irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ تولد حضرت ابراهيم خليل الله [align=justify]درباره تولد حضرت ابراهيم(ع) چند راويت نقل گرديد. بنا به روايت اول، كه آن را در رويداد 25 ذي قعده بيان كرديم، آن حضرت در 25 ذي قعده ديده به جهان گشود.(1) اما بنا به روايتي كه سيد بن طاووس به نقل از شيخ صدوق و شيخ طوسي از امام موسي كاظم(ع)، در الاقبال آورده است، حضرت ابراهيم(ع) در نخستين روز ذي حجّه ديده به جهان گشوده و در همين روز، خداوند سبحان وي را به دوستي[خليل]خويش برگزيد.(2) در تأييد همين قول، در روايتي آمد كه ابراهيم خليل الرحمن(ع) در نخستين روز ذي حجه ديده به جهان گشود، پس هر كس اين روز را روزه بگيرد ، كفاره شصت سال او خواهد شد.(3) شايان ذكر است، كه حضرت ابراهيم(ع) پدر ارجمند حضرت اسماعيل(ع)وحضرت اسحاق(ع) مي باشد بر اين اساس تمامي اديان توحيدي معروف [اسلام، مسيحيت ، يهود، صابئين]و مذاهب مختلفه آن ها، به آن پيامبر عظيم و خليل الهي منتهي مي گردد. 1- ثواب الأعمال [شيخ صدوق] ، ص104 2- الاقبال بالاعمال الحسنة[سيد بن طاووس]، ج2 ،ص36 ؛ بحارالانوار[علامه مجلسي]، ج 21، ص31 3- من لا يحضره الفقيه [شيخ صدوق]، ج2 ، ص 87 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ اعزام حضرت علي (ع) به جاي ابوبكر براي ابلاغ سوره برائت در مراسم حج از سوي پيامبر (ص) - سال نهم هجري قمري [align=justify]پس از آنكه سوره برائت[نهمين سوره قرآن كريم]بر پيامبر(ص) نازل گرديد، آن حضرت ، ابوبكر بن ابي قحافه را به حضور طلبيد و به وي دستور داد كه آيات اول تا نهم اين سوره را براي مشركان،حاجيان و زائران مكّه معظمّه قرائت كند وپيمان آن حضرت با مشركان را در جمع حاجيان بخواند. بدين منظور وي را در نخستين روز ماه ذي حجّه سال نهم هجري قمري به سوي مكّه معظمه اعزام نمود. اما اندكي پس از حركت ابوبكر از مدينه به سوي مكه، جبرئيل امين بر پيامبر (ص) نازل شد و به وي گفت:انّ الله يقرئك السلام و يقول لك: لا يؤدي عنك الاّ انت اورجل منك؛خداي سبحان بر تو درود مي فرستد و مي فرمايد: جز تو يا كسي كه به منزله تو با شد نمي تواند اين مأموريت را به انجام رساند (1) پيامبر (ص)پس از دريافت وحي ، به داماد و جانشين خود ، امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) فرمود: هم اينك بر ناقه من [بنام عضبا] سوار شده و خود را به ابوبكر برسان و سوره برائت و پيمان نامه مرا از او بگير و به سوي مكه معظمه حركت كن و سپس آن را در ميان حاجيان و مشركان مكه قرائت كن و به ابوبكر بگو: يا با تو همراهي كرده ودر ركاب تو به مكه رود و يا به نزد من در مدينه باز گردد. حضرت علي(ع) به همراه جابر بن عبدالله انصاري از مدينه حركت كرد ودر روز سوم ذي حجّه، در مكاني به نام "الرّوحا" كه با مدينه منوره چهل مايل فاصله داشت رسيد و پيام رسول خدا(ص) را به ابوبكر رسانيد.(3) ابوبكر، كه از اين كار، دل شكسته و ناراحت شده بود ، سوره برائت و پيمان نامه رسول خدا(ص) را به امام علي بن ابي طالب(ع) سپردولي از همراهي وي خود داري كرد و بناچار به سوي مدينه منوره باز گشت. ابو بكر به محض بازگشت به مدينه، يك راست به نزد رسول خدا(ص) رفت و به آن حضرت عرض كرد: اي رسول خدا(ص) آيا درباره من آيه اي نازل شد؟ پيامبر (ص) فرمود: نه ، وليكن من [از جانب پروردگار متعال] مأمور شدم كه يا خودم آن را ابلاغ كنم و يا به كسي كه از اهل بيت من باشد بسپارم.(3) بنا به روايتي وي به پيامبر اعتراض كرد و گفت: يا رسول الله(ص)! ما كنت تري انّي مؤدٍّ عنك هذه الرسالة؟ يعني :اي رسول خدا(ص)!چه مي شد تورا كه من اين رسالت را از جانب تو به انجام مي رساندم؟ پيامبر(ص)فرمود: أبي الله يوّديها الاّ علي بن ابي طالب؛ خداوند سبحان امتناع فرمودند كه غير از علي بن ابي طالب(ع) كسي آن را ابلاغ كند. ابوبكر از گفتار رسول خدا قانع و ساكت نشد و با آن حضرت به مشاجره پرداخت،به طوري كه رسول خدا (ص) ناچار شد در پاسخش بفرمايد:كيف تؤديها وانت صاحبي في الغار؟ يعني: تو چگونه مي توانستي آن را ابلاغ كني و حال آن كه [ در راه هجرت به مدينه] همراه من در غار[ ثور] بودي؟(4) ابوبكر،در آن غار،با اينكه كسي از اختفايشان با خبر نبود و از نجات پيامبر(ص) يقين داشت،با اين حال، از تعقيب مشركان مكه به وحشت افتاده بود و به شدت در خوف و ترس گرفتار آمد و بدنش مي لزيد و در آن حال اين آيه نازل شد:فَقَد نَصَرَهُ اللهُ اِذ اَخرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِي اَثنَينِِ اِذ هُما في الغارِ، اِذ يقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحزَن اِنَّ اللهَ مَعَنا...(5) پيامبر(ص) به وي گوش زد كرد كه در آن غار از شدت ترس مشركان، آرامش نداشتي،چگونه لياقت ابلاغ اين سوره مهم و پيمان نامه مشركان را داري؟ به هر روي ، حضرت علي (ع) پس از انجام وقوف در عرفات و اعمال مني، در ايام تشريق[روز هاي سيزده تا پانزده]به بالاي كوهي كه معروف به "شعب" است مي رفت و با صداي بلند، مردم را فرا مي خواند و آنان را به استماع پيام رسول خدا(ص) دعوت مي كرد. هنگامي كه زائران [اعم از مسلمانان و مشركان] در حضورش گرد مي آمدند، درآغاز سوره برائت را [بَرائَةٌ مِنَ الله وَ رَسولِهِ عاهَدتُم مِنَ المُشركينَ فَسيحُوا في الارضِ...]را قرائت مي كرد و به آنان تذكر مي داد كه از اين به بعد، هيچ كس حق ندارد وارد مسجد الحرام شود،مگر آن كه ايمان آورده باشد؛هيچ كس نبايد به صورت عريان و برهنه،خانه خدا را طواف كند؛ از اين سال به بعدهيچ مشركي نمي تواند حج خانه خدا را به جاي آورد؛هر كافري كه با خدا و رسولش پيمان داشته باشد،تا پايان مهلت آن فرصت دارد و آناني كه عهدي ندارند ، چهار ماه فرصت دارند كه به توحيد گرويده و اسلام را اختيار كنند و پس از آن، اگر مسلمان نشوند، جان و مالشان در هدر است . مشركان هنگامي كه علي بن ابي طالب (ع) را با آن دليري و صلابت و اعتماد بنفس مشاهده مي كردند، كه آيات وحي و پيام رسول خدا(ص)را به طور مرتب در صبح، ظهر و شام و به مدت سه روز با صداي رسا مي خواند، تعجب كرده و شگفت زده مي شدند. از اين بابت ، كينه و عداوت وي را در دل ميگرفتند وحتي برخي از آنان،آن حضرت را با شمشير و عشيره خويش تهديد ميكردند، ولي وي لحظه اي ترس و واهمه از خود نشان نداد وبا شجاعت تمام ، پاسخ هاي آنان را ميداد. پيامبر(ص) منتظر بازگشت حضرت علي(ع) به مدينه بود و براي وي اظهار نگراني و ناراحتي ميكرد. ولي هنگامي كه از بازگشت وي باخبر شد، بسيار خوشحال گرديد و به ابوذر غفاري كه بشارت بازگشت حضرت علي(ع)را به وي داده بود، مژده بهشت دادو فرمود:لك بذلك الجنة. آن حضرت، به استقبال علي(ع) شتافت و وي را در آغوش گرفت وبر صورتش بوسه زد و از خوشحالي، بسيار گريست .آنگاه به وي فرمود: با اين مأموريت مهم چه كردي؟ حضرت علي(ع) گزارش مأموريت خويش را به اطلاع آن حضرت رسانيد. پيامبر(ص) فرمود: كان الله عزوجل اعلم بك منّي حين امرني بارسالك؛خداوند سبحان ، هنگامي كه مرا فرمان داد كه تو را به اين مأموريت بفرستم، دا نا تر از من درباره تو بود.[يعني تورا بهتر از من مي شناخت و لا يق اين مهم ميدانست].(6) شيخ مفيد(ره)در مسارالشيعه، گفت: و كان ذلك عزلاً لأبي بكر من السّماء،و ولاية لاميرالمؤمنين(ع) من السّماء.(7) 1-الارشاد[ شيخ مفيد] ، ص58 2- الاقبال بالاعمال الحسنة[ سيد بن طاووس]،ج2 ، ص 36 3- أنساب الأشراف – تر جمه اميرالمؤ منين(ع) [ بلاذري]، ص64 4- الاقبال بالاعمال الحسنة، ج2 ،ص38 5- سوره توبه [9] ، آيه 40 6- الاقبال بالاعمال الحسنة، ج2 ، ص39؛وقايع الايام [ شيخ عباس قمي]،ص106 7- مسارالشيعه، ص17[/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ شهادت امام محمّد تقي (ع)بنابر قولي - سال 220هجري قمري [align=justify]با اين كه قول مشهور مورخان وسيره نويسان درباره شهادت امام نهم شيعيان،حضرت جوادالأئمه(ع) بر اين است كه وي در آخرين روز ماه ذي قعده، به دست همسرش ام الفضل دختر مأمون عباسي ، به شهادت رسيد .[همانطوري كه اين رويداد بزرگ را در روز 25 ذي قعده بيان كرديم]،عده اي از علما، از جمله كليني در كافي و مسعودي در مروج الذهب، گفته اند، كه آن حضرت در پنجم ذي حجّه، به درجه رفيعه شهادت نائل آمد. وليكن آنان، در سال شهادت وي ، اختلاف دارند. زيرا كليني، سال 220 قمري و مسعودي219 قمري را سال شهادت آن حضرت ذكر كردند.(1) 1- الكافي[ محمد بن يعقوب كليني]، ج1 ، ص 497 ؛ مروج الذهب [ علي بن حسين مسعودي]، ج4 ، ص52 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مرگ منصور دوا نقي - سال 158 هجري قمري [align=justify]ابو جعفر، منصور بن محمد بن علي بن عبدالله بن عباس ، پس از مرگ برادرش ابوالعباس سفّاح در ذي حجه سال 136 قمري، به خلا فت رسيد. وي، دوّمين نفري است كه از طائفه بني عباس، به اين مقام رسيده بود. در سال هاي خلافت منصور رويدادهاي مهمي در عالم اسلام به وقوع پيوست و اين خليفه خشن و سخت گير، بسياري از معاريف و صاحب نفوذان را با بهانه هاي واهي كشت و بر محرومان و مستضعفان ترحمي نشان نداد و با همه مردم با سنگ دلي و سختگيري بر خورد مي كرد. در آغاز خلافت وي، عمويش عبدالله بن علي،خلافتش را نپذيرفت و خود را شايسته اين مقام مي دانست و اقدام به شورش بزرگ كرد و بسياري از شهرها را به تصرف خويش در آورد.منصور، ابومسلم خراساني را با سپاهي سنگين به جنگ او فرستاد و در نبرد با او، سپا هيانش را با شكستي سخت و سنگين مواجه ساخت و آنان را به شدت سركوب كرد. ولي عبدالله بن علي ، از منصور امان خواست ومنصور نيز وي را امان داد و او مدتي در بصره بماند و سپس به دارالخلافه رفت و در آن جا ، دستگير و زنداني گرديد و پس از مدتي به دستور منصور به طرز تأسف باري، كشته شد. هم چنين ابو مسلم خراساني با تمام خدمات و تلا ش هاي بي دريغي كه براي بر پايي خلافت عباسيان كرده بود، نا جوانمردانه به دستور منصور كشته شد. شورش راونديان و سر پيچي عامل خراسان، به شدّت سركوب شد. قيام هاي محمد بن عبدالله بن حسن مثني و برادرش ابراهيم بن عبدالله با شكست مواجه شد و آن دو، يكي در مدينه و ديگري در بصره به شهادت رسيدند. هم چنين بسياري از علويان، به ويژه اولاد و احفاد امام حسن مجتبي(ع)، معروف به بني الحسن، در سياه چال هاي منصور زنداني و به طرز فجيعي كشته شدند. منصور به خاطر سكونت راونديه[هواداران ابومسلم خراساني]در هاشميه، اقامت در اين شهر را به مصلحت خويش نميديدو همچنين به خاطر شيعيان و محبان اهل بيت(ع) در كوفه، انتقال خلافت به اين شهر بزرگ اسلامي را ناخوش مي دانست و بدين جهت، در صدد ساختن شهري جديد برآمد . وي در سال 145 قمري، ساختن شهر بغداد را آغاز كرد و پس از آمادگي نسبي آن ، خلافتش را بدان مكان، منتقل نمود و از آن پس ، بغداد دارالخلافه عباسيان گرديد.(1) شايان ذكر است كه امام ششم شيعيان، حضرت جعفربن محمد، معروف به"امام جعفرصادق(ع)"در عصر سفّاح ومنصور مي زيست و از منصور ، سختي هاي زيادي متحمل وگرديد و سر انجام به دستور وي مسموم شد و در مدينه منوره به شهادت رسيد . سر انجام منصور دوانقي، پس از بيست و دو سال خلافت، در ششم ذي حجّه سال 158قمري، در بازگشت از مراسم حج، در مكاني به نام "بئر ميمون "به هلاكت رسيد و جنازه اش را به مكّه معظمه حمل كرده و در آنجا به خاك سپردند. پس از آن، بنا به وصيت و سفارش منصور، پسرش مهدي عباسي به خلافت رسيد.(3) 1- تاريخ ابن خلدون، ج2، ص283 2- الارشاد [ شيخ مفيد] ، ص528؛كشف الغمة[علي بن عيسي اربلي]، ج2،ص374؛منتهي الآمال [ شيخ عباس قمي]، ج2 ص 149 و ص155 3-تاريخ ابن خلدون ، ج2، ص319 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ شهادت امام محمد باقر (ع) - سا ل114هجري قمري [align=justify]امام محمدبن علي بن الحسين(ع)، معروف به "امام محمد باقر"و"باقرالعلوم" در اول رجب و به قولي در سوم صفر سال 57قمري،در مدينه منوره ديده به جهان گشود. تولد مبارك آثار وي، در حيات جد بزرگوارش حضرت اباعبدالله الحسين(ع) واقع گرديد و موجب خوشحالي و خرسندي آن حضرت شد. امام محمد باقر (ع)، قريب به چهار سال ،حيات جدّش امام حسين (ع)و به مدت 38 سال حيات پدرش حضرت امام علي بن الحسين(ع)،معروف به"امام زين العابدين(ع)" را درك نمود و پس از شهادت پدرش امام زين العابدين(ع)، در ماه محرم سال 95 قمري، به مدت بيست سال امامت شيعيان را بر عهده گرفت و آن را با صلابت و زيبايي ادامه داد. آن حضرت ، در واقعه كربلا و شهادت اباعبدالله الحسين(ع) و يارانش به دست سپاه يزيد بن معاويه، چهار ساله بود و به همراه خانواده اش در آن حضور داشت و پس از حادثه جانسوز عاشورا، بسان ساير باز ماندگان آن واقعه، اسير گرديد و در شهرهاي كوفه و دمشق و مناطق متعدد ديگر، به اسارت برده شد. مادر مكرمه اش حضرت فاطمه بنت الحسن(ع) مكنّي به"امّ عبدالله"بود. بدين جهت،جد پدري امام محمد باقر(ع)،امام حسين(ع)و جد مادري اش امام حسن مجتبي(ع)و هر دوي آنها، فرزندان حضرت علي(ع)و فاطمه زهرا(س)بودند. بدين لحاظ آن حضرت را "ابن الخيرتين" و "علوّي ٌبين علوّيين" مي گفتند.زيرا وي از نژاد خاص و خالص حضرت علي(ع) و فاطمه زهرا(س) بود. امام محمد باقر(ع) پيش از امامتش با حكومت هاي معاوية بن ابي سفيان ،يزيد بن معاويه ،معاوية بن يزيد،عبدالله بن زبير ، مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان،و وليد بن عبد الملك و پس از امامتش با سليمان بن عبد الملك، عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبد الملك و هشام بن عبد الملك معاصر بود و از اكثر آنان، رنج ها و آزارهاي فراواني متحمل شد. سر انجام در عصر هشام بن عبدالملك، به دسيسه و دستور وي و مباشرت ابراهيم بن وليد، حاكم مدينه مسموم گرديد و در هفتم ذي حجّه سال 114 و به قولي در ربيع الاول و يا ربيع الثاني سال114 به شهادت رسيد. بدن شريفش در كنار قبر مطهر پدرش امام زين العابدين(ع) و قبر مطهر جد بزرگوارش امام حسن مجتبي(ع) در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.(1) 1- نك: تاريخ الأئمه (ع) [ابن ابي الثلج بغدادي ]، ص 9 ؛ المستجاد [علامه حلي] ،ص168؛ الارشاد [شيخ مفيد ] ، ص 507،منتهي الآمال [ شيخ عباس قمي]،ج2، ص86؛ وقايع الايام [شيخ عباس قمي] ،ص110[/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ وارد كردن امام موسي كاظم(ع) به زندان بصره - سال 179 هجري قمري [align=justify]امام موسي بن جعفر(ع) معروف به {كاظم} هفتمين امام شيعيان است و در ايام امامتش با حكومت هاي منصور دوانقي، مهدي عباسي و هارون الرشيد، كه همگي از سلسله بني عباس بودند معاصر بود و از تمامي آنان، سختي ها،رنج هاوبي مهري هاي فراواني متحمل شدو چندين بار از سوي آنان به بغداد فرا خوانده شد و در حبس آنان قرار گرفت و تنها در دوره هارون الرشيد به مدت چهار سال زنداني بود. هارون در آخرين ماه هاي سال 179 قمري، جهت استحكام خلافت عباسيان و اخذ بيعت و زمينه سازي لازم براي وليعهدي فرزندانش ،عازم مراسم حج گرديد و به علما، سادات، اعيان و اشراف سراسر عالم اسلام نامه هايي نوشت و آنان را براي حضور در مكه معظمه و بيعت با وليعهدي فرزندانش فرا خواند. او پيش از ورود به مكه معظمه وارد مدينه منوره گرديدو چند مدتي را درآن اقامت نمود و براي دستگيري امام موسي بن جعفر(ع)، انديشه كرد وبا دولت مردان وقت، از جمله يحيي بن خالد برمكي مشورت نمود و سر انجام به دستگيري اش تصميم گرفت. زيراآن حضرت را مزاحم خواسته ها وأميال شيطاني خويش مي دانست و به هر طريقي مي خواست وي را از سر راه خود بر دارد. بدين جهت روزي كه امام موسي كاظم(ع) در كنار قبر مطهر جدش رسول اكرم(ص) مشغول نماز و نيايش بود مأموران خليفه وارد مسجد شده و آن حضرت را دستگير و ظالمانه از مسجد خارج كردند. امام موسي كاظم(ع) هنگامي كه با زورگويي و بي نزاكتي مأموران هارون رو برو گرديد، متوجه قبر شريف پيامبر(ص) شد وبه شكوه پرداخت و گفت: اي رسول خدا(ص)!از امّت بدكردار تو،آنچه به اهل بيتت مي رسد،به تو شكايت مي كنم. مردم كه از مظلوميت آن حضرت و زور گويي مأموران هارون به شدت ناراحت وعصباني شده بودند،با صداي بلند گريستند و آن حضرت را تا مقداري از راه همراهي كردند. هارون الرشييد دستور داد آن حضرت را در غل و زنجير كرده و سوار بر محملي نمايند و از مدينه به عراق تبعيدش كنند. وي براي رد گم كردن مردم و گريز از اعتراضات احتمالي آنان، دو محمل ترتيب داد،يكي را به سوي بغداد وديگري را به سوي بصره حركت داد و كسي جز مأموران وي نمي دانستند كه حضرت در كدام كجاوه است.ولي آن حضرت در كجاوه اي بود كه به سوي بصره حركت كرده بودند.آنان پس از چندين روز راه پيمايي در روز هفتم ذي حجّه وارد بصره شدند و آن حضرت را به عيسي بن جعفر بن منصور دوانقي، پسر عموي هارون و عامل وي در بصره تسليم نمودند. عيسي بن جعفر، آن حضرت را در يكي از حجره هايي خانه خود زنداني كرد و به مدت يكسال در آن زندان،آن حضرت را نگه داشت، و سپس آن حضرت را به بغداد فرستاد.(1) 1- نك : الارشاد [شيخ مفيد] ، ص579؛ منتهي الآمال [شيخ عباس قمي]، ج2، ص212 وقايع الايام [شيخ عباس قمي]ص 111 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ نخستين حج حضرت ابراهيم (ع) و حضرت اسماعيل (ع) [align=justify]هنگامي كه حضرت اسماعيل(ع) به سنين ميان سالي رسيد، خداوند متعال به حضرت ابراهيم (ع) فرمان داد كه بار ديگر ازشام به مكه رود و باياري اسماعيل(ع) خانه خدا را تجديد بنا كند. حضرت ابراهيم(ع) عرض كرد:پروردگارا در چه مكاني آنرا بنا كنيم ؟ وحي شد، در همان مكاني كه پيش از تو، حضرت آدم(ع) در آن قبّه اي بنا نهاده بود. آن گاه، جبرئيل مكان بيت الله را به ابراهيم(ع) نشان داد و براي وي، حدود و مساحت آن را معين نمود و پا يه هاي آن را از بهشت آورد و هم چنين سنگي كه از برف سفيد تر بود،خداوند متعال آن را از بهشت براي حضرت ابراهيم(ع) نازل كرد ولي پس از نصب بر ديوار كعبه و دست زدن مشركان و كافران بر آن، به رنگ سياه درآمد وبه حجر الاسود معروف گرديد. به هر حال حضرت اسماعيل(ع)از كوه "ذي طوي"سنگ مي آورد و حضرت ابراهيم(ع) ديوار خانه خدا را مي چيد. وي هنگامي كه ديوار را به مقدار نه ذراع از زمين بالا آورد، سنگ بهشتي را بر بدنه آن مكاني كه هم اكنون قرار دارد، نصب كرد. او براي كعبه، دو در گذاشت. يكي به سمت شرق و ديگري به سمت غرب. آن دو هنگامي كه كار ساخت كعبه را پايان آوردند،به زيارت آن پرداختند. جبرئيل امين در روز هشتم ذي حجّه، كه روز "ترويه" است بر آنان نازل شد و به ابراهيم گفت: يا ابراهيم ! قم فار تو من الماء؛اي ابراهيم!برخيز و براي خود آب تهيه كن. زيرا در مني و عرفات ، آب وجود ندارد. بدين لحاظ روز هشتم ذي حجّه روز "ترويه" ناميده شد. آن گاه جبرئيل امين حضرت ابراهيم(ع) و فر زندش اسماعيل(ع) را به مني و عرفات راهنمايي كرد و اعمال حج را به آنان آموخت،همان طوري كه پيش ازآن، به حضرت آدم(ع) آموخته بود.(1) در قرآن كريم، آيات متعددي به اين ماجرا پرداخته و آن رااز زواياي گوناگون تشريح نمود. از جمله، آيه هاي 125 تا 132 سوره بقره(2)،داستان ساخت كعبه به دست حضرت ابراهيم(ع) و فرزندش اسماعيل(ع)و در خواستهاي حضرت ابراهيم(ع) از محضر پروردگار متعال را بيان نمودند. 1- مجمع البيان[فضل بن حسن طبرسي]، ج 2-1، ص39 ؛ بحارالانوار [ علامه مجلسي]،ج 21، ص 99[/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ استقرار مراسم حج در ذي حجّه - سال دهم هجري قمري [align=justify]از احاديث و روايات متعدد، به دست مي آيد كه انجام مراسم حج براي نخستين بار،از سوي حضرت آدم(ع) واقع گرديد و حج او،پس از پذيرفته شدن توبه اش بود و او ، در ماه ذي حجّه الحرام،اين عمل عبادي را به جاي آورد.(1) در زمان حضرت ابراهيم(ع) و فرزندش حضرت اسماعيل(ع)، كه آن دو به امر پروردگار متعال، خانه خدا را تجديد بنا نموده بودند،در ايام ذي حجّه مراسم حج را به جاي آوردند (2) و اين سنّت الهي درميان او لاد واحفاد حضرت اسماعيل(ع)تا صد هاسال بر قرار بود، تا اينكه مردم جزيرةالعرب به تدريج به كفر و شرك روي آورد و خانه خدا را بت كده خويش قرار دادند، ولي مراسم حج را به خاطر افتخار و مزيت خويش نگه داشتند. آنان به دلايل شخصي و عدم شكيبايي در سه ماه حرام متوالي[ذي قعده، ذي حجّه و محرم]براي قتل، غارت و تجاوز به همديگر(3)، يا به انگيزه اقليمي و او ضاع جوّي جهت نگه داشتن ايام حج در يك مقطع خاص از سال شمسي(4)، اقدام به جابجايي ماه هاي حرام كردند و قرآن مجيد با اشاره به كردار آنان، عملشان را مورد انتقاد و سرزنش قرارداد. در قرآن كريم، در اين باره آمده است:اِنّمَا النَّسيي زيادَةُفي الكُفرِ يضَّلُ بِهِ اِلذّينَ كَفَرُوا يحِلُونَهُ عاماً وَ يحَّرِمُونَهُ عاماً، لِيوطِئُوا عِدََّةَ ما حَرَّمَ اللهُ فَيحِلُوا ما حَرَّمَ اللهُ زُينَ لَهُم سُوُء اَعمالِهِم. (5) يعني همانا فراموشي دركفر[عصرجاهليت]، بسيار بود كه بدان جهت گمراه مي شدند آناني كه كفر ورزيده بود ند، به طوري كه [ ماه حرام را ] در سالي حلال و در سال ديگر حرام مي شمردند،تا پاي مال كنند شمار آنچه را كه خداوندمتعال حرام كرده است. پس حلال مي شمردند آن [ ماهايي] را كه خداوند حرام كرده بود. [ بدين ترتيب] كردار زشتشان بر آنان آراسته مي گرديد. به هر روي، عرب هاي جزيرة العرب براي گريز از حرمت ما هاي حرام، ترفند هاي گوناگوني به كار بستند.آنان بنا بر قولي، ماه هايي ذي قعده و ذي حجّه را ماه هاي حرام مي شمردند و سپس ماه محرم را حلال اعلام كرده و ماه صفر را به جاي آن حرام مي شمردند؛ تا اين كه هم حرمت سه ماه را نگه داشته و هم به مدت يك ماه در ميان آنها، فرصت جنگ و جدال و غارت داشته باشند. بنا بر قولي ديگر،آنان در هر دو سال يك ماه راحرام مي شمرده ودوماه ديگر راحلال مي دانستند.مثلاً دو سال پشت سر هم ماه ذي قعده و دو سال پشت سر هم ماه ذي حجّه را و دو سال متوالي ماه محرم را ماه حج قرار مي دادند و بقيه ماه ها را بر خود حلال مي كردند. بدين گونه ماه هاي حرام و ايام حج را دست خوش هواهاي نفساني خودقرار داده و سنت الهي را تعطيل كردند. اما با ظهور اسلام و آزاد سازي مكه معظمه به دست تواناي رسول خدا(ص)،از سنت شكني عرب هاجلوگيري شد و ماه حج و زيارت خانه خدابه جاي اصلي اش برگشت.(6) عرب هاي جزيرة العرب در سال هشتم هجري، حج را در ذي قعده انجام دادند، اما در سال نهم و دهم قمري آن را در ماه ذي حجّه به جاي آوردندو در حجة الوداع،كه رسول خدا(ص) در ذي حجّه سال دهم هجري به زيارت خانه خدارفته بود،همان ماه را براي هميشه، ماه انجام حج واجب قرار داد و در ضمن خطبه اي فرمود:همانا زمان ، به مانند هياتي كه خداوند در آفرينش زمين و آسمان به وجود آورد، به جاي اصلي اش بر مي گردد.به اين صورت كه هر سال دوازده ماه دارد و چهار ماه از آنها حرام است كه سه ماه پشت سر هم [ذي قعده، ذي حجّه و محرم]وچهارمين ماه [رجب] كه ميان جمادي و شعبان قرار گرفته است.(7) از آن هنگام، مراسم حج، همه ساله در ذي حجّه بر گزار مي گردد. 1- بحار الانوار[علامه مجلسي]، ج11،ص 178 و ج 98،ص189 2- همان،ج 21،ص99 و مجمع االبيان[فضل بن حسن طبرسي]،ج2-1،ص 39 3- بحار الانوار، ج9 ، ص79 4- همان ، ج 53 ، ص 39 5- سوره توبه (9) ، آيه 37 6- بحار الانوار ، ج 53 ، ص 39 7- مجمع البيان ، ج 6-5 ، ص 45 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ روز ترويه وآغاز مراسم حج تمتّع [align=justify]هشتم ذي حجه، روز ترويه است و علت نام گذاري اين روز، بدان جهت است كه در مني و عرفات آب وجود ندارد و حاجياني كه قصد وقوف در مني و عرفات را دارند، بايد از مكه معظمه براي خويش آب تهيه كرده و به همراه خود ببرنر و چنين حالتي را "ترويه" مي نامند. اين روز،از روزهاي مهم ذي حجّه است و بر اساس روايتي از امام جعفر صادق(ع)،روزه گرفتن در آن، كفاره شصت سال آدمي است.(1) در اين روز حاجيان خانه خدا، مراسم حج تمتع و حج اكبر را آغاز مي كنند. اعمال حج عبارتند از: 1- محرم شدن. يعني پوشيدن لباس ويژه احرام و نيت حج نمودن.بهترين زمان محرم شدن، روز هشتم ذي حجّه است كه در مكه معظمه انجام مي گيرد كه اگر در مسجد الحرام با شد، افضل خواهد بود. 2- وقوف در عرفات . يعني حضور در عرفات، از ظهر روز نهم ذي حجّه تا غروب شرعي. 3- وقوف در مشعر. يعني بيتوته درمشعرالحرام ، واقع در مزدلفه، از شب دهم ذي حجّه تا طلوع فجر روز دهم. 4- انجام واجبات مني در روز دهم ذي حجّه. واجبات مني عبارتند از: رمي جمره عقبه،قرباني كردن حيوان حلال گوشت[گوسفند، گاو و شتر]، حلق و تقصير[تراشيدن و كوتاه كردن موي سر] 5- اعمال واجب مكه. پس از بازگشت از عر فات و مني،به مكه معظمه، چند عمل را بايد در آن انجام دهد: طواف واجب خانه خدا، خواندن دو ركعت نماز طواف و سعي بين صفاو مروه. 6- طواف نساء. 7- خواندن دو ركعت نماز طواف نساء، در پشت مقام ابراهيم(ع). 8- بيتوته در مني، در شب هاي يازدهم ودوازدهم ذي حجّه. 9- رمي جمرات سه گانه[جمرةالاولي،جمرةالوسطي و جمرةالعقبه] در روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجّه. شايان ذكر است كه علاوه بر واجبات حج كه اختصاراً بيان گرديد، مستحبات و ادعيه فراواني نيز وارد شده اند كه به خاطر رعايت اختصار ، از ذكر آنها صرف نظر كرديم.هم چنين مسايل فرعي فقهي فراواني درباره حجّ تمتع وجود دارد و برخي از اعمال [اعم از واجب ومستحب] ميان زن و مرد حج گذار تفاوت هايي است ،كه تمامي آنها در مناسك حج فقهاي عظام به طور تفصيلي بيان شده است . طالبين را براي فرعيات فقهي و احكام شرعي حج ، به رساله هاي عمليه و مناسك حج مراجع تقليد شيعيان و براي ادعيه و مناجات ايام حج، به كتاب "الاقبال"سيد بن طاووس، "المراقبات"ميرزا جوادملكي تبريزي و ديگر كتب ادعيه ارجاع مي دهيم .اللهم ارزقنا حجّ بيتك الحرام ، في عامي هذا و كلّ عام ما ابقيتني ... 1- الاقبال بالاعمال الحسنة[سيد بن طاووس]،ج2 ،ص49 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ خروج امام حسين (ع) از مكه معظمه - سال 60 هجري قمري [align=justify]پس از آن كه امام حسين(ع) با در خواست مكرر استاندار مدينه مبني بر بيعت با يزيد بن معاويه رو برو گرديدو بنا چار از اين شهر خارج و وارد مكه معظمه شد، به مدت چهار ماه و چند روز در جوارخانه امن الهي اقامت گزيد و در اين مدت با دعوت مسلمانان مبارز برخي از مناطق اسلامي،به ويژه شيعيان كوفه مواجه شد و براي پاسخ گويي به درخواست آنان،پسرعمويش مسلم بن عقيل(ع) را جهت هماهنگي انقلابيون و زمينه سازي نهضت بزرگ، به كوفه ارسال نمود و چون مسلم بن عقيل با استقبال شايان مردم كوفه مواجه شد، براي آن حضرت نامه اي فرستاد و او را براي رفتن به شهر كوفه دعوت كرد. امام حسين(ع) تصميم داشت كه پس ازپايان مراسم حج، به سوي كوفه رهسپار شود،ولي به وي خبر داده شد كه يزيد بن معاويه،تعدادي از مزدوران خود به فر ماندهي عمروبن سعيدبن عاص را به بهانه حضور در مراسم حج، به مكه فرستاد تا در هنگام مراسم حج،امام حسين(ع) را دستگير كرده و به نزد يزيد در شام بفرستد ويا اينكه ناجوانمردانه وي را در هنگام عبادت ترور كرده وبه شهادت برساند. امام حسين(ع) براي خنثي كردن توطئه هاي دشمن حيله گر،ناچار شد در تصميم خويش تجديد نظر كند. بدين جهت حج خود را تبديل به عمره كرد و پس از پايان أعمال عمره،از حالت احرام بيرون آمد و در هشتم ذي حجّه،يعني دو روز پيش از عيد سعيد قربان،از مكه عازم كوفه گرديد.(1) يزيد بن معاويه از يك سو جاسوسان و مزدوران خويش را براي دستگيري ويا كشتن آن حضرت به مكه اعزام كرد و از سوي ديگر با واسطه قرار دادن افراد موجّه و سر شناس، مانع خروج آن حضرت از مكه مي گرديد. وي،نامه اي براي عبدالله بن عباس فرستاد و از او درخواست كرد كه مانع قيام امام حسين(ع) شده و او را به سكوت و آرامش دعوت كند، در غير اين صورت،بدون در نظر گرفتن ملاحظات خويشاوندي بااو برخورد خشن خواهد كرد. عبدالله بن عباس به نزد امام حسين(ع) رفت و او را به ماندن در مكه و خويشتن داري دعوت كرد،ولي آن حضرت،اعتنايي به مصلحت انديشي هاي وي نكرد و بر تصميم خود تأكيد نمود(2) غير از عبدالله بن عباس،افرادي ديگر چون محمدبن حنفيه،عبدالله بن عمر وعبدالله بن جعفر نيز آن حضرت را از قيام بر ضد يزيد و رفتن به سوي عراق بر حذر نمودند.تنها عبدالله بن زبير وي را تشويق به رفتن ميكرد، تا زمينه را براي خود نمايي وي فراهم شود. چون با وجود ابا عبدالله الحسين(ع) در مكه معظمه،كسي اعتنايي به عبدالله بن زبير نمي كرد. ولي امام حسين(ع) بدون توجه به توصيه و تشويق ديگران(ع)،تصميم خود را گرفته بود و بر اساس آن،به همراه خانواده و ياران وهمراهان خويش از مكه خارج شد و به سوي عراق رهسپار گرديد.(3) يحيي بن سعيد از جانب برادرش عمرو بن سعيد،مأموريت يافت كه آن حضرت را از حركت به سوي كوفه باز دارد و وي را به مكه برگرداند. ولي تلاش و اصرار وي نيز بي فايده بودوامام حسين(ع)بدون اعتنا به تهديدات او به حركت خويش ادامه مي داد. آن حضرت،از مكه تا توقف درسرزمين كربلا، چند منرل را طي كرد كه برخي از آنهابدين نام مي باشند:تنعيم، ذات عرق، حاجز، زرود،ثعلبيه، زباله، بطن عقبه، شراف، عذيب هجانات، قصر بني مقاتل و كربلا. سفر آن حضرت از مكه معظّمه به سر زمين كربلا حدود بيست و پنج روزادامه يافت و در روز دوم محرّم سال 61 قمري،با اصرار حرّبن يزيد، فرمانده لشكر عبدالله بن زياد وارد سرزمين كربلا شد و در آنجا خيمه هاي خويش را بر پا نمود.(4) 1- الإرشاد[شيخ مفيد]، ص414 2- ترچمةالحسين و مقتله[محمد بن سعد بصري]،ص 59 3- الفتوح[ابن اعثم كوفي ]، ص837 و ص867 4- نك:الارشاد، ص414؛ الفتوح، ص871 و منتهي الامال[شيخ عباس قمي]، ج1 ، ص320 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ واقعه فخّ و شهادت حسين بن علي بن حسن - سال 169 هجري قمري [align=justify]"فخّ" مكاني در بين راه مكه معظمه و مدينه منوره است كه فاصله اش با مكه در حدود يك فر سنگ مي باشد. در اين مكان رويدادي عظيمي شبيه واقعه كربلا به وقوع پيوست. همان طور كه در سيزده ذي قعده بيان كرديم حسين بن علي بن حسن مثلث بن حسن مثني بن امام حسن مجتبي(ع)در عصر خلافت موسي بن مهدي، معروف به هادي عباسي در مدينه منوره قيام كرد و اين شهر مقدس را از سيطره عباسيان بيرون آورد و به مدت دوازده روز در آن به ساماندهي حكومت و اجراي امور مردم پرداخت و با نزديك شدن ايام حج، "درباس خزاعي" را جانشين خود در مدينه نمود و به همراه ساير علويان و پيروان خود عازم مكه معظمه گرديد و بسياري از شيعيان و بردگان مكه معظمه به خاطر رهايي ازظلم وجور عباسيان به استقبال وي شتافته ودرزمره يارانش قرار گرفتند. خبر قيام وي در مدينه و آزاد سازي اين شهر و هجوم علويان به سوي مكه معظمه به اطلاع هادي عباسي[چهارمين خليفه عباسيان]رسيد و با توجه به نزديك شدن ايام حج و احتمال پيوستن حاجيان و ساير مخالفان بني عباس به علويان در حين مراسم حج، هادي را شگفت زده و سراسيمه كرد و بدين جهت در اسرع وقت لشكري بزرگ به فرماندهي محمد بن سليمان عباسي به سوي مكه گسيل داشت. دو سپاه در روز ترويه[هشتم ذي حجّه] سال169 قمري در يك فرسنگي مكه معظمه در مكاني به نام "فخ"در برابر يكديگر قرار گرفتند و پس از ردو بدل كردن پيام ها و عدم دست يابي به نتيجه مطلوب، متوسل به حركت نظامي و رزمي شدو با شدت تمام به نبرد پرداختند.ياران حسن بن علي،تنها هفتصد نفر،ولي سپاهيان عباسي چندين برابر آنان بودند و بدين جهت، پس از مبارزه اي سخت و توان فرسا، انقلا بيون مدينه با شكست و اضمحلال مواجه شدند و بسياري از آنان از جمله خود حسين بن علي و برخي از سادات حسني مانند سليمان بن عبدالله محض و عبدالله بن اسحاق بن ابراهيم بن حسن مثني،در اين نبرد نا برابر كشته شد و تعدادي نيز زخمي و به همراه ساير بازماندگانشان اسير گرديدند. سپاهيان عباسي سر هاي شهدا را با اسيران و بازماندگان شهدا به نزدهادي عباسي در بغداد فرستادند و او دستور داد تا تمامي اسيران را گردن زدند.ازآن سو، پس از شكست علويان، عمر بن عبدالعزيزبن عبيدالله بن عبدالله بن عمربن خطاب،عامل هادي عباسي پس از فرار از مدينه،دوباره به اين شهر برگشت و انتقام سختي از علويان و مبارزان گرفت و خانه هاي بسياري از آنان را به آتش كشيد و اموالشان را غارت كرد.شايان ذكر است كه پيامبر اكرم(ص)و امام جعفر صادق(ع) رويداد مهم فخ را پيش گويي كرده و پيشاپيش در سرزمين فخ،براي حسين بن علي و ساير شهيدان اين واقعه دل نگراني نمودند.اين واقعه در عصر امامت امام موسي كاظم(ع) به وقوع پيوست و آن حضرت گرچه به صورت آشكار در آن حضور نيافت و رهبري آن را بر عهده نگرفت، وليكن آن را تأييد و از باطن آنان را رهبري و راهنمايي مي نمود.(1) 1-نك: منتهي الآمال [شيخ عباس قمي] ،ج1،ص 261 ؛الكنيو الأ لقاب[شيخ عباس قمي]،ج2، ص319؛ تاريخ امراءالمدينه المنوره[عارف احمد عبد الغني]،ص142 ؛تاريخ ابن خلدون،ج2 ،ص335؛ الكامل في التاريخ [ابن اثير شيباني]،ج6،ص90 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ ماجراي سدّ ابواب و استثناي حضرت علي (ع) - سال دوّم قمري [align=justify]پيامبر اكرم (ص)پس از هجرت به مدينه منوره و تشكيل نظام اسلامي، در آغازين روزهاي حضورش در اين شهر اقدام به ساختن مسجد نمود، تا پايگاه و محل گرد همايي و عبادت مسلمانان باشد. مهاجراني كه از مكه معظمه به مدينه منوره هجرت كرده وفاقد خانه و مسكن بودند، همين مسجد را خوابگاه خويش قرار دادند. اما پس از مدتي پيامبر(ص) آنان را از خوابيدن و بيتوته كردن در مسجد [به خاطر حفظ شئونات اسلامي و احترام به اماكن مقدس]بازداشت و دستور داد تابراي خويش خانه هايي بسازند و از مسجد بيرون روند. مهاجران، خانه هايي در اطراف مسجد ساختند ولي هر كدام از آنان،دري به مسجد گشودند، تا ضمن ابراز علاقه مندي به مسجد، در رفت آمدو آنان به مسجد آسان شود و براي درك نماز جماعت رسول خدا(ص) توفيق بيشتري داشته باشند. ازاين وضعيت، مدت چنداني نگذشته بود كه جيريئل امين بر رسول خدا(ص)فرود آمد و به آن حضرت وحي كرد كه خداوند سبحان مي خواهد مسجد پاك و نظيف بماند و رفت و آمد مسلمانان در آن،در حال پاكي و طهارت باشد،بدين جهت تمام درهايي كه به آن گشوده شده است ، بايد بسته شوند، جز در خانه علي(ع)، كه از اين امراستثنااست. پيامبر اكرم(ص)،معاذبن جبل را مأموريت داد كه اين خبر را به مسلمانان برساند وبگويد درهاي خودرا به سوي مسجدالنبي(ع) ببنديد. معاذبن جبل پيام رسول خدا(ص) را به صحابه آن حضرت،از جمله ابوبكر،عمر،عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمن عباس و حمزه ابلاغ كردو همگي اطاعت كردند و در هاي خود را بستند. برخي از آنان درصدد چانه زني بر آمده و براي خودامتياز اندكي طلب مي كردند. روايت شده استكه عمربن خطاب پس از در يافت پيام رسول خدا(ص) به نزد آن حضرت رفت و به وي عرض كرد:يا رسول الله!دع لي بقدر ما انظراليك بعيني؛ اي رسول خدا(ص)![من نيز به مانند ديگران در خانه ام را مي بندم ولي از تو خواهش دارم كه]به اندازه ديدن چشم مرا معاف داري تا من ازآن سوراخي تورا وداخل مسجدرا بنگرم.پيامبر(ص) از پذيرش در خواست عمر بن خطاب امتناع نمود و فرمان داد كه كلاً بايد بسته شود.تمام در هايي كه به مسجد گشوده بودند،بسته شد. جز در خانه امام علي بن ابي طالب(ع)كه پيامبر وي را از بستن در خانه اش استثنا نمود. اين امربر برخي از صحابه كبارو ريش سفيدان همراه پيامبر(ص) گران آمد و پشت سر آن حضرت گلايه و شكوه نمودند. اين خبر به پيامبر اسلام(ص) رسيد.پيامبر(ص) روزي در مسجد مدينه براي آنان خطبه خواند و در ضمن آن فرمود:قد بلغني ما قلتم في سد الابواب، والله ما انا فعلت ذلك،ولكن الله فعله و ان الله اوحي الي موسي(ع) ان يتخذ بيتاً طهراً لا يجنب فيه،الا هوو هارون وابناه، يعني لايجامع فيه غير هم و ان الله اوحي الي ان اتخذ هذا البيت طهرا، لا ينكح فيه الاّ اناو علي و الحسن والحسين و الله ما انا امرت بسد ابوابكم ولا فتحت باب علي،بل الله امرني به؛ آن چه در باره بسته شدن در ها گفتيد، خبرش به من رسيد. به خدا سوگند من آن را انجام ندادم،بلكه اين فرمان الهي بود[كه از طريق من به شما ابلاغ گرديد]. خداوند متعال به حضرت موسي(ع) وحي فرستاد كه خانه پاكي را [براي عبادت و پرستش ] برگزيند و كسي در آن به جنابت نرسد مگر خود موسي(ع) و برادرش هارون(ع)و فرزندان هارون، يعني غير از آنان كسي در آن آميزش انجام ندهد. خداي سبحان به من نيز وحي فرستاد كه اين خانه [مسجدالنبي]را پاكيزه نگه دارم و كسي در آن نكاح انجام ندهد[به حالت جنابت وارد نشود]جز من،علي،حسن و حسين[كه از اين فرمان مستثنا شديم]. به خدا سوگند من بسته شدن در هاي شما را و باز بودن در خانه علي را فرمان ندادم،بلكه اين خداي بزرگ بود، كه به من چنين فرماني داد. به هر روي، تمام درها بسته شد جز درخانه پيامبر(ص)و در خانه علي(ع)و خداوند سبحان بار ديگر فضيلت و بر تري علي(ع)را پس از پيامبر(ص)برتمامي خلايق، از جمله بر همه اصحاب و ياران رسول خدا(ص)اثبات و آشكار نمود(1) مورخان و سيره نويسان، تاريخ دقيق اين واقعه را بيان نكردند، مگربرخي از آنان، كه ان را در نهم ذي حجه ذكر كرده و سال وقوع را متذكر نشدند.(2) از برخي شواهد و قراين به دست مي آيد كه اين واقعه در نهم ذي حجّه سال دوّم قمري به وقوع پيوست. 1- نك:شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار(ع)[ ابو حنيفه نعمان بن محمد تميمي]،ج2، ص 180،حديث 520؛كشف الغمه [ علي بن عيسي اربلي]،ج1، ص 451 2- وقايع الايام [شيخ عباس قمي]،ص116 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ شهادت مسلم بن عقيل(ع) در كوفه - سال 60 هجري قمري [align=justify]مسلم بن عقيل پسرعموي امام حسين(ع)به نمايندگي ازآن حضرت ،جهت سامان بخشيدن به قيام شيعيان كوفه بر ضد يزيدبن معاويه،در پنجم شوال سال 60 قمري وارد كوفه شد و در خانه مسلم بن مسيب،كه خانه سراي مختار بن ابي عبيده ثقفي بود فرود آمد.از آن هنگام ريش سفيدان و بزرگان شيعه به محضرش حاضر شده و پس از استماع نامه امام حسين(ع)اظهار، خوشحاليكرده و با مسلم بن عقيل(ع) به نمايندگي از آن حضرت،بيعت مي كردند. ساير شيعيان و محبان اهل بيت(ع)و مخالفان حكومت ديكتاري بني اميه،به تدريج متوجه حضور نماينده امام حسين(ع)در كوفه شده و به محضرش مي شتافتند، تا علاوه بر آشنايي با او،از طريق وي با امام حسين(ع)اظهار اطاعت و بيعت نمايند. تعداد فراواني از مبارزان كوفه با مسلم بن عقيل(ع) بيعت كردند و او را به ادامه قيامي بزرگ بر ضد خلافت جائرانه يزيد اميدوار نمودند. تا اينكه تعداد بيعت كنندگان به هيجده هزار تن رسيد. در اين هنگام مسلم بن عقيل(ع) نامه اي براي امام حسين(ع)نوشت و ضمن گزارش آمادگي مردم كوفه،آن حضرت را به اين شهر دعوت كرد . درآن زمان حاكم شهر كوفه، نعمان بن بشير بود و نسبت به سايراستانداران يزيد، طمع چنداني در قتل و غارت مردم نداشت.وي كه ازآمدن مسلم بن عقيل(ع)، به كوفه خبردار شده بود،طي سخناني در مسجد اعظم كوفه، مردم را از سر پيچي و آشوبگري بر حذر داشت و به صورت ظاهري،آنان را تهديد به سختگيري و اعمال خشونت نمود. ولي اين مقدار،هواداران بني اميه را راضي نگه نمي داشت و بدين جهت افرادي چون عبدالله بن مسلم خضرمي، عمّارةبن وليد و عمر بن سعد نامه هايي براي يزيد نوشته و ضمن گزارش فعاليتهاي مسلم بن عقيل(ع) ، خواهان اعزام حاكم خشن تر و سختگيرتر شدند. يزيد بن معاويه،پس از مشورت با غلام پدرش، بنام "سرجون"تصميم به تعويض حاكم كوفه گرفت.وي، طي حكمي عبيدالله بن زياد، حاكم بصره را باحفظ سمت ،به استانداري كوفه منصوب كرد. با آمدن عبيدالله به كوفه، وضع اين شهر دگر گون شد. هواداران بني اميه تقويت شده و با شيطنت هاو فتنه انگيزي هاي عبيدالله،روز به روز كار مسلم بن عقيل(ع) مشكل تر شد. مسلم بن عقيل(ع) براي پيش برد قيام، ناچار شد خانه اش را تغيير داده و در خفا به سر برد و انقلابيون را به صورت غير آشكار سازماندهي كرده و براي قيامي بزرگ آماده كند.بدين جهت از خانه مسلم بن مسيب به خانه هاني بن عروه نقل مكان كردو از طريق برخي از ياران و اصحاب مطمئن خويش با شيعيان رابطه بر قرار ميكرد. عبيدالله بن زياد با به كار گيري سرمايه هاي زياد و جاسوسان و نفوذي هاي خويش، به مخفي گاه مسلم بن عقيل(ع) پي برد. او، با ترفندي هاني بن عروه را به قصر دار الاماره بردو از وي بازجويي سختي بعمل آورد و به خاطر ميزباني مسلم بن عقيل،دستور داد او را مورد ضرب و شتم قرار داده و بر وي سخت گيرند. هاني بن عروه در دار الامارهم ضروب و زخمي شد و در حجره اي زنداني و مورد اذيت و آزار جسمي و رواني قرار گرفت و اين مسئله براي مسلم بن عقيل(ع) بسيار گران آمد.بدين جهت هوا داران و شيعيان را براي آشكار كردن قيام فرا خواند. تعدادي با او همراه شده و براي رهايي هاني بن عروه به سوي دارالاماره حركت كردند. با اينكه قيام مسلم بن عقيل، پيش از موعد مقرر آغاز شده و بسياري از مبارزان و رزم جويان از آن بي اطلاع بوده و يا اساساً در آن زمان، در كوفه نبودند،با اين حال چندين هزارمرد جنگي با مسلم بن عقيل(ع) همراه شده و به سوي دارلاماره هجوم آوردند. عبيدالله بن زيادكه توان مقابله و برابري باآنان رانداشت،به درون دارالاماره گريخت و در هاي ورودي را از پشت بست و براي متفرق كردن شيعيان و مبارزان،دست به نيرنگ هاي متعدد زدو از اين راه،تعداد زيادي از مبارزان را از اطراف مسلم بن عقيل(ع) پراكنده نمود . با فرا رسيدن تاريكي شب، ياران مسلم بن عقيل پراكنده شده و او پس از پايان نماز مغرب،تنها شد و كسي با او باقي نمانده بود. وي، سر گشته و بي پناه بود و در كوچه هاي كوفه مي گشت تا به جايي كه بياسايد،ولي نمي خواست به خانه اي از خانه هاي ياران و ارادتمندانش برود وبراي او ناراحتي و درد سري ايجاد كند.تا اينكه به در خانه پير زني به نام "طوعه"رسيد. طوعه پس از شنا سايي وي، بسيار احترامش كرد و در خانه محقر خويش، وي را جا داد. مسلم بن عقيل(ع) آن شب را با نمازومناجات به پايان رساندوخودرابراي مبارزه اي سخت و توان فرسا مهيا نمود . طوعه، پسري داشت كه از حضور مسلم بن عقيل(ع) در خانه خويش با خبر شد و به طمع گرفتن جايزه،عبيدالله بن زياد را از آن مطلع نمود. عبيدالله بن زياد براي دستگيري مسلم بن عقيل(ع)،تعداد سيصد نفراز مزدوران خويش به فرماندهي محمد بن اشعث را به سوي خانه طوعه اعزام كرد . مسلم بن عقيل(ع)از خانه طوعه بيرون آمد و يك تنه با آن همه مرد جنگي به نبرد پرداخت و چندين نفر از آنان را كشت و تعداد ي را زخمي نمود و همين امر باعث ترس و وحشت سر بازان عبيدالله شدوازروبرو شدن بامسلم بن عقيل(ع) پرهيزمي كردند. بدين جهت، محمّد بن اشعث پيامي براي عبيدالله فرستاد و تعدادي نيرو يبيشتري تقاضا كرد و عبيدالله از اينكه براي يك جوان رزمنده هاشمي،اين همه نيروي رزمي كفايت نمي كند،شگفت زده شد و افراد كمكي ديگري براي پسر اشعث فرستاد. محمد بن اشعث كه از نبردبا مسلم بن عقيل(ع)،عاجز مانده بود، به وي پيشنهاد امان داد و گفت در صورت تسليم شدن،از امان نامه عبيدالله بر خوردار خواهد گرديد.ولي مسلم بن عقيل اعتنايي به امان وي نكردو جهاد و مبارزه اش را ادامه داد. تا اينكه كوفيان تصميم به هجوم جمعي گرفته و او را از هر سو محاصره كردند و پس از وارد كردن زخم هاي فراوان، وي را در حالي كه از شدت تشنگي بي حال شده بود دستگيرش كرده و به نزد عبيدالله بردند. عبيدالله بن زياد پس از باز جويي از مسلم(ع) و هتاكي به وي و خاندان رسالت، دستور داد وي را به شهادت رسانند. مردي از اهالي شام كه در نبرد با مسلم بن عقيل(ع) زخمي شده بود، مأمور كشتن وي شد و آن مظلوم وغريب را به بالاي كوشك دارالاماره برد و سرش را از بدن جدا كردو تن بي جانش را به زمين انداخت. عبيدالله بن زياد،پش از كشتن مسلم بن عقيل(ع) دستور داد هاني بن عروه و دو تن از ياران مسلم بن عقيل(ع) به نام هاي:هاني بن ابي حيةوادعي و زبير بن ارواح تميمي را كه به دست مزدوران حكومتي دستگير شده بودند، نيز گردن زنند. آن گاه، بدن هاي شهيدان را نگونسار بر دار كرده و سرهايشان را با نامه اي به نزد يزيدبن معاويه در شام فرستاد. تاريخ قيام مسلم بن عقيل(ع) در كوفه،روز سه شنبه هشتم ذي حجّه و روز شهادتشس نهم ذي حجّه سال 60 قمري بود.(1) 1- نك :الارشاد[شيخ مفيد]،ص380 ؛الفتوح[ابن اعثم كوفي]، ص841. [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ وفات ابوالعّباس سفّاح - سال 136 هجري قمري [align=justify]ابوالعباس ، عبدالله بن محمد بن علي بن عبدالله بن عباس، معروف به"سفاح"،نخستين كسي است كه از طايفه بني عباس به خلافت رسيد. درأواخر حكومت امويان، نهضتي بزر گ تحت پوشش "الرّضامن آل محمّد(ص)"بر ضد حكومت بني اميه، سراسرجهان اسلام را فراگرفت وهرروز نفرت مردم نسبت به امويان وعلاقه و محبتشان به هاشميان و وابستگان به خاندان رسالت ،زيادتر مي شد. صحنه گردانان اين نهضت عظيم، فرزندزادگان امام حسن مجتبي(ع)،معروف به بني الحسن (ع) واولادواحفاد عباس بن عبدالمطلب،عموي پيامبر اكرم (ص)بودند. ابومسلم خراساني ،درخراسان و شرق عالم اسلام وابوسلمه خلال درمناطق عرب نشين ،داعيان بزرگ آنان بودند وبافراگير كردن نهضت،امويان راواداربه شكست نمودند وباكشتن مروان بن محمّد، معروف به مروان حمار، به خلافت امويان، پايان بخشيدند.(1)امّا در تصاحب خلافت ،بني عباس پيش دستي كرده و آن رااز رقيب داخلي اش ،يعني بني الحسن ربوده وبراي خويش ازمردم بيعت گرفتند. ابوالعباس سفاح ،اوّلين خليفه عباسي است كه در ربيع الاوّل سال 133 قمري ،زمام امور مسلمان را بدست گرفت.(2) در زمان او، هوادارانش باسپاهيان مروان بن محمد و بازماندگان آنان نبرد كردند و بني اميه را در شام،قتل عام نمودند.(3) ابوسلمه خلال،كه در پيروزي نهضت عباسيان نقش به سزايي داشت ،پس ازاستقرار ابوالعباس سفاح در مقام خلافت،مورد كينه و خشم باطني وي قرار گرفت و ناجوانمردانه در تاريكي شب به قتل رسيد. سفاح، قتل وي را به گردن خوارج انداخت و از اين راه بر جنا يت خويش پرده اي پوشيد.(4) عاملان سفاح با مردم مناطق شهر هاي مختلف، رفتار خشن و سختي اعمال مي كردند و هر كسي را به بهانه هاي واهي به تيرو تيغ مي سپردند.دراين ميان، جنايت برادرش يحيي بن محمد درموصل و كشتن تعداد بيشمار از مردم و هتك نواميس آنان، چهره زشتي از زمام داري اين طايفه را از آغاز خلافتشان به مردم نشان داد.(5) آن طوري كه نقل شد، وي نسبت به آل ابي طالب(ع)و علويان مبارز، اعم از بني الحسن(ع) و بني الحسين(ع) و ساير سادات منتسب به بيت رسالت و امامت، رفتاري نيكو داشت و به آنان احسان هاي زيادي مي نمود. سر انجام،در دهم ذي حجّه، سال 136 قمري پس از نزديك به چهار سال خلافت،در شهر أنبار[واقع در كشور كنوني عراق] بدرود حيات گفت و در همان شهر به خاك سپرده شد. پس از وي،برادرش منصور دوانقي بنا به وصيت او به خلافت رسيد.(6) 1- تاريخ ابن خلدون، ج2، ص208؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص344 2- تاريخ ابن خلدون ، ج2، ص205 و تاريخ الطبري، ج7، ص412 3- تاريخ ابن خلدون ، ج2،ص273 4- همان ، ص277 5- همان ، ص278 6- همان ، ص283 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ وفات واقدي[صاحب المغازي] - سال 207 هجري قمري [align=justify]ابو عبدالله، محمد بن عمر واقدي از دانشمندان و مورخان بزرگ اسلامي است كه در سال 130 قمري،در خلافت مروان بن محمد[آخرين خليفه اموي]در مدينه منوره ديده به جهان گشود. مادرش از زنان ايراني نژاد و فرزند عيسي بن جعفر بن سائب بود. وي از أوان جواني به تحصيل علوم اسلامي روي آورد و در آموختن و خواندن سيره نبوي وغزوات و جنگ هاي صدر اسلام، علاقه خاصي نشان داد و در اين زمينه تلاش وافري به عمل آوردو پس از مدتي به گرد آوري احاديث و روايات مربوط به سييره پيامبر(ص)و غزوات آن حضرت پرداخت و به هر يك از اولاد صحابه،فرزندان شهداي صدر اسلام و يا فرزندان تابعين ميرسيد،هر خاطره اي كه از آنان در باره حضور پدرانشان در جنگ و جهاد صدر اسلام نقل مي كردند،گرد آوري مي كرد و حتي براي تحقيق وآشنايي بيشتر، به محل وقوع جنگ ها مي رفت و آنها را از نزديك مورد بررسي قرار ميداد. در سالي كه هارون الرشيد عباسي به همراه وزيرش يحيي بن خالد بر مكي به مدينه رفته بودند،در پي كسي بودند كه محل شهادت شهيدان صدر اسلام را به خوبي بداند و آنان را به تمامي مكانهاي مورد نظر راهنمايي كند.در آن ايام ،واقدي را به هارون الرشيد معرفي كردند و واقدي،خليفه وهمراهان وي را براي يافتن محل جنگ ها و مشهد شهدا راهنمايي كرد و خرسندي هارون و وزيرش يحيي بن خالد رافراهم كرد و به همين جهت مبلغ ده هزار درهم[كه پول بسيار چشم گيرو زيادي بود] به وي هديه دادندو از اين راه، او را به خود جذب كردند. وي، از آن پول بدهكاري هاي خويش را پرداخت و مشكلات زندگي خودرا برطرف نمود و به فرزندان و اطرافيان،مخصو صاًبه همسران فرزندان خويش، عطاياي زيادي نمود و پس از مدتي مجدداًدست تنگ شد و براي در يافت مبالغ ديگر راهي عراق گرديد. در عراق هارون الرشيد و به ويژه وزيرش يحيي بن خالد بر مكي از وي استقبال شاياني كرده و در هم و دينار زيادي به وي بخشيدند. واقدي در دوران خلافت سه تن از عباسيان،يعني هارون الرشيد،امين و مأمون عباسي در بغداد به سر برد و از كمك هاو توجهات آنان برخوردار گرديدو حتي پس از خشم هارون نسبت به يحيي بن خالد و بر مكيان،منزلت واقدي در نزد خلفاء محفوظ ماند. وي مدتي در جانب غربي دجله و در ايام مأمون عباسي در جانب شرقي دجله شهر بغداد،مقام قضاوت را بر عهده داشت و در اين مدت،كتاب هاي زيادي را تأليف نمود،كه بسياري از آن ها از بين رفته و جز نام، چيزي از آن ها باقي نمانده است. مهمترين تأليفات وي عبارتند از:المغازي،اخبار مكّه،الجمل،مقتل الحسين،كتاب السيره، صفين، الرّده والدّار،السقيفة،المناكح،مولدالحسن والحسين،التاريخ الكبير و... محمّد بن سعد زهري، نويسنده كتاب معروف "الطبقات الكبري" كه خوداز دانشمندان و تاريخ نگاران بزرگ اهل سنّت است،مقام شاگردي و منشي گري[كتابت]واقدي را بر عهده داشت و بيشتر كتاب ها و زندگي نامه واقدي،به دست وي نوشته شد. واقدي با اينكه همانند ساير مورخان و دانشمندان اهل سنّت،تلاش بليغي در موجّه جلوه دادن خلفاي سه گانه [ابوبكر،عمروعثمان]و پرداختن به سريه هاوجنگ هاي آنان و افرادي همسان آنان به عمل آورد، با اين حال نتوانست از دلاوريها،مجاهدت ها و قهرماني هاي حضرت علي(ع)در اكثر غزوات و جنگ هاي صدر اسلام و بيان فضايل و مناقبت آن حضرت،چشم پوشي كرده و حقايق را ناديده بگيرد.به همين جهت،برخي از مورخان اهل سنّت،وي را شيعه و يا مايل به شيعه دانسته و عدم اظهار شيعه گري اش را حمل بر تقيه نمودند. ولي بسياري از دانشمندان شيعه،اين گفتار را نپذيرفته و وي را از علماي اسلامي غير شيعه مي دانند. به هر روي، بنا به گفتار شاگردش محمد بن سعد زهري در كتاب "الطبقات الكبري" وي در شب سه شنبه يازدهم ذي حجّه، سال 207 قمري در 78 سالگي، در شهر بغداد وفات يافت و در قبرستان "خيزران" به خاك سپرده شد.(1) 1- مقدمه كتاب "المغازي"، به قلم مارسدن جونسن. [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ معجزه شق القمر از سوي پيامبر(ص) - چند سال پيش از هجرت [align=justify]در شب چهاردهم ذي حجّه كه قرص ماه كامل بود، تعدادي از مشركان مكه و يا به روايتي چهارده تن از اصحاب عقبه[افرادي از اهالي يثرب در عقبه مني در مكّه معظمه با پيامبر خدا(ص) پيمان بسته و به طوري پنهاني با او بيعت كرده بودند] از آن حضرت، در خواست معجزه كردند و به وي گفتند:هر پيامبري دا راي معجزه است، معجزه شما در اين شب چه مي تواند باشد؟ پيامبر(ص)فرمود:شما از من چه معجزه اي مي خواهيد؟ آنان گفتند:اگر خدا با تواست و تو در نزد او قدرو منزلتي داري،از او بخواه كه قرص قمر [ماه]را دو قطعه كند و آن دو را از هم جدا نمايد. پيامبر(ص)در باره پيشنهاد آنان مي انديشيد كه جبرئيل امين بر او نازل شد و عرض كرد:اي محمد!خداي سبحان به تو سلام مي رساند و مي فرمايد:هر چيزي در اين عالم را به فرمان تو در آوردم، هر چه ازمن بخواهي اجابت كنم. آن گاه،آن حضرت سرش را به سوي آسمان بلند كرد و به ماه دستور داد كه به دو نيم شود. در همان حال ، ماه به دو نيمه شد و معجزه الهي به وقوع پيوست. پيامبر(ص)و پيروان او به سجده رفته و خداي قادر و سبحان را شكر نمودند. آن گاه، به آن حضرت گفتند: آيا امكان دارد كه دونيمه ماه به هم بپيوندد وهمانند سابق شود؟ پيامبر(ص)اشاره اي به ماه كرد و دستور داد كه به هم بپيوندند. مشركان مكّه[و يا اصحاب عقبه] بار ديگر از آن حضرت درخواست كردند كه وي معجزه كرده و بالاي ماه را بشكافد. آن حضرت براي اتمام حجت بر آنان، بارديگر اشاره به ماه كرد و فرمان داد كه در بالايش شكافي پديد آيد. در همان لحظه انشقاقي پديد آمد و بالاي ماه شكافته شد و معجزه "شق القمر"به وقوع پيوست. پيامبر(ص)و پيروانش سجده شكر كرده و خداي سبحان را كه چنين معجزه اي به پيامبرش عنايت كرد،سپاس گفتند. آن گاه پيامبر(ص)به ماه اشاره كرد كه به حال سابقش برگردد. مشركان و كافران كه با چشم خود شاهد اين معجزه الهي بودند،به عهدشان وفا نكرده و براي ايمان آوردن به پيامبر(ص)بهانه آوردندو گفتند:ما منتظر بازگشت مسافرانمان از شام و يمن ميمانيم،اگر آنان نيزاين معجزه را ديده باشند به تو ايمان مي آوريم و در غير اين صورت معلوم مي شود كه بر ما سحر و جادو كردي و دشمني ما نسبت به تو افزون مي گردد. به هر روي،مشركان با اين بهانه از زير بار عهد و پيمانشان شانه خالي كرده و به آن حضرت ايمان نياوردند و گفتند كه كار محمد(ص)، سحرو جادو بود.با اين كه برخي از علماي اسلامي در اصل معجزه شق القمر تشكيك كرده اند ولي اكثر قريب به اتفاق علما،مفسران و مورخان اسلامي،آن را تأيد كرده و شأن نزول سوره قمر(54)قران مجيد را در همين رابطه مي دانند.(1) 1-نك :مجمع البيان[علامه طبرسي]،ج10-9،ص281 ؛ بحارالانوار[علامه مجلسي]،ج71 ،ص352 ؛ وقايع الايام[شيخ عباس قمي]،ص 120[/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ ميلاد مسعود امام علي النّقي(ع) - سال 212 هجري قمري [align=justify]امام علي بن محمد(ع)،كه لقب هايش هادي،نقي،نجيب،مرتضي،ناصح،عالم،مؤتمن،منتجب و طيب است،امام دهم شيعيان مي باشد. امام هادي(ع)مكنّي به"ابوالحسن" است و علاوه بر آن حضرت،سه تن از امامان معصوم ديگر،يعني امام علي بن ابي طالب(ع)،امام موسي بن جعفر(ع)و امام رضا(ع)نيز داراي اين كنيه مي باشند.وليكن براي تمييز و تعيين هر يك ازآنان،كنيه"ابوالحسن" به طورمطلق، براي امام علي(ع)قرار داده شدو به امام موسي بن جعفر(ع)"ابوالحسن اول"،به امام رضا(ع)"ابو الحسن ثاني"و امام هادي(ع)"ابو الحسن ثالث"گفته مي شود.(1) پدر بزرگوارش امام محمد تقي(ع)،معروف به جوادالأئمه(ع)،امام نهم شيعيان است كه با شش واسطه به امام علي بن ابي طالب(ع) مي رسد. مادر امام هادي(ع)،بانويي شريف و نجيب ، به نام"سمانه مغربيه"است،كه امام علي النقي(ع)در شأن وي فرمود مادرم به حق من عارف و از بهشتيان است و شيطان سر كش به او نزديك نمي شود و مكر جبّاران به وي اثابت نمي كند.او در پناه خدايي است كه نمي خوابد و مادر صديقان و صالحان را به خود وا نمي گذارد.(2) ميلاد مسعودامام هادي(ع)درقريه"صُريا"واقع در سه مايلي مدينه منوره واقع گرديد. همان طوري كه در رويداد دوم رجب بيان كرديم در باره تاريخ تولد امام هادي(ع) اتفاق نظري ميان مورخان و سيره نويسان نيست.برخي از آنان،تاريخ تولدش را نيمه ذي حجّه وبرخي ديگر دوم و يا پنجم رجب ذكر كرده اند. همچنين در باره سال تولدش، برخي سال 212 و برخي ديگر سال 214 قمري را بيان كردند.(3) اما قول معروف و مشهور شيعه همان پانزده ذي حجّه سال 212 قمري است و بدين جهت اين روز را به خاطر ميلاد مبارك آثار آن حضرت، گرامي مي دارند. 1-منتهي الآمال[شيخ عباس قمي]،ج2،ص361؛وقايع ألايام[شيخ عباس قمي]،ص296 2-منتهي الآمال،ج2،ص361 3-نك:الكافي[شيخ كليني]،ج1،ص497؛ الارشاد[شيخ مفيد]،ص635؛ كشف الغمه[علي بن عيسي اربلي]، ج3،ص230؛ منتهي الآمال،ج2،ص361 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ رويدادهايي براي برخي از پيامبران الهي(ع) - قبل از تاريخ اسلام [align=justify]بنا به نقل شيخ مفيد(ره) در مسارالشيعه، در اين روز مبارك، رويدادهاي بزرگي براي برخي از پيامبران الهي(ع)به وقوع پيوست،كه به بعضي از آنها اشاره مي كنيم : 1- رهايي حضرت ابراهيم(ع) از آتش نمروديان. قرآن كريم به اين واقعه اشاره نمودو فرمود:قالُواحَرِّ قُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُم اِن كُنتُم فاعِلينَ، قُلنا يا نارُكُوني بَرداً وَ سَلاماً عَلي اِبراهيمَ.(1) 2- پيروزي حضرت موسي(ع) بر ساحران فرعون و از ميان بردن سحر هاي ساحران فرعوني. قرآن كريم در اين باره فرمود:قالَ فَأتِ بِهِ اِن كُنتَ مِنَ الصادِقينَ، فَألقي عَصاهُ فاِذاهِي ثُعبانٌ مُبينٌ.(2) 3- حضرت موسي(ع)طي حكمي يوشع بن نون(ع) را به جانشيني خويش برگزيد و در ميان قوم بني اسرائيل،در باره فضائل و شايستگي هايش به سخنراني پرداخت واين قوم را بر تصميم خويش ، شاهد گرفت. 4-حضرت سليمان بن داوود(ع)،طي حكمي آصف بن برخيا(ع) را جانشين خويش ساخت و مردم را بر اين تصميم خويش ، شاهد گرفت وبا دلائل وبينات روشن ، شايستگي هاي وي را به اثبات رسانيد. 5- حضرت عيسي بن مريم(ع)جانشيني شمعون صفا(ع) را در نزد پيروانش آشكار كرد و وي را رسماً وصي خود گردانيد. 6- پيامبر اسلام(ص)در آخرين ماه هاي عمر شريف خود،داماد وپسر عمويش حضرت علي (ع) را جانشين خويش ساخت و ضمن معرفي وي به مسلمانان، از آنان در غديرخم بيعت گرفت. به هر روي، اين روز، روز بسيار مبارك وبا ميمنتي است.(3) بنا به حديثي از ميثم تمّار[از خواصّ اصحاب حضرت علي(ع) واز حواريان وصاحبان سرّ آن حضرت] حوادث ذيل در ماه ذي حجه ويا در هجدهم ذي حجه به وقوع پيوست: پذيرش توبه حضرت آدم(ع)؛ پذيرش توبه حضرت داوود(ع)؛ رهايي حضرت يونس(ع)از شكم ماهي وافتادن در ساحل دريا؛ استقرار يافتن كشتي حضرت نوح(ع) پس از فروكش كردن طوفان، بر كوه جديد و رويداد هاي ديگر.(4) 1- سوره انبياء(21)، آيه 68و69 2- سوره شعراء(26)،آيه 31 و32 3- مسارالشيعه [شيخ مفيد]،ص 22؛بحارالأنوار [علامه مجلسي] ج 13، ص493 4- بحارالأنوار[ علامه مجلسي]،ج45،ص202[/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ عيد سعيد غدير ومنصوب شدن حضرت علي(ع) به جانشيني پيامبر(ص) - سال دهم هجري قمري [align=justify]روز هيجدهم ذي حجّه، از ايام الله و از عيدهاي بزرگ اسلام و جهان تشيع است وروزي به بزرگي و شرافت آن،در ميان كل روزها و سال ها وجود ندارد. مفضل بن عمر گفت: از ابو عبدالله، امام صادق(ع) پرسيدم:براي مسلمانان چند عيد است؟ امام صادق(ع) فرمود:چهارعيد. مفضل: عيدين[يعني عيد سعيد فطر وعيد سعيد قربان] وجمعه[كه خودش از عيد هاي بزرگ مسلمانان است]را مي شناسم[ولي عيد چهارم كدام است؟]. امام صادق(ع):أعظمها و أشرفها يوم الثامن عشر من ذي الحجّة وهو اليوم الذي اقام فيه رسول الله(ص) امير لمؤمنين(ع) ونصبه للناس علماً؛عظيم ترين وشريف تري عيدها، روز هيجدهم ذي حجّه است و آن،روزي است كه پيامبر اسلام(ص)،حضرت علي (ع) را قائم به امامت نمود و او را نشانه اي براي مردم قرار داد.(1) در حديثي ديگر از امام صادق(ع) روايت شد: و يوم الغدير افضل الأعياد، وهو ثامن عشر من ذي الحجّه؛(2) عيد غدير،برتروافضل عيدهاست و آن، هيجدهم ذي حجّه مي باشد. اين روز، به خاطر رويدادهاي مهم و سرنوشت سازي كه براي برخي از پيامبران،از جمله پيامبر اسلام(ص)و تعيين جانشين منصوب خداوند متعال براي آن حضرت به وقوع پيوست، عظيم ترين و شريفترين روز سال محسوب مي گردد و دوستداران اهل بيت(ع) و مسلمانان حقيقت گرا را غرق در شادي و شادماني مي كند. در باره اين روز،كتاب هاي زيادي نوشته شدكه مهمترين و مستدل ترين آن ها،كتاب شريف "الغدير" تأليف مرحوم علامه اميني(ره)است. سيد بن طاووس(ره)ما جراي شيرين غدير خم و نصب امام علي بن ابي طالب(ع)به ولايت و جانشيني رسول خدا(ص) را يكي از منابع معتبر و مهم اهل سنّت نقل كرد،كه مطالعه آن و دقت و تأمل در آن،انسان را به شگفتي وا مي داردو به اين پرسش مي رساند كه آنان چگونه حقايق اين چنيني را از راويان موثق نقل مي كردند، ولي باز هم چشمان خود رااز حقايق پو شانده و متمايل و يا متظاهر به طيف مخالفان ولايت بودند؟ به هر روي،در بخشي از اين حديث آمده است: چون كه روز آخر ايام تشريق فرارسيد، سوره"اذاجاءَ نصرالله و الفتح..."بر پيامبر(ص) نازل گرديد و آن حضرت پس از دريافت اين سوره،فرمود: خبر مرگ [قريب الوقوع ام]به من رسيد. پس از آن وارد مسجد خيف[در سرزمين مني]شده و مردم را با نداي "الصلاةجامعة" فرا خواند. پس از حضور جمعيت زيادي از مردم،براي آنان خطبه اي خواند و در بخشي از آن فرمود:ايها الناس!اني تارك فيكم الثقلين، الثقل الاكبر كتاب الله عزّوجلّ،طرف بيدالله عّزوجّل و طرف بايدكم فتمسكوا به، و الثقل الأصغر عترتي اهل بيتي،فانّه قد نبّأني اللطيف الخبير انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض كاصبعي ها تين [و جمع بين سبا بيته]،ولا أقول كها تين [و جمع بين سبا بيته و الوسطي]فتفضل هذه علي هذه. پس از آن، دسته هايي از مردم ، در گوشه و كنار با يكديگر به گفت و گو پرداخته و گفتار پيامبر(ع) را با بد گماني و بد دلي خويش تفسير نمودند و گفتند:محمد(ص) مي خواهد امامت را در اهل بيت خود قرار دهد. پس چهار تن از آنان، از مسجد خيف خارج شده و به سوي مكه رهسپار شده و وارد كعبه معظمه شدند و در آنجا با هم پيمان بستند كه اگرمحمد(ص)رحلت كرد و يا به دست كسي كشته شود نگذارند كه جانشيني وي و امامت به دست اهل بيتش بيفتد. خداوند متعال، دسيسه منافقانه آنان رابه اطلاع پيامبر(ص) رسانيد و اين آيه را نازل فرمود:اَم اَبرَمُوااَمراً فَاِنّا مُبرِمُونَ،اَم يحسَبُونَ اَنّالا نَسمَعُ سِرَّهُم وَ نَجويهُم، بَلي وَ رُسُلُنا لَدَيهِم يكتُبُونَ؛(3)آيا آنان كاري را محكم نموده و بر آن پاي بند خواهندشد، پس[بدانند] ما از آنان محكم كار تريم،آيا گمان مي برند كه ما رازها و نجواهايشان[و پيمان نا بخردانه آنان]را نمي شنويم [و از آن بي اطلاعيم]،آري مي شنويم و فرستادگان[و مأموران]ما هر چه در نزد آنان ميگذرد،مي نويسند و ثبت مي كنند. پيامبر(ص)با رسوا كردن خائنان و منافقان،اصحاب و ياران خويش را متوجه مدينه منوره نمود و به اتفاق هم،از مكه معظمه خارج گرديدند.در اين ايام چندين بار ميان پروردگار متعال و پيامبرش حضرت محمد(ص، از طريق جبرئيل امين، پيام هاي ردّو بدل شد و خداوند متعال تأكيد نمود كه آن حضرت براي جانشيني خود اقدام كرده و حضرت علي(ع)را به طور رسمي جانشين خود معرفي كند.اين مسئله گذشت تا به سر زمين "جحفه" رسيدند و در آن جا براي استراحت توقف نمودند. در همان مكان، جبرئيل امين فرود آمد و بر پيامبر(ص)وحي كرد كه خداوند متعال فرمان داده است كه علي بن ابي طالب(ع) را به جانشيني خود معرفي كن. پيامبر (ص)عرض كرد: يا رب!ان قومي حديثوا عهد بالجاهلية فمتي افعل هذايقولوا: فعل بابن عمه؛اي پروردگار بزرگ!همانا امت من با جاهليت،فاصله چنداني نيافته اند و اگر من اين كار[انتصاب علي بن ابي طالب(ع)به جانشيني خويش]را انجام دهم، مي گويند: او پسر عمويش را جانشين خود كرده است! بار ديگرجبرئيل امين نازل شد واين آيه را به رسول خدا (ص) وحي نمود:يااَيها الَّرسُولُ بَلِّغ مااُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ،وَاِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ يعصِمُكَ مِنَ الناسِ... (4)؛ اي پيامبر!آنچه از سوي خدايت به تو وحي شده است به مردم ابلاغ [آشكار]كن؛كه اگر اين كار خود را به انجام نرساني، رسالت خود را ابلاغ نكردي، [از گمانه راني هاي نابخردان و منافقان واهمه مدار، زيرا]خداوند متعال،تو را از [شرّ] مردم نگه مي دارد. هنگامي كه اين آيه نازل شد،پيامبر(ص)و همراهان او به سرزمين غدير رسيده بودند و هوا آفتابي و بسيار گرم بود، پيامبر(ص) در همان حال دستورداد كه همگان توقف كنند و با نداي "الصلاة جامعة"تمامي همراهان و مسافران را[كه از مناطق و شهرهاي مختلف جزيرةالعرب بودند]به گردهمايي فرا خواند و دستور داد ميان دو درخت آنجا چادري بر پا كرده و همه را در زير آن مجتمع نمايند. آن گاه پيامبر(ص) برخواست و خطبه اي خواندو در بخشي از آن فرمود:همانا جبرييل امين بارها بر من فرود آمدو بر من سلام رسانيد و دستور داد به شما كه شاهد اين ماجرا هستيد و به همه مسلمانان،اعم از سياه و سفيد ، بگويم و خبر دهم كه علي بن ابي طالب(ع)برادر و جانشينم وامام پس از من بر شما مي باشد. آن گاه فرمود:اي مردم !بدانيد كه خداي سبحان،وي را ولّي و امام شما قرارداد. بنا بر اين بر تمامي مهاجرين و انصار و تابعين و بر تمامي صحرا نشينان و شهر نشينان،عرب وعجم،آزاده و برده،بزرگ و كوچك ،سياه و سفيدو بر هر موحد و مسلماني واجب است كه از او پيروي،حكمش را انجام،گفتارش را باورو دستورش را اجرانمايد. هر كسي كه با او مخالفت ورزد ملعون و هر كسي او را تصديق كند مورد رحمت الهي قرار خواهد گرفت. اي مردم!در قرآن تدبّر كنيد و آيات و محكمات آن را به درستي بفهميد و از پيش خود آنها را تفسير نكنيد،سوگند به خداي بزرگ،كسي نمي تواند قرآن را تفسير نمايد،مگر آن كسي كه من دست او را گرفته و بلندش كرده ام [يعني امام علي(ع)]او معلم شما است . همانا هركسي كه من مولا و رهبر اويم،پس او رهبر و مولاي اوست.اين كسي نيست جز علي بن ابي طالب(ع). معاشر الناس! انّ علياً والطيبين من وُلدي من صلبه هم الثقل الأصغر و القران الثقل الأكبر، لن يفتر قاحتّي يردا علي الحوض، ولا يحّل امرة المؤمنين لأحد بعدي غيره. سپس دست علي(ع) را بالا برد و فرمود: اي مردم!چه كسي به شما از خودتان و نفستان، اولي است؟همگي گفتند: خدا ورسولش. آن گاه فرمود :ألا، من كنت مولاه فهذا علي مولاه،اللّهم وال من والاه،و عاد من عاداه،وانصر من نصره،واخذل من خذله،انّما اكمل الله لكم دينكم بولايته و امامته، وماانزلت آية خاطب الله بها المؤمنين الاّبدأ به، ولا شهدالله بالجنةفي هل أتي الا له و لا انزلها في غيره، ذريةكلّ نبّي من صلبه و ذريتي من صلب علّي لا يبغض علياًاِلّاشقّي ولا يوالي علياً الّا تقي... پس از پايان خطبه رسول خدا(ص)،مردم با صداي بلند گفتند:آري،آري شنيديم و پيروي ميكنيم فرمان خدا ورسولش را و به گفتارش از عمق قلبمان ايمان داريم. آنگاه به صورت دسته جمعي به سوي پيامبر(ص)و علي بن ابي طالب(ع) ازدحام كرده و آن دو را تكريم واحترام نمودند،تا اينكه وقت ظهر رسيد و پيامبر(ص) نماز ظهر و عصر را در يك وقت به جا آورد.(5) روايت شد كه عمربن خطاب پس از خطبه پيامبر(ص) به سوي امام علي(ع) شتافت و با وي بيعت كرد و به وي گفت:بخّ،بخّ لك يابن ابي طالب(ع)،اصبحت مولاي و مولاي كلّ مسلم.(6) به هر روي، اين روز،روز بزرگ و با بركتي است و مي طلبد كه دوستداران ولايت امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) آن را جشن گرفته و به يكديگر با اين عبارت تبريك بگويند:اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذي جَعَلَنا مِنَ المُتَمسِّكينَ بِوَلايةِاَميرِالمُؤمِنينَ وَ اَلأئمَةِ عَلَيهِمُ السَّلام .(7) 1- الخصال[شيخ صدوق]، ج1، ص246 حديث 145 2- همان، ج2،ص 394،حديث 101 3- سوره زخرف(43)،آيه 79و 80 4- سوره مائده(5)، آيه 67 5- نك :الاقبال بالاعمال الحسنه [سيد بن طاووس] ج2،ص240 6- شواهد التنزيل[حاكم حسكاني]، ج1 ،ص204 و مسار الشيعه[شيخ مفيد]،ص20 7- مفاتيح الجنان[شيخ عباس قمي]، اعمال روز عيد غدير [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ كشته شدن عثمان بن عفان - سال 35 هجري قمري [align=justify]عثمان بن عفان، سومين خليفه راشدين ، در سال ششم عامل الفيل، در مكه معظمه ديده به جهان گشود و پدر و مادرش هر دو از بني اميه و تنها از سوي جدّه مادري اش هاشمي بود. وي، پس از انتخاب شدن به مقام خلافت اسلامي، دست بني اميه را كه در دشمني با پيامبر اكرم(ص) و مسلمانان، سابقه ديرينه داشتند، در مناسب مهم و پست هاي كليدي مملكت پهناور اسلامي باز گذاشت و افرادي چون مروان بن حكم، معاوية بن ابي سفيان، سعيد بن عاص، وليد بن عقبه ، عبدالله بن سعدبن ابي سرح وغيره را كه شايستگي زمام داري و حكمراني نداشته و صرفاً به خاطر فاميلي و تشكيل باند قدرت در اطرافش گرد آمده بودند، بر مسلمانان مناطق مختلف عالم اسلام تحميل نمود و به آنان مقام حكومت و فرماندهي واگذار كرد و آنان نيز با بر خورداري از پشتيباني هاي آشكار و پنهان عثمان و دستگاه خلافت، شيوه چپاول گري و ستم كاري در پيش گرفته و مو جبات نا خرسندي مردم را فراهم كردند. مسلمانان دل سوز كه از خلاف كاري هاي عاملان عثمان به وي شكايت مي بردند، مورد بازخواست و آزار و اذيت قرار مي گرفتند و حتي برخي از صحابه معروف پيامبر(ص) مانند ابوذر غفاري و عمّار ياسر در اين باره متحمل آزار ها و اذيت هاي فراوان روحي و جسمي شدند. سر انجام كاسه صبر مسلمانان، لبريز شد و براي اتمام حجت با خليفه وقت، از شهر هاي مختلف اسلامي به سوي مدينه منوره رهسپار شده و اقدام به تحصن نموده تا از اين راه، خليفه و عاملان وي را از كردار غير اسلامي و غير انساني باز دارند وليكن چون با دسيسه هاي پنهان و فريب كاري هاي آشكار آنان روبرو گرديدند، به تنگ آمده و اقدام به محاصره خانه اونمودند و قريب به دو ماه، خانه اش را در محاصره خويش گرفتند. ولي چون به خواسته خود مبني بر استعفاي عثمان از خلافت نرسيده و عثمان بر ادامه خلافت پا فشاري مي نمود و اطرافيان او به ويژه برخي از افراد طائفه بني اميه نسبت به اعتراضات مردمي،بد دهني كرده و با آنان مشاجره و حتي مقاتله مي كردند، تعدادي از معترضين در شب هجدهم ذي حجّه وارد قصر عثمان شده و وي را ناباورانه به قتل آوردند و در اين ميان يكي از انگشتان دست همسرش نائله بنت فرافصه، قطع گرديد. بيشتر معترضان و يورش آوران به خانه عثمان،از اهالي مصر بوده و پس از قتل او، مانع دفنش گرديدند. اما با وساطت امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع)، بدنش را در حَش كوكب، كه در جوار گورستان يهوديان و پشت قبرستان بقيع بود دفن نمودند.(1) 1- نك: الفتوح[ابن اعثم كوفي] ،ازص 277 تا286؛ تاريخ ابن خلدون، ج1 ، ص539 تا 573؛انساب الاشراف"ترجمه امير المؤمنين"[احمدبن يحيي بلا ذري]،ص115؛ الاستيعاب [يوسف بن عبدالله]،ج3، ص1044؛ مسار الشيعه[شيخ مفيد] ،ص21؛ بحا رالانوار [علامه مجلسي]ج13 ،ص493 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ اقدا م مردم براي بيعت با امام علي(ع) - سال 35 هجري قمري [align=justify]پس از آن كه عثمان بن عفان[سومين خليفه راشدين]به دست مسلمانان معترض و انقلا بيون مهاجر مصري در خانه اش كشته شد و مخالفان خليفه به پيروزي رسيدند،همگي در مسجد النبي(ص) گردهم آمده و درباره انتخاب خليفه اي ديگر به گفتگو پرداختند. از ميان اعضاي شوراي شش نفره اي كه عمر بن خطاب [دوّمين خليفه راشدين]براي انتخاب خليفه پس از خود تعيين كرده بود،دو نفر[يعني عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان]از دنيا رفته و چهار نفرديگر،يعني:حضرت علي(ع)،سعد بن ابي و قاص،زبير بن عوام و طلحةبن عبيدالله در قيد حيات بودند و اكثر قريب به اتفاق مردم، خواهان آن بودند كه يكي از آنان ،مقام خلافت را بر عهده گيرد.ولي مظلوميت امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) پس از رحلت پيامبر اكرم(ص)و غصب خلافت از وي از يك سو و حق گرايي و عدالت خواهي آن حضرت از سوي ديگر،مردم انقلابي و مسلمانان واقعي و دلسوز را واداشت كه بيش از همه، تمايل به انتخاب آن حضرت داشته باشند. بدين جهت چندين تن از صحابه رسول خدا(ص)و مسلمانان مبارز و سر دسته هاي مخالفان عثمان، مانند عمّاربن ياسر، ابو ايوب انصاري،ابوهيثم بن تيهان، رفاعة بن رافع،مالك بن اشتر نخعي،خزيمة بن ثابت و مالك بن عجلان در ميان مردم از شايستگي ها و فضايل امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) داد سخن داده و مردم را يك پارچه به سوي خانه حضرت علي(ع) به راه انداختند و از آن حضرت، مصرّانه در خواست پذيرش خلافت اسلامي را نمودند. حضرت علي(ع)كه به مدت بيست و پنج سال از حق طبيعي والهي خويش محروم مانده بود و هم اينك زماني مردم به وي روي آوردندكه فتنه و آشوب، سراسر عالم اسلام را فرا گرفته بود،آن حضرت، آينده خلافت را چندان روشن نمي ديد و بدين لحاظ از پذيرفتن آن امتناع نمود و فرمود: اگر من وزير شما باشم بهتر است از اينكه امير شما قرار گيرم و هركسي شما بر گزينيد، من نيز به آن راضي خواهم بود . ولي مردم فرياد مي زدند كه ما جز تو كسي را شايسته اين مقام نمي بينيم و مي خواهيم بار ديگر سنّت رسول خدا(ص)در ميان مسلمانان زنده گردد. امام علي بن ابي طالب(ع) كه با اصرار مهاجر و انصار مدينه و مسلمانان انقلابي شهر هاي مختلف، مانند كوفه،بصره،مصرو يمن روبرو بود، چاره اي جز پذيرش در خواست آنان نداشت،ولي از باب اينكه رأي دادن مردم و بيعت آنان با حضرت،تنها حالت احساسي و عاطفي نداشته و همراه با انديشه و تدبّر باشد، آنان را به روز ديگر وعد داده، كه اگر ثابت قدم بوده و در خواسته خود اصرار داشته باشند،با حضور صحابه كبار و بزرگان مهاجر وانصار در مسجد النبي(ص)گرد هم آمده و با وي بيعت نمايند. مردم براي روز بعد، به انتظار نشسته و براي بيعت با امير مؤمنان(ع)لحظه شماري مي كردند .تا اينكه خورشيد فروزان روز نوردهم ذي حجه،مدينه منّوره را تابناك و روشن كرد و مردم دوستدار ولايت و منتظران طلوع حقيقت را به مسجد النبي(ص) كشانيد. در اين هنگام مولاي متقيان حضرت علي(ع) به همراه ياران وفادار و صحابه كبار وارد مسجد پيامبر(ص) شدو با حضور خود،جمعيت انبوه را به وجد و شادماني آورد وبا صلوات و سلام آنان بر فرازمنبر رسول خدا(ص) قرارگرفت و باخواندن خطبه اي، بار ديگر از آنان، در خواست نمود كه از وي صرف نظر كرده و شخص ديگري را به اين مقام بر گزينند،ولي مردم يكپارچه فرياد بر داشتند كه غير از تو كسي را براي اين مقام شايسته نمي دانيم. و در اين هنگام، و بر خاستند و به صف ايستاده و منتظر بيعت با آن حضرت شدند. نخستين كسي كه پيش دستي كرد و در صف مقدّم با آن حضرت بيعت كرد،طلحة بن عبيدالله بود.گويند دست وي و يا يكي از انگشتانش در يكي از جنگ ها مصدوم شده و شل بود و چون با آن دست بيعت كرد،يكي از حاضران در مجلس به نام قبيصة بن جابر اسدي گفت: انالله وانا اليه راجعون. عجب حالتي! اول دستي كه بر دست امير مؤمنان(ع) به بيعت داده شد،دست شَل است. به خدا سوگند كه بيعت طلحه پايدار نماند و ناقص گردد. به هر روي،تمامي مهاجران و انصار مدينه و انقلابيون و مهاجران شهرهاي مختلف،در آن روز با آن حضرت بيعت كرده و به شادماني پرداختند. تنها عده اي اندك از مهاجران و انصار مدينه با آن حضرت بيعت نكرده و خود را با اين رفتارشان منزوي و رسوا نمودند. تعداد آنان در حدود ده نفر بود . حضرت علي(ع) كه جانشين منصوب و منصوص رسول خدا(ص) بود،پس از 25 سال محروميت از حق خويش، به ياري خداي بزرگ و همت مسلمانان حقيقت گرا در 19 ذي حجه سال 35 قمري به خلافت اسلامي نايل آمد و زمام امور مسلمانان را به دست با كفايت خويش گرفت.(1) 1- مسار الشيعه[شيخ مفيد]،ص22؛الفتوح[ابن اعثم كوفي]،ص389؛ انساب الاشراف-ترجمةامير المؤمنين(ع)-[احمد بن يحيي بلاذري]ف ص115؛ تاريخ ابن خلدون ،ج1، ص574؛ بحار الانوار[علامه مجلسي]،ج93؛ ص9[/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ ازدواج حضرت علي(ع) با فاطمه زهرا(س) - سال دوم هجري قمري [align=justify]امام علي بن ابي طالب(ع)،نخستين امام شيعيان و جانشين منصوب پيامبر خدا(ص)، پس از هجرت به مدينه منوره، با فاطمه زهرا(س) دختر رسول گرامي اسلام(ص) ازدواج كرد و خانواده پاك و پاكيزه اي را در جهان هستي پايه گذاري نمود. در باره تاريخ ازدواج آن دو،نظرواحدي ازمورخان سيره و نويسان بدست نيامد؛بلكه آنان تاريخ هاي متعددي بيان كرده اند. برخي ربيع الاول سال دوم قمري، برخي روز اول ذي حجّه سال دوم،(1)برخي روز ششم ذي حجّه و برخي نوزده ذي حجّه(2)،عده اي محرم سال سوم قمري و گروهي هم ماه صفر سال سوم را بيان كرده اند.(3) ممكن است علت اختلاف اقوال،به خاطر مراحل ازدواج باشد. مثلاً ان حضرت در اول ذي حجّه سال دوم خواستگاري كرده باشد و در روز ششم، پيامبر(ص) پس از مشورت با دخترش فاطمه زهرا(س) به وي پاسخ مثبت داده باشد و در نوزدهم ذي حجه، عقد نكاح خوانده شود و در محرم سال سوم براي جهيزيه اقدام كرده باشد و هكذا. البته اين نظر،صرفاً يك احتمال است و آن چه كه بسياري از علماي شيعه،از جمله علامه مجلسي(ره)و شيخ عباس قمي(ره)ترجيح دادند، وقوع ازدواجشان در شب بيست و يك محرم سال سوم هجري بوده است.(4) به ياري خداوند سبحان، در رويداد بيست و يكم محرم،آن را تشريح خواهيم كرد. 1- مسار الشيعة[شيخ مفيد]،ص17 2- وقايع الايام [شيخ عباس قمي]،ص 106،109و 126 3- بحار الانوار [علامه مجلسي]،ج 91، ص192 4- نك: بحار الانوار،ج 43،ص92 و ج98،ص196 ؛وقايع الايام،ص160 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ شهادت ميثم تمّار در كوفه - سال 60 هجري قمري [align=justify]ميثم بن يحيي اسدي كه به خاطر خرما فروشي به:"تمّار"معروف بود،يكي از ياران نزديك امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و از حواريان آن حضرت بودو از آن حضرت به اندازه استعداد خويش، دانش و معرفت فرا گرفت و بر رازهاي نهان و اخبار غيبي،اطلاع مي يافت .(1) به همين جهت، وي پيش از شهادت ابا عبدالله الحسين(ع)در كربلا، شهادت آن حضرت و يارانش را پيش گويي كرده بود. فضيل رسان از جبله مكيه روايت كرد كه از ميثم شنيدم مي گفت :به خدا سوگند،اين امت[جفا كار]فرزند پيامبر شان را در دهم ماه محرم مي كشند و دشمنان خدا،آن روز را جشن گرفته و عيد مي گيرند. سپس گفت: و ان ذلك لكائن قد سبق في علم الله تعالي ذكره،أعلم ذلك بعهد عهده الِّي مولاي امير المؤمنين(ع)و لقد اخبرني انه يبكي عليه كلّ شئي ...؛ اين مسئله، انجام شدني است،كه در علم ازلي خداوند متعال گذشت و آن را سرورم امير مؤمنان(ع) كه بهتراز هر كسي مي داند، طي عهدي مرا به آن مطلع نمود و به من خبر داد كه براي مظلوميت او[امام حسين(ع)]تمام موجودات مي گريند.(2) ميثم تمار در كوفه امام علي(ع)را همراهي مي كردو آن حضرت چيز هايي كه به خيلي از همراهانش نمي توانست بگويد، به خاطر ظرفيت بالاي ميثم تمار به وي مي فرمود.از جمله وي را از آينده اش و كشته شدنش در راه خدا و محبت اهل بيت(ع)خبر داد. در اين باره روايات فراواني نقل گرديده است. از جمله، يوسف بن عمران روايت كرد كه ميثم تمار به من گفت: روزي حضرت علي(ع)مرا خواست و فرمود:چگونه خواهد بود حال تو آن زماني كه فرو مايه بني اميه[عبيدالله بن زياد] تو را بخواند و بخواهد از من برائت جويي؟ گفتم: من از تو برائت نمي جويم. امام علي(ع): به خدا سوگند،در آن حال او تورابه صليب كشيده و مي كشد. گفتم :صبر پيشه مي كنم و اين كار از من، در نزد خداي متعال بسيار اندك است. امام علي(ع): در آن حال ، در بهشت با من خواهي بود.(3) ميثم تمار،حتّي بر چوبه داري كه وي را در آن به صليب خواهند كشيد، از امام علي(ع) نشاني اش را گرفت و به زير درخت آن ميرفت و با آب،جارو كردن آن، درآن جا به نماز مي ايستاد وبه همسايگان آن مي گفت من به زودي همسايه شما مي شوم.آنان تصور مي كردند كه وي قصد خريد خانه در نزديكي هاي آنان را دارد ، وليكن مراد او، چيز ديگري بود كه از استاد و مرادش امام علي(ع) به آن پي برده بود. به هر روي ، وي از عاشقان و مريدان امام علي (ع)و فرزندانش امام حسن(ع) و امام حسين(ع) بود و در آن سالي كه امام حسين(ع) بر عليه يزيد قيام كرد،ميثم در آن سال به سفر حج رفته بود و در بازگشت به كوفه، در قادسيه دستگير شد. در آن ايام با آمدن عبيدالله بن زياد به كوفه و شهادت مسلم بن عقيل (ع) دراين شهر، رعب و وحشت عظيمي اهالي اين ديار را فرا گرفته بود و عبيد الله بن زياد حكومت نظامي بسته و كنترل كننده اي اعمال مي كرد و تمامي دوستان و دوستداران ولايت را دستگير و شكنجه مي نمود. از جمله،ميثم تمار را پيش از رسيدن به خانه اش، در قادسيه دستگير كرده و او را به قصر عبيدالله بردند و عبيدالله از وي خواست كه از علي(ع) برائت بجويد و وي را دشنام دهد. ولي ميثم تماراز اين كار امتناع كرد و مناقب علي(ع) را بر زبان جاري كرد. عبيدالله هر چه تلاش كرد،فايده اي نداد و از روي خشم و غضب دستور داد وي را در بالاي داري به صليب كشند و هيچ گونه آب و غذايي ندهند، تا جان دهد. ولي ميثم تمار در بالاي دار نيز از مناقب و فضايل اهل بيت(ع) سخن مي گفت و اهالي كوفه با اجتماع در پاي داراو، به سخنانش گوش فرا داده و بر دشمنان اهل بيت(ع) لعنت مي فرستادند. عبيدالله دستور داد كه بر دهانش لجامي زده، تا وي را از گفتن باز دارند.اين،نخستين لجامي بود كه در تاريخ اسلام بر دهان يك انسان زدند و او را از گفتن باز داشتند. ميثم سه روز تمام در بالاي دار مقاومت كرد و تا توانست از نيكي هاي اميرمؤمنان(ع) و فضائل اهل بيت(ع) و ستم كاري هاي يزيدبن معاويه و عبيدالله بن زياد،سخن گفت و مردم را از نا آگاهي و ناداني بيرون آورد و با واقعيت ها آشنا كرد. در روز چهارم دست ها و پاهايش را قطع و زبانش را از كام بيرون آوردند و بر بدن شريفش نيزه زدند و به همان حالي كه مو لايش امام علي(ع)پيش گويي كرده بود، وي را به شهادت رسانيدند.(4) شهادت وي، روز 22 ذي حجّه سال 60 قمري، ده روز پيش از آمدن امام حسين (ع) به كربلا،واقع گرديد. قبر شريف وي، از زيارت گاه هاي معروف عراق است كه در سمت جنوب مسجد اعظم كوفه قرار دارد و شيعيان و دوستداران اهل بيت(ع)،آن را زيارت مي كنند. 1- منتهي الامال[شيخ عباس قمي]،ج1، ص215 2- الأمالي[شيخ صدوق]،ص110؛بحار الانوار[علامه مجلسي]،ج45،ص 202 3- الخرائج والجرائح[قطب الدين راوندي]،ج1،ص229 4- نك:روضة الواعظين[فتال نيشابوري]،ص288؛ كشف اليقين[علامه حلي]،ص77؛خصائص الائمه(ع)[سيد رضي]،ص54؛ الفضايل [ابن شاذان]،ص 103؛ اختيار معرفه الرجال[شيخ طوسي]ص 80وص82وص85 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مباهله پيامبر(ص) با نصاراي نجران - سال نهم هجري قمري [align=justify]پس از فتح مكه معظمه و طائف و مسلمان شدن اهالي يمن و عمان،تقيرباً تمامي مناطق جزيرة العرب در پوشش نظام اسلامي و حكومت توحيدي پيامبر اكرم(ص) قرار گرفت. اما در اين منطقه بزرگ عربي، اقوام، قبايل و طوايفي بودند كه هنوز در برابر اسلام، تسليم نشده و يا حتي دشمني و فتنه انگيزي مي كردند. منطقه نجران، كه در حد فاصل حجاز و يمن قرار دارد، در عصر پيامبر(ص)،تنها منطقه مسيحي نشين حجاز بود كه مسيحيان مقيم آن،با پشتيباني هاي كشور هاي مسيحي شاخ و شمال آفريقا و قيصر روم، ادامه حيات مي دادند. پيامبر(ص)براي بزرگان اين منطقه نامه هايي ارسال كرد و آنان را به پذيرش دين اسلام و يا پرداخت جزيه[ماليات ويژه اهل كتاب] فرا خواند. سران مسيحي نجران درباره نامه پيامبر(ص) به مشورت پرداخته و با افراد زيادي در اين باره گفتگو كردند. ولي به خاطر تبليغات و فضاي ويژه مسيحيان در آن منطقه،آنان هيچ يك از پيشنهادهاي رسول خدا(ص) را نپذيرفتند و براي رفع اين معضل،سه تن از بزرگان نجران، يعني:ابو حارثةبن علقمه[اسقف اعظم نجران و نماينده رسمي كليساي روم در حجاز]،عبدالمسيح بن شرحبيل معروف به عاقب[پيشواي اهالي اين منطقه]و اهتم [ياايهم]بن نعمان معروف به سيد[شخصي كهنسال و ريش سفيدو مورد احترام نجرانيان] به همراه ده تن و به روايتي سي تن و به روايتي ديگر شصت تن از مسيحيان نجران عازم مدينه منوره شده تابا رسول خدا(ص) به گفتگو بپر دازندو راه حلي پيدا نمايند. آنان، پس از ورود به مدينه منوره، وارد بر پيامبر خدا(ص)در مسجد النبي شدند،ولي پيامبر(ص)اعتناي چنداني به آنان ننمود.مسيحيان علت آن را نمي دانستندو به نزد عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف كه پيشينه آشنايي با آنان داشته رفتندو علت آن را جويا شدند. ولي آن دو نيز چيزي در اين باره نمي دانستند و آنان را به نزد امام علي بن ابي طالب (ع)راهنمايي كرده برده و از آن حضرت، علت آن را پرسيدند. امام علي(ع) فرمودند: چون شما با لباس هاي فاخر و تزئين كرده و صليب به گردن آويخته وارد مسجد شديد،پيامبر(ص) را از كردارتان ناخوش آمد، بايد لباس هاي خود را تغيير داده و با وضع ساده و بدون هيچ گونه تزيين به زر و زيوري بر آن حضرت وارد شويد، تا مورد استقبال وي قرار گيريد. مسيحيان نجران،بر اساس فرموده حضرت علي(ع)، لباس و ظاهر خود را تغيير داده و با وضع ساده و عادي بر پيامبر(ص)وارد شدندو با آن حضرت به گفتگو پرداختند. پيامبر(ص) با آنان در باره توحيد و شرك، نحوه آفرينش حضرت عيسي (ع)و ارتباط وي با خداي سبحان و باطل دانستن عقايد مسيحيان گفتگو كرد،امّا سران نجران گفتار آن حضرت را نپذيرفته و بر عقايد باطل خويش اصرار ورزيدند. آنان، براي فرار از پذيرش حق،پيشنهاد مباهله دادند. بدين معنا كه دروقت معين، در جايي به عبادت و راز و نياز به در گاه خداوند متعال پردازخته و بر طرف مقابل نفرين كنند تا خداوند متعال، بر دروغ گو و باطل گرا عذابي نازل كرده و او را نابودسازد. در همين زمان بر پيامبر(ص)آيه اي نازل شد و از مباهله بامسيحيان استقبال كرد.[فَمَن حاجَّكَ فيهِ مِن بَعدِ ما جا ئَكَ مِنَ العِلم فَقُل تَعالوا نَدعُ اَبنائَنا وَابنائُكُم...(1)]بنا بر اين، طر فين به مباهله رضايت داده و قرار شد در روز ديگر، در مكاني در بيرون شهر مدينه گرد هم آمده و اقدام به مباهله نمايند. سران نجران،پيش از رسيدن به مكان مباهله به يكديگر گفتند: اگر رسول خدا(ص)با فرماندهان و ياران خود به مباهله آمد،معلوم است كه مقاصد دنيوي دارد و از رسالت و نبوت او خبري نيست و ما بايد با وي مباهله كنيم. اما اگر با فرزندان و اهل بيتش براي اين كار اقدام كرد، دانسته مي شود كه او مقاصد دنيوي ندارد و قصدش هدايت و راهنمايي انسان ها از جهالت و كفر و شرك است. در آن صورت،مباهله كردن با او خطر ناك است و بايد به او ايمان آورد و يا حداقل با وي مصالحه كرد. موعد مقرر فرا رسيد و پيامبر(ص)به همراه دخترش حضرت فاطمه زهرا(س)و دامادش حضرت علي(ع)و دو سبطش حضرت امام حسن (ع)و حضرت ابا عبدالله الحسين(ع)از مدينه حركت كرد و به جايگاه مقرر رفت. مسلمانان مدينه نيز آن حضرت را مشايعت كرده و با ذكر صلوات،سلام و تكبير،آنان را همراهي مي نمودند. مسيحيان نجران، زود تر از پيامبر(ص) در مكان مقرر اجتماع كردند. آنان همين كه ديدند پيامبر(ص) نزديكترين اقربا و اهل بيت ويژه خويش را براي مباهله آورد،احساس خطر كرده و از مبارزه و مباهله با آن حضرت منصرف شدند و منظره زيبا و نور بخش حضور پيامبر(ص)به همراه امام علي(ع)و فاطمه زهرا(س)و حسنين(ع)،آنان را مات و مبهوت كرد. به ناچار از مباهله سر باز زده و به آن حضرت پيشنهاد مصالحه دادند. بدين ترتيب. در برابر عظمت و حقانيت دين مبين اسلام سر فرود آورده و به يكي از پيشنهاد پيامبر(ص)،يعني پرداخت جزيه و كمك به مسلمانان در جنگ با دشمنان اسلام، رضايت دادند و صلحنامه اي دراين باب تحرير كرده و طرفين امضا نمودند. اين واقعه، علاوه بر اين كه يكي از معجزات بزرگ پيامبر(ص)است،دليل روشني بر حقانيت و معصوميت خاندان پاك رسول خدا(ص)يعني حضرت علي، حضرت فاطمه ،امام حسن و امام حسين[صلوات الله عليهم اجمعين]مي باشد.(2) شايان ذكر است كه برخي از تاريخ نگاران و سيره نويسان،مباهله را در ذي حجه سال دهم برشمردند ،ولي با توجه به اينكه پيامبر(ص) پس از مباهله،حضرت علي(ع)را به يمن اعزام نمود و اعزام آن حضرت در رمضان سال دهم قمري بود، بي ترديد بايد رويداد مباهله در ذي حجّه سال نهم قمري باشد،نه در دهم. 1- سوره آل عمران[3]، آيه 61 2- نك :مسار الشيعه [شيخ مفيد]،ص22 ؛ الارشاد[شيخ مفيد]، ص151 ؛ الاقبال بالاعمال الحسنة[سيدبن طاووس]،ج2، ص310؛ تاريخ ابن خلدون، ج1،ص451 ؛ زندگاني چهارده معصوم ترجمه اعلام الوري [علامه طبرسي]،ص190 ؛ منتهي الآمال[شيخ عباس قمي]، ج1،ص93 و فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام(ص)[جعفر سبحاني]،ص495 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ انگشتر بخشي حضرت علي(ع) به مستمند ونزول آيه ولايت - سال دهم هجري قمري [align=justify]حذيفة بن يمان[از ياران معروفرسول خدا(ص)] روايت كرد: پيامبر اكرم(ص)،دامادش حضرت علي(ع)را به يمن اعزام نموده بود و چون خودش قصد حجة الوداع كرد، به علي(ع) پيام دادكه او نيز براي انجام حج به مكه رود.آن دو در مكه معظمه به يكديگر رسيدند و ما در آن هنگام همراه رسول خدا(ص)بوديم.روزي، حضرت علي(ع) به جانب كعبه رفت و در آن جا به نماز مشغول بود و در آن هنگام مستمندي از راه رسيد و از مردم در خواست كمك مي كرد و چون به حضرت علي(ع)رسيد،آن حضرت در حال ركوع بود،پس در همان حال،انگشتر خود را از دستش بيرون آورد و آن را به مستمند بخشيد. ما كه در حضور رسول خدا(ص) بوديم، مشاهده نموديم كه بر آن حضرت آيه اي نازل گرديد و آن حضرت، آييه جديد النزول را براي ما قرائت كردند و آن عبارت بود از: اِنَّما وَ ليكُمُ اللهَ وَرَسُولُهُ وَ الَّذينَ يقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يؤتُونَ الزَّكاةَ وَهُم راكِعُونَ.(1) پيامبر (ص)براي نزول آيه ،تكبير گفت وسپس به مافرمود :بر خيزيد برويم ببينيم اين صفاتي را كه خداوند متعال در اين آيه بيان كرده است، در باره چه كسي مي باشد؟ چون پيامبر(ص) وارد مسجد الحرام گرديد، فرد مستمندي را ديد و ازاو پرسيد: از كجا مي آيي؟ گفت:از نزد آن مرد نماز گذار مي آيم،كه حلقه انگشتري خود را در حال ركوع، به من بخشيد. پيامبر(ص)بار ديگر تكبير گفت و جلو تر رفت،تا به علي(ع)رسيد، كه در حال خواندن نماز بود. از اوپرسيد:اي علي!امروز بر تو چه گذشت؟ حضرت علي(ع)داستان مرد نيازمند و انگشتر بخشيدن خود به وي را براي رسول خدا(ص)باز گو كرد و پيامبر(ص)با شنيدن آن داستان، براي بار سوم ، تكبير گفت.(2) اين فضيلت ديگري براي مولاي متقيان امير مومنان(ع)است كه در قرآن مجيد بيان گرديد و خداوند متعال با نزول چنين آيه هايي، زمينه معرفي آن حضرت را براي جانشين رسول خدا(ص)فراهم مي كرد، تا پس از رحلت رسول خدا(ص) امت اسلام بدون رهبر و پيشوا نمانند. 1- سوره مائده(5)، آيه 55 2- مسار الشيعه[شيخ مفيد]،ص23 ؛الاقبال بالاعمال الحسنة[سيد بن طاووس]، ج2 ،ص241 و ص368و ص371 [/align] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده