مرور رده
لحظهها و همیشه
وصل
۱
در برابرِ بیکرانیِ ساکن
جنبشِ کوچکِ گُلبرگ
به پروانهیی ماننده بود.
زمان، با گامِ شتابناک برخاست
و در…
سرود
برای پرویزِ شاپور
برو، مردِ بیدار؛ اگر نیست کس
که دل با تو دارد، ممان یک نفس!
همه روزگارت به تلخی گذشت
شکر چند…
میلاد
نفسِ کوچکِ باد بود و حریرِ نازکِ مهتاب بود و فواره و باغ بود
و شبْنیمهی چارمین بود که عروسِ تازه به باغِ…
گریزان
برای خانمِ عالیه جهانگیر یوشیج
از کورهراهِ تنگ گذشتم
نیز از کنارِ گلهی خُردی که
زنگِ برنجیِ بزِ پیشآهنگ
از دور،…
پایتختِ عطش
آب کمجو. تشنگی آور به دست!
مولای روم
۱
آفتاب، آتشِ بیدریغ است
و رؤیای آبشاران…
میان ِ ماندن و رفتن…
ميان ِ ماندن و رفتن حکايتي کرديم
که آشکارا در پردهي ِ کنايت رفت.
مجال ِ ما همه اين تنگمايه بود و، دريغ
که مايه…
سخنی نیست…
به اِولین و ثمین باغچهبان
چه بگویم؟ سخنی نیست.
میوزد از سرِ امید، نسیمی،
لیک، تا زمزمهیی ساز کند
در همه خلوتِ…
حماسه؟
در چارراهها خبری نیست:
یک عده میروند
یک عده خسته بازمیآیند
و انسان ــ که کهنهرند خداییست بیگمان ــ
بیشوق و…
رهگذران
سر در زیر از شاهراهِ متروک پیش میآمدند
و تپههای گُلپوشِ بهاری
در نظرگاهِ ایشان انتظاری بیهوده میبُرد.…