irsalam ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ در این قسمت لیست این خطبه ها قرار خواهد گرفت : خطبه1 در این خطبه ، سخن از آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم ( ع ) است خطبه2 پس از بازگشتش از صفین خطبه3 معروف به خطبه شقشقیه خطبه4 این خطبه از فصیح ترین کلمات حضرت است و در آن موعظت مردم است خطبه5 هنگامى که رسول خدا ( ص ) رحلت کرده بود خطبه6 در مورد طلحه و زبیر خطبه7 مذمت اتباع شیطان خطبه8 اشاره به زبیر خطبه9 در مورد صفت خود حضرت و صفت خصمش که گویند در جنگ جمل بوده خطبه10 اشاره به شیطان و یا کنایه به گروهی خطبه11 به پسرش ، محمد بن حنفیه ، هنگامى که در جنگ جمل رایت را به دست او داد خطبه12 چون خداوند در جنگ جمل پیروزش گردانید خطبه13 در نکوهش بصره و مردمش شما سپاهیان آن خطبه14 تذکر و یادآوری خطبه15 درباره زمینه ایى که عثمان در زمان خلافت خود به این و آن داده بود خطبه16 هنگامى که در مدینه با او بیعت کردند خطبه17 داوران ناشایست خطبه18 در مذمت اختلاف رأی علما در فتوی خطبه19 به اشعث بن قیس خطبه20 در منع از غفلت خطبه21 در توجه به قیامت خطبه22 در نکوهش بیعت شکنان خطبه23 در باب بینوایان خطبه24 برانگیختن مردم به پیکار خطبه25 رنجش از یاران سست خطبه26 اعراب پیش از بعثت خطبه27 در فضیلت جهاد خطبه28 اندرز و هشدار خطبه29 در نکوهش اهل کوفه خطبه30 درباره قتل عثمان نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) در این خطبه ، سخن از آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم ( ع ) است . حمد باد خداوندى را که سخنوران در ثنایش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهایش عاجز آیند و کوشندگان هر چه کوشند ، حق نعمتش را آنسان که شایسته اوست ، ادا کردن نتوانند . خداوندى ، که اندیشههاى دور پرواز او را درک نکنند و زیرکان تیزهوش ، به عمق جلال و جبروت او نرسند . خداوندى که فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهایتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان یافت ، که در زمان نگنجد و مدت نپذیرد . آفریدگان را به قدرت خویش بیافرید و بادهاى باران زاى را بپراکند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخرههاى کوهساران ، زمینش را از لرزش بازداشت . اساس دین ، شناخت خداوند است و کمال شناخت او ، تصدیق به وجود اوست و کمال تصدیق به وجود او ، یکتا و یگانه دانستن اوست و کمال اعتقاد به یکتایى و یگانگى او ، پرستش اوست . دور از هر شایبه و آمیزهاى و ، پرستش او زمانى از هر شایبه و آمیزهاى پاک باشد که از ذات او ، نفى هر صفت شود زیرا هر صفتى گواه بر این است که غیر از موصوف خود است و هر موصوفى ، گواه بر این است که غیر از صفت خود است . هرکس خداوند سبحان را به صفتى زاید بر ذات وصف کند ، او را به چیزى مقرون ساخته و هر که او را به چیزى مقرون دارد ، دو چیزش پنداشته و هر که دو چیزش پندارد ، چنان است که به اجزایش تقسیم کرده و هر که به اجزایش تقسیم کند ، او را ندانسته و نشناخته است . و آنکه به سوى او اشارت کند محدودش پنداشته و هر که محدودش پندارد ، او را بر شمرده است و هر که گوید که خدا در چیست ، خدا را درون چیزى قرار داده و هر که گوید که خدا بر روى چیزى جاى دارد ، دیگر جایها را از وجود او تهى کرده است . خداوند همواره بوده است و از عیب حدوث ، منزه است . موجود است ، نه آنسان که از عدم به وجود آمده باشد ، با هر چیزى هست ، ولى نه به گونهاى که همنشین و نزدیک او باشد ، غیر از هر چیزى است ، ولى نه بدان سان که از او دور باشد . کننده کارهاست ولى نه با حرکات و ابزارها . به آفریدگان خود بینا بود ، حتى آن زمان ، که هنوز جامه هستى بر تن نداشتند . تنها و یکتاست زیرا هرگز او را یار و همدمى نبوده که فقدانش موجب تشویش گردد . موجودات را چنانکه باید بیافرید و آفرینش را چنانکه باید آغاز نهاد . بىآنکه نیازش به اندیشهاى باشد یا به تجربهاى که از آن سود برده باشد یا به حرکتى که در او پدید آمده باشد و نه دل مشغولى که موجب تشویش شود . آفرینش هر چیزى را در زمان معینش به انجام رسانید و میان طبایع گوناگون ، سازش پدید آورد و هر چیزى را غریزه و سرشتى خاص عطا کرد . و هر غریزه و سرشتى را خاص کسى قرار داد ، پیش از آنکه بر او جامه آفرینش پوشد ، به آن آگاه بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و نفس هر سرشت و پیچ و خم هر کارى را مىدانست . آنگاه ، خداوند سبحان فضاهاى شکافته را پدید آورد و به هر سوى راهى گشود و هواى فرازین را بیافرید و در آن آبى متلاطم و متراکم با موجهاى دمان جارى ساخت و آن را بر پشت بادى سختوزنده توفانزاى نهاد . و فرمان داد ، که بار خویش بر پشت استوار دارد و نگذارد که فرو ریزد ، و در همان جاى که مقرر داشته بماند . هوا در زیر آن باد گشوده شد و آب بر فراز آن جریان یافت . [ و تا آن آب در تموج آید ] ، باد دیگرى بیافرید و این باد ، سترون بود که تنها کارش ، جنبانیدن آب بود . آن باد همواره در وزیدن بود وزیدنى تند ، از جایگاهى دور و ناشناخته . و فرمانش داد که بر آن آب موّاج ،وزیدن گیرد و امواج آن دریا برانگیزد و آنسان که مشک را مىجنبانند ، آب را به جنبش واداشت . باد به گونهاى بر آن مىوزید ، که در جایى تهى از هر مانع بوزد . باد آب را پیوسته زیر و رو کرد و همه اجزاى آن در حرکت آورد تا کف بر سر برآورد ، آنسان که از شیر ، کره حاصل شود . آنگاه خداى تعالى آن کفها به فضاى گشاده ، فرا برد و از آن هفت آسمان را بیافرید . در زیر آسمانها موجى پدید آورد تا آنها را از فرو ریختن باز دارد . و بر فراز آنها سقفى بلند برآورد بىهیچ ستونى که بر پایشان نگه دارد یا میخى که اجزایشان به هم پیوسته گرداند . سپس به ستارگان بیاراست و اختران تابناک پدید آورد و چراغهاى تابناک مهر و ماه را بر افروخت ، هر یک در فلکى دور زننده و سپهرى گردنده چونان لوحى متحرک سپس ، میان آسمانهاى بلند را بگشاد و آنها را از گونهگون فرشتگان پر نمود . برخى از آن فرشتگان ، پیوسته در سجودند ، بىآنکه رکوعى کرده باشند ، برخى همواره در رکوعند و هرگز قد نمىافرازند . صف در صف ، در جاى خود قرار گرفتهاند و هیچ یک را یاراى آن نیست که از جاى خود به دیگر جاى رود . خدا را مىستایند و از ستودن ملول نمىگردند . هرگز چشمانشان به خواب نرود و خردهاشان دستخوش سهو و خطا نشود و اندامهایشان سستى نگیرد و غفلت فراموشى بر آنان چیره نگردد . گروهى از فرشتگان امینان وحى خداوندى هستند و سخن او را به رسولانش مىرسانند و آنچه مقدر کرده و مقرر داشته ، به زمین مىآورند و باز مىگردند . گروهى نگهبانان بندگان او هستند و گروهى دربانان بهشت اویند . شمارى از ایشان پایهایشان بر روى زمین فرودین است و گردنهایشان به آسمان فرازین کشیده شده و اعضاى پیکرشان از اقطار زمین بیرون رفته و دوشهایشان آنچنان نیرومند است که توان آن دارند که پایههاى عرش را بر دوش کشند . از هیبت عظمت خداوندى یاراى آن ندارند که چشم فرا کنند ، بلکه ، همواره ، سر فروهشته دارند و بالها گرد کرده و خود را در آنها پیچیدهاند . میان ایشان و دیگران ، حجابهاى عزّت و عظمت فرو افتاده و پردههاى قدرت کشیده شده است . هرگز پروردگارشان را در عالم خیال و توهم تصویر نمىکنند و به صفات مخلوقات متصفش نمىسازند و در مکانها محدودش نمىدانند و براى او همتایى نمىشناسند و به او اشارت نمىنمایند . هم از این خطبه [ در صفت آفرینش آدم ( علیه السلام ) ] آنگاه خداى سبحان ، از زمین درشتناک و از زمین هموار و نرم و از آنجا که زمین شیرین بود و از آنجا که شورهزار بود ، خاکى بر گرفت و به آب بشست تا یکدست و خالص گردید . پس نمناکش ساخت تا چسبنده شد و از آن پیکرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل . و خشکش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالینه . و تا مدتى معین و زمانى مشخص سختش گردانید . آنگاه از روح خود در آن بدمید . آن پیکر گلین که جان یافته بود ، از جاى برخاست که انسانى شده بود با ذهنى که در کارها به جولانش درآورد و با اندیشهاى که به آن در کارها تصرف کند و عضوهایى که چون ابزارهایى به کارشان گیرد و نیروى شناختى که میان حق و باطل فرق نهد و طعمها و بویها و رنگها و چیزها را دریابد . معجونى سرشته از رنگهاى گونهگون . برخى همانند یکدیگر و برخى مخالف و ضد یکدیگر . چون گرمى و سردى ، ترى و خشکى [ و اندوه و شادمانى ] . خداى سبحان از فرشتگان امانتى را که به آنها سپرده بود ، طلب داشت و عهد و وصیتى را که با آنها نهاده بود ، خواستار شد که به سجود در برابر او اعتراف کنند و تا اکرامش کنند در برابرش خاشع گردند . پس ، خداى سبحان گفت که در برابر آدم سجده کنید . همه سجده کردند مگر ابلیس که از سجده کردن سر بر تافت . گرفتار تکبر و غرور شده بود و شقاوت بر او چیره شده بود . بر خود ببالید که خود از آتش آفریده شده بود و آدم را که از مشتى گل سفالین آفریده شده بود ، خوار و حقیر شمرد . خداوند ابلیس را مهلت ارزانى داشت تا به خشم خود کیفرش دهد و تا آزمایش و بلاى او به غایت رساند و آن وعده که به او داده بود ، به سر برد . پس او را گفت که تو تا روز رستاخیز از مهلت داده شدگانى . آنگاه خداوند سبحان آدم را در بهشت جاى داد ، سرایى که زندگى در آن خوش و آرام بود و جایگاهى همه ایمنى . و از ابلیس و دشمنىاش برحذر داشت . ولى دشمن که آدم را در آن سراى خوش و امن ، همنشین نیکان دید ، بر او رشک برد . آدم یقین خویش بداد و شک بستد و اراده استوارش به سستى گرایید و شادمانى از دل او رخت بر بست و وحشت جاى آن بگرفت و آن گردن فرازى و غرور به پشیمانى و حسرت بدل شد . ولى خداوند در توبه به روى او بگشاد و کلمه رحمت خویش به او بیاموخت و وعده داد که بار دگر او را به بهشت خود بازگرداند . لیکن نخست او را به این جهان بلا و محنت و جایگاه زادن و پروردن فرو فرستاد . خداوند سبحان از میان فرزندان آدم ، پیامبرانى برگزید و از آنان پیمان گرفت که هر چه را که به آنها وحى مىشود ، به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند ، به هنگامى که بیشتر مردم ، پیمانى را که با خدا بسته بودند ، شکسته بودند و حق پرستش او ادا نکرده بودند و براى او در عبادت شریکانى قرار داده بودند و شیطانها از شناخت خداوند ، منحرفشان کرده بودند و پیوندشان را از پرستش خداوندى بریده بودند . پس پیامبران را به میانشان بفرستاد . پیامبران از پى یکدیگر بیامدند تا از مردم بخواهند که آن عهد را که خلقتشان بر آن سرشته شده ، به جاى آرند و نعمت او را که از یاد بردهاند ، فرا یاد آورند و از آنان حجّت گیرند که رسالت حق به آنان رسیده است و خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته ، برانگیزند . و نشانههاى قدرتش را که بر سقف بلند آسمان آشکار است به آنها بنمایانند و هم آنچه را که بر روى زمین است و آنچه را که سبب حیاتشان یا موجب مرگشان مىشود به آنان بشناسانند و از سختیها و مرارتهایى که پیرشان مىکند یا حوادثى که بر سرشان مىتازد ، آگاهشان سازند . خداوند بندگان خود را از رسالت پیامبران ، بىنصیب نساخت بلکه همواره بر آنان ، کتاب فرو فرستاد و برهان و دلیل راستى و درستى آیین خویش را بر ایشان آشکار ساخت و راه راست و روشن را خود در پیش پایشان بگشود . پیامبران را اندک بودن یاران ، در کار سست نکرد و فراوانى تکذیب کنندگان و دروغ انگاران ، از عزم جزم خود باز نداشت . براى برخى که پیشین بودند ، نام پیامبرانى را که زان سپس خواهند آمد ، گفته بود و برخى را که پسین بودند ، به پیامبران پیشین شناسانده بود . قرنها بدین منوال گذشت و روزگاران سپرى شد . پدران به دیار نیستى رفتند و فرزندان جاى ایشان بگرفتند و خداوند سبحان ، محمد رسول اللّه ( صلى اللّه علیه و آله ) را فرستاد تا وعده خود برآورد و دور نبوّت به پایان برد . در حالى که از پیامبران برایش پیمان گرفته شده بود . نشانههاى پیامبرىاش آشکار شد و روز ولادتش با کرامتى عظیم همراه بود . در این هنگام مردم روى زمین به کیش و آیین پراکنده بودند و هر کس را باور و عقیدت و آیین و رسمى دیگر بود : پارهاى خدا را به آفریدگانش تشبیه مىکردند . پارهاى او را به نامهایى منحرف مىخواندند و جماعتى مىگفتند که این جهان هستى ، آفریده دیگرى است . خداوند به رسالت محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) آنان را از گمراهى برهانید و ننگ جهالت از آنان بزدود . خداوند سبحان ، مرتبت قرب و لقاى خود را به محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) عطا کرد و براى او آن را پسندید که در نزد خود داشت . پس عزیزش داشت و از این جهان فرودین که قرین بلا و محنت است ، روى گردانش نمود و کریمانه جانش بگرفت . درود خدا بر او و خاندانش باد . محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) نیز در میان امّت خود چیزهایى به ودیعت نهاد که دیگر پیامبران در میان امّت خود به ودیعت نهاده بودند زیرا هیچ پیامبرى امّت خویش را بعد از خود سرگردان رها نکرده است ، بىآنکه راهى روشن پیش پایشان گشوده باشد یا نشانهاى صریح و آشکار براى هدایتشان قرار داده باشد . محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) نیز کتابى را که از سوى پروردگارتان بر او نازل شده بود ، در میان شما نهاد ، کتابى که احکام حلال و حرامش در آن بیان شده بود و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخش روشن شده بود . معلوم داشته که چه کارهایى مباح است و چه کارهایى واجب یا حرام . خاص و عام چیست و در آن اندرزها و مثالهاست . مطلق و مقید و محکم و متشابه آن را آشکار ساخته . هر مجملى را تفسیر کرده و گره هر مشکلى را گشوده است . و نیز چیزهایى است که براى دانستنش پیمان گرفته شده و چیزهایى است که به نادانستنش رخصت داده شده . احکامى است که در کتاب خدا به وجوب آن حکم شده و در سنت ، آن حکم نسخ گشته و احکامى است که در سنت ، به وجوب آن تاکید شده ولى در کتاب به ترکش رخصت داده شده و نیز اعمالى است که چون زمانش فرازآید ، واجب و چون زمانش سپرى گردد ، وجوبش زایل شود . و در باب امورى که ارتکاب آن گناه کبیره است و خدا به کیفر آن ، وعید آتش دوزخ داده و امورى که ارتکاب آن گناه صغیره است و مستوجب غفران و آمرزش اوست و امورى که اندک آن هم پذیرفته آید و هر کس مخیر است که بیش از آن هم به جاى آورد . و از این خطبه [ در ذکر حج ] خداوند ، حج خانه خود را بر شما واجب گردانید و خانه خود را قبلهگاه مردم ساخت . مردم با شوق تمام ، آنسان که ستوران به آبشخور روى نهند و کبوتران به آشیانه پناه برند ، بدان درآیند . خداى سبحان حج را مقرر فرمود تا مردم در برابر عظمت او فروتنى نشان دهند و به عزت و جبروت او اعتراف کنند . و از میان بندگان خود کسانى را برگزید تا صلاى دعوت او شنیدند و اجابت کردند و سخن حق تصدیق نمودند و در آنجا پاى نهادند که پیامبرانش نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند که گرد عرشش طواف مىکنند و در این سودا که سرمایهشان عبادت اوست ، سود فراوان حاصل کردند و تا به میعاد آمرزش او دست یابند بر یکدیگر پیشى جستند . خداوند ، سبحانه و تعالى ، حج را نشانه و علامت اسلام قرار داد و کعبه را پناهگاه پناهندگان و حج را فریضتى واجب ساخت و حقش را واجب گردانید و حج را بر شما مقرر فرمود و گفت : « براى خدا حج آن خانه بر کسانى که قدرت رفتن به آن داشته باشند ، واجب است و هر که راه کفر پیش گیرد بداند که خدا از جهانیان بىنیاز است » نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) پس از بازگشتش از صفین او را سپاس مىگویم و خواستار فزونى نعمت او هستم و بر آستان عزتش سر تسلیم نهادهام و خواهم که مرا از گناه در امان نگه دارد . از او یارى مىجویم که نیازمند آنم که نیازم برآورد . هر کس را که او راه بنماید ، گمراه نگردد و هر کس را که با او دشمنى ورزد ، کس زینهار ندهد ، هرکس را که تعهد کند ، بىچیز نشود که تعهدش از هر چه به سنجش آید ، افزون است و از هر چه اندوختنى است برتر . و شهادت مىدهم که خداوندى جز اللّه ، خداى یکتا نیست . یگانه است و بىهیچ شریکى . شهادت مىدهم ، شهادتى که خلوصش از بوته آزمایش نیکو برآمده باشد و اعتقاد به آن با صفاى نیت همراه بود . بدان چنگ در مىزنم ، همواره تا آنگاه که ما را زنده مىدارد و مىاندوزیم آن را براى روزهاى هولناکى که در پیش داریم . چنین شهادتى نشان عزم جزم ما در ایمان است و سرلوحه نیکوکارى و خشنودى خداوند است و ، سبب دورساختن شیطان .و شهادت مىدهم که محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) بنده او و پیامبر اوست که او را فرستاد با آیینى چون آفتاب تابنده ، پرآوازه و دانشى برتر و کتابى نوشته شده و فروغى تابان و پرتوى درخشان و فرمانى قاطع تا حق از باطل بازشناساند ، و زنگ شبهت از دلها بزداید . محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) براى اثبات پیامبرى خویش حجتها آورد و مردمان را با آیات کتاب خود بیم داد و با ذکر عقوبتها و کیفرها که بر امتهاى پیشین رفته بود ، بترسانید . مردمان در فتنههایى گرفتار بودند ، که در آن رشته دین گسسته بود و پایه یقین شکست برداشته و مىلرزید . هرکس به چیزى که خود اصل مىپنداشت چنگ زده بود . کارها پراکنده و درهم ، راه بیرون شدن از آن فتنهها باریک ، طریق هدایت مسدود و کورى و بىخبرى آنسان شایع و همهگیر که هدایت را آوازهاى نبود . خدا را گناه مىکردند و شیطان را یار و یاور بودند . ایمان خوار و ذلیل بود ، ستونهایش از هم گسیخته و نشانههایش دگرگون و راههایش ویران و جادههایش محو و ناپدید . همگان در راه شیطان گام مىزدند و از آبشخور او مىنوشیدند . به یارى این قوم بود که شیطان پرچم پیروزى برافراشت و فتنهها برانگیخت و آنان را در زیر پاهاى خود فرو کوفت و پى سپر سمهاى خود نمود . آنان ، در آن حال ، حیرت زده و نادان و فریب خورده بودند و بهترین خانهها را بدترین همسایه . شبها خواب به چشمانشان نمىرفت و سرمه دیدگانشان سرشک خونین بود . آنجا سرزمینى بود که بر دانایش چون ستوران لگام مىزدند و نادانش را بر اورنگ عزت مىنشاندند . و از این خطبه [ در وصف آل محمد ( ص ) ] آل محمد امینان اسرار خداوندند و پناهگاه اوامر او و معدن علم او و مرجع حکمت او و خزانه کتابهاى او و قلههاى رفیع دین او . قامت خمیده دین به پایمردى آنان راستى گرفت ، و لرزش اندامهایش به نیروى ایشان آرامش یافت . و از این خطبه [ درباره منافقان ] گناه مىکارند و کشته خویش به آب غرور آب مىدهند و هلاکت مىدروند . در این امّت هیچ کس را با آل محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) مقایسه نتوان کرد . کسانى را که مرهون نعمتهاى ایشاناند با ایشان برابر نتوان داشت ، که آل محمد اساس دیناند و ستون یقین که افراط کاران به آنان راه اعتدال گیرند و واپس ماندگان به مدد ایشان به کاروان دین پیوندند .ویژگیهاى امامت در آنهاست و بس . و وراثت نبوّت منحصر در ایشان . اکنون حق به کسى بازگشته که شایسته آن است و به جایى باز آمده که از آنجا رخت بر بسته بود . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) معروف به خطبه شقشقیه آگاه باشید . به خدا سوگند که « فلان » خلافت را چون جامهاى بر تن کرد و نیک مىدانست که پایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب . سیلها از من فرو مىریزد و پرنده را یاراى پرواز به قله رفیع من نیست . پس میان خود و خلافت پردهاى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم . در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم یا بر آن فضاى ظلمانى شکیبایى ورزم ، فضایى که بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیرى رسند و مؤمن ، همچنان رنج کشد تا به لقاى پروردگارش نایل آید . دیدم ، که شکیبایى در آن حالت خردمندانهتر است و من طریق شکیبایى گزیدم ، در حالى که ، همانند کسى بودم که خاشاک به چشمش رفته ،و استخوان در گلویش مانده باشد . مىدیدم ، که میراث من به غارت مىرود . تا آن « نخستین » به سراى دیگر شتافت و مسند خلافت را به دیگرى واگذاشت .شتان ما یومى على کورها و یوم حیان اخى جابر « چه فرق بزرگى است میان زندگى من بر پشت این شتر و زندگى حیان برادر جابر » . اى شگفتا . در آن روزها که زمام کار به دست گرفته بود همواره مىخواست که مردم معافش دارند ولى در سراشیب عمر ، عقد آن عروس را بعد از خود به دیگرى بست . بنگرید که چسان دو پستانش را ، آن دو ، میان خود تقسیم کردند و شیرش را دوشیدند . پس خلافت را به عرصهاى خشن و درشتناک افکند ، عرصهاى که درشتىاش پاى را مجروح مىکرد و ناهموارىاش رونده را به رنج مىافکند . لغزیدن و به سر درآمدن و پوزش خواستن فراوان شد . صاحب آن مقام ، چونان مردى بود سوار بر اشترى سرکش که هرگاه مهارش را مىکشید ، بینىاش مجروح مىشد و اگر مهارش را سست مىکرد ، سوار خود را هلاک مىساخت . به خدا سوگند ، که در آن روزها مردم ، هم گرفتار خطا بودند و هم سرکشى . هم دستخوش بىثباتى بودند و هم اعراض از حق . و من بر این زمان دراز در گرداب محنت ، شکیبایى مىورزیدم تا او نیز به جهان دیگر شتافت و امر خلافت را در میان جماعتى قرار داد که مرا هم یکى از آن قبیل مىپنداشت . بار خدایا ، در این شورا از تو مدد مىجویم . چسان در منزلت و مرتبت من نسبت به خلیفه نخستین تردید روا داشتند ، که اینک با چنین مردمى همسنگ و همطرازم شمارند . هرگاه چون پرندگان روى در نشیب مىنهادند یا بال زده فرا مىپریدند ، من راه مخالفت نمىپیمودم و با آنان همراهى مىنمودم . پس ، یکى از ایشان کینه دیرینهاى را که با من داشت فرایاد آورد و آن دیگر نیز از من روى بتافت که به داماد خود گرایش یافت . و کارهاى دیگر کردند که من از گفتنشان کراهت دارم . آنگاه « سومى » برخاست ، در حالى که از پرخوارگى باد به پهلوها افکنده بود و چونان ستورى که همّى جز خوردن در اصطبل نداشت . خویشاوندان پدریش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و میل فراوان خوردند که اشتران ، گیاه بهارى را . تا سرانجام ، آنچه را تابیده بود باز شد و کردارش قتلش را در پى داشت . و شکمبارگیش به سر درآوردش .بناگاه ، دیدم که انبوه مردم روى به من نهادهاند ، انبوه چون یالهاى کفتاران . گرد مرا از هر طرف گرفتند ، چنان که نزدیک بود استخوانهاى بازو و پهلویم را زیر پاى فرو کوبند و رداى من از دو سو بر درید . چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند . اما ،هنگامى که ، زمام کار را به دست گرفتم جماعتى از ایشان عهد خود شکستند و گروهى از دین بیرون شدند و قومى همدست ستمکاران گردیدند . گویى ، سخن خداى سبحان را نشنیده بودند که مىگوید : « سراى آخرت از آن کسانى است که در زمین نه برترى مىجویند و نه فساد مىکنند و سرانجام نیکو از آن پرهیزگاران است » . آرى ، به خدا سوگند که شنیده بودند و دریافته بودند ، ولى دنیا در نظرشان آراسته جلوه مىکرد و زر و زیورهاى آن فریبشان داده بود . بدانید . سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، که اگر انبوه آن جماعت نمىبود ، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمىکرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگى ستمکاران و گرسنگى ستمکشان خاموشى نگزینند ، افسارش را بر گردنش مىافکندم و رهایش مىکردم و در پایان با آن همان مىکردم که در آغاز کرده بودم . و مىدیدید که دنیاى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم کم ارجتر است . چون سخنش به اینجا رسید ، مردى از مردم « سواد » عراق برخاست و نامهاى به او داد . على ( ع ) در آن نامه نگریست . چون از خواندن فراغت یافت ، ابن عباس گفت : یا امیر المؤمنین چه شود اگر گفتار خود را از آنجا که رسیده بودى پى مىگرفتى . فرمود : هیهات ابن عباس ، اشتر خشمگین را آن پاره گوشت از دهان جوشیدن گرفت و سپس ، به جاى خود بازگشت . ابن عباس گوید ، که هرگز بر سخنى دریغى چنین نخورده بودم که بر این سخن که امیر المؤمنین نتوانست در سخن خود به آنجا رسد که آهنگ آن کرده بود . معنى سخن امام که مىفرماید : « کراکب الصعبة إن اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحّم » این است ، که اگر سوار ، مهار شتر را بکشد و اشتر سر بر تابد بینىاش پاره شود و اگر با وجود سرکشى مهارش را سست کند ، سرپیچى کند و سوارش نتواند که در ضبطش آورد . مىگویند : « اشنق الناقة » زمانى که سرش را که در مهار است بکشد و بالا گیرد . « شنقها » نیز به همین معنى است و ابن سکیت صاحب اصلاح المنطق چنین گوید . و گفت « اشنق لها » و نگفت : « اشنقها » تا در برابر جمله « اسلس لها » قرار گیرد گویى ، امام ( علیه السلام ) مىفرماید : اگر سر را بالا نگه دارد او را به همان حال وامىگذارد . و در حدیث آمده است که رسول ( صلى اللّه علیه و آله ) سوار بر ناقه خود براى مردم سخن مىگفت و مهار ناقه را باز کشیده بود ( شنق لها ) و ناقه نشخوار مىکرد . [ از این حدیث معلوم مىشود که شنق و اشنق به یک معنى است ] . و شعر عدى بن زید عبادى هم که مىگوید : ساءها ما بنا تبین فی الأیدی و إشناقها إلى الأعناق شاهدى است که اشنق به معنى شنق است . معنى بیت ( از فیض ) : شترهاى سرکشى که زمامشان در دست ما نبوده رام نیستند ، بد شترهایى هستند . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) در تاریکى ، راه خود را به هدایت ما یافتید و بر قله عزّت و سرورى فرا رفتید و از شب سیاه گمراهى به سپیده دم هدایت رسیدید . کر باد ، گوشى که بانگ بلند حق را نشنود ، که آنکه بانگ بلند را نشنود ، آواز نرم چگونه او را بیاگاهاند . هر چه استوارتر باد ، آن دل که پیوسته از خوف خدا لرزان است . من همواره در انتظار غدر و مکر شما مىبودم و در چهره شما نشانههاى فریب خوردگان را مىدیدم . شما در پس پرده دین جاى کرده بودید و پرده دین بود که شما را از من مستور مىداشت ، ولى صدق نیت من پرده از چهره شما برافکند و قیافه واقعى شما را به من بنمود . براى هدایت شما بر روى جاده حق ایستادم ، در حالى که ، بیراهههاى ضلالت در هر سو کشیده شده بود و شما سرگردان و گم گشته به هر راهى گام مىنهادید . تشنه بودید و ، هر چه زمین را مىکندید به نم آبى نمىرسیدید . امروز این زبان بسته را گویا کردهام ، باشد که حقایق را به شما بگوید . در پرتگاه غفلت سرنگون شود ، اندیشه کسى که به خلاف من ره مىسپرد ، که من از آن روز که حق را دیدهام ، در آن تردید نکردهام . اگر موسى ( ع ) مىترسید ، بر جان خود نمىترسید ، بلکه از چیرگى نادانان و گمراهان مىترسید . امروز از ما و شما یکى بر راه حق ایستاده و یکى بر باطل . آنکه به یافتن آب اطمینان دارد ، هرگز ، از تشنگى هلاک نمىشود . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) هنگامى که رسول خدا ( ص ) رحلت کرده بود و ، عباس و ابو سفیان بن حرب از او خواستند که به خلافت با او بیعت کنند . اى مردم ، بر درید امواج فتنهها را به کشتیهاى نجات و ، به راه تفاخر به نژاد و تبار مروید و دیهیم مباهات به مال و جاه را از سر فرو نهید . رستگار و پیروز است کسى که او را یاورانى است و به نیروى آنان قیام مىکند و یا تسلیم مىشود و خود را آسوده مىسازد . آبى است بدبو و گنده و ، لقمهاى است گلوگیر کسى که مىبلعدش . آن کس که ثمره بستان خود را پیش از رسیدنش بچیند ، همانند کشاورزى است که در زمین دیگرى مىکارد . اگر بگویم ، گویند که آزمند فرمانروایى هستم و گر لب بربندم و خاموشى گزینم ،گویند ، که از مرگ مىترسد . چه دورند از حقیقت . آیا پس از آن همه جانبازى در عرصه پیکار ، از مرگ مىترسم ؟ به خدا سوگند ، دلبستگى پسر ابو طالب به مرگ از دلبستگى کودک به پستان مادر بیشتر است . ولى اسرارى در دل نهفته دارم ، که اگر آشکار کنم ، لرزه بر اندامتان افتد ، چونانکه طناب فرو شده در چاه مىلرزد . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) آنگاه که به او گفتند ، از تعقیب طلحه و زبیر باز ایستد و بسیج نبرد با ایشان نکند . به خدا سوگند ، که من همانند آن کفتار نیستم ، که با آواز کوبیدن سنگ و چوب در کنامش ، به خوابش کنند ، تا بر در کنام رسند و صیادانش ، بفریب ، به دام اندازند . بلکه به پایمردى یارانى که روى به حق دارند ، روى برتافتگان از حق را فرو مىکوبم . و به مدد کسانى که گوش به فرمان من نهادهاند ، شورشگرانى را که همواره در حق من تردید مىورزیدهاند ، مىزنم . و این شیوه من است ، تا مرگم فرا رسد . سوگند به خدا ،که از آن زمان که رسول اللّه ( صلى اللّه علیه و آله ) رخت به سراى دیگر برده است تا به امروز ، مرا از حقم بازداشتهاند و دیگرى را بر من برترى دادهاند و برگزیدهاند . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) شیطان را ملاک کار خود قرار دادند و شیطان نیز آنان را شریک خود ساخت . پس ، در سینههایشان ، تخم گذاشت و جوجه برآورد و بر روى دامنشان جنبیدن گرفت و به راه افتاد ، از راه چشمانشان مىنگریست و از زبانشان سخن مىگفت ، به راه خطایشان افکند و هر نکوهیدگى و زشتى را در دیدهشان بیاراست و در اعمالشان شریک شد ، و سخن باطل خود بر زبان ایشان نهاد . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) مقصودش زبیر است ، در حالى که ، مقتضى چنین سخنى بود . مىگوید که با دستش بیعت کرده و با دلش بیعت نکرده . دست بیعت فراپیش آورد و مدعى شد که در دل چیز دیگرى نهان داشته . اگر در ادعاى خود بر حق است ، باید دلیل بیاورد و گرنه ، به جمع یاران من که از آنان دورى گزیده است بازگردد . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) همانند تندر خورشیدند و چون آذرخش شعله افکندند . با اینهمه ، ترسیدند و در کار بماندند . ما چون تندر نمى خروشیم ، مگر آنگاه ، که خصم را فرو کوبیم و سیل روان نمىکنیم مگر آنگاه که بباریم . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۸۹ خطبه اى از آن حضرت ( ع ) آگاه باشید که شیطان حزب خود را گرد آورده و سواران و پیادگانش را بسیج کرده است . همان بصیرت دیرین هنوز هم با من است . چنان نیستم که چهره حقیقت را نبینم و حقیقت نیز بر من پوشیده نبوده است . به خدا سوگند ، بر ایشان گودالى پر آب کنم ، که چون در آن افتند بیرونشدن نتوانند و چون بیرون آیند ، هرگز ، هوس نکنند که بار دیگر در آن افتند . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) به پسرش ، محمد بن حنفیه ، هنگامى که در جنگ جمل رایت را به دست او داد . اگر کوهها متزلزل شوند ، تو پایدار بمان . دندانها را به هم بفشر و سرت را به عاریت به خداوند بسپار و پایها ، چونان میخ در زمین استوار کن و تا دورترین کرانههاى میدان نبرد را زیر نظر گیر و صحنههاى وحشت خیز را نادیده بگیر و بدان که پیروزى وعده خداوند سبحان است . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) چون خداوند در جنگ جمل پیروزش گردانید ، یکى از یاران گفتش : اى کاش برادرم ، فلان ، مىبود و مىدید که چسان خداوند تو را بر دشمنانت پیروز ساخته است . على ( ع ) از او پرسید : آیا برادرت هوادار ما بود ؟ گفت : آرى . على ( ع ) گفت : پس همراه ما بوده است . ما در این سپاه خود مردمى را دیدیم که هنوز در صلب مردان و زهدان زنان هستند . روزگار آنها را چون خونى که بناگاه از بینى گشاده گردد ، بیرون آورد و دین به آنها نیرو گیرد . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) در نکوهش بصره و مردمش شما سپاهیان آن زن بودید و پیروان آن ستور . که چون بانگ کرد اجابتش کردید و چون کشته شد روى به گریز نهادید . خلق و خویتان همه فرومایگى است . پیمانهایتان گسستنى است و دینتان دورویى است و آبتان شور است . آن کس که در میان شما زیست کند گرفتار کیفر گناه خویش است . و آنکه از میان شما رخت بربندد ، به رحمت پروردگارش رسیده است . گویى مسجد شما را مىبینم ، که چون سینه کشتى است بر روى دریا ، زیرا شهرتان در گرداب عذابى که خداوند از فرازش و فرودش فرستاده ، گرفتار است و همه ساکنان آن غرق شدهاند . « در روایتى چنین آمده است » : سوگند به خدا شهرتان در آب غرق مىشود ،چنانکه گویى مسجدتان را مىبینم که همانند سینه کشتى سر از آب بیرون دارد . یا همانند شتر مرغى بر زمین خفته . و در روایتى ) : چون سینه پرندهاى بر لجّه دریا . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبه اى از آن حضرت ( ع ) در همین معنى سرزمینتان به آب نزدیک است و از آسمان دور . مردمى سبک عقل هستید و بردباریتان سفیهانه . آماج هر تیر بلایید و طعمه هر خورنده و شکار هر کس که بر شما تاخت آورد . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) درباره زمینهایى که عثمان در زمان خلافت خود به این و آن داده بود و امام ( ع ) آنها را به مسلمانان بازگردانید . به خدا سوگند ، اگر چیزى را که عثمان بخشیده ، نزد کسى بیابم ، آن را به صاحبش باز مىگردانم ، هر چند ، آن را کابین زنان کرده باشند یا بهاى کنیزکان . که در دادگرى گشایش است و آنکه از دادگرى به تنگ آید از ستمى که بر او مىرود ، بیشتر به تنگ آید . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبه اى از آن حضرت ( ع ) هنگامى که در مدینه با او بیعت کردند . آنچه مىگویم بر عهده من است و من خود ضامن آن هستم . آن کس که حوادث عبرتآموز روزگار را به چشم ببیند و از آن پند پذیرد ، پرهیزگاریش او را از آلودهشدن به کارهاى شبههناک باز مىدارد . بدانید که بار دیگر همانند روزگارى که خداوند ، پیامبرتان را مبعوث داشت ، در معرض آزمایش واقع شدهاید . سوگند به کسى که محمد را به حق فرستاده است ، در غربال آزمایش ، به هم درآمیخته و غربال مىشوید تا صالح از فاسد جدا گردد . یا همانند دانههایى که در دیگ مىریزند ، تا چون به جوش آید ، زیر و زبر شوند . پس ، پستترین شما بالاترین شما شود و بالاترینتان ، پستترینتان . واپس ماندگانتان پیش افتند و پیشى گرفتگانتان واپس رانده شوند . به خدا سوگند ، که هیچ سخنى را پنهان نداشتهام و دروغ نگفتهام که من از چنین مقامى و چنین روزى آگاه شده بودم . بدانید که خطاکاریها همانند توسنان چموش و سرکشاند که خطاکاران را بر آنها سوار کردهاند . آن اسبان لجام گسیخته به ناگاه مىتازند و سواران خود را به آتش دوزخ سرنگون مىکنند . و بدانید ، که پرهیزگاریها همانند اسبان رام و نجیباند که پرهیزگاران را بر آنها سوار کرده و افسارها به دست سواران دادهاند و آن اسبان ،سواران خود را به بهشت داخل مىکنند . حقى است و باطلى . گروهى هواداران حقاند و گروهى پیروان باطل . اگر پیروان باطل سرورى یابند چه شگفت ؟ که از روزگاران دیرین شیوه چنین بوده است و اگر شمار هواداران حق اندک است ، بسا ،روزگارى رسد که افزون گردد ، ولى ، کم اتفاق اوفتد که آنچه پشت کرده ، بار دیگر روى بنماید . من مىگویم : قسمت آخر این سخن به پایهاى از زیبایى رسیده که هیچ کلامى بدان پایه نتواند رسید . آنکه در آن بنگرد تا محاسن آن بشناسد ، بیش از آنکه بر فراست خود ببالد شگفت زده خواهد شد . با توصیفى که از آن کردیم ، در آن فصاحتى است ، افزون که نه هیچ زبانى را یاراى بیان آن است و نه هیچ انسانى را توان گام نهادن در آن عرصه . این ادعاى مرا درنیابد و نشناسد ، مگر کسى که در این صناعت حظّى وافرش باشد و در این مضمار خود ، تاخت و تازى کرده باشد . و جز خردمندان آن را درنیابند . و هم از این خطبه همواره دل مشغول دارد آنکه بهشت و دوزخ را در برابر خود بیند . مردمى هستند کوشنده و سخت کوشنده ، اینان رهایى یافتند . مردمى هستند طالب حق ، ولى آهسته کارند . اینان را نیز امید رهایى هست و مردمى هستند ، که در کارها قصور مىورزند و تقصیر مىکنند ، اینان در آتش دوزخ سرنگون گردند . اگر به دست راست روى نهى به گمراهى افتادهاى و اگر به دست چپگرایى ، باز هم ، به گمراهى افتادهاى .پس راه میانه را در پیش گیر که رهایى در همان است . قرآن کتاب باقى مانده و نشانههاى نبوت بر آن قرار گرفته و مسیر حرکت سنت است و سرانجام نیکو بدان بازگردد . هرکس که ادعا کند ، هلاک شود و هر که دروغ بندد به مقصود نرسد و هرکه با حق ستیزد ، خود تباه شود . نادان را در نادانى همین بس ، که مقدار خویش نمىشناسد . ستونى که بر بنیان تقوا و استوار گردد هرگز فرو نریزد و کشتهاى که به آب تقوا سیراب گردد ، تشنه نماند . در خانههاى خود آرام گیرید و با یکدیگر طریق آشتى سپارید . از گناهان خود توبه کنید . هیچ ستایندهاى جز پروردگارش را نستاید و هیچ ملامت کنندهاى نباید جز خود را ملامت نماید . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبه اى از آن حضرت ( ع ) شناخت بدترین انسانها دشمنترین آفریدهها، نزد خدا دو نفرند، مردی که خدا او را به حال خود گذاشته، و از راه راست دور افتاده است، دل او شیفته بدعت، و مردم را گمراه کرده، به فتنهانگیزی میکشاند، و راه رستگاری گذشتگان را گم کرده، و طرفداران خود و آیندگان را گمراه ساخته است، بار گناه دیگران را بر دوش کشیده، و گرفتار زشتیهای خود نیز میباشد. و مردی که مجهولاتی به هم بافته، و در میان انسانهای نادان امت، جایگاهی پیدا کرده است. در تاریکیهای فتنه فرو رفته، و از مشاهده صلح و صفا کور است، آدمنماها او را عالم نامیدند که نیست، چیزی را بسیار جمعآوری میکند که اندک آن به از بسیار است، تا آنکه از آب گندیده سیراب شود، و دانش و اطلاعات بیهوده فراهم آورد. روانشناسی مدعیان دروغین قضاوت در میان مردم با نام قاضی به داوری مینشیند، و حل مشکلات دیگری را به عهده میگیرد، پس اگر مشکلی پیش آید، با حرفهای پوچ و توخالی، و رای و نظر دروغین، آماده رفع آن میشود. سپس اظهارات پوچ خود را باور میکند، عنکبوتی را میماند که در شبهات و بافتههای تار خود چسبیده، نمیداند که درست حکم کرده یا برخطاست؟ اگر بر صواب باشد میترسد که خط ا کرده، و اگر بر خطاست، امید دارد که رای او درست باشد. نادانی است که راه جهالت میپوید، کوری است که در تاریکی گمشده خود را میجوید، از روی علم و یقین سخن نمیگوید، روایات را بدون آگاهی نقل میکند، چون تندبادی که گیاهان خشک را بر باد دهد، روایات را زیر و رو میکند، که بیحاصل است. به خدا سوگند نه راه صدور حکم مشکلات را میداند، و نه برای منصب قضاوت اهلیت دارد، آنچه را که نپذیرد علم به حساب نمیآورد، و جز راه و رسم خویش، مذهبی را حق نمیداند، اگر حکمی را نداند آن را میپوشاند تا نادانی او آشکار نشود، خون بیگناهان از حکم ظالمانه او در جوشش، و فریاد میراث بر باد رفتگان بلند است. به خدا شکایت میکنم از مردمی که در جهالت زندگی میکنند، و با گمراهی میمیرند، در میان آنها، کالایی خوارتر از قرآن نیست، اگر آن را آنگونه که باید بخوانند، و متاعی سودآورتر، گرانبهاتر از قرآن نیست، اگر آن را تحریف کنند، و در نزد آنان، چیزی زشت تر از معروف، و نیکوتر از منکر نیست نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبه اى از آن حضرت ( ع ) دعوایی نسبت به یکی از احکام اجتماعی نزد عالمی میبرند که با رای خود حکمی صادر میکند، پس همان دعوی را نزد دیگری میبرند که او درست برخلاف رای اولی، حکم میدهد، سپس همه قضات نزد رییس خود که آنان را به قضاوت منصوب کرد، جمع میگردند، او رای همه را بر حق میشمارد!! مبانی وحدت امت اسلامی در صورتیکه خدایشان یکی، پیغمبرشان یکی، و کتابشان یکی است، آیا خدای سبحان، آنها را به اختلاف فرمود؟ که اطاعت کردند؟ یا آنها را از اختلاف پرهیز داد و معصیت خدا نمودند؟ آیا خدای سبحان، دین ناقصی فرستاد و در تکمیل آن از آنها استمداد کرده است؟ آیا آنها شرکاء خدایند که هر چه میخواهند در احکام دین بگویند، و خدا رضایت دهد؟ آیا خدای سبحان، دین کاملی فرستاد پس پیامبر (ص) در ابلاغ آن کوتاهی ورزید؟ در حالی که خدای سبحان میفرماید: (ما در قرآن چیزی را فروگذار نکردیم) و فرمود: (در قرآن بیان هر چیزی است) و یادآور شدیم که: بعض قرآن گواه بعض دیگر است و اختلافی در آن نیست. پس خدای سبحان فرمود: (اگر قرآن از طرف غیر خدا نازل میشد اختلافات زیادی در آن مییافتند) همانا قرآن دارای ظاهری زیبا، و باطنی ژرف و ناپیداست، مطالب شگفتآور آن تمام نمیشود، و اسرار نهفته آن پایان نمیپذیرد، و در تاریکیها بدون قرآن بر طرف نخواهد شد نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبهاى از آن حضرت ( ع ) سوابق تاریخی نکوهیده اشعث بن قیس چه کسی تو را آگاهاند که چه چیزی به سود، یا زیان من است؟ لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان، بر تو باد ای متکبر متکبر زاده، منافق پسر کافر، سوگند به خدا، تو یکبار در زمان کفر و بار دیگر در حکومت اسلام، اسیر شدی، و مال و خویشاوندی تو، هر دو بار نتوانست به فریادت برسد، آن کس که خویشان خود را به دم شمشیر سپارد، و مرگ و نابودی را به سوی آنها کشاند، سزاوار است که بستگان او بر وی خشم گیرند و بیگانگان به او اطمینان نداشته باشند. (منظور امام (ع) این است که اشعث ابن قیس یک بار وقتی که کافر بود اسیر شد و بار دیگر آنگاه که مسلمان شد و شمشیرها را به سوی قبیلهاش راهنمایی کرد، مربوط به جریانی است که اشعث قبیله خود را فریب داد تا خالد بن ولید، آنها را غافلگیر کند و از دم شمشیر بگذراند که پس از آن خیانت او را با لقب (عرف النار) چیزی که آتش را بپوشاند، مینامیدند و این لقبی بود که به نیرنگباز میدادند) نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبه اى از آن حضرت ( ع ) علل پنهان بودن اسرار پس از مرگ آنچه را که مردگان دیدند اگر شما میدیدید، ناشکیبا بودید، و میترسیدید، و میشنیدید و فرمان میبردید، ولی آنچه آنها مشاهده کردند بر شما پوشیده است، و نزدیک است که پردهها فرو افتد. گر چه حقیقت را به شما نیز نشان دادند، اگر بدرستی بنگرید، و ندای حق را به شما شنواندند. اگر به خوبی بشنوید، و به راه راست هدایتتان کردند. اگر هدایت بپذیرید، راست میگویم، مطالب عبرتآموز اندرزدهنده را آشکارا دیدید، و از حرام الهی نهی شدید، و پس از فرشتگان آسمانی، هیچ کس جز انسان، فرمان خداوند را ابلاغ نمیکند. نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبه اى از آن حضرت ( ع ) راه رستگاری قیامت پیش روی شما و مرگ در پشت سر، شما را میراند، سبکبار شوید تا برسید، همانا آنان که رفتند در انتظار رسیدن شمایند. (این سخن امام (ع) پس از سخن خدا و پیامبر (ص) با هر سخنی سنجیده شود بر آن برتری دارد و از آن پیشی میگیرد و از جمله (سبکبار شوید تا برسید) کلامی کوتاهتر و پر معنیتر از آن شنیده نشده چه کلمه ژرف و بلندی؟ چه جمله پر معنی و حکمتآمیزی است؟ که تشنگی را با آب حکمت میزداید ما عظمت و شرافت این جمله را در کتاب خود به نام (الخصائص) بیان کردهایم) نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبه اى از آن حضرت ( ع ) امام (ع) و شناساندن ناکثین (اصحاب جمل) آگاه باشید، که همانا شیطان حزب و یارانش را بسیج کرده، و سپاه خود را از هر سو فراهم آورده است، تا بار دیگر ستم را به جای خود نشاند، و باطل به جایگاه خویش پایدار شود. سوگند به خدا ناکثین هیچ گناهی از من سراغ ندارند، و انصاف را بین من و خودشان رعایت نکردند، آنها حقی را میطلبند که خود ترک کردند، و انتقام خونی را میخواهند که خود ریختند، اگر شریک آنها بودم، پس آنها نیز در این خونریزی سهم دارند، و اگر تنها خودشان خون عثمان را ریختند پس کیفر مخصوص آنهاست، مهمترین دلیل آنها به زیان خودشان است، میخواهند از پستان مادری شیر بدوشند که خشکیده، بدعتی را زنده میکنند که مدتهاست مرده، وه چه دعوتکنندهای!؟ و چه اجابت کنندگانی؟! همانا من به کتاب خدا و فرمانش درباره ناکثین خشنودم. اما اگر از آن سر باز زدند با شمشیر تیز پاسخ آنها را خواهم داد، که برای درمان باطل و یاری دادن حق کافی است. شگفتا! از من خواستند به میدان نبرد آیم و برابر نیزههای آنان قرار گیرم و ضربتهای شمشیر آنها را تحمل کنم، گریه کنندگان بر آنها بگریند، تاکنون کسی مرا از جنگ نترسانده، و از ضربت شمشیر نهراسانده است، من به پروردگار خویش یقین داشته و در دین خود شک و تردیدی ندارم نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبه اى از آن حضرت ( ع ) تناسب نعمتها با استعدادهای گوناگون پس از ستایش پروردگار، بدانید که تقدیرهای الهی چون قطرات باران از آسمان به سوی انسانها فرود میآید، و بهره هر کسی، کم یا زیاد به او میرسد، پس اگر یکی از شما برای برادر خود، برتری در مال و همسر و نیروی بدنی مشاهده کند، مبادا فریب خورد و حسادت کند، زیرا مسلمان (تا زمانی که دست به عمل پستی نزده که از آشکار شدنش شرمنده باشد و مورد سرزنش مردم پست قرار گیرد) به مسابقهدهندهای میماند که دوست دارد در همان آغاز مسابقه پیروز گردد تا سودی به دست آورد و ضرری متوجه او نگردد. همچنین مسلمانی که از خیانت پاک است انتظار دارد یکی از دو خوبی نصیب او گردد، یا دعوت حق را لبیک گفته عمر او پایان پذیرد. (که آنچه در نزد خداست برای او بهتر است) و یا خداوند روزی فراوان به او دهد و صاحب همسر و فرزند و ثروت گردد، و همچنان دین و شخصیت خود را نگاهدارد. همانا ثروت و فرزندان، محصول دنیا و فانی شدنی، و عمل صالح زراعت آخرت است، گرچه گاهی خداوند. هر دوی آن را به ملتهایی خواهد بخشید. از خدا در آنچه اعلام خطر کرده است برحذر باشید، از خدا آنگونه بترسید که نیازی به عذرخواهی نداشته باشید، عمل نیک انجام دهید بدون آنکه به ریا و خودنمایی مبتلا شوید، زیرا هر کس، کاری برای غیر خدا انجام دهد، خدا او را به همان غیر واگذارد. از خدا، درجات شهیدان، و زندگی سعادتمندان، و همنشینی با پیامبران را درخواست میکنیم. ضرورت تعاون با خویشاوندان ای مردم، انسان هر مقدار که ثروتمند باشد، باز از خویشاوندان خود بینیاز نیست که از او با زبان و دست دفاع کنند، خویشاوندان انسان، بزرگترین گروهی هستند که از او حمایت میکنند، و اضطراب و ناراحتی او را میزدایند، و در هنگام مصیبتها نسبت به او، پرعاطفهترین مردم میباشند، نام نیکی که خدا از شخصی در میان مردم رواج دهد بهتر از میراثی است که دیگری بردارد. (قسمت دیگری از همین خطبه): آگاه باشید، مبادا از بستگان تهیدست خود رو برگردانید، و از آنان چیزی را دریغ دارید، که نگاه داشتن مال دنیا زیادی نیاورد و از بین رفتنش کمبودی ایجاد نکند، آن کس که دستدهنده خود را از بستگانش بازدارد، تنها یک دست را از آنها گرفته اما دستهای فراوانی را از خویش دور کرده است، و کسی که پر و بال محبت را بگستراند، دوستی خویشاوندانش تداوم خواهد داشت. نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خطبه اى از آن حضرت ( ع ) ضرورت آمادگی برای جهاد سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق، و آنان که در گمراهی و فساد غوطهورند، یک لحظه مدارا و سستی نمیکنم. پس ای بندگان خدا! از خدا بترسید، و از خدا، به سوی خدا فرار کنید، و از راهی که برای شما گشوده بروید، و وظائف و مقرراتی که برای شما تعیین کرده بپا دارید، اگر چنین باشید، علی (ع) ضامن پیروزی شما در آینده میباشد گرچه هم اکنون به دست نیاورید. نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .