غزلیات غزل ۶۲۵ سعدی 21 شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمتست چنین شب که دوستان بینی به شرط آن که منت بنده وار در خدمت بایستم تو…
غزلیات غزل ۶۲۶ سعدی 13 امروز چنانی ای پری روی کز ماه به حسن میبری گوی میآیی و در پی تو عشاق دیوانه شده دوان به هر سوی اینک من و زنگیان…
غزلیات غزل ۶۲۷ سعدی 14 خواهم اندر پایش افتادن چو گوی ور به چوگانم زند هیچش مگوی بر سر عشاق طوفان گو ببار در ره مشتاق پیکان گو بروی گر به…
غزلیات غزل ۶۲۸ سعدی 19 تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی تا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کوی صد نعره همیآیدم از هر بن مویی خود در دل…
غزلیات غزل ۶۲۹ سعدی 22 گل است آن یاسمن یا ماه یا روی شب است آن یا شبه یا مشک یا موی لبت دانم که یاقوت است و تن سیم نمیدانم دلت سنگ است یا…
غزلیات غزل ۶۳۰ سعدی 18 مرحبا ای نسیم عنبربوی خبری زان به خشم رفته بگوی دلبر سست مهر سخت کمان صاحب دوست روی دشمن خوی گو دگر گر هلاک من…
غزلیات غزل ۶۳۱ سعدی 35 وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی گر سر صحرات باشد سروبالایی بجوی ور به خلوت با دلارامت میسر میشود در سرایت خود…
غزلیات غزل ۶۳۲ سعدی 11 سرو سیمینا به صحرا میروی نیک بدعهدی که بی ما میروی کس بدین شوخی و رعنایی نرفت خود چنینی یا به عمدا میروی روی…
غزلیات غزل ۶۳۳ سعدی 22 ای باد صبحدم خبر دلستان بگوی وصف جمال آن بت نامهربان بگوی بگذار مشک و بوی سر زلف او بیار یاد شکر مکن سخنی زان دهان…
غزلیات غزل ۶۳۴ سعدی 20 ای که به حسن قامتت سرو ندیدهام سهی گر همه دشمنی کنی از همه دوستان بهی جور بکن که حاکمان جور کنند بر رهی شیر که…