irsalam ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۰ شعر شهید امشب از دل من شكایت می كنم عشق را با غم روایت می كنم ساقیا ! ای من فدای دست تو ده شرابی تا شوم سرمست تو ساقیا! خواهم شراب ناب ناب تا كند هر ذره ام را آفتاب سالها می را نمودم جستجو تا شدم یك لحظه [با] او روبرو اندر آن ظلمت سرای پر پلید ناگهان جام می ساقی رسید شور عشقش در دلم شد منجلی باده را دیدم بگفتم یا علی(ع) سرکشیدم باده را من بر ملا تا شوم عازم به دشت كربلا خون زدست و پیكرم فواره كرد عشق «هو» آخر مرا صد پاره كرد «شاهدی» و آن «غلامی» ناز من شد انیسم با «حسن» همراز من «صابرم» غرق احسان توأم ریزه خوار سفره نام توأم نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .