ترانههای کوچک غربت شبانه احمد شاملو 16 گویی همیشه چنین است ای غریوِ طلب ــ: تو در آتشِ سردِ خود میسوزی و خاکسترت…
مدایح بیصله روزنامهی انقلابی احمد شاملو 9 هنگامی که مسلسل به غشغشه افتاد مرگ برابرِ من نشسته بود ــ آن سوی میزِ کنکاشِ «چه باید کرد و چگونه» ــ و نمونههای…
مدایح بیصله و چون نوبت ِ ملاحان… احمد شاملو 16 و چون نوبتِ ملاحانِ ما فرارسد آن خونریزِ بیدادگر در جزیرهی مغناتیس بر دو پای…
مدایح بیصله میان ِ کتابها گشتم احمد شاملو 96 میانِ کتابها گشتم میانِ روزنامههای پوسیدهی پُرغبار، در خاطراتِ خویش در حافظهیی که دیگر مدد نمیکند خود را جُستم…
مدایح بیصله خوابآلوده هنوز… احمد شاملو 17 خوابآلوده هنوز در بستری سپید صبحِ کاذب در بورانِ پاکیزهی قطبی. و تکبیرِ پُرغریوِ قافله که:…
ترانههای کوچک غربت هجرانی احمد شاملو 26 شبِ ایرانشهر جهان را بنگر سراسر که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود از خویش…
ترانههای کوچک غربت هجرانی احمد شاملو 9 غم اینجا نه که آنجاست دل امّا در سرمای این سیاهخانه میتپد. در این غُربتِ ناشاد یأسیست…
ترانههای کوچک غربت ترانهی کوچک احمد شاملو 7 ــ تو کجایی؟ در گسترهی بیمرزِ این جهان تو کجایی؟ ــ من در دورترین جای…
ترانههای کوچک غربت آخر بازی احمد شاملو 6 عاشقان سرشکسته گذشتند، شرمسارِ ترانههای بیهنگامِ خویش. و کوچهها بیزمزمه ماند و صدای پا. سربازان شکسته…