irsalam ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۳ اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۳ [h=3]وا اسلاما[/h] سیدمحمود محتشمیپور که سال 1342 همراه با گروه موتلفه فعالیت میکرد در خاطرات خود چگونگی انتشار خبر دستگیری امام را به شرح ذیل نقل میکند: رانندهای بود از مبارزین قم، به نام «حاجعلی» که ما بعضی از اخبار شهر قم را از او میگرفتیم... صبح روزی که حضرت امام را دستگیر کردند، یکی از برادران رفته بود برای کسب خبر. حاج علی خبر آورد که نزدیکهای صبح، حضرت امام را دستگیر کردهاند. برادران موتلفه، بدون اتلاف وقت، نزدیک مغازه ما در بازار، جلسهای تشکیل دادند و اعلامیهای صادر کردند که به مردم خبر دستگیری امام را میداد. من و آقا مهدی عراقی و مرحوم «تقی افراشته» به اتفاق به میدان رفتیم تا مردم را از خبر دستگیری حضرت امام مطلع کنیم. بعد از این که چند نفر از بزرگان میدان را مطلع کردیم، به وسط میدان آمدیم. آن جا آقای «افراشته» روی سقف یکی از ماشینهایی که بار وارد میدان میکرد رفت و دستهایش را بلند کرد و توی سرش زد. آنقدر «وا اسلاما» گفت تا این که مردم دورش جمع شدند. وقتی خبر دستگیری امام را به مردم داد، هیاهویی راه افتاد. به این ترتیب جمعیت از میدان به حرکت درآمد... . منبع :http://ayam.jamejamonline.ir/ نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۳ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۳ [h=3]حماسه مردم ورامین[/h] پس از دستگیری امام در خرداد 1342 یکی از شهرهایی که حماسهای شکوهمند آفرید، ورامین بود. آقای حسن اردستانی که خود یکی از کفنپوشان آن روز است، خاطراتی را از کشتار مردم ورامین و پیشوا بیان میکند: .... سرهنگ بهزادی جلو آمد [مقابل کفنپوشان] و گفت: رئیس شما کیست؟ همه جمعیت گفتند: ما رئیس نداریم. آقای سید مرتضی طباطبایی گفت: حالا من رئیس، چه میگویی؟ او گفت همه برگردید والا همه شماها را به رگبار میبندم، طباطبایی گفت: اگر ما میخواستیم برگردیم، از خانههایمان بیرون نمیآمدیم. ما برای آزادی آقای خمینی به راه افتادهایم، ما از گلوله و کشتن نمیترسیم. بعد سرهنگ بهزادی دستور آتش صادر کرد که در نتیجه همان اول آقای سیدمرتضی طباطبایی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شهید شد؛ البته او میخواست با کلت کمری خود سرهنگ بهزادی را بزند که به وی فرصت چنین کاری را ندادند. عزتالله رجبی هم میخواست با قمه او را بزند که موفق به انجام آن نشد و به شهادت رسید. در آن زمان سپاهیان دانش در بین تظاهرکنندگان بودند و اطلاعات رزمی داشتند آنها با دیدن صحنه تیراندازی در بین مردم، فریاد زدند: داخل گندمزار فرار کنید و به صورت سینهخیز راه بروید مردم به گندمزارها فرار کردند و از طریق مزارع کشاورزی و گندمزارها متواری شدند. محمدعلی حاجی بیگی کندری، انقلاب اسلامی در ورامین، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 256 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۳ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۳ [h=3]فروپاشی جبهه ملی دوم[/h] سرهنگ نجاتی همچنین به انعکاس واقعه 15 خرداد 1342 در زندان قصر میان سران و رهبران جبهه ملی که در نهایت منجر به انحلال جبهه ملی دوم شد میپردازد و مینویسد: رهبران جبهه ملی، دو سه روز پس از قیام 15 خرداد، در زندان از حادثه آگاه شدند. فاجعه مهمتر آن بود که نسبت به آن بیتفاوت بمانند. بازرگان پیشنهاد کرد شورای عالی جبهه ملی، اعلامیه صادر کند و اعمال رژیم را در کشتار مردم محکوم نماید. بازرگان در توجیه پیشنهاد خود میگوید: «عده زیادی از مردم، در اعتراض به استبداد حکومت شاه، کشته و مجروح شدهاند. شماری از مراجع تقلید و روحانیون دستگیر و یا تحت نظر قرار گرفتهاند. باید به این کشتار بیرحمانه اعتراض کرد. جبهه ملی در برگیرنده همه طبقات جامعه است؛ استاد دانشگاه، دانشجو، روحانی، بازاری، کاسب و کارمند و ... همه ایرانی هستیم. باید اعتراض کنیم و صدای خود را به گوش جهانیان برسانیم و عاملین این جنایت بزرگ را معرفی کنیم...» قرار شد مطلبی در این زمینه نوشته شود و پس از امضای اعضای شورای عالی به نام جبهه ملی، چاپ و منتشر گردد. بحث درباره تهیه و تصویب اعلامیه مبنی بر محکوم کردن رژیم کودتا در کشتار مردم، در قیام 15خرداد، به اختلاف نظر شدید و مشاجره کشید و سرانجام مقدمات انحلال و فروپاشی جبهه ملی دوم را فراهم ساخت. (ص 243) نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۳ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۳ [h=3]شانس آوردیم![/h] اسدالله علم نخستوزیر و محمد باهر وزیر دادگستری در جلسه هیات وزیران گزارشی از وقایع پانزده خرداد به دست میدهند که با آنچه در بوقهای تبلیغاتی رژیم گفته میشد تفاوت قابل توجهی دارد: [اسدالله علم]: ما اینطور حساب کردیم قبل از عاشورا کسی را نگیریم شاید عده[ای] در عاشورا از میان بروند. البته منشاء واضح است و پول خارجی آن مثل عراق و مصر اما در اینجا غیر از خمینی و قمی که در قم و در مشهد گرفتیم بقیه گردانندگان مشهور نیستند با این که عکس از آنها داریم، ولی صحیح شناخته نمیشوند. روز تاسوعا دو هزار نفر آمدند شعار دادند: زندهباد خمینی، مرگ بر دشمنان وی، روز عاشورا همینطور شعار دادند. اگر آن روز دست به تفرقه میزدیم مردم زیاد زیر دست و پا میرفتند خود بنده با همه خطری که مرا تهدید میکرد شب عاشورا رفتم به چند مجلس روضه و باعث تعجب آخوندان میشد. تصمیم ما بر این بود که روز شنبه خمینی را در قم و قمی را در مشهد بگیریم ولی اتفاقی افتاد که باعث شد زودتر بگیریم. دو چیز اتفاق افتاد. 1 خمینی در قم بر منبر رفت و هتاکی زیاد به اعلیحضرت کرد. 2 خبر دیگر آن که قم و مشهد با هم همصدا بشوند و کار خیلی سخت بشود، لذا دیشب 4 بعد از نیمهشب خمینی را گرفتیم و امروز صبح در مشهد قمی را گرفتیم و چون خبر به تهران رسید بلوا شروع شد و ما شانس آوردیم زیرا اینها تشکیلات قوی داشتند و کوچک نیست. با آن که از صبح عدهای مجروح و کشته شدند معذلک هنوز هستند و این خیلی عجیب است. یک وقت فکر میکنم خبری اتفاقی بود و تمام شد ولی معلوم است خیلی عجیب بودهاند. (ص22) ژست تاثرآمیز دکتر محمد باهری وزیر دادگستری در سال 1342 درباره کشتهشدگان این واقعه و چرایی برقراری حکومت نظامی در هیات دولت چنین اظهار نظر میکند: اولا که عدهای از هموطنان ما کشته شدهاند. خیلی جای تاسف است ژست تاثرآمیزی برای کشتهشدگان گرفته بشود، در ثانی اینکه به هر صورت ما در اینجا غیر از افتخار خدمتگزاری اعلیحضرت و مردم ایران افتخار دیگری نداریم. ما اگر دفاع میکنیم دفاع از حکومت خودمان نیست ما دفاع از تزی میکنیم که سعادت ملت ایران در آن است. وقتی ما برای مردم کار میکنیم، بنابراین، اگر عدهای که در نظم اخلال میکنند تلف بشوند نباید بترسیم. به نظر من حکومت نظامی ضرورت دارد و از نظر امنیت شهر از نظر عبور و مرور و از نظر تعقیب این افراد اگر حکومت نظامی نشود محاکمه در دادگاههای ارتش هم تشریفات زیاد دارد، ولی در محاکم حکومت نظامی میتوان زودتر به گناه اینان رسید. اثر حکومت نظامی در دنیا هم بد نخواهد بود و پرستیژ ما از میان نخواهد رفت. حکومت نظامی میکنیم که ارتجاع را سر جایش بنشانیم خاصه آنکه چند روز طول میکشد و تمام میشود. (ص23) متن کامل مذاکرات هیات دولت طاغوت در پانزده خرداد 1342 دفتر هیات دولت و روابط عمومی نخستوزیری نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
irsalam ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۳ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۳ [h=3]غفلت ساواک[/h] ارتشبد حسین فردوست غافلگیری ساواک از واقعه 15 خرداد 1342 را بهنحو جالبی مطرح میکند: درباره تظاهرات وسیع 15 خرداد، حتی تا شب قبل آن، اداره کل سوم و شهربانی هیچ اطلاعی نداشت و هیچ گزارشی به دفتر نفرستاد. طبعا اگر حرکت فوق با آن وسعت، یک حرکت برنامهریزی شده و سازمان یافته بود، باید اطلاعی به دفتر میرسید و برای مقابله، تدارکاتی انجام میشد. ولی از آنجا که این حرکت، یک حرکت مردمی و طبعا فاقد برنامهریزی قبلی بود، ساواک به کلی غافلگیر شد و محمدرضا شدیدا به وحشت افتاد. صبح روز 15 خرداد 42 ... به اداره مرکزی ساواک رسیدم. مدیرکل سوم (سرتیپ مصطفی امجدی) در اتاق انتظار من بود. بلافاصله گفت: خبر مهم! در سطح تهران تظاهرات عظیمی است و مردم در دستجات کوچک و بزرگ از جنوب شهر به سمت شمال شهر حرکت میکنند. حیرتزده تعداد تظاهرکنندگان را پرسیدم. گفت: که حداقل در 7 دسته اصلی هستندکه هر دسته بین 5 الی 7 هزار نفر تخمین زده میشود... از امجدی پرسیدم: چگونه ساواک از جریان قبلا اطلاع نداشت. آن طور که شما تعریف میکنید تدارک آن حداقل یک ماه نیاز به سازماندهی مستمر پنهانی داشته. چگونه طی این مدت ساواکهای مربوطه کوچکترین اطلاعی به شما ندادند؟! پاسخ داد: نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .