پادشاهی خسرو پرویز

چو بر پادشاهیش شد پنج‌سال به گیتی نبودش سراسر همال ششم سال زان دخت قیصر چو ماه یکی پورش آمد همانند شاه نبود آن زمان…

ازان پس چو گسترده شد دست شاه سراسر جهان شد ورا نیک خواه همه تاجدارانش کهتر شدند همه کهتران زو توانگر شدند گزین کرد…

چنین تا بیامد مه فوردین بیاراست گلبرگ روی زمین جهان از نم ابر پر ژاله شد همه کوه وهامون پراز لاله شد بزرگان به بازی…

برآمد برین روزگاری دراز نبد گردیه را به چیزی نیاز چنین می همی‌خورد با بخردان بزرگان و رزم آزموده ردان بدان مجلس…

دو هفته برآمد بدو گفت شاه به خورشید و ماه و به تخت و کلاه که برگویی آن جنگ خاقانیان ببندی کمر همچنان بر میان بدو…

دوان و قلم خواست ناباک زن ز هرگونه انداخت با رای زن یکی نامه بنوشت نزدیک شاه ز بدخواه وز مردم نیک خواه سر نامه کرد…

چنین تا برآمد برین چندگاه ز گستهم پر درد شد جان شاه برآشفت روزی به گردوی گفت که گستهم با گردیه گشت جفت سوی او شدند…

وزان پس بسوی خراسان کسی گسی کرد و اندرز دادش بسی بدو گفت با کس مجنبان زبان از ایدر برو تا در مرزبان به گستهم گو ایچ…

ازآن پس به آرام بنشست شاه چو برخاست بهرام جنگی ز راه ندید از بزرگان کسی کینه جوی که با او بروی اندر آورد روی به…

چو پیروز شد سوی ایران کشید بر شهریار دلیران کشید به روز چهارم به آموی شد ندیدی زنی کو جهانجوی شد به آموی یک چند…