مرور رده
پادشاهی یزدگرد بزهگر
بخش ۲
ز شاهیش بگذشت چون هفت سال
همه موبدان زو به رنج و وبال
سر سال هشتم مه فوردین
که پیدا کند در جهان هور دین
یکی کودک…
بخش ۳
چو بشنید زو این سخن یزدگرد
روان و خرد را برآورد گرد
نگه کرد از آغاز فرجام را
بدو داد پرمایه بهرام را
بفرمود تا…
بخش ۱
چو شد پادشا بر جهان یزدگرد
سپه را ز دشت اندرآورد گرد
کلاه برادر به سر بر نهاد
همی بود ازان مرگ ناشاد شاد
چنین گفت…
بخش ۱۷
چو بهرام و خسرو به هامون شدند
بر شیر با دل پر از خون شدند
چو خسرو بدید آن دو شیر ژیان
نهاده یکی افسر اندر میان
بدان…
بخش ۱۶
گذشت آن شب و بامداد پگاه
بیامد نشست از بر گاه شاه
فرستاد و ایرانیان را بخواند
ز روز گذشته فراوان براند
به آواز…
بخش ۱۵
چنین گفت بهرام کای مهتران
جهاندیده و کارکرده سران
همه راست گفتید و زین بترست
پدر را نکوهش کنم در خورست
ازین چاشنی…
بخش ۱۴
چنین گفت بهرام کای مهتران
جهاندیده و سالخورده سران
پدر بر پدر پادشاهی مراست
چرا بخشش اکنون برای شماست
به آواز گفتند…
بخش ۱۳
خود و شاه بهرام با رایزن
نشستند و گفتند بیانجمن
سخنشان بران راست شد کز یمن
به ایران خرامند با انجمن
گزین کرد از…
بخش ۱۲
چو ایرانیان آگهی یافتند
یکایک سوی چاره بشتافتند
چو گشتند زان رنج یکسر ستوه
نشستند یک با دگر همگروه
که این کار ز…
بخش ۱۱
پس آگاهی آمد به بهرام گور
که از چرخ شد تخت را آب شور
پدرت آن سرافراز شاهان بمرد
به مرد و همه نام شاهی ببرد
یکی مرد…