مرور رده
باب سوم در عشق و مستی و شور
گفتار اندر سماع اهل دل و تقریر حق و باطل آن
اگر مرد عشقی کم خویش گیر
وگرنه ره عافیت پیش گیر
مترس از محبت که خاکت کند
که باقی شوی گر هلاکت کند
نروید نبات از…
حکایت
شکر لب جوانی نی آموختی
که دلها در آتش چو نی سوختی
پدر بارها بانگ بر وی زدی
به تندی و آتش در آن نی زدی
شبی بر ادای…
حکایت پروانه و صدق محبت او
کسی گفت پروانه را کای حقیر
برو دوستی در خور خویش گیر
رهی رو که بینی طریق رحا
تو و مهر شمع از کجا تا کجا؟
سمندر…
مخاطبه شمع و پروانه
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟
بگفت…
سر آغاز
خوشا وقت شوریدگان غمش
اگر زخم بینند و گر مرهمش
گدایانی از پادشاهی نفور
به امیدش اندر گدایی صبور
دمادم شراب الم در…
حکایت
قضا را من و پیری از فاریاب
رسیدیم در خاک مغرب به آب
مرا یک درم بود برداشتند
به کشتی و درویش بگذاشتند
سیاهان براندند…
تقریر عشق مجازی و قوت آن
تو را عشق همچون خودی ز آب و گل
رباید همی صبر و آرام دل
به بیداریش فتنه برخد و خال
به خواب اندرش پای بند خیال
به…
در محبت روحانی
چو عشقی که بنیاد آن بر هواست
چنین فتنهانگیز و فرمانرواست
عجب داری از سالکان طریق
که باشند در بحر معنی غریق؟
به…
حکایت در معنی تحمل محب صادق
شنیدم که وقتی گدا زادهای
نظر داشت با پادشا زادهای
همی رفت و میپخت سودای خام
خیالش فرو برده دندان به کام
ز میدانش…
حکایت در معنی اهل محبت
شنیدم که بر لحن خنیاگری
به رقص اندر آمد پری پیکری
ز دلهای شوریده پیرامنش
گرفت آتش شمع در دامنش
پراگنده خاطر شد و…