مرور رده
پادشاهی یزدگرد بزهگر
بخش ۱۳
خود و شاه بهرام با رایزن
نشستند و گفتند بیانجمن
سخنشان بران راست شد کز یمن
به ایران خرامند با انجمن
گزین کرد از…
بخش ۱۲
چو ایرانیان آگهی یافتند
یکایک سوی چاره بشتافتند
چو گشتند زان رنج یکسر ستوه
نشستند یک با دگر همگروه
که این کار ز…
بخش ۱۱
پس آگاهی آمد به بهرام گور
که از چرخ شد تخت را آب شور
پدرت آن سرافراز شاهان بمرد
به مرد و همه نام شاهی ببرد
یکی مرد…
بخش ۱۰
چو در دخمه شد شهریار جهان
ز ایران برفتند گریان مهان
کنارنگ با موبد و پهلوان
هشیوار دستور روشنروان
همه پاک در پارس…
بخش ۹
بدو گفت موبد که ای شهریار
بگشتی تو از راه پروردگار
تو گفتی که بگریزم از چنگ مرگ
چو باد خزان آمد از شاخ برگ
ترا چاره…
بخش ۸
وزان پس غم و شادی یزدگرد
چنان گشت بر پور چون باد ارد
برین نیز چندی زمان برگذشت
به ایران پدر پور فرخ به دشت
ز شاهی…
بخش ۷
چنان بد که یک روز در بزمگاه
همی بود بر پای در پیش شاه
چو شد تیره بر پای خواب آمدش
هم از ایستادن شتاب آمدش
پدر چون…
بخش ۶
پدر آرزو کرد بهرام را
چه بهرام خورشید خودکام را
به منذر چنین گفت بهرام شیر
که هرچند مانیم نزد تو دیر
همان آرزوی پدر…
بخش ۵
دگر هفته با لشکری سرفراز
به نخچیرگه رفت با یوز و باز
برابر ز کوهی یکی شیر دید
کجا پشت گوری همی بر درید
برآورد زاغ…
بخش ۴
جز از گوی و میدان نبودیش کار
گهی زخم چوگان و گاهی شکار
چنان بد که یک روز بیانجمن
به نخچیرگه رفت با چنگ زن
کجا نام…