منوچهر بخش ۱۴ 1 پس آگاهی آمد به شاه بزرگ ز مهراب و دستان سام سترگ ز پیوند مهراب وز مهر زال وزان ناهمالان گشته همال سخن رفت هر گونه…
منوچهر بخش ۱۳ 1 چو آمد ز درگاه مهراب شاد همی کرد از زال بسیار یاد گرانمایه سیندخت را خفته دید رخش پژمریده دل آشفته دید بپرسید و…
منوچهر بخش ۱۲ 1 میان سپهدار و آن سرو بن زنی بود گوینده شیرین سخن پیام آوریدی سوی پهلوان هم از پهلوان سوی سرو روان سپهدار دستان مر…
منوچهر بخش ۱۱ 2 چو برخاست از خواب با موبدان یکی انجمن کرد با بخردان گشاد آن سخن بر ستاره شمر که فرجام این بر چه باشد گذر دو گوهر چو…
منوچهر بخش ۱۰ 0 چو خورشید تابان برآمد ز کوه برفتند گردان همه همگروه بدیدند مر پهلوان را پگاه وزان جایگه برگرفتند راه سپهبد فرستاد…
منوچهر بخش ۹ 4 چو خورشید تابنده شد ناپدید در حجره بستند و گم شد کلید پرستنده شد سوی دستان سام که شد ساخته کار بگذار گام سپهبد سوی…
منوچهر بخش ۸ 1 رسیدند خوبان به درگاه کاخ به دست اندرون هر یک از گل دو شاخ نگه کرد دربان برآراست جنگ زبان کرد گستاخ و دل کرد تنگ که…
منوچهر بخش ۷ 4 پرستنده برخاست از پیش اوی بدان چاره بیچاره بنهاد روی به دیبای رومی بیاراستند سر زلف برگل بپیراستند برفتند هر پنج…
منوچهر بخش ۶ 0 ورا پنج ترک پرستنده بود پرستنده و مهربان بنده بود بدان بندگان خردمند گفت که بگشاد خواهم نهان از نهفت شما یک به یک…
منوچهر بخش ۵ 1 چنان بد که مهراب روزی پگاه برفت و بیامد ازان بارگاه گذر کرد سوی شبستان خویش همی گشت بر گرد بستان خویش دو خورشید بود…