رباعی شمارهٔ ۴۴

عشق آمد و خاک محنتم بر سر ریخت

زان برق بلا به خرمنم اخگر ریخت

خون در دل و ریشهٔ تنم سوخت چنان

کز دیده بجای اشک خاکستر ریخت

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.