مرور رده

سهراب

بخش ۱۷

چو خورشید تابان برآورد پر سیه زاغ پران فرو برد سر تهمتن بپوشید ببر بیان نشست از بر ژنده پیل ژیان کمندی به فتراک بر…

بخش ۱۶

برفتند و روی هوا تیره گشت ز سهراب گردون همی خیره گشت تو گفتی ز جنگش سرشت آسمان نیارامد از تاختن یک زمان وگر باره…

بخش ۱۵

به آوردگه رفت نیزه بکفت همی ماند از گفت مادر شگفت یکی تنگ میدان فرو ساختند به کوتاه نیزه همی بافتند نماند ایچ بر…

بخش ۱۴

چو بشنید این گفتهای درشت نهان کرد ازو روی و بنمود پشت ز بالا زدش تند یک پشت دست بیفگند و آمد به جای نشست بپوشید…

بخش ۱۳

چو افگند خور سوی بالا کمند زبانه برآمد ز چرخ بلند بپوشید سهراب خفتان جنگ نشست از بر چرمهٔ سنگ رنگ یکی تیغ هندی به…

بخش ۱۲

چو خورشید گشت از جهان ناپدید شب تیره بر دشت لشکر کشید تهمتن بیامد به نزدیک شاه میان بستهٔ جنگ و دل کینه خواه که…

بخش ۱۱

دگر روز فرمود تا گیو و طوس ببستند شبگیر بر پیل کوس در گنج بگشاد و روزی بداد سپه برنشاند و بنه برنهاد سپردار و…

بخش ۱۰

گرازان بدرگاه شاه آمدند گشاده دل و نیک خواه آمدند چو رفتند و بردند پیشش نماز برآشفت و پاسخ نداد ایچ باز یکی بانگ بر…

بخش ۹

یکی نامه فرمود پس شهریار نوشتن بر رستم نامدار نخست آفرین کرد بر کردگار جهاندار و پروردهٔ روزگار دگر آفرین کرد بر…

بخش ۸

چو برگشت سهراب گژدهم پیر بیاورد و بنشاند مردی دبیر یکی نامه بنوشت نزدیک شاه برافگند پوینده مردی به راه نخست آفرین…