رفتن به مطلب
لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید ×
انجمن های دانش افزایی چرخک
لطفا جهت استفاده از تمام مطالب ثبت نام کنید

ارسال های توصیه شده

در این قسمت لیست این خطبه ها قرار خواهد گرفت :

 

 

  1. خطبه1 در این خطبه ، سخن از آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم ( ع ) است
  2. خطبه2 پس از بازگشتش از صفین
  3. خطبه3 معروف به خطبه شقشقیه
  4. خطبه4 این خطبه از فصیح ترین کلمات حضرت است و در آن موعظت مردم است
  5. خطبه5 هنگامى که رسول خدا ( ص ) رحلت کرده بود
  6. خطبه6 در مورد طلحه و زبیر
  7. خطبه7 مذمت اتباع شیطان
  8. خطبه8 اشاره به زبیر
  9. خطبه9 در مورد صفت خود حضرت و صفت خصمش که گویند در جنگ جمل بوده
  10. خطبه10 اشاره به شیطان و یا کنایه به گروهی
  11. خطبه11 به پسرش ، محمد بن حنفیه ، هنگامى که در جنگ جمل رایت را به دست او داد
  12. خطبه12 چون خداوند در جنگ جمل پیروزش گردانید
  13. خطبه13 در نکوهش بصره و مردمش شما سپاهیان آن
  14. خطبه14 تذکر و یادآوری
  15. خطبه15 درباره زمینه ایى که عثمان در زمان خلافت خود به این و آن داده بود
  16. خطبه16 هنگامى که در مدینه با او بیعت کردند
  17. خطبه17 داوران ناشایست
  18. خطبه18 در مذمت اختلاف رأی علما در فتوی
  19. خطبه19 به اشعث بن قیس
  20. خطبه20 در منع از غفلت
  21. خطبه21 در توجه به قیامت
  22. خطبه22 در نکوهش بیعت شکنان
  23. خطبه23 در باب بینوایان
  24. خطبه24 برانگیختن مردم به پیکار
  25. خطبه25 رنجش از یاران سست
  26. خطبه26 اعراب پیش از بعثت
  27. خطبه27 در فضیلت جهاد
  28. خطبه28 اندرز و هشدار
  29. خطبه29 در نکوهش اهل کوفه
  30. خطبه30 درباره قتل عثمان

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

 

در این خطبه ، سخن از آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم ( ع ) است .

 

 

حمد باد خداوندى را که سخنوران در ثنایش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهایش عاجز آیند و کوشندگان هر چه کوشند ، حق نعمتش را آنسان که شایسته اوست ، ادا کردن نتوانند . خداوندى ، که اندیشه‏هاى دور پرواز او را درک نکنند و زیرکان تیزهوش ، به عمق جلال و جبروت او نرسند . خداوندى که فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهایتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان یافت ، که در زمان نگنجد و مدت نپذیرد . آفریدگان را به قدرت خویش بیافرید و بادهاى باران زاى را بپراکند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخره‏هاى کوهساران ، زمینش را از لرزش بازداشت .

 

 

 

اساس دین ، شناخت خداوند است و کمال شناخت او ، تصدیق به وجود اوست و کمال تصدیق به وجود او ، یکتا و یگانه دانستن اوست و کمال اعتقاد به یکتایى و یگانگى او ، پرستش اوست . دور از هر شایبه و آمیزه‏اى و ، پرستش او زمانى از هر شایبه و آمیزه‏اى پاک باشد که از ذات او ، نفى هر صفت شود زیرا هر صفتى گواه بر این است که غیر از موصوف خود است و هر موصوفى ، گواه بر این است که غیر از صفت خود است .

 

 

 

هرکس خداوند سبحان را به صفتى زاید بر ذات وصف کند ، او را به چیزى مقرون ساخته و هر که او را به چیزى مقرون دارد ، دو چیزش پنداشته و هر که دو چیزش پندارد ، چنان است که به اجزایش تقسیم کرده و هر که به اجزایش تقسیم کند ،

 

او را ندانسته و نشناخته است . و آنکه به سوى او اشارت کند محدودش پنداشته و هر که محدودش پندارد ، او را بر شمرده است و هر که گوید که خدا در چیست ، خدا را درون چیزى قرار داده و هر که گوید که خدا بر روى چیزى جاى دارد ، دیگر جایها را از وجود او تهى کرده است .

 

 

 

خداوند همواره بوده است و از عیب حدوث ، منزه است . موجود است ، نه آنسان که از عدم به وجود آمده باشد ، با هر چیزى هست ، ولى نه به گونه‏اى که همنشین و نزدیک او باشد ، غیر از هر چیزى است ، ولى نه بدان سان که از او دور باشد . کننده کارهاست ولى نه با حرکات و ابزارها . به آفریدگان خود بینا بود ، حتى آن زمان ، که هنوز جامه هستى بر تن نداشتند . تنها و یکتاست زیرا هرگز او را یار و همدمى نبوده که فقدانش موجب تشویش گردد . موجودات را چنانکه باید بیافرید و آفرینش را چنانکه باید آغاز نهاد . بى‏آنکه نیازش به اندیشه‏اى باشد یا به تجربه‏اى که از آن سود برده باشد یا به حرکتى که در او پدید آمده باشد و نه دل مشغولى که موجب تشویش شود . آفرینش هر چیزى را در زمان معینش به انجام رسانید و میان طبایع گوناگون ،

 

 

 

سازش پدید آورد و هر چیزى را غریزه و سرشتى خاص عطا کرد . و هر غریزه و سرشتى را خاص کسى قرار داد ، پیش از آنکه بر او جامه آفرینش پوشد ، به آن آگاه بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و نفس هر سرشت و پیچ و خم هر کارى را مى‏دانست .

 

 

 

آنگاه ، خداوند سبحان فضاهاى شکافته را پدید آورد و به هر سوى راهى گشود و هواى فرازین را بیافرید و در آن آبى متلاطم و متراکم با موجهاى دمان جارى ساخت و آن را بر پشت بادى سخت‏وزنده توفان‏زاى نهاد . و فرمان داد ، که بار خویش بر پشت استوار دارد و نگذارد که فرو ریزد ، و در همان جاى که مقرر داشته بماند . هوا در زیر آن باد گشوده شد و آب بر فراز آن جریان یافت . [ و تا آن آب در تموج آید ] ، باد دیگرى بیافرید و این باد ، سترون بود که تنها کارش ، جنبانیدن آب بود . آن باد همواره در وزیدن بود وزیدنى تند ، از جایگاهى دور و ناشناخته . و فرمانش داد که بر آن آب موّاج ،وزیدن گیرد و امواج آن دریا برانگیزد و آنسان که مشک را مى‏جنبانند ، آب را به جنبش واداشت . باد به گونه‏اى بر آن مى‏وزید ، که در جایى تهى از هر مانع بوزد . باد آب را پیوسته زیر و رو کرد و همه اجزاى آن در حرکت آورد تا کف بر سر برآورد ،

 

 

 

آنسان که از شیر ، کره حاصل شود . آنگاه خداى تعالى آن کفها به فضاى گشاده ، فرا برد و از آن هفت آسمان را بیافرید . در زیر آسمانها موجى پدید آورد تا آنها را از فرو ریختن باز دارد . و بر فراز آنها سقفى بلند برآورد بى‏هیچ ستونى که بر پایشان نگه دارد یا میخى که اجزایشان به هم پیوسته گرداند . سپس به ستارگان بیاراست و اختران تابناک پدید آورد و چراغهاى تابناک مهر و ماه را بر افروخت ، هر یک در فلکى دور زننده و سپهرى گردنده چونان لوحى متحرک سپس ، میان آسمانهاى بلند را بگشاد و آنها را از گونه‏گون فرشتگان پر نمود .

 

 

 

برخى از آن فرشتگان ، پیوسته در سجودند ، بى‏آنکه رکوعى کرده باشند ، برخى همواره در رکوعند و هرگز قد نمى‏افرازند . صف در صف ، در جاى خود قرار گرفته‏اند و هیچ یک را یاراى آن نیست که از جاى خود به دیگر جاى رود . خدا را مى‏ستایند و از ستودن ملول نمى‏گردند . هرگز چشمانشان به خواب نرود و خردهاشان دستخوش سهو و خطا نشود و اندامهایشان سستى نگیرد و غفلت فراموشى بر آنان چیره نگردد .

 

 

 

گروهى از فرشتگان امینان وحى خداوندى هستند و سخن او را به رسولانش مى‏رسانند و آنچه مقدر کرده و مقرر داشته ، به زمین مى‏آورند و باز مى‏گردند . گروهى نگهبانان بندگان او هستند و گروهى دربانان بهشت اویند . شمارى از ایشان پایهایشان بر روى زمین فرودین است و گردنهایشان به آسمان فرازین کشیده شده و اعضاى پیکرشان از اقطار زمین بیرون رفته و دوشهایشان آنچنان نیرومند است که توان آن دارند که پایه‏هاى عرش را بر دوش کشند . از هیبت عظمت خداوندى یاراى آن ندارند که چشم فرا کنند ، بلکه ، همواره ، سر فروهشته دارند و بالها گرد کرده و خود را در آنها پیچیده‏اند . میان ایشان و دیگران ، حجابهاى عزّت و عظمت فرو افتاده و پرده‏هاى قدرت کشیده شده است . هرگز پروردگارشان را در عالم خیال و توهم تصویر نمى‏کنند و به صفات مخلوقات متصفش نمى‏سازند و در مکانها محدودش نمى‏دانند و براى او همتایى نمى‏شناسند و به او اشارت نمى‏نمایند .

 

 

 

هم از این خطبه [ در صفت آفرینش آدم ( علیه السلام ) ]

 

 

 

آنگاه خداى سبحان ، از زمین درشتناک و از زمین هموار و نرم و از آنجا که زمین شیرین بود و از آنجا که شوره‏زار بود ، خاکى بر گرفت و به آب بشست تا یکدست و خالص گردید . پس نمناکش ساخت تا چسبنده شد و از آن پیکرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل . و خشکش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالینه . و تا مدتى معین و زمانى مشخص سختش گردانید . آنگاه از روح خود در آن بدمید . آن پیکر گلین که جان یافته بود ، از جاى برخاست که انسانى شده بود با ذهنى که در کارها به جولانش درآورد و با اندیشه‏اى که به آن در کارها تصرف کند و عضوهایى که چون ابزارهایى به کارشان گیرد و نیروى شناختى که میان حق و باطل فرق نهد و طعمها و بویها و رنگها و چیزها را دریابد . معجونى سرشته از رنگهاى گونه‏گون .

 

 

 

برخى همانند یکدیگر و برخى مخالف و ضد یکدیگر . چون گرمى و سردى ، ترى و خشکى [ و اندوه و شادمانى ] . خداى سبحان از فرشتگان امانتى را که به آنها سپرده بود ، طلب داشت و عهد و وصیتى را که با آنها نهاده بود ، خواستار شد که به سجود در برابر او اعتراف کنند و تا اکرامش کنند در برابرش خاشع گردند .

 

 

 

پس ، خداى سبحان گفت که در برابر آدم سجده کنید . همه سجده کردند مگر ابلیس که از سجده کردن سر بر تافت . گرفتار تکبر و غرور شده بود و شقاوت بر او چیره شده بود . بر خود ببالید که خود از آتش آفریده شده بود و آدم را که از مشتى گل سفالین آفریده شده بود ، خوار و حقیر شمرد . خداوند ابلیس را مهلت ارزانى داشت تا به خشم خود کیفرش دهد و تا آزمایش و بلاى او به غایت رساند و آن وعده که به او داده بود ، به سر برد . پس او را گفت که تو تا روز رستاخیز از مهلت داده شدگانى .

 

 

 

آنگاه خداوند سبحان آدم را در بهشت جاى داد ، سرایى که زندگى در آن خوش و آرام بود و جایگاهى همه ایمنى . و از ابلیس و دشمنى‏اش برحذر داشت . ولى دشمن که آدم را در آن سراى خوش و امن ، همنشین نیکان دید ، بر او رشک برد . آدم یقین خویش بداد و شک بستد و اراده استوارش به سستى گرایید و شادمانى از دل او رخت بر بست و وحشت جاى آن بگرفت و آن گردن فرازى و غرور به پشیمانى و حسرت بدل شد . ولى خداوند در توبه به روى او بگشاد و کلمه رحمت خویش به او بیاموخت و وعده داد که بار دگر او را به بهشت خود بازگرداند . لیکن نخست او را به این جهان بلا و محنت و جایگاه زادن و پروردن فرو فرستاد .

 

 

 

خداوند سبحان از میان فرزندان آدم ، پیامبرانى برگزید و از آنان پیمان گرفت که هر چه را که به آنها وحى مى‏شود ، به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند ، به هنگامى که بیشتر مردم ، پیمانى را که با خدا بسته بودند ، شکسته بودند و حق پرستش او ادا نکرده بودند و براى او در عبادت شریکانى قرار داده بودند و شیطانها از شناخت خداوند ، منحرفشان کرده بودند و پیوندشان را از پرستش خداوندى بریده بودند . پس پیامبران را به میانشان بفرستاد . پیامبران از پى یکدیگر بیامدند تا از مردم بخواهند که آن عهد را که خلقتشان بر آن سرشته شده ، به جاى آرند و نعمت او را که از یاد برده‏اند ، فرا یاد آورند و از آنان حجّت گیرند که رسالت حق به آنان رسیده است و خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته ، برانگیزند . و نشانه‏هاى قدرتش را که بر سقف بلند آسمان آشکار است به آنها بنمایانند و هم آنچه را که بر روى زمین است و آنچه را که سبب حیاتشان یا موجب مرگشان مى‏شود به آنان بشناسانند و از سختیها و مرارتهایى که پیرشان مى‏کند یا حوادثى که بر سرشان مى‏تازد ، آگاهشان سازند . خداوند بندگان خود را از رسالت پیامبران ، بى‏نصیب نساخت بلکه همواره بر آنان ، کتاب فرو فرستاد و برهان و دلیل راستى و درستى آیین خویش را بر ایشان آشکار ساخت و راه راست و روشن را خود در پیش پایشان بگشود . پیامبران را اندک بودن یاران ، در کار سست نکرد و فراوانى تکذیب کنندگان و دروغ انگاران ، از عزم جزم خود باز نداشت . براى برخى که پیشین بودند ، نام پیامبرانى را که زان سپس خواهند آمد ، گفته بود و برخى را که پسین بودند ، به پیامبران پیشین شناسانده بود .

 

 

 

قرنها بدین منوال گذشت و روزگاران سپرى شد . پدران به دیار نیستى رفتند و فرزندان جاى ایشان بگرفتند و خداوند سبحان ، محمد رسول اللّه ( صلى اللّه علیه و آله ) را فرستاد تا وعده خود برآورد و دور نبوّت به پایان برد . در حالى که از پیامبران برایش پیمان گرفته شده بود . نشانه‏هاى پیامبرى‏اش آشکار شد و روز ولادتش با کرامتى عظیم همراه بود . در این هنگام مردم روى زمین به کیش و آیین پراکنده بودند

 

 

 

و هر کس را باور و عقیدت و آیین و رسمى دیگر بود : پاره‏اى خدا را به آفریدگانش تشبیه مى‏کردند . پاره‏اى او را به نامهایى منحرف مى‏خواندند و جماعتى مى‏گفتند که این جهان هستى ، آفریده دیگرى است . خداوند به رسالت محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) آنان را از گمراهى برهانید و ننگ جهالت از آنان بزدود .

 

 

 

خداوند سبحان ، مرتبت قرب و لقاى خود را به محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) عطا کرد و براى او آن را پسندید که در نزد خود داشت . پس عزیزش داشت و از این جهان فرودین که قرین بلا و محنت است ، روى گردانش نمود و کریمانه جانش بگرفت . درود خدا بر او و خاندانش باد .

 

 

 

محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) نیز در میان امّت خود چیزهایى به ودیعت نهاد که دیگر پیامبران در میان امّت خود به ودیعت نهاده بودند زیرا هیچ پیامبرى امّت خویش را بعد از خود سرگردان رها نکرده است ، بى‏آنکه راهى روشن پیش پایشان گشوده باشد یا نشانه‏اى صریح و آشکار براى هدایتشان قرار داده باشد . محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) نیز کتابى را که از سوى پروردگارتان بر او نازل شده بود ، در میان شما نهاد ، کتابى که احکام حلال و حرامش در آن بیان شده بود و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخش روشن شده بود . معلوم داشته که چه کارهایى مباح است و چه کارهایى واجب یا حرام . خاص و عام چیست و در آن اندرزها و مثالهاست . مطلق و مقید و محکم و متشابه آن را آشکار ساخته . هر مجملى را تفسیر کرده و گره هر مشکلى را گشوده است . و نیز چیزهایى است که براى دانستنش پیمان گرفته شده و چیزهایى است که به نادانستنش رخصت داده شده . احکامى است که در کتاب خدا به وجوب آن حکم شده و در سنت ، آن حکم نسخ گشته و احکامى است که در سنت ، به وجوب آن تاکید شده ولى در کتاب به ترکش رخصت داده شده و نیز اعمالى است که چون زمانش فرازآید ، واجب و چون زمانش سپرى گردد ، وجوبش زایل شود . و در باب امورى که ارتکاب آن گناه کبیره است و خدا به کیفر آن ، وعید آتش دوزخ داده و امورى که ارتکاب آن گناه صغیره است و مستوجب غفران و آمرزش اوست و امورى که اندک آن هم پذیرفته آید و هر کس مخیر است که بیش از آن هم به جاى آورد .

 

و از این خطبه [ در ذکر حج ]

 

 

خداوند ، حج خانه خود را بر شما واجب گردانید و خانه خود را قبله‏گاه مردم ساخت . مردم با شوق تمام ، آنسان که ستوران به آبشخور روى نهند و کبوتران به آشیانه پناه برند ، بدان درآیند . خداى سبحان حج را مقرر فرمود تا مردم در برابر عظمت او فروتنى نشان دهند و به عزت و جبروت او اعتراف کنند . و از میان بندگان خود کسانى را برگزید تا صلاى دعوت او شنیدند و اجابت کردند و سخن حق تصدیق نمودند و در آنجا پاى نهادند که پیامبرانش نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند که گرد عرشش طواف مى‏کنند و در این سودا که سرمایه‏شان عبادت اوست ، سود فراوان حاصل کردند و تا به میعاد آمرزش او دست یابند بر یکدیگر پیشى جستند . خداوند ، سبحانه و تعالى ، حج را نشانه و علامت اسلام قرار داد و کعبه را پناهگاه پناهندگان و حج را فریضتى واجب ساخت و حقش را واجب گردانید و حج را بر شما مقرر فرمود و گفت : « براى خدا حج آن خانه بر کسانى که قدرت رفتن به آن داشته باشند ، واجب است و هر که راه کفر پیش گیرد بداند که خدا از جهانیان بى‏نیاز است »

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

 

 

پس از بازگشتش از صفین او را سپاس مى‏گویم و خواستار فزونى نعمت او هستم و بر آستان عزتش سر تسلیم نهاده‏ام و خواهم که مرا از گناه در امان نگه دارد . از او یارى مى‏جویم که نیازمند آنم که نیازم برآورد . هر کس را که او راه بنماید ، گمراه نگردد و هر کس را که با او دشمنى ورزد ، کس زینهار ندهد ، هرکس را که تعهد کند ، بى‏چیز نشود که تعهدش از هر چه به سنجش آید ، افزون است و از هر چه اندوختنى است برتر . و شهادت مى‏دهم که خداوندى جز اللّه ، خداى یکتا نیست . یگانه است و بى‏هیچ شریکى .

 

 

شهادت مى‏دهم ، شهادتى که خلوصش از بوته آزمایش نیکو برآمده باشد و اعتقاد به آن با صفاى نیت همراه بود . بدان چنگ در مى‏زنم ، همواره تا آنگاه که ما را زنده مى‏دارد و مى‏اندوزیم آن را براى روزهاى هولناکى که در پیش داریم . چنین شهادتى نشان عزم جزم ما در ایمان است و سرلوحه نیکوکارى و خشنودى خداوند است و ، سبب دورساختن شیطان .و شهادت مى‏دهم که محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) بنده او و پیامبر اوست که او را فرستاد با آیینى چون آفتاب تابنده ، پرآوازه و دانشى برتر و کتابى نوشته شده و فروغى تابان و پرتوى درخشان و فرمانى قاطع تا حق از باطل بازشناساند ، و زنگ شبهت از دلها بزداید . محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) براى اثبات پیامبرى خویش حجتها آورد و مردمان را با آیات کتاب خود بیم داد و با ذکر عقوبتها و کیفرها که بر امتهاى پیشین رفته بود ، بترسانید .

 

 

 

مردمان در فتنه‏هایى گرفتار بودند ، که در آن رشته دین گسسته بود و پایه یقین شکست برداشته و مى‏لرزید . هرکس به چیزى که خود اصل مى‏پنداشت چنگ زده بود . کارها پراکنده و درهم ، راه بیرون شدن از آن فتنه‏ها باریک ، طریق هدایت مسدود و کورى و بى‏خبرى آنسان شایع و همه‏گیر که هدایت را آوازه‏اى نبود . خدا را گناه مى‏کردند و شیطان را یار و یاور بودند . ایمان خوار و ذلیل بود ، ستونهایش از هم گسیخته و نشانه‏هایش دگرگون و راههایش ویران و جاده‏هایش محو و ناپدید .

 

 

 

همگان در راه شیطان گام مى‏زدند و از آبشخور او مى‏نوشیدند . به یارى این قوم بود که شیطان پرچم پیروزى برافراشت و فتنه‏ها برانگیخت و آنان را در زیر پاهاى خود فرو کوفت و پى سپر سمهاى خود نمود . آنان ، در آن حال ، حیرت زده و نادان و فریب خورده بودند و بهترین خانه‏ها را بدترین همسایه . شبها خواب به چشمانشان نمى‏رفت و سرمه دیدگانشان سرشک خونین بود . آنجا سرزمینى بود که بر دانایش چون ستوران لگام مى‏زدند و نادانش را بر اورنگ عزت مى‏نشاندند .

 

 

 

و از این خطبه [ در وصف آل محمد ( ص ) ]

 

 

 

آل محمد امینان اسرار خداوندند و پناهگاه اوامر او و معدن علم او و مرجع حکمت او و خزانه کتابهاى او و قله‏هاى رفیع دین او . قامت خمیده دین به پایمردى آنان راستى گرفت ، و لرزش اندامهایش به نیروى ایشان آرامش یافت .

 

 

 

و از این خطبه [ درباره منافقان ]

 

 

 

گناه مى‏کارند و کشته خویش به آب غرور آب مى‏دهند و هلاکت مى‏دروند . در این امّت هیچ کس را با آل محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) مقایسه نتوان کرد . کسانى را که مرهون نعمتهاى ایشان‏اند با ایشان برابر نتوان داشت ، که آل محمد اساس دین‏اند و ستون یقین که افراط کاران به آنان راه اعتدال گیرند و واپس ماندگان به مدد ایشان به کاروان دین پیوندند .ویژگیهاى امامت در آنهاست و بس . و وراثت نبوّت منحصر در ایشان . اکنون حق به کسى بازگشته که شایسته آن است و به جایى باز آمده که از آنجا رخت بر بسته بود .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

 

 

معروف به خطبه شقشقیه

 

 

 

آگاه باشید . به خدا سوگند که « فلان » خلافت را چون جامه‏اى بر تن کرد و نیک مى‏دانست که پایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب . سیلها از من فرو مى‏ریزد و پرنده را یاراى پرواز به قله رفیع من نیست . پس میان خود و خلافت پرده‏اى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم . در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم یا بر آن فضاى ظلمانى شکیبایى ورزم ، فضایى که بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیرى رسند و مؤمن ، همچنان رنج کشد تا به لقاى پروردگارش نایل آید . دیدم ، که شکیبایى در آن حالت خردمندانه‏تر است و من طریق شکیبایى گزیدم ، در حالى که ، همانند کسى بودم که خاشاک به چشمش رفته ،و استخوان در گلویش مانده باشد . مى‏دیدم ، که میراث من به غارت مى‏رود .

 

 

 

تا آن « نخستین » به سراى دیگر شتافت و مسند خلافت را به دیگرى واگذاشت .شتان ما یومى على کورها و یوم حیان اخى جابر « چه فرق بزرگى است میان زندگى من بر پشت این شتر و زندگى حیان برادر جابر » .

 

 

 

اى شگفتا . در آن روزها که زمام کار به دست گرفته بود همواره مى‏خواست که مردم معافش دارند ولى در سراشیب عمر ، عقد آن عروس را بعد از خود به دیگرى بست . بنگرید که چسان دو پستانش را ، آن دو ، میان خود تقسیم کردند و شیرش را دوشیدند . پس خلافت را به عرصه‏اى خشن و درشتناک افکند ، عرصه‏اى که درشتى‏اش پاى را مجروح مى‏کرد و ناهموارى‏اش رونده را به رنج مى‏افکند . لغزیدن و به سر درآمدن و پوزش خواستن فراوان شد . صاحب آن مقام ، چونان مردى بود سوار بر اشترى سرکش که هرگاه مهارش را مى‏کشید ، بینى‏اش مجروح مى‏شد و اگر مهارش را سست مى‏کرد ، سوار خود را هلاک مى‏ساخت . به خدا سوگند ، که در آن روزها مردم ، هم گرفتار خطا بودند و هم سرکشى . هم دستخوش بى‏ثباتى بودند و هم اعراض از حق . و من بر این زمان دراز در گرداب محنت ، شکیبایى مى‏ورزیدم تا او نیز به جهان دیگر شتافت و امر خلافت را در میان جماعتى قرار داد که مرا هم یکى از آن قبیل مى‏پنداشت . بار خدایا ، در این شورا از تو مدد مى‏جویم . چسان در منزلت و مرتبت من نسبت به خلیفه نخستین تردید روا داشتند ، که اینک با چنین مردمى همسنگ و همطرازم شمارند . هرگاه چون پرندگان روى در نشیب مى‏نهادند یا بال زده فرا مى‏پریدند ، من راه مخالفت نمى‏پیمودم و با آنان همراهى مى‏نمودم . پس ، یکى از ایشان کینه دیرینه‏اى را که با من داشت فرایاد آورد و آن دیگر نیز از من روى بتافت که به داماد خود گرایش یافت . و کارهاى دیگر کردند که من از گفتنشان کراهت دارم .

 

 

 

آنگاه « سومى » برخاست ، در حالى که از پرخوارگى باد به پهلوها افکنده بود و چونان ستورى که همّى جز خوردن در اصطبل نداشت . خویشاوندان پدریش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و میل فراوان خوردند که اشتران ، گیاه بهارى را . تا سرانجام ،

 

 

 

آنچه را تابیده بود باز شد و کردارش قتلش را در پى داشت . و شکمبارگیش به سر درآوردش .بناگاه ، دیدم که انبوه مردم روى به من نهاده‏اند ، انبوه چون یالهاى کفتاران . گرد مرا از هر طرف گرفتند ، چنان که نزدیک بود استخوانهاى بازو و پهلویم را زیر پاى فرو کوبند و رداى من از دو سو بر درید . چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند . اما ،هنگامى که ، زمام کار را به دست گرفتم جماعتى از ایشان عهد خود شکستند و گروهى از دین بیرون شدند و قومى همدست ستمکاران گردیدند . گویى ، سخن خداى سبحان را نشنیده بودند که مى‏گوید : « سراى آخرت از آن کسانى است که در زمین نه برترى مى‏جویند و نه فساد مى‏کنند و سرانجام نیکو از آن پرهیزگاران است » .

 

 

 

آرى ، به خدا سوگند که شنیده بودند و دریافته بودند ، ولى دنیا در نظرشان آراسته جلوه مى‏کرد و زر و زیورهاى آن فریبشان داده بود .

 

 

 

بدانید . سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، که اگر انبوه آن جماعت نمى‏بود ، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمى‏کرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگى ستمکاران و گرسنگى ستمکشان خاموشى نگزینند ، افسارش را بر گردنش مى‏افکندم و رهایش مى‏کردم و در پایان با آن همان مى‏کردم که در آغاز کرده بودم . و مى‏دیدید که دنیاى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم کم ارج‏تر است .

 

 

 

چون سخنش به اینجا رسید ، مردى از مردم « سواد » عراق برخاست و نامه‏اى به او داد .

 

 

 

على ( ع ) در آن نامه نگریست . چون از خواندن فراغت یافت ، ابن عباس گفت : یا امیر المؤمنین چه شود اگر گفتار خود را از آنجا که رسیده بودى پى مى‏گرفتى . فرمود : هیهات ابن عباس ، اشتر خشمگین را آن پاره گوشت از دهان جوشیدن گرفت و سپس ، به جاى خود بازگشت . ابن عباس گوید ، که هرگز بر سخنى دریغى چنین نخورده بودم که بر این سخن که امیر المؤمنین نتوانست در سخن خود به آنجا رسد که آهنگ آن کرده بود .

 

 

 

معنى سخن امام که مى‏فرماید : « کراکب الصعبة إن اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحّم » این است ، که اگر سوار ، مهار شتر را بکشد و اشتر سر بر تابد بینى‏اش پاره شود و اگر با وجود سرکشى مهارش را سست کند ، سرپیچى کند و سوارش نتواند که در ضبطش آورد . مى‏گویند :

 

« اشنق الناقة » زمانى که سرش را که در مهار است بکشد و بالا گیرد . « شنقها » نیز به همین معنى است و ابن سکیت صاحب اصلاح المنطق چنین گوید . و گفت « اشنق لها » و نگفت :

 

« اشنقها » تا در برابر جمله « اسلس لها » قرار گیرد گویى ، امام ( علیه السلام ) مى‏فرماید :

 

اگر سر را بالا نگه دارد او را به همان حال وامى‏گذارد . و در حدیث آمده است که رسول ( صلى اللّه علیه و آله ) سوار بر ناقه خود براى مردم سخن مى‏گفت و مهار ناقه را باز کشیده بود ( شنق لها ) و ناقه نشخوار مى‏کرد . [ از این حدیث معلوم مى‏شود که شنق و اشنق به یک معنى است ] . و شعر عدى بن زید عبادى هم که مى‏گوید :

 

ساءها ما بنا تبین فی الأیدی و إشناقها إلى الأعناق شاهدى است که اشنق به معنى شنق است .

 

معنى بیت ( از فیض ) : شترهاى سرکشى که زمامشان در دست ما نبوده رام نیستند ، بد شترهایى هستند .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

 

 

در تاریکى ، راه خود را به هدایت ما یافتید و بر قله عزّت و سرورى فرا رفتید و از شب سیاه گمراهى به سپیده دم هدایت رسیدید . کر باد ، گوشى که بانگ بلند حق را نشنود ، که آنکه بانگ بلند را نشنود ، آواز نرم چگونه او را بیاگاهاند . هر چه استوارتر باد ، آن دل که پیوسته از خوف خدا لرزان است . من همواره در انتظار غدر و مکر شما مى‏بودم و در چهره شما نشانه‏هاى فریب خوردگان را مى‏دیدم . شما در پس پرده دین جاى کرده بودید و پرده دین بود که شما را از من مستور مى‏داشت ، ولى صدق نیت من پرده از چهره شما برافکند و قیافه واقعى شما را به من بنمود . براى هدایت شما بر روى جاده حق ایستادم ، در حالى که ، بیراهه‏هاى ضلالت در هر سو کشیده شده بود و شما سرگردان و گم گشته به هر راهى گام مى‏نهادید . تشنه بودید و ، هر چه زمین را مى‏کندید به نم آبى نمى‏رسیدید . امروز این زبان بسته را گویا کرده‏ام ، باشد که حقایق را به شما بگوید . در پرتگاه غفلت سرنگون شود ، اندیشه کسى که به خلاف من ره مى‏سپرد ، که من از آن روز که حق را دیده‏ام ، در آن تردید نکرده‏ام . اگر موسى ( ع ) مى‏ترسید ، بر جان خود نمى‏ترسید ، بلکه از چیرگى نادانان و گمراهان مى‏ترسید .

 

 

 

امروز از ما و شما یکى بر راه حق ایستاده و یکى بر باطل . آنکه به یافتن آب اطمینان دارد ، هرگز ، از تشنگى هلاک نمى‏شود .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

 

 

هنگامى که رسول خدا ( ص ) رحلت کرده بود و ، عباس و ابو سفیان بن حرب از او خواستند که به خلافت با او بیعت کنند .

 

 

 

اى مردم ، بر درید امواج فتنه‏ها را به کشتیهاى نجات و ، به راه تفاخر به نژاد و تبار مروید و دیهیم مباهات به مال و جاه را از سر فرو نهید . رستگار و پیروز است کسى که او را یاورانى است و به نیروى آنان قیام مى‏کند و یا تسلیم مى‏شود و خود را آسوده مى‏سازد . آبى است بدبو و گنده و ، لقمه‏اى است گلوگیر کسى که مى‏بلعدش .

 

 

 

آن کس که ثمره بستان خود را پیش از رسیدنش بچیند ، همانند کشاورزى است که در زمین دیگرى مى‏کارد .

 

 

 

اگر بگویم ، گویند که آزمند فرمانروایى هستم و گر لب بربندم و خاموشى گزینم ،گویند ، که از مرگ مى‏ترسد . چه دورند از حقیقت . آیا پس از آن همه جانبازى در عرصه پیکار ، از مرگ مى‏ترسم ؟ به خدا سوگند ، دلبستگى پسر ابو طالب به مرگ از دلبستگى کودک به پستان مادر بیشتر است . ولى اسرارى در دل نهفته دارم ، که اگر آشکار کنم ، لرزه بر اندامتان افتد ، چونانکه طناب فرو شده در چاه مى‏لرزد .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

 

 

آنگاه که به او گفتند ، از تعقیب طلحه و زبیر باز ایستد و بسیج نبرد با ایشان نکند .

 

 

 

به خدا سوگند ، که من همانند آن کفتار نیستم ، که با آواز کوبیدن سنگ و چوب در کنامش ، به خوابش کنند ، تا بر در کنام رسند و صیادانش ، بفریب ، به دام اندازند . بلکه به پایمردى یارانى که روى به حق دارند ، روى برتافتگان از حق را فرو مى‏کوبم .

 

و به مدد کسانى که گوش به فرمان من نهاده‏اند ، شورشگرانى را که همواره در حق من تردید مى‏ورزیده‏اند ، مى‏زنم . و این شیوه من است ، تا مرگم فرا رسد . سوگند به خدا ،که از آن زمان که رسول اللّه ( صلى اللّه علیه و آله ) رخت به سراى دیگر برده است تا به امروز ، مرا از حقم بازداشته‏اند و دیگرى را بر من برترى داده‏اند و برگزیده‏اند .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

 

 

شیطان را ملاک کار خود قرار دادند و شیطان نیز آنان را شریک خود ساخت .

 

 

 

پس ، در سینه‏هایشان ، تخم گذاشت و جوجه برآورد و بر روى دامنشان جنبیدن گرفت و به راه افتاد ، از راه چشمانشان مى‏نگریست و از زبانشان سخن مى‏گفت ، به راه خطایشان افکند و هر نکوهیدگى و زشتى را در دیده‏شان بیاراست و در اعمالشان شریک شد ، و سخن باطل خود بر زبان ایشان نهاد .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

 

 

مقصودش زبیر است ، در حالى که ، مقتضى چنین سخنى بود .

 

 

 

مى‏گوید که با دستش بیعت کرده و با دلش بیعت نکرده . دست بیعت فراپیش آورد و مدعى شد که در دل چیز دیگرى نهان داشته . اگر در ادعاى خود بر حق است ،

 

 

 

باید دلیل بیاورد و گرنه ، به جمع یاران من که از آنان دورى گزیده است بازگردد .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

همانند تندر خورشیدند و چون آذرخش شعله افکندند . با اینهمه ، ترسیدند و در کار بماندند . ما چون تندر نمى‏ خروشیم ، مگر آنگاه ، که خصم را فرو کوبیم و سیل روان نمى‏کنیم مگر آنگاه که بباریم .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه ‏اى از آن حضرت ( ع )

 

 

 

آگاه باشید که شیطان حزب خود را گرد آورده و سواران و پیادگانش را بسیج کرده است . همان بصیرت دیرین هنوز هم با من است . چنان نیستم که چهره حقیقت را نبینم و حقیقت نیز بر من پوشیده نبوده است . به خدا سوگند ، بر ایشان گودالى پر آب کنم ، که چون در آن افتند بیرون‏شدن نتوانند و چون بیرون آیند ، هرگز ، هوس نکنند که بار دیگر در آن افتند .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

به پسرش ، محمد بن حنفیه ، هنگامى که در جنگ جمل رایت را به دست او داد .

 

اگر کوهها متزلزل شوند ، تو پایدار بمان . دندانها را به هم بفشر و سرت را به عاریت به خداوند بسپار و پایها ، چونان میخ در زمین استوار کن و تا دورترین کرانه‏هاى میدان نبرد را زیر نظر گیر و صحنه‏هاى وحشت خیز را نادیده بگیر و بدان که پیروزى وعده خداوند سبحان است .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

چون خداوند در جنگ جمل پیروزش گردانید ، یکى از یاران گفتش : اى کاش برادرم ، فلان ،

 

مى‏بود و مى‏دید که چسان خداوند تو را بر دشمنانت پیروز ساخته است . على ( ع ) از او پرسید :

 

آیا برادرت هوادار ما بود ؟ گفت : آرى . على ( ع ) گفت :

 

پس همراه ما بوده است . ما در این سپاه خود مردمى را دیدیم که هنوز در صلب مردان و زهدان زنان هستند . روزگار آنها را چون خونى که بناگاه از بینى گشاده گردد ،

 

بیرون آورد و دین به آنها نیرو گیرد .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

در نکوهش بصره و مردمش

 

شما سپاهیان آن زن بودید و پیروان آن ستور . که چون بانگ کرد اجابتش کردید و چون کشته شد روى به گریز نهادید . خلق و خویتان همه فرومایگى است .

 

پیمانهایتان گسستنى است و دینتان دورویى است و آبتان شور است . آن کس که در میان شما زیست کند گرفتار کیفر گناه خویش است . و آنکه از میان شما رخت بربندد ، به رحمت پروردگارش رسیده است . گویى مسجد شما را مى‏بینم ، که چون سینه کشتى است بر روى دریا ، زیرا شهرتان در گرداب عذابى که خداوند از فرازش و فرودش فرستاده ، گرفتار است و همه ساکنان آن غرق شده‏اند .

 

« در روایتى چنین آمده است » : سوگند به خدا شهرتان در آب غرق مى‏شود ،چنانکه گویى مسجدتان را مى‏بینم که همانند سینه کشتى سر از آب بیرون دارد . یا همانند شتر مرغى بر زمین خفته . و در روایتى ) : چون سینه پرنده‏اى بر لجّه دریا .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه ‏اى از آن حضرت ( ع )

 

در همین معنى سرزمینتان به آب نزدیک است و از آسمان دور . مردمى سبک عقل هستید و بردباریتان سفیهانه . آماج هر تیر بلایید و طعمه هر خورنده و شکار هر کس که بر شما تاخت آورد .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

درباره زمینهایى که عثمان در زمان خلافت خود به این و آن داده بود و امام ( ع ) آنها را به مسلمانان بازگردانید .

 

به خدا سوگند ، اگر چیزى را که عثمان بخشیده ، نزد کسى بیابم ، آن را به صاحبش باز مى‏گردانم ، هر چند ، آن را کابین زنان کرده باشند یا بهاى کنیزکان . که در دادگرى گشایش است و آنکه از دادگرى به تنگ آید از ستمى که بر او مى‏رود ، بیشتر به تنگ آید .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه ‏اى از آن حضرت ( ع )

 

هنگامى که در مدینه با او بیعت کردند .

 

آنچه مى‏گویم بر عهده من است و من خود ضامن آن هستم .

 

آن کس که حوادث عبرت‏آموز روزگار را به چشم ببیند و از آن پند پذیرد ، پرهیزگاریش او را از آلوده‏شدن به کارهاى شبهه‏ناک باز مى‏دارد . بدانید که بار دیگر همانند روزگارى که خداوند ، پیامبرتان را مبعوث داشت ، در معرض آزمایش واقع شده‏اید .

 

سوگند به کسى که محمد را به حق فرستاده است ، در غربال آزمایش ، به هم درآمیخته و غربال مى‏شوید تا صالح از فاسد جدا گردد . یا همانند دانه‏هایى که در دیگ مى‏ریزند ، تا چون به جوش آید ، زیر و زبر شوند . پس ، پست‏ترین شما بالاترین شما شود و بالاترینتان ،

 

پست‏ترینتان . واپس ماندگانتان پیش افتند و پیشى گرفتگانتان واپس رانده شوند . به خدا سوگند ، که هیچ سخنى را پنهان نداشته‏ام و دروغ نگفته‏ام که من از چنین مقامى و چنین روزى آگاه شده بودم . بدانید که خطاکاریها همانند توسنان چموش و سرکش‏اند که خطاکاران را بر آنها سوار کرده‏اند . آن اسبان لجام گسیخته به ناگاه مى‏تازند و سواران خود را به آتش دوزخ سرنگون مى‏کنند . و بدانید ، که پرهیزگاریها همانند اسبان رام و نجیب‏اند که پرهیزگاران را بر آنها سوار کرده و افسارها به دست سواران داده‏اند و آن اسبان ،سواران خود را به بهشت داخل مى‏کنند . حقى است و باطلى . گروهى هواداران حق‏اند و گروهى پیروان باطل . اگر پیروان باطل سرورى یابند چه شگفت ؟ که از روزگاران دیرین شیوه چنین بوده است و اگر شمار هواداران حق اندک است ، بسا ،روزگارى رسد که افزون گردد ، ولى ، کم اتفاق اوفتد که آنچه پشت کرده ، بار دیگر روى بنماید .

 

من مى‏گویم : قسمت آخر این سخن به پایه‏اى از زیبایى رسیده که هیچ کلامى بدان پایه نتواند رسید . آنکه در آن بنگرد تا محاسن آن بشناسد ، بیش از آنکه بر فراست خود ببالد شگفت زده خواهد شد . با توصیفى که از آن کردیم ، در آن فصاحتى است ، افزون که نه هیچ زبانى را یاراى بیان آن است و نه هیچ انسانى را توان گام نهادن در آن عرصه . این ادعاى مرا درنیابد و نشناسد ، مگر کسى که در این صناعت حظّى وافرش باشد و در این مضمار خود ، تاخت و تازى کرده باشد . و جز خردمندان آن را درنیابند .

 

و هم از این خطبه همواره دل مشغول دارد آنکه بهشت و دوزخ را در برابر خود بیند . مردمى هستند کوشنده و سخت کوشنده ، اینان رهایى یافتند . مردمى هستند طالب حق ، ولى آهسته کارند . اینان را نیز امید رهایى هست و مردمى هستند ، که در کارها قصور مى‏ورزند و تقصیر مى‏کنند ، اینان در آتش دوزخ سرنگون گردند . اگر به دست راست روى نهى به گمراهى افتاده‏اى و اگر به دست چپ‏گرایى ، باز هم ، به گمراهى افتاده‏اى .پس راه میانه را در پیش گیر که رهایى در همان است .

 

 

 

قرآن کتاب باقى مانده و نشانه‏هاى نبوت بر آن قرار گرفته و مسیر حرکت سنت است و سرانجام نیکو بدان بازگردد . هرکس که ادعا کند ، هلاک شود و هر که دروغ بندد به مقصود نرسد و هرکه با حق ستیزد ، خود تباه شود . نادان را در نادانى همین بس ، که مقدار خویش نمى‏شناسد . ستونى که بر بنیان تقوا و استوار گردد هرگز فرو نریزد و کشته‏اى که به آب تقوا سیراب گردد ، تشنه نماند . در خانه‏هاى خود آرام گیرید و با یکدیگر طریق آشتى سپارید . از گناهان خود توبه کنید . هیچ ستاینده‏اى جز پروردگارش را نستاید و هیچ ملامت کننده‏اى نباید جز خود را ملامت نماید .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه ‏اى از آن حضرت ( ع )

 

شناخت بدترین انسانها

 

دشمن‏ترین آفریده‏ها، نزد خدا دو نفرند، مردی که خدا او را به حال خود گذاشته، و از راه راست دور افتاده است، دل او شیفته بدعت، و مردم را گمراه کرده، به فتنه‏انگیزی می‏کشاند، و راه رستگاری گذشتگان را گم کرده، و طرفداران خود و آیندگان را گمراه ساخته است، بار گناه دیگران را بر دوش کشیده، و گرفتار زشتیهای خود نیز می‏باشد. و مردی که مجهولاتی به هم بافته، و در میان انسانهای نادان امت، جایگاهی پیدا کرده است. در تاریکیهای فتنه فرو رفته، و از مشاهده صلح و صفا کور است، آدم‏نماها او را عالم نامیدند که نیست، چیزی را بسیار جمع‏آوری می‏کند که اندک آن به از بسیار است، تا آنکه از آب گندیده سیراب شود، و دانش و اطلاعات بیهوده فراهم آورد. روانشناسی مدعیان دروغین قضاوت در میان مردم با نام قاضی به داوری می‏نشیند، و حل مشکلات دیگری را به عهده می‏گیرد، پس اگر مشکلی پیش آید، با حرفهای پوچ و توخالی، و رای و نظر دروغین، آماده رفع آن می‏شود. سپس اظهارات پوچ خود را باور می‏کند، عنکبوتی را می‏ماند که در شبهات و بافته‏های تار خود چسبیده، نمی‏داند که درست حکم کرده یا برخطاست؟ اگر بر صواب باشد می‏ترسد که خط ا کرده، و اگر بر خطاست، امید دارد که رای او درست باشد. نادانی است که راه جهالت می‏پوید، کوری است که در تاریکی گمشده خود را می‏جوید، از روی علم و یقین سخن نمی‏گوید، روایات را بدون آگاهی نقل می‏کند، چون تندبادی که گیاهان خشک را بر باد دهد، روایات را زیر و رو می‏کند، که بی‏حاصل است. به خدا سوگند نه راه صدور حکم مشکلات را می‏داند، و نه برای منصب قضاوت اهلیت دارد، آنچه را که نپذیرد علم به حساب نمی‏آورد، و جز راه و رسم خویش، مذهبی را حق نمی‏داند، اگر حکمی را نداند آن را می‏پوشاند تا نادانی او آشکار نشود، خون بی‏گناهان از حکم ظالمانه او در جوشش، و فریاد میراث بر باد رفتگان بلند است. به خدا شکایت می‏کنم از مردمی که در جهالت زندگی می‏کنند، و با گمراهی می‏میرند، در میان آنها، کالایی خوارتر از قرآن نیست، اگر آن را آنگونه که باید بخوانند، و متاعی سودآورتر، گرانبهاتر از قرآن نیست، اگر آن را تحریف کنند، و در نزد آنان، چیزی زشت تر از معروف، و نیکوتر از منکر نیست

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏ اى از آن حضرت ( ع )

 

دعوایی نسبت به یکی از احکام اجتماعی نزد عالمی می‏برند که با رای خود حکمی صادر می‏کند، پس همان دعوی را نزد دیگری می‏برند که او درست برخلاف رای اولی، حکم می‏دهد، سپس همه قضات نزد رییس خود که آنان را به قضاوت منصوب کرد، جمع می‏گردند، او رای همه را بر حق می‏شمارد!! مبانی وحدت امت اسلامی در صورتیکه خدایشان یکی، پیغمبرشان یکی، و کتابشان یکی است، آیا خدای سبحان، آنها را به اختلاف فرمود؟ که اطاعت کردند؟ یا آنها را از اختلاف پرهیز داد و معصیت خدا نمودند؟ آیا خدای سبحان، دین ناقصی فرستاد و در تکمیل آن از آنها استمداد کرده است؟ آیا آنها شرکاء خدایند که هر چه می‏خواهند در احکام دین بگویند، و خدا رضایت دهد؟ آیا خدای سبحان، دین کاملی فرستاد پس پیامبر (ص) در ابلاغ آن کوتاهی ورزید؟ در حالی که خدای سبحان می‏فرماید: (ما در قرآن چیزی را فروگذار نکردیم) و فرمود: (در قرآن بیان هر چیزی است) و یادآور شدیم که: بعض قرآن گواه بعض دیگر است و اختلافی در آن نیست. پس خدای سبحان فرمود: (اگر قرآن از طرف غیر خدا نازل می‏شد اختلافات زیادی در آن می‏یافتند) همانا قرآن دارای ظاهری زیبا، و باطنی ژرف و ناپیداست، مطالب شگفت‏آور آن تمام نمی‏شود، و اسرار نهفته آن پایان نمی‏پذیرد، و در تاریکیها بدون قرآن بر طرف نخواهد شد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

 

سوابق تاریخی نکوهیده اشعث بن قیس

 

 

چه کسی تو را آگاهاند که چه چیزی به سود، یا زیان من است؟ لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان، بر تو باد ای متکبر متکبر زاده، منافق پسر کافر، سوگند به خدا، تو یکبار در زمان کفر و بار دیگر در حکومت اسلام، اسیر شدی، و مال و خویشاوندی تو، هر دو بار نتوانست به فریادت برسد، آن کس که خویشان خود را به دم شمشیر سپارد، و مرگ و نابودی را به سوی آنها کشاند، سزاوار است که بستگان او بر وی خشم گیرند و بیگانگان به او اطمینان نداشته باشند. (منظور امام (ع) این است که اشعث ابن قیس یک بار وقتی که کافر بود اسیر شد و بار دیگر آنگاه که مسلمان شد و شمشیرها را به سوی قبیله‏اش راهنمایی کرد، مربوط به جریانی است که اشعث قبیله خود را فریب داد تا خالد بن ولید، آنها را غافلگیر کند و از دم شمشیر بگذراند که پس از آن خیانت او را با لقب (عرف النار) چیزی که آتش را بپوشاند، می‏نامیدند و این لقبی بود که به نیرنگباز می‏دادند)

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه ‏اى از آن حضرت ( ع )

 

 

علل پنهان بودن اسرار پس از مرگ

 

آنچه را که مردگان دیدند اگر شما می‏دیدید، ناشکیبا بودید، و می‏ترسیدید، و می‏شنیدید و فرمان می‏بردید، ولی آنچه آنها مشاهده کردند بر شما پوشیده است، و نزدیک است که پرده‏ها فرو افتد. گر چه حقیقت را به شما نیز نشان دادند، اگر بدرستی بنگرید، و ندای حق را به شما شنواندند. اگر به خوبی بشنوید، و به راه راست هدایتتان کردند. اگر هدایت بپذیرید، راست می‏گویم، مطالب عبرت‏آموز اندرزدهنده را آشکارا دیدید، و از حرام الهی نهی شدید، و پس از فرشتگان آسمانی، هیچ کس جز انسان، فرمان خداوند را ابلاغ نمی‏کند.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه ‏اى از آن حضرت ( ع )

 

راه رستگاری

 

قیامت پیش روی شما و مرگ در پشت سر، شما را می‏راند، سبکبار شوید تا برسید، همانا آنان که رفتند در انتظار رسیدن شمایند. (این سخن امام (ع) پس از سخن خدا و پیامبر (ص) با هر سخنی سنجیده شود بر آن برتری دارد و از آن پیشی می‏گیرد و از جمله (سبکبار شوید تا برسید) کلامی کوتاهتر و پر معنی‏تر از آن شنیده نشده چه کلمه ژرف و بلندی؟ چه جمله پر معنی و حکمت‏آمیزی است؟ که تشنگی را با آب حکمت می‏زداید ما عظمت و شرافت این جمله را در کتاب خود به نام (الخصائص) بیان کرده‏ایم)

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه ‏اى از آن حضرت ( ع )

 

امام (ع) و شناساندن ناکثین (اصحاب جمل)

 

آگاه باشید، که همانا شیطان حزب و یارانش را بسیج کرده، و سپاه خود را از هر سو فراهم آورده است، تا بار دیگر ستم را به جای خود نشاند، و باطل به جایگاه خویش پایدار شود. سوگند به خدا ناکثین هیچ گناهی از من سراغ ندارند، و انصاف را بین من و خودشان رعایت نکردند، آنها حقی را می‏طلبند که خود ترک کردند، و انتقام خونی را می‏خواهند که خود ریختند، اگر شریک آنها بودم، پس آنها نیز در این خونریزی سهم دارند، و اگر تنها خودشان خون عثمان را ریختند پس کیفر مخصوص آنهاست، مهمترین دلیل آنها به زیان خودشان است، می‏خواهند از پستان مادری شیر بدوشند که خشکیده، بدعتی را زنده می‏کنند که مدتهاست مرده، وه چه دعوت‏کننده‏ای!؟ و چه اجابت کنندگانی؟! همانا من به کتاب خدا و فرمانش درباره ناکثین خشنودم. اما اگر از آن سر باز زدند با شمشیر تیز پاسخ آنها را خواهم داد، که برای درمان باطل و یاری دادن حق کافی است. شگفتا! از من خواستند به میدان نبرد آیم و برابر نیزه‏های آنان قرار گیرم و ضربتهای شمشیر آنها را تحمل کنم، گریه کنندگان بر آنها بگریند، تاکنون کسی مرا از جنگ نترسانده، و از ضربت شمشیر نهراسانده است، من به پروردگار خویش یقین داشته و در دین خود شک و تردیدی ندارم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه ‏اى از آن حضرت ( ع )

 

تناسب نعمتها با استعدادهای گوناگون

 

پس از ستایش پروردگار، بدانید که تقدیرهای الهی چون قطرات باران از آسمان به سوی انسانها فرود می‏آید، و بهره هر کسی، کم یا زیاد به او می‏رسد، پس اگر یکی از شما برای برادر خود، برتری در مال و همسر و نیروی بدنی مشاهده کند، مبادا فریب خورد و حسادت کند، زیرا مسلمان (تا زمانی که دست به عمل پستی نزده که از آشکار شدنش شرمنده باشد و مورد سرزنش مردم پست قرار گیرد) به مسابقه‏دهنده‏ای می‏ماند که دوست دارد در همان آغاز مسابقه پیروز گردد تا سودی به دست آورد و ضرری متوجه او نگردد. همچنین مسلمانی که از خیانت پاک است انتظار دارد یکی از دو خوبی نصیب او گردد، یا دعوت حق را لبیک گفته عمر او پایان پذیرد. (که آنچه در نزد خداست برای او بهتر است) و یا خداوند روزی فراوان به او دهد و صاحب همسر و فرزند و ثروت گردد، و همچنان دین و شخصیت خود را نگاهدارد. همانا ثروت و فرزندان، محصول دنیا و فانی شدنی، و عمل صالح زراعت آخرت است، گرچه گاهی خداوند. هر دوی آن را به ملتهایی خواهد بخشید. از خدا در آنچه اعلام خطر کرده است برحذر باشید، از خدا آنگونه بترسید که نیازی به عذرخواهی نداشته باشید، عمل نیک انجام دهید بدون آنکه به ریا و خودنمایی مبتلا شوید، زیرا هر کس، کاری برای غیر خدا انجام دهد، خدا او را به همان غیر واگذارد. از خدا، درجات شهیدان، و زندگی سعادتمندان، و همنشینی با پیامبران را درخواست می‏کنیم.

 

ضرورت تعاون با خویشاوندان

 

 

ای مردم، انسان هر مقدار که ثروتمند باشد، باز از خویشاوندان خود بی‏نیاز نیست که از او با زبان و دست دفاع کنند، خویشاوندان انسان، بزرگترین گروهی هستند که از او حمایت می‏کنند، و اضطراب و ناراحتی او را می‏زدایند، و در هنگام مصیبتها نسبت به او، پرعاطفه‏ترین مردم می‏باشند، نام نیکی که خدا از شخصی در میان مردم رواج دهد بهتر از میراثی است که دیگری بردارد.

 

(قسمت دیگری از همین خطبه):

 

آگاه باشید، مبادا از بستگان تهیدست خود رو برگردانید، و از آنان چیزی را دریغ دارید، که نگاه داشتن مال دنیا زیادی نیاورد و از بین رفتنش کمبودی ایجاد نکند، آن کس که دست‏دهنده خود را از بستگانش بازدارد، تنها یک دست را از آنها گرفته اما دستهای فراوانی را از خویش دور کرده است، و کسی که پر و بال محبت را بگستراند، دوستی خویشاوندانش تداوم خواهد داشت.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطبه ‏اى از آن حضرت ( ع )

 

 

ضرورت آمادگی برای جهاد

 

سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق، و آنان که در گمراهی و فساد غوطه‏ورند، یک لحظه مدارا و سستی نمی‏کنم. پس ای بندگان خدا! از خدا بترسید، و از خدا، به سوی خدا فرار کنید، و از راهی که برای شما گشوده بروید، و وظائف و مقرراتی که برای شما تعیین کرده بپا دارید، اگر چنین باشید، علی (ع) ضامن پیروزی شما در آینده می‏باشد گرچه هم اکنون به دست نیاورید.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...