رفتن به مطلب
لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید ×
انجمن های دانش افزایی چرخک
لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'وجود'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • تالار خصوصی و کاربران ایرانی سلام
    • مسائل تخصصی مربوط به سایت و انجمن
  • تالار ایران - جهان
    • اخبار ایران و جهان
    • آشنایی با شهرها و استانها
    • گردشگری ، آثار باستانی و جاذبه های توریستی
    • گالری عکس و مقالات ایران
    • حوزه فرهنگ و ادب
    • جهان گردی و شناخت سایر ملل و کشورها
  • تالار تاریخ
    • تقویم تاریخ
    • ایران پیش از تاریخ و قبل از اسلام
    • ایران پس از اسلام
    • ایران در زمان خلاقت اموی و عباسیان
    • ایران در زمان ملوک الطوایفی
    • تاریخ مذاهب ایران
    • انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
    • تاریخ ایران
    • تاریخ ملل
  • انجمن هنر
    • فيلم شناسي
    • انجمن عكاسي و فیلم برداری
    • هنرمندان
    • دانلود مستند ، کارتون و فیلم هاي آموزشي
  • انجمن موسیقی
    • موسیقی
    • موسیقی مذهبی
    • متفرقات موسیقی
  • انجمن مذهبی و مناسبتی
    • دینی, مذهبی
    • سخنان ائمه اطهار و احادیث
    • مناسبت ها
    • مقالات و داستانهاي ائمه طهار
    • مقالات مناسبتی
  • انجمن خانه و خانواده
    • آشپزی
    • خانواده
    • خانه و خانه داری
    • هنرهاي دستي
  • پزشکی , سلامتی و تندرستی
    • پزشکی
    • تندرستی و سلامت
  • انجمن ورزشی
    • ورزش
    • ورزش هاي آبي
  • انجمن سرگرمی
    • طنز و سرگرمی
    • گالری عکس
  • E-Book و منابع دیجیتال
    • دانلود کتاب های الکترونیکی
    • رمان و داستان
    • دانلود کتاب های صوتی Audio Book
    • پاورپوئینت
    • آموزش الکترونیکی و مالتی مدیا
  • درس , دانش, دانشگاه,علم
    • معرفی دانشگاه ها و مراکز علمی
    • استخدام و کاریابی
    • مقالات دانشگاه ، دانشجو و دانش آموز
    • اخبار حوزه و دانشگاه
  • تالار رایانه ، اینترنت و فن آوری اطلاعات
    • اخبار و مقالات سخت افزار
    • اخبار و مقالات نرم افزار
    • اخبار و مقالات فن آوری و اینترنت
    • وبمسترها
    • ترفندستان و کرک
    • انجمن دانلود
  • گرافیک دو بعدی
  • انجمن موبایل
  • انجمن موفقیت و مدیریت
  • انجمن فنی و مهندسی
  • انجمن علوم پايه و غريبه
  • انجمن های متفرقه

وبلاگ‌ها

  • شیرینی برنجی
  • خرید سیسمونی برای دوقلوها
  • irsalam

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


درباره من


علایق و وابستگی ها


محل سکونت


مدل گوشی


اپراتور


سیستم عامل رایانه


مرورگر


آنتی ویروس


شغل


نوع نمایش تاریخ

  1. daruosh

    آیا خدا وجود دارد؟!

    براهین وجود خدا سخن نخست: گزاره ای که دست از سرتان بر نخواهد داشت! بی تردید مفهوم "خداوند" در زندگی همه ما ـ وقتی می گویم همه ما منظورم همه انسانها به طور اعم، همه دینداران عموماً و همه مسلمانان به طور خاص است ـ نقش اساسی دارد. فهمیدن این نکته دشوار نیست. با نگاهی به نحوهی زندگی خود می¬توانید پی ببرید که در صورت عدم اعتقاد به وجود خداوند چه تغییراتی در زندگی¬تان ایجاد می¬شد. مسلماً در آن صورت کارهایی را انجام می¬دادید که به دلیل باور به وجود خداوند انجام نمی¬دهید و نیز اعمالی را ترک می¬کردید که به دلیل اعتقاد به خداوند انجام می¬دهید. پس باور یا عدم باور به وجود خداوند یک گزاره بنیادین برای همه ما محسوب می شود چرا که زندگی ما در نسبت با گزاره (الف) "خدا وجود دارد" و گزاره (ب) "خدا وجود ندارد" دچار تغییرات بنیادینی خواهد شد، به گونه ای که هیچ گزاره دیگری از چنین توانی برای ایجاد تغییر در زندگی ما برخوردار نیست. بنابراین مواجه ما با این گزاره باید بسیار جدی و بنیادین باشد. برای چنین مواجه¬ای در همین ابتدای کار باید به برخی سوالات اساسی پاسخ بدهیم. البته یادآور می شوم که شما می توانید همچنان این مسئله را جدّی نگرفته و به سادگی از کنار آن گذر کنید ولی در این صورت به یاد داشته باشید که بنیادی ترین مسئله زندگی خود را بی پاسخ رها کرده اید! در زندگی روزمرّه بسیار می بینیم کسانی را که چنین زندگی می کنند و این خیلی عجیب نیست که شما هم یکی از همین افراد باشید ولی حتما با من موافقید که این گزاره دست از سر شما بر نخواهد داشت. هنگام خواب، در تنهایی و خلوت، زمانی که به یاد مرگ می افتید و ... باز از خود می پرسید آیا من به خدا اعتقاد دارم؟ چرا؟ پاسخ به این چرا و چراهای بعدی هدف نوشت? ما در این بخش است. در سلسله مباحثی موجزه ـ البته نه ایجازی که مخلّ دقت و صحت باشد ـ سعی می کنم پاسخ فلاسفه و متکلمان به این چراها را بیان کنم. شما در پایان این مباحث باید بتوانید اعتقاد خود در بار? خداوند را مورد ارزیابی قرار دهید و سوالات و نظرات خود را مطرح کنید. برای قدم نخست شما باید به این سوال پاسخ دهید: سوال 1: شما فکر می کنید گزاره "الف" صادق است یا گزاره "ب"؟ به عبارت دیگر، فکر می کنید خدا وجود دارد یا خیر؟ پاسخ به سوال 1 مهم است، چرا که بطور کلی، همه انسان های جهان با توجه به پاسخی که به این سوال میدهند به دو قسم تقسیم می شوند (البته این تقسیم بندی می تواند بسیار دقیق تر و با شقوق بیشتری انجام شود ولی برای مبحث ما همین مقدار کافی است): انسان هایی که به خدا باور دارند (به بیان دیگر: خداباوران) و انسان های نامعتقد به خداوند(با بیان دیگر: بی¬خدایان). امام حسین(علیهالسلام) در دعای عرفه میفرماید: چگونه از چیزی که در وجودش به تو نیازمند است، به تو استدلال شود؟ آیا برای غیر از تو ظهوری وجود دارد که برای تو نباشد تا آشکار کننده تو باشد. تو کی غایب بودهای تا دلیل و راهنما نیاز داشته باشی که بر تو دلالت کند و کی دور بودهای تا آثار و نشانهها ما را به تو برسانند. کور باد دیدهای که تو را با آن نشانهها، دیدهبان و نگهبان نبیند و زیانکار باد معامله بندهای که برای او، بهرهای از دوستیات را قرار ندادهای! اگر شما گزاره "الف" را انتخاب کرده اید یعنی در گروه "خداباوران" قرار گرفته اید و اگر گزاره "ب" را برگزیده اید در گروه "بی خدایان" قرار دارید و من در هر دو صورت می خواهم از پیگیری ادامه مطلب منصرف نشوید. کار ما هنوز تمام نشده است. چرا شما خداباورید و یا چرا بی خدا؟ حتماً شما هم با من موافقید که پاسخ به سوال 1 هر چند لازم است ولی کافی نیست. یعنی اگر کسی از شما سوال 1 را بپرسد و شما هر پاسخی به آن بدهید، جای پرسش دیگری (سوال2) باز است که به همان انداز? سوال 1 حائز اهمیت است. متاسفانه، بیشتر افراد دور و برمان پاسخی برای سوال 2 ندارند و به دلایل مختلف ـ اعم از دلایل روانی و غیر روانی که محل بحث آنها در این بخش نیست ـ در طول زندگی خود از پاسخ به آن طفره می روند. اگر بخواهم بدون استفاده از اصطلاحات تخصصی این مطلب را بیان کنم باید بگویم پاسخ سوال 1 صرفاً یک ادعاست(یک تصور) و برای موجه بودن آن نیاز به دلیل (یک تصدیق) است. پس روشن شد هر انسانی، چه خداباور و چه بی خدا، بی نیاز از این مباحث نیست. سوال 2 : دلیل شما برای این که فکر می کنید خدا وجود دارد یا وجود ندارد چیست؟ اما پیش از آن که وارد مبحث "دلایل وجود خدا" شوم، ذکر چند نکته لازم است: 1. من ابتدائاً به دسته بندی دلایلی می پردازم که برای اثبات وجود خدا ارائه شده اند. سپس در نوشته های بعدی به هر یک از دلایل می پردازم تا طولانی شدن مطالب باعث خستگی خاطر شما خواننده محترم نگردد. 2. مسلم است هر کدام از این دلایل از نقاط قوت و ضعفی برخوردار است. برخی از آنها قوی تر و برخی ضعیفتر شمرده می شوند و ذکر این مطالب شاید در این نوشته های مختصر ممکن نباشد. خواننده می توان به بخش "برای مطالعه بیشتر" مراجعه کند. سعی بر این است که تمام دلایل ذکر شده و وارد این مباحث تخصصی نشوم. 3. به نظر برخی از فیلسوفان و متکلمان، وجود خدا بدیهی و بی نیاز از دلیل و به تعبیری فطری است. ایشان برای تایید این نظر خود به برخی آیات و روایات متوسل می شوند. به عنوان مثال خداوند می¬فرماید: "مگر درباره خدا، پدیدآورنده آسمانها و زمین، تردیدی هست؟ (ابراهیم،10) یا آیه فطرت (روم،30) و یا امام حسین(علیهالسلام) در دعای عرفه میفرماید: چگونه از چیزی که در وجودش به تو نیازمند است، به تو استدلال شود؟ آیا برای غیر از تو ظهوری وجود دارد که برای تو نباشد تا آشکار کننده تو باشد. تو کی غایب بودهای تا دلیل و راهنما نیاز داشته باشی که بر تو دلالت کند و کی دور بودهای تا آثار و نشانهها ما را به تو برسانند. کور باد دیدهای که تو را با آن نشانهها، دیدهبان و نگهبان نبیند و زیانکار باد معامله بندهای که برای او، بهرهای از دوستیات را قرار ندادهای! در جهان غرب نیز برخی از متفکران نظیر پلانتینگا بر این عقیدهاند که خدا، امری بدیهی است و بداهتی مانند همه امور بدیهی دیگر دارد؛ بنابراین، اثبات وجود او نیازی به استدلال و برهان ندارد. در مقالات پیش رو این نظریه را در ذیل "براهین فطری" ذکر خواهم کرد. 4. از آنجا که در این درگاه اینترنتی مطالب بطور خلاصه و مجمل بیان می شود، در پایان هر بخش تحت عنوان "برای مطالعه بیشتر" منابعی را معرفی می کنم تا خواننده شتاق بتواند مطالب را بسیار دقیق تر و مبسوط دنبال کند. دسته بدی براهین وجود خداوند در آیین ای مختلف دلایل و براهین مختلفی برای اثبات وجود خداوند ذکر شده است. بسیاری از این دلایل ویژگیهای مشترکی با هم دارند که می وان آنها را در یک دسته ندی و در کنار هم قرار داد. ابتدا دلایل براهین اثبات خدا در جهان اسلام و غرب را بررسی می کنم، سپس به تفصیل، هر یک را بیان می کنم. بطور کلی دلایل اثبات وجود خدا در 2 دسته قرار می گیرند: دلایلی که بدون مراجعه به عالم خارج و اصطلاحاً پیشینی به اثبات وجود خدا می پردازند و دلایلی که با رجوع به عالم خارج به این مهم نائل می شوند: براهین پیشینی (از راه مفهوم خدا به اثبات آن می پردازند): 1. برهان صدیقین 2. برهان وجودی 3. برهان فطری 4. برهان تجربه دینی 5. برهان اخلاقی 6. برهان معقولیت براهینی که با تکیه بر مفهومی غیر از مفهوم خدا(از راه مخلوقات و نشانه ها) به اثبات وجود خدا می¬پردازند عبارتند از: 1. برهان علّی 2. برهان امکان و وجوب 3. برهان نظم 4. برهان حرکت 5. برهان معجزه برخی از این دلایل از قوت بیشتری برخوردارند. به عنوان مثال فیلسوفان اسلامی معتقدند برهان صدیقین، مهم ترین و قوی ترین برهان بر وجود خداوند است. در مقابل در میان دینداران غربی آنچه بیشتر مورد توجه قرار گرفته است "برهان وجودی" است.
  2. daruosh

    برهان وجود شناختی

    یکی از براهین معروفی که برای اثبات وجود خدا بکار رفته است برهانی است که متکلم قرون وسطایی قدیس آنسلم مطرح کرده است. این برهان بعدها به نام برهان وجودشناختی معروف شد. این برهان تقریرهای مختلفی شده است و حتی توسط خود آنسلم دچار اصلاحاتی گردید. در این نوشته کوتاه از این اختلاف نظرها عبور می کنیم تا ذهن خواننده با انباشتن مسائل اختلافی دچار سردرگمی نشود. این برهان ساختار ساده ای دارد. من قدم به قدم به مقدمات آن می پردازم و شما نیز در حین خواندن همین نوشته کوتاه می توانید با تصور مقدمات آن به نتیجه برسید. آنسلم در ابتدای کتاب خود می گوید: «با چه نشانه هایی، با چه صورت هایی می توانم در طلب تو (خدا) باشم؟» شما نیز می توانید با پیگیری همین پرسش برهان او را مورد مطالعه قرار دهید. شما چه تصوری از خدا دارید؟ معمولاً همه ما تصورمان از خدا به عنوان چیزی ست که بزرگتر از آن را نتوان تصور کرد. آنسلم معتقد است اگر کسی تا همین مقدار با او همراهی کرده و قبول کند که تصور ما از خدا "چیزی که نتوان از آن بزرگتر را تصور کرد" باشد، می توان وجود خدا را برای او اثبات کرد. به عبارت دیگر، تصور وجود خدا مستلزم تصدیق به وجود اوست. حتی احمق می‏پذیرد که چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد حداقل در ذهن وجود دارد، زیرا هنگامی که او این جمله را می‏شنود می‏فهمد. هر آنچه فهمیده می‏شود در ذهن و فهم وجود دارد و مسلما آن چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد نمی‏تواند فقط در ذهن وجود داشته باشد; زیرا اگر فرض کنیم فقط در ذهن وجود دارد، می‏توان همان چیز را طوری تصور کرد که هم در ذهن و هم در خارج وجود دارد پس تصور دومی بزرگتر از تصور اولی است و این خلف است. 1 آنسلم می گوید: ما باور داریم که تو (خدا) چیزی هستی که هیچ چیز بزرگتر از آن نمی توان تصور کرد و چنین استدلال می کند: «وقتی کافری می شنود که می گویم "چیزی که هیچ چیز بزرگتر از آن نمی توان تصور کرد" آنچه را که می شنود می فهمد. بنابراین کافر باید موافق باشد که مفهوم چیزی که بزرگتر از آن نمی توان تصور کرد در درک و فهم او وجود دارد. و چیزی که بزرگتر از آن نمی تواند تصور شود، در حقیقت چنان وجود دارد که امکان ندارد درباره آن بصورت چیزی که وجود ندارد بیاندیشیم». بنابراین خدا بالضروره وجود دارد سوال: در همین ابتدای کار ممکن است یک سوال بجا به ذهن شما خطور کرده باشد: تصور خدا (به عنوان چیزی که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد) مستلزم وجود ذهنی خداوند است و نه وجود خارجی آن. در واقع، ما با تصور خداوند با هر صفت و ویژگی، صرفاً او را در ذهن خود ساخته و پرداخته کرده ایم. از کجا مطمئن باشیم که چنین تصوری در عالم خارج نیز وجود دارد؟ پاسخ: آنسلم متوجه این اشکال هست و می گوید "چیزی که بزرگتر از آن را نتوان تصور کرد" باید در خارج نیز وجود داشته باشد. "چیزی که بزرگتر 2 از آن را نتوان تصور کرد" نمی تواند صرفاً یک موجود ذهنی باشد. اگر چنین موجودی تنها در ذهن موجود باشد به این معناست که دیگر بزرگترین چیز نیست، زیرا می توان همان چیز را به گونه ای تصور کرد که در خارج هم وجود دارد و در اینصورت تصور دوم ما از تصور نخست (چیزی که بزرگتر از آن را نتوان تصور کرد) بزرگتر است، در صورتی که تصور نخست ما بنابر تعریف خودش قرار بود بزرگترین چیز باشد. پس نمی توان چیزی را به عنوان بزرگترین چیز دانست و صرفاً برایش وجودی ذهنی قائل شد. پس خارجی و واقعی بودن در تعریف "چیزی که نتوان بزرگتر از آن را تصور کرد" اخذ شده است. اگر ما ایده کمال مطلق را در ذهن داشته باشیم، و وجود آن را نپذیریم، دچار تناقض شده ایم، زیرا مفهوم کمال مطلق ضرورتا شامل محمول هستی او نیز است. ما به آن چیز که بزرگتر از آن قابل تصور نیست خدا می گوییم. سوال: ممکن است گمان کنید با این روش می توان وجود اشیاء غیر واقعی را نیز اثبات کرد! مثلا می‏توان با تصور "جزیره‏ای که کاملتر از آن را نتوان تصور کرد" وجود خارجی آن را نتیجه گرفت در حالی که چنین جزیره¬ای میتواند صرفاً از وجودی ذهنی بهره مند باشد. پاسخ: پاسخی که آنسلم به این اشکال می دهد چنین است: فقط در مورد مفهوم خداست که از تصور آن وجود آن ناشی می‏شود و نه مفاهیم دیگر، زیرا فقط خدا واجب الوجود است. دکارت (فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی قرن 16 میلادی) بار دیگر با سر زبان انداختن این برهان به این اشکال معروف چنین پاسخ می دهد که تنها تصور کمال مطلق شامل صفت "وجود" است، و فقط در این مورد خاص است که ما محق هستیم "وجود" را از "مفهوم" استنتاج کنیم. درمورد هر موجود دیگر، مثل "کامل ترین جزیره قابل تصور"، صفت وجود در تعریف آن اخذ نشده است و این تنها در مورد مفهوم کمال مطلق صادق است. به نظر دکارت «اگر خدا وجود نداشت نمی توانست اینقدر کامل باشد». بیان فنّی تر این برهان چنین است: مقدمه 1: منطقا ضروری است که هرچه برای مفهوم موجود واجب، ضرورت دارد، مورد تصدیق قرار گیرد. مقدمه 2: وجود واقعی منطقا برای مفهوم موجود واجب، ضرورت دارد. نتیجه: بنابر این منطقا ضروری است اذغان کنیم واجب الوجود وجود دارد. بنابراین مقدمات: منطقا غیر ممکن است که آنچه برای مفهوم موجود واجب ضروری است مورد انکار قرار گیرد و وجود برای مفهوم موجود واجب، ضروری است. بنابراین منطقا غیر ممکن است که وجود واقعی موجود واجب، مورد انکار قرار گیرد. این استدلال را می توان با این بیانات آنسلم تطبیق داد: آنسلم می گوید: ما باور داریم که تو (خدا) چیزی هستی که هیچ چیز بزرگتر از آن نمی توان تصور کرد و چنین استدلال می کند: «وقتی کافری می شنود که می گویم "چیزی که هیچ چیز بزرگتر از آن نمی توان تصور کرد" آنچه را که می شنود می فهمد. بنابراین کافر باید موافق باشد که مفهوم چیزی که بزرگتر از آن نمی توان تصور کرد در درک و فهم او وجود دارد. و چیزی که بزرگتر از آن نمی تواند تصور شود، در حقیقت چنان وجود دارد که امکان ندارد درباره آن بصورت چیزی که وجود ندارد بیاندیشیم». بنابراین خدا بالضروره وجود دارد. 3
  3. اندیشمندان الهی دان هر یک از طریقی به وجود خداوند استدلال نموده اند. یکی از این طرق برهان حرکت است. ریشه این برهان به آثار افلاطون و ارسطو بر میگردد. اندیشمندان اسلامی نیز از این برهان استفاده کرده اند و آن را یکی از دلایل وجود خداوند برشمرده اند. نکته مهم این است که نباید از برهان حرکت آنچه بیش از توان اوست انتظار داشت. آنچه برهان حرکت میتواند اثبات کند این است که هر متحرکی به محرِّک غیرمتحرک نیاز دارد و چون عالم طبیعت خالی از حرکت نیست، پس موجودی فراتر از طبیعت وجود دارد که علت همه این حرکت¬هاست. درواقع توان برهان حرکت بیش از این نیست، و نمی تواند برای ما ثبات کند که چنین موجودی ممکن است یا واجب، محدود است یا نامتناهی و ... از توان این برهان خارج است و باید این مطالب را با براهین دیگری مثل "برهان وجوب و امکان" اثبات کرد. برای اینکه بتوان تبیین روشنی از برهان حرکت ارائه کرد باید بدانیم حرکت چیست و چرا به فاعل نیاز دارد. علامه طباطبایی (قول مشهور در فلسفه اسلامی) حرکت را چنین تعریف می¬کند: «خروج تدریجی شی‏ء از قوه به فعل»1 . هر حرکتی به شش امر نیاز دارد: 1. محرک 2. متحرک 3. مبدا 4. غایت 5. مسافت 6. زمان همه ما در جهان اطرافمان حرکت و تغییر را مشاهده می کنیم. رشد و نمو حیوانات و گیاهان، رسیدن میوه درختان، امواج دریا و ... همگی از مصادیق حرکاتی هستند که در اطرافمان می بینیم. ارسطو در کتاب مابعدالطبیعه (کتاب دوازدهم) همه حرکت ها را به محرِّک نامتناهی برمی گرداند که موجودی ازلی است. البته محرِّک نامتحرِّک بطور فیزیکی افلاک و ... را به حرکت وا نمی دارد بلکه شوق و اشتیاق به اوست که باعث حرکت آنها می شود 2. تحلیل بیان ارسطو چنین می شود: مقدمه 1: شیء متحرک و متغیر وجود دارد (مثل حرکت زمین، خورشید و ...) مقدمه 2: حرکت هر شیء، مستند به چیزی غیر از خود آن شیء است. مقدمه 3: سلسله حرکت ها یا تا بی نهایت ادامه دارند و یا محرِّک غیر متحرکی وجود دارد. مقدمه 4: وجود سلسله بی نهایت حرکت ها ممتنع است. نتیجه: پس محرِّک غیرمتحرک وجود دارد. ابن سینا نیز معتقد است حرکت هر جسم به چیزی خارج از آن بستگی دارد و این سلسله در نهایت باید به محرِّک نامتحرّک ختم می شود: «... از این برهان ها آشکار شد که حرکت هر جسم متحرکی مستند به خارج از ذات آن است. اینک می گوییم سلسله علل محرک در علتی که غیر متحرک است پایان می یابد.» 3 تقریر برهان حرکت بعد از ملاصدرا و با "نظریه حرکت جوهری" دچار تغییرات بنیادین شد و در این نوشته قصد اشاره به آن را نداریم. در اینجا تنها به این تقریر از برهان حرکت اکتفا می کنیم که مبنی بر آن برای یافتن فاعل و پدیدآورنده حرکت به نقطه ای می رسیم که آن موجود محرِّک غیرمادی است. همه ما در جهان اطرافمان حرکت و تغییر را مشاهده می کنیم. رشد و نمو حیوانات و گیاهان، رسیدن میوه درختان، امواج دریا و ... همگی از مصادیق حرکاتی هستند که در اطرافمان می بینیم. ارسطو در کتاب مابعدالطبیعه (کتاب دوازدهم) همه حرکت ها را به محرِّک نامتناهی برمی گرداند که موجودی ازلی است. البته محرِّک نامتحرِّک بطور فیزیکی افلاک و ... را به حرکت وا نمی دارد بلکه شوق و اشتیاق به اوست که باعث حرکت آنها می شود سوال: چرا ما باید به دنبال تبیین "حرکت" باشیم؟ "سکون" با حرکت چه فرقی دارد که برای حرکت به دنبال تبیین می گردیم ولی برای سکون به دنبال تبیین نمی گردیم؟ همانطور که از حرکت می توان به فاعل آن پی برد از سکون نیز می توان پی به فاعل آن برد. 4 پاسخ: سکون امری عدمی است و برای امر عدمی نیاز به وجود فاعل نیست درحالی که حرکت امری وجودی است و نیاز به فاعل و پدیدآورنده دارد. سوال: از کجا می گویید که هر حرکتی نیاز به محرِّک دارد؟ دینامیك امروزی برخلاف گذشته سكون را اصیل نمی داند، بلكه حركت یكنواخت (و سكون به عنوان حالت حدی آن) را اصیل می داند، كه این اصالت را امروزه با واژه ی اینرسیال می شناسیم. حالت عادی اجسام این است كه در حركت یكنواخت (یا سكون) باشند، نه الزاما در سكون. جسم می تواند همواره در حال حركتی یكنواخت باشد، در حالی كه هیچ وجود دیگری بر روی آن اثر نمی گذارد. این یعنی نفس حرکت نیاز به فاعل ندارد و تنها تغییر حرکت است که نیاز به عامل و فاعل دارد. پاسخ: «...آن محرکی که ارسطوئیین گفته اند، غیر از آن عاملی است که فیزیک امروز می شناسد...آنچه که تجربیات علمی امروز ثابت می کند، رابطه حرکت است با عامل خارج از وجود متحرک، در صورتی که از نظر فلسفی عامل حرکت همیشه در داخل جسم متحرک است و عامل خارجی عامل دست دوم است نه عامل دست اول...فیلسوف وقتی می گوید حرکت یعنی هر گونه تغییر،نقط مقابل ثبات...آنچه ارسطو و ارسطوئیین گفته اند، اگر هم درست نباشد باید به دلیل دیگری درست نباشد...» 5 سوال: چرا هر شیء متحرکی خودش را به حرکت در نمی آورد؟ به عبارت دیگر چرا هر حرکتی نیاز به فاعل و عامل دارد؟ پاسخ: در هر حرکتی هم "فاعل" وجود دارد و هم "قابل". فاعل هر هرحکتی "محرِّک" و قابل حرکت "متحرِّک" نامیده می شود. با این بیان می توان پرسش را چنین بیان کرد: آیا قابل حرکت نمی توان خودش فاعل هم باشد؟ پاسخ فلاسفه به این سوال منفی است. فهم دلیل آن نیاز به بیان مباحث مربوط به "قوه و فعل" دارد اما بطور خلاصه می-توان چنین گفت که "فاعل" حیثیت وجدان دارد و "قابل" حیثیت فقدان. این دو حیثیت با همدیگر قابل جمع نیستند. به بیان دیگر محرِّک حرکت می‏دهد و متحرک فاقد حرکت است و می خواهد حرکت را از ناحیه محرِّک بپذیرد. متحرِّک به خودی خود حرکتی در خود ندارد و این حرکت را از محرِّک می گیرد زیرا فاقد شی‏ء [حرکت] نمی توان معطی شی‏ء [حرکت] ‏شود. پس متحرک احتیاج به محرکی غیر از خود دارد. آن محرک اگر خود متحرک باشد باز به محرک دیگری نیاز دارد. سلسله محرکها باید به ناگزیر به محرکی ختم شود که دیگر خود متحرک نباشد و الا گرفتار دور یا تسلسل می‏شویم. چون هر دوی اینها باطل است. پس بالضروره به محرک غیر متحرک می‏رسیم.6 چنانچه حاج ملا هادی سبزواری در شرح منظومه می گوید: «ان الحرکة لابدلها من محرک والمحرک لا محالة ینتهی الی محرک غیر متحرک دفعا للدور والتسلسل‏»7 بنابراین در برهان حرکت استدلال از حرکت که امری بدیهی در عالم طبیعت است و ما بالبداهه آن را درک می کنیم ـ به سوی محرّک و در نهایت، محرّک نخستین است. همانطور که هر چیزی در عالم طبیعت نیاز به علت دارد حرکت نیز به فاعل نیازمند است و نمی تواند بدون علت موجود شود. اگر این محرّک خودش هم متحرک باشد نیاز به محرّک دیگری دارد و اگر این سلسله تا بی نهایت به عقب برود دچار تسلسل می شویم و این یعنی هیچ حرکتی نباید در عالم وجود داشته باشد، در حالی که ما می بینیم در عالم طبیعت حرکت وجود دارد و ما آن را با حواس خود در می یابیم، پس باید سلسله حرکات به محرِّک نخستینی ختم شود که امری غیرمادی و ماوراء طبیعی است. واضح است که این برهان می تواند صرفاً ما را به ماوراء طبیعت ببرد و برای ادامه راه نیاز به براهین دیگری وجود دارد.
  4. irsalam

    آیا شیطان وجود دارد؟

    آیا شیطان وجود دارد؟ و آیا خدا شیطان را خلق کرد؟ استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند. آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟ شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد" استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟" شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا" استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است" شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟" استاد پاسخ داد: "البته" شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟" استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد.... آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ " شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند. مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- f) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند.. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟" استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد" شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد." در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟" زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست." و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد... شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید. نام مرد جوان یا آن شاگرد تیز هوش کسی نبود جز ، آلبرت انیشتن
  5. [align=justify]«نمیتوانم در این دنیای خاکی با ما زندگی میکرد و در زندگی همه ما حضور داشت. متاسفانه هر جا که میرفتیم نام او را میشنیدیم. اینک ما "نمیتوانم" را در جایگاه ابدی اش به خاک سپردهایم.» بچه ها روی شش نیمکت پنج نفره می نشستند و میز معلم هم رو به روی آنها بود. بسیاری از جنبه های این کلاس شبیه کلاسهای ابتدایی بود، با این همه روزی که من برای اولین بار وارد کلاس شدم احساس کردم در جو آن، هیجانی لطیف نهفته است. "دونا" معلم مدرسه ابتدایی شهر کوچکی در میشیگان، دو سال تا بازنشستگی فرصت داشت. درضمن به عنوان عضو داوطلب در برنامه "بهبود و پیشرفت آموزش استان" که من آن را سازماندهی کرده بودم، شرکت داشت. من هم به عنوان بازرس در کلاسها شرکت می کردم و سعی داشتم درامر آموزش تسهیلاتی را فراهم آورم. آن روز به کلاس "دونا" رفتم و روی نیمکت ته کلاس نشستم. شاگردان سخت مشغول پرکردن اوراقی بودند. به شاگرد ۱۰ ساله کنار دستم نگاه کردم و دیدم ورقه اش را با جملاتی که با "نمی توان " شروع شده اند پر کرده است. "من نمیتوانم درست به توپ فوتبال لگد بزنم."، " من نمی توانم عددهای بیشتر از سه رقم را تقسیم کنم." نصف ورقه را پر کرده بود و هنوز هم با اراده و سماجت عجیبی به این کار ادامه می داد. از جا بلند شدم و روی کاغذهای همه شاگردان نگاهی انداختم. همه کاغذها پر از " نمی*توانم "ها بود. کنجکاویم سخت تحریک شده بود. تصمیم گرفتم نگاهی به ورقه معلم بیندازم. دیدم که او سخت مشغول نوشتن " نمی*توانم " است. "من نمی*توانم مادر "جان" را وادار کنم به جلسه معلم*ها بیاید." "من نمی*توانم آلن را وادار کنم به جای مشت از حرف استفاده کند." سردر نمی*آوردم که این شاگردها و معلمشان چرا به جای استفاده از جملات مثبت به جملات منفی روی آورده*اند. سعی کردم آرام بنشینم و ببینم عاقبت کار به کجا می*کشد. شاگردان ۱۰ دقیقه دیگر هم نوشتند. خیلی ها یک صفحه را پر کرده بودند و می خواستند سراغ صفحه جدیدی بروند. گفت: همان یک صفحه کافی است. صفحه دیگر را شروع نکنید. بعد از بچه*ها خواست که کاغذهایشان را تا کنند و یکی یکی نزد او بروند. روی میز معلم یک جعبه خالی کفش بود. بچه ها کاغذ هایشان را داخل جعبه انداختند. وقتی همه کاغذها جمع شدند،" دونا " در جعبه را بست، آن را زیر بغلش زد و همراه با شاگردانش از کلاس بیرون رفتند. من پشت سرآن*ها راه افتادم. وسط راه، " دونا " رفت و با یک بیل برگشت. بعد راه افتاد و بچه*ها هم پشت سرش راه افتادند. بالاخره به انتهای زمین بازی که رسیدند، ایستادند. بعد زمین را کندند. آن*ها می*خواستند " نمی*توانم "های خود را دفن کنند! کندن زمین ۱۰ دقیقه*ای طول کشید. چون همه بچه*های کلاس چهارم دوست داشتند در این کار شرکت کنند. وقتی که سه چهارمتری زمین را کندند، جعبه " نمی*توانم"*ها را ته گودال گذاشتند و به سرعت روی آن خاک ریختند. سی و یک شاگرد ۱۰ یازده ساله دور قبر ایستاده بودند. هر کدام از آنها حداقل یک ورقه پر از " نمی توانم" درآن قبر دفن کرده بود. معلمشان هم همین طور! دراین موقع " دونا " گفت: دوستان! ما امروز جمع شده ایم تا یاد و خاطره " نمی توانم" را گرامی بداریم. او در این دنیای خاکی با ما زندگی می*کرد و در زندگی همه ما حضور داشت. متاسفانه هر جا که میرفتیم نام او را می*شنیدیم، در مدرسه، در انجمن شهر، در ادارات و... اینک ما " نمی*توانم" را در جایگاه ابدی اش به خاک سپرده*ایم. البته یاد او در وجود خواهر و برادرهایش یعنی " می*توانم "، " خواهم توانست" و " همین حالا شروع خواهم کرد" باقی خواهد ماند. آن*ها به اندازه این خویشاوند مشهورشان شناخته شده نیستند، ولی هنوز هم قدرتمند و قوی هستند. شاید روزی با کمک شما شاگردها، آنها سرشناس تر از آن چه هستند، بشوند. هنگامی که به این سخنرانی گوش می*کردم فهمیدم که این شاگردان هرگز چنین روزی را فراموش نخواهند کرد. این حرکت شکوهمند سمبولیک چیزی بود که برای همه عمر به یاد آن*ها می ماند و در ضمیر ناخود آگاه آن*ها حک می شد. آن*ها " نمی*توانم"های خود را نوشته و طی مراسمی تدفین کرده بودند. این تلاش شکوهمند، بخشی از خدمات آن معلم ستوده بود. هر وقت شاگردی می گفت: " نمی توانم"، دونا به اعلامیه اشاره می کرد و شاگرد به یاد می آورد که " نمی توانم" مرده است و او را به خاک سپرده اند. حالا سال ها از آن روز گذشته است و من هر وقت می خواهم به خود بگویم که " نمیتوانم" به یاد اعلامیه فوت "نمی توانم" و مراسم تدفین او می افتم...[/align] منبع:روزنامه ایران
×
×
  • اضافه کردن...