مرور رده

غزلیات

غزل ۶۱

پاکیزه روی را که بود پاکدامنی تاریکی از وجود بشوید به روشنی گر شهوت از خیال دماغت به در رود شاهد بود هر آنچه نظر بر…

غزل ۶۲

اگر لذت ترک لذت بدانی دگر شهوت نفس، لذت نخوانی هزاران در از خلق بر خود ببندی گرت باز باشد دری آسمانی سفرهای علوی…

غزل ۴۸

خداوندی چنین بخشنده داریم که با چندین گنه امیدواریم که بگشاید دری کایزد ببندد بیا تا هم بدین درگه بزاریم خدایا گر…

غزل ۶۴

یاری آنست که زهر از قبلش نوش کنی نه چو رنجی رسدت یار فراموش کنی هاون از یار جفا بیند و تسلیم شود تو چه یاری که چو…

غزل ۴۹

تو پس پرده و ما خون جگر می‌ریزیم وه که گر پرده برافتد که چه شور انگیزیم دیگران را غم جان دارد و ما جامه‌دران که…

غزل ۶۵

مبارک ساعتی باشد که با منظور بنشینی به نزدیکت بسوزاند مگر کز دور بنشینی عقابان می‌درد چنگال باز آهنین پنجه تو را…

غزل ۵۰

برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم بی‌مغز بود سر که نهادیم پیش خلق دیگر فروتنی به در…

غزل ۵۱

برخیز تا طریق تکلف رها کنیم دکان معرفت به دو جو بر بها کنیم گر دیگر آن نگار قبا پوش بگذرد ما نیز جامه‌های تصوف قبا…

غزل ۵۲

خلاف راستی باشد، خلاف رای درویشان بنه گر همتی داری، سری در پای درویشان گرت آیینه‌ای باید، که نور حق در او بینی…