لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید
جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'کرد؟'.
7 نتیجه پیدا شد
-
چه کسی «ماوس» را اختراع کرد؟ هر بار که با ماوس خود روی آیکون یک برنامه کلیک میکنید، یا به وسیله آن وبگردی خود را سهولت میبخشید، یا به سادگی از آن برای پخش موسیقی و بسیاری کارهای دیگر استفاده میکنید، شاید به این موضوع هرگز توجه نکنید که این ابزار پرکاربرد و دوستداشتنی، زمانی نبوده است؛ چه کسی با اختراع ماوس، دنیای رایانهها را شیرین کرد؟ به گزارش «تابناک»، اختراع ماوس برای رایانهها، تحولی بزرگ در تاریخچه محاسبات رایانهای بوده است. اختراع این ابزار کوچک و پرکاربرد، منجر به آن شد که رایانهها از ماشینهای بسیار تخصصی که تنها متخصصان و دانشمندان، قابلیت برقراری ارتباط و کار کردن با آنها را داشتند، تبدیل به ابزارهایی ساده شوند که تقریباً همه میتوانند از آن بهره بگیرند. در حقیقت «داگلاس انگلبارت» (Douglas Engelbart) در سال ۱۹۶۴ با اختراع ماوس روش کار رایانهها را برای همیشه تغییر داد. نخستین ماوس تاریخ از یک بدنه چوبی، یک صفحه مدور و دو چرخ فلزی تشکیل شده بود که با صفحهای که ماوس روی آن قرار میگرفت، ارتباط برقرار میکردند. این اختراع در نوامبر ۱۹۷۰ به ثبت رسید تا دنیای رایانه تحولی بزرگ به خود ببیند. هنگامی که انگلبارت روی طراحی و ساخت نخستین ماوس کار میکرد، در مؤسسه تحقیقاتی و پژوهشی استنفورد، وابسته به دانشگاه استنفورد، مشغول به کار بود. وی برای نخستین بار ماوس را این گونه تعریف کرد: نماگر موقعیت مکانی X-Y روی صفحه نمایش. هشت سال بعد در ۱۹۷۲ «بیل انگلیش»، آنچه در ماوسهای نسل بعد دیدیم، یعنی غلتک ماوس را به این طراحی افزود که با چرخهای فلزی ماوس انگلبارت جایگزین شد و میتوانست حرکت را در همه جهات ممکن رصد و ثبت کند. این ماوس برای نخستین بار در سال ۱۹۷۳ در موسسه Xerox Alto مورد استفاده قرار گرفت. اما در آن زمان از آن استقبال نشد تا آنکه استیو جابز، اعجوبه شرکت اپل این ایده را به گونهای خلاقانه تغییر داد که اکنون استفاده از رایانهها بدون ماوس دشوار و طاقتفرساست. ماوسی که شرکت اپل آن را طراحی کرد و توسعه داد از جهات بسیاری با ماوس اولیه متفاوت بود. این ماوس از یک دکمه مستطیل شکل بر روی بدنه خود استفاده میکرد و غلتکی خاص در زیر داشت. البته این ماوس نسبت به ماوسهای نسل بعد، بسیار سنگین بود و همزمان با Lisa Computer در سال ۱۹۸۳ به کار گرفته شد و نخستین ماوس تجاری جهان بود؛ اما دلیل آنکه این ماوس تنها یک دکمه مستطیل شکل داشت، این بود که از نظر اپل این امر استفاده از ماوس را برای کاربران سادهتر میساخت؛ ایدهای که تا بیست سال پس از آن پا برجا بود. پس از آن به مرور زمان، ماوسها تغییرات زیادی به خود دیدند. در سال ۱۹۸۰ برای نخستین بار ماوسهای اپتیکی رونمایی و استفاده شدند که غلتک را برای همیشه از این ابزار حذف کردند. این تحولات تا به امروز هم با به بازار آمدن ماوسهای لیزری که تقریباً روی هر سطحی قابلاستفاده هستند، ادامه یافته است. انگلبارت در دهه ۶۰ تحولی بزرگ در دنیای رایانه پدد آورد؛ البته این تنها تحولی نبود که وی رقم زد. وی یا خود به تنهایی و یا با همکاری دیگران در طراحی و اختراع ابزارهای بسیار تأثیرگذاری دخیل بود؛ ویندوز، تله کنفرانس ویدئویی، هایپر مدیا، ایمیل و اینترنت. وی در سال ۱۹۹۷ جایزه ۵۰۰ هزار دلاری Lemelson-MIT که بزرگترین و پر افتخارترین جایزه برای اختراعات است، از آن خود کرد. وی هماکنون مدیر شرکت خود یعنی Bootstrap است.
-
آیا با هرکسی می توان ازدواج کرد؟
Captain_K2 پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در مقالات روانشناسی و روانکاوی
● اول در انتخاب زوج، رضایت خانواده ها است یعنی اعضای مهم و اصلی خانواده (پدر،مادر،خواهر و برادر) از ان انتخاب رضایت داشته باشند.در خانواده های ایرانی یک سنت است که اگر بزرگان خانواده ،فردی را بپذیرند و مثلاً بگویند که این داماد خوبی است ؛قبول داریم و مبارک است ان شاء الله … ، بدین ترتیب مرحله اول به خوبی پشت سر گذاشته شده است. حالا این نوع انتخاب را مقایسه کنید با انتخاب یک دختر و پسری که بدون توافق خانواده هایشان میخواهند به محضر بروند و عقد کنند .خانواده ها با احترام به خواستگاری دختر می روند ، در روز خوبی مثلاً روز عید غدیر می روند،همگی توافق می کنند ،وبعد قرار نامزدی را میگذارند و … می بینید که ر ضایت خانواده های طرفین ازدواج اولین عامل سرنوشت ساز در زندگی زوج ایرانی است.در کشوری که مردم به صورت دسته جمعی زندگی می کنند ،وقتی شما با یک مرد زندگی می کنید انگار با یک قبیله زندگی می کنید... فقط یک مرد به تنهایی نیست .در مورد خانمها هم همینطور است .وقتی با یک دختر زندگی می کنید با یک قبیله زندگی می کنید.چطور ما باید خودمان رادر این قبیله جا کنیم و مورد پذیرش فامیل همسرمان قرار بگیریم ؟ فقط با کمال،یعنی یک قدری سازگار باشیم ،یک سلام و علیک درست و حسابی بکنیم ،احترام به بزرگترها را بلد باشیم ،همه این رفتارها را کمال می گویند. مگر یک خانم محترم ایرانی که اهل نماز و سجاده است ،از عروسش جز احترام متقابل و کلمات قشنگ و دلنشین چه میخواهد .ما اگر این کمالات را داشته باشیم به سرعت در خانواده همسرمان مورد پذیرش قرار میگیریم و جا می افتیم. ● بنابراین عامل دوم یا شرط دوم این است که خانواده های طرفین ،عروس و داماد را بپذیرند. ● عامل سوم این است که این دو نفر که میخواهند با هم ازدواج کنند ،از نظر عاطفی قدری به هم شبیه باشند . مثلاً یکی داغ داغ و دیگری سرد سرد،این دو نمیتوانند زوج مناسبی باشند .حداقل یک کمی از نظر عاطفی و احساسی به هم نزدیک باشند.قبلاً به کرات گفته ام مثلاً شما به یک آدم سرد از لحاظ عاطفی ،هر چه محبت کنید هیچ متوجه نمی شود.حتی گاهی خیال می کند که این وظیفه شماست.در حالی که این وظیفه ما نیست .گاهی با یک آدم داغ داغ مواجه می شوید که دائماً می گوید فدایت بشوم،چه چیزی می خواهی ؟می گوییم هیچی آقا،خیلی ممنون.یعنی آنقدر شعله عواطف او بالاست که ما می سوزیم ! به این لحاظ است که می گوییم اگر عاطفه دو نفر قدری نزدیک و شبیه به هم باشد برای سازگاری ،بهتر است. ● عامل چهارم ،شباهت و نزدیکی میزان هوش و حواس زوجین است. مثلاً یک خانمی با ضریب هوشی ۱۲۰ چگونه میتواند با آقایی با ضریب هوشی ۸۵ زندگی کند و به سازگاری و توافق هم برسند ؟زن و شوهر ها باید از لحاظ هوشی نزدیک به هم باشند. مثلاً هر دو نزدیک به ۱۲۰ باشند .در مورد افراد کم هوش خیلی خوب بود اگر قانون مانع ازدواج آنان می شد. مثلاً فردی با ضریب هوشی ۵۲ نمی تواند خودش را اداره کند چه رسد به زن و بچه یا به شوهر و بچه .باید برای آنها برنامه های دیگری مانند ازدواجهای موقتی گذاشت.واقعاً بعضی افراد نباید ازدواج کنند چون مشکلات بیشتری به وجود می آورند.چنین زوجی قادر نیستند بچه های خود را تر و خشک و نگهداری کنند . ممکن است هوش والدین روی هوش بچه ها اثر بگذارد ؟بله ممکن است اثر بگذارد.ما برای افراد کم هوش چندین برنامه درمانی داریم.به اینها نکات راوانی یاد میدهیم.ممکن است طی ۱۰ سال بتوانند ۵ کلاس درس بخوانند ،بعضی کارهای ضروری را به اینها یاد می دهیم.باور کنیدازدواج یک پدیده فوق العاده مقدس و مهمی است،همینطوری نمی شود ازدواج کرد. ● عامل پنجم ،نزدیکی جغرافیایی ،این دو نفر است. نمیدانم شما چقدر روی عامل جغرافیا تاکید می کنید ولی خصوصیت جغرافیایی پاره ای خصوصیات روانشناسی و شخصیتی به ما میدهد .مثلاًمردم مناطق جغرافیایی سردسیر را با مردم مناطق جغرافیای کویری یا جغرافیای مدیترانه ای و … مقایسه کنید،حتماً تفاوت دارند.معمولاً مردمی که در کنار دریا زندگی میکنند آرامترند.برای اینکه طبیعت به نفع آنهاست.یک چوب خشک را در این مناطق در زمین بکاری ،سبز میشود. ▪ تیر قیراندود چراغ برق شهر من ،شاخه میدهد،باور می کنید ؟! مثلاً اگر خیلی تنبل هم باشید فقط کافی است که کنار دریا بنشینید و قلاب ماهیگیری را داخل دریا بیندازید و ماهی بگیرید.ناهار شما آماده است ! حالا این را با یک مرد کویری که آب ندارد ، زندگی ندارد ،اصلاً کلافه است ،مقایسه کنید .لذا این آدم شمالی با آن آدم کویری صفات رفتاری و شخصیتی اش فرق میکند.این یکی ملایمتر است و آن یکی قدری تندتر. ما میگوییم وقتی میخواهید ازدواج کنید ،بهتر است طول و عرض جغرافیایی تان به هم بخورد و نزدیک باشد.خوب است اینجا به تفاوت سنی مطلوب میان زن و شوهر هم اشاره ای بکنیم : مطلوب است که آقایان در حدود چهار تا هفت سال بزرگتر از خانمها باشند.هرگز یک خانم نباید با یک مرد کم سن و سال تر از خودش ازدواج کند .شاید در ابتدا این انتخاب برایش جالب باشد ولی براستی او برایش شوهر نیست.مردی که مثلاً هفت یا هشت سال از همسرش کوچکتر است ،نمی تواند شوهر مناسبی باشد. ● عامل ششم ،شباهت تحصیلی است . ما خیلی اصرار می کنیم که سطح تحصیلات زن و شوهر در میزان توافق و سازگاری آنان مؤثر است.زندگی یک آدم باسواد با یک آدم بی سواد خیلی سخت است.مثلاً نمیشود که یکی دکترا داشته باشد و دیگری فقط شش کلاس درس خوانده باشد.البته در زمان قدیم رسم بود که مردان، زنان بی سواد یا کم سواد می گرفتند که اگر هر بلایی سرش آوردند ، متوجه نشود.اما الان شرایط جامعه تغییر کرده است. غالباً آقایان دوست دارند با زنان باهوش و تحصیل کرده ازدواج کنند .زیرا معتقدند وقتی که ما مردیم چراغ خانه ما را روشن نگه میدارند.ولی یک زن کم عقل و کم هوش نمی تواند چراغ خانه را روشن نگه دارد.اصلاً چه لزومی دارد که زنی بگیریم که زنی بگیریم که هوشش کم باشد.مگر ما می خواهیم چه کار کنیم ؟ما می خواهیم زندگی کنیم .این زندگی ماست .این میزان درآمد ماست .هر جا مشکلی دارد بفرمائید.چرا ما با کسی ازدواج کنیم که ما را درک نکند. اتفاقاً اگر ما را درک کند و بفهمد خیلی خوب است.من فکر میکنم در گذشته ،مردها از زنهای تیز و باهوش وحشت داشتند برای اینکه ما مردها عیب و ایرادهایی داریم که یک خانم فهمیده و نازنین این ایرادها را رفع میکند ولی اذیت هم نمیکند . الان مردهای ما بسیار علاقمندند که با زنان تحصیل کرده ازدواج کنند .مثلاً مردهایی که تحصیلاتشان در حد زیر دیپلم ،یا زیر کلاس پنجم ابتدایی یا زیر لیسانس است،تمایل دارند که زنهای باسوادتر از خودشان بگیرند .یک مورد مشاوره داشتم که به آقا گفتم :” این خانم لیسانسه هستند ولی شما فقط شش کلاس درس خوانده اید .“ آقا گفت :”عیبی ندارد من از ایشان خیلی چیزها یاد می گیرم.“ گفتم :” نه،صلاح نیست.“ ● عامل هفتم ،وجود اساس دلبستگی بین طرفین ازدواج است. وقتی قصد داریم با کسی ازدواج کنیم لازم است که قدری دلمان با او باشد .شما میدانید مردمی که با عشق زیاد نسبت به همدیگر ازدواج می کنند خیلی زود سرد می شوندو حتی کار به جدایی و طلاق هم می کشد.ولی برای یک ازدواج مطلوب و معقول دوست داشتن عادی و مختصر لازم است.مثلاً کسی که به خواستگاری دختر خانمی آمده و حالا نامزد شده اند باید دو ،سه ماهی با همدیگر رفت و آمد کنند تا قدری نسبت به هم احساس دلبستگی پیدا نمایند .به طوری که اگر دوروز همدیگر را ندیدند دلشان تنگ بشود.این احساس ،عالی است. یک احساس دلتنگی نه کمتر و نه بیشتر.بعضیها که به شدت عاشق می شوند،می گویند یا این یا مرگ.من به شاگردانم یاد داده ام که در چنین شرایطی ،مرگ را ترجیح بدهند.این چنین ازدواجی فایده ندارد .خاطر خواهی یا افراط دوست داشتن همان چیزی است که مثلاً نوجوان یا جوانی از آپارتمان بیرون می آید و دم آسانسور دختری را می بیند و یک دل نه صد دل عاشقش می شود،تنها به یک نگاه .چنین ازدواجی به درد نمی خورد ،ما می خواهیم یک کسی را داشته باشیم که مثلاً او را چهار ماه ببینیم ،بعد دوستش بداریم.بگوییم که حداقل چهار ماه او را می شناختیم و بعد به او علاقمند شدیم. عامل هشتم ،تشابهات مذهبی است . من اعتقاد راسخ دارم که شیعه فقط باید با شیعه زندگی و ازدواج کند ،مسیحی با مسیحی ،کلیمی با کلیمی و … چون ما هر اندازه بینش زندگی با فردی از یک مذهب دیگر را داشته باشیم ولی بالاخره یک مادربزرگی داریم که طبق اعتقادات و سنتها و باورهای خودش عمل میکند. ممکن است متوجه نشود که اینها کتاب دارند . ممکن است در کلام خود گاهی بد و بیراههایی بگوییم که مثلاً داماد یا عروس خانه ما که از یک دین و مذهب دیگری است بدش بیاید . تفاوت زبان چندان مهم نیست ،اغلب زن و شوهر ها زبان یکدیگر را یاد می گیرند ولی مذهب را نمی توانند . ● عامل نهم ،از نظر ظاهری تقریباً شبیه هم باشند . دو نفر که می خواهند ازدواج کنند باید ظاهری داشته باشند که بتوانند پنجاه سال همدیگر را تماشا و تحمل کنند .اغلب ما انسانها آینه های خود را گم کرده ایم.مثلاً آقا دنبال زیباترین زن است ،در حالی که خودش یک چیز بد ترکیب و زشتی است.باید به او بگوییم تو خجالت نمی کشی زیباترین خانم که نمی آید با تو ازدواج کند.اگر ما آینه هایمان را پیدا کنیم ،یک کسی را که شبیه خودمان باشد پیدا می کنیم .عیب و ایرادهای چهره و ظاهر اندام در طولانی مدت معنی دار و مساله ساز می شود.اما در کوتاه مدت کسی متوجه نمی شود. به هر حال یک ظاهر متعادل مورد درخواست است.درمورد هیچ یک از عواملی که تاکنون درباره اش صحبت شد ،ما دیدگاه ایده آلیستی نداریم .ما دنبال ایده آل نیستیم ،ما همین زندگی معمولی را بچرخانیم هنر کرده ایم .ما برای ازدواج یک آدم معقول و متدین می خواهیم که سواد و سن او هم معمولی باشد ،خانواده معقولی هم داشته باشد.اصلاً ایده آل گرا نیستیم . با کمال جسارت بگویم بسیاری از آقایان و خانمهایی که ازدواج نکرده اند یا اینکه دیر ازدواج می کنند علتش این است که ایده آلیستی فکر می کنند. مثلاً دختر خانم بدنبال آقایی است که هنوز در تاریخ نیامده و باید بسازیم و برعکس.من به عنوان مشاور خانواده ها اعتقاد دارم که با همان چیزهایی که داریم باید قناعت کنیم .این همه خانم و آقای خوب و اهل زندگی در این مملکت وجود دارند که شایسته ازدواج هستند .حالا چه فایده ای دارد که ما بخواهیم یک فردی را با فلان شرایط بدهیم برایمان طراحی کنند !ما با چشم و ابروی دیگری که زندگی نمی کنیم ،ما با شخصیت یک آدم زندگی می کنیم . در مورد تشابهات ،شناخت بعدی ما در مورد چیزی به نام شخصیت است.شخصیت مجموعه خصوصیات سرشتی و اکتسابی ما است.مثلاً یک فردی را می بینید که خیلی منزوی و درون گراست.بعد فرد دیگری را می بینید که خیلی شاد و برون گراست .این دو نفر نمی توانند با هم ازدواج کنند .چون هر کدام ساز خودش را میزند .یک کسی که از نظر ویژگیهای شخصیتی ،حد وسط باشد بسیار مناسب است .آیا درون گرایان می توانند با هم ازدواج کنند ؟شاید بد نباشد چون هر دو ساکت یک گوشه ای می نشینند و ممکن است خودشان راضی باشند .ولی آدم احساس می کند که چه خانه ساکت و سردی .برون گرایان چطورند ؟اینقدر حرف دارند که هیچکدام حاضر به ساکت شدن نیستند .ولی مردم متعادل و عادی چه کانی اند ؟آدمهایی که حد وسط این دوتا ویژگی هستند :درون گرایی و برون گرایی . -
با چه کسانی نمی توان ازدواج کرد؟
Captain_K2 پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در مقالات روانشناسی و روانکاوی
ازدواج نهادی مدنی در حقوق ایران است كه علاوه بر این كه واجد آثار حقوقی و مدنی زیادی می باشد از نظر دینی هم امری بسیار پسندیده بوده و دارای آثار معنوی و اخروی نیز هست . لذا مجرد ماندن و ترك این شیوه ی حسنه مذمت ( سرزنش ) شده است و چنانچه فردی به خاطرازدواج نكردن مرتكب گناه شود تجرد وی ، حرام خواهد بود . به همین دلیل آشنا بودن با قواعد حاكم بر این نهاد، امری لازم است . یكی از این قاعده ها موضوع ممنوعیت نكاح با بعضی افراد است . لذا باید با كسی ازدواج كرد كه از نظر شرعی و قانونی برای آن مانعی وجود نداشته باشد. در این بحث ذیلاً به بررسی موضوع ممنوع بودن ازدواج با گروهی از زنان و مردان می پردازیم كه درقانون مدنی ایران آن را جزء " موانع نكاح " شمرده اند... از دیدگاه مقررات ایران مانع نكاح در پنج دسته جای می گیرد : ۱- ناشیاز خویشاوندی نسبی ۲- ناشی از خویشاوندی سببی ۳- ناشی از خویشاوندی رضاعی ۴- موارد متفرقه ۵- رعایت مصالح كشور الف – موانع ناشی از خویشاوندی نسبی ( خونی): ۱- ازدواج با پدر و اجداد پدری و با مادر و جده ها ی مادری. ۲- ازدواج با فرزندان و نوه ها و نتیجه ها ، هرچه قدر كه پایین تر برود. ۳- ازدواج با برادرو خواهر و اولا د و نوه ها و نتیجه های آنان. ۴- ازدواج با عمه ، خاله ، عمه و دایی هایی خود و عمه و خاله و عموها و دایی ها ی پدر و مادر و اجداد . ب – موانع ناشی از خویشاوندی سببی : ۱- مرد نمی تواند با مادر و نیز جده های زن خود و نیز مادر و جده های رضاعی زن خود ازدواج كند و این حرمت، ابدی است . یعنی اگر مردی فقط برا ی چند دقیقه با زنی حتی ازدواج موقت نماید و حتی آنها همدیگر را هم نبینند این محرمیت حاصل شده و آن مرد با مادر و جده های نسبی یا رضاعی همسر فعلی یا سابق خود برای همیشه محرم است . ۲- زن نیز نمی تواند با پدر و اجداد نسبی یا رضاعی شوهر خود ازدواج كند و تفصیل آن نیز مانند مورد بالا درباره زن نیز صادق خواهد بود. ۳- زن پدر یا اجداد نسبی یا رضاعی انسان برای همیشه بر وی حرامند . لذا اگرزنی ولو چند دقیقه نیز به عقد مردی درآید و بعد هم جدا شود برای همیشه به پسر و نوه و نتیجه های آن مرد حرام خواهد بود. ۴- عروس نیز برای همیشه به پدر شوهر و اجداد شوهرش حرام است. تذكر : محرمیت حاصله از ازدواج های یاد شده هم خاص ازدواج دائم است و هم شامل ازدواج موقت می شود . وجود رابطه زناشویی لازم نیست و صرف جاری شدن صیغه نكاح ، كافی برای این محرمیت خواهد بود. ۵- اگر مردی با زنی ازدواج كند وآن زن ، دختر یا دخترانی از شوهر قبلی اش داشته باشد ، تا زمانی كه این زن در عقد مرد است این دختران نیز با پدر خوانده شان محرم هستند واگربین زن وشوهر مزبور، رابطه زناشویی واقع نشده باشد پس از جدا شدن ، مجدداً این دختر بر پدرخوانده سابقش نامحرم خواهد بود و می تواند با وی ازدواج كند اما اگر بین زن و شوهر مزبور رابطه زناشویی رخ داده باشد دختر زن به پدر خوانده یا همان شوهر مادرش برای همیشه محرم است و جدایی مادر نیز نقشی دراین میان نخواهد داشت. ۶- كسی نمی تواند همزمان با دو یا چند خواهر ازدواج كند. لذا اگر مردی با زنی ازدواج نماید ، تا زمانی كه از وی جدا نشده نمی تواند با خواهرش ازدواج كند كه البته دراین مورد خواهر زن ، محرم شرعی كه ملزم به رعایت حجاب نیست نخواهد بود بلكه از این جهت نامحرم است. تذكر : اگر مردی زنش را طلاق رجعی ( طلاقی كه مرد می تواند باز زن را به ازدواج خود در آورد ) دهد، چون در این نوع طلاق در عِدّه قانونی ( مدتی كه زن پس از طلاق یا فوت شوهر نباید ازدواج كند ) ، زن همانند زوجه مرد فرض می شود ، تا پایان عده ، حق ازدواج با خواهر زن وجود ندارد ولی در سایرطلاق ها یا عدّه ی عقد موقت، می توان در ایام عِدّه با خواهر زن ازدواج نمود. ۷- ازدواج با برادرزاده یا خواهرزاده زوجه، بدون اذن وی ممنوع است . لذا اگر مردی بدون كسب اجازه همسرش با برادرزاده یا خواهرزاده او ازدواج كند این عقد جایز و صحیح نخواهد بود ولی اگربعداً بتواند رضایت همسرش را كسب كند ازدواج قبلی نافذ می گردد و نیاز به عقد مجدد نمی باشد. اما اگرهمسرش از موضوع عقد با خبر شود و آن را تنفیذ ( تأیید ) نكندعقد باطل می شود. تذكر : اگر مردی با زنی ازدواج كند می تواند بعداً با خاله یا عمه وی ازدواج نماید و نیازی به اعلام موضوع به زن خود ندارد. ۸- اگر مردی سه بار متوالی همسر خود را طلاق دهد ، پس از وقوع طلاق سوم ( سه طلاقه ) این زوجه مطلقه ، بر مرد حرام می شود خواه با وی رابطه ی زناشویی داشته یا نداشته باشد . اگر مرد بخواهد دوباره با وی ازدواج كند باید این زن با مرد دیگری ازدواج دائم نموده و با وی رابطه زناشویی نیز داشته باشد و سپس ازوی جدا شود و زن پس از تمام شدن ایام عده می تواند به عقد شوهراول درآید . اصطلاحاً به شوهر دوم مُحلّل ( حلال گرداننده ) گفته می شود زیرا باعث از بین رفتن حرمت ازدواج بین شوهر اول و همسرش می گردد. تذكر : موضوع یاد شده خاص طلاق و ازدواج دائم است. لذا اگر مردی پس از عقد موقت از همسرش جدا شود یا بر اثر فسخ بین زوجین ، جدایی واقع گردد مشمول قاعده مزبور نخواهد بود. ۱- اگر مردی همسرش را نـُه بار طلاق دهد به صورتی كه شش بار آن طلاق رجعی باشد این زن برای همیشه براین مرد حرام می شود كه اصطلاحاً به وی ( نه طلاقه ) گفته می شود و محلل نیز در این مورد كارسازنخواهد بود. ج- موانع رضاعی ( شیری ) یكی از اقسام خویشاوندی ، قرابت ناشی از شیرخوارگی ( رضاع) است. بدین ترتیب كه اگر زنی با شرایط ذیل به كودكی شیر دهد بین آن كودك و زن نسبت مادر و فرزندی رضاعی پیش می آید و فرزندان آن زن نیز با شیرخواره ، خواهر و برادر رضاعی می شوند و شوهر آن زن هم ، پدر رضاعی می شود و شوهر آن زن هم ، پدر رضاعی وی محسوب می شود و خلاصه برادر و خواهر آن زن هم دایی و خاله او به شمار می روند و همین طور الی آخر. شرایطی كه سبب قرابت ناشی از شیرخوارگی می شود : ۱- شیر زن ناشی از حمل مشروع باشد. ۲- شیر، مستقیماً مكیده شود. لذا اگر شیر در قاشق یا سرشیشه ریخته شود و به كودك داده شود فایده ای ندارد. ۳- كودك لااقل ۱۵ دفعه متوالی و یا در یك شبانه روز از شیربخورد. ضمناً نباید دربین دفعات شیر خوردن ، از غذا یا شیر زن دیگری مصرف كند. ۴- شیرخوردن كودك ، قبل از تمام شدن دو سالگی او باشد. ۵- مقدار شیری كه خورده از یك زن و شوهر حاصل شده باشد. بدین ترتیب خویشاوندی رضاعی ازحیث محرمیت و ماهیت نكاح همانند قرابت نسبی است . لذا همان گونه كه خواهر و برادر یا مادر و مادربزرگ نسبی محرم است ، رضاعی آن نیز محرم می باشد ولی رابطه توارث بین آنان ایجاد نمی شود. تذكر: اگر مادر بزرگی به نوه دختری خودش با شرایط مزبور شیر دهد، مادر آن كودك بر شوهرش حرام می گردد زیرا این مادر بزرگ با این كارش ، دخترش را به خواهر رضاعی نوه اش تبدیل نموده و چون ازدواج با خواهر فرزند جایز نیست این زن بر شوهرش حرام می شود. د- موانع متفرقه ۱- گر مردی با علم به این كه زنی شوهر دارد یا درعِدّه طلاق یا وفات به سر می برد وی را به عقد خود درآورد ، هم عقد باطل است و هم آن زن برای ابد به او حرام می شود. اما اگر مرد به موارد مزبور جاهل با شد یعنی نداند زن ، شوهر دارد یا عِدّه اش تمام نشده و زن را به عقد خود در آورد عقد باطل است ؛ اما می تواند پس از اتمام عِدّه ، زن را به عقد خود در آورد ولی اگربین آنها رابطه زناشویی نیز برقرار شده باشد، زن بر وی حرام همیشگی خواهد شد. ۲- اگر مردی همسر دائمی اش را كه مسلمان و عفیفه است لِعان كند یعنی به وی نسبت زنا دهد یا فرزندش را از خود نفی كند و این كار را با شرایطی نزد قاضی انجام دهد بین این زوجین برای همیشه جدایی واقع می شود و بر هم حرام ابدی می شوند. ۳- اگر مرد یا زنی در حال احرام ( حج) با فردی ازدواج كند و به حرمت این كار هم آگاه باشد بین آن دو حرمت ابدی حاصل می شود. ۴- اگر مردی با زن شوهر دار یا زنی كه در عِدّه طلاق رجعی است زنا كند آن زن برای همیشه به وی حرام می شود. تذكر: بعضی از فقها این كار را موجب حرمت ابدی نمی دانند. ۵- اگر مرد بالغ با پسری لواط كند مادرو خواهر و دختر آن پسر بروی حرام ابدی می شوند ؛ ولی مفعول می تواند با مادر وخواهر ودختر آن مرد ازدواج نماید. ۶- ازدواج زن مسلمان با مرد غیرمسلمان باطل و حرام است و با علم به حرمت ، زنا محسوب می شود ولی مرد مسلمان می تواند با زنان كافر اهل كتاب ( مسیحی، یهودی و زرتشتی) ازدواج موقت نماید و بعضی از فقها، ازدواج دائم را هم جایز می دانند ولی ازدواج با زنان غیر اهل كتاب ، جایز نیست . تذكر: بعضی از فقها گفته اند چنانچه مرد مسلمانی دارای زن مسلمان باشد بدون اذن همسر مزبور حق ندارد زن اهل كتاب را به ازدواج خود در آورد. ۷- ازدواج بین پیروان مذاهب اسلامی مثل شیعه و سنی اشكالی ندارد ولی جهت رعایت كفویت ، بهتر است هر دو از یك فرقه باشند. هـ - رعایت مصالح كشور ۱- ازدواج مرد ایرانی با زن غیر ایرانی بلا مانع است ولی اگر زن ایرانی بخواهد با مسلمان غیر ایرانی ازدواج كند شرعاً اشكالی ندارد ولی برای ثبت آن و رسمیت داشتن باید از دولت كسب مجوز كند و گرنه از نظر دولت این ازدواج رسمیت نخواهد داشت. ۲- ازدواج ایرانیان عضو وزارت امور خارجه یا نیروهای مسلح با غیر ایرانی ها ممنوع است و باید قبلاً مجوز آن از دولت اخذ شود و گرنه هم موجب تعقیب اداری و هم عدم به رسمیت شناختن آن خواهد شد ؛ اگر چه شرعاً صحیح است. تذكر : مطالبی كه گفته شد بیشتر در مورد ایرانیان شیعه حاكم است و چون موضوع ازدواج از احوال شخصی محسوب می شود در مورد اهل سنت ونیز اهل كتاب ، احكام شرعی مذهب خودشان رعایت خواهد شد ، مگر این كه آنان شخصاً رضایت خود را بر اِعمال قوانین مدنی ایران بر روابط شخصی شان اعلام نمایند. -
چه کسی اولین گلوله جنگ را شلیک کرد؟
irsalam پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
چه کسی اولین گلوله جنگ را شلیک کرد؟ شما در سپتامبر ۱۹۸۰م (شهریور ۱۳۵۹ه.ش) وزیر امور خارجه عراق بودید، آیا قبل از وقوع جنگ با ایران، شما از این حادثه اطلاع داشتید؟ خیر. البته فضاهای تنش آمیز بر کسی پوشیده نبود، اما در هیئت دولت سخنی راجع به جنگ با ایران گفته نشد. «عبد الجبار شنشل» رئیس ستاد مشترک، به هیئت دولت دعوت شد و صدام به او گفت: وضعیت مرزی میان ما و ایران را برای برادران وزیر تشریح کن. شنشل نیز از این وضعیت سخن گفت. اما علیرغم تیرگی روابط، او هیچ اشاره ای به احتمال وقوع جنگ نکرد. ▪ درباره [امام]خمینی چه می دانید؟ وقتی که خمینی به همراه شاگردش شیخ محمود دعایی در نجف حضور داشت، صدام از او بسیار متنفر بود. دعایی با استخبارات عراق همکاری می کرد و مسئولیت رادیوی فارسی زبانی را که علیه شاه از عراق پخش می شد برعهده داشت. بعدها دعایی به عنوان اولین سفیر انقلاب اسلامی در عراق منصوب شد. ▪ روزی صدام از من پرسید: «آیا در مورد ولایت فقیه چیزی خوانده ای؟» جوابم منفی بود. او گفت: «ولایت فقیه کتاب کوچکی است که لازم است آن را بخوانی» و سپس شروع به صحبت در مورد کارهای بد خمینی و طمع او به حکومت نمود. صدام خوف این را داشت که اشتیاق و علاقه به ایران، در شیعیان عراق وجود داشته باشد. به نظر من تا حدودی می شود گفت که یکی از دلایل اصلی شروع جنگ میان ایران و عراق، آرزوی ژاندارم خلیج [فارس] شدن صدام بود. او احساس کرده بود که نگرانی و دغدغه غرب و بخصوص ایالات متحده، فراگیر شدن انقلاب [امام]خمینی است که شعار صدور انقلاب را پیش روی خود قرار داده و باعث نگرانی همسایه های خود شده است. شاید هم گمان کرده بود که ایستادن در برابر ایران [امام] خمینی، او را تبدیل به عامل آمریکا در منطقه خواهد کرد. البته شایان ذکر است که یکی از رهبران عرب نقش مهمی در هدایت صدام به این سو داشت و به او وعده دست یابی به کمک و پشتیبانی غرب را داده است. ▪ الجزایر نقش میانجی گرانه را به منظور پایان دادن به جنگ ایران وعراق ایفا کرد و "محمد بن یحیی" وزیر امور خارجه اش نیز در خلال یک مأموریت رفت و برگشت میان بغداد و تهران، در تاریخ ۴ ماه مه ۱۹۸۲م (اردیبهشت ۱۳۶۱ه.ش) کشته شد. از نقش الجزایر در آن میان، چه به یاد دارید؟ الجزایر همراهی متخصص و خبره در پرونده اختلافات ایران و عراق بود. هم او بود که بر قرارداد منعقد شده میان شاه ایران "محمدرضا پهلوی" و نایب رئیس شورای فرماندهی انقلاب عراق، صدام حسین در سال۱۹۷۵م (۱۳۵۴ه.ش) که به "قرارداد الجزایر" شهرت یافت، ناظر و حامی بود. قصد آن را ندارم به دلایلی که صدام را مجبور به امضای آن قرارداد کرد، اشاره کنم. چرا که نتایجی که آن قرارداد درپی داشت، برای توضیح کافی است، و امضای آن قرارداد منجر به فروپاشی انقلاب کرد شد. چرا که شاه در مقابل آن چه که به موجب این قرارداد به دست آورد، از این موضوع کناره گیری کرد. روشن است که صدام در آن برهه ترجیح داد امنیت داخلی یا سلامت رژیم را فراهم آورد و همه چیز اشاره به این دارد که او این قرارداد را امضا نمود به امید آن که تحولات آینده او را در نقض این قرارداد که پس از شروع جنگ ایران و عراق در پاره کردن و اعلام عدم رسمیت آن لحظه ای تردید به خود راه نداد، او را کمک کنند. در آن هنگام الجزائر به مواضع اختلاف و حساسیت ها آگاه بود و پیش از آن که سعی در پایان دادن به جنگ داشته باشد، سعی در جلوگیری از شروع آن را داشت. در طول جنگ و هنگامی که فشارهای ایران پس از اتمام دوره برتری و تفوق ارتش عراق رو به افزایش بود، جناب صدام حسین، پیامی در مورد جنگ و تحولات آن و تلاش هایی برای توقف آن به من سپرد تا به "شاذلی بن جدید" - رئیس جمهوری وقت الجزایر - بدهم. رئیس جمهوری الجزایر از من و "عبدالحسین الجمالی" مشاور وزارت امور خارجه عراق که من را در این سفر همراهی می کرد، استقبال نمود. علیرغم محتاط بودن، راه و روش مسئولین الجزایری، وقتی که بن جدید این حرف را به من زد، مرا غافلگیر کرد : « ما اطمینان پیدا کرده ایم که جناب صدام در جوی قراردارد که حس ضد ایرانی را برمی انگیزد. نزاعی از این نوع که موجب هدر رفتن انرژی دو کشور شده و ثبات منطقه را مورد تهدید قرار می دهد، به نفع کسی نیست، و من به عنوان رئیس جمهوری الجزایر، احساس وظیفه کردم که تلاش کنم تا از این افزایش تنش و شروع یک جنگ جلوگیری کنم.» به بغداد رفتم و این موضوع را به صدام گفتم و به او اصرار کردم که از این رویارویی که من آن را "طرح یک فاجعه" به شمار می آوردم، اجتناب کند. با تأسف بسیار، صدام به آنچه که گفتم اهمیتی نداد. توجهی به نظرم نکرد و هیچ موضع مطمئنی به من نداد. از جلسه ملاقات با او، درحالی که نگران بودم و برایم آشکار شده بود که او کاملاً بر گزینه افزایش تنش تکیه کرده است، خارج شدم. با تاسف می گویم که او در آن موقع همچون کسی بود که سعی در شروع جنگ دارد، و وقتی که به الجزایر بازگشتم این جنگ شروع شد." ▪ در مورد کشته شدن وزیر امور خارجه الجزایر چه می دانید؟ جنگ شروع شد و دعوت ها و وساطت ها در مورد توقف آن، به جنبش درآمد. البته توقف آن جنگ آسان نبود. مشکل در حساسیت های تاریخی و قدیمی میان دو کشور نبود. مشکل خیلی پیچیده ای در آن برهه وجود داشت و آن تنفر شدید میان دو مرد قدرتمند بود که در جنگ، در برابر یکدیگر قرار می گیرند. و آن دو، صدام حسین در یک طرف و آیت الله خمینی در طرف دیگر بود. صدام معتقد بود که او جلوی خطر ایران را از عراق و منطقه سد کرده است. رهبری ایران نیز بر این باور بود که در موضع دفاع از خود قرار دارد و طرف عراقی است که مبادرت به جنگ افروزی نموده است. الجزایر از طریق وزیر امور خارجه اش مشغول به کار شد و تمام تلاشش این بود که پذیرای طرف های بسیاری که به اهمیت ادامه این منازعه در چنین منطقه حساسی پی برده اند، باشد. وزیر امور خارجه الجزایر آخرین بار، درحالی که همراهش هیئتی از کارمندان عالی رتبه الجزایری بودند، آمد تا نقطه مشترکی که بتوان براساس آن جنگ را متوقف کرد، شفاف سازد و در چارچوب سفر رفت و برگشت خود تصمیم به رفتن به ایران گرفت. هواپیمای وزیر امور خارجه الجزائر راه سه مرز عراق – ایران – و ترکیه را طی کرد و ناگهان ناپدید شد. پس از مدتی طولانی، وزیر حمل و نقل و ارتباطات الجزایر از سوی بن جدید پیش ما آمد. صدام درحالی که من هم در آن جا بودم از او پذیرایی کرد. وزیر میهمان، همراه خود پرونده بسیار بزرگی را آورده بود که محتوی نتایج تحقیقاتی بود که الجزایر در مورد سقوط این هواپیما انجام داده بود. این وزیر شفاهاً مطالبی را به اختصار به صدام ارائه داد و مفاد آن این بود که کشورش تحقیق وسیعی را انجام داده و به نحو قاطع برایش ثابت شده است که موشکی که موجب سقوط هواپیمای وزیر امور خارجه الجزایر شده، از یک هواپیمای عراقی شلیک شده است. او توضیح داد که قسمت هایی از این موشک در اراضی ایران افتاده بود که آنها با دست یابی به آن، شماره موجود بر روی موشک را پیدا کرده اند و اتحاد جماهیر شوروی تأکید کرده است که این موشک قسمتی از قرارداد موشک هایی است که بغداد از مسکو خریداری نموده است. وزیر میهمان همچنین گفت که جناب بن جدید دستورات سختی صادر کرده است مبنی بر این که آگاهی و اطلاع از پرونده تحقیق، محصور در هیئت دولت الجزایر و رهبری جبهه آزادی بخش ملی باشد، و این که این دستورات تأکید بر عدم انتشار هر چیزی به دستگاه های تبلیغاتی و رسانه ای داشته است، چرا که نگران ارتباطات میان دو کشور می باشد. صدام پرونده را دریافت نمود و هیچ توضیحی در مورد حرف وزیر الجزایری نداد و یک کلمه هم در مورد نتایج تحقیق نگفت. این موضع او دور از انتظار بود، چرا که می توانست تحقیقات را برگرداند یا در نتایج شک کند. ▪ آیا صدام نمی خواست جنگ را متوقف کند؟ طی حضورم در وزارت امور خارجه و آن چه که از او شنیدم، به این باور رسیدم که صدام اصرار بر سقوط رژیم ایران، یا حداقل در مهار کشیدن آن به طور کامل، به منظور تسهیل سقوطش، داشت. بدین سبب، در مراحل نخستین، عملاً طرفدار هیچ گونه وساطتی که سعی در توقف این منازعه داشت، نبود. به خاطر دارم که "احمد سکوتره" رئیس جمهوری گینه و رئیس کمیته کمک های بشر دوستانه "سازمان کنفرانس اسلامی" در جایگاهی که بود، تلاش کرد تا به این جنگ پایان دهد. در سفر آخرش، در فرودگاه بغداد جلسه ای با صدام گذاشت که من هم در آن جلسه بودم. سکوتره همچون هر واسطه ای، تلاش می کرد تا مواضع را به منظور تثبیت این باور در نزد دو طرف برساند که تنها گزینه، گزینه توقف جنگ است. سکوتره این دیدار را خوشبختانه آغاز کرد که برخلاف پیش بینی صدام، او را با شرط جدیدی برای اتمام جنگ غافلگیر کرد و آن هم این که ایران باید اعلام کند که از جزایر سه گانه "تنب بزرگ"، "تنب کوچک" و "ابوموسی" چشم پوشی می کند. علناً تعجب بر صورت سکوتره نمایان شد و به صدام گفت: "این خواسته غیرممکن و ناشدنی است. جناب رئیس جمهوری، من معتقدم که شما مایل به پایان دادن جنگ نیستید. جزایر سه گانه متعلق به عراق نیستند و عراق نباید درپی حاکمیت بر این جزایر باشد. من نمی توانم خواسته ای از این نوع را به ایرانی ها منتقل کنم. اولویت باید توقف جنگ باشد." پس از آن، سکوتره از مأموریتی که به رئیس جمهوری گامبیا منتقل شد، صرف نظر کرد. ▪ این یعنی این که صدام خواسته های دولت امارات متحده عربی را برعهده گرفته است. پس با این وجود روابطش با امارات باید خوب بوده باشد؟ بله! یک روز وقتی که صدام هنوز نایب رئیس شورای فرماندهی بود، در راه بازگشت از مسکو به سوی بغداد، در امارات توقفی داشت .من بالشخصه در آن سفر حضور نداشتم اما برایم نقل کردند که او موضعی را اتخاذ نمود که بیان گر عمق روابط دو کشوراست. گفته می شود که او به "شیخ زاید بن سلطان آل نهیان" گفته است: "اگر اتحاد جماهیر شوروی بخواهد با دولت امارات از هر نزاع و دعوا برآید، مطمئناً عراق پیمان دوستی و همکاری با شوروی را به کنار نهاده و با تمام قدرت در کنار امارات خواهد ایستاد." طبعاً در موضوع جنگ ایران و عراق، دولت های حاشیه خلیج [فارس] از کمک و پشتیبانی به صدام دریغ نکردند و صدام معتقد بود که در نزاعش با ایران، از عراق و دولت های حاشیه خلیج [فارس] توامان دفاع می کند. به عبارت دیگر معتقد بود که عراق تنها دولتی است که شایسته ایستادن در برابر ایران است و دولت های حاشیه خلیج [فارس] با تمام قدرتی که دارند، توانایی این کار را ندارند. از همین نظر، چشم به کمک و پشتیبانی دولت های حاشیه خلیج [فارس] دوخت. گویی این کار وظیفه این دولت هاست. و این که آنها فقط پول خود را می دهند درحالی که عراق پول و خون را با هم می دهد. شاید این تنها چیزی باشد که بتواند موضع اسفناکی را که خودم مشاهده کردم، تفسیر کند. بعد از آغاز جنگ ایران و عراق، دولت های حاشیه خلیج [فارس] کمک های سخاوتمندانه ای به عراق تقدیم کردند، اما این جنگ ثبات و آرامش منطقه را به خطر انداخت و هزینه های سنگینی هم دربر داشت. در یک مرحله، به نظرم آمد که دولت های حاشیه خلیج [فارس] تمایل به توقف جنگ دارند و نشانه هایی ظاهر شد مبنی بر کاهش همکاری های مالی شان. یک روز وزیر امور خارجه امارات "راشد عبدالله النعیمی" به عراق آمد و صدام درحالی که من هم حضور داشتم، از او استقبال نمود. ناگهان صدام خواست پیام خشنی به او بدهد، پس رو به نعیمی کرد و گفت: «به او سلام برسان و به او بگو... (نمی خواهم عبارتش را کلمه به کلمه نقل کنم برای این که جمله زشتی بود و مفهوم آن در مورد کاری بود که اگر صدام وجود نداشت، ممکن بود ایران با امارات و دولت های دیگر انجام دهد.)» فضای جلسه به هم ریخت و وزیر میهمان بر آشفته شد، اما جوابی نداد. درحالی که شدیداً تحت تأثیر قرار گرفته بود او را تا فرودگاه همراهی کردم. معتقد بود که این امر دلیلی است بر نمک نشناسی یا غرور و زورگیری. طبعاً خیلی مهم بود که رئیس جمهوری دست به چنین کاری بزند. ▪ روابط صدام با کویت چگونه بود؟ صدام خودش را آماده کرده بود تا زعامت منطقه را به دست گیرد. در اعماق قلبش، معتقد بود که عراق دولت مهمی است که ریشه های عمیقی در تاریخ داشته و ثروت نفتی و آب کشاورزی در اختیار دارد. در همان موقع نیز معتقد بود که این دیدار میان کشوری است که در بردارنده توانایی های بسیار و رهبری قدرتمند است که نقش بزرگی برای خود و کشورش بازی می کند. صدام معتقد بود که در میان رهبران منطقه، در اتخاذ تصمیمات بزرگ هر چقدر هم که سخت باشد، قدرتمندترین است و بر این باور بود که دیگران آزادی تصمیم گیری ندارند و می ترسند. چه ملت های شان و چه دولت های بزرگ. در تصمیمی که می گرفت، به هیچ وجه نه از شوروی و نه از دیگران تأثیر نمی پذیرفت. او توانایی تفکر در روش قبول رقیبی از دیگر دولت های عربی را نداشت. وقتی چنین حقی را در مورد هیچ یک از دولت های عربی به رسمیت نمی شناخت، چگونه به کشور کوچکی مثل کویت چنین حقی را روا بدارد در حالی عده ای از عراقی ها معتقدند که کویت جزئی از کشورشان است. صدام در روابط خود با دولت ها و همچنین با افراد، می خواست ترسناک جلوه کند. یا این که در هر معادله ای، عامل قدرت را دخیل می کرد. او اعتقاد داشت که قدرتمندانه می تواند خودش را در داخل و نیز بر منطقه حاکم کند. سیطره و تسلط مطلقش بر ابزار حزبی و امنیتی و همچنین سیطره و تسلطش بر ارتش بزرگ و کشوری که ذخیره نفتی عظیم را در اختیار دارد، عواملی هستند که به او امکان تعامل با دیگران به شیوه ای مغرورانه و قلدرمابانه را دادند. ▪ رابطه صدام با "ملک حسین" شاه اردن، چگونه بود؟ روابط شان قوی بود و ملک حسین با صدام، به عنوان رهبری بزرگ تعامل می کرد. برایتان جریانی را می گویم که باور آن قدری دشوار است، و آن این که نخستین گلوله تانکی که در جنگ ایران و عراق شلیک شد، توسط ملک حسین بود. ▪ این حادثه چگونه رخ داد؟ این واقعه در روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (۳۱ شهریور ۱۳۵۹ه.ش) رخ داد. صدام و ملک حسین سوار تانکی در نزدیکی خطوط مقدم شدند و پادشاه اردن که در این زمینه متخصص و خبره بود، جنگ را با شلیک گلوله نخست متبرک نمود! ▪ آیا شما از این واقعه مطمئن هستید؟ بله !! من مطمئنم. ملک حسین در آن برهه نقش بزرگی داشت و دیدارهایش تقریباً هفتگی و بیشتر آن هم غیر علنی بود. ▪ صدام از ملک حسین چگونه استقبال می کرد؟ با گرمی تمام! و او را با عبارت "پسر عمو" مورد خطاب قرار می داد. ▪ دیگر چه؟ من معتقدم که ملک حسین نقش مهمی در تشویق عراق به شروع جنگ با ایران داشت. برای آمریکا و اروپا مهم بود که موج اسلام گرایی را که انقلاب ایران به پا کرده بود، بشکنند. صدام حسین در این جنگ، به اشکال مختلف از پشتیبانی بین الملل و عربی برخوردار شد. آمریکایی ها، اطلاعات و عکس های هوایی تجمعات ایرانی را به عراق دادند و من، خود بخشی از این عکس ها را از یک سفیر عرب در بغداد تحویل گرفتم. مصر نیز تجهیزات نظامی را به دلار و چندین برابر قیمت حقیقی آن به عراق می فروخت. گفت وگو از: غسان شربل مترجم:علیرضا موحدی روزنامه الحیات ۲۵/۰۹/۲۰۰۳ منبع: سایت ساجد مرکز اسناد انقلاب اسلامی -
چگونه میتوان در سربازی از زمان به بهترین شکل استفاده کرد؟
amid پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در مقالات متفرقه
راه هایی که برای این کار به ذهنم رسید عبارتند از: مطالعه: همواره یکی از مفید ترین کارها “مطالعه” است. اما خب شرایط در دوران سربازی کمی متفاوت تر از دوران عادی است و شاید شما نتوانید هر کتاب یا نوشتهای را که دلتان خواست همراهتان بیاورید و به راحتی مطالعه کنید. راه کار من برای مطالعه تبدیل نوشتهها به برگههای کوچکی است که به راحتی بتوانید حمل و در هر موقعیت و مکانی مطالعه کنید. برای تمیز و راحتی کار هم میتوانید از یک پرینتر٬ اسکنر و قیچی [:دی] استفاده کنید. نوشتن: لوازم مورد نیار برای این کار تنها یک کاغذ و قلم است تا ایدهها٬ تفکرات٬ یادداشتها و حتی خاطرات و دیگر مسایلی که علاقه دارید را روی کاغذ بیاورید و در آینده از آنها استفاده کنید مثل همین کاری که من الآن در حال انجام آن هستم. خدا را چه دیدید شاید توانستید در این دوران کتابی هم به چاپ برسانید؟! یادگیری: البته این بخش را میتوان زیر مجموعه مطالعه نیز قرار داد اما خب همیشه یادگیری با مطالعه صورت نمیگیرد و نوعی یادگیری هم داریم که در عمل و در کار انجام میشود. در سربازی به خاطر مسؤلیتی که به شما واگذار میشود میتوانید کارها و تخصصهای مختلفی را به خوبی یاد بگیرید. قطعا راههای ذکر شده تنها راههای موجود برای استفاده مفید از زمان نخواهد بود و با کمی فکر و خلاقیت میتوان راههای دیگری هم برای این کار پیدا کرد. اما قصد من از نوشتن این مطلب رسیدن به یکسری راههای عملی و مفید برای مدیریت و استفاده از زمان در دوران سربازی و یا حتی دیگر اوقاتی است که زمان شما به سادگی در آن از دست میرود. پس اگر شما هم راه دیگر و یا تجربهای در این زمینه دارید مطرح کنید تا به این مطلب اضافه و گامی در جهت صرفه جویی در اتلاف وقت جوانان انجام داده باشیم. حرف دل: تا اینجای کار سعی کردم به بهانهی سربازی مطلبی دربارهی مدیریت زمان و جلوگیری از اتلاف وقت بنویسم اما از اینجا به بعد میخواهم چند خطی دربارهی سربازان برایتان بنویسم. میخواهم برایتان بنویسم که: «یادتان باشد وقتی خودتان را با آجیل و شیرینی و لباس نوی عید سرگرم کردهاید و با اقوام و دوستانتان در حال بگو و بخند هستید٬ عدهای جوان شبیه شما در لباسی به نام سربازی بالای برجکهای پادگانهای شهرتان به دور از خانواده و دوستانشان تک و تنها٬ در آرزوی لحظههای شاد عید در حال پست دادن هستند. امسال من هم یکی از همین سربازان هستم. قدر تک تک لحظههایتان را بدانید و از آنها لذت ببرید. » -
آرم جمهوری اسلامی را چه کسی طراحی کرد؟
بهار خانم پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در اخبار علمی، فرهنگی، هنری و اجتماعی
- گفته ها و ناگفته هایی از پرچم جمهوری اسلامی ایران محمدرضااسدزاده - یک مشتِ گره کرده با چندستاره، آرم تصویب شده برای جمهوری اسلامی بود. حتی اسکناس هایش هم چاپ شده بود که ناگهان آیت الله هاشمی رفسنجانی از قم زنگ می زند و دستورجمع آوری آنها را می دهد. با مخالفت آقای هاشمی، امام نیز قانع شده و آرم ارسال شده به دفتر قم را تنفیذ می کند. او که فروردین 58 طرح آرم خود را به دفتر امام در قم فرستاد و اتود ارسالی اش، پس از تایید و تماس تلفنی آیت الله هاشمی رفسنجانی، آرم پرچم جمهوری اسلامی شد، هنرمند تهرانی الاصلی است با چهره ای جدی که دیگرحاضر نیست دراین باره سخنی بگوید. او سی سال است که دیگر هیج جا و در هیچ رسانه ای حرفی از این کارش نزده است. دکتر"حمید ندیمی" امروز استاد درس نظریه و روشهای طراحی در رشته معماری دانشگاه شهید بهشتی است. دوباره با او تماس گرفتم. اگرچه می دانستم سه دهه است که سکوت کرده و با هیچ رسانه ای گفت وگو نمی کند. گفت که به هیچ وجه حاضر به گفت وگو نیست. اگر در سرچ گوگل، نام او را جست وجو کنید، تنها یک عکس یافت می شود. آن نیز عکسی است که در سایت دانشگاه شهید بهشتی وجود دارد. یک بار پیش از این وقتی از او خواستم تا دلیل این پنهان شدنش را بگوید، خندید و تنها یک جمله کوتاه گفت: "نیازی نیست." اصرار که کردم، گفت: " قصد لوس کردن خودم را که ندارم. بفهمید که چرا نمیخواهم نامی یا عکسی از من منتشر شود. متوجه میشوید؟" خیلی اصرار داشتم تا بدانم چه دلیلی دارد استاد معماری ای که خودش اهل هنر است، حاضر نباشد عکسی از او منتشر شود؟ باری یک پاسخ کوتاه دیگر شنیدم:" چه لزومی دارد مردم چهره مرا بشناسند؟» . پیش از این نیز گفته بود: " اکراه دارم خودم را به این مسایل سنجاق کنم. مردم چهره مرا نبینند، خیلی بهتر است. اگر فردا ضد انقلاب شدم چه؟ پس کاری به من نداشته باشید." حمید ندیمی - طراح آرم پرچم جمهوری اسلامی ایران نخستین گفت وگوی او سال 1359 در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد. فردای روزی بودکه آرم جمهوری اسلامی به تنفیذ امام خمینی رسید. دومین و آخرین گفت وگوی او نیز در مجله پاسدار اسلام در سال 1362 چاپ شد؛ و پس از آن دیگر هیچ. او خودش را ازمعرفی شدن در رسانه ها پنهان می کند و دلیل این پنهان شدنش، رازی است برای انها که خواسته اند به هر نحوی به او نزدیک شوند. ماجرای طراحی آرم از جایی آغاز شد که پس از رفراندوم جمهوری اسلامی و به دستور امام تصمیم گرفته می شود تا نمادهای طاغوتی برچیده شده و نمادهای اسلامی جایگزین آن شود. در نخستین اقدام تغییر نشان "شیر و خورشید" و پرچم ایران مطرح می شود. نشانی که سابقه اش به علائم پرچم های ایرانیان در دوره باستان برمی گشت و پس از ورود اسلام به ایران، به دلیل دوری از اتهام آتشپرستی و خورشیدپرستی این نشانی از پرچم ایرانی پاک شده بود. تصویری که به سدهی چهارم پیش از میلاد بر می گردد و در موزه آرمیتاژ روسیه نگهداری می شود. اما در زمان صفویان، شاه اسماعیل که نسل خود را از یک سو به شاهان ساسانی و از سوی دیگر به امام کاظم(ع) میرساند، دستور داد تا نشان "شیروخورشید" به طور رسمی بر پرچم ایرانیان بازگردد. در زمان ناصرالدین شاه قاجار نیز شمشیری به دست این شیر داده شد. احمد کسروی درباره تاریخ نشان شیروخورشید کتابی ۳۴ صفحهای نوشته است که کتابی نایاب است . پرچم ایران تا پیش از انقلاب اسلامی امام خمینی در 10 اسفند سال 57 خواستار تغییر نشان "شیر و خورشید" شد واعلام کرد: "ما یک مملکت محمدی ایجاد میکنیم. بیرق ایران نباید بیرق شاهنشاهی باشد، آرمهای ایران نباید آرمهای شاهنشاهی باشد، باید آرمهای اسلامی باشد. از همه وزارتخانهها، از همه ادارات، باید این شیر و خورشید منحوس قطع بشود، علم اسلام باید باشد. آثار طاغوت باید برود. اینها آثار طاغوت است؛ این تاج، آثار طاغوت است؛ آثار اسلام باید باشد." (صحیفه امام، ج 6، ص 275) پس از آن با فراخوان سراسری دولت موقت، طراحی نشان جدید آغاز و طرحهای بسیاری به دفتر نخستوزیری ارسال می شود و در ابتدا، طرح ندیمی مورد قبول واقع نمی شود. در مسابقهای که برای طرح آرم جمهوری اسلامی برگزار شد، ابتدا آرم دیگری که در آن یک مشت گرهکرده به همراه چند ستاره دیده میشد، به تصویب می رسد و در نهایت بر روی اسکناسهای آن دوران چاپ می شود. ندیمی طرح آماده شده خود را به دفتر امام در قم ارسال میکند. وقتی آیت الله هاشمی رفسنجانی طرح آرم را می بیند، خدمت امام نشان می دهد و درخواست می کند که آرم تغییرکند. با تایید امام، هاشمی رفسنجانی فوری دستور می دهد تا آرم های منتشر شده جمع آوری شوند. همان شب آیت الله هاشمی رفسنجانی با ندیمی تماس میگیرد و خبر از تنفیذ آرم توسط امام در 19 اردیبهشت 1359 میدهد و از او میخواهد تا روی طرح پرچم نیز کار بکند. (به نقل از گفته های دکتر ندیمی) اتود آرم ارسال شده توسط ندیمی در سال 58 در آن سال ها پس از تصویب طرح، شایعه می شود که این طرح، آرم گروه سیک ها در هندوستان است و سپس انتقادهایی به شکل 22 الله اکبر روی پرچم می شود که می گفتند در اللهاکبر عبارت (USA) دیده میشود. البته ندیمی علی رغم میل باطنی اش، طرح الله اکبرها را تغییر می دهد و پس از ان در گفت وگو با روزنامه جمهوری اسلامی به تببین طرح خود می پردازد. طرح آرم سیک های هندی/ اطلاعات بیشتر درویکی پدیا آیا این آرم برگرفته از آرم گروه سیک های هندوستان است؟ پاسخ دکتر ندیمی در سال 59 در روزنامه جمهوری و کیهان: " هلالهای تعبیهشده در این آرم از نقش مبارکی ریشه میگیرد که حضرت رسول (ص) بارها با شمشیر مبارکشان به عنوان امضا بر روی شنها ترسیم کردهاند. این طرح پنج بخش دارد که نشاندهندهء پنج اصل دین است. اصل توحید را در حکم عمود دو ساقهء اصلی در میان خود دارد. علاوه بر کلمهء الله که در ترکیب اصلی آن دیده میشود، لاالهالاالله نیز در آن مستتر است. جزء قائم میانی در ترکیب با شکل تشدید ( ّ ) که در خط فارسی و عربی نشانهء شدت است، شمشیر را تداعی میکند؛ این همان تعبیر کلمهء «حدید» است. تقارنهای این آرم هم نشانهء تعادل و توازن است؛ این همان میزان است. بزرگترین و اصلیترین ویژگی این آرم همان بیان کلمهء الله است که قالب و محتوا را در خود جای داده است. آرم به صورت کروی طراحی شد تا نشاندهندهء پیام جهانی آن باشد. " توضیحات ندیمی در سال 62 در مجله پاسدار اسلام: ندیمی در سال 1362 برای دومین بار و آخرین بار در گفت وگویش با مجله پاسدار اسلام درباره تبیین مفاهیم اثرش میگوید: " علاقه داشتم برای جهان اسلام یک نشان درست کنم. وقتی حضرت امام فرمودند که نشان شیر و خورشید باید عوض شود و کشور به نشان جدیدی نیازمند است، به صورت جدی ایدهام را پیگیری کردم و به مرور سیاهمشقهای قبلی پرداختم. در این نماد سه رکن اساسی حکومت اسلامی از دیدگاه قرآن وجود دارد یعنی کتاب، ترازو و آهن و یا به عبارت قرآنی کتاب، میزان و حدید. جزء قائم میانی، در ترکیب با شکل تشدید که در خط فارسی و عربی نشنه شدت است شمشیر را تداعی میکند، قائم و ایستاده که خود نماد و قدرت و استحکام و ایستادگی است و این برداشت تعبیری از کلمه حدید است در کتاب الله (... انزلنا الحدید فیه باس شدید) و ترکیب کاملا متقارن شکل بیانی از حالت تعادل و توازن که این نیز برداشتی تعبیری است از کلمه میزان در کتاب خدا. والسماء رفعها و وضع المیزان. پنج جزء تشکیلدهنده علامت که اگر به پنج اصل پایه دین برگردد اصل توحید را در حکم عمود و ساقه اصلی در میان دارند، گذشته از آنکه در ترکیب کلی خویش کلمه الله را بیان میکنند و عصارهای از کلمه توحید یعنی لا اله الا الله را نیز در دستور خود مستتر دارند. خطوط هلالیهای طرح که در یک دایره محاط است با تداعی نصفالنهارهای کره جهانی بودن دعوت اسلام را تجسم میبخشند. کلمه الله به صورت کروی طراحی شده تا نشاندهنده پیام جهانی آن باشد. هلالیهای تعبیه شده در این آرم از نقش مبارکی ریشه میگیرد که حضرت رسول (ص) بارها با شمشیر مبارکشان به عنوان امضا بر روی شنها ترسیم کردهاند اما پس از آن وی پرچم را نیز طراحی نمود. " او در توضیح طرحش ادامه می دهد: " این پرچم به امید دادن به دست حکومت امام زمان (عج) طراحی شد. رنگهای سبز و سفید و سرخ، علامت مخصوص جمهوری اسلامی و شعار الله اکبر همگی از ارکانی هستند که در قانون اساسی برای پرچم ایران در نظر گرفته شدهاند." دکتر ندیمی از شعار بودن الله اکبر، تکرار را اقتباس میکند: " این شعار یازده بار در رنگ سرخ و یازده بار در رنگ سبز یعنی بیست و دو بار تکرار میشود و این اشارهای است به بیست و دوم بهمن 57. قالب راست گوشه خط نوشته الله اکبر یادی است از کوبندگی این شعار و این همان خطی است (خط بنایی) که شعار الله اکبر را بر بلندای اذان و بر گنبدها و منارههای الله اکبر در مساجد اسلامی نقش میکرده و اکنون بر بلندای پرچم ایران نشسته است. کلمه قرمز الله منقوش بر پرچم جمهوری اسلامی بیانگر مبدأ و منتهای آفرینش است الی الله المصیر و هدف و غایت حکومت اسلامی را نشان میدهد." یک اظهارنظر در دیدارخصوصی: او در سال های اخیر در یک دیدار خصوصی اظهار داشت: " «من که اصلاً اینکاره نبودم. این طرح را باید گرافیستهای بزرگ میکشیدند. کارِ من نیست. این کاری خدایی است، به من ربطی ندارد. این است که دوست ندارم خودم را سنجاق کنم. افراد فانی را به مسایل باقی متصل نکنید.» تقدیر از دکترندیمی درمراسم گرامیداشت پنجاهمین سال تاسیس دانشگاه شهید بهشتی که 27 مهر ماه 89 برگزار شد . -
افراد چاق، بیشتر اوقات بدون اینکه واقعاً گرسنه باشند، غذا می خورند. در حقیقت اشتهای آنها کاذب است، نه واقعی. در اینجا به ۷ نکته درباره ی شناخت اشتهای طبیعی و واقعی و کاهش اشتهای کاذب اشاره می کنیم که با استفاده از آنها می توانید روش مناسبی را برای خوردن غذاها در پیش بگیرید و از پُرخوری ودر نتیجه چاقی جلوگیری کنید. ۱) تفاوت بین احساس واقعی گرسنگی و احساس کاذب گرسنگی را بشناسید. وقتی غذا یا هر خوراکی دیگری در دسترس شما قرار می گیرد، به خودتان اجازه دهید تا گرسنه شوید، چرا که مقاومت و کنترل در برابر اشتها کار مشکلی برای شما محسوب می شود. ۲) سر ساعات معین غذا بخورید تا متابولیسم بدنتان تنظیم شود. این مسئله که سعی کنید وعده های غذایی خود را منظم کنید، نکته مهمی است. عادت کنید بین وعده های غذایی چیزی نخورید، زیرا گرسنگی واقعی شما زمانی ایجاد می شود که بین وعده های غذایی تان هیچ چیز دیگری نخورید. اما بیشتر اوقات چیزهایی پیدا می شود که بیشتر از خود غذای اصلی، احساس و اشتهای شما را برای خوردن، تحریک می کند. مواد غذایی را از دسترستان خارج کنید. مثلا در بین وعده های غذایی، روی میزتان مواد خوراکی نگذارید. ۳) به غذا خوردن خود توجه داشته باشید. در هنگام غذا خوردن، حواستان را متمرکز کنید. بهتر است هنگام خوردن پشت یک میز بنشینید و از غذایتان لذت ببرید تا اینکه آن را داخل یک سینی قرار داده و روی زانوهایتان بگذارید و مقابل تلویزیون مشغول غذا خوردن شوید. اگر روی غذا خوردن خود تمرکز نداشته باشید، پیام سیر شدن را برای مغز خود نمی فرستید و بیش از حد می خورید و چاق می شوید. باید هنگام غذا خوردن، برای خودتان یادآوری کنید که سیر شده اید. ۴) آهسته غذا بخورید. بعد از ۱۵ دقیقه، مغز پیام سیر شدن را به معده شما می رساند و شما دست از غذا خوردن می کشید. بنابراین اگر سریع غذا بخورید، معده شما قبل از اینکه مغز از سیر شدن اطلاعی پیدا کند، پُر می شود. در آخر متوجه می شوید که زیاد خورده اید. پس چاق می شوید. بنابراین غذا را آهسته بخورید و هر لقمه را با دقت و به طور کامل در دهانتان بجوید. ۵) از وسوسه ها بپرهیزید. اگر فکر می کنید توانایی مقاومت در برابر خریدن و خوردن مواد غذایی را ندارید، خودتان به سوپرمارکت نروید و خرید را به فرد دیگری محوّل کنید. مواد غذایی را از دسترستان خارج کنید. مثلا در بین وعده های غذایی، روی میزتان مواد خوراکی نگذارید. اگر می دانید که خوراکی ها را می خورید آنها را در یخچال، فریزر و یا جاهای دیگری قرار دهید. بعد از ۱۵ دقیقه، مغز پیام سیر شدن را به معده شما می رساند و شما دست از غذا خوردن می کشید. بنابراین اگر سریع غذا بخورید، معده شما قبل از اینکه مغز از سیر شدن اطلاعی پیدا کند، پُر می شود. ۶) یاد بگیرید که سلامتی خود را با شیوه ی صحیح غذا خوردن بدست آورید. اشتهایتان را کم کنید. همچنین مقدار غذاهای خود را در هر وعده غذایی کم کنید. اگر در مورد انواع غذاها ولع و تمایل دارید، سعی کنید آنها را نادیده بگیرید. اگر غذا خوردنتان را تغییر دهید، غذایتان بیشتر می شود. تعداد زیادی از مردم با ولع غذا می خورند، آنها به تمایلات گوناگون غذایی پاسخ مثبت می دهند و هیچ توجهی به نیازهای بدنشان ندارند. بنابراین سلامت غذایی نداشته و چاق می شوند. ۷) با توجه و آگاهی برنامه غذای خود را تغییر دهید. مطالعات نشان داده کسانی که از چگونگی تغییر عادات غذایی خود را آگاهی دارند و وعده های غذایی شان را با دقت برمی گزینند، دارای تغذیه سالمی هستند.