مرور برچسب

حافظ

غزل شمارهٔ ۴۹۲

سلامی چو بوی خوش آشنایی بدان مردم دیده روشنایی درودی چو نور دل پارسایان بدان شمع خلوتگه پارسایی نمی‌بینم از همدمان…

شمارهٔ ۱۱

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده‌ام فالی و…

غزل شمارهٔ ۴۹۳

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند دریاب ضعیفان…

غزل شمارهٔ ۴۹۴

ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی هر جا که روی زود پشیمان به درآیی هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش آدم صفت از روضه…

شمارهٔ ۱۳

صبا به مقدم گل راح روح بخشد باز کجاست بلبل خوشگوی؟ گو برآر آواز! چه حلقه‌ها که زدم بر در دل از سر سوز به بوی روز…

غزل شمارهٔ ۴۹۵

می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جویی این گفت سحرگه گل بلبل تو چه می‌گویی مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را لب…

شمارهٔ ۱۴

جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس بیگانه گرد و قصهٔ هیچ آشنا مپرس ز آنجا که لطف شامل و خلق کریم توست جرم نکرده…

شمارهٔ ۱۵

به جد و جهد چو کاری نمی رود از پیش به کردگار رها کرده به مصالح خویش به پادشاهی عالم فرو نیارد سر اگر ز سر قناعت خبر…