسول خدا(ص) و پدرت امیرمؤمنان و مادرت فاطمه زهرا(س) با هیچ كس در گیر مشو و به سرعت جنازه مرا به بقیع برگردان و در كنار آرامگاه مادرم دفن نما.» ●شهادت مظلومانه امام مجتبی علیه السلام مشهور میان مورخان و علمای مسلمان این است كه امام مجتبی(ع) بر اثر زهری كه از سوی معاویهٔ بن ابی سفیان توسط جعده به آن حضرت خورانیده شد، در روز پنجشنبه ۲۸ صفر سال پنجاهم هجرت در سن ۴۸ سالگی به شهادت رسید. همان طوری كه شیخ مفید(ره) متوفای قرن پنجم، سال۴۱۳ هجری، و مفسر ادیب و توانمند شیخ طبرسی(ره) در قرن ششم سال ۵۴۸ هجری در دو كتاب خود و علامه بزرگوار حلی در قرن هشتم سال۷۲۶ هجری بر آن تصریح كرده اند. مرحوم شیخ طبرسی - روایتی را از طبرانی نقل میكند و میگوید: «ایشان در كتاب «معجمه» نوشته است: امام مجتبی(ع) در ماه ربیع الاول سال۴۹ هجری به وسیله زهر به شهادت رسیده است.» و در این جا قول سومی وجود دارد و آن این كه: «امام حسن(ع) در روز پنجشنبه، هفتم ماه صفر سال پنجاه هجری رحلت نموده است.» مرحوم علامه مجلسی این قول را به شیخ ابراهیم كفعمی صاحب مصباح و بلد الامین نسبت داده است. ابن قتیبه دینوری میگوید: چیزی از رحلت امام مجتبی(ع) نگذشت كه معاویه اقدام به گرفتن بیعت از مردم شام برای پسرش یزید كرد و این را طی بخشنامهای به همه جهان اسلام اعلام نمود. ●مراسم كفن و دفن آن گاه كه امام حسن(ع) دار فانی را وداع گفت، عباس بن علی(ع)، عبدالرحمن بن جعفر و محمد بن عبدالله بن عباس به كمك امام حسین(ع) شتافتند و آن حضرت با كمك آنان جنازه برادر را غسل داد، حنوط كرد و كفن نمود، آن گاه به مصلا (جایگاه خاص، جهت نماز گزاردن بر مردگان) كه در نزدیكی مسجد النبی بود منتقل نمودند، كه آن مصلا را «بلاطه» می نامیدند. در آن جا بر جنازه آن حضرت نماز گزاردند، سپس جنازه را جهت تجدید عهد و دفن، نزدیك مزار رسول خدا(ص) بردند. ●ممانعت از دفن در حرم پیامبر فرماندار مدینه، مروان بن حكم به همراه آشوبگران جلو آمدند و فریاد برآوردند: شما میخواهید حسن بن علی را در كنار پیامبر دفن كنید؟ از طرف دیگر عایشه سوار بر استر به جمعشان پیوست و فریاد زد: چگونه میشود كسی را كه من هرگز او را دوست ندارم، به میان خانه من داخل كنید. مروان گفت: آیا سزاوار است عثمان در دورترین نقطه مدینه در قبرستان دفن شود و حسن بن علی در جوار پیامبر خدا(ص) هرگز نمیشود، من شمشیر به دست میگیرم و حمله میكنم و ممانعت خواهم نمود. عدهای از امویان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و میخواستند فتنه ای به پا كنند كه امام حسین(ع) با بردباری جنازه برادرش را به سوی بقیع برگرداند و بنی هاشم را آرام نمود و در جوار جده اش فاطمه بنت اسد در بقیع دفن نمود و از خونریزی و فتنه به همان وضعی كه امام مجتبی(ع) وصیت نموده بود جلوگیری كرد. امام حسین(ع) رو به مروان كرد و فرمود: اگر برادرم وصیت كرده بود كه در كنار جدش پیامبر(ص) دفن شود، می فهمیدی كه تو كوچكتر از آنی كه بتوانی ما را برگردانی و جلو دفن جنازه او را در میان حرم پیامبر(ص) بگیری. ابن شهر آشوب می افزاید: به هنگام بردن جنازه امام مجتبی(ع) به سوی بقیع غرقد، افراد شرور و پستبه پشتیبانی امویان به جنازه آن بزرگوار تیراندازی كردند، به طوری كه هنگام دفن هفتاد تیر از بدن آن حضرت جدا نمودند. عایشه به هنگام دفن امام مجتبی(ع)ابن عباس(ره) خطاب به عایشه (در حالی كه چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: «واسو اتاه فیوما علی بغل و یوما علی جمل، تریدین ان تطفئی نورالله و تقاتلی اولیاءالله ارجعی فقد كفیت الذی تخافین و بلغت ما تحبین و الله منتصر لاهل البیت و لو بعد حین; چه بیچارگی و بدبختی! امروز سوار بر استر شدی و یك روز سوار بر شتر گشتی (اشاره به جنگ جمل). تو میخواهی نور خدا را خاموش كنی و با اولیای خدا بجنگی. برگرد، آنچه دیگران میخواستند انجام دادی و ماموریت خویش را به پایان رساندی، خداوند اهل بیت(علیهم السلام) را یاری خواهد كرد، گرچه زمانی بگذرد...» و بعضی سخن ابن عباس را چنین نقل كرده اند: «جملت و بغلت و لو عشت لفیلت!» آن روز سوار بر شتر گشتی و امروز بر استر سواری، و اگر زنده بمانی [برای مبارزه با نور خدا و اهل بیت] بر فیل نیز سوار خواهی گشت. و در قسمتهایی از زیارات جامعه، خطاب به امامان معصوم(علیهم السلام) ماجرای شهادت آن بزرگوار را از زبان امام صادق(ع) چنین نقل میكند: «یا موالی... انتم بین صریع فی المحراب قد فلق السیف هامته و شهید فوق الجنازهٔ قد شكت بالسهام اكفانه [اكفانه بالسهام]...; ای سروران من...! شما كسانی هستید كه بعضی جسدتان در میان محراب عبادت در حالی كه فرقتان شكافته بود، به شهادت رسیدید و بعضی از شما شهیدی هستید كه دشمنان اسلام بر جنازه شما تیراندازی كردند، به طوری كه كفنتان سوراخ سوراخ گردید...» در روایت فوق، ابتدا اشاره به نحوه شهادت علی بنابیطالب(ع) شده است و سپس ماجرای تیرباران شدن جنازه امام مجتبی(ع) را بیان میكند و در ادامه آن، ماجرای شهادت امام حسین(ع) و دیگر ائمه را بیان میدارد. ●انعكاس شهادت امام مجتبی(ع) شهادت مظلومانه سبط اكبر رسول خدا(ص) پرده نفاق را از چهره كریه معاویه كنار زد; پرده نفاقی كه ذوالفقار امیرمؤمنان(ع) در صحرای صفین قادر بر دریدن آن نگردید. شهادت امام مجتبی(ع) كاری كرد كه عمرو بننعجهٔ گفت: «رحلتحسن بنعلی[ع] اولین خاك ذلت و خواری بود كه بر سر عرب پاشید و سیاهبختش گردانید.» الف) واكنش مردم امام باقر(ع) نسبتبه انعكاس شهادت آن بزرگوار فرمود: «مكث الناس یبكون علی الحسن بنعلی و عطلت الاسواق; به هنگام شهادت امام مجتبی(ع) مردم گریه و زاری داشتند، حزن آنان را فرا گرفت و عزاداری نمودند و بازارها را تعطیل كردند.» ب) حضور همگانی جهم بن ابی جهم میگوید: چون امام حسن مجتبی(ع) رحلت نمود، بنی هاشم همگی بسیج گردیدند و به تمام شهرها و روستاهای اطراف مدینه كه در آنها، انصار زندگی میكردند رفتند و خبر شهادت آن حضرت را با حزن و اندوه اعلان داشتند، به مجرد شنیدن خبر رحلت آن بزرگوار، زن و مرد، كوچك و بزرگ همگی در تشییع جنازه شركت نمودند، به طوری كه بر اثر كثرت جمعیت در میان بقیع اگر سوزن به روی زمین می افتاد به زمین نمیرسید. پ) مردم مكه و مدینه ابن ابی نجیح میگوید: «در مكه معظمه و مدینه منوره یك هفته عزای عمومی بود و همه مردم اعم از زنان، مردان و فرزندان خردسال، در فقدان آن حضرت اشك میریختند.» ت) مردم بصره ابوالحسن مدائنی مینویسد: عبدالله بن سلمه جهت رساندن خبر رحلت جانگداز امام مجتبی(ع) برای زیاد بن ابیه وارد بصره شد، كه به محض پخش خبر شهادت آن حضرت، آه و ناله مردم بلند شد. ابوبكره برادر زیاد مریض بود، چون صدای گریه مردم را شنید از همسرش میسه بن تشحام پرسید: چه خبر شده؟ با بیپروایی گفت: «حسن بن علی درگذشت و مردم از دست او آسوده شدند!»ابوبكره با خشم و ناراحتی گفت: «ساكت باش! وای بر تو! خدای سبحان او را از شر بسیاری آسوده كرد، و لیكن مردم با فقدان او خیر بسیاری را از دست دادند، خداوند حسن بن علی را رحمت كند.» ث) همسر معاویه ابن قتیبه نیز مینویسد: «خبر رحلت امام مجتبی(ع) چون به معاویه رسید، او و بعضی از همراهانش سجده شكر به جا آوردند و تكبیر گفتند، و لیكن فاخته همسر معاویه سخت ناراحت گردید و معاویه را بر شادمانی اش نكوهش نمود و فریادش به «انا لله و انا الیه راجعون» بلند شد». ج) معاویه و یارانش در آن زمان عبدالله بن عباس در شام به سر میبرد، چون خبر خوشحالی معاویه را در رحلت امام مجتبی(ع) شنید بر او داخل شد و چون بر زمین نشست، معاویه گفت: حسن بن علی مرد و هلاك گردید! عبدالله گفت: بلی، آنگاه چند مرتبه تكرار كرد: «انا لله و انا الیه راجعون» سپس گفت: معاویه! شنیدم اظهار خوشحالی و شادمانی كردهای! آگاه باش! قسم به خدا با مرگ حسن بنعلی هرگز قبر تو پر نمیگردد و كوتاهی عمر با بركت او بر عمر تو نمی افزاید. او رحلت نمود و حال آنكه وجودش بهتر از تو بود. اگر امروز ما گرفتار فقدان آن وجود مبارك شدهایم، قبلا به چنین مصیبتی در رحلت رسول خدا(ص) مبتلا گشته بودیم، و لیكن خداوند سبحان با تعیین جانشین نیكو، آن را جبران نمود. در این هنگام عبدالله فریادی برآورد و گریه زیادی كرد به طوری كه هر كس در آن جا بود تحت تاثیر قرار گرفت و اشكش جاری گشت، حتی معاویه خبیث هم گریان شد. راوی گفت: «هرگز مانند آن روز، مجلسی را چنان متاثر و گریان ندیدم.» چ) بنهاشم در مدینه منوره حاكم در مستدرك مینویسد: «چون امام حسن مجتبی(ع) در گذشت، زنان بنیهاشم یك ماه در سوگ آن حضرت عزاداری و نوحه سرایی نمودند.» عبیده بنت نائل از عایشه بنتسعد نقل میكند: «زنان بنیهاشم به مدت یك سال برای حسن بنعلی عزاداری كردند.» [/align]
-
آخرين امام شيعيان و دوازدهمين جانشين رسول خدا صلی الله علیه و آله در سپيده دم جمعه، نيمه شعبان سال 255 هجري قمري ( 868 ميلادي ) در سامراء يكي از شهرهاي عراق، ديده به جهان گشود. پدر گرامي او، پيشواي يازدهم شيعيان حضرت امام حسن عسكري علیه السلام و مادر بزرگوار آن حضرت، بانويي شايسته به نام «نرجس» بود كه درباره مليّتِ او روايات، مختلف است. مطابق روايتي، آن حضرت دختر «يشوع» پسر امپراتور روم بوده و مادرش از نسل «شمعون» وصي حضرت عيسي علیه السلام است. برابر اين روايت نرجس در پي خوابي شگفت مسلمان شد و به هدايت امام عسكري علیه السلام خود را در ميان سپاه روم كه عازم نبرد با مسلمانان بودند قرار داد و همراه جمعي ديگر به اسارت لشكر اسلام در آمد. امام هادي علیه السلام كسي را فرستاد كه او را خريداري كرد و به سامراء آورد. روايات ديگري نيز نقل شده است. ولي آنچه مهم و قابل توجه است اينكه حضرت نرجس علیها السلام مدتي در خانه حكيمه خاتون ـ از خواهران بزرگوار امام هادي علیه السلام ـ بوده و تحت تعليم و تربيت ايشان قرار گرفته است و مورد احترام فراوان حكيمه علیها السلام بوده است. حضرت نرجس علیها السلام آن بانويي است كه سالها پيش در كلام پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اميرالمؤمنين علیه السلام و امام صادق علیه السلام مورد ستايش قرار گرفته و از او به عنوان بهترين كنيزان و سرور آنان ياد شده است. گفتني است كه مادر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به نامهاي ديگري مانند سوسن، ريحانه، مليكه و صيقل (صقيل) نيز خوانده ميشد. نام، كنيه و القاب نام و كنيه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف همان نام و كنيه پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله است و در برخي از روايات از بردن نام ايشان تا هنگام ظهور، نهي شده است. لقبهاي مشهور آن حضرت عبارتند از: مهدي، قائم، منتظَر، بقيةالله، حجّت، خلف صالح، منصور، صاحب الامر، صاحب الزمان و ولي عصر كه معروف ترين آنها «مهدي» است. هر يك از اين لقب ها، بيانگر پيام ويژهاي درباره آن بزرگوار است. آن امام خوبيها را «مهدي» گفتهاند زيرا كه هدايت شدهاي است كه مردم را به سوي حق ميخواند و «قائم» خواندهاند چون براي حق، قيام خواهد كرد و «منتظَر» ناميدهاند زيرا كه همگان در انتظار مقدم اويند و «بقية اللّه» لقب دادهاند چرا كه باقيمانده حجتهاي خدا و آخرين ذخيره الهي است. «حجّت» به معني گواه خدا بر خلق و «خلف صالح» به معني جانشين شايسته براي اولياء خداست. او «منصور» است چون از سوي پروردگار ياري ميشود و «صاحب الأمر» است چون امر ايجاد حكومت عدل الهي به عهده اوست. «صاحب الزمان و ولي عصر» نيز به معني آنست كه او حاكم و فرمانرواي يگانه زمان است. چگونگي ولادت در روايات فراوان، از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده است كه مردي از خاندان او به نام «مهدي» قيام خواهد كرد و بنيان ستم را واژگون خواهد ساخت. فرمانروايان ستمگر عباسي با اطلاّع از اين روايات در پي آن بودند كه در همان ابتداي ولادت امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف، او را به قتل رسانند. بنابراين از زمان امام جواد علیه السلام، زندگي امامان معصوم علیه السلام با محدوديتهاي بيشتري همراه گشت و در زمان امام حسن عسكري علیه السلام به اوج خود رسيد به گونهاي كه كمترين رفت و آمد به خانه آن بزرگوار از نظر دستگاه حكومت، مخفي نبود. پيداست در چنين شرايطي بايد تولّد آخرين حجّت حق و موعود الهي در پنهاني و به دور از چشم ديگران ميبود. به همين دليل حتي نزديكان امام يازدهم از جريان ولادت امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف بياطلاّع بودند و تا چند ساعت پيش از تولّد نيز، نشانههاي بارداري در نرجس خاتون مادر بزرگوار امام دوازدهم، ديده نشد. حكيمه خاتون، دختر گرامي امام جواد علیه السلام، جريان ولادت را چنين حكايت كرده است: امام حسن عسكري علیه السلام به دنبال من فرستاد و فرمود: «اي عمّه! امشب افطار نزد ما باش! چرا كه شب نيمه شعبان است و خداوند در اين شب (آخرين) حجّت خود بر روي زمين را آشكار خواهد كرد. پرسيدم: مادر او كيست؟ فرمود: نرجس! گفتم: فداي شما شوم! نشانه بارداري در او پيدا نيست! فرمود: سخن همان است كه گفتم! پس (بر نرجس) وارد شدم و سلام كردم و نشستم. او پيش آمد تا كفش هايم را بيرون آورد و به من گفت: بانوي من حال شما چطور است؟ گفتم: بلكه تو بانوي من و بانوي خاندان مني! سخن مرا نپذيرفت و گفت: عمّه جان چه ميفرماييد! گفتم: دخترم، امشب خداوند متعال به تو پسري عطا ميفرمايد كه سرور دنيا و آخرت خواهد بود. پس خجالت كشيد و حيا كرد. حكيمه گويد: پس از نماز عشاء، افطار كردم و در بستر خود آرميدم و هنگام نيمه شب براي انجامِ نماز (شب) برخاستم و آن را به جاي آوردم در حالي كه نرجس (به آرامي) خوابيده بود بدون آنكه اتفاقي برايش روي دهد. پس از انجام تعقيبات (نماز) خوابيدم. سپس هراسان بيدار شدم و حال آن كه او همچنان در خواب بود. لحظاتي بعد برخاست و نماز (شب) گزارد و خوابيد. حكيمه ادامه ميدهد: بيرون آمدم و در جستجوي فجر (سپيده )به آسمان نگريستم. پس فجر اوّل را مشاهده كردم و نرجس همچنان در خواب بود. پس به شك افتادم! ناگاه امام حسن عسكري علیه السلام از جايگاه خود ندا برآورد: اي عمّه شتاب مكن! امر ( ولادت) نزديك است. نشستم و به قرائت سورههاي «سجده» و «يس» مشغول شدم كه نرجس با اضطراب بيدار شد. به سرعت نزد او رفتم و گفتم: «اسم الله عليك»( نام خدا بر تو باد ) آيا چيزي احساس ميكني؟ گفت: آرياي عمّه! گفتم: بر خود مسلّط باش و دلت را استوار دار كه اين همان است كه با تو گفتم. در اين هنگام ضعفي من و نرجس را فرا گرفت. پس به صداي سرورم ( نوزاد تولّد يافته ) به خود آمدم و جامه را از روي او برداشتم و او را در حال سجده ديدم! در آغوشش گرفتم و او را كاملا پاكيزه يافتم! در اين هنگام امام عسكري علیه السلام مرا ندا داد: «اي عمّه! پسرم را نزد من بياور! او را نزد وي بردم... در آغوشش گرفت و فرمود: پسرم سخن بگو! پس لب به سخن گشود و فرمود: "اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد انّ محمدا رسول الله"». سپس بر اميرالمؤمنين و امامان علیهم السلام درود فرستاد تا به نام پدرش رسيد و از سخن گفتن باز ايستاد. امام عسكري علیه السلام فرمود: اي عمّه او را به نزد مادرش ببر تا بر او سلام كند.... حكيمه گويد: فرداي آن روز به نزد امام يازدهم رفتم و بر حضرت سلام كردم و پرده را كنار زدم تا مولايم (امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ببينم ولي او را نديدم از اين رو از پدر بزرگوارش پرسيدم: فداي شما شوم! براي مولاي من چه اتّفاقي روي داده است؟ آن حضرت پاسخ دادند: اي عمّه! او را به آن كسي (خدايي) سپردم كه مادر موسي، موسي علیه السلام را به او سپرد. حكيمه گويد: چون روز هفتم فرا رسيد آمدم و سلام كردم و نشستم. امام فرمود: فرزندم را نزد من آور! من سرورم را آوردم... امام فرمود: فرزندم! سخن بگوي! نوزاد ( لب بگشود و ) پس از گواهي به يگانگي خداوند و درود بر پيامبر اكرم و پدران بزرگوارش اين آيات را تلاوت فرمود: (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * وَ نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اْلاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الاَْرضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يحْذَرُونَ.)؛ «به نام خداوند بخشنده مهربان. و ما اراده كرديم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم و حكومتشان را در زمين پا برجا سازيم و به فرعون و هامان و لشكريانش، آنچه را از آنها (= بني اسرائيل) بيم داشتند نشان دهيم.» شمايل و خصوصيات در روايات پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و اهلبيت پيامبر صلی الله علیه و آله شمايل و اوصاف حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف بيان شده است كه به برخي از آنها اشاره ميشود: آن بزرگوار چهره اش جوان و گندمگون، پيشاني اش بلند و تابنده، ابروانش هلالي و كشيده، چشمانش سياه و درشت، بيني اش كشيده و زيبا و دندان هايش برّاق و گشاده است. بر گونه راست آن امام، خالي مشكين و در ميان شانه اش اثري چون اثر نبوّت ديده ميشود و اندام مباركش متناسب و دلرباست. بعضي از ويژگيهاي آن وجود شريف كه در سخنان معصومين عليهم السلام بيان گرديده، از اين قرار است: او اهل عبادت و شب زنده داري، زهد و ساده زيستي، صبر و بردباري، عدالت و نيكوكاري است. آن حضرت سرآمد همگان در علم و دانش و وجود نازنينش چشمه سار بركت و پاكي است. او اهل قيام و جهاد، رهبر جهاني، انقلابي بزرگ، منجي نهايي و مصلح موعود بشريت است. آن وجود نوراني از تبار رسول خدا صلی الله علیه و آله و از اولاد فاطمه زهرا علیها السلام و نهمين فرزند از نسل سيدالشهداء علیه السلام است كه به هنگام ظهور بر كعبه تكيه زند و پرچم پيامبر را در دست گيرد و با قيام خود دين خدا را زنده و احكام خداوند را در سراسر گيتي جاري كند و جهان را پر از مهرباني و داد گرداند پس از آن كه پر از جور و بيداد شده باشد. زندگي امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف شامل سه دوره پرفراز و نشيب است: 1. دوره اختفا: زندگي پنهاني آن حضرت از آغاز ولادت تا زمان شهادت امام عسكري علیه السلام است. 2. دوران غيبت: از هنگام شهادت امام يازدهم علیه السلام شروع گرديده تا هر زمان كه به اراده خداوند ظهور كند، ادامه خواهد يافت. 3. عصر ظهور: پس از طي شدن دوران غيبت و به خواست پروردگار جهان، امام دوازدهم علیه السلام ظهور خواهد كرد و دنيا را سرشار از خوبيها و زيباييها خواهد نمود. هيچ كس زمان ظهور آن موعود منتظَر را نميداند و از امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف روايت شده، آنها كه براي ظهور، زماني را تعيين كنند، دروغگو هستند
-
كتاب روش نگارش نامه عاشقانه
amid پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در کتاب های الکترونیکی فرهنگي , اجتماعی و هنری
نام کتاب : روش نگارش نامه عاشقانه حجم : 70 کیلو بایت فرمت : pdf صفحات : 2 raveshe negareshe nameye asheghane -
زندگي نامه 41 شاعر ايراني
amid پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در کتاب های الکترونیکی فرهنگي , اجتماعی و هنری
نوع فايل:Applicationاندازه فايل:1.16mb لينك دانلود:زندگي نامه ي شعراي ايراني -
نامه خواندنی یک جوان به ایت الله صافی + پاسخ معظم له
FATEH110 پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در داستانهای دینی و مذهبی
بسم الله الرحمن الرحيم محضر مرجع عالى قدر، حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى با عرض سلام خدمت شما جوانان در عين حالى كه شب و روز به زندگى دنيوى مشغول هستند، در باطن ذات و نفس خويش نيز زندگى [مرموز]و پوشيده اى دارند و اگر چه توجهى به آن زندگى ندارند و آن را به كلّى فراموش كرده اند، ليكن با داشتن روح و افكار و عقايد حَقّه، اخلاق پسنديده و اعمال شايسته مى توانند سبب استكمال و ترقّىِ روحانى خود گردند و سعادت و كمال خود را فراهم سازند، در صورتى كه اكثر جوانها با عقايدى باطل و اخلاق زشت و اعمالى[ناشايست] باعث نقصان، شقاوت و انحراف نفسانى خود شده اند و به آن مشغول هستند.به عقيده من بايد اين قشر از افراد را راهنمايى كرد و آنها را در صراط مستقيم، تكامل بخشيد تا جوهر ذات و حقيقتش پرورش و تكامل يافته و به عالم روحانيت صعود و رجوع پيدا كند و اگر آنها تمام كمالات روحانى و اخلاق پسنديده انسانى را فداى ارضاى قواى حيوانى كنند و اسير خواسته هاى نفسانى شوند و به صورت حيوانى هوسران، كامجو و يا ديوى درنده و خونخوار در آيند، چنين كسانى از صراط مستقيم تكامل انحراف يافته و در واديهاى هلاكت و شقاوت سرگردان خواهند شد. در صورتى كه در حال حاضر، حتى دختران محصّل، در مدرسه هاى راهنمايى، نه دبيرستان[ها] و نه دانشگاهها، در مدرسه هاى راهنمايى، دختران و پسران، در واديهاى هلاكت و شقاوت سرگردانند و عده معدودى كه در اين مسير قرار نگرفته اند و سعى دارند جوهر ذات و انسانيت شان را كامل كنند و از صراط مستقيم انسانيت به عالم سرور و منبع كمالات رجوع كنند، تحت تأثير عده اى زياد از آنهاييكه راه مستقيم ديانت را هم فراموش كرده اند و از پيمودن صراط دقيق انسانيت عاجز شده اند، قرار گرفته و جز زندگى سخت و سقوط در هاويه جحيم، سرنوشتى نخواهند داشت.ما از بسيارى از اين رويدادها غافليم، غالب انحرافات و نزاعهايى كه در بين نوجوانها و جوانهاى اين مرز و بوم بوجود مى آيد در پرونده هاى دادگسترى بايگانى مى شود و تا آنجا كه به قتل منتهى نگردد، به روزنامه ها سرايت نمى كند و اگر هم به قتل منتهى گردد، بسيارى از روزنامه ها منتشر نمى كنند، پس بايد هوشيار باشيم، كنجكاو باشيم و حداقل به كسانى كه در اين مسير قرار نگرفته اند و يا سست اراده هستند، از راه معنويت كمك كنيم.چون آنچه مسلم است و انحرافات جنسى را افزايش مى دهد، فقدان معنويت است; مشكل اصلى ما در اين است كه فقط به خودمان توجّه مى كنيم; بايد افكار خودمان را، نظريات خودمان را فراتر از محدوده خود قرار دهيم; در هر كشورى وقتى معنويت كم شود و يا رو به سقوط رود، به تدريج مفاسد اجتماعى و در رأس آن انحرافات جنسى افزايش مى يابد و بطور كلّى، عدّه اى از نوجوانان كه راه حق و ايمان را دوست مى دارند، راز و نياز با معبود خود را، دوست مى دارند و از اينگونه بى حجابى ها و از اينگونه خودنمايى ها ناراحت مى شوند، وقتى در جوّى نامناسب قرار مى گيرند، درجوّى كه هر نوجوان دختر و پسرى با فردى از جنس مخالف دوست است و مدام با او در ارتباط است قرار مى گيرند، تحت تأثير اين گونه افراد قرار گرفته، مسير انحراف را پيشه خود مى گردانند و كسى پيدا نمى شود و به كسى هم اطمينان پيدا نمى كنند كه با او مشورت كنند و راه صحيح را از او طلب كنند (حتى با پدر و مادر خود).و بالاخره من، پس از سالها فكر كردن و با مشكلات دست و پنجه نرم كردن و انحرافات بسيارى از مدرسه ها و دبيرستانها را مشاهده كردن، ارتباطات تلفنى و ارتباطات نزديك بين دختران و پسران كمتر از 16 ـ 17 را ديدن و شنيدن، از اين گونه رفتارها، رنج مى برم و از اين گونه مسايل بدين نتيجه رسيدم كه هر قدر نونهالان اجتماع از نظر فكر و شجاعت تقويت گردند ولى از نظر ايمان و اخلاق نيرومند نباشند، ديو مفاسد خيلى زود آنها را از پاى درآورده و آنها را متلاشى مى كند و علت اصلى آن، خود پدران و مادران هستند و بدين ترتيب به عنوان واكسينه اى فكرى، لزوم بحث از اخلاق و مفاسد و راه مبارزه با آنها، ضرورى به نظر رسيد كه با شما مشورت كنم و از شما طلب كمك كنم. خواهش مى كنم مرا راهنمايى كنيد، حتّى با فرستادن كتابى در اين زمينه.اگر من بخواهم، با يارى خدا و كمك شما با اين گونه انحرافات نوجوانان و جوانان، تا اندازه اى حتى محدود، در مدرسه و يا دبيرستانى مبارزه كنم، از طريق انتشار اعلاميه هايى در اين زمينه، چگونه مى توانم موفق باشم؟ با انتشار چه اعلاميه هايى مى توانم افكار و عقايد نادرست آنها را منحرف سازم و آنها را نسبت به اين مسايل روشن كنم و راه مستقيم را پيشه راهشان قرار دهم; از شما استدعا مى كنم كه مرا كمك كنيد; البته لازم به يادآورى است كه من هيچ گونه مسؤوليّتى در اين كشور ندارم; منظور من اين است كه حتماً نبايد رييس ارگان و يا رييس سازمانى باشم كه جواب نامه ام را بدهيد; مرا به عنوانى فردى حقير قبول كنيد و جواب نامه ام را بدهيد; بى توجه بودن نسبت به اين نامه يعنى بى توجهى به نسل جوان و جامعه امام زمان، عجل الله تعالى فرجه الشريف، يعنى بى توجهى به اسلام و قرآن.منتظر نامه پر مهر و محبت شما هستم. خواهش ديگرى كه از شما دارم اين است كه چون به ماه مبارك و پر فيض رمضان، نزديك هستيم، خيلى سريع نظر خود را در نامه اى كه مى فرستيد، مكتوب فرماييد.در حديثِ حَسَن،1 از حضرت امام جعفر صادق، عليه السلام، منقول است كه: هر كه هفت شوط، طواف خانه خدا را بنمايد، حقتعالى براى او شش هزار حسنه بنويسد، شش هزار گناه [از او ]محو بكند، شش هزار درجه براى او بلند كند و شش هزار حاجت او را برآورد، ولى برآوردن حاجت مؤمن بهتر است از ده طواف.2انشاءالله هميشه [از] توجهات و عنايات و الطاف و مراحم خاصّه حضرت بقية الله الاعظم، حجة بن الحسن العسكرى، عجل الله تعالى فرجه الشريف، بهره مند باشيد. التماس دعا پاسخ ایت الله صافی گلپایگانی : بسم الله الرّحمن الرّحيم السلام عليكم نامه مفصل و مشحون به مطالب ارزنده و دلسوزى براى نسل جوان و در لفظى ديگر، دلسوزى براى جامعه و براى اسلام عزيز و فرزندان اسلام، واصل شد. بسيار موجب اميدوارى و خوشنودى گرديد. تأخير در جواب بواسطه كثرت مشاغل، مراجعات و مسايل كتبى و شفاهى است كه بايد به همه جواب داده شود و همانطور كه مرقوم داشته ايد چنين نيست كه نويسنده نامه بايد از مسؤولين يا رييس يك سازمان و ارگان باشد تا جواب داده شود، معاذالله; انشاءالله در جواب ها بيشتر توجه به انجام وظيفه و كمك به نشر معارف اسلام و مكتب اهل بيت، عليهم السلام، و بالا بردن سطح آگاهيهاى جامعه و خصوص نسل جوان است. مسأله يا مسايل جوانان مسايلى هستند كه همواره مورد توجه آگاهان، مربّيان جامعه و هاديان فكر و انديشه و بخصوص مكتب انبيا، عليهم السلام، و بالاخص، مكتب اسلام بوده و هست. اصلاحات، سازندگيها، آينده بينى هاى اقتصاد، سياست ايمان و عقيده، همه روى اين قشر تمركز حسّاس دارد; چه آنهاييكه اَغراض فاسده و مقاصد شخصى و قصد افساد و انحراف جامعه را دارند و چه آنهاييكه قصد اصلاح و سالم سازى و خير و سعادت مردم را دارند، روى اين طبقه جوانان و نوجوانان سرمايه گذارى مى كنند. روحيّات جوانان براى عمل و فعاليت و قدم به پيش بودن و ترقّى و تكامل، آماده است، چنانكه براى سقوط و افتادن در منجلاب انحرافهاى گوناگون و فساد اخلاق نيز آماده اند. سخن در مباحث مربوط به جوانان و عوامل مؤثر در رشد و كمال و يا سقوط و انحطاط آنها و اشباع درست غرايز و خواسته هاى آنان نياز به نوشتن رساله ها و كتاب ها دارد. در عصر ما بواسطه گسترش ارتباطات و وسايل سمعى و بصرى و طبع و نشر افكار و آرا و تبليغات مستقيم يا غير مستقيم، مسايل جوانان، بسيار گسترده و پيچيده گرديده كه سالم ماندن يك جوان نياز به مراقبت ها و خصوص مجاهدت و تلاش فراوان خود فرد دارد كه با آگاهى از اوضاع مختلفى كه به عنوان سياست، اقتصاد، مكتب هاى فكرى و مسايل جنسى آنها را و سعادت و سلامت روحشان را هدف قرار داده از خود مواظبت كنند، مجلاّت، روزنامه ها، راديو و تلويزيون و انواع فيلمها در تمام دنيا از مهمترين عواملى هستند كه روى جوانان كار مى كنند و جوامع بشرى را به سوى سعادت يا شقاوت، سير مى دهند. اين وسايل، جوانان شهرنشين و جوانان روستايى و همه و همه را شامل مى شوند و حتّى لباس و ژست كارگردانان برنامه هاى تلويزيونى نيز، پسر و دختر را در همه جا، حتى در دورترين نقاط، زير تأثير خود قرار مى دهند; البته در ساختن يك جوان سالم و مسلمان، محيط خانه، خانواده، محيط مكتب، مدرسه، آموزشگاه و محيط جامعه، همه مؤثرند و همانطور كه قرآن كريم مى فرمايد: «وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِى خَبُثَ لايَخْرُجُاِلاّ نَكِدا».3 محيط ها، مدرسه ها و خانواده هاى سالم يا فاسد، در تربيت نسل جوان، مؤثر است. در گذشته، محيط يك جوان، يك كوچه يا يك روستا يا يك شهر و بازار بود، امّا امروز محيط تربيت جوان و نوجوان، تمام جهان است; البته اين پيچيدگيها و وسعت تضارب افكار و توسعه ميدان مخاطرات به اين معنا نيست كه تصور كنيم چاره نمى توان انديشيد و جوانان و نوجوانان را نمى توان در مسير صحيح، هدايت كرد و غرايز آنها را در راه سعادت خودشان، فعال نمود. با تمام اين اشكالات، راههاى سالم سازى جامعه و پرورش افكار و تربيت اسلامى جوانان نيز، به موازات اين دشواريها زياد شده و از جمله، رشد آگاهى جامعه و خود جوانها نيز براى سالم سازى، زمينه تأثير تبليغات مثبت و مفيد را فراهم تر نموده است. بنابراين بايد تبليغات صحيح روى جوانها فراگيرتر و كاملتر انجام شود; بايد مشكلات جوانها را شناسايى كرد و مديريت جامعه، مسؤولين بهسازىِ اخلاق، پدر و مادر و اشخاص و افراد، همه به طور جمعى و فردى در حلّ آنها اقدام نمايند. همين مسأله مشكل جنسى را كه تذكر داده ايد، دين مقدس اسلام بسيار مهمّ دانسته، به حلّ آن تشويق و ترغيب كرده، ازدواج را در جامعه اسلامى از بنيانهاى بسيار مقدس و محبوب خدا معرفى نموده و تا آنجا آن را حلاّل مشكلات جوانان شمرده، كه فرموده اند: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ اَحْرَزَ نِصْفَ دينِهِ»4 و سعى در انجام آن را بين دو نفر، بقدرى موجب اجر و ثواب معرفى كرده اند كه به هر قدمى كه شخص براى رفع اين مشكل، از زندگى كسى بردارد يا كلمه اى كه بگويد، ثواب يك سال عبادت، كه شب هايش را به نماز و روزهايش را به روزه بسر برده باشد، مقرر شده است. در رشته هاى ديگر، تعاليم عاليه اسلام، همگان و بخصوص جوانان را تا حدّ ممكن بيمه مى سازد و از آسيب پذيرى دور مى نمايد. طبع و نشر مقالات، مجلاّت، روزنامه ها، رمانها، فيلمها و برگزارى بازيها، مسابقاتِ فسادانگيز، مطالعه، ديدن، نقل و گفتن آنها و گرايش به لهو، لعب و موسيقى و قمار، سرگرمى هاى مضرّه، مجالست ها، همنشينى، مصاحبت با اشخاص فاسد الاخلاق، همه را، ممنوع فرموده; سلامتى، مانند اينكه براى سلامت بدن و حفظ سلامتى و بهداشت، هم اسلام و هم تعاليم بهداشتى، بسيارى از كارها و خوردنيها و آشاميدنيها را ممنوع كرده اند و از سوى ديگر نشر و طبع مقالات و كتابهاى مفيد و پرورش دهنده عقل، فكر، روح و اشعار و تفريحات سالم، سازنده و مجالست و مصاحبت هاى گوناگون را تشويق و ترغيب فرموده اند و از بيكارى و بطالت كه خود نيز، خواه قهرى و غير اختيارى يا اختيارى باشد، نظر به مشكلاتى كه مى آفريند، سخت نكوهش شده و از كار و عمل و تلاش و فعاليت، مدح و ستايش شده است. به عقيده ما، همه راه حل ها را، اسلام بيان فرموده است، و اگرنگوييم همه، اغلب مشكلات، براى پياده نشدن اين راه حل ها است. يك جامعه اسلامى جامعه اى است كه موجبات سعادت جوانان و نوجوانان، در حد ممكن در آن فراهم شده و از اسباب و وسايل انحراف پيراسته و منزّه باشد. بنابراين همه بايد اقدام كنيم، چه آنهايى كه مديريتهايى در جامعه دارند و بخصوص، آنهايى كه بر وسايل تبليغىِ سمعى و بصرى، به عنوان امين، برگزيده شده اند، بايد حفظ اين امانت را كه از اعظم امانات است، بسيار مهم بدانند و كوتاهى در آن را از بدترين خيانت ها به مردم، اسلام، كشور و به جامعه بدانند; بايد افراد مهذّب، آگاه و ظاهرالصّلاح، در همه پستهاى اين كارها، گمارده شوند. مطبوعات و جرايد، همه و همه وظايف شان سنگين است. اين گونه كه بسيارى تلقى مى كنند، نيست. بايد جوانان را با مساجد يا مجالس وعظ و هشدارهاى اخلاقى، با مطالعه كتابهاى آموزنده و صحيح دينى، با تواريخ سودمند، با تفسير قرآن مجيد، با مجالس دعا در خط صلاح و فلاح و رستگارى نگاه داشت و خودِ آنها هم كه بيشتر آگاه و متوجه هستند، بايد در خطّ اصلاح خود و هم سنّ و سالان خود تشريك مساعى و بذل فداكارى و كوشش كنند. بايد اخلاق اسلامى، زهد، آزادگى، پارسايى، قناعت، شجاعت و خودشناسى را به آنها آموخت كه بدانند خود را به هر جريان و هر وضع نفروشند. و اين كلامِ معجزْ نظامِ اميرالمؤمنين، عليه السلام، را هميشه مقابل چشم دل خود قرار دهند: «اَلا حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّماظَةَ لاَِهْلِها اِنَّهُ لَيْسَ لاَِنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةَ فَلاتَبيعُوها اِلاَّ بِها»;5، تا بدانند كه انسان بالاتر از اين است كه اسير شهوات، ماديات، افكار و اعمال شيطانى شود و مثل اين اشعار را كه: «تن آدمى شريف است به جان آدميت نه همين لباس زيباست نشان آدميت طيران مرغ ديدى تو ز پاى بند شهوت بدر آى تا ببينى طيران آدميت» زمزمه نمايند. بحمدالله در معارف شيعه و فرهنگ غنى ما، بيش از آنچه تصور شود، به جوانان و پسران و دختران، ارايه طريق شده است; آيات قرآن كريم، آن همه احاديث شريفه و اين دعاهاى انسان ساز عالية المضامين و اين كتاب ها و اشعار و مقالات. بايد جوانها را به اين فرهنگ غنى متوجه كرد تا بخوانند و هم عظمت دين خود را بدانند و فرهنگ دينى اسلام را بشناسند و هم خود را بسازند، جوانها و همه را بايد به حسابرسى و محاسبه اعمال راهنمايى كرد تا هميشه در مقام تحصيل ترقى و كمال، بيشتر باشند. بالاخره آقاى محترم جوان عزيز نوزده ساله كه الحمدلله از اين همه آگاهى و دانايى برخورداريد و شمّه اى از آن را در اين نامه به قلم آورده ايد! من به شما تبريك عرض مى كنم و از خداوند متعال مى خواهم كه مثل شما را، كه در جوانان و نوجوانان مسلمان، زياد است، زيادتر و بيشتر بفرمايد. شما جوانان، آينده اسلام هستيد; عظمت اسلام، شوكت اسلام مرهون تلاش و رشد و آگاهى شما است. همه از شما انتظار دارند، اسلام از شما انتظار دارد و قرآن كريم به انتظار شما است و حضرت بقية الله، مولانا المهدى، ارواح العالمين له الفداء، از شما انتظار دارد; بيشترين ياوران آن حضرت، از شما جوانان مسلمان و متعهد خواهند بود. عزيزان من! اگر ما در اداى وظايف خود نسبت به شما قصور يا تقصير داريم، شما به نفس خود اعتماد كنيد و با توكّل به خدا در دين، ايمان، تقوا، سعى و عمل، ثبات قدم نشان بدهيد، قدم به جلو برداريد و به جلو برويد و فقط عزّت اسلام، سياست مسلمين، رضاى خداوند و خوشنودى حضرت ولى عصر، ارواحنا فداه، و تأمين رفاه و آسايش خلق و خدمت به مردم را وجهه همت قرار دهيد! خدا يار و ياور شما! «قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَالمؤمِنُونَ».6 با التماس دعا / لطف الله صافى منبع:شیعه نیوز -
جبران ابراهيم جبران گرد آورنده:پائولو كوئليو نوع فايل:pdf اندازه فايل:480kb لينك دانلود:نامه های عاشقانه ی یک پیامبر
-
نامه آبراهام لینکلن به معلم پسرش [align=justify]● به پسرم درس بدهید او باید بداند که همه مردم عادل و همه آن ها صادق نیستند ، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد.به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه ، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن ، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش ، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد.به او بیاموزید از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید. اگر میتوانید به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید.به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان ، به گل های درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند ، دقیق شود. به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایم ها ، ملایم و با گردن کش ها ، تا می تواند مدارا کند. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه بر خلاف او حرف بزنند. به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند . ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید . اگر می توانید به پسرم یاد بدهید در اوج گرفتاری تبسم کند. به او بیاموزید که از ریختن اشک خجالت نکشد. به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی را تعیین کند، اما برای دل هرگز. به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را برحق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد. در کار تدریس به پسرم ، ملایمت به خرج دهید ، اما از او یک ناز پرورده نسازید.بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد. می دانم ... توقع زیادی است، اما ببینید که چه می توانید بکنید ، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است. [/align]
-
واژه نامه نوروزی [align=justify] ۱- چهارشنبه سوري: فرصتي بسيار مناسب براي افرادي كه زياد مايل نيستند بهار سال آينده را مشاهده كنند. اتفاقي كه در آخرين سه شنبه سال مي افتد، اما معلوم نيست به چه دليلي به جاي سه شنبه سوري به آن چهارشنبه سوري مي گويند. نام يك فيلم كه موضوع آن هيچ ربطي به نام فيلم ندارد! ۲- خانه تكاني: تكان خوردن خانه، نوعي زلزله بدون خسارت جاني كه البته در برخي موارد همراه با خسارتهاي شديد مالي (از جمله تعويض مبلمان، پرده ها، تلويزيون و...) مي باشد، نام يك نوع ورزش كه در آن مردان "كوزت"وار اقدام به شست و شوي شيشه منازل و تميز كردن خانه مي كنند. توضيح مرتبط:اي كاش به جاي اين همه خانه تكاني كمي هم به خانه دلمان تكاني مي داديم... ۳- خريد نوروزي: روزهاي كشيدن چك، روزهاي حسرت كشيدن پشت ويترين مغازه ها، روز" بابا من اينو مي خوام "،"بابا من اونو مي خوام"، روز درك معني فاصله طبقاتي به كمك تك تك سلولهاي بدن. ۴- جلو كشيدن ساعت: سنتي قديمي كه با توجه به روي كار آمدن دولت جديد... ببخشيد با توجه به تحقيقات بعمل آمده جديد، كنار گذاشته شد. عملي كه از 15 سال پيش با هدف صرفه جويي در مصرف برق انجام مي گرفت اما امروزه برخي محققان، دريافته اند كه اين عمل هيچ تأثيري دركاهش مصرف برق ندارد و مردم كشورمان هم در اين 15 سال سر كار بوده اند و الكي هي ساعتها را جلو و عقب مي كشيده اند! ۵- مسافرت نوروزي: ترفندي براي جيم شدن از دست مهمانان نوروزي. فرصتي طلايي براي مأموران راهنمايي و رانندگي... البته نه براي جريمه كردن بلكه براي ارشاد رانندگان خطاكار! ۶-روبوسي: سخت ترين جاي ديد و بازديد. معمولاً بعد از دست دادن انجام مي گيرد. يك خواهش مرتبط: لطفاً در طول تعطيلات نوروزي از خوردن پياز و سير جداً خودداري كنيد. ۷- عيدي: انگيزه اصلي براي رفتن به خانه اقوام. دادنش برخلاف گرفتنش بسيار سخت است. معياري مناسب براي سنجش اين كه هر فرد چقدر دوستتان دارد.(يادآوري:اين مطلب طنز است!) ۸- رژيم غذايي: احتمالاً در طول تعطيلات نوروز كلاً بي خيال اين مورد شده ايد، موردي كه هم گرفتنش در طول تعطيلات باعث پشيماني است و هم نگرفتنش! ۹- برنامه هاي نوروزي تلويزيون: يك سريال عشقولانه كه در طي سيزده، چهارده قسمت در آن جواني بي"وفا" (كه تريپ صحبت كردنش اصلاً به تقليد از"محمد رضا فروتن" نيست) سعي مي كند "وفا"دار شود. يك عالمه فيلم سينمايي شامل 3 تا ماتريكس، يك دونه مرد عنكبوتي و... همچنين پخش جومانجي براي هزارمين بار. ۱۰- سيزده به در: روزي كه جماعت از خانه هايشان به مقصد كوه، دشت و بيابان خارج مي شوند. روز طلايي دزدان. روزي كه به جنگل مي رويم و در آنجا آشغال مي ريزيم، شاخه هاي درختان را مي شكنيم و طبيعت را از بين مي بريم. شايد به همين علت در تقويم، نام سيزده به در را "روز طبيعت" گذاشته اند. ۱۱- چهارده فروردين: يكي از روزهاي سخت سال. روزي كه پس از 20 روز خوردن و خوابيدن مجبوري دوباره صبح زود از خواب بيدارشوي... ۱۲- روزهاي بعد از تعطيلات: زمان پاس كردن چكها(براي كارمندان محترم)، نشستن پاي لرز بعد از خوردن آجيل (اين روزها علاوه بر خوردن خربزه خوردن خيلي چيزها باعث لرزش پا مي شود!) روزهاي سختي كه بايد ناخواسته خوردن شيريني و ميوه را ترك كنيد. روزهايي كه قبض تلفن و موبايل (مخصوصاً sms آن) منجر به بلند شدن دود از سر شما خواهند شد. [/align]
-
وصیت نامه امام خمینی [align=justify]بسم اللّه الرّحمن الرّحيم قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : انّى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى اءهل بيتى فانّهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض الحمدللّه و سبحانك اللّهمّ صلّ على محمّد و آله مظاهر جمالك وجلالك و خزائن اءسرار كتابك الذى تجلّى فيه الاحديّة بجميع اءسمائك حتى المستاءثر منها الذى لا يعلمه غيرك و اللعن على ظالميهم اءصل الشجرة الخبيثه . و بعد اينجانب مناسب مى دانم كه شمّه اى كوتاه و قاصر در باب ثقلين تذكر دهم ، نه از حيث مقامات غيبى و معنوى و عرفانى كه قلم مثل منى عاجز است از جسارت در مرتبه اى كه عرفان آن بر تمام دائره وجود از ملك تا ملكوت اعلى و از آنجا تا لاهوت و آنچه در فهم من و تو نايد سنگين و تحمل آن فوق طاقت ، اگر نگويم ممتنع است . و نه از آنچه بر بشريت گذشته است از مهجور بودن از حقايق مقام والاى ثقل اكبر و ثقل كبير كه از هر چيز اكبر است جز ثقل اكبر كه اكبر مطلق است و نه از آن چه گذشته است بر اين دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتيان بازيگر كه شمارش آن براى مثل منى ميسّر نيست با قصور اطّلاع و وقت محدود، بلكه مناسب ديدم اشاره اى گذرا و بسيار كوتاه از آن چه بر اين دو ثقل گذشته است بنمايم . شايد جمله ((لن يفترقا حتّى يردا عَلَىَّ الحوض )) اشاره باشد بر اينكه بعد از وجود مقدّس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله وسلّم هرچه بر يكى از اين دو گذشته است بر ديگرى گذشته است و مهجوريت هريك مهجوريت ديگرى است تا آنگاه كه اين دو مهجور بر رسول خدا در حوض وارد شوند. و آيا اين حوض مقام اتّصال كثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دريااست يا چيز ديگر كه به عقل و عرفان بشر راهى ندارد! و بايد گفت آن ستمى كه از طاغوتيان بر اين دو وديعه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله گذشته بر امّت مسلمان بلكه بر بشريت گذشته است كه قلم از آن عاجز است . و ذكر اين نكته لازم است كه حديث ثقلين متواتر بين جميع مسلمين است و كتب اهل سنت از صحاح ششگانه تا كتب ديگر آنان با الفاظ مختلفه و موارد مكرّره از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به طور متواتر نقل شده است و اين حديث شريف حجت قاطع است بر جميع بشر به ويژه مسلمانان مذاهب مختلف و بايد همه مسلمانان كه حجّت بر آنان تمام است جوابگوى آن باشند و اگر عذرى براى جاهلان بى خبر باشد براى علماى مذاهب نيست . اكنون ببينيم چه گذشته است بر كتاب خدا اين وديعه الهى و ماترك پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله وسلّم . مسائل اسف انگيزى كه بايد براى آن خون گريه كرد، پس از شهادت حضرت على عليه السّلام شروع شد. خودخواهان و طاغوتيان با قرآن و عترت چه كردند خود خواهان و طاغوتيان قرآن كريم را وسيله اى كردند براى حكومتهاى ضد قرآنى و مفسّران حقيقى قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دريافت كرده بودند و نداى ((انّى تارك فيكم الثقلان )) در گوششان بود با بهانه هاى مختلف و توطئه هاى از پيش تهيه شده آنان را عقب زده و با قرآن ، در حقيقت قرآن را كه براى بشريت تا ورود به حوض بزرگترين دستور زندگانى مادّى و معنوى بود و است از صحنه خارج كردند و بر حكومت عدل الهى كه يكى از آرمانهاى اين كتاب مقدّس بوده و هست خط بطلان كشيدند و انحراف از دين خدا و كتاب و سنت الهى را پايه گذارى كردند تا كار به جايى رسيد كه قلم از شرح آن شرمسار است . و هرچه اين بنيان كج به جلو آمد كجى ها و انحرافها افزون شد تا آنجا كه قرآن كريم را كه براى رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمانان بلكه عائله بشرى از مقام شامخ احديت به كشف تامّ محمدى (ص ) تنزل كرد كه بشريت را به آنچه بايد برسند، برساند و اين وليده علّم الاسماء را از شرّ شياطين و طاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حكومت را به دست اولياءاللّه ، معصومين عليهم صلوات الاوّلين والا خرين بسپارد تا آنان به هركه صلاح بشريت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند كه گويى نقشى براى هدايت ندارد و كار به جايى رسيد كه نقش قرآن به دست حكومتهاى جائر و آخوندهاى خبيث بدتر از طاغوتيان وسيله اى براى اقامه جور و فساد و توجيه ستمگران و معاندان حق تعالى شد و مع الا سف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل ، قرآن اين كتاب سرنوشت ساز، نقشى جز در گورستانها و مجالس مُردگان نداشت و ندارد و آن كه بايد وسيله جمع مسلمانان و بشريت و كتاب زندگى آنان باشد، وسيله تفرقه و اختلاف گرديد و يا به كلى از صحنه خارج شد، كه ديديم اگر كسى دم از حكومت اسلامى برمى آورد و از سياست كه نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار صلّى اللّه عليه و آله و قرآن و سنت مشحون آن است سخن مى گفت گويى بزرگترين معصيت را مرتكب شده و كلمه آخوند سياسى موازن با آخوند بى دين شده بود و اكنون نيز هست . قرآن عليه قرآن و اخيرا قدرتهاى شيطانى بزرگ به وسيله حكومتهاى منحرف خارج از تعليمات اسلامى كه خود را به دروغ به اسلام بسته اند براى محو قرآن و تثبيت مقاصد شيطانى ابرقدرتها قرآن را با خط زيبا طبع مى كنند و به اطراف مى فرستند و با اين حيله شيطانى قرآن را از صحنه خارج مى كنند. ما همه ديديم قرآنى را كه محمدرضا خان پهلوى طبع كرد و عده اى را اغفال كرد و بعض آخوندهاى بى خبر از مقاصد اسلامى هم مداح او بودند و مى بينيم كه ملك فهد هرسال مقدار زيادى از ثروتهاى بى پايان مردم را صرف طبع قرآن كريم و محّال تبليغات مذهب ضد قرآنى مى كند و وهابيت اين مذهب سراپا بى اساس و خرافاتى را ترويج مى كند و مردم و ملتهاى غافل را سوق به سوى ابرقدرتها مى دهد و از اسلام عزيز و قرآن كريم براى هدم اسلام و قرآن بهره بردارى مى كند. افتخارات ملت ما ما مفتخريم و ملت عزيز سرتا پا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است كه پيرو مذهبى است كه مى خواهد حقايق قرآنى كه سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلكه بشريت دم مى زند، از مقبره ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترين نسخه نجات دهنده بشر از جميع قيودى كه بر پاى و دست و قلب و عقل او پيچيده است و او را به سوى فنا و نيستى و بردگى و بندگى طاغوتيان مى كشاند، نجات دهد. و ما مفتخريم كه پيرو مذهبى هستيم كه رسول خدا مؤ سس آن به امر خداوند تعالى بوده و اميرالمؤ منين على بن ابيطالب اين بنده رها شده از تمام قيود، ماءمور رها كردن بشر از تمام اغلال و بردگيها است . ما مفتخريم كه كتاب نهج البلاغه كه بعد از قرآن بزرگترين دستور زندگى مادى و معنوى و بالاترين كتاب رهايى بخش بشر است و دستورات معنوى و حكومتى آن بالاترين راه نجات است ، از امام معصوم ما است . ما مفتخريم كه ائمه معصومين از على بن ابيطالب گرفته تا منجى بشر حضرت مهدى صاحب زمان عليهم آلاف التحيات والسلام كه به قدرت خداوند قادر زنده و ناظر امور است ائمه ما هستند. ما مفتخريم كه ادعيه حيات بخش كه او را قرآن صاعد مى خوانند از ائمه معصومين ما است . ما به مناجات شعبانيّه امامان و دعاى عرفات حسين بن على عليهماالسّلام و صحيفه سجاديه اين زبور آل محمد و صحيفه فاطميّه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالى به زهراى مرضيّه است از ما است . ما مفتخريم كه باقرالعلوم بالاترين شخصيت تاريخ است و كسى جز خداى تعالى و رسول صلى اللّه عليه و آله و ائمّه معصومين عليهم السلام ، مقام او را درك نكرده و نتوانند درك كرد، از ما است . و ما مفتخريم كه مذهب ما جعفرى است كه فقه ما كه درياى بى پايان است يكى از آثار اوست و ما مفتخريم به همه ائمه معصومين عليهم صلوات اللّه و متعهد به پيروى آنانيم . ما مفتخريم كه ائمه معصومين ما صلوات اللّه و سلامه عليهم در راه تعالى دين اسلام و در راه پياده كردن قرآن كريم كه تشكيل حكومت عدل يكى از ابعاد آن است در حبس و تبعيد به سر برده و عاقبت در راه براندازى حكومتهاى جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند. و ما امروز مفتخريم كه مى خواهيم مقاصد قرآن و سنت را پياده كنيم و اقشار مختلفه ملت ما در اين راه بزرگ سرنوشت ساز سر از پا نشناخته جان و مال و عزيزان خود را نثار راه خدا مى كنند. ما مفتخريم كه بانوان و زنان پير و جوان و خُرد و كلان در صحنه هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند. و آنان كه توان جنگ دارند در آموزش نظامى كه براى دفاع از اسلام و كشور اسلامى از واجبات مهم است شركت و از محروميتهايى كه توطئه دشمنان و نا آشنايى دوستان از احكام اسلام و قرآن بر آنها بلكه بر اسلام و مسلمانان تحميل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قيد خرافاتى كه دشمنان براى منافع خود به دست نادانان و بعضى آخوندهاى بى اطلاع از مصالح مسلمين به وجود آورده بودند خارج نموده اند. و آنان كه توان جنگ ندارند در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندى كه دل ملّت را از شوق و شعف به لرزه در مى آورد و دل دشمنان و جاهلان بدتر از دشمنان را از خشم و غضب مى لرزاند اشتغال دارند. و ما مكرر ديديم كه زنان بزرگوارى زينب گونه عليها سلام اللّه فرياد مى زنند كه فرزندان خود را از دست داده و در راه خداى تعالى و اسلام عزيز از همه چيز خود گذشته و مفتخرند به اين امر و مى دانند آنچه به دست آورده اند بالاتر از جنات نعيم است چه رسد به متاع ناچيز دنيا، و ملت ما بلكه ملتهاى اسلامى و مستضعفان جهان مفتخرند به اينكه دشمنان آنان كه دشمنان خداى بزرگ و قرآن كريم و اسلام عزيزند درندگانى هستند كه از هيچ جنايت و خيانتى براى مقاصد شوم جنايتكارانه خود دست نمى كشند و براى رسيدن به رياست و مطامع پست خود دوست و دشمن را نمى شناسند و در راءس آنان آمريكا اين تروريست بالذّات دولتى است كه سرتاسر جهان را به آتش كشيده و هم پيمان او صهيونيست جهانى است كه براى رسيدن به مطامع خود جناياتى مرتكب مى شود كه قلم ها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند و خيال ابلهانه اسرائيل بزرگ ، آنان را به هر جنايتى مى كشاند. و ملتهاى اسلامى و مستضعفان جهان مفتخرند كه دشمنان آنها حسين اردنى اين جنايت پيشه دوره گرد، و حسن و حسنى مبارك هم آخور با اسرائيل جنايتكارند و در راه خدمت به آمريكا و اسرائيل از هيچ خيانتى به ملتهاى خود روى گردان نيستند. و ما مفتخريم كه دشمن ما صدام عفلقى است كه دوست و دشمن او را به جنايت كارى و نقض حقوق بين المللى و حقوق بشر مى شناسند و همه مى دانند كه خيانتكارى او به ملت مظلوم عراق و شيخ نشينان خليج ، كمتر از خيانت به ملت ايران نباشد و ما و ملتهاى مظلوم دنيا مفتخريم كه رسانه هاى گروهى و دستگاههاى تبليغات جهانى ، ما و همه مظلومان جهان را به هر جنايت و خيانتى كه ابرقدرتهاى جنايتكار دستور مى دهند متهم مى كنند. كدام افتخار بالاتر و والاتر از اينكه آمريكا با همه ادّعاهايش و همه ساز و برگهاى جنگى اش و آن همه دولتهاى سرسپرده اش و به دست داشتن ثروتهاى بى پايان ملتهاى مظلوم عقب افتاده و در دست داشتن تمام رسانه هاى گروهى در مقابل ملت غيور ايران و كشور حضرت بقية اللّه ارواحنا لمقدمه الفداء آنچنان وامانده و رسوا شده است كه نمى داند به كه متوسل شود و رو به هر كس مى كند جواب رد مى شنود و اين نيست جز به مددهاى غيبى حضرت بارى تعالى جلّت عظمته كه ملت ها را به ويژه ملت ايران اسلامى را بيدار نموده و از ظلمات ستمشاهى به نور اسلام هدايت نمود. توصيه به ملت ها من اكنون به ملتهاى شريف ستمديده و به ملت عزيز ايران توصيه مى كنم كه از اين راه مستقيم الهى كه نه به شرق ملحد و نه به غرب ستمگر كافر وابسته است بلكه به صراطى كه خداوند به آنها نصيب فرموده است محكم و استوار و متعهد و پايدار پاى بند بوده و لحظه اى از شكر اين نعمت غفلت نكرده و دستهاى ناپاك عمّال ابرقدرتها چه عمّال خارجى و چه عمّال داخلى بدتر از خارجى تزلزلى در نيت پاك و اراده آهنين آنان رخنه نكند و بدانند كه هرچه رسانه هاى گروهى عالم و قدرتهاى شيطانى غرب و شرق اُشتُلُم مى زنند دليل بر قدرت الهى آنان است و خداوند بزرگ سزاى آنان را هم در اين عالم و هم در عوالم ديگر خواهد داد. ((انّه وَلىُّ النِّعَمِ وبِيَدِهِ مَلكوتُ كلّ شى ءٍ)) و با كمال جد و عجز از ملتهاى مسلمان مى خواهم كه از ائمه اطهار و فرهنگ سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، نظامى اين بزرگ راه نمايان عالم بشريت به طور شايسته و به جان و دل و جان فشانى و نثار عزيزان پيروى كنند. از آن جمله دست از فقه سنّتى كه بيان گر مكتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتها است چه احكام اوّليّه و چه ثانويّه كه هردو مكتب فقه اسلامى است ، ذره اى منحرف نشوند و به وسواس خنّاسان معاند با حق و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمى انحرافى مقدمه سقوط مذهب و احكام اسلامى و حكومت عدل الهى است و از آن جمله از نماز جمعه و جماعت كه بيانگر سياسى نماز است هرگز غفلت نكنند كه اين نماز جمعه از بزرگترين عنايات حق تعالى بر جمهورى اسلامى ايران است و از آن جمله مراسم عزادارى ائمه اطهار و به ويژه سيد مظلومان و سرور شهيدان حضرت ابى عبداللّه الحسين صلوات وافر الهى و انبياء و ملائكة اللّه وصلحاء برروح بزرگ حماسى او باد هيچگاه غفلت نكنند. و بدانند آنچه دستور ائمه عليهم السلام براى بزرگداشت اين حماسه تاريخى اسلام است و آنچه لعن و نفرين بر ستمگران آل بيت است تمام فرياد قهرمانانه ملتها است بر سردمداران ستم پيشه در طول تاريخ اِلَى الابد. و مى دانيد كه لعن و نفرين و فرياد از بيداد بنى اميه لعنت اللّه عليهم با آن كه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده اند فرياد بر سر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن اين فرياد ستم شكن است . و لازم است در نوحه ها و اشعار مرثيه و اشعار ثناى از ائمه حق عليهم سلام اللّه به طور كوبنده فجايع و ستمگريهاى ستمگران هر عصر و مصر يادآورى شود و در اين عصر كه عصر مظلوميت جهان اسلام به دست آمريكا و شوروى و ساير وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود اين خائنين به حرم بزرگ الهى لعنت اللّه و ملائكته و رسله عليهم است به طور كوبنده يادآورى و لعن و نفرين شود. و همه بايد بدانيم كه آنچه موجب وحدت بين مسلمين است اين مراسم سياسى است كه حافظ مليّت مسلمين به ويژه شيعيان ائمه اثنى عشر عليهم صلوات اللّه وسلم . ( است ) و آن چه لازم است تذكر دهم آن است كه وصيّت سياسى الهى اين جانب اختصاص به ملت عظيم الشاءن ايران ندارد بلكه توصيه به جميع ملل اسلامى و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب مى باشد. از خداوند عزّوجّل عاجزانه خواهانم كه لحظه اى ما و ملت ما را به خود واگذار نكند و از عنايات غيبى خود به اين فرزندان اسلام و رزمندگان عزيز لحظه (اى )دريغ نفرمايد. روح اللّه الموسوى الخمينى بسم اللّه الرحمن الرحيم اهميت انقلاب شكوهمند اسلامى كه دستاورد ميليونها انسان ارزشمند و هزاران شهيد جاويد آن و آسيب ديدگان عزيز، اين شهيدان زنده است و مورد اميد ميليونها مسلمانان و مستضعفان جهان است به قدرى است كه ارزيابى آن از عهده قلم و بيان والاتر و برتر است ، اينجانب روح اللّه موسوى خمينى كه از كرم عظيم خداوند متعال با همه خطايا ماءيوس نيستم و زادراه پرخطرم همان دلبستگى به كرم كريم مطلق است به عنوان يك نفر طلبه حقير كه همچون ديگر برادران ايمانى اميد به اين انقلاب و بقاء دستاوردهاى آن و به ثمر رسيدن هرچه بيشتر آن دارم به عنوان وصيّت به نسل حاضر و نسل هاى عزيز آينده مطالبى هرچند تكرارى عرض مى نمايم و از خداوند بخشاينده مى خواهم كه خلوص نيّت در اين تذكرات عنايت فرمايد. رمز وقوع انقلاب اسلامى و تحقق پيروزى 1: ما مى دانيم كه اين انقلاب بزرگ كه دست جهان خواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد با تاءييدات غيبى الهى پيروز گرديد. اگر نبود دست تواناى خداوند امكان نداشت يك جمعيت سى وشش ميليونى با آن تبليغات ضد اسلامى و ضدروحانى خصوص در اين صدسال اخير و با آن تفرقه افكنيهاى بى حساب قلم داران و زبان مزدان در مطبوعات و سخنرانى ها و مجالس و محافل ضداسلامى و ضد ملى به صورت مليت و آن همه شعرها و بذله گوييها و آن همه مراكز عيّاشى و فحشاء و قمار و مسكرات و مواد مخدره كه همه و همه براى كشيدن نسل جوان فعّال كه بايد در راه پيشرفت و تعالى و ترقى ميهن عزيز خود فعّاليّت نمايند به فساد و بى تفاوتى در پيشامدهاى خائنانه كه به دست شاه فاسد و پدر بى فرهنگش و دولتها و مجالس فرمايشى كه از طرف سفارتخانه هاى قدرتمندان بر ملت تحميل مى شد و از همه بدتر وضع دانشگاهها و دبيرستانها و مراكز آموزشى كه مقدّرات كشور به دست آنان سپرده مى شد با به كار گرفتن معلمان و استادان غرب زده يا شرق زده صددرصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامى بلكه ملى صحيح با نام مليت و ملى گرايى گرچه در بين آنان مردانى متعهد و دلسوز بودند لكن با اقليت فاحش آنان و در تنگنا قرار دادنشان كار مثبتى نمى توانستند انجام دهند و با اين همه و دهها مسائل ديگر از آن جمله به انزوا و عزلت كشيدن روحانيان و با قدرت تبليغات به انحراف فكرى كشيدن بسيارى از آنان ، ممكن نبود اين ملت با اين وضعيت يكپارچه قيام كنند و در سرتاسر كشور با ايده واحد و فرياد اللّه اكبر و فداكاريهاى حيرت آور و معجزه آسا تمام قدرتهاى داخل و خارج را كنار زده و خود مقدرات كشور را به دست گيرد. بنابراين شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامى ايران از همه انقلابها جداست ، هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام . و ترديد نيست كه اين يك تحفه الهى و هديه غيبى بوده كه از جانب خداوند منّان بر اين ملت مظلوم غارت زده عنايت شده است . 2: اسلام و حكومت اسلامى پديده الهى است كه با به كاربستن آن سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تاءمين مى كند و قدرت آن دارد كه قلم سرخ بر ستمگريها و چپاول گريها و فسادها و تجاوزها بكشد و انسانها را به كمال مطلوب خود برساند و مكتبى است كه برخلاف مكتبهاى غير توحيدى در تمام شئون فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى و سياسى و نظامى و اقتصادى دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادى و معنوى نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشيده است . اينك كه به توفيق و تاءييد خداوند، جمهورى اسلامى با دست تواناى ملت متعهد پايه ريزى شده و آنچه در اين حكومت اسلامى مطرح است اسلام و احكام مترقّى آن است ، بر ملت عظيم الشاءن ايران است كه در تحقق محتواى آن به جميع ابعاد و حفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در راءس تمام واجبات است ، كه انبياء عظام از آدم عليه السلام تا خاتم النبيين صلى اللّه عليه و آله وسلم در راه آن كوشش و فداكارى جان فرسا نموده اند و هيچ مانعى آنان را از اين فريضه بزرگ باز نداشته و همچنين پس از آنان اصحاب متعهد و ائمّه اسلام عليهم صلوات اللّه با كوششهاى توان فرسا تا حدّ نثار خون خود در حفظ آن كوشيده اند و امروز بر ملّت ايران خصوصا و بر جميع مسلمانان عموما واجب است اين امانت الهى را كه در ايران به طور رسمى اعلام شده و در مدتى كوتاه نتايج عظيمى به بار آورده با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاء آن و رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمايند و اميد است كه پرتو نور آن بر تمام كشورهاى اسلامى تابيدن گرفته و تمام دولتها و ملتها با يكديگر تفاهم در اين امر حياتى نمايند و دست ابرقدرتهاى عالم خوار و جنايتكاران تاريخ را تا ابد از سر مظلومان و ستمديدگان جهان كوتاه نمايند. اينجانب كه نفس هاى آخر عمر را مى كشم به حسب وظيفه ، شطرى از آنچه در حفظ و بقاء اين وديعه الهى دخالت دارد و شطرى از موانع و خطرهايى كه آن را تهديد مى كنند براى نسل حاضر و نسل هاى آينده عرض مى كنم و توفيق و تاءييد همگان را از درگاه پروردگار عالميان خواهانم . الف : بى ترديد رمز بقاء انقلاب اسلامى همان رمز پيروزى است و رمز پيروزى را ملت مى داند و نسل هاى آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلى آن انگيزه الهى و مقصد عالى حكومت اسلامى و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براى همان انگيزه و مقصد. اينجانب به همه نسل هاى حاضر و آينده وصيّت مى كنم كه اگر بخواهيد اسلام و حكومت اللّه برقرار باشد، و دست استعمار و استثمارگران خارج و داخل از كشورتان قطع شود اين انگيزه الهى را كه خداوند تعالى در قرآن كريم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهيد و در مقابل اين انگيزه كه رمز پيروزى و بقاء آن است ، فراموشى هدف و تفرقه و اختلاف است . بى جهت نيست كه بوقهاى تبليغاتى در سراسر جهان و وليده هاى بومى آنان تمام توان خود را صرف شايعه ها و دروغ هاى تفرقه افكن نموده اند و ميلياردها دلار براى آن صرف مى كنند. بى انگيزه نيست سفرهاى دائمى مخالفان جمهورى اسلامى به منطقه ومع الا سف در بين آنان از سردمداران و حكومتهاى بعض كشورهاى اسلامى كه جز به منافع شخص خود فكر نمى كنند و چشم و گوش بسته تسليم آمريكا هستند ديده مى شود و بعض از روحانى نماها نيز به آنان ملحقند. امروز و در آتيه نيز آنچه براى ملت ايران و مسلمانان جهان بايد مطرح باشد و اهميّت آن را در نظر گيرند، خنثى كردن تبليغات تفرقه افكن خانه برانداز است . توصيه اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان به ويژه در عصر حاضر آن است كه در مقابل اين توطئه ها عكس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود به هر راه ممكن افزايش دهند و كفّار و منافقان را ماءيوس نمايند. توطئه بزرگ قرن ب : از توطئه هاى مهمى كه در قرن اخير، خصوصا در دهه هاى معاصر و به ويژه پس از پيروزى انقلاب آشكارا به چشم مى خورد، تبليغات دامنه دار با ابعاد مختلف براى ماءيوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداكار ايران از اسلام است ، گاهى ناشيانه و با صراحت به اينكه احكام اسلام كه هزاروچهارصد سال قبل وضع شده است نمى تواند در عصر حاضر كشورها را اداره كند يا آنكه اسلام يك دين ارتجاعى است و با هر نوآورى و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمى شود كشورها از تمدن جهانى و مظاهر آن كناره گيرند و امثال اين تبليغات ابلهانه و گاهى موذيانه و شيطنت آميز به گونه طرفدارى از قداست اسلام كه اسلام و ديگر اديان الهى سر و كار دارند با معنويات و تهذيب نفوس و تحذير از مقامات دنيايى و دعوت به ترك دنيا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعيه كه انسان را به خداى تعالى نزديك و از دنيا دور مى كند و حكومت و سياست و سررشته دارى بر خلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوى است چه اينها تمام براى تعمير دنيا است و آن مخالف مسلك انبياء عظام است و مع الا سف تبليغ به وجه دوم در بعض از روحانيان و متديّنان بى خبر از اسلام تاءثير گذاشته كه حتى دخالت در حكومت و سياست را به مثابه يك گناه و فسق مى دانستند و شايد بعضى بدانند و اين فاجعه بزرگى است كه اسلام مبتلاى به آن بود. گروه اول كه بايد گفت از حكومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند يا غرضمندانه خود را به بى اطلاعى مى زنند زيرا اجراء قوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيرى از ستمگرى و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردى و اجتماعى و منع از فساد و فحشاء و انواع كجروى ها و آزادى بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودكفايى و جلوگيرى از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل براى جلوگيرى از فساد و تباهى يك جامعه و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صدها از اين قبيل ، چيزهايى نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگى اجتماعى كهنه شود. اين دعوى به مثابه آن است كه گفته شود قواعد عقلى و رياضى در قرن حاضر بايد عوض شود و به جاى آن قواعد ديگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت ، عدالت اجتماعى بايد جارى شود و از ستمگرى و چپاول و قتل بايد جلوگيرى شود، امروز چون قرن اتم است آن روش كهنه شده و ادعاى آنكه اسلام با نوآوردها مخالف است همان سان كه محمدرضا پهلوى مخلوع مى گفت كه اينان مى خواهند با چارپايان در اين عصر سفر كنند، يك اتهام ابلهانه بيش نيست . زيرا اگر مراد از مظاهر تمدّن و نوآوردها، اختراعات و ابتكارات و صنعتهاى پيشرفته كه در پيشرفت و تمدّن بشر دخالت دارد، هيچگاه اسلام و هيچ مذهب توحيدى با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد بلكه علم و صنعت مورد تاءكيد اسلام و قرآن مجيد است و اگر مراد از تجدّد و تمدّن به آن معنى است كه بعضى روشنفكران حرفه اى مى گويند كه آزادى در تمام منكرات و فحشاء حتى هم جنس بازى و از اين قبيل ، تمام اديان آسمانى و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرق زدگان به تقليد كوركورانه آن را ترويج مى كنند. و اما طايفه دوم كه نقشه موذيانه دارند و اسلام را از حكومت و سياست جدا مى دانند بايد به اين نادانان گفت كه قرآن كريم و سنّت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله آن قدر كه در حكومت و سياست احكام دارند در ساير چيزها ندارند بلكه بسيار از احكام عبادى اسلام ، عبادى سياسى است كه غفلت از آنها اين مصيبتها را به بار آورده . پيغمبر اسلام (ص ) تشكيل حكومت داد مثل ساير حكومتهاى جهان لكن با انگيزه بسط عدالت اجتماعى و خلفاء اول اسلامى حكومتهاى وسيع داشته اند و حكومت على بن ابى طالب عليه السلام نيز با همان انگيزه به طور وسيع تر و گسترده تر از واضحات تاريخ است و پس از آن به تدريج حكومت به اسم اسلام بوده و اكنون نيز مدّعيان حكومت اسلامى به پيروى از اسلام و رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله بسيارند. اينجانب در اين وصيّت نامه با اشاره مى گذرم ولى اميد آن دارم كه نويسندگان و جامعه شناسان و تاريخ نويسان ، مسلمانان را از اين اشتباه بيرون آورند. و آنچه گفته شده و مى شود كه انبياء عليهم السلام به معنويات كار دارند و حكومت و سررشته دارى دنيايى مطرود است و انبياء و اولياء و بزرگان از آن احتراز مى كردند و ما نيز بايد چنين كنيم ، اشتباه تاءسف آورى است كه نتايج آن به تباهى كشيدن ملتهاى اسلامى و باز كردن راه براى استعمارگران خونخوار است زيرا آنچه مردود است حكومتهاى شيطانى و ديكتاتورى و ستمگرى است كه براى سلطه جويى و انگيزه هاى منحرف و دنيايى كه از آن تحذير نموده اند جمع آورى ثروت و مال و قدرت طلبى و طاغوت گرايى است و بالاخره دنيايى است كه انسان را از حق تعالى غافل كند. و اما حكومت حق براى نفع مستضعفان و جلوگيرى از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعى همان است كه مثل سليمان بن داوود و پيامبر عظيم الشّاءن اسلام صلى اللّه عليه و آله و اوصياء بزرگوارش براى آن كوشش مى كردند از بزرگترين واجبات و اقامه آن از والاترين عبادات است ، چنانچه سياست سالم كه در اين حكومتها بوده از امور لازمه است . بايد ملت بيدار و هشيار ايران با ديد اسلامى اين توطئه ها را خنثى نمايند و گويندگان و نويسندگان متعهّد به كمك ملت برخيزند و دست شياطين توطئه گر را قطع نمايند. مقايسه عملكرد انقلاب اسلامى با ساير انقلاب ها ج : و از همين قماش توطئه ها و شايد موذيانه تر شايعه هاى وسيع در سطح كشور و در شهرستانها بيشتر بر اينكه جمهورى اسلامى هم كارى براى مردم انجام نداد. بيچاره مردم با آن شوق و شعف فداكارى كردند كه از رژيم ظالمانه طاغوت رهايى يابند، گرفتار يك رژيم بدتر شدند، مستكبران مستكبرتر و مستضعفان مستضعف تر شدند زندان ها پر از جوانان كه اميد آتيه كشور است مى باشد و شكنجه ها از رژيم سابق بدتر و غير انسانى تر است ، هر روز عدّه اى را اعدام مى كنند به اسم اسلام ، و اى كاش اسم اسلام روى اين جمهورى نمى گذاشتند اين زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است مردم در رنج و زحمت و گرانى سرسام آور غوطه مى خورند و سردمداران دارند اين رژيم را به رژيمى كمونيستى هدايت مى كنند، اموال مردم مصادره مى شود و آزادى در هرچيز از ملت سلب شده و بسيارى ديگر از اين قبيل امور كه با نقشه اجراء مى شود و دليل آنكه نقشه و توطئه در كار است آنكه هرچند روز يك امر در هر گوشه و كنار و در هر كوى و برزن سر زبان ها مى افتد. در تاكسى ها همين مطلب واحد و در اتوبوسها نيز همين و در اجتماعات چند نفره باز همين صحبت مى شود و يكى كه قدرى كهنه شد يكى ديگر معروف مى شود و مع الا سف بعض روحانيون كه از حيله هاى شيطانى بى خبرند با تماس يكى دو نفر از عوامل توطئه گمان مى كنند مطلب همان است و اساس مسئله آن است كه بسيارى از آنان كه اين مسائل را مى شنوند و باور مى كنند اطلاع از وضع دنيا و انقلابهاى جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتارى هاى عظيم اجتناب ناپذير آن ندارند. چنانچه اطلاع صحيح از تحولاتى كه همه به سود اسلام است ندارند و چشم بسته و بى خبر امثال اين مطالب را شنيده و خود نيز با غفلت يا عمد به آنان پيوسته اند. اينجانب توصيه مى كنم كه قبل از مطالعه وضعيت كنونى جهان و مقايسه بين انقلاب اسلامى ايران با ساير انقلابات و قبل از آشنايى با وضعيت كشورها و ملتهايى كه در حال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه مى گذشته است و قبل از توجه به گرفتارى هاى اين كشور طاغوت زده از ناحيه رضاخان و بدتر از آن محمدرضا كه در طول چپاولگرى هايشان براى اين دولت به ارث گذاشته اند، از وابستگى هاى عظيم خانمان سوز تا اوضاع وزارتخانه ها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراكز عيّاشى و مغازه هاى مسكرات فروشى و ايجاد بى بندوبارى در تمام شئون زندگى و اوضاع تعليم و تربيت و اوضاع دبيرستان ها و دانشگاه ها و اوضاع سينماها و عشرتكده ها و وضعيت جوان ها و زنها و وضعيت روحانيون و متديّنين و آزادى خواهان متعهّد و بانوان عفيف ستمديده و مساجد در زمان طاغوت و رسيدگى به پرونده اعدام شدگان و محكومان به حبس و رسيدگى به زندان ها و كيفيت عملكرد متصديان و رسيدگى به مال سرمايه داران و زمين خواران بزرگ و محتكران و گران فروشان و رسيدگى به دادگسترى ها و دادگاه هاى انقلاب و مقايسه با وضع سابق دادگسترى و قضات و رسيدگى به حال نمايندگان مجلس شوراى اسلامى و اعضاء دولت و استاندارها و ساير ماءمورين كه در اين زمان آمده اند و مقايسه با زمان سابق و رسيدگى به عملكرد دولت و جهاد سازندگى در روستاهاى محروم از همه مواهب حتى آب آشاميدنى و درمانگاه و مقايسه با طول رژيم سابق با در نظر گرفتن گرفتارى به جنگ تحميلى و پيامدهاى آن از قبيل آوارگان ميليونى و خانواده هاى شهدا و آسيب ديدگان در جنگ و آوارگان ميليونى افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادى و توطئه هاى پى در پى آمريكا و وابستگان خارج و داخلش ، اضافه كنيد فقدان مُبلغ آشنا به مسائل به مقدار احتياج و قاضى شرع و هرج و مرج هايى كه از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتى دوستان نادان در دست اجرا است و ده ها مسائل ديگر. تقاضا اين است كه قبل از آشنايى به مسائل به اشكال تراشى و انتقاد كوبنده و فحاشى برنخيزيد و به حال اين اسلام غريب كه پس از صدها سال ستمگرى قلدرها و جهل توده ها امروز طفلى تازه پا و وليده اى است محفوف به دشمن هاى خارج و داخل رحم كنيد و شما اشكال تراشان به فكر بنشينيد كه آيا بهتر نيست به جاى سركوبى به اصلاح و كمك بكوشيد و به جاى طرفدارى از منافقان و ستم گران و سرمايه داران و محتكران بى انصاف از خدا بى خبر، طرفدار مظلومان و ستمديدگان و محرومان باشيد و به جاى گروه هاى آشوب گر و تروريستهاى مفسد و طرفدارى غير مستقيم از آنان توجهى به ترورشدگان از روحانيون مظلوم تا خدمتگزاران متعهد مظلوم داشته باشيد. اينجانب هيچگاه نگفته و نمى گويم كه امروز در اين جمهورى به اسلام بزرگ با همه ابعادش عمل مى شود و اشخاصى از روى جهالت و عقده و بى انضباطى برخلاف مقررات اسلام عمل نمى كنند، لكن عرض مى كنم كه قوّه مقنّنه و قضائيه و اجرائيه با زحمات جان فرسا كوشش در اسلامى كردن اين كشور مى كنند و ملت ده ها ميليونى نيز طرفدار و مددكار آنان هستند و اگر اين اقليّت اشكال تراش و كارشكن به كمك بشتابند تحقق اين آمال آسان تر و سريع تر خواهد بود و اگر خداى نخواسته اينان به خود نيايند، چون توده ميليونى بيدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است آمال انسانى اسلامى به خواست خداوند متعال جامعه عمل به طور چشم گير خواهد پوشيد و كجروان و اشكال تراشان در مقابل اين سيل خروشان نخواهند توانست مقاومت كنند. برترى ملت ايران در عصر حاضر من با جراءت مدّعى هستم كه ملت ايران و توده ميليونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤ منين و حسين بن على صلوات اللّه و سلامه عليهما مى باشند. آن حجاز كه در عهد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله مسلمانان نيز اطاعت از ايشان نمى كردند و با بهانه هايى به جبهه نمى رفتند كه خداوند تعالى در سوره توبه با آياتى آنها را توبيخ فرموده و وعده عذاب داده است . و آن قدر به ايشان دروغ بستند كه به حسب نقل در منبر به آنان نفرين فرمودند و آن اهل عراق و كوفه كه با اميرالمؤ منين آنقدر بدرفتارى كردند و از اطاعتش سرباز زدند كه شكايات آن حضرت از آنان در كتب نقل و تاريخ معروف است ، و آن مسلمانان عراق و كوفه كه با سيدالشهداء عليه السلام آن شد كه شد و آنان كه در شهادت دست آلوده نكردند يا گريختند از معركه و يا نشستند تا آن جنايت تاريخ واقع شد. امّا امروز مى بينيم كه ملت ايران از قواى مسلح نظامى و انتظامى و سپاه و بسيج تا قواى مردمى از عشاير و داوطلبان و از قواى در جبهه ها و مردم پشت جبهه ها با كمال شوق و اشتياق چه فداكاريها مى كنند و چه حماسه ها مى آفرينند. و مى بينيم كه مردم محترم سراسر كشور چه كمكهاى ارزنده مى كنند. و مى بينيم كه بازماندگان شهدا و آسيب ديدگان جنگ و متعلقان آنان با چهره هاى حماسه آفرين و گفتار و كردارى مشتاقانه و اطمينان بخش با ما و شما روبرو مى شوند و اينها همه از عشق و علاقه و ايمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حيات جاويدان . در صورتى كه نه در محضر مبارك رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله هستند و نه در محضر امام معصوم صلوات اللّه عليه . و انگيزه آنان ايمان و اطمينان به غيب است . و اين رمز موفقيت و پيروزى در ابعاد مختلف است و اسلام بايد افتخار كند كه چنين فرزندانى تربيت نموده و ما همه مفتخريم كه در چنين عصرى و در پيشگاه چنين ملتى مى باشيم . نصيحت به مخالفان نظام و اينجانب در اينجا يك وصيّت به اشخاصى كه به انگيزه مختلف با جمهورى اسلامى مخالفت مى كنند و به جوانان چه دختران و چه پسرانى كه مورد بهره بردارى منافقان و منحرفان فرصت طلب و سودجو واقع شده اند مى نمايم كه بى طرفانه و با فكر آزاد به قضاوت بنشينيد و تبليغات آنان كه مى خواهند جمهورى اسلامى ساقط شود و كيفيت عمل آنان و رفتارشان با توده هاى محروم و گروه ها و دولتهايى كه از آنان پشتيبانى كرده و مى كنند و گروه ها و اشخاصى كه در داخل به آنان پيوسته و از آنان پشتيبانى مى كنند و اخلاق و رفتارشان در بين خود و هوادارانشان و تغيير موضعهايشان در پيشامدهاى مختلف را با دقت و بدون هواى نفس بررسى كنيد، و مطالعه كنيد حالات آنان كه در اين جمهورى اسلامى به دست منافقان و منحرفان شهيد شدند، و ارزيابى كنيد بين آنان و دشمنانشان ، نوارهاى اين شهيدان تا حدى در دست و نوارهاى مخالفان شايد در دست شماها باشد. ببينيد كدام دسته طرفدار محرومان و مظلومان جامعه هستند. برادران ! شما اين اوراق را قبل از مرگ من نمى خوانيد. ممكن است پس از من بخوانيد در آن وقت من نزد شما نيستم كه بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان براى كسب مقام و قدرتى با قلب هاى جوان شما بازى كنم . من براى آنكه شما جوانان شايسته اى هستيد علاقه دارم كه جوانى خود را در راه خداوند و اسلام عزيز و جمهورى اسلامى صرف كنيد، تا سعادت هر دوجهان را دريابيد. و از خداوند غفور مى خواهم كه شما را به راه مستقيم انسانيت هدايت كند و از گذشته ما و شما با رحمت واسعه خود بگذرد. شماها نيز در خلوتها از خداوند همين را بخواهيد، كه او هادى و رحمن است . و يك وصيّت به ملت شريف ايران و ساير ملتهاى مبتلا به حكومتهاى فاسد و دربند قدرتهاى بزرگ مى كنم . توصيه به ملت ايران و ملت هاى مسلمان اما به ملت عزيز ايران توصيه مى كنم كه نعمتى كه با جهاد عظيم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آورديد همچون عزيزترين امور قدرش را بدانيد و از آن حفاظت و پاسدارى نماييد و در راه آن كه نعمتى عظيم الهى و امانت بزرگ خداوندى است كوشش كنيد و از مشكلاتى كه در اين صراط مستقيم پيش مى آيد نهراسيد كه ((اِنْ تَنْصُرُوا اللّه يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ اَقْدامَكُمْ)) و در مشكلات دولت جمهورى اسلامى با جان و دل شريك و در رفع آنها كوشا باشيد و دولت و مجلس را از خود بدانيد و چون محبوبى گرامى از آن نگهدارى كنيد. و به مجلس و دولت و دست اندركاران توصيه مى نمايم كه قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزارى به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمديدگان كه نور چشمان ما و اولياء نعم همه هستند و جمهورى اسلامى ره آورد آنان و با فداكارى هاى آنان تحقق پيدا كرد و بقاء آن نيز مرهون خدمات آنان است ، فروگزار نكنيد و خود را از مردم و آنان را از خود بدانيد و حكومت هاى طاغوتى را كه چپاولگرانى بى فرهنگ و زورگويانى تهى مغز بودند و هستند را هميشه محكوم نماييد. البته با اعمال انسانى كه شايسته براى يك حكومت اسلامى است . و اما به ملتهاى اسلامى توصيه مى كنم كه از حكومت جمهورى اسلامى و از ملت مجاهد ايران الگو بگيريد و حكومتهاى جائر خود را در صورتى كه به خواست ملتها كه خواست ملت ايران است سرفرود نياوردند، با تمام قدرت به جاى خود بنشانيد كه مايه بدبختى مسلمانان ، حكومتهاى وابسته به شرق و غرب مى باشند و اكيدا توصيه مى كنم كه به بوقهاى تبليغاتى مخالفان اسلام و جمهورى اسلامى گوش فرا ندهيد كه همه كوشش دارند كه اسلام را از صحنه بيرون كنند كه منافع ابرقدرتها تاءمين شود. توطئه جدائى دانشگاه و حوزه د: از نقشه هاى شيطانى قدرتهاى بزرگ استعمار و استثمارگر كه سالهاى طولانى در دست اجرا است و در كشور ايران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روشهاى مختلف دنباله گيرى شد، به انزوا كشاندن روحانيت است كه در زمان رضاخان با فشار و سركوبى و خلع لباس و حبس و تبعيد و هتك حرمات و اعدام و امثال آن و در زمان محمدرضا با نقشه و روش هاى ديگر كه يكى از آنها ايجاد عداوت بين دانشگاهيان و روحانيان بود، كه تبليغات وسيعى در اين زمينه شد و مع الا سف به واسطه بى خبرى هردو قشر از توطئه شيطانى ابرقدرتها نتيجه چشم گيرى گرفته شد. از يك طرف از دبستانها تا دانشگاهها كوشش شد كه معلمان و دبيران و اساتيد و رؤ ساى دانشگاهها از بين غرب زدگان يا شرق زدگان و منحرفان از اسلام و ساير اديان انتخاب و به كار گماشته شوند و متعهدان مؤ من در اقليّت قرار گيرند كه قشر مؤ ثر را كه در آتيه حكومت را به دست مى گيرند، از كودكى تا نوجوانى و تا جوانى طورى تربيت كنند كه از اديان مطلقا و اسلام بخصوص و از وابستگان به اديان خصوصا روحانيون و مبلغان متنفر باشند. و اينان را عمّال انگليس در آن زمان و طرفدار سرمايه داران و زمين خواران و طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالى در بعد از آن معرّفى مى نمودند. و از طرف ديگر با تبليغات سوء، روحانيون و مبلغان و متدينان را از دانشگاه و دانشگاهيان ترسانيده و همه را به بى دينى و بى بندوبارى و مخالف با مظاهر اسلام و اديان متهم مى نمودند. نتيجه آن كه دولتمردان مخالف اديان و اسلام و روحانيون و متدينان باشند و توده هاى مردم كه علاقه به دين و روحانى دارند مخالف دولت و حكومت و هرچه متعلق به آن است باشند و اختلاف عميق بين دولت و ملت و دانشگاهى و روحانى راه را براى چپاولگران آنچنان باز كند كه تمام شئون كشور در تحت قدرت آنان و تمام ذخاير ملت در جيب آنان سرازير شود چنانچه ديديد به سر اين ملت مظلوم چه آمد و مى رفت كه چه آيد. اكنون كه به خواست خداوند متعال و مجاهدت -ملت از روحانى و دانشگاهى تا بازارى و كارگر و كشاورز و ساير قشرها-بند اسارت را پاره و سدّ قدرت ابرقدرتها را شكستند و كشور را از دست آنان و وابستگانشان نجات دادند، توصيه اينجانب آن است كه نسل حاضر و آينده غفلت نكنند و دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز هرچه بيشتر با روحانيان و طلاب علوم اسلامى پيوند دوستى و تفاهم را محكمتر و استوارتر سازند و از نقشه ها و توطئه هاى دشمن غدّار غافل نباشند و به مجرد آنكه فرد يا افرادى را ديدند كه با گفتار و رفتار خود در صدد است بذر نفاق بين آنان افكند او را ارشاد و نصيحت نمايند و اگر تاءثير نكرد از او روگردان شوند و او را به انزوا كشانند و نگذارند توطئه ريشه دواند كه سرچشمه را به آسانى مى توان گرفت و مخصوصا اگر در اساتيد كسى پيدا شد كه مى خواهد انحراف ايجاد كند او را ارشاد و اگر نشد از خود و كلاس خود طرد كنند. و اين توصيه بيشتر متوجه روحانيون و محصلين علوم دينى است و توطئه ها در دانشگاهها از عمق ويژه اى برخوردار است و هر قشر محترم كه مغز متفكر جامعه هستند بايد مواظب توطئه ها باشند. بليّه غرب زدگى و شرق زدگى ه : از جمله نقشه ها كه مع الا سف تاءثير بزرگى در كشورها و كشور عزيزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادى به جا مانده بيگانه نمودن كشورهاى استعمارزده از خويش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است به طورى كه خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هيچ گرفتند و غرب و شرق ، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگى به يكى از دو قطب را از فرائض غير قابل اجتناب معرفى نمودند. و قصه اين امر غم انگيز طولانى و ضربه هايى كه از آن خورده و اكنون نيز مى خوريم كشنده و كوبنده است . و غم انگيزتر اينكه آنان ملتهاى ستم ديده زير سلطه را در همه چيز عقب نگه داشته و كشورهايى مصرفى بار آوردند و به قدرى ما را از پيشرفتهاى خود و قدرتهاى شيطانيشان ترسانيده اند كه جراءت دست زدن به هيچ ابتكارى نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود و كشورهاى خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم و اين پوچى و تهى مغزى مصنوعى موجب شده كه در هيچ امرى به فكر و دانش خود اتكاء نكنيم و كوركورانه از شرق و غرب تقليد نماييم بلكه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتكار اگر داشتيم ، نويسندگان و گويندگان غرب و شرق زده بى فرهنگ ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فكر و قدرت بومى ما را سركوب و ماءيوس نموده و مى نمايند و رسوم و آداب اجنبى را هرچند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترويج كرده و با مداحى و ثناجويى آنها را به خورد ملتها داده و مى دهند. فى المثل اگر در كتاب يا نوشته يا گفتارى چندواژه فرنگى باشد بدون توجه به محتواى آن با اعجاب پذيرفته و گوينده و نويسنده آن را دانشمند و روشنفكر به حساب مى آورند و از گهواره تا قبر به هرچه بنگريم اگر با واژه غربى و شرقى اسم گذارى شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگى محسوب و اگر واژه هاى بومى خودى به كار رود مطرود و كهنه و واپس زده خواهد بود. كودكان ما اگر نام غربى داشته باشند مفتخر و اگر نام خودى دارند سربه زير و عقب افتاده اند. خيابانها، كوچه ها، مغازه ها، شركتها، داروخانه ها، كتابخانه ها، پارچه ها و ديگر متاعها هرچند در داخل تهيه شده بايد نام خارجى داشته باشد تا مردم از آن راضى و به آن اقبال كنند. فرنگى ماَّبى از سرتا پا و در تمام نشست و برخاست ها و در معاشرتها و تمام شئون زندگى موجب افتخار و سربلندى و تمدن و پيشرفت ، و در مقابل آداب و رسوم خودى ، كهنه پرستى و عقب افتادگى است . در هر مرض و كسالتى ولو جزيى و قابل علاج در داخل بايد به خارج رفت و دكترها و اطبّاء دانشمند خود را محكوم و ماءيوس كرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و آمريكا و مسكو افتخارى پرارزش و رفتن به حج و ساير اماكن متبرّكه كهنه پرستى و عقب ماندگى است . بى اعتنايى به آنچه مربوط به مذهب و معنويات است از نشانه هاى روشنفكرى و تمدن ، و در مقابل تعهد به اين امور نشانه عقب ماندگى و كهنه پرستى است . اينجانب نمى گويم ما خود همه چيز داريم . معلوم است ما را در طول تاريخ نه چندان دور خصوصا و در سده هاى اخير از هر پيشرفتى محروم كرده اند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوى خصوصا و مراكز تبليغاتى عليه دستاوردهاى خودى و نيز خود كوچك ديدنها و يا ناچيز ديدنها، ما را از هر فعاليتى براى پيشرفت محروم كرد. وارد كردن كالاها از هر قماش و سرگرم كردن بانوان و مردان خصوصا طبقه جوان به اقسام اجناس وارداتى از قبيل ابزار آرايش و تزئينات و تجملات و بازى هاى كودكانه و به مسابقه كشاندن خانواده ها و مصرفى بار آوردن هرچه بيشتر كه خود داستان هاى غم انگيز دارد و سرگرم كردن و به تباهى كشاندن جوان ها كه عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراكز فحشاء و عشرتكده ها و دهها از اين مصائب حساب شده براى عقب نگه داشتن كشورهاست . ضرورت تكيه بر متخصصين داخلى من وصيّت دلسوزانه و خادمانه مى كنم به ملت عزيز كه اكنون كه تا حدود بسيار چشم گيرى از بسيارى از اين دام ها نجات يافته و نسل محروم حاضر به فعاليت و ابتكار برخاسته و ديديم كه بسيارى از كارخانه ها و وسايل پيشرفته مثل هواپيماها و ديگر چيزها كه گمان نمى رفت متخصصين ايران قادر به راه انداختن كارخانه ها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوى غرب يا شرق دراز كرده بوديم كه متخصصين آنان اينها را به راه اندازند، در اثر محاصره اقتصادى و جنگ تحميلى خود جوانان عزيز ما قطعات محل احتياج را ساخته و با قيمتهاى ارزان تر عرضه كرده و رفع احتياج نمودند و ثابت كردند كه اگر بخواهيم مى توانيم . بايد هشيار و بيدار و مراقب باشيد كه سياست بازان پيوسته به غرب و شرق با وسوسه هاى شيطانى شما را به سوى اين چپاولگران بين المللى نكشند و با اراده مصمم و فعاليت و پشتكار خود به رفع وابستگيها قيام كنيد و بدانيد كه نژاد آريا و عرب از نژاد اروپا و آمريكا و شوروى كم ندارد و اگر خودىِ خود را بيابد و ياءس را از خود دور كند و چشم داشت به غير خود نداشته باشد، در دراز مدت قدرت همه كار و ساختن همه چيز را دارد و آنچه انسان هاى شبيه به اينان به آن رسيده اند شما هم خواهيد رسيد به شرط اتكال به خداوند تعالى و اتكاء به نفس و قطع وابستگى به ديگران و تحمل سختى ها براى رسيدن به زندگى شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطه اجانب ، و بر دولتها و دست اندركاران است چه در نسل حاضر و چه در نسل هاى آينده كه از متخصصين خود قدردانى كنند و آنان را با كمكهاى مادى و معنوى تشويق به كار نمايند و از ورود كالاهاى مصرف ساز و خانه برانداز جلوگيرى نمايند و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چيز بسازند و از جوانان ، دختران و پسران مى خواهم كه استقلال و آزادى و ارزشهاى انسانى را ولو با تحمل زحمت و رنج فداى تجملات و عشرتها و بى بندوبارى ها و حضور در مراكز فحشاء كه از طرف غرب و عمّال بى وطن به شما عرضه مى شود، نكنند؛ كه آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهى شما و اغفالتان از سرنوشت كشورتان و چاپيدن ذخاير شما و به بند استعمار و ننگ وابستگى كشيدنتان و مصرفى نمودن ملت و كشورتان به چيز ديگر فكر نمى كنند و مى خواهند با اين وسايل و امثال آن شما را عقب مانده و به اصطلاح آنان نيمه وحشى نگهدارند. سرمايه گذارى دشمنان در مراكز تعليم و تربيت و: از توطئه هاى بزرگ آنان چنانچه اشاره شد و كرارا تذكر داده ام ، به دست گرفتن مراكز تعليم و تربيت خصوصا دانشگاهها است كه مقدرات كشورها در دست محصولات آنها است . روش آنان با روحانيون و مدارس علوم اسلامى فرق دارد با روشى كه در دانشگاهها و دبيرستان ها دارند. نقشه آنان برداشتن روحانيون از سر راه و منزوى كردن آنان است يا با سركوبى و خشونت و هتاكى كه در زمان رضاخان عمل شد، ولى نتيجه معكوس گرفته شد، يا با تبليغات و تهمتها و نقشه هاى شيطانى براى جدا كردن قشر تحصيل كرده و به اصطلاح روشنفكر كه اين هم در زمان رضاخان عمل مى شد و در رديف فشار و سركوبى بود و در زمان محمدرضا ادامه يافت بدون خشونت ولى موذيانه . و اما در دانشگاه ، نقشه آن است كه جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهاى خودى منحرف كنند و به سوى شرق يا غرب بكشانند و دولتمردان را از بين اينان انتخاب و بر سرنوشت كشورها حكومت دهند تا به دست آنها هرچه مى خواهند انجام دهند. اينان كشور را به غارت زدگى و غرب زدگى بكشانند و قشر روحانى با انزوا و منفوريت و شكست قادر بر جلوگيرى نباشد. و اين بهترين راه است براى عقب نگه داشتن و غارت كردن كشورهاى تحت سلطه ، زيرا براى ابرقدرتها بى زحمت و بى خرج و در جوامع ملى بى سروصدا هرچه هست به جيب آنان مى ريزد. پس اكنون كه دانشگاهها و دانشسراها در دست اصلاح و پاكسازى است برهمه ما لازم است با متصديان كمك كنيم و براى هميشه نگذاريم دانشگاهها به انحراف كشيده شود و هرجا انحرافى به چشم خورد با اقدام سريع به رفع آن كوشيم و اين امر حياتى بايد در مرحله اول با دست پرتوان خود جوانان دانشگاهها و دانشسراها انجام گيرد كه نجات دانشگاه از انحراف ، نجات كشور و ملت است . و اينجانب به همه نوجوانان و جوانان در مرحله اول و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحله دوم و به دولتمردان و روشنفكران دلسوز براى كشور در مرحله بعد وصيّت مى كنم كه در اين امر مهم كه كشورتان را از آسيب نگه مى دارد با جان و دل كوشش كنيد و دانشگاهها را به نسل بعد بسپريد. و به همه نسل هاى مسلسل توصيه مى كنم كه براى نجات خود و كشور عزيز و اسلام آدم ساز، دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرق زدگى حفظ و پاسدارى كنيد و با اين عمل انسانى اسلامى خود دست قدرتهاى بزرگ را از كشور قطع و آنان را نا اميد نماييد. خدايتان پشتيبان و نگهدار باد. لزوم تعهد وكلاى مجلس شوراى اسلامى ، خبرگان و شوراى نگهبان ز: از مهمات امور تعهّد وكلاى مجلس شوراى اسلامى است . ما ديديم كه اسلام و كشور ايران چه صدمات بسيار غم انگيزى از مجلس شوراى غير صالح و منحرف از بعد از مشروطه تا عصر رژيم جنايتكار پهلوى و از هر زمان بدتر و خطرناكتر در اين رژيم تحميلى فاسد خورد و چه مصيبت ها و خسارت هاى جان فرسا از اين جنايتكاران بى ارزش و نوكرماَّب به كشور و ملت وارد شد. در اين پنجاه سال يك اكثريت قلابى منحرف در مقابل يك اقليت مظلوم موجب شد كه هرچه انگلستان و شوروى و اخيرا آمريكا خواستند با دست همين منحرفان از خدا بى خبر انجام دهند و كشور را به تباهى و نيستى كشانند. از بعد از مشروطه هيچگاه تقريبا به مواد مهم قانون اساسى عمل نشد. قبل از رضاخان با تصدّى غرب زدگان و مشتى خان و زمين خواران و در زمان رژيم پهلوى به دست آن رژيم سفاك و وابستگان و حلقه به گوشان آن . اكنون كه با عنايت پروردگار و همت ملت عظيم الشاءن سرنوشت كشور به دست مردم افتاد و وكلا از خود مردم و با انتخاب خودشان بدون دخالت دولت و خان هاى ولايات به مجلس شوراى اسلامى راه يافتند و اميد است كه با تعهد آنان به اسلام و مصالح كشور جلوگيرى از هر انحراف بشود. وصيّت اينجانب به ملّت در حال و آتيه آن است كه با اراده مصمم خود و تعهد خود به احكام اسلام و مصالح كشور در هر دوره از انتخابات وكلاى داراى تعهد به اسلام و جمهورى اسلامى كه غالبا بين متوسطين جامعه و محرومين مى باشند و غير منحرف از صراط مستقيم به سوى غرب يا شرق و بدون گرايش به مكتبهاى انحرافى و اشخاص تحصيل كرده و مطلع بر مسائل روز و سياستهاى اسلامى به مجلس بفرستند و به جامعه محترم روحانيت خصوصا مراجع معظم وصيّت مى كنم كه خود را از مسائل جامعه خصوصا مثل انتخاب رييس جمهور و وكلاى مجلس كنار نكشند و بى تفاوت نباشند. همه ديديد و نسل آتيه خواهد شنيد كه دست سياست بازان پيرو شرق و غرب ، روحانيون را كه اساس مشروطيت را با زحمات و رنج ها بنيان گذاشتند از صحنه خارج كردند و روحانيون نيز بازى سياست بازان را خورده و دخالت در امور كشور و مسلمين را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غرب زدگان سپردند و به سر مشروطيت و قانون اساسى و كشور و اسلام آن آوردند كه جبرانش احتياج به زمان طولانى دارد. اكنون كه به حمداللّه تعالى موانع رفع گرديده و فضاى آزاد براى دخالت همه طبقات پيش آمده است ، هيچ عذرى باقى نمانده و از گناهان بزرگ نابخشودنى ، مسامحه در امر مسلمين است . هركس به مقدار توانش و حيطه نفوذش لازم است در خدمت اسلام و ميهن باشد و با جديّت از نفوذ وابستگان به دو قطب استعمارگر و غرب يا شرق زدگان و منحرفان از مكتب بزرگ اسلام جلوگيرى نمايند و بدانند كه مخالفين اسلام و كشورهاى اسلامى كه همان ابرقدرتان چپاولگر بين المللى هستند با تدريج و ظرافت در كشور ما و كشورهاى اسلامى ديگر رخنه و با دست افراد خود ملتها، كشورها را به دام استثمار مى كشانند. بايد با هوشيارى مراقب باشيد و با احساس اولين قدم نفوذى به مقابله برخيزيد و به آنان مهلت ندهيد. خدايتان يار و نگهدار باشد. و از نمايندگان مجلس شوراى اسلامى در اين عصر و عصرهاى آينده مى خواهم كه اگر خداى نخواسته عناصر منحرفى با دسيسه و بازى سياسى وكالت خود را به مردم تحميل نمودند، مجلس اعتبارنامه آنان را رد كنند و نگذارند حتى يك عنصر خرابكار وابسته به مجلس راه يابد و به اقليتهاى مذهبى رسمى وصيّت مى كنم كه از دوره هاى رژيم پهلوى عبرت بگيرند و وكلاى خود را از اشخاص متعهد به مذهب خود و جمهورى اسلامى و غير وابسته به قدرتهاى جهان خوار و بدون گرايش به مكتبهاى الحادى و انحرافى و التقاتى انتخاب نمايند. و از همه نمايندگان خواستارم كه با كمال حسن نيت و برادرى با هم مجلسان خود رفتار و همه كوشا باشند كه قوانين خداى نخواسته از اسلام منحرف نباشد و همه به اسلام و احكام آسمانى آن وفادار باشيد تا به سعادت دنيا و آخرت نايل آييد. و از شوراى محترم نگهبان مى خواهم و توصيه مى كنم چه درنسل حاضر و چه در نسل هاى آينده ، كه با كمال دقت و قدرت وظايف اسلامى و ملى خود را ايفاء و تحت تاءثير هيچ قدرتى واقع نشوند و از قوانين مخالف با شرع مطهر و قانون اساسى بدون هيچ ملاحظه جلوگيرى نمايند و با ملاحظه ضرورات كشور كه گاهى با احكام ثانويه و گاهى به ولايت فقيه بايد اجرا شود توجه نمايند. و وصيّت من به ملت شريف آن است كه در تمام انتخابات چه انتخاب رييس جمهور و چه نمايندگان مجلس شوراى اسلامى و چه انتخاب خبرگان براى تعيين شوراى رهبرى يا رهبر در صحنه باشند و اشخاصى كه انتخاب مى كنند روى ضوابطى باشد كه اعتبار مى شود مثلا در انتخاب خبرگان براى تعيين شوراى رهبرى يا رهبر توجه كنند كه اگر مسامحه نمايند و خبرگان را روى موازين شرعيه و قانون انتخاب نكنند چه بسا كه خساراتى به اسلام و كشور وارد شود كه جبران پذير نباشد و در اين صورت همه در پيشگاه خداوند متعال مسؤ ول مى باشند. از اين قرار عدم دخالت ملت از مراجع و علماء بزرگ تا طبقه بازارى و كشاورز و كارگر و كارمند همه و همه مسؤ ول سرنوشت كشور و اسلام مى باشند چه در نسل حاضر و چه در نسل هاى آتيه ، و چه بسا كه در بعض مقاطع عدم حضور و مسامحه ، گناهى باشد كه در راءس گناهان كبيره است . ويژگى مسئولان مملكت پس علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد و الاّ كار از دست همه خارج خواهد شد و اين حقيقتى است كه بعد از مشروطه لمس نموده ايد و نموده ايم . چه هيچ علاجى بالاتر و والاتر از آن نيست كه ملت در سرتاسر كشور در كارهايى كه محوّل به اوست بر طبق ضوابط اسلامى و قانون اساسى انجام دهد و در تعيين رييس جمهور و وكلاى مجلس با طبقه تحصيل كرده متعهد و روشنفكر با اطلاع از مجارى امور و غير وابسته به كشورهاى قدرتمند استثمارگر و اشتهار به تقوى و تعهد به اسلام و جمهورى اسلامى مشورت كرده و با علماء و روحانيون باتقوى و متعهد به جمهورى اسلامى نيز مشورت نموده و توجه داشته باشند رييس جمهور و وكلاى مجلس از طبقه اى باشند كه محروميت و مظلوميت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فكر رفاه آنان باشند نه از سرمايه داران و زمين خواران و صدرنشينان مرفّه و غرق در لذّات و شهوات كه تلخى محروميت و رنج گرسنگان و پابرهنه گان را نمى توانند بفهمند. و بايد بدانيم كه اگر رييس جمهور و نمايندگان مجلس شايسته و متعهد به اسلام و دلسوز براى كشور و ملت باشند بسيارى از مشكلات پيش نمى آيد و مشكلاتى اگر باشد رفع مى شود و همين معنى در انتخاب خبرگان براى تعيين شوراى رهبرى يا رهبر با ويژگى خاص بايد در نظر گرفته شود كه اگر خبرگان كه با انتخاب ملت تعيين مى شوند از روى كمال دقت و با مشورت با مراجع عظام هر عصر و علماء بزرگ سرتاسر كشور و متديّنين و دانشمندان متعهد به مجلس خبرگان بروند بسيارى از مهمّات و مشكلات به واسطه تعيين شايسته ترين و متعهدترين شخصيتها براى رهبرى يا شوراى رهبرى پيش نخواهد آمد، يا با شايستگى رفع خواهد شد. و با نظر به اصل يكصدونهم و يكصدودهم قانون اساسى ، وظيفه سنگين ملت در تعيين خبرگان و نمايندگان در تعيين رهبر يا شوراى رهبرى روشن خواهد شد كه اندك مسامحه در انتخاب ، چه آسيبى به اسلام و كشور و جمهورى اسلامى وارد خواهد كرد كه احتمال آن كه در سطح بالايى از اهميت است براى آنان تكليف الهى ايجاد مى كند. رسالت رهبر يا شوراى رهبرى و وصيّت اينجانب به رهبر و شوراى رهبرى در اين عصر كه عصر تهاجم ابرقدرتها و وابستگان به آنان در داخل و خارج كشور به جمهورى اسلامى و در حقيقت به اسلام است در پوشش جمهورى اسلامى و در عصرهاى آينده آن است كه خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهورى اسلامى و محرومان و مستضعفان بنمايند و گمان ننمايند كه رهبرى فى نفسه براى آنان تحفه اى است و مقام والايى ، بلكه وظيفه سنگين و خطرناكى است كه لغزش در آن اگر خداى نخواسته با هواى نفس باشد ننگ ابدى در اين دنيا و آتش غضب خداى قهار در جهان ديگر در پى دارد از خداوند منّان هادى با تضرّع و ابتهال مى خواهم كه ما و شما را از اين امتحان خطرناك با روى سفيد در حضرت خود بپذيرد و نجات دهد و اين خطر قدرى خفيف تر براى رؤ ساء جمهور حال و آينده و دولتها و دست اندركاران به حسب درجات در مسئووليّتها نيز هست كه بايد خداى متعال را حاضر و ناظر و خود را در محضر مبارك او بدانند. خداوند متعال راهگشاى آنان باشد. قضا و عدالت اسلامى ح : از مهمات امور، مسئله قضاوت است كه سروكار آن با جان و مال و ناموس مردم است . وصيّت اينجانب به رهبر و شوراى رهبرى آن است كه در تعيين عالى ترين مقام قضايى كه در عهده دارند كوشش كنند كه اشخاص متعهد سابقه دار و صاحب نظر در امور شرعى و اسلامى و در سياست را نصب نمايند و از شوراى عالى قضايى مى خواهم امر قضاوت را كه در رژيم سابق به وضع اسفناك و غم انگيزى در آمده بود با جديّت سروسامان دهند و دست كسانى كه با جان و مال مردم بازى مى كنند و آنچه نزد آنان مطرح نيست عدالت اسلامى است از اين كرسى پراهميت كوتاه كنند و با پشتكار و جديّت به تدريج دادگسترى را متحوّل نمايند و قضات داراى شرايطى كه انشاءاللّه با جديّت حوزه هاى علميه مخصوصا حوزه مباركه علميه قم تربيت و تعليم مى شوند و معرّفى مى گردند به جاى قضاتى كه شرايط مقرّره اسلامى را ندارند نصب گردند كه انشاءاللّه تعالى به زودى قضاوت اسلامى در سراسر كشور جريان پيدا كند. و به قضات محترم در عصر حاضر و اعصار آينده وصيّت مى كنم كه با در نظر گرفتن احاديثى كه از معصومين صلوات اللّه عليهم در اهميت قضا و خطر عظيمى كه قضاوت دارد و توجه و نظر به آنچه درباره قضاوت به غير حق وارد شده است اين امر خطير را تصدى نمايند و نگذارند اين مقام به غير اهلش سپرده شود و كسانى كه اهل هستند از تصدى اين امر سرباز نزنند و به اشخاص غير اهل ميدان ندهند و بدانند كه همانطور كه خطر اين مقام بزرگ است اجر و فضل و ثواب آن نيز بزرگ است و مى دانند كه تصدى قضا براى اهلش واجب كفايى است . خطر نفوذ افراد منحرف در حوزه هاى علميه ط: وصيّت اينجانب به حوزه هاى مقدّسه علميّه آن است كه كرارا عرض نموده ام كه در اين زمان كه مخالفين اسلام و جمهورى اسلامى كمر به براندازى اسلام بسته اند و از هر راه ممكن براى اين مقصد شيطانى كوشش مى نمايند و يكى از راههاى با اهميت براى مقصد شوم آنان و خطرناك براى اسلام و حوزه هاى اسلامى نفوذ دادن افراد منحرف و تبهكار در حوزه هاى علميّه است كه خطر بزرگ كوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه ها با اعمال ناشايسته و اخلاق و روش انحرافى است و خطر بسيار عظيم آن در درازمدت به مقامات بالا رسيدن يك يا چند نفر شيّاد كه با آگاهى بر علوم اسلامى و جازدن خود را در بين توده ها و قشرهاى مردم پاكدل و علاقه مند نمودن آنان را به خويش و ضربه مهلك زدن به حوزه هاى اسلامى و اسلام عزيز و كشور در موقع مناسب مى باشد. و مى دانيم كه قدرتهاى بزرگ چپاولگر در ميان جامعه ها افرادى به صورتهاى مختلف از ملى گراها و روشنفكران مصنوعى و روحانى نمايان كه اگر مجال يابند از همه پرخطرتر و آسيب رسان ترند ذخيره دارند كه گاهى سى - چهل سال با مشى اسلامى و مقدّس مآبى يا پان ايرانيسم و وطن پرستى و حيله هاى ديگر با صبر و بردبارى در ميان ملتها زيست مى كنند و در موقع مناسب ماءموريت خود را انجام مى دهند. و ملت عزيز ما در اين مدت كوتاه پس از پيروزى انقلاب نمونه هايى از قبيل مجاهد خلق و فدايى خلق و توده ايها و ديگر عناوين ديده اند و لازم است همه با هشيارى اين قسم توطئه را خنثى نمايند و از همه لازم تر حوزه هاى علميّه است كه تنظيم و تصفيه آن با مدرّسين محترم و افاضل سابقه دار است با تاءييد مراجع وقت . و شايد تز نظم در بى نظمى است از القائات شوم همين نقشه ريزان و توطئه گران باشد. ضرورت نظام دادن به حوزه ها در هر صورت وصيّت اينجانب آن است كه در همه اعصار خصوصا در عصر حاضر كه نقشه ها و توطئه ها سرعت و قوت گرفته است ، قيام براى نظام دادن به حوزه ها لازم و ضرورى است كه علماء و مدرسين و افاضل عظيم الشاءن صرف وقت نموده و با برنامه دقيق صحيح حوزه ها را و خصوصا حوزه علميّه قم و ساير حوزه هاى بزرگ و بااهميّت را در اين مقطع از زمان از آسيب حفظ نمايند و لازم است علماء و مدرسين محترم نگذارند در درسهايى كه مربوط به فقاهت است و حوزه هاى فقهى و اصولى از طريقه مشايخ معظم كه تنها راه براى حفظ فقه اسلامى است منحرف شوند و كوشش نمايند كه هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتكار و تحقيق ها افزوده شود و فقه سنّتى كه ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن اركان تحقيق و تدقيق است محفوظ بماند و تحقيقات بر تحقيقات اضافه گردد و البته در رشته هاى ديگر علوم به مناسبت احتياجات كشور و اسلام برنامه هايى تهيه خواهد شد و رجالى در آن رشته تربيت بايد شود و از بالاترين و والاترين حوزه هايى كه لازم است به طور همگانى مورد تعليم و تعلّم قرار گيرد، علوم معنوى اسلامى (است ) از قبيل علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك الى اللّه رزقنا اللّه و اياكم ، كه جهاد اكبر مى باشد. خطر مجريان غيرصالح در قوه مجريه ى : از امورى كه اصلاح و تصفيه و مراقبت از آن لازم است قوّه اجرائيه است گاهى ممكن است كه قوانين مترقى و مفيد به حال جامعه از مجلس بگذرد و شوراى نگهبان آن را تنفيذ كند و وزير مسؤ ول هم ابلاغ نمايد لكن به دست مجريان غير صالح كه افتاد آن را مسخ كنند و برخلاف مقررات يا با كاغذبازى ها يا پيچ وخمها كه به آن عادت كرده اند يا عمدا براى نگران نمودن مردم عمل كنند كه به تدريج و مسامحه غائله ايجاد مى كند. وصيّت اينجانب به وزراء مسؤ ول در عصر حاضر و در عصرهاى ديگر آن است كه علاوه بر آنكه شماها و كارمندان وزارتخانه ها بودجه اى كه از آن ارتزاق مى كنيد مال ملت ، و بايد همه خدمتگزار ملت و خصوصا مستضعفان باشيد و ايجاد زحمت براى مردم و مخالف وظيفه عمل كردن حرام و خداى نخواسته گاهى موجب غضب الهى مى شود، همه شما به پشتيبانى ملت احتياج داريد. با پشتيبانى مردم خصوصا طبقات محروم بود كه پيروزى حاصل شد و دست ستم شاهى از كشور و ذخاير آن كوتاه گرديد و اگر روزى از پشتيبانى آنان محروم شويد شماها كنار گذاشته مى شويد و همچون رژيم شاهنشاهى ستمكار به جاى شما ستم پيشگان پستها را اشغال مى نمايند بنابراين حقيقت ملموس بايد كوشش در جلب نظر ملت بنماييد و از رفتار غير اسلامى انسانى احتراز نماييد و در همين انگيزه به وزراء كشور در طول تاريخ آينده توصيه مى كنم كه در انتخاب استاندارها دقت كنند اشخاص لايق ، متديّن ، متعهّد، عاقل و سازگار با مردم انتخاب نمايند تا آرامش در كشور هرچه بيشتر حكمفرما باشد. ضرورت طاغوت زدايى در سفارتخانه ها و بايد دانست كه گرچه تمام وزيران وزارتخانه ها مسئوليت در اسلامى كردن و تنظيم امور محل مسؤ وليت خود دارند لكن بعضى از آنها ويژگى خاص دارند، مثل وزارت خارجه كه مسؤ وليت سفارتخانه ها را در خارج از كشور دارند. اينجانب از ابتداء پيروزى به وزراء خارجه راجع به طاغوت زدگى سفارتخانه ها و تحوّل آنها به سفارتخانه هاى مناسب با جمهورى اسلامى توصيه هايى نمودم ، لكن بعض آنان يا نخواستند يا نتوانستند عمل مثبتى انجام دهند و اكنون كه سه سال از پيروزى مى گذرد اگرچه وزير خارجه كنونى اقدام به اين امر نموده است و اميد است با پشتكار و صرف وقت اين امر مهم انجام گيرد و وصيّت من به وزراء خارجه در اين زمان و زمانهاى بعد آن است كه مسؤ وليت شما بسيار زياد است چه در اصلاح و تحوّل وزارتخانه و سفارتخانه ها و چه در سياست خارجى حفظ استقلال و منافع كشور و روابط حسنه با دولتهايى كه قصد دخالت در امور كشور ما را ندارند و از هر امرى كه شائبه وابستگى با همه ابعادى كه دارد به طور قاطع احتراز نماييد و بايد بدانيد كه وابستگى در بعض امور هرچند ممكن است ظاهر فريبنده اى داشته باشد يا منفعت و فائده اى در حال داشته باشد لكن در نتيجه ، ريشه كشور را به تباهى خواهد كشيد و كوشش داشته باشيد در بهتر كردن روابط با كشورهاى اسلامى و در بيدار كردن دولتمردان و دعوت به وحدت و اتحاد كنيد كه خداوند با شما است . و وصيّت من به ملتهاى كشورهاى اسلامى است كه انتظار نداشته باشيد كه از خارج كسى به شما در رسيدن به هدف كه آن اسلام و پياده كردن احكام اسلام است كمك كند خود بايد به اين امر حياتى كه آزادى و استقلال را تحقق مى بخشد قيام كنيد و علماء اعلام و خطباء محترم كشورهاى اسلامى دولتها را دعوت كنند كه از وابستگى به قدرتهاى بزرگ خارجى خود را رها كنند و با ملت خود تفاهم كنند در اين صورت پيروزى را در آغوش خواهند كشيد و نيز ملتها را دعوت به وحدت كنند و از نژادپرستى كه مخالف دستور اسلام است بپرهيزند و با برادران ايمانى خود در هر كشورى و با هر نژادى كه هستند دست برادرى دهند كه اسلام بزرگ آنان را برادر خوانده و اگر اين برادرى ايمانى با همت دولتها و ملتها و با تاءييد خداوند متعال روزى تحقّق يابد، خواهيد ديد كه بزرگترين قدرت جهان را مسلمين تشكيل مى دهند. به اميد روزى كه با خواست پروردگار عالم اين برادرى و برابرى حاصل شود. نقش تبليغات و وظيفه وزارت ارشاد اسلامى و وصيّت اينجانب به وزارت ارشاد در همه اعصار خصوصا عصر حاضر كه ويژگى خاصى دارد آن است كه براى تبليغ حق مقابل باطل و ارائه چهره حقيقى جمهورى اسلامى كوشش كنند. ما اكنون در اين زمان كه دست ابرقدرتها را از كشور خود كوتاه كرديم مورد تهاجم تبليغاتى تمام رسانه هاى گروهى وابسته به قدرتهاى بزرگ هستيم . چه دروغها و تهمت ها كه گويندگان و نويسندگان وابسته به ابرقدرتها به اين جمهورى اسلامى نوپا نزده و نمى زنند مع الا سف اكثر دولتهاى منطقه اسلامى كه به حكم اسلام بايد دست اخوّت به ما دهند به عداوت با ما و اسلام برخاسته اند و همه در خدمت جهان خواران از هر طرف به ما هجوم آورده اند و قدرت تبليغاتى ما بسيار ضعيف و ناتوان است و مى دانيد كه امروز جهان روى تبليغات مى چرخد و با كمال تاءسف ، نويسندگان به اصطلاح روشنفكر كه به سوى يكى از دو قطب گرايش دارند به جاى آنكه در فكر استقلال و آزادى كشور و ملت خود باشند خودخواهى ها و فرصت طلبى ها و انحصارجويى ها به آنان مجال نمى دهد كه لحظه اى تفكر نمايند و مصالح كشور و ملت خود را در نظر بگيرند و مقايسه بين آزادى و استقلال را در اين جمهورى با رژيم ستمگر سابق نمايند و زندگى شرافتمندانه ارزنده را تواءم با بعض آنچه را كه از دست داده اند كه رفاه و عيش زدگى است ، با آنچه از رژيم ستم شاهى دريافت مى كردند تواءم با وابستگى و نوكرمآبى و ثناجويى و مدّاحى از جرثومه هاى فساد و معادن ظلم و فحشاء بسنجند و از تهمتها و نارواها به اين جمهورى تازه تولد يافته دست بكشند و با ملت و دولت در صف واحد بر ضد طاغوتيان و ستم پيشگان زبان ها و قلمها را به كار بگيرند. و مسئله تبليغ تنها به عهده وزارت ارشاد نيست بلكه وظيفه همه دانشمندان و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان است . بايد وزارت خارجه كوشش كند تا سفارتخانه ها نشريات تبليغى داشته باشند و چهره نورانى اسلام را براى جهانيان روشن نمايند كه اگر اين چهره با آن جمال جميل كه قرآن و سنّت در همه ابعاد به آن دعوت كرده از زير نقاب مخالفان اسلام و كج فهمى هاى دوستان خودنمايى نمايد اسلام جهان گير خواهد شد و پرچم پرافتخار آن در همه جا به اهتزاز خواهد آمد. چه مصيبت بار و غم انگيز است كه مسلمانان متاعى دارند كه از صدر عالم تا نهايت آن نظير ندارد. نتوانسته اند اين گوهر گران بها را كه هر انسانى به فطرت آزاد خود طالب آن است عرضه كنند بلكه خود نيز از آن غافل و به آن جاهلند و گاهى از آن فراريند. نقش مخرب مراكز تعليم و تربيت غيراسلامى ك : از امور بسيار با اهميت و سرنوشت ساز مسئله مراكز تعليم و تربيت از كودكستانها تا دانشگاهها است كه به واسطه اهميت فوق العاده اش تكرار نموده و با اشاره مى گذرم . بايد ملت غارت شده بدانند كه در نيم قرن اخير آنچه به ايران و اسلام ضربه مهلك زده است قسمت عمده اش از دانشگاهها بوده است . اگر دانشگاهها و مراكز تعليم و تربيت ديگر با برنامه هاى اسلامى و ملى در راه منافع كشور به تعليم و تهذيب و تربيت كودكان و نوجوانان و جوانان جريان داشتند، هرگز ميهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن آمريكا و شوروى فرو نمى رفت و هرگز قراردادهاى خانه خراب كن بر ملت محروم غارت زده تحميل نمى شد و هرگز پاى مستشاران خارجى به ايران باز نمى شد و هرگز ذخاير ايران و طلاى سياه اين ملت رنج ديده در جيب قدرتهاى شيطانى ريخته نمى شد و هرگز دودمان پهلوى و وابسته هاى به آن اموال ملت را نمى توانستند به غارت ببرند و در خارج و داخل پاركها و ويلاها بر روى اجساد مظلومان بنا كنند و بانكهاى خارج را از دسترنج اين مظلومان پركنند و صرف عيّاشى و هرزگى خود و بستگان خود نمايند. اگر مجلس و دولت و قوه قضائيه و ساير ارگانها از دانشگاههاى اسلامى و ملى سرچشمه مى گرفت ملت ما امروز گرفتار مشكلات خانه برانداز نبود و اگر شخصيتهاى پاكدامن با گرايش اسلامى و ملى به معناى صحيحش ، نه آنچه امروز در مقابل اسلام عرض اندام مى كند از دانشگاهها به مراكز قواى سه گانه راه مى يافت ، امروز ما غير امروز و ميهن ما غير اين ميهن و محرومان ما از قيد محروميت رها و بساط ظلم و ستمشاهى و مراكز فحشاء و اعتياد و عشرتكده ها كه هريك براى تباه نمودن نسل جوان فعّال ارزنده كافى بود درهم پيچيده و اين ارث كشور برباد ده و انسان برانداز به ملت نرسيده بود. دانشگاهها اگر اسلامى انسانى ملى بود مى توانست صدها و هزارها مدرّس به جامعه تحويل دهد لكن چه غم انگيز و اسف بار است كه دانشگاهها و دبيرستانها به دست كسانى اداره مى شد و عزيزان ما به دست كسانى تعليم و تربيت مى ديدند كه جز اقليت مظلوم محرومى همه از غرب زدگان و شرق زدگان با برنامه و نقشه ديكته شده در دانشگاهها كرسى داشتند و ناچار جوانان عزيز و مظلوم ما در دامن اين گرگان وابسته به ابرقدرتها بزرگ شده و به كرسيهاى قانونگذارى و حكومت و قضاوت تكيه مى كردند و بر وفق دستور آنان يعنى رژيم ستمگر پهلوى عمل مى كردند اكنون به حمداللّه تعالى دانشگاه از چنگال جنايتكاران خارج شده و بر ملت و دولت جمهورى اسلامى است در همه اعصار كه نگذارند عناصر فاسد داراى مكتبهاى انحرافى يا گرايش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و ساير مراكز تعليم و تربيت نفوذ كنند و از قدم اول جلوگيرى نمايند تا مشكلى پيش نيايد و اختيار از دست نرود. و وصيّت اينجانب به جوانان عزيز دانشسراها و دبيرستانها و دانشگاهها آن است كه خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قيام نمايند تا استقلال و آزادى خود و كشور و ملّت خودشان مصون باشد. لزوم توجه خاص به قواى مسلح ل : قواى مسلح از ارتش و سپاه و ژاندارمرى و شهربانى تا كميته ها و بسيج و عشاير ويژگى خاص دارند اينان كه بازوان قوى و قدرتمند جمهورى اسلامى مى باشند و نگهبان سرحدّات و راهها و شهرها و روستاها و بالاخره نگهداران امنيت و آرام بخشان به ملت مى باشند، مى بايست مورد توجه خاص ملت و دولت و مجلس باشند و لازم است توجه داشته باشند كه در دنيا آنچه كه مورد بهره بردارى براى قدرتهاى بزرگ و سياستهاى مخرّب بيشتر از هر چيز و هر گروهى است ، قواى مسلح است . قواى مسلح است كه با بازيهاى سياسى ، كودتاها و تغيير حكومتها و رژيمها به دست آنان واقع مى شود و سودجويان دغل بعض سران آنان را مى خرند و با دست آنان و توطئه هاى فرماندهان بازى خورده كشورها را به دست مى گيرند و ملتهاى مظلوم را تحت سلطه قرار داده و استقلال و آزادى را از كشورها سلب مى كنند و اگر فرماندهان پاكدامن متصدى امر باشند هرگز براى دشمنان كشورها امكان كودتا يا اشغال يك كشور پيش نمى آيد و يا اگر احيانا پيش آيد به دست فرماندهان متعهد شكسته و ناكام خواهد ماند. و در ايران نيز كه اين معجزه عصر به دست ملت انجام گرفت ، قواى مسلح متعهد و فرماندهان پاك و ميهن دوست سهم به سزايى داشتند و امروز كه جنگ لعنتى و تحميلى صدّام تكريتى به امر و كمك آمريكا و ساير قدرتها پس از نزديك به دو سال با شكست سياسى و نظامى ارتش متجاوز بعث و پشتيبانان قدرتمند و وابستگان به آنان روبرو است باز قواى مسلح نظامى و انتظامى و سپاهى و مردمى با پشتيبانى بى دريغ ملت در جبهه ها و پشت جبهه ها اين افتخار بزرگ را آفريدند و ايران را سرافراز نمودند و نيز شرارتها و توطئه هاى داخلى را كه به دست عروسكهاى وابسته به غرب و شرق براى براندازى جمهورى اسلامى بسيج شده بودند با دست توانا: جوانان كميته ها و پاسداران بسيج و شهربانى و با كمك ملت غيرتمند درهم شكسته شد. و همين جوانان فداكار عزيزند كه شبها بيدارند تا خانواده ها با آرامش استراحت كنند. خدايشان يار و مددكار باد. ضرورت اجتناب قواى مسلح از حزب گرايى پس وصيّت برادرانه من در اين قدمهاى آخرين عمر بر قواى مسلح به طور عموم آن است كه اى عزيزان كه به اسلام عشق مى ورزيد و با عشق لقاء اللّه به فداكارى در جبهه ها و در سطح كشور به كار ارزشمند خود ادامه مى دهيد بيدار باشيد و هشيار كه بازيگران سياسى و سياستمداران حرفه اى غرب و شرق زده و دستهاى مرموز جنايتكاران پشت پرده لبه تيز سلاح خيانت و جنايت كارشان از هر سو و بيشتر از هر گروه متوجه به شما عزيزان است و مى خواهند از شما عزيزان كه با جانفشانى خود انقلاب را پيروز نموديد و اسلام را زنده كرديد بهره گيرى كرده و جمهورى اسلامى را براندازند و شما را با اسم اسلام و خدمت به ميهن و ملت از اسلام و ملت جدا كرده به دامن يكى از دو قطب جهانخوار بيندازند و بر زحمات و فداكاريهاى شما با حيله هاى سياسى و ظاهرهاى به صورت اسلامى و ملى خط بطلان بكشند. وصيّت اكيد من به قواى مسلح آن است كه همانطور كه از مقررات نظام ، عدم دخول نظامى در احزاب و گروهها و جبهه ها است به آن عمل نمايند و قواى مسلح مطلقا چه نظامى و انتظامى و پاسدار و بسيج و غير اينها در هيچ حزب و گروهى وارد نشده و خود را از بازيهاى سياسى دور نگهدارند. در اين صورت مى توانند قدرت نظامى خود را حفظ و از اختلافات درون گروهى مصون باشند و بر فرماندهان لازم است كه افراد تحت فرمان خود را از ورود در احزاب منع نمايند و چون انقلاب از همه ملت و حفظ آن بر همگان است ، دولت و ملت و شوراى دفاع و مجلس شوراى اسلامى وظيفه شرعى و ميهنى آنان است كه اگر قواى مسلح چه فرماندهان و طبقات بالا و چه طبقات بعد بر خلاف مصالح اسلام و كشور بخواهند عملى انجام دهند يا در احزاب وارد شوند كه بى اشكال به تباهى كشيده مى شوند و يا در بازيهاى سياسى وارد شوند، از قدم اول با آن مخالفت كنند و بر رهبر و شوراى رهبرى است كه با قاطعيت از اين امر جلوگيرى نمايد تا كشور از آسيب در امان باشد. احتياج صنعتى و لزوم عدم وابستگى به قدرتهاى خارجى و من به همه نيروهاى مسلح در اين پايان زندگى خاكى وصيّت مشفقانه مى كنم كه از اسلام كه يگانه مكتب استقلال و آزادى خواهى است و خداوند متعال همه را با نور هدايت آن به مقام والاى انسانى دعوت مى كند چنانچه امروز وفاداريد در وفادارى استقامت كنيد كه شما را و كشور و ملت شما را از ننگ وابستگيها و پيوستگيها به قدرتهايى كه همه شما را جز براى بردگى خويش نمى خواهند و كشور و ملت عزيزتان را عقب مانده و بازار مصرف و زير بار ننگين ستم پذيرى نگه مى دارند نجات مى دهد و زندگى انسانى شرافتمندانه را ولو با مشكلات بر زندگانى ننگين بردگى اجانب ولو با رفاه حيوانى ترجيح دهيد و بدانيد مادام كه در احتياجات صنايع پيشرفته ، دست خود را پيش ديگران دراز كنيد و به دريوزگى عمر را بگذرانيد قدرت ابتكار و پيشرفت در اختراعات در شما شكوفا نخواهد شد. و به خوبى و عينيّت ديديد كه در اين مدت كوتاه پس از تحريم اقتصادى همانها كه از ساختن هرچيز خود را عاجز مى ديدند و از راه انداختن كارخانه ها آنان را ماءيوس مى نمودند افكار خود را به كار بستند و بسيارى از احتياجات ارتش و كارخانه ها را خود رفع نمودند. و اين جنگ و تحريم اقتصادى و اخراج كارشناسان خارجى ، تحفه اى الهى بود كه ما از آن غافل بوديم . اكنون اگر دولت و ارتش كالاهاى جهانخواران را خود تحريم كنند و به كوشش و سعى در راه ابتكار بيفزايند اميد است كه كشور خودكفا شود و از دريوزگى از دشمن نجات يابد. و هم در اينجا بايد بيفزايم كه احتياج ما پس از اين همه عقب ماندگى مصنوعى به صنعتهاى بزرگ كشورهاى خارجى حقيقتى است انكارناپذير، و اين به آن معنى نيست كه ما بايد در علوم پيشرفته به يكى از دو قطب وابسته شويم . دولت و ارتش بايد كوشش كنند كه دانشجويان متعهد را در كشورهايى كه صنايع بزرگ پيشرفته را دارند و استعمار و استثمارگر نيستند بفرستند و از فرستادن به آمريكا و شوروى و كشورهاى ديگر كه در مسير اين دو قطب هستند احتراز كنند، مگر انشاءاللّه روزى برسد كه اين دو قدرت به اشتباه خود پى ببرند و در مسير انسانيّت و انسان دوستى و احترام به حقوق ديگران واقع شوند يا انشاءاللّه مستضعفان جهان و ملتهاى بيدار و مسلمانان متعهد آنان را به جاى خود نشانند.به اميد چنين روزى . وظيفه رسانه هاى جمعى در عصر حاضر م : راديو و تلويزيون و مطبوعات و سينماها و تئاترها از ابزارهاى مؤ ثّر تباهى و تخدير ملتها، خصوصا نسل جوان بوده است . در اين صدسال اخير به ويژه نيمه دوم آن چه نقشه هاى بزرگى از اين ابزار چه در تبليغ ضد اسلام و ضد روحانيت خدمتگزار و چه در تبليغ استعمارگران غرب و شرق كشيده شد و از آنها براى درست كردن بازار كالاها خصوصا تجمّلى و تزئينى از هر قماش ، از تقليد در ساختمانها و تزئينات و تجمّلات آنها و تقليد در اجناس نوشيدنى و پوشيدنى و در فرم آنها استفاده كردند به طورى كه افتخار بزرگ فرنگى مآب بودن در تمام شئون زندگى از رفتار و گفتار و پوشش و فرم آن به ويژه در خانمهاى مرفّه يا نيمه مرفّه بود و در آداب معاشرت و كيفيت حرف زدن و به كار بردن لغات غربى در گفتار و نوشتار به صورتى بود كه فهم آن براى بيشتر مردم غير ممكن و براى هم رديفان نيز مشكل مى نمود. فيلمهاى تلويزيون از فرآورده هاى غرب يا شرق بود كه طبقه جوان زن و مرد را از مسير عادى زندگى و كار و صنعت و توليد و دانش منحرف و به سوى بى خبرى از خويش و شخصيت خود و يا بدبينى و بدگمانى به همه چيز خود و كشور خود حتى فرهنگ و ادب و مآثر پرارزشى كه بسيارى از آن با دست خيانتكار سودجويان ، به كتابخانه ها و موزه هاى غرب و شرق منتقل گرديده است . مجله ها با مقاله ها و عكسهاى افتضاح بار و اسف انگيز و روزنامه ها با مسابقات در مقالات ضد فرهنگى خويش و ضد اسلامى با افتخار مردم به ويژه طبقه جوان مؤ ثّر را به سوى غرب يا شرق هدايت مى كردند. اضافه كنيد بر آن تبليغ دامنه دار در ترويج مراكز فساد و عشرتكده ها و مراكز قمار و لاتار و مغازه هاى فروش كالاهاى تجمّلاتى و اسباب آرايش و بازيها و مشروبات الكلى به ويژه آنچه از غرب وارد مى شد و در مقابل صدور نفت و گاز و مخازن ديگر، عروسكها و اسباب بازيها و كالاهاى تجمّلى وارد مى شد و صدها چيزهايى كه امثال من از آنها بى اطلاع هستيم و اگر خداى نخواسته عمر رژيم سرسپرده و خانمان برانداز پهلوى ادامه پيدا مى كرد چيزى نمى گذشت كه جوانان برومند ما اين فرزندان اسلام و ميهن كه چشم اميد ملت به آنها است با انواع دسيسه ها و نقشه هاى شيطانى به دست رژيم فاسد و رسانه هاى گروهى و روشنفكران غرب و شرق گرا از دست ملت و دامن اسلام رخت برمى بستند يا جوانى خود را در مراكز فساد تباه مى كردند و يا به خدمت قدرتهاى جهانخوار درآمده و كشور را به تباهى مى كشاندند. خداوند متعال به ما و آنان منّت گذاشت و همه را از شرّ مفسدين و غارتگران نجات داد. اكنون وصيّت من به مجلس شوراى اسلامى در حال و آينده و رييس جمهور و رؤ ساى جمهور ما بعد و به شوراى نگهبان و شوراى قضايى و دولت در هر زمان آن است كه نگذارند اين دستگاههاى خبرى و مطبوعات و مجله ها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند و بايد همه بدانيم كه آزادى به شكل غربى آن كه موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى شود از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانيها و كتب و مجلات برخلاف اسلام و عفّت عمومى و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيرى از آنها واجب است و از آزاديهاى مخرّب بايد جلوگيرى شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملت و كشور اسلامى و مخالف با حيثيّت جمهورى اسلامى است ، به طور قاطع اگر جلوگيرى نشود همه مسؤ ول مى باشند و مردم و جوانان حزب اللهى اگر برخورد به يكى از امور مذكور نمودند به دستگاههاى مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهى نمودند خودشان مكلّف به جلوگيرى هستند. خداوند تعالى مددكار همه باشد. نصيحت و وصيتى به گروه ها و گروهك ها ن : نصيحت و وصيّت من به گروهها و گروهكها و اشخاصى كه در ضديّت با ملت و جمهورى اسلامى و اسلام فعاليت مى كنند، اول به سران آنان در خارج و داخل ، آن است كه تجربه طولانى به هر راهى كه اقدام كرديد و به هر توطئه اى كه دست زديد و به هر كشور و مقامى كه توسّل پيدا كرديد، به شماها كه خود را عالم و عاقل مى دانيد بايد آموخته باشد كه مسير يك ملّت فداكار را نمى شود با دست زدن به ترور و انفجار و بمب و دروغ پردازيهاى بى سروپا و غير حساب شده منحرف كرد و هرگز هيچ حكومت و دولتى را نمى توان با اين شيوه هاى غير انسانى و غير منطقى ساقط نمود، به ويژه ملتى مثل ايران را كه از بچه هاى خردسالش تا پيرزنها و پيرمردهاى بزرگ سالش ، در راه هدف و جمهورى اسلامى و قرآن و مذهب جانفشانى و فداكارى مى كنند. شماها كه مى دانيد (و اگر ندانيد بسيار ساده لوحانه فكر مى كنيد) كه ملت با شما نيست و ارتش با شماها دشمن است و اگر فرض بكنيد با شما بودند و دوست شما بودند، حركات ناشيانه شما و جناياتى كه با تحريك شما رخ داد آنان را از شما جدا كرد و جز دشمن تراشى كار ديگرى نتوانستيد بكنيد. من وصيّت خيرخواهانه در اين آخر عمر به شما مى كنم كه اوّلا با اين ملت طاغوت زده رنج كشيده كه پس از دو هزاروپانصد سال ستمشاهى با فدا دادن بهترين فرزندان و جوانانش خود را از زير بار ستم جنايتكارانى همچون رژيم پهلوى و جهانخواران شرق و غرب نجات داده به جنگ و ستيز برخاسته ايد چطور وجدان يك انسان هرچه پليد باشد راضى مى شود براى احتمال رسيدن به يك مقام با ميهن خود و ملت خود اينگونه رفتار كند و به كوچك و بزرگ آنها رحم نكند. من به شما نصيحت مى كنم دست از اين كارهاى بى فايده و غير عاقلانه برداريد و گول جهانخواران را نخوريد و در هرجا هستيد اگر به جنايتى دست نزديد به ميهن خود و دامن اسلام برگرديد و توبه كنيد كه خداوند ارحم الراحمين است و جمهورى اسلامى و ملت از شما انشاءاللّه مى گذرند و اگر دست به جنايتى زديد كه حكم خداوند تكليف شما را معيّن كرده ، باز از نيمه راه برگشته و توبه كنيد و اگر شهامت داريد تن به مجازات داده و با اين عمل خود را از عذاب اليم خداوند نجات دهيد و الاّ در هرجا هستيد عمر خود را بيش از اين هدر ندهيد و به كار ديگر مشغول شويد كه صلاح در آن است . نصيحتى مشفقانه به هواداران گروهك ها و بعد به هواداران داخلى و خارجى آنان وصيّت مى كنم كه با چه انگيزه جوانى خود را براى آنان كه اكنون ثابت است كه براى قدرتمندان جهان خوار خدمت مى كنند و از نقشه هاى آنها پيروى مى كنند و ندانسته به دام آنها افتاده اند به هدر مى دهيد؟ و با ملت خود در راه چه كسى جفا مى كنيد؟ شما بازى خوردگان دست آنها هستيد و اگر در ايران هستيد به عيان مشاهده مى كنيد كه توده هاى ميليونى به جمهورى اسلامى وفادار و براى آن فداكارند و به عيان مى بينيد كه حكومت و رژيم فعلى با جان و دل در خدمت خلق و مستمندان هستند و آنان كه به دروغ ادعاى خلقى بودن و مجاهد و فدايى براى خلق مى كنند، با خلق خدا به دشمنى برخاسته و شما پسران و دختران ساده دل را براى مقاصد خود و مقاصد يكى از دو قطب قدرت جهانخوار به بازى گرفته و خود يا در خارج در آغوش يكى از دو قطب جنايتكار به خوشگذرانى مشغول و يا در داخل به خانه هاى مجلل تيمى با زندگى اشرافى نظير منازل جنايتكارانى بدبخت به جنايت خود ادامه مى دهند و شما جوانان را به كام مرگ مى فرستند. نصيحت مشفقانه من به شما نوجوانان و جوانان داخل و خارج آن است كه از راه اشتباه برگرديد و با محرومين جامعه كه با جان و دل به جمهورى اسلامى خدمت مى كنند متحد شويد و براى ايران مستقل و آزاد فعاليت نماييد تا كشور و ملت از شرّ مخالفين نجات پيدا كند و همه با هم به زندگى شرافتمندانه ادامه دهيد. تا چه وقت و براى چه گوش به فرمان اشخاصى هستيد كه جز به نفع شخصى خود فكر نمى كنند و در آغوش و پناه ابرقدرتها با ملت خود در ستيز هستند و شما را فداى مقاصد شوم و قدرت طلبى خويش مى نمايند؟ شما در اين سالهاى پيروزى انقلاب ديديد كه ادّعاهاى آنان با رفتار و عملشان مخالف است و ادّعاها فقط براى فريب جوانان صاف دل است و مى دانيد كه شما قدرتى در مقابل سيل خروشان ملت نداريد و كارهايتان جز به ضرر خودتان و تباهى عمرتان نتيجه اى ندارد، من تكليف خود را كه هدايت است ادا كردم و اميد است به اين نصيحت كه پس از مرگ من به شما مى رسد و شائبه قدرت طلبى در آن نيست گوش فرا دهيد و خود را از عذاب اليم الهى نجات دهيد. خداوند منّان شما را هدايت فرمايد و صراط مستقيم را به شما بنمايد. وصيت به چپ گرايان وصيّت من به چپ گرايان مثل كمونيستها و چريكهاى فدايى خلق و ديگر گروهها( ى ) متمايل به چپ آن است كه شماها بدون بررسى صحيح از مكتبها و مكتب اسلام نزد كسانى كه از مكتبها و خصوص اسلام اطلاع صحيح دارند با چه انگيزه خودتان را راضى كرديد به مكتبى كه امروز در دنيا شكست خورده رو آوريد و چه شده كه دل خود را به چند ايسم كه محتواى آنها پيش اهل تحقيق پوچ است خوش كرده ايد و شما را چه انگيزه وادار كرده كه مى خواهيد كشور خود را به دامن شوروى يا چين بكشيد و با ملّت خود به اسم توده دوستى به جنگ برخاسته يا به توطئه هايى براى نفع اجنبى به ضد كشور خود و توده هاى ستمديده دست زديد؟ شما مى بينيد كه از اول پيدايش كمونيسم مدعيان آن ديكتاتورترين و قدرت طلب و انحصارطلب ترين حكومتهاى جهان بوده و هستند. چه ملتهايى زير دست و پاى شوروى مدّعى طرفدار توده ها خُرد شدند و از هستى ساقط گرديدند. ملت روسيه ، مسلمانان و غير مسلمانان ، تاكنون در زير فشار ديكتاتورى حزب كمونيست دست و پا مى زنند و از هرگونه آزادى محروم و در اختناق بالاتر از اختناقهاى ديكتاتورهاى جهان به سر مى برند. استالين ، كه يكى از چهره هاى به اصطلاح درخشان حزب بود، ورود و خروجش را و تشريفات آن و اشرافيت او را ديديم . اكنون كه شما فريب خوردگان در عشق آن رژيم جان مى دهيد مردم مظلوم شوروى و ديگر اقمار او چون افغانستان از ستمگريهاى آنان جان مى سپارند و آنگاه شما كه مدّعى طرفدارى از خلق هستيد بر اين خلق محروم در هرجا كه دستتان رسيده چه جناياتى انجام داديد و با اهالى شريف آمل كه آنان را به غلط طرفدار پروپا قرص خود معرفى مى كرديد و عده بسيارى را به فريب به جنگ مردم و دولت فرستاديد و به كشتن داديد. چه جنايتها كه نكرديد. و شما طرفدار خلق محروم مى خواهيد خلق مظلوم و محروم ايران را به دست ديكتاتورى شوروى دهيد و چنين خيانتى را با سرپوش فدايى خلق و طرفدار محرومين در حال اجراء هستيد، منتهى حزب توده و رفقاى آن با توطئه و زير ماسك طرفدارى از جمهورى اسلامى و ديگر گروهها با اسلحه و ترور و انفجار. من به شما احزاب و گروهها چه آنان كه به چپ گرايى معروف گرچه بعض شواهد و قرائن دلالت دارد كه اينان كمونيست آمريكايى هستند و چه آنان كه از غرب ارتزاق مى كنند و الهام مى گيرند و چه آنها كه با اسم خودمختارى و طرفدارى از كرد و بلوچ دست به اسلحه برده و مردم محروم كردستان و ديگر جاها را از هستى ساقط نموده و مانع از خدمتهاى فرهنگى و بهداشتى و اقتصادى و بازسازى دولت جمهورى در آن استانها مى شوند، مثل حزب دموكرات و كوموله وصيّت مى كنم كه به ملت بپيوندند و تاكنون تجربه كرده اند كه كارى جز بدبخت كردن اهالى آن مناطق نكرده اند و نمى توانند بكنند، پس مصلحت خود و ملت خود و مناطق خود آن است كه با دولت تشريك مساعى نموده و از ياغى گرى و خدمت به بيگانگان و خيانت به ميهن خود دست بردارند و به ساختن كشور بپردازند و مطمئن باشند كه اسلام براى آنان هم از قطب جنايتكار غرب و هم از قطب ديكتاتور شرق بهتر است و آرزوهاى انسانى خلق را بهتر انجام مى دهد. سفارش به گروه هاى مسلمان خطاكار و وصيّت من به گروههاى مسلمان كه از روى اشتباه به غرب و احيانا به شرق تمايل نشان مى دهند و از منافقان كه اكنون خيانتشان معلوم شد گاهى طرفدارى مى كردند و به مخالفان بدخواهان اسلام از روى خطا و اشتباه گاهى لعن مى كردند و طعن مى زدند آن است كه بر سر اشتباه خود پافشارى نكنند و با شهامت اسلامى به خطاى خود اعتراف و با دولت و مجلس و ملت مظلوم براى رضاى خداوند هم صدا و هم مسير شده و اين مستضعفان تاريخ را از شرّ مستكبران نجات دهيد و كلام مرحوم مدرّس آن روحانى متعهد پاك سيرت و پاك انديشه را به خاطر بسپريد كه در مجلس افسرده آن روز گفت اكنون كه بايد از بين برويم چرا با دست خود برويم . من هم امروز به ياد آن شهيد راه خدا به شما برادران مؤ من عرض مى كنم اگر ما با دست جنايتكار آمريكا و شوروى از صفحه روزگار محو شويم و با خون سرخ شرافتمندانه با خداى خويش ملاقات كنيم ، بهتر از آن است كه در زير پرچم ارتش سرخ شرق و سياه غرب زندگى اشرافى مرفّه داشته باشيم و اين سيره و طريقه انبياء عظام و ائمه مسلمين و بزرگان دين مبين بوده است و ما بايد از آن تبعيّت كنيم و بايد به خود بباورانيم كه اگر يك ملت بخواهند بدون وابستگى ها زندگى كنند مى توانند و قدرتمندان جهان بر يك ملت نمى توانند خلاف ايده آنان را تحميل كنند. از افغانستان عبرت بايد گرفت با آنكه دولت غاصب و احزاب چپى با شوروى بوده و هستند تا كنون نتوانسته اند توده هاى مردم را سركوب نمايند. بركات استقلال علاوه بر اين اكنون ملتهاى محروم جهان بيدار شده اند و طولى نخواهد كشيد كه اين بيداريها به قيام و نهضت و انقلاب انجاميده و خود را از تحت سلطه ستمگران مستكبر نجات خواهند داد و شما مسلمانان پاى بند به ارزشهاى اسلامى مى بينيد كه جدايى و انقطاع از شرق و غرب بركات خود را دارد نشان مى دهد و مغزهاى متفكّر بومى به كار افتاده و به سوى خودكفايى پيشروى مى كند و آنچه كارشناسان خائن غربى و شرقى براى ملت ما محال جلوه مى دادند امروز به طور چشمگيرى با دست و فكر ملت انجام گرفته و انشاءاللّه تعالى در درازمدت انجام خواهد گرفت و صدافسوس كه اين انقلاب دير تحقق پيدا كرد و لااقل در اول سلطنت جابرانه كثيف محمدرضا تحقق نيافت و اگر شده بود ايران غارت زده غير از اين ايران بود. و وصيّت من به نويسندگان و گويندگان و روشنفكران و اشكال تراشان و صاحب عقدگان آن است كه به جاى آنكه وقت خود را در خلاف مسير جمهورى اسلامى صرف كنيد و هرچه توان داريد در بدبينى و بدخواهى و بدگويى از مجلس و دولت و ساير خدمتگزاران به كار بريد و با اين عمل كشور خود را به سوى ابرقدرتها سوق دهيد با خداى خود يك شب خلوت كنيد و اگر به خداوند عقيده نداريد با وجدان خود خلوت كنيد و انگيزه باطنى خود را كه بسيار مى شود خود انسانها از آن بى خبرند بررسى كنيد ببينيد آيا با كدام معيار و با چه انصاف خون اين جوانان قلم قلم شده را در جبهه ها و در شهرها ناديده مى گيريد و با ملتى كه مى خواهد از زير بار ستمگران و غارتگران خارجى و داخلى خارج شود و استقلال و آزادى را با جان خود و فرزندان عزيز خود به دست آورده و با فداكارى مى خواهد آن را حفظ كند، به جنگ اعصاب برخاسته ايد و به اختلاف انگيزى و توطئه هاى خائنانه دامن مى زنيد و راه را براى مستكبران و ستمگران باز مى كنيد. آيا بهتر نيست كه با فكر و قلم و بيان خود دولت و مجلس و ملت را راهنمايى براى حفظ ميهن خود نماييد؟ آيا سزاوار نيست كه به اين ملت مظلوم محروم كمك كنيد و با يارى خود حكومت اسلامى را استقرار دهيد؟ آيا اين مجلس و رييس جمهور و دولت و قوه قضايى را از آنچه در زمان رژيم سابق بود بدتر مى دانيد؟ آيا از ياد برده ايد ستم هايى كه آن رژيم لعنتى بر اين ملت مظلوم و بى پناه روا مى داشت ؟ آيا نمى دانيد كه كشور اسلامى در آن زمان يك پايگاه نظامى براى آمريكا بود و با آن عمل يك مستعمره مى كردند و از مجلس تا دولت و قواى نظامى در قبضه آنان بود و مستشاران و صنعتگران و متخصصان آنان با اين ملت و ذخاير آن چه مى كردند؟ آيا اشاعه فحشاء در سراسر كشور و مراكز فساد از عشرتكده ها و قمارخانه ها و ميخانه ها و مغازه هاى مشروب فروشى و سينماها و ديگر مراكز كه هريك براى تباه كردن نسل جوان عاملى بزرگ بود از خاطرتان محو شده ؟ آيا رسانه هاى گروهى و مجلات سراسر فسادانگيز و روزنامه هاى آن رژيم را به دست فراموشى سپرده ايد؟ و اكنون كه از آن بازارهاى فساد اثرى نيست براى آنكه در چند دادگاه يا چند جوان كه شايد اكثر از گروههاى منحرف نفوذ كرده و براى بدنام نمودن اسلام و جمهورى اسلامى كارهاى انحرافى انجام مى دهند و كشتن عده اى كه مفسد فى الارض هستند و قيام بر ضد اسلام و جمهورى اسلامى مى كنند شما را به فرياد درآورده و با كسانى كه با صراحت ، اسلام را محكوم مى كنند و بر ضد آن قيام مسلحانه يا قيام با قلم و زبان كه اسفناك تر از قيام مسلحانه است نموده اند پيوند مى كنيد و دست برادرى مى دهيد و آنان را كه خداوند مهدورالدم فرموده نور چشم مى خوانيد و در كنار بازى گرانى كه فاجعه 14 اسفند را برپا كردند و جوانان بى گناه را با ضرب و شتم كوبيدند نشسته و تماشاگر معركه مى شويد، يك عمل اسلامى و اخلاقى است و عمل دولت و قوه قضائيه كه معاندين و منحرفين و ملحدين را به جزاى اعمال خويش مى رسانند شما را به فرياد درآورده و داد مظلوميت مى زنيد. تاءسفى بر اشكال تراشان من براى شما برادران كه از سوابقتان تا حدّى مطلع و علاقه مند به بعضى از شما هستم متاءسف هستم نه براى آنان كه اشرارى بوده اند در لباس خيرخواهى و گرگهايى در پوشش چوپان و بازيگرانى بودند كه همه را به باد بازى و مسخره گرفته و درصدد تباه كردن كشور و ملت و خدمتگزارى به يكى از دو قطب چپاولگر بودند. آنان كه با دست پليد خود جوانان و مردان ارزشمند و علماء مربى جامعه را شهيد نمودند و به كودكان مظلوم مسلمانان رحم نكردند خود را در جامعه رسوا و در پيشگاه خداوند قهار مخذول نمودند و راه بازگشت ندارند كه شيطان نفس امّاره بر آنان حكومت مى كند لكن شما برادران مؤ من با دولت و مجلس كه كوشش دارد خدمت به محرومين و مظلومين و برادران سروپا برهنه و از همه مواهب زندگى محروم نمايد چرا كمك نمى كنيد و شكايت داريد؟ آيا مقدار خدمت دولت و بنيادهاى جمهورى را با اين گرفتاريها و نابسامانى ها كه لازمه هر انقلاب است و جنگ تحميلى با آن همه خسارت و ميليونها آواره خارجى و داخلى و كارشكنى هاى بيرون از حد را در اين مدت كوتاه مقايسه با كارهاى عمرانى رژيم سابق نموده ايد آيا نمى دانيد كه كارهاى عمرانى آن زمان اختصاص داشت تقريبا به شهرها آن هم به محلاّت مرفّه . و فقرا و مردمان محروم از آن امور بهره ناچيز داشته يا نداشتند و دولت فعلى و بنيادهاى اسلامى براى اين طايفه محروم با جان و دل خدمت مى كنند شما مؤمنان هم پشتيبان دولت باشيد تا كارها زود انجام گيرد و در محضر پروردگار كه خواه ناخواه خواهيد رفت با نشان خدمتگزارى به بندگان او برويد. (اين مقدار بريده شده را خودم انجام دادم ). مخالفت اسلام با سرمايه دارى ظالمانه و بى حساب س : يكى از امورى كه لازم به توصيه و تذكر آن است كه اسلام نه با سرمايه دارى ظالمانه و بى حساب و محروم كننده توده هاى تحت ستم و مظلوم موافق است بلكه آن را به طور جدّى در كتاب و سنّت محكوم مى كند و مخالف عدالت اجتماعى مى داند. گرچه بعض كج فهمان بى اطلاع از رژيم حكومت اسلامى و از مسائل سياسى حاكم در اسلام در گفتار و نوشتار خود طورى وانمود كرده اند (و باز هم دست برنداشته اند) كه اسلام طرفدار بى مرز و حد سرمايه دارى و مالكيت است و با اين شيوه كه با فهم كج خويش از اسلام برداشت نموده اند چهره نورانى اسلام را پوشانيده و راه را براى مغرضان و دشمنان اسلام بازنموده كه به اسلام بتازند و آن را رژيمى چون رژيم سرمايه دارى غرب مثل رژيم آمريكا و انگلستان و ديگر چپاولگران غرب به حساب آورند و با اتكال به قول و فعل اين نادانان يا غرضمندانه و يا ابلهانه بدون مراجعه به اسلام شناسان واقعى با اسلام به معارضه برخاسته اند و نه رژيمى مانند رژيم كمونيسم و ماركسيسم لنينيسم است كه با مالكيت فردى مخالف و قائل به اشتراك مى باشند با اختلاف زيادى كه دوره هاى قديم تا كنون حتى اشتراك در زن و همجنس بازى بوده و يك ديكتاتورى و استبداد كوبنده در برداشته بلكه اسلام يك رژيم معتدل با شناخت مالكيت و احترام به آن به نحو محدود در پيدا شدن مالكيت و مصرف كه اگر به حق به آن عمل شود چرخ هاى اقتصاد سالم به راه مى افتد و عدالت اجتماعى كه لازمه يك رژيم سالم است تحقق مى يابد. در اينجا نيز يك دسته با كج فهمى ها و بى اطّلاعى از اسلام و اقتصاد سالم آن در طرف مقابل دسته اول قرار گرفته و گاهى با تمسّك به بعضى آيات يا جملات نهج البلاغه اسلام را موافق با مكتبهاى انحرافى ماركس و امثال او معرّفى نموده اند و توجه به ساير آيات و فقرات نهج البلاغه ننموده و سرخود، به فهم قاصر خود، بپاخاسته و مذهب اشتراكى را تعقيب مى كنند و از كفر و ديكتاتورى و اختناق كوبنده كه ارزشهاى انسانى را ناديده گرفته و يك حزب اقليت با توده هاى انسانى مثل حيوانات عمل مى كنند، حمايت مى كنند. لزوم عدم تاءثيرپذيرى مسئولين از القائات وصيّت من به مجلس و شوراى نگهبان و دولت و رييس جمهور و شوراى قضايى آن است كه در مقابل احكام خداوند متعال خاضع بوده و تحت تاءثير تبليغات بى محتواى قطب ظالم چپاولگر سرمايه دارى و قطب ملحد اشتراكى و كمونيستى واقع نشويد و به مالكيت و سرمايه هاى مشروع با حدود اسلامى احترام گذاريد و به ملت اطمينان دهيد تا سرمايه ها و فعاليتهاى سازنده به كار افتند و دولت و كشور را به خودكفايى و صنايع سبك و سنگين برسانند. و به ثروتمندان و پول داران مشروع وصيّت مى كنم كه ثروتهاى عادلانه خود را به كار اندازيد و به فعاليت سازنده در مزارع و روستاها و كارخانه ها برخيزيد كه اين خود عبادتى ارزشمند است . و به همه در كوشش براى رفاه طبقات محروم وصيّت مى كنم كه خير دنيا و آخرت شماها رسيدگى به حال محرومان جامعه است كه در طول تاريخ ستمشاهى و خان خانى در رنج و زحمت بوده اند. و چه نيكو است كه طبقات تمكّن دار به طور داوطلب براى زاغه و چپرنشينان مسكن و رفاه تهيه كنند و مطمئن باشند كه خير دنيا و آخرت در آن است و از انصاف به دور است كه يكى بى خانمان و يكى داراى آپارتمان ها باشد. سرابى كه روحانى نماها مى پيمايند ع : وصيّت اينجانب به آن طايفه از روحانيون و روحانى نماها كه با انگيزه هاى مختلف با جمهورى اسلامى و نهادهاى آن مخالفت مى كنند و وقت خود را وقف براندازى آن مى نمايند و با مخالفان توطئه گر و بازيگران سياسى كمك و گاهى به طورى كه نقل مى شود با پولهاى گزافى كه از سرمايه داران بى خبر از خدا دريافت براى اين مقصد مى كنند كمكهاى كلان مى نمايند آن است كه شماها طرفى از اين غلطكاريها تاكنون نبسته و بعد از اين هم گمان ندارم ببنديد بهتر آن است كه اگر براى دنيا به اين عمل دست زده ايد و خداوند نخواهد گذاشت كه شما به مقصد شوم خود برسيد، تا در توبه باز است از پيشگاه خداوند عذر بخواهيد و با ملت مستمند مظلوم همصدا شويد و از جمهورى اسلامى كه با فداكاريهاى ملت به دست آمده حمايت كنيد كه خير دنيا و آخرت در آن است . گرچه گمان ندارم كه موفق به توبه شويد. نصيحتى به مؤمنان ساده انديش و اما به آن دسته كه از روى بعض اشتباهات يا بعض خطاها چه عمدى و چه غير عمدى كه از اشخاص مختلف يا گروهها صادر شده و مخالف با احكام اسلام بوده است با اصل جمهورى اسلامى و حكومت آن مخالفت شديد مى كنند و براى خدا در براندازى آن فعاليت مى نمايند و با تصور خودشان اين جمهورى از رژيم سلطنتى بدتر يا مثل آن است ، با نيّت صادق در خلوات تفكر كنند و از روى انصاف مقايسه نمايند با حكومت و رژيم سابق و باز توجه نمايند كه در انقلابهاى دنيا هرج و مرج ها و غلطروى ها و فرصت طلبى ها غير قابل اجتناب است و شما اگر توجه نماييد و گرفتاريهاى اين جمهورى را در نظر بگيريد از قبيل توطئه ها و تبليغات دروغين و حمله مسلحانه خارج مرز و داخل و نفوذ غير قابل اجتناب گروههايى از مفسدان و مخالفان اسلام در تمام ارگانهاى دولتى به قصد ناراضى كردن ملت از اسلام و حكومت اسلامى و تازه كار بودن اكثر يا بسيارى از متصديان امور و پخش شايعات دروغين از كسانى كه از استفاده هاى كلان غير مشروع بازمانده يا استفاده آنان كم شده و كمبود چشمگير قضات شرع و گرفتاريهاى اقتصادى كمرشكن و اشكالات عظيم در تصفيه و تهذيب متصديان چند ميليونى و كمبود مردمان صالح كاردان و متخصص و دهها گرفتارى ديگر كه تا انسان وارد گود نباشد از آنها بى خبر است . و از طرفى اشخاص غرضمند سلطنت طلب سرمايه دار هنگفت كه با رباخوارى و سودجويى و با اخراج ارز و گران فروشى به حدّ سرسام آور و قاچاق و احتكار، مستمندان و محرومان جامعه را تا حدّ هلاكت در فشار قرار داده و جامعه را به فساد مى كشند، نزد شما آقايان به شكايت و فريب كارى آمده و گاهى هم براى باور آوردن و خود را مسلمان خالص نشان دادن به عنوان سهم مبلغى مى دهند و اشك تمساح مى ريزند و شما را عصبانى كرده به مخالفت بر مى انگيزانند، كه بسيارى از آنان با استفاده هاى نامشروع خون مردم را مى مكند و اقتصاد كشور را به شكست مى كشند. اينجانب نصيحت متواضعانه برادرانه مى كنم كه آقايان محترم تحت تاءثير اينگونه شايعه سازيها قرار نگيرند و براى خدا و حفظ اسلام اين جمهورى را تقويت نمايند و بايد بدانند كه اگر اين جمهورى اسلامى شكست بخورد به جاى آن يك رژيم اسلامى دلخواه بقية اللّه روحى فداه يا مطيع امر شما آقايان تحقق نخواهد پيدا كرد. بلكه يك رژيم دلخواه يكى از دو قطب قدرت به حكومت مى رسد و محرومان جهان كه به اسلام و حكومت اسلامى رو(ى ) آورده و دل باخته اند ماءيوس مى شوند و اسلام براى هميشه منزوى خواهد شد و شماها روزى از كردار خود پشيمان مى شويد كه كار گذشته و ديگر پشيمانى سودى ندارد و شما آقايان اگر توقع داريد كه در يك شب همه امور بر طبق اسلام و احكام خداوند تعالى متحوّل شود يك اشتباه است و در تمام طول تاريخ بشر چنين معجزه اى روى نداده است و نخواهد داد. و آن روزى كه انشاءاللّه تعالى مصلح كل ظهور نمايد گمان نكنيد كه يك معجزه شود و يك روزه عالم اصلاح شود. بلكه با كوششها و فداكاريها ستمكاران سركوب و منزوى مى شوند. و اگر نظر شماها مثل نظر بعض عامى هاى منحرف آن است كه براى ظهور آن بزرگوار بايد كوشش در تحقق كفر و ظلم كرد تا عالم را ظلم فرا گيرد و مقدمات ظهور فراهم شود فاناللّه و انا اليه راجعون . مسلمانان بايد خود بپاخيزند ف : وصيّت من به همه مسلمانان و مستضعفان جهان اين است كه شماها نبايد بنشينيد و منتظر آن باشيد كه حكّام و دست اندركاران كشورتان يا قدرتهاى خارجى بيايند و براى شما استقلال و آزادى را تحفه بياورند. ما و شماها لااقل در اين صدسال اخير كه به تدريج پاى قدرتهاى بزرگ جهانخوار به همه كشورهاى اسلامى و ساير كشورهاى كوچك باز شده است مشاهده كرديم يا تاريخ هاى صحيح براى ما بازگو كردند كه هيچيك از دُوَل حاكم بر اين كشورها در فكر آزادى و استقلال و رفاه ملتهاى خود نبوده و نيستند. بلكه اكثريت قريب به اتفاق آنان يا خود به ستمگرى و اختناق ملت خود پرداخته و هرچه كرده اند براى منافع شخصى يا گروهى نموده يا براى رفاه قشر مرفّه و بالانشين بوده و طبقات مظلوم كوخ و كپرنشين از همه مواهب زندگى حتى مثل آب و نان و قوت لايموت محروم بوده و آن بدبختان را براى منافع قشر مرفّه و عيّاش به كار گرفته اند و يا آنكه دست نشاندگان قدرتهاى بزرگ بوده اند كه براى وابسته كردن كشورها و ملتها هرچه توان داشته اند به كار گرفته و با حيله هاى مختلف كشورها را بازارى براى شرق و غرب درست كرده و منافع آنان را تاءمين نموده اند و ملت ها را عقب مانده و مصرفى بار آوردند. و اكنون نيز با اين نقشه در حركتند و شما اى مستضعفان جهان و اى كشورهاى اسلامى و مسلمانان جهان بپاخيزيد و حق را با چنگ و دندان بگيريد و از هياهوى تبليغاتى ابرقدرتها و عمّال سرسپرده آنان نترسيد و حكّام جنايتكار كه دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزيز تسليم مى كنند از كشور خود برانيد و خود و طبقات خدمتگزار متعهد زمام امور را به دست گيريد و همه در زير پرچم پرافتخار اسلام مجتمع و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخيزيد و به سوى يك دولت اسلامى با جمهورى هاى آزاد و مستقل به پيش رويد كه با تحقق آن همه مستكبران جهان را به جاى خود خواهيد نشاند و همه مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهيد رساند به اميد آن روز كه خداوند تعالى وعده فرموده است . وصيتى فراگير به ملت مسلمان ايران ص : يك مرتبه ديگر در خاتمه اين وصيّتنامه به ملت شريف ايران وصيّت مى كنم كه در جهان حجم تحمّل زحمت ها و رنج ها و فداكاريها و جان نثاريها و محروميتها مناسب حجم بزرگى مقصود و ارزشمندى و علوّ رتبه آن است . آنچه كه شما ملت شريف و مجاهد براى آن بپا خاستيد و دنبال مى كنيد و براى آن جان و مال نثار كرده و مى كنيد والاترين و بالاترين و ارزشمندترين مقصدى است و مقصودى است كه از صدر عالم در ازل و از پس اين جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد و آن مكتب الوهيت به معنى وسيع آن و ايده توحيد با ابعاد رفيع آن است كه اساس خلقت و غايت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غيب و شهود است ؛ و آن در مكتب محمّدى صلّى اللّه عليه و آله به تمام معنى و درجات و ابعاد متجلى شده و كوشش تمام انبياء عظام عليهم سلام اللّه و اولياء معظم سلام اللّه عليهم براى تحقّق آن بوده و راه يابى به كمال مطلق و جلال و جمال بى نهايت جز با آن ميسّر نگردد، آن است كه خاكيان را بر ملكوتيان و برتر از آنان شرافت داده و آنچه براى خاكيان از سير در آن حاصل مى شود براى هيچ موجودى در سراسر خلقت در سرّ و علن حاصل نشود. شما اى ملت مجاهد در زير پرچمى مى رويد كه در سراسر جهان مادى و معنوى در اهتزاز است . بيابيد آن را يا نيابيد شما راهى را مى رويد كه تنها راه تمام انبياء عليهم سلام اللّه و يكتا راه سعادت مطلق است . در اين انگيزه است كه همه اولياء شهادت را در راه آن به آغوش مى كشند و مرگ سرخ را احلى من العسل مى دانند و جوانان شما در جبهه ها جرعه اى از آن را نوشيده و به وجد آمده اند و در مادران و خواهران و پدران و برادران آنان جلوه نموده و ما بايد به حق بگوييم ((يا ليتنا كنّا معكم فنفوز فوزا عظيما)). گوارا باد بر آنان آن نسيم دل آرا و آن جلوه شورانگيز و بايد بدانيم كه طرفى از اين جلوه در كشتزارهاى سوزان و در كارخانه هاى توان فرسا و در كارگاهها و در مراكز صنعت و اختراع و ابداع و در ملت به طور اكثريت در بازارها و خيابانها و روستاها و همه كسانى كه متصدى اين امور براى اسلام و جمهورى اسلامى و پيشرفت و خودكفايى كشور به خدمتى اشتغال دارند جلوه گر است . و تا اين روح تعاون و تعهد در جامعه برقرار است كشور عزيز از آسيب دهر انشاءاللّه تعالى مصون است . و بحمداللّه تعالى حوزه هاى علميه و دانشگاهها و جوانان عزيز مراكز علم و تربيت از اين نفخه الهى غيبى برخوردارند و اين مراكز دربست در اختيار آنان است و به اميد خدا دست تبهكاران و منحرفان از آنها كوتاه . و وصيّت من به همه آن است كه با ياد خداى متعال به سوى خودشناسى و خودكفايى و استقلال با همه ابعادش به پيش و بى ترديد دست خدا با شما است اگر شما در خدمت او باشيد و براى ترقى و تعالى كشور اسلامى به روح تعاون ادامه دهيد و اينجانب با آنچه در ملت عزيز از بيدارى و هشيارى و تعهد و فداكارى و روح مقاومت و صلابت در راه حق مى بينم و اميد آن دارم كه به فضل خداوند متعال اين معانى انسانى به اعقاب ملت منتقل شود و نسلا بعد نسل بر آن افزوده گردد. با دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوى جايگاه ابدى سفر مى كنم . و به دعاى خير شما احتياج مبرم دارم و از خداى رحمن و رحيم مى خواهم كه عذرم را در كوتاهى خدمت و قصور و تقصير بپذيرد و از ملت اميدوارم كه عذرم را در كوتاهى ها و قصور و تقصيرها بپذيرند و با قدرت و تصميم اراده به پيش روند و بدانند كه با رفتن يك خدمتگزار در سدّ آهنين ملّت خللى حاصل نخواهد شد كه خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند و اللّه نگهدار اين ملت و مظلومان جهان است . والسلام عليكم وعلى عباداللّه الصالحين و رحمت اللّه و بركاته 26 بهمن 1361 1 جمادى الاولى 1403 روح اللّه الموسوى الخمينى بسمه تعالى اين وصيت نامه را پس از مرگ من احمد خمينى براى مردم بخواند و در صورت عذر، رييس محترم جمهور يا رييس محترم شوراى اسلامى يا رييس محترم ديوانعالى كشور، اين زحمت را بپذيرند و در صورت عذر، يكى از فقهاء محترم نگهبان اين زحمت را قبول نمايد. روح اللّه الموسوى الخمينى بسمه تعالى در زير اين وصيّت نامه 29 صفحه اى و مقدمه چند مطلب را تذكرمى دهم : 1- اكنون كه من حاضرم بعض نسبتهاى بى واقعيت به من داده مى شود و ممكن است پس از من در حجم آن افزوده شود. لهذا عرض مى كنم آنچه به من نسبت داده شده يا مى شود مورد تصديق نيست مگر آنكه صداى من يا خط و امضاء من باشد با تصديق كارشناسان يا در سيماى جمهورى اسلامى چيزى گفته باشم . 2- اشخاصى در حال حيوة من ادعا نموده اند كه اعلاميه هاى اين جانب را مى نوشته اند. اين مطلب را شديدا تكذيب مى كنم تا كنون هيچ اعلاميه اى را غير شخص خودم تهيه كسى نكرده است . 3- از قرار مذكور بعضى ها ادعا كرده اند كه رفتن من به پاريس به وسيله آنان بوده . اين دروغ است . من پس از برگرداندنم از كويت با مشورت احمد، پاريس را انتخاب نمودم زيرا در كشورهاى اسلامى احتمال راه ندادن بود. آنان تحت نفوذ شاه بودند ولى پاريس اين احتمال نبود. 4- من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسى و اسلام نمايى بعضى افراد ذكرى از آنان كرده و تمجيدى نموده ام كه بعد فهميدم از دغل بازى آنان اغفال شده ام آن تمجيدها در حالى بود كه خود را به جمهورى اسلامى متعهد و وفادار مى نماياندند و نبايد از آن مسائل سوء استفاده شود. و ميزان در هر كس حال فعلى اوست . روح اللّه الموسوى الخمينى [/align]
-
- امام خمینی
- نامه
-
(و 1 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
نمیدانم شما نیز چون من در باره احوال و افکار امام حسین (ع) اندیشیده اید ؟ در آن هنگام که کاروان را به سوی کربلا رهنون بود و می دانست سرنوشت خویش را نمیدانم چه حسی داشت در آن زمان که به فرزندان و خواهران خویش می نگریست و چه غوغایی در دل داشت چقدر گریسته ای بر مظلومیت حسین (ع) در کربلا ؟ من هم به داغ لاله رخان گریه کرده ام بر غنچه های گشته خزان گریه کرده ام آتش فکنده بر دل و جانم لهیب عشق از یاد او بدیده جان گریه کرده ام هر جا که دیده ام لب عطشان کنار آب اشکم ز دیده گشته روان گریه کرده ام هر جا که دیده ام رخ خونین لاله ای آتش فتاده بر دل از آن گریه کرده ام در ماتم خزان زده گلهای کربلا چون بلبلی بآه و فغان گریه کرده ام از خاطرات نای گلوی بریده ای بر ناله های نای شبان گریه کرده ام و زبان حال حسین (ع) و آنچه شاید با خود زمزمه می کرده است : برو ای نفس اماره تو را همپا نباشم من نه آن مرغم که اندر بند آب و دانه باشم من من آن صیدم که دنبال بلا حیران همی گردم دلم گنج است و سرگردان پی ویرانه باشم من برو ای نفس میخواهم که در راه وصال او بگردم بی کس و سرگشته و بیخانه باشم من برو ای نفس در راهش رضایت داده ام از جان شوم آواره همچون مرغکی بی لانه باشم من بجان و دل خریدم محنت و رنج سفرها را خوشم در غربت از سودای آن جانانه باشم من برو ای نفس آسایش نباشد شیوه عاشق چنان خواهم که شیدا مثل یک پروانه باشم من گذشتم از همه در راه عشق تو خداوندا ببستم دل به تو تا عاشقی فرزانه باشم من و چه اندیشمندانه فرمود : گر دین نداری لا اقل آزاده باش و چه زیبا تفسیر کرد با خون خویش این کلام را . هر چیز از دین گفتند فقط گفتند و تنها عاشق بی سر تمامی ادعاهای کفار را با فدا کردن یارانش چه باشکوهمندانه پاسخ گفت. نمی دانم با عباس چگونه وداع کردی و آیا عباس در چشمانت نگاه کرد ؟ شرمسار از دستانی که بر زمین بود و مشکی تیرخورده و خالی و چه گفتی حسین (ع) با او چه غریبانه بود وداعت با برادر خوش بود دلم به زندگانی دارم چو تو یار مهربانی افسوس که رفتی ای برادر پشتم بشکستی ای برادر و بی شک ابالفضل را مشک تیر خورده بر زمین زد نه بی دستی و بی چشمی همه رفتند و زینب ماند ، بر که می بایست می گریست بر 72 شهید بی سر ؟ یا بر اسیران بی گوشواره برای برادر ناله می کرد یا برای اهل بیت برادر چه غریب بود زینب ... . محرم تمام می شود اما تمامی روزها عاشوراست و تمامی زمین ها کربلاست اینک این جای که ایستاده ام کربلا پنداشتم : « السلام علیک یا ابا عبدالله ، ای شاه کربلا ادرکنی ، دل خوشیم به مشت خونی که برای مهر پیمانت با خدا به آسمان پاشیدی » یا حسین (ع) ادرکنی
-
شرایط بیمه نامه [align=justify]● شرایط عمومی بیمه نامه هر گاه اتومبیل بیمه شده، از شروع قرارداد یا تمدید بیمه نامه، تا پایان سال یا سال های بعد، برای بیمه گر پرداخت خسارتی را ایجاب نكند تخفیف یا تخفیف هایی در حق بیمه اعمال خواهدشد (یكی از حقوق بیمه گذار در شرایط عمومی بیمه نامه بدنه اتومبیل). بیمه گر حداكثر ظرف یك ماه پس از تاریخ دریافت مداركی كه به وسیله آنها بتواند مقدار خسارت و حدود مسوولیت خود را تشخیص دهد، باید خسارت را تصفیه و پرداخت نماید (یكی از تعهدات بیمه گر در شرایط بیمهنامه حوادث). بیمه گر میتواند در موارد زیر پرداخت خسارت را رد كند یا آن را به نسبت درجه تقصیر بیمه گذار یا نماینده وی كاهش دهد: هرگاه حادثه به علت تقصیر بیمهگذار یا نماینده وی رخ داده باشد وهرگاه بیمه گذار به وظایف خود در زمان وقوع حادثه عمل نكرده باشد و در نتیجه، مقدار خسارت افزایش یافته و یا به حقوق بیمه گر خدشه وارد شده باشد (یكی از حقوق بیمه گر در شرایط بیمه نامه آتشسوزی). ● شكایت بیمه گذار نهاد نظارتی بیمه در كشور، یعنی بیمه مركزی ایران، در چارچوب یكی از وظایف اصلی خود، یعنی حمایت از بیمه گذاران، بیمه شدگان و صاحبان حقوق، به شكایت این اشخاص از بیمه گران رسیدگی میكند. در انگلستان، بیمه گذاران جزء، در صورت شكایت از شركت بیمه، پیش از طرح آن در مراجع قضایی، میتوانند به تشكل های بیمه گران مانند واحد خدمات داوری مراجعه كنند. در ایران، شركت های بیمه هنوز تشكلی برای بررسی و حل و فصل شكایات بیمه گذاران، به ویژه بیمه گذاران جزء تشكیل ندادهاند تا آنها را از طرح شكایت در مراجع قضایی باز دارد. ● صلاحیت اخلاقی و حرف های بیمه گر پیش از آغاز فعالیت هر شركت بیمه، شایستگی و صلاحیت كاركنان كلیدی آن باید محرز شود. شركت های بیمه، برای كسب پروانه فعالیت، موظفند اطلاعات و مدارك لازم برای احراز حسن شهرت مدیران و صلاحیت فنی خود را به نهاد نظارتی بیمه ارائه كنند. در ایران بیمه مركزی ایران نقش نهاد نظارتی بیمه را ایفا میكند. [/align]
-
[align=justify]حاجي نامه ؛ خاطراتی از حج تمتع سالهاست که مدير کاروانها پيرمردها و پيرزن هاي بي دست و پا را در اين راه مي برند و بازمي گردانند. و بايد از اين جهت قدرشان را شناخت. حال که صحبت مدير کاروانهاست اين را هم بگويم که در کار حج يک خودگراني بزرگ محسوس است و هر بيننده هشياري مي فهمد که اين تنها لياقت مديران و مسؤولان نيست که امر حج را بخوبي به فرجام مي رساند بلکه همکاري و همدليِ حدود دو ميليون حاجي است که در اين عظيم ترين مراسم مذهبي جهان، نقش اول را دارد و اگر جز اين بود، شايد هزاران نفر تلفات جاني و ميليارها تومان تلفات مالي درپي داشت. ... هنگام خداحافظي، با گريه دخترک خردسالم، بغض گلويم را گرفت; قدري هم بي نظمي و تأخير در اتوبوس وجود داشت که البته تا حدي طبيعي بود، ولي از اين تعجب کردم که چرا هواپيمايي براي مسافران شماره مشخص نکرده است و مسافران که غالباً روستايي بودند، با هجوم همسفران را ناراحت مي کردند، البته اين حالت موقع رفتن کمتر و در برگشت بيشتر بود. جا دارد که از اين پس مسافران را با شماره، در صندليها بنشانند. شگفت تر آن که مهماندار هواپيما مي گفت هيچ گاه نه پيش از انقلاب و نه پس از آن، بليط حاجيها شماره نداشته است. سرانجام بعد از حدود سه ساعت، پرنده آهنين بال در جدّه بر زمين نشست و زائران زير چادرهاي عظيم فرودگاه جدّه نشسته، تا استراحتي کنند در همان لحظات آغازين، عربها، پاکستانيها و افغانيها براي خريد، اطراف ما را گرفتند و مسافران شروع کردند به عرضه کردن پسته، زعفران، گز و تسبيح و انگشتر. معامله، به صورت بسيار کهن، و با زبان اشاره انجام مي شد و البته غالباً بيشتر سرِ طرفِ ايراني کلاه مي رفت، چرا که پسته حداقل کيلويي دو هزار تومان را مي داد به پانزده ريال سعودي و نمي دانست که با آن پول فقط مي تواند پنج مرتبه تاکسي سوار شود! مسؤولان قبلا به مسافران تذکر داده بودند که از اينگونه کارها پرهيز کنند اما کو گوش شنوا! در اين ميان منظره دردآور و ناخوشايندي نظرم را بخود جلب کرد، خانم نسبتاً جواني زعفران مي فروخت و خريداران دور او جمع شده بودند. خداوند خير دهد مسؤول کاروان را که با پرخاش و تشر به زبان عربيِ بندري، مشتري ها را پراکنده ساخت. سالهاست که مدير کاروانها پيرمردها و پيرزن هاي بي دست و پا را در اين راه مي برند و بازمي گردانند. و بايد از اين جهت قدرشان را شناخت. حال که صحبت مدير کاروانهاست اين را هم بگويم که در کار حج يک خودگراني بزرگ محسوس است و هر بيننده هشياري مي فهمد که اين تنها لياقت مديران و مسؤولان نيست که امر حج را بخوبي به فرجام مي رساند بلکه همکاري و همدليِ حدود دو ميليون حاجي است که در اين عظيم ترين مراسم مذهبي جهان، نقش اول را دارد و اگر جز اين بود، شايد هزاران نفر تلفات جاني و ميليارها تومان تلفات مالي درپي داشت. در راه حرم آفتاب از نيمه گذشته بود که راهي ميقات «جُحفه» شديم. آشفتگي و گرما و سر و صدا تا حدودي طبيعي است و قابل تحمل. اتوبوسي که در اختيار کاروان است وابسته به شرکت «مغربي» است. راننده اش يک مصري نجيب است و با مسافران، مهربانانه و با محبت برخورد مي کند. شرکت مغربي و چند شرکت ديگر; از قبيل «ام القري»، «الجزيره»، «دلّه» «سابتکو» و ... اتوبوس هاي زيادي در اختيار دارند و به وسيله آن، زائران را جابجا مي کنند. بريدن از دنيا اوايل شب به «جحفه» رسيديم و مُحرم شديم. فريادهاي «لبيک» که از اعماق جان برمي آمد، دلها را مي لرزاند. با تن خيس از غسل در حوله احرام، مي ترسيدم که مبادا در اتوبوس روباز از باد بيابان سرما بخورم اما هنوز نيمه اول شب بود و باد گرم نه تنها آزارنده نبود که راحت بخش هم بود. در حريم حرم بعد از نيمه شب به مکه رسيديم. با آن که خسته و خواب آلوده بوديم، امّا وجودمان از شوق لبريز بود. شهر مکه با خيابانهاي وسيع و چراغهاي پرنور جلوه خاصي دارد. محلّ اقامت ما در مکه، يک ساختمان چهار طبقه بود; از شدت خستگي، در سالن طبقه اول بي حال افتاديم. از اين رو، که همه سپيدپوش بوديم تو گويي گروهي مردگانيم که در کنار هم آرميده ايم. ساعتي بعد چاي آوردند، و آنگاه شامي يخ کرده، چون دير رسيده بوديم. ساعت سه بعد از نيمه شب خوابيديم و چهار و نيم براي اداي فريضه صبح بيدار شديم. بعد از صبحانه جاني گرفتيم و دسته جمعي عازم حرم شديم تا عمره تمتع به جاي آوريم. گرچه به دليل فيلم وعکس هايي که از کعبه ديده ايم ديدار کعبه ناآشنا نيست، با اين همه ديدار «خانه خدا» به راستي روح افزا و دلگشا است، گرچه صد بار آن را ديده باشي. به گفته حافظ: ما در پياله عکس رخ يار ديده ايم *** اي بي خبر ز لذت شرب مدام ما حرم قدري خلوت بود، معلوم شد که ساعتي پيش مراسم شستشوي کعبه انجام گرفته است. بهر حال طواف، نماز طواف، سعي بين صفا و مروه و تقصير تا نزديک ظهر طول کشيد و دسته جمعي به منزل بازگشته، از احرام بيرون آمديم. همگي خوشحاليم، چرا که يک مرحله از اعمالمان را به سلامت و موفقيت انجام داده ايم. در نزديک محل اقامت، مسجدي است پاکيزه، خنک و مرتّب که مي توانيم در آن، نمازها را به جماعت بخوانيم. براي برادران اهل سنت، شرکت شيعيان در نمازهاي جماعت، بسيار جالب توجه و از نمودها و جلوه هاي برادري اسلامي است. در روايات شيعه نيز بر فضيلت آن تأکيد شده است. آگهي يا اعلاميه اي که بر ديوار مسجد زده اند، توجّهم را جلب کرد، اعلاميه اي است بر ضد استفاده از ماهواره و نيز مضرات فيلمهاي مبتذل ويدئويي و نشان از آن داشت که حتي صداي روحانيان وهابي که نان خور دولت سعودي هستند درآمده و تصور مي رود که سرانجام اين تعارض ها به برخوردي بين سختي انديشان مذهبي و تجدّد طلبان دولتي بيانجامد. شهر مکه از آنتن هاي بزرگ ماهواره و نيز مغازه هاي نوار فروشي انباشته است. اين آنتن ها تنها تصاوير برهنه و شهوت انگيز را عبور نمي دهد بلکه فرهنگ غرب را با تمام زير و بم آن، ميان خانواده ها مي برد. مردم عربستان از جهت راديو هم در معرض تهاجم راديوهاي مختلف بيگانه به زبان عربي هستند. افزون بر اين، مردم عربستان با درآمد فراواني که دارند، مي توانند زياد به مسافرت بروند و همه جا را ببينند. از اين رو، پيدايش تعارض و تضاد بين انديشه هاي کهن سياسي و فرقه اي با حقايق زندگي و ديدگاه هاي متفاوت حتمي مي نمايد; بايد منتظر بود و نتيجه را ديد. نمونه اي از اين تعارض، در موضوع توسعه توريسم توسّط دولت سعودي در سال گذشته رخ نمود. بدين سان که در غير فصل حج و عمره براي بازديد «حرمين شريفين» بردند و اين عمل صداي روحانيان سني مذهب و حتي وهابي ها را درآورد. اشتياق مسافر غربي را به آفتاب و به مناظر شرقي در نظر بگيريد و ببنيد که دولت عربستان در فصل زمستان به شرط آن که با مراسم حج و عمره برخورد نکند چه درآمد هنگفتي از توريسم غربي مي تواند کسب کند. شايد به همين دليل است که در شهر مکه و مدينه بيش از صد ساختمان بالاي ده طبقه، هم اکنون به سرعت در حالِ بالا رفتن است. اينک سؤالي که پيش مي آيد اين است که: اگر برنامه «توسعه توريسم» عملي شود، آيا در گستردن فرهنگ غربي در بين مردم عربستان مؤثر نخواهد بود؟ و آيا اين عمل بدون واکنش خواهد ماند؟ بگذريم. کعبه و حج هميشه اسلام را حفظ کرده است اگر تاريخ را نگاه کنيد کعبه هميشه در اختيار کساني بوده که به حداقل آنچه اسلام ناميده مي شود مي انديشيده اند. کمتر اتفاق افتاده که کعبه و مکه و حج در اختيار شيعه و باطنيان باشد حتي در زماني که حاکمان کعبه سادات حسني بودند، همان سادات حسني (يا شُرفاء) زيدي مسلک و حتي بعضاً سني مذهب بودند. اين است که حفظ حداقل اسلام و ظاهر اسلام در مکه قدر مشترک تمام مسلمانان عالم از هر فرقه و مذهب بوده است; مانند قبله که قدر مشترک همه مسلمانان است. اسلامي که سياهپوست مبارز آمريکايي تا کشاورز عقب مانده تبّتي را به يکسان در بر مي گيرد. مکه که براي عرب جاهليت امن بوده براي مسلمين نيز «حرماً امناً» و «البلد الامين» بايد باشد و اين با فرقه گرايي از هر نوع سازگار نيست. لذا حرمت کعبه همچنانکه پيشوايان بزرگ (چونان حسين بن علي ـ ع ـ در حرکت تاريخي خود از مکه به سوي کوفه) نشان داده اند به هر قيمت بايد محفوظ بماند. تا اين نشانه توحيد هست ما هميشه مي توانيم به حقيقت اسلام بازگرديم و اگر از آن دور شده ايم بازآييم، شايد معناي «مثابةً للناس»(1) همين باشد که بازگشتگاه مردم است از افراط و تفريط به محور اسلام. غروب روز سوم ذيحجه، با پله برقي به پشت بام مسجدالحرام رفتم. بسيار وسيع و با صفاست و غرق جمعيت. از بالا که طواف کنندگان را مي بيني، در يک نگاه، درياي مواج انسانها را که همچون باغچه اي از گل هاي رنگارنگ است. اما وقتي با آن همراه شوي; يعني نگاه را در آن رها کني طيف انساني بي نهايتي را مي بيني برگرد آن مغناطيس بزرگ، يا گردابي تمام نشدني که گويي در کعبه فرو مي رود. کعبه، معشوقه سيه جامه ميلياردها مسلمان تا قيام قيامت است با آن حال چهره اش که هزاران هزار انسان با آرزوي بوسيدن و يا دست ساييدن بر آن، زير دست و پا مي روند موفق نمي شوند. مکه شهر «لا اله الا الله» و کعبه سمبل «توحيد» است. در اينجاست که از هر سمت بايستي قبله است; زن و مرد در کنار هم نماز مي خوانند، بل گاه زن پيشتر مي ايستد و نمازها همه درست است. در اينجا، تفاوت ها و رنگ ها همه از ميان برمي خيزد. هنگام طواف زن و مرد در کنار همند تا فرق جنسيت هم لحاظ نشود. در اين احساس يگانگي و از خود بيگانگي در هر دور که بغضي گلوگيرت نشود و هر رکوع و سجودي که بي اشک بگذرد مغبوني; دريغ از ذکر گفتن آنجا که خود عين ذکر مي شوي. نماز در حجر اسماعيل محشر است; سجده کنندگان زير دست و پا را مي بيني که بي خبر از همه چيز شانه هاي شان مي لرزد; مثل بچه گم شده اي که مادرش را يافته و تازه بغضش ترکيده، بي اختيار با تمام تن مي گريد و از هيجان و احساسات مي خواهد خفه شود. دريغ که «الحالُ لا يدوم.» اگر درويش در حالي بماندي *** سرِ دست از دو عالم برفشاندي توهّم يا تصوّر، هر چه مي خواهند اسمش را بگذارند. اگر اين حالت اتصال به کل و فراتر رفتن از خود، در اينجا ميليونها بار تجربه نشده بود، اين همه سفارش «حجر اسماعيل» را نمي کردند، در اينجاست که: ديدار مي نمايي و پرهيز مي کني *** بازار خويش و آتشِ ما تيز مي کني اين حالت برق گرفتگي را حتي عوام هم همين جور تعبير مي کنند: «سيمش وصل شده بود.» ديدم: شفته اي در سعي صفا و مروه، به آواز، غزل مي خواند و مي رفت. شايد عارفاني که همه ساله به حج مي آمدند دنبال همين حال بودند. ممکن است بگوييد: مگر خدا همه جا نيست؟ آري; اما مجموع شرايط چنين نتيجه مي دهد که در اينجا گِره بُغضت باز شود. آن انقطاع مصنوعي وبريدن از خانمان و وطن و مال و جامه و حتي رفيق راه ـ که بهتر است هنگام عبادت زود رهايش کني ـ به طرف انقطاع راستين مي کشد. در اين انقطاع که تعليمش را داده اند حقيقت و مجاز، ظاهر و باطن، ماده و معنا، جزء و کل، روح و جسم، مجمل و مفصل، مبهم و مبين، عجيب به هم آميخته است: چند گويي اين و آن و جسم و جان *** جسم و جان و اين و آن آميخته چند گويي آن جهان و اين جهان *** اين جهان و آن جهان آميخته آن که کعبه را از نزديک نديده است نمي گويم از ديدن شگفت ترين شگفتي ها، ليکن از ديدن يک شگفتي بسيار بزرگ محروم شده است. در اينجاست که متوجه مي شوي چرا ملاصدرا براي چندمين بار مي خواسته است به حج برود و آخر در طريق حج، وفات يافته است. و اين که بايزيد به آن مريد گفت: «خرج حج را به من بده و هفت بار دور من بگرد و برو که حجت مقبول است» بايد ديد که آن مريد چه کسي بوده و براي چه مي خواسته برود؟ و اين که آن صوفي ديگر هيزم مي برد گفتند کجا؟ گفت مي خواهم اين خانه را آتش بزنم که مردم خدا را بپرستند. باز هم معنايي فراتر از ظاهر گزافه آن دارد چه هم خلاف عُرف است هم خلاف شرع و هم خلاف عقل. مُراد او تأکيد بر پرستش خداست و حج جز اين چيزي نيست. او با اين عربده و ستيز مي خواسته است حقيقتي را گوشزد کند. اين که کعبه «کهنه صنم خانه اي است» و اين که يک وقت معبد زُحل بوده منافاتي به آنچه گفتيم ندارد. کعبه نخست خانه توحيد بوده و به شرک آلوده شده و بالاخره به دست آخرين فرستاده خدا از آلايشها پاک گرديده است. پيغمبر غالب رسوم جاهلي را منسوخ کرد جز حج را که تصفيه فرمود. چنان توحيد محمدي پاک کننده بود که بعضي مسلمانان سعي بين «صفا و مروه» را هم مي خواستند به کناري نهند، آيه آمد: «انّ الصفا و المروة من شعائر الله فمن حجّ البيت أو اعتمر فلا جناح عليه أن يطّوّف بهما و من تطوّع خيراً فانّ الله شاکر عليم» يعني که طواف اين دو بلا اشکال است و بهتر است صدقه اي هم بدهند. باز بعضي مسلمانان مي خواستند از داد و ستد در حج، خودداري کنند; آيه آمد: «ليس عليکم جناح أن تبتغوا فضلا من ربکم ...». از ويژگي هاي ديگر حج محمدي اين بود که امتيازات قريش را حذف کرد; آنان خود را «احمسي» و تافته جدا بافته مي انگاشتند، آيه: «أفيضوا من حيث أفاض الناس» و آيه: «وأتُوا البيوت من أبوابها» در ردّ اين پندار، نازل گرديد. ديگر از خصوصيات حج محمدي، اعلام برائت از مشرکين است: «و أذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاکبر انّ الله بريء من المشرکين و رسوله.» و اين تکاندنِ آخرين پندارهاي شرک آميز از مراسم حج و جدا کردن همه حساب هاست. (پاره اي از مستشرقان باقي ماندن مراسم حج را در ديانت توحيدي اسلام شگفت آور پنداشته اند) براي اعلامِ برائت از مشرکان، مخصوصاً به اين نيت، سوره توبه را بار ديگر با تأمّل و توجه خواندم; (علاوه بر آن که در ختم قرآن خوانده بودم) از باب حرف توي حرف اين را هم بگويم که امسال برنامه برائت از مشرکان هم به شکل تجمع آرام و سخنراني در عرفات و هم به صورت تظاهرات و شعار دادن در اطراف مسجدالحرام، در عصر روز دوازدهم که حجاج از منا به مکه برمي گردند، توسط شيعيان لبنان و ديگران صورت پذيرفت. تظاهرات عصر روز دوازدهم، چون قبلا اعلام نشده بود با موفقيت بهتري تحقق يافت چه اين که پليس خواست، خودش را جمع و جور کند، ظاهراً اذان مغرب شده بود و صف نماز بسته و مقصد انجام يافته بود، از اين رو نتوانستند کسي را دستگير کنند. بدين گونه در حج که جامع عبادات اسلامي است، جهاد هم تجلي مي يابد. قرآن نيز کساني را که با دعوي «سقايت حجاج» و «عمارت مسجدالحرام» خيال برتري فروختن دارند، فروتر از کساني قرار داده که با ايمان به خدا و روز جزا «جهاد في سبيل الله» هم مي کنند. چند روزي تا حرکت به سوي عرفات فرصت بود. ساعت يک بعد از ظهر به کوه «حرا» رفتيم شايد کلا از سربالايي عاجز هستم. من توان بالا رفتن را نداشتم بر دامنه کوه نشستم، دوستان رفتند در «غار حرا» نماز خوانده و برگشتند بعضي بچه هاي کوچک و پيرزنها هم مي رفتند. بر خلاف ديگر مساجد، مسجد اين محل، آب ندارد و خيلي کوچک است. يک آگهي هم اول کوچه نصب کرده که لمس سنگها و بوسيدن سنگهاي اين کوه و نماز خواندن در اين کوه، جزء سنت نيست و بدعت است. اين سال، به خيال خود با مظاهر ضد توحيد مبارزه مي کنند در حاليکه دوست داشتن پيغمبر ـ ص ـ و آنچه مربوط به اوست، عين توحيد است. و جدا کردن حبّ خدا از دوستي رسول، تصور غلطي است که در زمان پيغمبر ـ ص ـ هم داشته اند. اشتباه اينجاست که محبت رسول الله و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ را در عرض محبت خدا فرض مي کنند، حال آن که اينها در طول همان محبت خدا است. «قل ان کنتم تحبون الله فاتّبعوني يحببکم الله.» براي ديدن غار ثور هم خواستم بروم نشد. تقريباً هر روز طوافي داشتيم و نماز در حجر اسماعيل. شهر مکه مثل گذشته تاريخي اش همه مصنوعات و اشياي خوب عالم را در خود گرد آورده است و عربهاي مکه در گذشته کاسب و تاجر بودند، ليکن اکنون تن پرور شده اند و فروشندگان پاکستاني و افغاني و هندي جايگزين آنان شده اند. خيابان ها پر از مغازه هاي دلالي و بنگاه معاملاتي است. کوه ها را مي تراشند و جايش ساختمان هاي چند طبقه مي سازند. مي گفتند: دولت، براي احداث ساختمان وام هاي دراز مدت مي دهد. هتل داري و ... براي آنان راه درآمد خوبي است. صاحب خانه ما عربي است عدنان نام. وي سه زن دارد و درآمدش از اجاره دادن خانه خويش به زائران حج و عمره است. ضمناً کارگاه جوشکاري صندلي فلزي هم دارد. در اوقاتي که زائر نيست، هر طبقه، در اختيار يکي از زنان و بچه هايش است، وقتي مسافر آمد، هر سه خانوار در قسمت انتهايي و مجزاي ساختمان جمع مي شوند. يک نوکر افغاني متأهل و يک نوکر تايلندي هم داشت که توي گاراژ مي خوابيدند. دکانهاي انباشته از مواد خوراکي با نام «بقّاله» و بنگاههاي صرافي و مغازه هاي فروش لوازم صوتي و نوار ويدئو و تلويزيون و ساير کالاهاي مصرفي، خيابان هاي اصلي ـ بويژه در منطقه مرکزي ـ را پوشانده است. حاجي هاي آسيايي زرد پوست، امسال زياد بودند و خوب خريد مي کردند. اين يکي از مظاهر رفاه اقتصادي جديدشان است و گويي منعي چندين ساله برداشته شده که اينطور با شور و شدت و کثرت به حج مي آيند. خيلي هم معتقد و منضبط به نظر مي آيند و مؤدب هم هستند. از عصر روز هشتم آماده باش دادند. نماز مغرب را خوانديم و شام خورديم ولي تا ماشين حاضر شد و راه افتاد به نصف شب کشيد. البته وقوف در عرفات قدرِ واجبش از ظهر روز نهم تا مغرب است، ولي حجاج ايراني و شيعه و بعضي ديگر، براي آن که فضيلت شب عرفه را درک کنند، زودتر مي روند. به هر حال، با احرام به عرفات رفتيم و جاگير شديم. روز نهم، تا پاي بلندي «جبل الرحمه» رفتم. مي گويند در اينجا آدم و حوا يکديگر را شناختند و توبه شان قبول شد. روز عرفه دعاي عرفه هم خوانده شد; خيلي با حال و پر معناست. مراسم برائت به آرامي در اين روز انجام گرفت; در حالي که روبروي «بعثه» ماشين هاي پر از کماندو توقف کرده بود. بعد از مغرب، از عرفات به سوي مشعر حرکت کرديم. حرکت سنگين و گام به گام است، چون همه حجاج در اين طريق هستند. سنگ جمع کردن براي «رمي جمرات» در اينجا صورت مي گيرد. طبق فقه شيعه، سنگ ها بايد بکر باشد. زائران شيعي سنگ ها را از خاک در مي آورند يا سنگ بزرگي را مي شکنند و حدوداً به اندازه فندق در مي آورند. «وقوف» در «مشعر»، بين طلوع سفيده صبح تا طلوع آفتاب از واجبات اين مرحله است. شايد به قول عرفا: اين وقوف اشاره اي به طي مراحل سلوک باشد. در اينجا، اتفاق خنده داري افتاد، بعد از اذان اول، روحاني ما جلو ايستاد و کنار خيابان نماز صبح خوانديم، نماز ما که تمام شد، اذان دوم را سر دادند. يک افسر راهنمايي که قدم مي زد و ظاهراً از اين که ما کنار خيابان را اشغال کرده بوديم، ناراحت بود، تَشَر زد که «لِمَ لا تصلّون؟» در حالي که ما نماز خوانده بوديم، ولي تا آخر وقت (طلوع آفتاب) که ما بوديم، نديديم او نماز بخواند. اين هم از نهي منکر بعضي مأموران سعودي. نظيرش را در مدينه ديدم، حدود چهار بعد از ظهر از کنار «مرکز صحّي» سيّار هلال احمر سعودي مي گذشتيم، گفتيم برويم تو ببينيم با مريض ها چطور برخورد مي کنند؟ ـ البته ايراني ها نيازي به «مرکز صحّي» سعودي ندارند، درمانگاه هاي ايران، بيماران غير هم مي پذيرد. ـ وقتي داخل شديم و توي صف ايستاديم، وقتِ نماز عصر بود، مأمور اسم نويسي، مي گفت: «لِمَ لا تصلّون؟» حال اين که خودش و رفقايش نشسته بودند نوشابه مي خوردند و بگو بخند داشتند و نماز نمي خواندند. اين که مي گويند: وقت نماز خريد و فروش موقوف مي شود، اغلب همين طور است، ولي خلافش را هم ديديم. يا اکنون عادي شده يا از اول هم به آن قرصي که مي گويند نبوده است. به هر حال، بايد پشت و روي سکّه را ديد. بعد از آفتاب، به سوي منا حرکت کرديم اين شهرک، نزديک مکه و به آن چسبيده است و صحراي آن که محدوده معيني دارد، مانند عرفات، تمام ظرفيت پُر مي شود. و ظاهراً آمار حجاج همين دو ميليون است. مگر اين که ترتيبات ديگر مثل احداث ساختمان چند طبقه به جاي چادر، انديشيده شود. در گرما، به منا رسيديم و در چادرها مستقر شديم و پس از صرف صبحانه مختصري جداي از گروه، براي سرعت در کار، سه نفري راه افتاديم. به سرعت به طرف جمرات رفتيم، سيل جمعيت با اتومبيل ها که رفت و آمد مي کرد و گرما و بوي تعفّن شديد ـ که مُحرم نبايد از آن اظهار کراهت کند ـ درآميخته بود و راه رفتن در حال تنه زدن و فشار و گرما با بي خوابي شب و کوفتگي عرفات چنان مشکل بود که يکي از همراهان در چهار ـ پنج کيلومتري «جمرات» واماند. او را کنار سقاخانه اي نشانديم و رفيقِ ديگر که يازدهمين سفرش بود، قرار شد نيابتاً به جاي او «جمره عقبه» را سنگ بزند; بقيه راه را تندتر رفتيم. رسيديم به جمره عقبه ـ شيعه مرجّحاً بايد از طبقه پايين براي سنگ زدن استفاده کند ـ با آن که بار اوّلم بود، در ازدحام شديد کارم را به نيکي به جا آوردم و شيطان را هفت بار مورد اصابت قرار دادم. فقط اميدوارم که با نيشخند معني داري به ريشم نخنديده باشد. در آنجا يک ايراني را ديدم که سنگ تمام کرده بود و کارش لنگ بود; مي خواست از زمين سنگ بردارد. گفتم: اينها پوکه هاي خالي و عمل کرده است، به درد نمي خورد و از آن سنگ هاي بکر «مشعر» به او تعارف کردم. گفت: اي آقا، فرقش چيه؟ گفتم: تو در خانه ات هم مي توانستي در دل خود شيطان را سنگ بزني، حال که اينجا آمده اي آنطور که گفته اند عمل کن. قبول کرد و چند سنگ برداشت که خرجِ شيطان بزرگ کند. برگشتيم و رفيق اول را از کنار سقاخانه برداشته راه افتاديم، ظهر بود که به چادر رسيديم، گرما زده و از پا درآمده. خيلي دوست داشتم که به قربانگاه بروم و «ذبح عظيم» را ببينم، ولي در خود توان نديدم و عجله هم داشتم که زود از احرام بيرون بيايم، از اين رو به اتفاق چند تن، به مدير کاروان وکالت داديم تا برود و به جاي تک تکِ ما قرباني با شرايط فقه شيعه بخرد و به دست ذابح شيعي با شرايطِ درست ذبح کند. اين کار ساعتي بيش طول نکشيد و ما بعد از صرف نهار (نان و هندوانه) وچاي، بعد از آن که يقين کرديم، قرباني ما ذبح شده است، سر تراشيديم (حلق) و کلّه شستيم، و از احرام خارج شديم. آنها که به دست خود قرباني مي کردند، احساس اداي تکليف بيشتري داشتند. يکي از آنان گفت: چشم قرباني را سرمه کشيدم، آبش دادم، يک تکه نبات در دهانش گذاشتم، بوسش کردم و به زمينش زدم و سرش را بريدم. قيمت قرباني صبح سيصد و پنجاه ريال و ظهر سيصد ريال سعودي بود. بعد از ظهر به دويست و پنجاه ريال و عصر به دويست و بيست ريال هم رسيده بود. بعضي سالها عکس اين جريان واقع مي شود، يعني عصر، رو به گراني مي رود. پيشتر در مکه يک آگهي از سوي بانک اسلامي ديدم که قيمتِ دام را تعيين نموده و پيشنهاد کرده بود پول قرباني را به حساب بانک بريزند و قرباني ها دسته جمعي ذبح و يخ زده شود و براي فقراي کشورهاي مسلمان حمل گردد. ظاهر پيشنهاد بسيار معقول بود و از اتلافِ تأسف انگيز گوشت تازه جلوگيري مي شد. با روحاني و مدير کاروان مطرح کرديم، گفتند: اشکال در اينست که اوّلا: آنان در انتخاب قرباني رعايت شرايط فقه شيعي را نمي کنند، همچنين ذابح شرايط فقه شيعي را ندارد افزون بر اين قرباني هر شخص، بايد معين باشد و به دست خود او يا نايب او ذبح شود. هزار قرباني نامعين براي هزار حاجي نامعين، مُجزي و مُکفي نيست ـ در هر حال ما طبق فقه شيعه عمل کرديم ـ بر عهده مجتهدان است که با توجه به مآخذ و اصول، راه حل معقولي براي اين مشکل پيدا کنند. بويژه که قرآن، تصريح فرموده است: «فکلوا منها و أطعموا البائس الفقير.»(1) گفتند: يکي از مجتهدان فتوا داده است که اگر قرباني در منا يافت نشود شخص مي تواند تلفني با ايران تماس بگيرد که در ساعت معين به نيابتش قرباني کنند و پس از احراز صحت وقوع قرباني، حاجي مي تواند «حلق» کند. اين خوب حرفي است و گوشت به مستحق مي رسد و تلف نمي شود; جز اين که قيد اوّلش کمتر تحقق مي يابد. آنقدر قرباني مي آورند که زياد هم مي آيد. چنانکه گفتند: امسال چندين کاميون دامِ زنده برگرداندند. حدود ساعت پنج بعد از ظهر، عيد قربان با لباس معمولي (بدون احرام) بيرون آمديم، تا در منا گشتي بزنيم. چادرهاي ايراني ها در جاي متوسط و بهتر از متوسط بود. محدوده حاجي هاي آفريقايي ـ چه عرب زبان و چه غير عرب زبان ـ بسيار فقيرانه و آلوده بود. همه جا دستفروش ها بساط پهن کرده بودند. سياه هاي آفريقايي غير عرب زبان، ظاهراً ـ تحت تأثير استعمار ـ از جهت حجاب، نسبت به سياه هاي عرب زبان، کمتر مقيّدند. خريد و فروش با زبان اشاره و يا همان زبان بندري و حمالي و بازاري ـ که در ابتداي نوشته آمد ـ صورت مي گرفت. شادماني در همه چهره ها بود که قسمت عمده کار را به جا آورده بودند. بخش مربوط به عرب ها (مصري ها، سوري ها، لبناني ها و ...) هم نسبتاً پاکيزه بود، ولي ورود و خروج به کمپها کنترل مي شد، بر خلاف کمپ ايراني ها که آزاد بود. مصري ها و سوري ها و لبناني ها خرج هم به عهده خودشان است، بخرند و ببرند و بپزند و بخورند و بشويند. ليکن، ما از مهمان هم محترم تر بوديم. دلم مي خواست کمپ مسلمانان اروپايي و آمريکايي را ببينم; از يک شُرطه، پرسيدم؟ گفت: کارتت را ارائه بده. حاليش کردم که تازه مُحلّ شده ام و فراموش کرده ام کارتم را در جيب بگذارم. منطقه دوري را نشان داد، ديدم وقت ندارم. به طرف چادرهاي خودمان برگشتم و شب را با وجود فشردگي و ازدحام و ناراحتي جا، نسبتاً راحت خوابيدم. نزديک صبح بيدار شدم و با يکي دو نفر براي نماز صبح به طرف مسجد «خيف» راه افتاديم. هوا خنک و نسبتاً خلوت بود، ولي مسجد خيف مالامال از جمعيت. به هر شکل نمازي خوانديم و بيرون آمديم و به طرف جمرات رفتيم. طبق فقه شيعه بايد منتظر بود تا آفتاب بزند، بعد از طلوع خورشيد، جمره «صغري» و «وسطي» و «کبري» را به ترتيب هر کدام را هفت سنگ زديم و ديديم که اصابت کرد. در پاي جمره بزرگ، شايد از اين بابت که ديروز هم سنگش زده بودم، سنگي به ملايمت به پشت گردنم خورد; اما يک حاج آقاي بازاري، سنگ بزرگي به پيشانيش خورده و حسابي شکسته و خونين شده بود. ماندن در منا از غروب تا نصف شب الزامي است. بعضي صبح ها به مکه مي رفتند ـ براي اعمال يا خريد يا استراحت ـ و به موقع برمي گشتند. ما در منا مانديم. بعد از ظهر روز يازدهم، به گردش در شهر پرداختيم. منا غالباً چادر است، اما قدري ساختمان هم دارد. به طرف پاکيزه تر و آبادتر شهر رفتم. کمپ خودِ حجاج سعودي و اروپايي ها و آمريکايي هاي مسلمان، بسيار پاکيزه و اعياني است. از لجن و قاذورات و دست فروشان مزاحم خبري نيست. حجاج سعودي را ديدم که با اتومبيل هاي مجلل آمده بودند، زن و مرد و پير و جوان مثل اين که بخواهند به تفرج صحرا بروند. قدم زنان از راه بالا که کم ازدحام و حتي مصفّاست به طرف جمرات مي رفتند. بعضي جوان ترها آدامس مي جويدند و سيگار مي کشيدند. مسن ترها با وقاري که لازمه عبادت است راه مي پيمودند. بعضي ها در راه نوشابه سبيل مي کردند. در مراسم توحيدي حج، طبقاتي بودن محسوس است. يک مقايسه گذرا ميان کمپ پاکستانيها و خود سعوديها، حقيقت را نشان مي دهد. الآن هم در نظرم عبور مي کنند: سياهان خوش قلب و آرام، پاکستاني ها با صداي نازک و متضرع، افغاني هاي زبان باز و احياناً پرخاشجو، اين دسته عموماً فقيرند. ترک ها خشن و مغرور راه مي روند، امّا در حرم و مراسم عبادت خاشع هستند. عرب هاي سعودي بيشتر متفرعن اند تا کي باد ثروت خالي شود؟! حالا پول دارند و باد کرده اند و نمي دانند که به قيمت فقر سياهان در نيجريه، سعودي دارد نفت را بي حساب حراج مي کند. حالا شايد نظم نو جهاني خوابي هم براي دوشيدن بقيه پس اندازهايشان و صاف کردن حساب ها ديده باشد. الآن که پول سعودي با دلار همسو تثبيت شده است. بايد ديد مجموع شرايط داخلي و خارجي به کجا مي کشد؟ شب دوازدهم را هم مي گذرانديم. صبح باز هم نماز را در مسجد خيف خواندم. پيغمبر در اين مسجد نماز گزارده و متبرک است. بعد از نماز، خواستم استراحتي بکنم، عربي تکانم داد،در حالي که پهلوي من عرب ديگري خوابيده بود. بحث نکردم، برخاستم و آرام آرام به سوي جمرات راه افتادم که براي آخرين بار، هر سه ستون شيطان را سنگ بزنم. پشت بام را هم رفتم تماشا کردم، خلوت و دلباز و گشاده است. عرب ها و خارجي ها خودشان از اينجا سنگ مي زنند. سالن پايين هميشه پر از گرد و خاک و هواي گرفته است، با آن که تهويه هاي بسيار قوي در آن کار مي کند. بعد از طلوع آفتاب، به پايين رفتم سنگ ها را زدم. پاي جمره وسطي وسط جمعيت گير کردم و کم مانده بود زير پا بروم، همتي کردم و با ياد خدا، خود را از منگنه بيرون کشيدم، تنم به تمام معنا خيس عرق، پاچه شلوارم تا نزديک زانو پاره شده بود اما پاي استخوانيم، دم پايي را محفوظ نگه داشته بود. آن راه هشت نه کيلومتري برگشت را که نمي توانستم پابرهنه برگردم. تا گير نکرده باشي نمي داني من چه مي گويم. در هر حال، به خير گذشت. «جمره کبري» را با موفقيت از دور، زدم. باز هم، به چند ايراني بقيه سنگ هايم را هديه دادم و فارغ البال براي صبحانه بازگشتم. خواب مختصري بعد از صبحانه حالم را جا آورد. ولي تمام هيکلم عرق آلوده است. البته هنوز نمي توان اظهار نفرت کرد; براي همين تو را آورده است که شاخت را بشکند، منيّتت را خُرد کرد، زير پا بشوي، دست از پا خطا نکني، قسم نخوري، فحش ندهي، به محيط زيست لطمه نزني، به جانور و گياه صدمه نزني، زينت نکني، عطر نزني، در آينه خود را نبيني، به لذّت جنسي نيانديشي، سر برهنه باشي، دوخته نپوشي، يک رنگ باشي. آخر عيد قربان البته ما مُحلّ شده بوديم; ولي حال و هواي احرام در سر ما بود و هنوز اعمالي باقي داشتيم که بايست در مسجدالحرام صورت پذيرد. بعد از ظهر دوازدهم، با اتوبوس به طرف مکه حرکت کرديم باز هم قدم به قدم. کاش پياده مي رفتيم. پياده ها يکي دو ساعته به منزل رسيدند و سواره ها سه چهار ساعته. منزل ايراني ها اکثر در منطقه «عزيزيّه» بود که نزديک منا است عده اي هم ظاهراً در «کعکيه» بودند که در مسير «غار ثور» است. ايراني ها را معلوم است که چرا دور از حرم مسکن داده اند. البته «عزيزيّه» تازه ساز و پاکيزه است و از محلاّت خوب مکه محسوب مي شود. «جامعة ام القري» يا دانشگاه ديني و چند کتاب فروشي در همين منطقه است و کوي دانشجويان در اطراف خيابان دانشگاه واقع است. ما به منزل رسيديم و به استراحت پرداختيم. عمليات شب نهم تا عصر دوازدهم با کم خوراکي و کم خوابي و گرما و زندگي فشرده در چادر و محيط آلوده، بسيار سنگين است و بعضي را از پا مي افکند. به محض رسيدن به منزل «عدنان»، کاروان به استراحت پرداخت. من حمام کردم و آلودگي ها را در حد توان زدودم و خوابيدم. روز سيزدهم، اول صبح، براي «طواف» و «نماز طواف» و «سعي» و «تقصير» سپس «طواف نساء» و «نماز طواف نساء» رفتيم. تمام اين کارها را به سرعت و شوق به جاي آورديم و حاجي شديم، بحمدالله. ازدحام غريبي بود و هيچ نسبتي با مکه هفته پيش نداشت. ظرف آب هرگز از دستم جدا نمي شد. در يکي از طواف ها که به ساعات گرم برخورد، در يک فشار و تلاطم عجيب، جواني را ديدم که مادر پيرش را ميان بازو گرفته طواف مي داد و پيرزن از گرما و ضعف داشت غش مي کرد، بي معطّلي و بي خبر آب را به سرش خالي کردم. مثل ماهي که از روي خاک برداري ودر آب بياندازي زنده شد و جوان که هاج و واج شده بود، ممنون گرديد. در بازگشت به خانه که عمداً پياده آمدم، باز ظرف آب را پر کردم و راه افتادم، در راه پيرمردي را ديدم از گرما له له مي زد او را هم به همان ترتيب سر حال آوردم و کلّي با او شوخي کردم; دو سه روز بعد، در طواف مستحبّيِ «عمره مفرده» دست بر دوشم زد و آشنايي داد. در کتاب فروشي ها گشتي زدم. کتاب خيلي گران است تقريباً هر ده، پانزده صفحه را يک ريال قيمت زده اند. به جز کتاب هاي عمومي ـ مثلا تاريخ طبري يا شرح صحيح بخاري يا سيره حلبيه ـ که همه جا يافت مي شود. يک مشت نشريه بازاري بود از قبيل آيين آشپزي، چگونه سلامت رواني خود را حفظ کنيم؟ کتابهاي ساده اي در معرفي قهرمانان عرب و اسلام، آموزش کامپيوتر، و ... کتابهايي هم بود با سليقه و انديشه حاکم بر عربستان، بر ضد فرقه هاي مذهبي ـ و غالباً بر ضد شيعه ـ بر ضدّ عَلَمانيه (يعني حکومت لائيک) و بر ضد هر نوع تجدد و ترقي طلبي. در واقع آنجا جمود و تحجّر تبليغ مي شود. زرگري ها غوغاست و حضورِ من از همه خنده دارتر، چون پولم براي خريد هداياي معمولي براي خانواده خودم هم به زور مي رسد. يک لطيفه ادبي هم اينجا بياورم: به مغازه اي رفتم فروشنده اش پاکستاني بود. دو سه بار جنسي را که مي خواستم زير و رو کردم و روي قيمت چانه زدم و آخر نخريدم و بيرون آمدم و گفتم: «عُذراً» فوري افزود: «أو نُذْراً»! دانستم از خودش نيست، از يک اديب شنيده ولي خوب و به جا خرجش کرد. روز چهاردهم ذي حجه رفتيم به «تنعيم» و براي عمره مفرده مستحبي مُحرم شديم و در ماشين سرباز نشسته به مسجدالحرام آمديم. ـ تمام کارها به سرعت انجام شد ـ و ثواب آن را به شخص منظور هديه کردم. در بازگشت که باز پياده آمدم ـ که اين پياده روي اگر از آفتاب صدمه نبيني کاملا مفيد است ـ از تونل مخصوص پياده روها گذشتم. ـ دو تا تونل است، يکي براي روندگان يکي براي آيندگان و عرب ها به تونل «نَفَق» مي گويند که در اصل به معناي سوراخ موش است ـ در اين تونل هواکش هاي قوي کار گذاشته شده، و خيلي کمک به عبور و مرور مي کند. روي ديوارها کلمات فارسي هم گاه ديده مي شد که با گچ و زغال نوشته بودند زير پا پاره هاي ورقِ بازي هم ديدم. ظاهراً عبارات فارسي کار افغاني ها بود. در مورد کلمه «نَفَق» به يک شوفر تاکسي گفتم: «لِمَ يسمون التونل بالنفق، النفق حُجْراً للفأرة، و الفأرة هي التي تأکلها الهرّة.» سجع اخير را تکرار کرد و خوشش آمد و «أيه» گفت. پارک ها و درخت هايي که در مکه هست، با زحمت و خرج زياد تهيه شده حتي خاکش را از بيرون آورده اند. روز ديگر هم از فرصت استفاده کرده به «تنعيم» رفتم و بار ديگر مُحرم شدم و عمره مفرده مستحبي، رجاءاً، به جاي آوردم و ثوابش را براي شخص ديگري هديه کردم. در بازگشت که نيز پياده مي آمدم و حوله خيس را بر سر کشيده بودم، جواني ايراني را ديدم که زير آفتاب مي رفت و در آفتاب ده صبح از گرما کاملا متأذّي بود، به شيوه خودم سر حالش آوردم. خيلي ممنون شد و دستي داد. معلوم شد بچه شهرکرد است و به عنوان خدمه آمده. همو به من خبر داد که بعد از ظهر روز دوازدهم شيعيان لبنان هنگام عصر در اطراف مسجدالحرام تظاهرات کرده «مرگ بر آمريکا» و «مرگ بر اسرائيل» گفته اند. بعدها بازرس «بعثه» که به کاروان ما هم مي آمد خبر را تأييد کرد. کلمه «تنعيم» که نام مسجدي است در حومه مکه و يک وقت خارج شهر بوده است، قبلا در شعر «ناصر خسرو» و شعر «ابن عربي» برايم آشنا بود. ظاهراً اهل مکه از اينجا مُحرم مي شوند. گفتند قبلا مسجدي مخروبه بود. اخيراً احياء و بازسازي کرده اند از جهت آب، هر دو روزي که ما رفتيم وضع خوبي نداشت. ولي ظاهر شکوهمندي دارد. در ايام مکه با آن که وقت کم داشتم (بحمدالله) قرآني ختم کردم و بيشترش را در بيت الحرام خواندم. طواف مستحب زياد به جاي آوردم. در طواف، صحنه هاي جالبي پيش مي آمد. هر وقت دو نفر نزاع مي کردند، با عبارت: «لا جدال في الحج» آنان را از اين کار بر حذر مي داشتم. گاه هر دو نفر و هر سه نفر روبوسي مي کرديم. يک روز صبح، تُرک ميان سال تنومندي را ديدم که عيال خود را ميان دو بازو گرفته طواف مي داد. شايد دست کسي به زنش خورده بود که داد و فرياد مي کرد، گفتم: «لا جدال في الحج» بانگ زد: «آروادي باسدي، لا جدال في الحج؟!» دو سه ايراني و ترک که دور و بر بودند خنده شان گرفت. يک روز سياهپوست پر زوري ندانسته پاي يکي را لگد کرده بود و آن يکي داد مي زد و سياهپوست داشت عصباني مي شد، به شانه لخت و خيس از عرقش زدم و گفتم: «لا جدال في الحج» گفت: «لا جدال في الحج» طرف را بوسيد و اشک از چشم هر دوشان سرازير شد و من هم گريه را رها کردم. سياه ها خيلي خوش قلب و بي شيله پيله اند. بي اختيار، ياد بلال، آن موحّد پيشگام مي افتي، و اين که پيغمبر «اسهدِ» او را بر «اشهد» ديگران ترجيح مي داد، و اين که بلال بعد از پيغمبر براي کسي اذان نگفت و ... . زردها هم زياد بودند. اسلام رنگين پوست ها را ربوده است. اين که قرشي بر حبشي برتري ندارد و اين که همه خاکزاده ايم و خاکي بر خاکي برتري ندارد، براي رنگين پوستِ تحقير شده مفهوم تر است. خيلي از عرب ها متأسفانه هنوز «حميّتِ جاهليت» خود را دارند. يک روز صبح در طواف، کساني خود را به مقام ابراهيم مي چسباندند و آن را مي بوسيدند; عربي داد زد: «حرام، حرام.» آرام به او گفتم: من اين کار را نکردم و نمي کنم، اما تو چرا مي گويي حرام است؟ اينها براي خدا اين کار را مي کنند. گفت: براي خدا آنطور بايد عمل کرد که در سنت آمده است. خواستم چيزي بگويم، لج کرد و رفت. بيشتر روي ايراني ها حساسيّت دارند. اگر ترک يا سياهپوست و يا زردپوست کارهاي ـ به نظر آنها ـ بدعت آميز يا به تعبير کوته فکرانه شان شرک آميز بکند، زياد سر به سرش نمي گذارند; ولي روي شيعه ايراني حساسيت دارند; چه در مکه چه در مدينه، اين محسوس بود. البته از اين طرف هم جبهه گيري هست. بر عهده علماي مذاهب اسلامي است که عوام را با تعصباتشان برنيانگيزند، و انصافاً در سال هاي اخير، تعليماتي که به حجاج شيعه ايراني داده مي شود در جهت تقريب و اخوت اسلامي است. من حُسنِ اثر شرکت در جماعات اهل سُنت و اقتداي به ايشان را کراراً به چشم ديدم. آن کوردلاني که از جدايي قلبي مسلمانان سود مي برند، قشر گرايي هاي جاهلانه را از هر سو دامن مي زنند. عاقلان و خيرخواهان، ضمن آن که نمي خواهند چندگانه باشيم، چندگونگي را مي توانند تحمل کنند. بالاخره راهي مدينه مي شويم. از شهر «لا اله الا الله» به شهر «محمد رسول الله ـ ص ـ» مي رويم. ازدحام جاده و کنترل مکرر گذرنامه ها، باعث مي شود که راه، حدود دوازده ساعت طول بکشد. نهاري و استراحتي و حرم رسول الله ـ ص ـ . مردم مدينه، با شيعيان هم دل ترند; چون شيعه هم دارد اما مأموران آنجا خشک تر و گاه بي ادب ترند. در زيارتِ اول کفشم را از کفش کَن بردند، کفشي که در طواف ها و رمي جمرات و آن همه رفت و آمد حرم، گم نشده بود و باهم رفيق شده بوديم، يک جفت دم پايي پلاستيک بود، که روي تقاطع دو تسمه اش را هم به اندازه يک سکّه سوراخ کرده بودم. شايد گم شدن کفش، اشارتي بود که: «فاخلع نعليک.» دم غروب، رفتيم بقيع غريب. چقدر غمناک است. حقيقتاً قبرستان است. باز فردا صبح، حرم رسول الله ـ ص ـ، سپس بقيع. ايراني ها گروه گروه، مجلس ذکر و زيارت داير کرده اند. جمعيت که زياد شد، مأمور آنان را متفرق مي کند. شيعه اين گونه خوش دارد که به گوشه ديواري کز و ندبه کند و بغض خود را بترکاند. مأموران سعودي چه با «انيفورم» و چه با «چفيه عگال» با نگاهِ سرد و گاهي مسخره آميز ليکن دقيق، ايراني ها را در نظر دارند. زائري مي پرسد: اينجا قبر «زوجات رسول الله» است؟ مأمور شخصي پوش مي گويد: «ان شاء الله» من براي امتحان از ديگري پرسيدم: «اينجا قبر ام البنين است؟ گفت: «الله أعلم، و من ام البنين؟» کنار قبر چهار امام (امام حسن، امام سجاد، امام باقر، امام صادق ـ عليهم السلام ـ ) هميشه صف فشرده اي از زوار هست و زيارتنامه مي خوانند. بقيع از اذان صبح تا ساعت هشت و از نماز عصر تا مغرب باز است. اما بقيع، مشتري بيست و چهار ساعته دارد. مخصوصاً شبها مي روند پشت ديوار، دعا مي خوانند و ذکر مصيبت و گريه مي کنند; همچنين صبح ها. زيارتنامه خوان عرب هم هست، عين زيارتنامه خوان هاي قم و حضرت عبد العظيم ـ ع ـ و مشهد. وقتي شروع مي کند به خواندن، اگر دور و برش قيافه ترک و افغاني ببيند، بعد از سلام بر پيغمبر و صحابه و زوجات رسول، مي گويد: «السلام عليک يا عثمان بن عفان.» و اگر قيافه ايراني ببيند، مي گويد: «السلام عليک يا حسن بن علي، السلام عليک يا علي بن الحسين، السلام عليک يا محمد بن علي الباقر، السلام عليک يا جعفر بن محمد و رحمة الله.» و پولي مي گيرد و يک عده مشتري ديگر تور مي کند. روي سه موضوع حساسيت دارند: قبرها را لمس و بوس نکنيد، خاک برنداريد، صدا به روضه خاني و گريه و زاري بلند نکنيد. وگرنه با زيارتنامه خواندنِ آهسته کاري ندارند. شيعه اصرار دارد پشت ديوار بقيع نماز بخواند. چه بهتر که صد قدم آنطرفتر در صحن مسجد و حرم پيغمبر بخواند و هزاران برابر بيشتر ثواب ببرد. اينها را مسؤولان هم گوشزد مي کنند اما خيلي ها نمي پذيرند. در کنار مجلس مصيبتي در بقيع ايستادم خواننده، با صداي خوش و غم باري مي خواند، معلوم نبود چه کسي مي خواند; بعد صدا عوض شد; باز صدا عوض شد. مأمور آمد و جمعيت را پراکند. ولي نفهميد چه کسي مي خواند. مأمورها مختلف بودند، گاهي کسي حتي مفاتيح را توي حرم مي برد; گاهي حتي کتاب دعاي مُجاز چاپ شده به وسيله معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظم رهبري و تأييد شده مقامات سعودي را هم مي گرفتند. يک روز هم ديدم چند ايراني را از صف اول نماز به صف هاي پشت سر روانه کردند. متانت ايراني ها قابل درک و محسوس بود، تحسين کردم. مدينه، نسبت به مکه ييلاقي است. اما مي گويند: آب مکه ـ آبي که در مکه مي خورديم و از چاههاي راه طائف مي آورند ـ بهتر و سبک تر بوده است. احساس کردم، داريم مريض مي شويم. علت هوا به هوا شدن و آب به آب شدن مجدد است و اين که مقاومت بدنها و اراده ها کمتر شده. زيارتِ وداع در حرم و بقيع خوانديم که شب بازگشت بايد به سوي جده حرکت کنيم. رانندگي بي روال يک راننده ميني بوس که مثل موشک عمودي زد وسط اتوبوس ما، و تقصير با وي بود، ما را يک ساعت معطل کرد. بارها به اتوبوس ديگري منتقل شد. راننده خوابزده و بداخلاق، ماشينش يکي دو ساعت بعد خراب شد و از حرکت بازماند. سه ساعت طول کشيد تا اتوبوس ديگري آمد و باز هم بارها را به آن منتقل کردند و اين يکي تيپ خپله خوشرويي بود، هر سه مصري. به هر حال حدود ساعت يازده به فرودگاه جدّه رسيديم و به زور زير چادرها جايي پيدا کرديم و مستقر شديم. ساعت حرکتمان دوازده شب است. ناهار را در تنگي جا خورديم. مسافران به تدريج سوار مي شوند و مي روند و جا باز مي شود. بعد از ظهر، جاي باصفايي گيرمان آمد. دم غروب، بعد از تحويل بارها، توانستيم گشتي در بازارچه فرودگاه جدّه بزنيم. ته مانده جيب حاجي را اينجا خالي مي کنند. کمپاني وينستون با هر بکس سيگار وينستون يک فندک چيني قشنگ و يک ساعت بچگانه جايزه مي دهد. به همراه يک شماره که قرعه کشي کند و جايزه اضافي هم بدهد. اين را براي آن نوشتم که يک روز صبح، امام جماعت مسجدالحرام بعد از نماز صبح نشسته بود به مسأله گفتن و سؤال جواب دادن، عده اي دور و برش ايستاده بودند. در ميان سخنانش گفت: دخانيات حرام است (بدعت است، اتلاف مال است، ضرر جسمي دارد.) من پرسيدم: «لِمَ لا يمنعون بيعه و شرائه؟» پاسخ نداد. تکرار کردم، پاسخ نداد. بار ديگر پرسيدم: «لم لا تمنعون بيعه و شرائه؟» بازهم پاسخي نداد. دانستم نمي خواهد پاسخ دهد. پاسخم را در جده گرفتم. موقع سوار شدن به هواپيما، حجاج بيت الله خيلي بي حوصلگي به خرج دادند و صحنه اسف انگيزي از زرنگي هاي بي معنا پديد آمد. معلوم نيست چرا يک شماره، روي بليط هر کس نمي زنند که جاي نشستنش معلوم باشد. حاج عزت الله، با آن هيبت و هيأت در سرتاسر راهروِ هواپيما، حاجيه گلنسابگم را جستجو نکند و دو حاجي سر صندلي باهم گلاويز نشوند. پيرزني هم اصرار داشت نامحرم در صندلي پهلويش ننشيند و آخرش با وساطت خانم مهماندار، يک پيرمرد مريض را پذيرفت پهلويش بنشيند به شرطي که پيرمرد رويش را حتماً عکس طرف او ـ يعني طرف اينجانب ـ بگرداند. هواپيما بدون تشريفات از جا کند. من آنقدر خرد و خسته بودم که چشم بستم و به خواب رفتم، وقتي بيدار شدم هواپيما داشت در مهرآباد فرود مي آمد. پياده شديم. دقيقه. چون نه استقبال چي داشتم نه پاي بند. مثل برق خودم را به ولايت رساندم. در حياط را که کوبيدم، کسي احتمال نمي داد من هستم. اگر يکي از دعاهايم مستجاب شده باشد خيلي خوب است. چه رسد به اين که انتظار استجابت همه اش را دارم. عليرضا ذکاوتي[/align]